دکتر فریدون آدمیت و اندیشه دموکراسی در ایران / دکتر داود هرمیداس باوند

      فريدون آدميت انديشمند و مورّخ پژوهشگرى كه روزگارش در پى بازنگرى، تتبع، تحقيق، تحليل و نقد تاريخ ايران قاجارى، به ‏ويژه ظهور فكر آزادى و موشكافى انقلاب مشروطيت و پيآمدهاى آن همه در تلاش بى‏وقفه جهت آگاه ساختن مردم ايران از واقعيات اجتماعى و سياسى اين دوره از تاريخ ايران گذشت. او عمرى از تاريخ ايران را مورد بررسى و بازنگرى قرار مى‏دهد كه رسالت و مسئوليت تاريخى شاهان قاجار يكى پس از ديگرى به سبب از دست دادن سرزمين‏هايى در شمال ارس و اترك، هرات و نيمى از بلوچستان و سيستان در شرق، سليمانيه در غرب و ناكامى در اعاده حاكميت ايران بر بحرين از يك سو، تن در دادن به قراردادهاى نابرابر در نيمه اوّل قرن نوزده و اعطاى امتيازات پى‏درپى در نيمه دوم اين قرن از سوى ديگر به تدريج نظام استبدادى مورد انتقاد و چالش قرار مى‏گيرد. بخصوص از دهه آخر سلطنت ناصرالدين شاه به بعد فكر آزادى و حمله به اصول استبداد تجلى ويژه پيدا كرد.

     در اين رهگذر آدميت نقش و جايگاه مصلحان اصلاح‏طلب و مساعى آنها را در اين رابطه مورد بررسى و نقد قرار داد. تعليق، توقف و نافرجامى جريان اصلاح‏طلبى را از جمله دلايل بروز افكار آزاديخواهانه بشمار آورده است. در اين زمينه او جايگاه ويژه‏اى براى اميركبير و اصلاحات او در عرصه‏هاى ادارى، نظامى، سياسى و غيره قائل بوده. مديريت، كارآيى و اتخاذ تدابير مقتضى و سريع در برخورد با مسائل و بحران‏هاى داخلى و خارجى را ارج مى‏نهد. در مورد سرعت تصميم‏گيرى امير در برخورد با حوادث پيش آمده اخبار گوناگونى گزارش شده است. چنان كه وقتى به امير گزارش مى‏شود كه در تبريز گاوى زخم خورده از سلاخ خانه فرار نموده و در زير درختى پناه مى‏گيرد پيش‏نماز محل خواب‏نما مى‏نمايد كه درخت مورد بحث معجزه‏ده است. در پى انتشار اين خبر جمعيت انبوه هر روز به سوى اين محل رهسپار مى‏شوند. و از سوى كنسول انگليس در تبريز نيز فانوس‏هايى جهت استفاده شبانه به محل مقدس ارسال مى‏شود. امير كه نيك مى‏دانست اين نوع خواب‏نمايى‏هاى خرافى بلوايى در پى دارد، فوراً دستور مى‏دهد كه گاو در همان محل پناه گرفته ذبح گردد، درخت قطع شود و پيش‏نماز نيز در همان محل تعزير شود و بدين ترتيب از وقوع بلواى طراحى شده جلوگيرى مى‏شود. آدميت بيش از هر چيز در پى روشن ساختن راز و رمز قتل اميركبير برمى‏آيد. او بر اساس اسناد دست اول و معتبر دلايل و عوامل بركنارى اميركبير و چگونگى قتل او و نقش اشخاص ذيربط داخلى و خارجى را مشخص مى‏نمايد و بدين ترتيب از ابهامات و مطالب ساختگى پيرامون پايان روزگار اميركبير پرده برمى‏دارد و بر آن مى‏شود با ارائه تصوير درستى از وطن‏پرستى يا بيگانه ستيزى، پاكدامنى و مديريت امير الگويى الهام‏بخش براى رجال بعدى و نسل‏هاى آينده ايران ارائه مى‏نمايد. آدميت قصد و نيّت اصلاح طلبانه ميرزا حسين خان سپهسالار و مساعى او را در اين راه ارج مى‏نهد و نافرجامى در اين روند را ناشى از ساختار نظام استبدادى مى‏داند و مى‏گويد با وجود آنكه بعد از ميرزا حسين خان فكر ترقى در دستگاه حكومت هيچگاه نمرد، ولى هر كوشش اصلاح‏طلبانه باطل گشت.

     در مقابل ناكاميها و نافرجاميها در عرصه ‏هاى مختلف اقتصادى، ادارى و سياسى در دورانى كه آن را عصر امتيازات يا عصر بى‏خبرى ناميده‏اند، به تدريج هشيارى اجتماعى در پرتو آگاه سازى مطبوعات، ادبيات انتقادى اعتراض مردمى به صورت جلوه‏ هاى گوناگون تجلى يافت. در اين رابطه امتياز تنباكو به عنوان نقطه عطفى از لحاظ خيزش عمومى در قبال سياست اقتصادى حكومت ظاهر گرديد. با اين كه در مخالفت با قرارداد رژى اقشار مختلف مردم حضور داشتند، و در اين رابطه بسيارى از محققان نقش ويژه‏اى براى اعلام تحريم ميرزاى شيرازى قائل هستند، ولى آدميت نقش محورى را در اين قضيه از آن تجار و اصناف مى‏داند. به ديگر سخن خيزش بورژوازى نوخاسته ايران در رويارويى با رقباى خارجى آنهم در امرى كه مؤسسات و كشاورزان ايرانى شايستگى لازم براى انجام اين مقصود داشتند. نقش تجار و اصناف در قضيه رژى تداعى كننده رويارويى بورژوازى نوخاسته اروپاى بعد از انقلاب صنعتى با انحصارگران يهودى در امور صرافى، بانكدارى، مالى و اقتصادى بود. تا حدودى ريشه تعصبات ضديهودى ناشى از همين تعارض منافع بين بورژوازى مورد بحث و اقليتى بود كه سنتاً انحصار امور صرافى، بانكدارى و مالى را در دست داشتند. كوتاه سخن آن كه از ديدگاه آدميت نقش محورى در خيزش عمومى عليه قرارداد رژى از آن بازرگانان بود با استعانت روحانيت.

     با توجه به اين كه بعضى از روحانيون وقت چون سيد عبدالله بهبهانى در اين مورد موضع متفاوتى داشتند. بدين ترتيب در ربع آخر سلطنت ناصرالدين شاه حمله به استبداد با بى‏پروايى بيشتر نمودار گرديد و به موازات آن فكر آزادى، عدالتخواهى و مشروطيت نمود بيشترى پيدا كرد. در اين دوره از برجسته‏ترين متفكران و مبلغان سياسى عبارت بودند از ميرزا ملكم خان، ميرزا فتحعلى آخوندزاده، ميرزا عبدالرحيم طالبوف، ميرزا آقاخان كرمانى، ميرزا يوسف خان مستوفى‏الممالك و سيد جمال‏الدين اسدآبادى. آدميت گو اين كه سيد جمال‏الدين اسدآبادى را مروج اخذ دانش و علم جديد، نقاد حكمت كلاسيك، داعيه‏دار اصلاحات، هاتف پيكار با استعمار غربى و از سازندگان ناسيوناليسم عرب مى‏داند ولى نقش او را در رابطه با اشاعه فكر آزادى و رويش نهضت مشروطيت در ايران حاشيه‏اى تلقى مى‏نمايد.

     از ديدگاه آدميت جنبش همگانى و اعتراض عام را سه عنصر اجتماعى به وجود آوردند: ترقى‏خواهان روشنفكر، علما و بازرگانان. در اين ميان او عنصر روشنفكر را نماينده حركت ترقى و آزادى‏خواهى مى‏شناسد. در همين رابطه او مى‏گويد وجهه نظر كلى اين سه گروه در بعضى مسائل مشترك، در برخى امور متمايز و در پاره‏اى ديگر به كلى مغاير ولى همه آنها به درجات از حركت روشنفكرى متأثر شده بودند. به ديگر سخن گو اين كه از نظر آدميت مكتب‏هاى فكرى مختلف در ترويج و پيشبرد انديشه‏هاى اجتماعى و سياست عصر نهضت مشروطيت مشاركت داشتند ولى در مركز تعقل اجتماعى اين زمان دموكراسى سياسى قرار دارد كه نيرومندترين عناصر ايدئولوژى حركت مشروطه‏خواهى را مى‏سازد و حاكم بر هيأت مجموع عقايد و آراء سياسى است. در حاشيه راست آن مفهوم مشروطگى طبقه روحانى جاى گرفته كه با ديد انفعالى روى آن به دموكراسى است، اما قوه شريعت آن را مى‏هراساند و از مركز مى‏گريزاند. در حاشيه چپ آن فكر دموكراسى اجتماعى متجلى به ارزشهاى سوسياليستى كه در تشكل حركت مشروطيت و ايدئولوژى آن نفوذى نداشت ولى پس از تأسيس حكومت ملى در مجالس دوم و سوم به بعد ظاهر گرديد. بالاخره در راست افراطى مدعيان مشروطه مشروعه يا روحانيون شريعت پناه بودند كه در مقابل جبهه ملايان مشروطه‏خواه صف‏آرايى نموده بودند. اين گروه شريعت‏پناه ظاهراً در دو جناح بودند ولى معناً در هدف نهايى مشترك. يكى خواهان مجلس شوراى ملى اسلامى، مجلسى كه مدارش بر احكام شريعت باشد. ديگرى يعنى جناح متشرعان راست افراطى كه اساس مجلس، مشاركت عمومى و قانون موضوعه و هر چه اندك مغايرتى با قواعد دينى داشته باشد مردود مى‏شناخت. در واقع هر دو جناح در طلب نفى مطلق نظام مشروطه بودند و دو اصل بزرگ آزادى و مساوات را مؤدى خراب كننده ركن قانون الهى مى‏دانستند. زيرا از ديدگاه آنها قوام اسلام به عبوديت است نه آزادى و بناى احكام آن به تفريق مجتمعات و جمع مختلفات است نه مساوات.

     آدميت انقلاب مشروطيت را جنبشى اصيل و براساس مقتضيات زمان امرى ضرورى مى‏دانسته است، ولى او با نوعى افسردگى درباره بحران مشروطيت سخن مى‏راند. در اين مورد بايد اذعان داشت كه بحران مشروطيت صرفاً ريشه داخلى نداشت، نقش دو همسايه شمالى و جنوبى را در عقيم ساختن جريان مشروطيت و ايجاد موانع در جهت توسعه آن نبايد ناديده گرفت. زيرا براى روسيه تزارى كه يكسال قبل از انقلاب مشروطيت ايران، انقلاب مشروطه 1905 را در كشور خود سركوب نموده بود به هيچ وجه قابل تحمل نبود كه انقلاب مشابهى در كشور همسايه‏اى كه در آن قوياً ذينفع و ذيمدخل بود موفق و پايدار بماند؛ به‏ويژه كه تعدادى از سوسيال دموكراتهاى فعال در انقلاب 1905 در انقلاب مشروطيت ايران نيز نقش حاشيه‏اى داشتند. از سوى ديگر حمايت انگلستان از انقلاب مشروطيت جنبه ابزارى داشت. نخستين نيت اين دولت آن بود كه با توجه به نگرانيهاى حكومت تزارى از انقلاب سركوب شده 1905 و پيآمدهاى آن، از انقلاب مشروطيت ايران بعنوان اهرم فشارى براى جلب موافقت اين كشور با تقسيم ايران به مناطق نفوذ، استفاده نمايد. پيشنهادى كه در 1895 براى حصول اين مقصود ارائه شده بود و مورد پذيرش روسيه تزارى قرار نگرفته بود. دومين قصد انگلستان بر آن بود در صورت عدم پذيرش روسيه، حداقل دربار را از زير نفوذ مسلط روسيه خارج نمايد و نوعى آزادى نيم‏مرده بر ايران حاكم شود. زيرا انگلستان نيك مى‏دانست كه بارورى، شكوفايى و توسعه مشروطيت در ايران به منزله جرقه‏اى خواهد بود براى اشتعال جنبش آزادى در شبه قاره هند. لذا وقتى قصد اوليه بريتانيا تحقق پيدا كرد، يعنى روسيه با تقسيم ايران به مناطق نفوذ موافقت نمود، آن هم يكسال بعد از انقلاب مشروطيت ايران، بدين ترتيب كليه رويدادهاى سياسى بعد از 1907 با تفاهم دو دولت مزبور بود يعنى با موافقت روسيه و رضايت انفعالى انگلستان، آنچه از آن آدميت بعنوان بحران مشروطيت ياد كرده در حقيقت چيزى نبود جز فرايند عمل مقاصد دو دولت استعمارى وقت با بهره‏گيرى از برخى ايادى داخلى. به ديگر سخن اينك كه هر دو دولت توسعه، شكوفايى و نهادينه شدن مشروطيت را مخالف منافع سياسى خود مى‏دانستند بر آن شدند مشروطيت عقيم شده چون چراغ نيم‏مرده‏اى به حيات خود ادامه دهد و در ضمن منافع استعمارى آنها نيز كم و بيش پابرجا بماند. به همين جهت از آزادى مورد نظر مشروطه‏خواهان به‏ويژه آزادى سياسى تنها سوسويى باقى ماند و بس.

     بى‏شك آدميت ايرانى آزادى‏خواه معتقد و مؤمن به آزادى به‏ويژه دموكراسى سياسى بود و او همواره بر آن بود مادامى كه دموكراسى سياسى در ايران پا نگيرد نه تنها دموكراسى اجتماعى تحقق جدى پيدا نخواهد كرد، بلكه توسعه اقتصادى و اجتماعى نيز روندى مستمر و نهادينه شده نخواهد بود، بلكه سرشتى مقطعى خواهد داشت. او نيك مى‏دانست كه آزادى و آبادى دو بال مرتبط و مكمل يكديگرند. چنان كه امروزه نيز اعتقاد عمومى بر آن است كه امنيت، توسعه پايدار و حقوق بشر و آزادى‏هاى اساسى در ارتباط تنگاتنگ با يكديگرند. به همين جهت آدميت ضمن آنكه مساعى اميركبير را براى اصلاحات در ايران مى‏ستايد، تلاشهاى ميرزا حسين خان سپهسالار را به نحوى ارج مى‏نهد و در همين راستا به تكاپوهاى كوتاه مدت امين‏الدوله براى اصلاحات بها مى‏دهد. ولى علت‏العلّل ناكاميها و نافرجاميهاى مساعى مذكور را فقدان آزادى به‏ويژه دموكراسى سياسى مى‏داند. اين اعتقاد و باور آدميت تنها محدود به دوران قاجاريه و بحران مشروطيت نبوده بلكه فقدان دموكراسى سياسى و پيآمدهاى منفى آن را در حكومت‏هاى بعدى ايران مى‏بيند. او از هر تفكر سياسى كه در جهت برقرارى دموكراسى، آزاديهاى اساسى و حكومت قانون براى ايران نباشد در مقام انتقاد برآمده است چنان كه در جزوه آشفتگى در فكر تاريخى نظرات شريعتى و آل‏احمد را با ديدى كاملاً انتقادى به نقد مى‏كشد.

     آدميت همچون بسيارى از ايرانيان آزاديخواه نسبت به حفظ تماميت ارضى ايران و اعاده حاكميت ايران بر سرزمين‏هاى تاريخى مورد اشغال و مناقشه شديداً در مقام دفاع برآمده است. چنان كه در رابطه با اختلافات ايران – انگليس بر سر جزاير بحرين او بر اساس دلايل تاريخى، حقوقى و سياسى به اثبات حقانيت ايران و رد ادعاهاى بريتانيا پرداخته و در اين رابطه از اين كه در فرصت‏هاى مناسب استفاده بهينه براى پى‏گيرى اين حقوق تاريخى نشده ديد انتقادى اندوهبار دارد. اين ديد انتقادى اندوهبار دوچندان شديدتر پس از توافق 1970 ايران و انگليس بر سر مسئله بحرين و چشم‏پوشى ايران از حقوق تاريخى خود بر مجمع‏الجزاير مزبور ظاهر مى‏شود.

 راهش پايدار و يادش جاودانه باد!