در خط مقدم ( تاریخ نگاری آدمیت در گفت و گو با دکتر مهرزاد بروجردی / کیان پارسا
استاد دانشگاه سيراكيوز امريكا
آيا آدميت در تاريخنگارى مبتنى بر يك نظريه فكرى به مطالعه و روايت مىپرداخت و تاريخنگارى او نظريه مند بود؟
آدميت يك فيلسوف نبود و نبايد چنين توقعى از او داشت. او يك تاريخنگار بود كه تعلق فكرى به يك نگاه و ديدگاه خاص داشت و بيخود هم نيست كه نام او با مفاهيمى همچون بيدارى و آگاهى و كنكاش انديشه و عفت كلام عجين شده است. آدميت طلايه دار تاريخنگارى انديشه در ايران جديد بود. او 50 سال در خط مقدم تاريخنگارى فعاليت كرده است.
و همين تاريخنگارى انديشه نقطه تمايز آدميت از تاريخنويسان قبل از او است؟
بله، قبل از آدميت افرادى مثل عباس اقبال آشتيانى، خانبابا بيانى، پرويز يغمايى، قاسم غنى، ذبيحالله صفا، علامه قزوينى، فخرالدين شادمان و كسروى بوده اند كه تاريخ نوشته اند. اما با آدميت يك تاريخنگارى جديد آغاز شد و نسل جوان ما بسيار وامدار اين تاريخ نگارى است. پس از آقاى آدميت، افرادى مثل امجدى شيرازى، عبدالحسين زرين كوب، اميرحسين آريانپور يا عباس زرياب خويى، شاهرخ مسكوب، ايرج افشار و احسان يارشاطر در ذيل اين تاريخنگارى جديد قرار مىگيرند. برخلاف آنچه برخى مىگويند، نگاه آدميت، تك خطى و محدود نبود. آدميت شخصى است كه هم درباره محمد امين رسول زاده متفكر حزب دموكرات مىنويسد و هم راجع به شيخ فضلالله نورى؛ هم به اميركبير مىپردازد و هم به آقاخان كرمانى. آدميت در تاريخنگارى آن دوره تنها هم نبود. به غير از آدميت كسانى مثل ناظم الاسلام كرمانى، ابراهيم صفايى، حافظ فرمانفرما، مهدى ملكزاده و يحيى دولت آبادى نشان مىدهند كه جامعه ايران چگونه در حال پوست انداختن است. همه آنها از اين صحبت مىكنند كه چگونه پايه هاى ايدئولوژيك استبداد با ورود مفاهيم جديدى مثل وطن پرستى و سكولاريسم، ضعيف مىشود. بنابراين كار آقاى آدميت كارى ارزشمند است. اگر بخواهيم معادلى براى ايشان پيدا كنيم، شايد شخصى مثل آلبرت هورانى باشد كه كارى مشابه ايشان را براى متفكران عرب انجام داده است. من به نسل جوان پيشنهاد مىكنم كه اگر كتابهاى آقاى آدميت را هم نمىتوانند بخوانند، حداقل دو مقاله بىنظير ايشان را مطالعه كنند؛ يكى مقاله مشهور «آشفتگى در فكر تاريخى» و ديگرى مقالهاى است كه در مجله مطالعات ايرانشناسى در سال 1971 چاپ كردند به نام «مشكلات تاريخنگارى در ايران» اين دو مقاله بسيار باارزش و خواندنى هستند. متأسفانه بسيارى از كارهاى تاريخنگارى پس از انقلاب كم محتوا و يك جانبه و ناشكيبا در روايت افكار متفاوت است و ما شاهد ظهور تاريخنگارى رسمى بوده ايم و جاى فردى مثل آدميت در اين دوره خالى بوده است.
گفتيد كه آدميت تك خطى به تاريخ نگاه نمىكرد. آقاى سيد جواد طباطبايى در كتاب اخيرشان «حكومت قانون» گفتهاند كه آدميت به نيمه نخست سلطنت قاجار و تصلب سنت قدمايى در آن دوره در ايران بى توجه بوده و توجهى نداشته كه مشروطه بايد از دل سنت استخراج بشود و تصلب سنت قدمايى مشكل ما بوده است. به اعتقاد آقاى طباطبايى بايد اين مشكل حل مىشد و به سنت رجوع دوباره مىشد و او از اين منظر منتقد ديدگاههاى متجددانه آدميت است.
شما توجه داشته باشيد كه آدميت در دورانى از تحولات فكرى ايران مىنويسد كه در همسايگى ما در امپراتورى عثمانى مسأله تجدد به صورت جدى مؤثر واقع شده و مسأله تنظيمات مطرح شده و نويسندگان ايرانى هم از وقايع تركيه و اروپا و تجددطلبى آنجا متأثر بودهاند و به سنت بى توجه. من اگر بخواهم از آدميت انتقاد كنم از منظرى ديگر اين انتقاد را مطرح مىكنم. به اعتقاد من شايد ايشان در مطالعه تحولات، بيش از حد به تأثير ايدئولوژيك غرب بها مىداد و به تأثيرات اقتصادى و اجتماعى توجه لازم را نداشت. ايشان آنقدر كه به كتاب Discourse كانت در دهه 1860 توجه داشت به تحولات اجتماعى و اقتصادى توجه نداشت. شايد اين مشكل هم نه به ايشان بلكه دستگاه تاريخنگارى ايشان برگردد كه مبتنى بر نوشتن تاريخ انديشه است و در آن شما يك انديشه را سرآغاز تحولات و وقايع ديگر مىبينيد. اما باز هم آدم نبايد جانب انصاف را رها كند. او چه در نگارش كتاب اميركبير و ايران و چه در كتاب ايدئولوژى نهضت مشروطيت تيزبينى خاصى دارد و حتى به وقايع اجتماعى و اقتصادى هم بىتوجه نيست. در كتاب ايدئولوژى نهضت مشروطيت او اقدامات مستر ناز بلژيكى را به رغم انتقادى كه همه نسبت به آن داشتند به صورت واقعبينانهاى تحليل مىكند و مىگويد كه او چگونه با وضع قانون 5 درصدى روى واردات اجناس خارجى به ايران به شكوفايى اقتصاد ايران خدمت مىكند. او يك تاريخنگار يكسويه نبود. آدميت يك تاريخنگار ايدئولوژيك آنچنان كه امروز در ايران باب است، نبود و به تاريخ از قاموس يك ايدئولوژى نگاه نمىكرد. كمااينكه مجيز كسى را هم نمىگويد. حتى به رغم انتقادات افرادى مثل دكتر طباطبايى، نسل جوان فعلى كه به تاريخ انديشه مىپردازد، فرزندان فكرى آدميت محسوب مىشوند. هر فرزندى كه از سايه پدر بيرون مىآيد، به هر حال مسير تحقيقاش به حوزههاى ديگر مىرسد و شايد از آدميت عبور كند اما سايه آدميت بر سر ما باقى خواهد بود و حقيقتاً اين سخن را درباره تاريخنگارهاى ديگر نمىتوان گفت. آدميت اشتباهات خيلى از همنسلىهاى خودش را مرتكب نشد.
آقاى طباطبايى همچنين معتقد است كه آدميت در شناخت ريشههاى مشروطه توجهى به سنت قدمايى ما ندارد حال آنكه مشروطه و تجدد غربى از دل سنت مسيحى بيرون آمده است.
اين سخن درست است اما آدميت را بايد در ظرف زمانىاش شناخت و در چارچوب ظرف زمان اين نگاه آدميت قابل فهم است. انصاف تاريخى را نبايد از ياد برد. يادمان باشد كه برخى هم به آقاى طباطبايى اين نقد را وارد مىدانند كه ايشان سهم زيادى به نائينى و روحانيت مىدهد در حالى كه روى هم رفته روحانيت آن زمان به شاهان قاجار براى سركوب مشروطه پيام تبريك مىفرستد و يك جريان مترقى نبود. اگر ما يك ريسمان را در نظر بگيريم، يك سوى آن طباطبايى قرار دارد با ديدگاهى كه درباره سنت و تحول از درون سنت دارد و سوى ديگر آن آدميت. اين را هم بدانيد كه بحثهاى آقاى طباطبايى جديد نيست. آقاى آبراهاميان هم در كتابش درباره مشروطه همين حرف رإ؛ةظظ مىزند. آبراهاميان هم معتقد است كه در ايران اين افكار ترجمه شده متفكران فرانسوى نبود كه مردم را به خيابان ريخت بلكه نقش اعتقادات دينى بسيار جدى و مهم بود. اما اگر بخواهيم آدميت را با تاريخنگاران ديگر مقايسه كنيم، بله، به اعتقاد من هم به عنوان مثال خانم لمبتون كه يك محقق انگليسى است در مطالعات و تاريخنگارىاش درباره ايران، بهاى بيشترى به اوضاع اقتصادى و اجتماعى داده است تا نقش يك سرى منورالفكر. اينها هر كدام يك جنبههايى را در نظر گرفتهاند. نوشتههاى آدميت، دوران شيرخوارگى تاريخنگارى مشروطه را پايان داد و ما را يك گام جلوتر برد.
آيا نگاه فكرى آدميت باعث نمىشد كه او در تاريخنگارىاش پيشداورى داشته باشد و گزينشى عمل كند. مثلاً برخى افراد رد سنديت فتواى تحريم تنباكو توسط آدميت را به همين حساب مىگذارند.
بالاخره هر كس كولهپشتى افكارش را با خود حمل مىكند و بازتاب اين افكار را در كارهاى او هم مىتوان ديد. آدميت هم از اين مسأله برى نيست. ولى من حقيقتاً به صداقت تاريخى آدميت اعتقاد دارم. آدميت مىديد كه نقش و بهاى لازم را به افكار و انديشههاى جديد نمىدهند و به همين دليل اين افكار را عمده كرد. اما آيا ما حاضريم چنين خردهاى را به ديگر مورخين انقلاب مشروطه هم بگيريم. ناظمالاسلام كرمانى و ملكزاده كه تاريخ بيدارى و آگاهى آن زمان را مىنوشتند هم جذب ايدههاى جديد بودند. پس آنها را هم بايد نقد كرد. همچنين مگر تاريخنگارى روحانيت چنگى به دل مىزند كه ما از تاريخنگارى آدميت عبور كنيم. دورهاى كه آدميت به تاريخنگارى آن مىپردازد دوره پيدايش دارالفنون و جنبش بهائيت و بابيت و كشته شدن قائممقام و جهانگيرى كلونتاليسم است. تاريخنگارى مذهبى چقدر به اين مسائل پرداخته و چقدر در روايت اين ماجراها صداقت داشته است. آقاى آدميت تا جايى كه من از كارهاى ايشان برداشت كردهام شيفته چشم و گوش بسته غرب و سياستهاى خارجى نبوده است. شما تز دكتراى ايشان را كه در دانشگاه لندن در سال 49 ميلادى نوشته شده ببينيد. اين تز درباره روابط ديپلماتيك ايران با بريتانيا و روسيه و عثمانى است. ايشان در اين رساله انتقادات تندى به دنياى غرب و عملكرد غربيان وارد كرده است.
ولى به نظر مىرسد كه اصلىترين ايراد تاريخنگارى آدميت، عدم توجه او به واقعيات آبژكتيو و تحولات اجتماعى و اقتصادى باشد و ما نيازى جدى به چنين تاريخنگارىاى داريم.
بله، هيچ كس ارزش كارهاى آقاى پاريزى و امجدى شيرازى را رد نمىكند، يا كارهاى آقاى ايرج افشار و شاهرخ مسكوب و عباس زرياب خويى را نفى نمىكنيم. ولى به نظر من كمبود يك تاريخنگارى كه هم بهاى لازم را به فاكتورهاى اقتصادى و اجتماعى بدهد و هم نقش انديشه و تحولات فكرى را در نظر داشته باشد، كاملاً به چشم مىخورد. متأسفانه به رغم چنين كمبودى ما شاهد برخى تاريخنگارىهاى آبكى هستيم، كارهايى مثل كارهاى آقاى شهبازى كه تمام خصلتهاى بدى كه يك تاريخنگار از آنها بايد دورى بجويد را در كار آنها مىتوان ديد. بىدليل نيست اگر كارهاى تفضلى و آدميت و زرينكوب باقى مىماند. آنها نان را به نرخ روز نخوردند.
آيا به نظر شما كارهاى آدميت مىتواند در شناخت مسير آينده هم راهگشا باشد. آيا او علاوه بر تاريخنگارى توانسته است آسيب شناسى بكند؟
آدميت در برداشتن گام اول بسيار موفق بوده است. من كسى را نمىشناسم كه كارهايش با حجم كارهاى ايشان درباره مشروطيت برابرى كند. اما امروز، در سال 87 اگر بخواهيم درباره تجدد صحبت كنيم، مسلماً بحثهاى ما از لحاظ كيفى بسيار تغيير كردهاند و ما از حرفهاى ايشان جلوتر رفته ايم. اين را در نظر بگيريد كه آدميت يك تاريخنگار بود و نه يك فيلسوف. كارهاى آدميت بايد زمينه ساز كارهاى جدىترى باشد. آدميت حرف آخر در آسيب شناسى انقلاب مشروطه را نزده است اما ما هم از جايى شروع مىكنيم كه آدميت تمام كرده است