آشفتگی در فکر تاریخی/ دکتر احمد کریمی حکاک
آشفتگى در فكر تاريخى جزوه اى است در بيست و دو صفحه، در انتقاد «از پاره يى نوشته هاى نامضبوط و آراى مغشوش و اغتشاش فكر تاريخى»، كه چند ماهى از انتشار آن مىگذرد. شورش بر امتيازنامه رژى تحليلى است مستند از حركت سياسى كه توسط مردم ايران بر ضد امتيازنامه دخانيات سامان يافت و به فرجامى پيروزمندانه رسيد.
نويسنده هر دو نوشته، مورخ و محقق نامدار معاصر دكتر فريدون آدميت است كه آثار پيشين او چون اميركبير و ايران، انديشه هاى ميرزا آقاخان كرمانى، انديشه هاى ميرزا فتحعلى آخوندزاده و انديشه ترقى و حكومت قانون، نه تنها نسلى از ايرانيان را با گذشته خود آشنا كرده است بلكه روش تحقيق در آن گذشته، و آموختن از آن، را نيز به ايشان آموخته است. به ديگر سخن، آدميت در آثار گذشته خود نه تنها مورخ بل آموزگار تاريخ نيز بوده است و اين خصيصه است كه او را وارث بلافصل تاريخنويسان و تاريخ شناسان بزرگ معاصر در ايران كرده است.
در اين دو نوشته نيز، آدميت همواره آموزگار است، گيرم آموزگارى كه براى لحظهيى پس از ساليان دراز آموزگارى، سرانجام از دست اين همه شاگردان نابخرد، به خشم آمده باشد. آشفتگى در فكر تاريخى بهويژه اين خشم استادانه را باز مىتاباند، و در آن روش استدلال كسانى كه مورد انتقاد قرار گرفتهاند هدف ملامت و عتاب نويسنده قرار گرفته است. نويسنده، آشفتگى در فكر تاريخى را ناشى مىداند از «مثله كردن قضيههاى تاريخى، مسخ كردن واقعيات تاريخ، تحريف حقايق تاريخى،… و در نهايت گذشته را در قالب تنگ مفروضات و معادلاتى گنجاندن كه مغاير روح تاريخ باشد» (ص 1). و اين بيمارى را اساساً در كسانى همچون جلال آلاحمد، مهدى بازرگان، و در حاشيه، ديگران بى نام و نشانى كه شايد درخور توجه نويسنده هم نبودهاند، پى گرفته است. در مورد نخست دو دفتر غربزدگى و در خدمت و خيانت روشنفكران مجملاً بررسى شده و يكى «نوشته پريشان و سست مايهيى» (ص 8) تشخيص داده شده و ديگرى چيزى نامنسجمتر و نامربوطتر از «زنبيل حاج فرهاد ميرزا معتمدالدوله» (همانجا). و در كل قضاوت نويسنده را درباره جلال آلاحمد مىتوان در اين جمله يافت:
در واقع مجموع عناصر سازنده هويت فرهنگى او و مؤثر در او، از نقطه اول تا آخر در جهتى نبود كه او بتواند اصالتاً در قلمرو روشنگرى و روشنفكرى گام نهد. و چون خالى از داعيه هم نبود، به پرخاشگرى و عناد با آن برخاست، عنادى كه در نهادش بود. لاجرم، هرچه بر ذهن كج و كولهاش مىگذشت، بر قلم شلختهاش روان مىگشت. غربزدگى و كتاب روشنفكران (كذا) چيزى نيست، مگر ورزش كردن در بىدانشى، و ظلمت بىحركت.
در خصوص فرد دوم، كه الحق حتى در سطح روزنامهنگارى هم چنان شخص كممايه و بىدانشى است كه از يكسو در يك مقاله دو صفحهيى سير تحول تاريخى يكصد و پنجاه سال اخير را به خورد بىدانشترانِ از خود مىدهد، و از سوى ديگر روزنامه سخنگوى افكارش او را «يك سياستمدار و دانشمند و واقعبين و دورانديش» مىخواند، نگفته پيداست كه انتقادات نويسنده را – كه چون و چرايش به راستى درسى است در درستانديشى تاريخى – يكجا مىتوان پذيرفت.
سخن بر سر چند نكته است: نخست آنكه چگونه است كه در منطق تاريخى جامعه ما، كژانديشانى چنين پرورده مىشوند؟ آيا اگر در سالهاى دهه 50 – 1340 بحثى باز و آزاد درباره غربزدگى كه كممايگىاش از همان آغاز پيدا بود درمىگرفت، و اگر اختناق شاهى، با دستگاه سانسور ابلهانه خود، از نويسنده آن «گاو مقدسى» نمىساخت، امروز پس از گذشت دو دهه، و پس از آنكه بسيارى از ياوههاى آن كتاب شعارهاى سياستبازان خرد و كلان اين كشور شده است، موردى براى عتاب و خطاب مورخى چون آدميت باقى مىماند؟ حقيقت اينست كه جلال آلاحمد، به گمان اين قلم، استعدادى در نثرنويسى، و خلاقيتى در زمينههاى ادبى داشت، و در زير پوشش سبك نويسندگى خود مفاهيم سطحى و هضم نشدهيى را كه دور از حيطه علاقه و دانش او بود، به جوانانى كه تشنه هر نوع نوشتهيى يا شبه استدلالى در برابر دستگاه ستمشاهى بودند، القا مىكرد. اما به گمان من قصد او در اين كار بيشتر كاربرد اين مفاهيم به مثابه حربههاى فكرى در برابر نظام سياسى – اجتماعى كشور بود تا به انحراف كشاندن اذهان خالى و اثرپذير. به ديگر سخن، غربزدگى، و در خدمت و خيانت روشنفكران نوشتههايى ميانمايه بودند كه در يك فضاى باز مىتوانستند نقطه آغاز جدلى روشنگر و سازنده با هدف شناخت هويت فرهنگى مردم ما باشند. حتى مىتوان استدلال كرد كه در محيطى باز و آزاد در نهايت پويش فكرى نويسنده نيز رفته رفته تصحيح و اى بسا كه ديگرگون مىشد، و امروز موردى براى خشم روشنفكر فرزانهيى چون آدميت باقى نمىماند
در مورد آن ديگرى – و آن ديگران – بر آنچه آدميت گفته است چيزى نمىتوان افزود، جز آنكه نتيجه آن گونه بينش سياسى هنگامى كه به صحنه عمل وارد مىشود چنان درگير خطا مىگردد كه گاه حتى مىتوان به مثابه خيانت نيز از كردار او تعبير كرد.
سخن آخر اينكه دكتر فريدون آدميت در عين خشم نيز همه جا جانب انصاف را نگه مىدارد، و با توسّعى روشنفكرانه با گروههاى گوناگون سياسى روبهرو مىشود، و همواره در قضاوت به دور از برچسبهاى رنگارنگ و پروندهسازىهاى سياسى به استدلال و تحليل مىپردازد. خواندن آشفتگى در فكر تاريخى و شورش بر امتيازنامه رژى درسى است در آشنايى با تاريخ و تاريخنويسى از يكسو، و برخورد صادقانه و مستدل روشنفكرى با قضاياى ريز و درشتى كه بر ديروز و امروز ميهن ما گذشته و مىگذرد، از سوى ديگر.