تاریخ نگار فکر آزادی / دکتر محمد توکلی طرقی

      فريدون آدميت كتاب اميركبير و ايران (1323) را با اين گفته امرسن آغاز كرد: «اگر خواهى كه نامت پس از مرگ از خاطرها نرود يا كارى كن كه شاينده نوشتن باشد يا نوشته ‏اى از خود بگذار كه به خواندن بيرزد.» آدميت تاريخ‏نويس انديشه ترقى، فكر آزادى، حكومت قانون و استقلال ملى بود و شناسايى تاريخى اين مفاهيم مهم مردم‏ سالارى و تجدد سياسى در ايران بدون تأمل در آثار ماندگارش ممكن نيست. با اهميت روزافزون حقوق و قوانين شهروندى و حكومت مردم بر مردم در عرف و ادب سياسى، فريدون آدميت به ياد ماندنى است.

     فريدون آدميت «تفكر تاريخى» را «عنصر اصلى تاريخ‏نويسى جديد» مى‏دانست. در اين نگرش تاريخى، «توالى حوادث» «نه در خلاء وقوع مى‏يابند و نه اسرارآميزند، بلكه قانون منطقى ترتّب معلول حاكم بر سلسله حوادث است. هر حادثه تاريخى حادثه ديگرى را به دنبال مى‏آورد.» بدين سان، «تاريخ‏نويسى غير از فن نقالى است» و «نيازى هم به درازنويسى و انباشتن انبوه يادداشت‏هاى مربوط و نامربوط بر روى هم» نيز ندارد. تاريخ‏ نويسى «خبرگى در شناخت منابع تاريخ» و «فهم و دانش و خبرگى در بهره‏بردارى از آن ضرورت دارد.» بر اين اساس، آدميت باور داشت كه «عصر علامگى سپرى گشته و جهان جديد علامه نمى‏شناسد. امروزه، معيار سنجش هر كار تحقيقى (خواه در علوم انسانى خواه علوم طبيعى) اين است كه تا چه اندازه دانش و معرفت ما را ترقى داده و اثرى بكر و معتبر به شمار مى‏رود.»

     آدميت تاريخ‏نگارى «آزادى انجام» بود كه مقصد تاريخ را همچون هگل آزادى و توانمندى انسان مى‏دانست: «تاريخ مدنيت بشر اقسام مختلف حكومت را آزموده است. نتيجه‏اى كه از تجارب عملى حكومت اقوام و ملل گرفته شده اين است كه حكومت‏ها به هر شكل و صورتى كه درآيند اگر پايه آنها بر آراء ملى بنا نشده باشد به خودكامگى و استبداد رأى فردى يا استبداد اقليت محدود مى‏رسد و استبداد هر گونه باشد چه فردى و چه دسته‏جمعى به فساد مى‏انجامد (فكر آزادى و مقدمه نهضت مشروطيت). آدميت در ادامه اين نگرش تاريخ شناختى افزود: «قيام آدمى در راه تحصل آزادى و تشكيل حكومت ملى از آن برخاست كه افراد بى‏عدالتى‏هاى ناشى از حكومت خودسرانه و امتيازهاى طبقاتى پى برده عليه محروميت‏هايى كه اجتماع بر آنها تحميل كرده بود عصيان كردند و خواستار حقوق اساسى خود گرديدند. از آغاز ايجاد سياست مدن خردمندان پى بردند كه طلب مساوات منشاء نيروى محركى است كه اجتماع را به جنبش وامى‏دارد». ايشان سير آزادى‏خواهى را «تاريخ جهد بشر» «در خلع قدرت جباران و پيكار در تحصيل آزادى و مساوات و كوشش براى شركت مردم در اداره هيأت اجتماع» دانست. بر مبناى اين آزادى‏نگرى آدميت باور داشت: «اگر جهد آدمى را در راه آزادى از سرگذشت بشر جدا سازيم و مظاهر آزادى را از دايره علم و حكمت و هنر منتزع كنيم از تاريخ بشر فقط قصه جنايت‏ها و تبهكارى‏هاى او باقى مى‏ماند. در اين صورت اين جنس دوپا مخلوقى نيست كه درخور مقام “اشرف مخلوقات” باشد». بيش از هر چيز، اين فلسفه تاريخى آدميت را به شناسايى نهضت مشروطيت ايران واداشت. آدميت نهضت مشروطيت را «پديده تاريخى به هم پيچيده‏اى» دانست كه عوامل سياسى و اقتصادى مختلفى به وجود آوردند: «در تشكيل اين حركت تاريخى دو عامل اساسى را مى‏شناسيم: ورشكستگى و وازدگى نظام سياسى، ديگر بحران مالى. نارسايى اصول حكمرانى را مهم‏ترين عوامل ذاتى نهضت مشروطه خواهى مى‏دانيم، عاملى كه بر اثر آن حكومت نتوانست نظام سياست را در ارتباط با ناهم‏آهنگى‏هاى اجتماعى و هشيارى سياسى تازه و خواست‏هاى ناشى از آن هشيارى اصلاح گرداند. آن ناهماهنگى اجتماعى هميشه برقرار بود و استمرار زمانى داشت، اما اين هشيارى سياسى تازه زاده تاريخ متحول بود.» (ايدئولوژى نهضت مشروطيت ايران، 143).

     آدميت «حركت ملى مشروطه‏خواهى» را حركتى خودجوش و دوره انقلاب مشروطيت را «عصر حكومت ملى» دانست: «در سنجش تاريخى بگوييم نه فقط حركت مشروطه‏خواهى، همچون هر حركت ملى ديگر، ذاتاً نمى‏توانست ساخته سياست دولت بيگانه‏اى باشد، بلكه متكى به قدرت اجنبى هم نبود. البته در اوضاع سياسى زمانه كه دولت روس دشمن كين‏آلود هر نهضت آزادى‏خواهى بود، و هراس از تعرض نظامى آن بر ضمير ناهشيار اجتماعى ايران استيلا داشت كاملاً معقول و موجه بود كه سران نهضت ملى، به هر قدرت متقابل ديگرى روى آورند و آن عامل را در حد خود در تنظيم حركت عمومى منظور دارند. اين عين تدبير عملى بود. سران نهضت ملى در عين اينكه به رقابت دو قدرت انگليس و روس بينا بودند، و اين عامل را در آرايش سياسى خود ملحوظ مى‏داشتند، هيچ گاه به سياست انگليس اعتماد زياد نداشتند و نسبت به سازشكارى ميان دو رقيب سخت حساس بودند» (ايدئولوژى نهضت مشروطيت ايران، 189).

     در بازنگرى تاريخ نگارى مشروطه‏خواهى آدميت نوشت: «درباره حركت مشروطه‏خواهى گاه به گزاف سخن گفته‏اند؛ گاه حقيقت و افسانه را به هم آميخته‏اند؛ گاه به تخطئه‏اش برآمده‏اند. حتى گفته‏اند كه مشروطگى «دفع فاسد به افسد» بود. اين از افاضات معلم كورذهن فلسفه است كه خود را متخصص فلسفه آلمانى مى‏دانست و بدان معنى است كه مشروطگى و دولت انتخابى حتى پليدتر از طاعون استبداد مشرق زمينى بود.» (مجلس اول و بحران آزادى، 24).

     آدميت اما نهضت مشروطه‏خواهى را «تغيير در منطق ترقى با آرمان آزادى و استقلال» دانست. در اين نگرش، «مشروطگى دستگاه مكانيكى و خلق‏الساعه نيست، ارگانيك و تحول‏پذير است در جريان تاريخ. عواملى مى‏بايست كه بنيادهاى مشروطه را نيرو بخشد تا مشروطگى در تحول تكاملى رشد نمايد. در تضاد آن امكان داشت عوامل ديگرى آن را از حركت باز دارند، و بر حيات پارلمان ملى ضربات مهلك وارد آيد. سير مشروطگى فقط در متن تاريخ سياسى درخور غور و بررسى است.» آثار ماندگار آدميت تمامى به بررسى تاريخ ايرانى انديشه ترقى و فكر آزادى‏خواهى مى‏پردازد.