آدمیت و مسأله « روش » در تاریخ نگاری / دکتر نصرالله صالحی
مقدمه
در ميان مسلمانان، اغلبِ مورخان قديم و نيز در ايران، اكثر محققان تاريخ در دوران جديد، دهه هاى متمادى از زندگى علمى خود را صرف تحقيق در تاريخ و تاريخ نويسى كرده اند بدون اين كه به گونه اى مستقل به اين سؤال اساسى كه «چگونه تاريخ مىنويسند» و يا اين كه «تاريخنويسى آنها مبتنى بر چه اصول و روشهايى است»، پرداخته باشند. به همين جهت است كه بسيارى از مورخان و محققان، دهها تأليف به جا گذاشته اند، اما حتى يك رساله كوچك يا مختصر در شرح روشِ تحقيق يا شيوه تاريخ نويسى از آنها باقى نمانده است. از ميان مورخان مسلمان در قرون گذشته، شايد بتوان يك مورخ را از اين قاعده استثنا كرد: ابن خلدون. وى پيش از پرداختن به تأليفِ تاريخ العبر، به نگاشتن مقدمه اى همت كرد كه چون از شهرت جهانى برخوردار است، لزومى به توجه دادن به آن نيست جز اين كه بدين اشاره اجمالى اكتفا كنيم كه وى بعد از ديباچه اثر مزبور، مقدمه اول را به «فضيلت دانش تاريخ و تحقيق روشهاى آن» اختصاص داده و در سطر نخست به صراحت و قاطعيت چنين بيان داشته است: «بايد دانست كه فن تاريخ نويسى را روشى است كه هر كس بدان دست نيابد…»[1]
ابن خلدون در ادامه اين عبارت به طور مشروح به تبيين ديدگاه خود در باب تاريخ و روش تحقيق در آن پرداخته و با نقد صرفاً نقلى انگاشتن تاريخ تلاش كرده تا در تاريخ به عنوان علمى نقلى، عقلانيت را دخيل ساخته و راه را براى ارتقاء تاريخ از مرتبه علوم نقلى به مرتبه علوم عقلى هموار نمايد. راهى كه ابن خلدون مبتكرانه گشوده بود، متأسفانه بىرهرو ماند، چنان كه در قرون بعد، نهتنها اثرى هموزن آن پديد نيامد كه اصولاً غالب مورخان اعتنايى به انديشيدن در باب اصول و ضوابط علم تاريخ و تاريخنويسى از خود نشان ندادند؛ تا اين كه از سده گذشته بدين سو برخورد جوامع مسلمان با دنياى مغرب زمين به تدريج موجب بيدارى و هوشيارى ملتهاى مسلمان شد. اين بيدارى چندان ديرهنگام بود كه مسلمانان در هيچ زمينهاى قادر به نوآورى و ابتكار عمل نبودند و لاجرم راه تقليد در پيش گرفتند. بدين صورت، راه براى اقتباس و تقليد از شئون مادى و معنوى مدنيت جديد غربى در كشورهاى اسلامى هموار شد.
در ايران – به ويژه از دوران ناصرى – تأسى به دستاوردهاى غربيان بهويژه دانش و فنون آنان نمود بيشترى يافت. روشنفكران اين عصر با الهام از تمدن پيشرفته غرب، به نقد همه جانبه جامعه سنتى ايران پرداختند.
براى مدتى حركتى يكنواخت ادامه داشت تا آن كه از اوايل دوران پهلوى اول، ابتدا مشيرالدوله و كسروى و سپس اقبال و ياسمى با فاصله گرفتن از تاريخنويسى به سبك قديم، گام در مرز تاريخنويسى جديد گذاشتند. اين روند با اُفت و خيز ادامه يافت و به مرور كسانى با گرايشهاى مختلف فكرى، به پديد آوردن آثار نو در تاريخ روى آورده و در اين راه توفيقاتى هم به دست آوردند.
اگر بتوانيم تاريخنويسى را به قلهاى رفيع تشبيه كنيم و تاريخ نويسان را رهروان اين قله بپنداريم، آن گاه درخواهيم يافت كه به جز چند مورد، كثيرى از تاريخنويسان، حتى بعد از سالها تاريخنويسى هنوز در دامنههاى قله طى طريق مىكنند. اين نيست مگر فقدان يكى از دو شرط اساسى تاريخنويسى؛ اول داشتن قريحه و ديگر رعايت ضابطه خاص يا آن چه كه از آن به عنوان «روش تحقيقِ تاريخ» ياد مىكنند.[2]
هر اندازه «قريحه»، امرى ذاتى و غيراكتسابى است، «ضابطه» امرى است اكتسابى و آموختنى. با اين حال محققان تاريخ در ايران، جز افرادى انگشتشمار، هيچ گاه پيرامون اصول و ضوابط تاريخ نويسى نينديشيده و چيزى نيز به قلم نياوردهاند. آنها حتى از تمام دشوارىها و لذتهاى حرفه خويش با ما سخن نگفتهاند، در حالى كه اگر چنين مىكردند به تعبير مرحوم زرينكوب «از آنها تجربه تاريخنويسى حاصل مىشد.»[3]
اين كه جريان تاريخنويسى در ايران، دستكم همپاى ديگر رشتههاى علوم انسانى و اجتماعى رشد نكرده، تا حد زيادى به دليل غفلت از توجه لازم به اصول و ضوابط تاريخنويسى جديد بوده است. هنوز در زبان فارسى اثرى مستقل در روششناسى علم تاريخ اعم از تأليف يا ترجمه منتشر نشده است. در حالى كه در رشتههاى جامعهشناسى، علوم سياسى، جغرافيا و اقتصاد، آثار مستقل و متعددى در باب روششناسى اين علوم منتشر شده است.
آيا نمىتوان اذعان كرد كه تاريخ نگارى در ايران دوران جديد با نوعى آشفتگى مواجه بوده است؟ بدين معنا كه محققان تاريخ نه مىتوانستهاند همانند اسلاف خود به سبك سنتى به تاريخنويسى بپردازند و نه قادر بودهاند همانند مورخان غربى مطابق با اصول و ضوابط تاريخنگارى جديد به تحقيقِ در باب تاريخ بپردازند!؟ به همين جهت است كه هنوز آثارى كه مستشرقان و ايران شناسان غربى در باب تاريخ ايران از دوره باستان تا دوران معاصر مىنويسند، گاه از چنان اعتبار علمى برخوردارند كه ترجمه و انتشار آنها در ايران، با تمجيد و تحسينِ اهل تاريخ مواجه مىشود.
از اين مقدمه مختصر شايد بتوان به اين نتيجه رسيد كه اهل تاريخ در ايران با يك معضل بسيار جدى مواجه بوده است. رشد ناچيز دانش تاريخ و به تبع آن تاريخنويسى نحيف در اين سرزمين، معلول كمتوجهى به مقوله روششناسى علم تاريخ و نيز نپرداختن به اصول و ضوابط تاريخنويسى جديد بوده است. براى اثبات اين نظر كافى است ادبيات مربوط به «روش تحقيق در تاريخ»، مورد وارسى قرار گيرد. در كارنامه اين ادبيات؛ در طول نيم قرن، تنها سه كتاب و دو مقاله يافت مىشود[4].
آدميت و مسأله «روش» در تاريخنگارى[5]
آدميت از معدود مورخان جديد ايران است كه از همان ابتداى كار تاريخنگارى به مسأله روششناسى توجه خاص نشان داده است. وى در چند جاى مختلف به مسأله «روش» در تاريخنگارى به طور مستقل پرداخته است. نوشتار حاضر مىكوشد تا در حد ممكن مسأله روششناسى علم تاريخ را از ديد آدميت نشان دهد.
فريدون آدميت (متولد 1299 ش) درست زمانى كه هنوز بيش از 17 سال نداشت و تازه دوره اول متوسطه را به پايان برده بود، نخستين جرقه پرداختن به تاريخ، در ذهناش زده شد. دو عامل باعث گرديد كه وى از تابستان 1316 به فكر تحقيق پيرامون زندگى «مرد نامدار» ايران يعنى اميركبير بپردازد. يكى مطالعه نوشتههاى «رادمرد بزرگوار آقاى كاظمزاده ايرانشهر» به ويژه مطالعه فهرست «سرآمدان ايران» در آن مجله و ديگر مطالعه كتاب منتشر نشدهاى از محمود محمود با عنوان «تربيت ايرانى براى جامعه ايرانى»؛ علاوه بر اين دو عامل، يك انگيزه ميهنى و ضد بيگانه نيز او را در گام برداشتن در اين راه راسخ ساخت و آن مقابله با دشمنان حيات و استقلال ايران كه هميشه مىخواستند «ايران و ايرانى را تحقير كنند و از نماياندن هر بارقهاى كه نشانه حيات ايران است تحاشى جويند.»[6]
آدميت تحت تأثير انگيزه و عوامل مزبور از تابستان 1316 كار خود را با جمعآورى اسناد و مدارك اصيل از هر گوشه و كنار آغاز كرد و در اين راه كمكهاى شايان محمود محمود، عباس اقبال و جمالزاده و كسان ديگر بهره فراوان برد. حاصل تلاش چند ساله وى در سال 1321 با دفاع از پايان نامه خود تحت عنوان زندگى سياسى اميركبير در دانشكده حقوق و علوم سياسى دانشگاه تهران به ثمر نشست. [7]بعد از دفاع، پاياننامه را رها نكرد و با دو سال كار مداوم ديگر بر روى آن در نهايت در سال 1323 يعنى در زمانى كه بيست و چهار سال بيشتر از عمرش نمىگذشت؛ پاياننامه را با عنوان اميركبير و ايران يا ورقى از تاريخ سياسى ايران كه حاوى مقدمهاى مفصل از محمود محمود بود، در سه جلد منتشر كرد. وى از سال 1323 تا 1375 كه آخرين اثر خود را با عنوان «تاريخ فكر از سومر تا يونان و روم» منتشر ساخت؛ در طول 52 سال، ده اثر مستقل در تاريخ ايران عصر قاجار و مشروطه؛ يك اثر در تاريخ فكر؛ يك كتابچه با عنوان آشفتگى در فكر تاريخى و يك مقاله با عنوان «انحطاط تاريخنگارى در ايران» منتشر ساخت.
آدميت در اكثر آثار خود در كنار عرضه تحقيقات تاريخى، از اشاره به روش خود در تحقيق تاريخ، غافل نبوده است. منتها در بعضى آثار به صورت گذرا و پراكنده سخن گفته، و در برخى ديگر به گونهاى مستقل و منسجم به اين مقوله پرداخته است. از جمله در اين آثار: 1. در پيشگفتار كتاب انديشههاى ميرزا آقاخان كرمانى، (تهران، 1346)؛ 2.در مقاله انحطاط تاريخنگارى در ايران، (تهران، 1346)؛ 3. در مقدمه چاپ سوم كتاب اميركبير و ايران، (تهران، 1348)؛ 4. در كتابچه آشفتگى در فكر تاريخى، (تهران، 1360)؛ 5. در كتاب شورش بر امتيازنامه رژى، (تهران، 1360)؛ 6. در ايدئولوژى نهضت مشروطيت ايران [8](جلد دوم)، (تهران، 1370)؛ 7. در تاريخ فكر از سومر تا يونان و روم (تهران، 1375).
به ديدگاه آدميت در باب روشِ تحقيق در تاريخ، نمىتوان پرداخت مگر آن كه پيش از آن وجه نظر او را در باب سير تاريخنگارى، هر چند به اجمال دانست. از ديد آدميت تاريخنگارى در ايرانِ دوران اسلامى دو دوره كاملاً مشخص داشته است: نخست از قرن سوم تا هشتم كه فن تاريخ شاهد پيشرفتهاى شگرفى بود و دوره دوم كه از قرن هشتم تا سيزدهم را شامل مىشود، فن تاريخ همچون رشتههاى ديگر دانش و هنر به پستى گرائيد.[9]
آدميت در مقالهاى كه در سال 1346 منتشر نمود، نوشت: انحطاط تاريخنگارى در ايران علىرغم آشنايى يكصد و پنجاه ساله ايرانيان با دانش و مدنيت جديد غربى، هنوز كماكان ادامه يافته به گونهاى كه در اين دوران 150 ساله «فن تاريخ پيشرفت منظمى نكرده است، و معدل كارنامه مورخان ما بىمقدار است.»[10]
آدميت در مقاله «انحطاط تاريخنگارى در ايران» با نظرى دقيق و موشكافانه بر نقايص و عيوب تاريخنويسى عصر و زمانه خود انگشت مىگذارد و مىنويسد: «نه تنها از نظر روش علمى تحقيق تاريخ نقصهاى عمده و اساسى وجود دارد، بلكه با مسائل تاريخنگارى جديد، و اسلوب نقد رشتههاى مختلف تاريخ و نظرگاههاى گوناگون تفكر تاريخى آشنايى درستى» وجود ندارد.[11]
از ديد آدميت بر تاريخنگارى رايج و متداول در ايران پنج عيب و نقص عمده مترتب است:
1. بهترين تواريخى كه نگاشتهاند به حد واقعهيابى ختم مىگردد و اكثر نويسندگان در مواردى كه به مرز تحليل تاريخى رسيده باشند همان جا متوقف شدهاند… در حالى كه مورخ متفكر با شمّ تاريخى خود مىتواند به واقعهها جان بخشد و تاريخِ بامعنى بهوجود آورد.
2. رشتههاى مختلف تاريخ و روش علمى نقد و مطالعه هر كدام به درستى شناخته نگرديده است. در مباحث تاريخ اقتصادى و اجتماعى و ديپلماسى و تاريخ فكر بسيار فقير هستيم.
3. به طبقهبندى منابع تاريخ و ارزشيابى هر كدام توجه لازم مبذول نمىگردد… هنوز به درستى ندانستهاند كه منابع مطالعه هر كدام از شعبههاى تاريخ فرق مىكند.
4. مورخان در حكمهاى تاريخى ناسنجيدگىها از خود بروز مىدهند و به قياسهاى بىجا دست مىزنند… در حالى كه بايد توصيفهاى زيبا و خيالانگيز شاعرانه را كنار گذاشت و در بحث و تحليلها همان دقتى را كه دانشمند فيزيك در لابراتوار خود دارد، داشت.
5. اكثر مورخان ما با جامعهشناسى تاريخ و فلسفه تاريخ آشنايى ندارند.[12]
آدميت با شناخت درست و عميقى كه از همان آغاز از نواقص و عيوب تاريخنگارى در ايران داشت، در تكنگارىهاى خود ضمن آن كه تلاش نمود تا دانش و معرفت تاريخى را تا حد امكان ارتقاء دهد، از ترقى دادن فن تاريخنويسى نيز غافل نبود. او در آثار خود براى رفع هر يك از نواقص برشمرده شده در مقام چارهانديشى برمىآيد و روش خود را كه روشى علمى در تاريخنگارى جديد، به عنوان روش معيار مطرح مىسازد. اگر بخواهيم از روش آدميت در تحقيق تاريخ و تاريخنگارى در چند محور اصلى و اساسى سخن بگوئيم بايد به اين محورها اشاره كنيم.
1. تقسيم علم تاريخ به شاخههاى (گاه از واژه رشتهها و شعبهها هم استفاده كرده است) مختلف و تأكيد بر اين كه تحقيق در هر يك از شاخههاى مختلف علمِ تاريخ فوت و فن و لِمّ (تكنيك) خاص دارد.[13] در جايى مىنويسد: «تاريخ يكى از رشتههاى دانش است و شعبههاى گوناگون دارد. هر كس بخواهد (خواه ايرانى خواه فرنگى) اثر ابتكارى اصيل معتبرى به وجود آورد، واجب است روش صحيح هر شعبه تاريخ را مثل هر رشته ديگر دانش امروزى به طور منظم بياموزد و در كار مطالعات خويش به كار بندد.»[14]
آدميت، خود در چند شعبه علم تاريخ از جمله تاريخ سياسى، تاريخ ديپلماسى و تاريخ فكر با اسلوب خاصى كه مبتنى بر روشهاى تاريخ نويسى جديد بوده با احاطهاى بىنظير به تحقيق پرداخته است. در مقدمه اميركبير و ايران و نيز ايدئولوژى نهضت مشروطه از روش تحقيق در تاريخ ديپلماسى[15] و در مقدمه كتاب انديشههاى ميرزا آقاخان كرمانى از روش تحقيق در تاريخ فكر به تفصيل سخن گفته است.
2. تأكيد بر شناختِ درست ارزش و جايگاه هر يك از اقسام منابع و اسناد و مدارك و بهرهگيرى صحيح از آنها در هر يك از شاخههاى مختلف علم تاريخ. اين قاعده به مثابه اصل استوارى است كه آدميت، از ابتداى تاريخنويسى خود به آن سخت وفادار بوده و تا حد افراط بر آن تأكيد ورزيده است. از ديد او «يك مدرك تاريخى مىتواند براى بررسى قضيه يا مطلبى معتبر باشد، و همان نوشته در مقوله ديگر بكلى نامعتبر.»[16] در مقدمه كتاب ايدئولوژى نهضت مشروطيت (ج 2) با نكتهسنجى و موشكافى درخور تحسين به ارزيابى ميزان كارآيى اسناد و مدارك رسمى، گزارشهاى مأموران خارجى، متن مذاكرات كابينه دولتها، دستورنامه نمايندگان سياسى و… در نوشتن تاريخ روابط ديپلماسى پرداخته است. وسواس و دقت نظر آدميت در استفاده بجا و صحيح از منابع در نوشتن تاريخ سياسى تا به حدى است كه حتى به آثار مربوط به مشروطه احمد كسروى علىرغم اين كه از او به عنوان دانشمند فقيد ياد مىكند، استناد مىجويد، و هر دو اثر را (تاريخ مشروطه و تاريخ هيجده ساله آذربايجان) را به عنوان مأخذ درجه دوم كنار مىگذارد.[17]
ارزش و اعتبار اسناد و مدارك اصيل در نزد آدميت تا بدان حد است كه «تاريخى كه بر پايه اسناد و مدارك اصلى و دقت در معانى آنها بنا نشده باشد، تاريخ نيست.»[18] البته اين بدان معنا نيز نيست كه تمام اهتمام مورخ، مصروف گردآورى انبوه اسناد و مدارك مربوط به يك واقعه و «سروهم بند» كردن آنها باشد، چرا كه «تاريخ نويسى غير از فنّ نقالى است. ريز وقايع در دل حوادث عمده جاى دارند. نيازى هم به درازنفسى و انباشتن انبوه يادداشتهاى مربوط و نامربوط به روى هم نيست.» [19]همچنين با وصله پينه كردن دو سند مهجور تاريخى نمىتوان سياست خارجى كشورى را نوشت.[20]
آدميت در استفاده از منابع و اسناد نقادانه عمل مىكند، هيچ سند و مدركى بدون عبور از تيغ تيز منطق رياضىگونه او كه حاصل ذهن نقاد و سختگيرانه وى است وارد قلمرو پژوهش تاريخى نمىشود، تحقيق تاريخ از ديد او عرصه نقل و قول اين و آن نيست، سرهم كردن رطب و يابس شأن تاريخنگار نيست. مورخ هر چند با رنج و مشقت، بايد حقيقت تاريخى را از سرچشمه بگيرد وگرنه راهى به حقيقت نخواهد برد.
شايد بتوان از دو اصل و قاعدهاى كه بدان پرداختيم به اين نتيجه رسيد كه مطابق ديدگاه آدميت، اهم لوازم و شرايط اوليه براى تاريخ نويسى دو چيز است: يكى «خبرگى در شناخت منابع [و] سلسله مراتب آنها» و ديگر آن كه «آشنايى با روش تحقيق رشتههاى مختلف تاريخ لازم است تا اسناد و مدارك را در هر مقولهاى درست به كار گيريم.»[21]
3. آدميت با بيان اين عبارت كه در تاريخ نويسى جديد، عنصر اصلى «تفكر تاريخى» است، اصل مهم ديگرى را به دو اصل پيشين مىافزايد[22]. وى در چند جا، جسته و گريخته به منظور خود از تعبير «تفكر تاريخى» اشاره كرده است. از جمله در جايى مىنويسد: كار مورخ صرفاً واقعهيابى نيست هر چند واقعيات ماده تاريخ است. ولى از آن مهمتر يافتن رابطه ميان واقعيات است تا بتوان از مجموع آنها نتيجهگيرى كرد و براساس آن سير تاريخ را روشن نمود و به تعبيرى به درك جريان تاريخ دست يافت. پس «مورخى كه كارش به ثبت وقايع و واقعهيابى محدود گردد اثر مردهاى مىسازد كه هيچ نتيجهاى بر آن مترتب نيست، مورخ متفكر با شمّ تاريخى خود مىتواند به واقعهها جان بخشد و تاريخ بامعنى بهوجود آورد.»[23]
4. اصل ديگرى كه آدميت در تاريخنويسى، خود را بدان سخت مقيد نشان داده، تبعيت از «روش تحليلى و انتقادى» است. در مقدمه كتاب انديشه ترقى مىنويسد: «روش من تحليلى است. آن شيوه آزموده در پژوهش تاريخ – از ديدگاه متفكران تاريخ و صاحبنظران دانش سياسى و اجتماعى ممتاز شمرده شده و مورد اعتبار است.»[24]
آدميت در مقدمه اميركبير و ايران در بسط بيشتر اين روش مىنويسد: «روش من تحليلى و انتقادى است، در واقعهيابى نهايت تقيد را دارم كه هر قضيه تاريخى را تا اندازهاى مقدور بوده است همه جانبه عرضه بدارم. حقيقتى را پوشيده نداشتم از آن كه كتمان حقيقت تاريخ عين تحريف تاريخ است… ولى در تحليل تاريخ مختارم و استقلال رأى دارم، آن جهتى از تفكر مرا مىنمايد.»[25] از اين عبارت و اشارت ديگر آدميت مىتوان چند جنبه برجسته روش تحليل و انتقادى را اين گونه بيان كرد.
* تلاش براى واقعه يابى – از خلال اسناد و مدارك اصيل – تا سرحد امكان
* عرضه واقعه از جنبههاى مختلف
* نشان دادن چگونگى وقوع واقعه به درستى
* سنجش رابطه منطقى واقعه در توالى وقايع
* يافتن چرايى وقوع واقعه با توسل به اصل علت و معلول
* تحليل و تفسير واقعه از جميع جهات و آشكار ساختن حقيقت.
آدميت روش «تحليلى و انتقادى» را در بررسى دهها واقعه تاريخى مربوط به دوران قاجار و مشروطه با نهايت دقت به كار بسته و بسيارى از نقاط ناروشن و تحريف شده تاريخ ايران را پرتويى از روشنايى بخشيده و از عهده رسالت تاريخنويسى كه كشف حقيقت و قابل درك و فهم ساختن گذشته است، به خوبى برآمده است.
در پايان بحث حاضر مىتوان به اين نكته اشاره كرد كه اگر آدميت حتى در هيچ يك از آثارش به روش تحقيق خود در تاريخ نپرداخته بود باز هم پژوهشهاى عميق و روشمند او كه حاصل آن انتشار آثارى است به غايت بكر و ناب، كافى بود كه هر محقق را به دريافتن روش او در تاريخنگارى كنجكاو و علاقمند سازد تا در پژوهشهاى تاريخى همانند آدميت شتاب نورزد، عميق بينديشد، عمق هر قضيه تاريخى را بشكافد، و اگر به حقيقت رسيد؛ با صداقت علمى و شجاعت اخلاقى آن را بنويسد و بگويد تا بناى تاريخى كه او مىسازد راست و درست و استوار جلوه كند. تنها در اين صورت است كه حاصل تحقيق با گذشت زمان نهتنها رنگ كهنگى نمىگيرد كه الگو و سرمشق ديگران نيز مىشود. چنان كه كم نيستند تاريخ پژوهانى كه در اين مرز و بوم خود را شاگرد مكتب آدميت مىدانند و بر تأثيرپذيرى از او مباهات مىكنند. و البته بوده و هستند كسانى كه چون يقين دارند در تاريخنگارى هيچ گاه به مقام و مرتبهاى كه آدميت رسيده، نخواهند رسيد، با وجود تأثيرپذيرى از او، باز هم با او عناد مىورزند .
[1] عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروين گنابادى، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، تهران: 1369، ج 1، ص 13
[2] براى آگاهى بيشتر در اين خصوص ر. ك: عبدالحسين زرينكوب، تاريخ در ترازو، اميركبير، تهران: 1362، ص 109 – 108.
[3] زرينكوب، همان، ص 109.
[4] براى آگاهى بيشتر در اين زمينه نگاه كنيد به: نصرالله صالحى، كتابشناسى «روش تحقيق در تاريخ»، فصلنامه پژوهش و حوزه، س 4، ش 1 و 2، بهار و تابستان 1382، ص 308 – 286.
[5] . نگارنده در سال 82 بنا به پيشنهاد دوست فاضل، آقاى جعفريان كه درصدد بود يك شماره از فصلنامه پژوهش و حوزه را «ويژه روشهاى پژوهش در تاريخ» منتشر كند، مقالهاى با عنوان كتابشناسى «روشِ تحقيق در تاريخ» تأليف نمودم كه البته بعد از حذفِ قسمتِ مربوط به دكتر فريدون آدميت، بقيه مقاله به چاپ رسيد. اكنون بعد از درگذشت آن دانشمند فقيد، مناسب ديدم به ياد آن بزرگ مردِ عرصه تاريخ و تاريخنگارى، قسمت ياد شده را در يادنامهاى كه به همت آقاى دهباشى براى دكتر آدميت فراهم گرديده؛ منتشر سازم. از لطف ايشان سپاسگزارم
[6] ر.ك: فريدون آدميت، اميركبير و ايران يا ورقى از تاريخ سياسى ايران، چاپخانه پيمان، چاپ اول، تهران، 1323، ص 17.
[7] . على دهباشى، دكتر فريدون آدميت (سالشمار زندگى)، كلك، دى 1376، شماره 94، ص 3.
[8] آدميت قسمت ديباچه ايدئولوژى نهضت مشروطيت و بحثِ در سنجش منابع را با چند نكته ديگر به صورت يكجا در مقالهاى با عنوان «در تفكر تاريخى و روش تحقيق» آوردهاند. ايشان در همان سطور نخست مقاله مىنويسند: «هيچوقت مجالى نيافتم كه اثر مستقلى در موضوع تاريخ، مسائل آن و مقولات فلسفه تاريخ بنويسم. اما در مجموع آثارم، دستكم درباره برخى از مهمترين مسائل تاريخنويسى مدرن، و همچنين فلسفه سياسى كلاسيك و جديد، گاه به اجمال و گاه به تفصيل، سخن گفتهام.» ر.ك.: كلك، دى 1376، شماره 94، ص 235
[9] آدميت، انحطاط تاريخنگارى در ايران، مجله سخن، فروردين 1346، دوره 17، شماره 1، ص 19.
[10] . همان، ص 17.
[11] . همان.
[12] . همان، ص 27 – 25
[13] آدميت، انديشههاى ميرزا آقاخان كرمانى، ص 6.
[14] آدميت، انديشه ترقى و حكومت قانون، عصر سپهسالار، خوارزمى، تهران، 2536، ص 501
[15] در مقدمه چاپ سوم كتاب اميركبير و ايران كه با تجديدنظر و اضافات منتشر نموده نوشته است: «در اين نگارش جديد كه در هيأت مجموع كتاب تجديدنظر نمودم، چند گفتار نو در فلسفه حكومت و فن ديپلماسى افزوده شد. در مبحث سياست خارجى و كنفرانس ارزنةالروم… تكنيك تاريخ ديپلماسى به كار رفته است. از آن جا كه روش علمى اين رشته. آدميت، ايدئولوژى نهضت مشروطيت ايران، جلد دوم: مجلس اول و بحران آزادى، انتشارات روشنگران، تهران، 1370، ص 15. تاريخ در ايران شناخته نشده است – شايد آن مبحث براى دانشپژوهان اين فن بىفايده نباشد.» ص 5.
[17] هما ناطق، استادم فريدون آدميت، كلك، دى 1376، شماره 94، ص 14. آدميت در معرفى اجمالى منابع مورد استفاده در كتاب اميركبير و ايران مىنويسد: «بنيان اين تصنيف بر مدارك اصيل تاريخ نهاده شده است. اما هيچ مأخذى را چشمبسته نپذيرفتم، همه جا ذهن مقوم و انتقادى را رهنمون كار خويش قرار دادم. مأخذ درجه دوم را (از خطى و چاپى، و فارسى و فرنگى) نيز خواندم، اگر چيزى مورد تأييد نوشتههاى اصيل بود پذيرفتم، وگرنه نامعتبر شمردم.» ص 5 و 6.
[18] آدميت، ايدئولوژى نهضت مشروطيت، ج 2، ص 14 و 15
[19] . همان.
[20] . آدميت، انحطاط تاريخنگارى در ايران، ص 26
[21] . آدميت، ايدئولوژى نهضت مشروطيت، (ج 2)، ص 15.
[22] . همان، ص 14
[23] . آدميت، انحطاط تاريخنگارى در ايران، ص 26.
[24] . آدميت، انديشه ترقى، ص 7 و 8.
[25] . آدميت، انديشه ترقى، ص 7 و 8.