غفلت آدمیت از دموکراسی( گفتگو با علی میرسپاسی) / فرشاد قربانپور

    تأثير فريدون آدميت بر حوزه‏ هاى انديشه و روشنفكرى ايران مسئله ‏اى بود كه با دكتر على ميرسپاسى، استاد دانشگاه نيويورك، درميان گذاشتيم. وى در اين مورد معتقد است كه بيش از هر چيز حوزه روشنفكرى ايران مى‏تواند از روش تحقيق دكتر آدميت درس بگيرد. به نظر او روش تحقيق و بى‏طرفى دكتر آدميت مثال ‏زدنى است.

 – به نظر شما ويژگى كارهاى فريدون آدميت در چيست؟

     دو نكته مثبتى كه در مورد دكتر آدميت وجود دارد اين حقيقت است كه دكتر آدميت به شكل بسيار منحصر به فردى مسئله مطالعه تاريخ انديشه جديد در ايران را به طور بسيار حرفه‏اى و دقيق انجام داد و از اين نظر آدميت جايگاهى بسيار خاص در ايران دارد. نكته بسيار مهمى كه وجود دارد اين است كه بسيارى از تاريخ‏نگاران ايران يا سياستمدار بودند يا روزنامه‏نگار يا داستان‏نويس و به مقدار زيادى از زاويه سياستمدار بودن يا از زاويه روزنامه‏ نگار بودن يا از زاويه مشغله‏ هاى ديگرى كه داشتند كار تاريخ را پيش مى‏بردند. اما آدميت به طور بسيار سنتى كار تاريخ‏نگارى انديشه را انجام داد و از اين جهت بايد مورد قدردانى واقع مى‏شد. بنابراين هر كسى كه كارى جدى انجام مى‏دهد خارج از اينكه با نظرات آدميت موافق يا مخالف است بايد اين نكته را ارزشمند بداند. تأكيد من هم بر همين مسئله است. بسيار مهم است بدانيم كه ما امروز از طريق كارهاى آدميت با يكسرى كتاب‏ها، اسناد و نوشته ‏هايى روبه‏رو هستيم كه تا حدود زيادى يا به طور دقيق‏تر براى اولين بار توسط او نوشته شدند. به معناى وسيع كلمه آدميت ما را با نحوه آمدن تفكر جديد به ايران و يكسرى از متفكران دوره جديد آشنا كرده است.

 – تحليل شما از تسلط «انديشه ترقى» بر نوشته ‏ها و تحليل‏هاى آدميت چيست؟

     يك پرسش اين است كه با وجودى كه آدميت نقش مهمى در بررسى تاريخ داشت كه تقريباً همه قبول دارند كه لااقل در دوره‏ اى 20 ساله در سال‏هاى دهه 40 و 50 با يكسرى كتاب‏هايى كه او نوشته بود تفكر جديد را در ايران يا به طور مشخص متفكرانى كه امروزه شايد بتوان گفت متفكران سكولار را در ايران معرفى كرد. در عصرى كه آدميت زندگى مى‏كرد به‏ويژه در سال‏هاى 40 و 50 سال‏هايى‏ست كه متفكران و روشنفكرانى در ايران غلبه مى‏يابند كه به طور كلى تفكر آن‏ها و ايدئولوژى و نظرشان مخالف مطالبى‏ست كه آدميت بيان مى‏كند. آدميت محققى‏ست بسيار مثبت و مشتاق و اميدوار به مسئله انديشه ترقى و مدرنيسم و آمدن اين انديشه‏ها به ايران و به نوعى برخورد سنت و مدرنيته است كه به نظر او پيروزى مدرنيته را به دنبال دارد. او از متفكرانى همچون ملكم‏خان، كرمانى، آخوندزاده، طالبوف و… و به وجود آوردن تحول عظيمى كه اين تفكر و مدنيت و مدرنيت را به ايران مى‏آورد مى‏نويسد. ولى در اين سال‏ها كه كتاب‏هاى آدميت نوشته مى‏شود به طور دقيق همان سال‏هايى‏ست كه آل‏احمد و ديگران با يكسرى نوشته‏ها و سخنرانى‏ها به دنبال مسئله ديگرى هستند. اصولاً حوزه روشنفكرى ايران در آن دوره به نوعى هژمونى ضدمشروطه و ضدروشنگرى و ضدانديشه ترقى گرايش داشت و اين حوزه لااقل به عنوان منقد انديشه آدميت مطرح است و در همين فرم هم جا مى‏گيرد و غلبه مى‏يابد. در اين زمينه منظورم تنها امثال آل‏احمد، شريعتى و روشنفكران اپوزيسيون نيستند بلكه حتى در ميان روشنفكران رژيم سابق هم نوعى بازنگرى و نقد به اين پروژه اميدوار و مثبت مشروطه پيدا مى‏شود. مثلاً داريوش شايگان به عنوان يك نمونه مى‏تواند مطرح باشد. بحث‏هاى فرديد و برخى از اطرافيان او هم در همين راستا تلقى مى‏شوند.

     اين مسئله بسيار جالب است. از اين جهت كه چرا ما همه از طرف ديگر از او ستايش مى‏كنيم و مى‏گوييم چقدر كارهاى آقاى آدميت مهم بود. آدميت در آن دوره 20 ساله ما ايرانيان را با انديشه ترقى آشنا كرد و تفكر جديد در ايران را پايه‏ريزى كرد ولى ضمناً اين دوره (40 و 50 شمسى) دوره‏اى‏ست كه هم در محيط روشنفكرى و هم در محيط فرهنگى ايران و بعدها در محيطهاى سياسى و اجتماعى كلاً يك جنبش فكرى اجتماعى عليه اين نوع تفكر در مورد پروژه مشروطه به وجود مى‏آيد.

 – مى‏دانيد كه آدميت يك ديپلمات بود كه به كار تاريخ مى‏پردازد. به نظر شما او از عهده اين كار خوب برآمده است؟

     نكته حائز اهميت اين است كه دكتر آدميت از يك طرف كارى كه انجام مى‏دهد كار تاريخ انديشه است و به معنايى در معناى خيلى آكادميك و سنتى‏ست. اما نكته جالبى كه وجود دارد اين است كه آدميت به طور حرفه‏اى و به طور مشخص به تحصيل يا تدريس تاريخ در دانشگاه تهران نپرداخت. او حتى استاد تاريخ هيچ دانشگاهى در ايران هم نبود. اين نكته بسيار مهم است. پرسش اينجاست كه به چه دليل متفكران و محققان مهم و تأثيرگذار ايران بيرون از نهادهاى حرفه‏اى مربوط هستند. چرا مثلاً ما تاريخدان‏هايى را نداشتيم كه مثلاً از دانشگاه تهران بيرون بيايند و شبيه كارى را كه آقاى آدميت انجام داد به سرانجام برسانند. اين نكته بسيار جالب است. ما معمولاً در حوزه علوم اجتماعى و انسانى البته به جز ادبيات با كسانى روبه‏رو هستيم كه يا كسانى هستند كه در دانشگاه خارج تحصيل كردند يا ايرانيانى هستند كه در ايران كارهاى مهمى انجام داده‏اند اما معمولاً در حوزه‏اى خارج از دانشگاه مشغول بودند. اين نكته در واقع نشان‏دهنده ضعف عجيب سازمان‏ها و نهادهاى حرفه‏اى تحقيق و پژوهش و فكرى در ايران است. به نظر من آدميت يكى از نمونه‏هايى است كه مى‏توان به عنوان مثال مطرح كرد كه مجبور شد تمام كارها و تحقيقات خود را خارج از اين نهادها سامان دهد.

 – نقد شما به آدميت چيست؟

     البته در اين رابطه نبايد ساده‏انگارى شود. او كارهاى زيادى كرد و كتاب‏هاى زيادى نوشت. به طور كلى مى‏توان گفت كه ايشان با اشتياق يكسرى ايده‏هاى جديدى را كه از غرب و روسيه با استانبول از طريق متفكرانى همچون ملكم خان، ميرزا آقاخان كرمانى، طالبوف، آخوندزاده و… به ايران مى‏آيد را مطرح مى‏كند اما او مطرح شدن اين افكار و اين ايده‏ها و اين آدم‏ها را دليل آمدن افكار جديد و تحول جامعه ما از يك جامعه سنتى خردگريز به يك جامعه خردمند و جامعه‏اى كه مدرن است مى‏داند. به اصطلاح پيش‏فرض او اين است كه يك جامعه از طريق يكسرى ايده‏ها و ارزش‏ها و تحول و تغيير ارزشى و فرهنگى‏ست كه تحول مى‏يابد. جالب است كه به همين خاطر ايشان وقتى پروسه تحول اجتماعى و سياسى ايران را در اواسط قرن 19 و به بعد دوره پيش از مشروطه و خود مشروطيت را بررسى مى‏كند عمدتاً البته نه صددرصد تمام قضيه را تقليل مى‏دهد به بحث يكسرى نظرات و افكار و از اين طريق روايتى به دست مى‏دهد كه براساس اين روايت تحولى شروع شد كه تحول ايده‏اى بود كه يك نوع جنگ و جدال خرد و خردگرايى و علم و انديشه ترقى بود عليه سنت و خرافه‏گرايى و خردستيزى كه به نظر او ظاهراً با انقلاب مشروطيت و مطرح شدن يكسرى روشنفكران به نظر مى‏آيد كه ايران دچار تحول شده است. از ديد من مى‏شود گفت كه ايشان دو نكته را در رابطه با تحول يك جامعه به مدرنيته آن‏قدر كه بايد و شايد جدى نمى‏گيرد. يك بحث اين است كه اين دوگانگى سنت و خردگريزى و روايتى چنين كه از مدرنيته وجود دارد گرچه روايتى است كه كمابيش از همان اواسط قرن نوزدهم در ايران غالب شد و هنوز هم غالب است اما اين روايت خيلى روايت بااساسى نيست و همان چيزى نيست كه در اروپا رخ داد. در نوشته‏هاى مختلف ايشان هم اگر نگاه كنيم نمى‏توان درك ديگرى كه دقيق و تاريخى باشد در مورد تحول جوامع سنتى اروپا به مدرنيته ارائه داد. مثلاً در مورد تأسيس مجلس و به وجود آمدن قوه قضائيه و نظام حقوقى جديد و كلاً نهادهاى مدنى جديد كه براى تحول جامعه ايران از يك جامعه سنتى به جامعه‏اى كه در آن مدرنيته دموكراسى و حتى سكولاريسم شكل مى‏گيرد، گرچه در اينجا و آنجا به خصوص در رابطه با احزاب كارهايى آدميت انجام داده است اما به نظر من در اين مورد به خصوص ايشان قضيه را خيلى جدى نمى‏گيرد. همان درك غالبى كه در ايران وجود داشت مبنى بر اينكه گمان مى‏كند وقتى متفكران انديشه‏هاى غربى را اقتباس مى‏كنند و به ايران مى‏آورند اين يك نوع تحول وسيع و عميق است كه انجام شده است، آدميت هم همان درك را دارد. به همين خاطر هم هست كه ايشان به نظر من لااقل تا جايى كه مى‏دانيم معلوم نيست كه در اواخر سال‏هاى 30 به‏ويژه در سال‏هاى 40 و 50 بحث‏ها و مسائلى را كه در حوزه فكرى و فرهنگى ايران مطرح مى‏شود، آن طورى كه در نهايت در دهه 50 جامعه دچار يكسرى مشكلات و در نهايت بن‏بست مى‏شود را دقيقاً متوجه شده بود يا جدى مى‏گرفت يا خير. البته جالب است كه ايشان هيچ وقت وارد بحث و گفت‏وگو هم با كسانى كه منقد پروژه مشروطيت و انديشه ترقى و… بودند نشد. البته ايشان در دوره پس از انقلاب جزوه‏اى منتشر كرد به اسم آشفتگى در فكر تاريخى در ايران كه به شكلى نقد آل‏احمد، شريعتى، بازرگان و… بود. البته انتشار آن بسيار دير صورت گرفت. نكته جالبى كه در اين كتاب كوچك ديده مى‏شود اين است كه ايشان هنوز با اصرار بر اين كه تاريخ براساس يكسرى خردمندى عبور مى‏كند بحث مى‏كرد كه چرا كسانى همچون آل‏احمد، بازرگان، شريعتى و… اين مسئله را ناديده مى‏گيرند؛ گويى كه اين مسئله سوءتفاهم است. از اين رو به نظر من اگر آقاى آدميت و ديگران به جاى اينكه به متن اجتماعى و سياسى ايران مى‏پرداختند و اين نكته را كه چه در غرب و چه در كشورهاى ديگر در جهان سوم و چه در ايران آن چيزى كه مهم است ساختن و پرداختن نهادهاى مدرن و دموكراتيك هستند و ما به خاطر ضعف اين نهادهاست كه دچار مشكل شده‏ايم؛ مثلاً مجلس به‏وجود مى‏آيد و بعدها در زمان رضاشاه همين مجلس تضعيف مى‏شود و به يك شكلى تمام قدرت خود را از دست مى‏دهد. گو اينكه در زمان پهلوى ايده ايران مدرن، ترقى، پيشرفت و… ادامه پيدا مى‏كند، اما نهادهايى كه پس از مشروطه ايجاد شده بودند به شكست كشانيده مى‏شوند. اما اين مسئله در روايتى كه آدميت از تاريخ مدرن ايران ارائه داد جاى نگرفت و عملاً تأثيرى هم نداشت.

  – اما با اين وجود بسيارى از تاريخ‏نويسان بعدى ما هم از آدميت دنباله‏روى كردند؟

     در دوره بعد از انقلاب به‏ويژه در اين چند سال اخير شاهد هستيم كه يكسرى از متفكران امروز ايران هم به دنبال اين رفتند كه به نوعى قرائت ديگرى از مشروطه و پروژه تجدد ايران كه از اواسط قرن 19 شروع شد ارائه دهند. البته به طور دقيق بر همان سبك آدميت راه رفته‏اند. باز هم به ايده‏هاى كسانى همچون ملكم خان و… نگاه مى‏كنند و بدون در نظر گرفتن آن چيزى كه جامعه را متحول مى‏كند نهادها و سازمان‏ها و بحث‏هاى اجتماعى و سياسى كه در متن جامعه ايران هست را ناديده مى‏گيرند. اما اينها به شكلى با مطرح كردن روايتى كه از طريق آدميت و… به ما رسيد معتقدند كه كسانى مانند ملكم خان، آخوندزاده، كرمانى و… متفكرانى هستند كه نقد ارزش‏ها و تفكر سنتى را در ايران مطرح كردند و تفكر خردمند و مدرن اروپايى را آورده‏اند. اينها به شكلى آمده‏اند البته با اعتقاد به آن چيزهايى كه جامعه را متحول مى‏كند گفته‏اند كه روشنفكران دوره مشروطه تفكر مدرن غربى را به ايران آورده‏اند. اين افراد عمدتاً از آنجا كه آمده‏اند مذهب را به عنوان مبناى تحول قرار داده و سنت را در نظر گرفته‏اند پايه‏هاى مدرنيته و ايده‏هاى روشنفكران را نيز دوباره مطرح مى‏كنند. من مى‏خواهم بگويم كه محققان امروزه آمده‏اند و به يك شكلى مى‏خواهند با قبول پيش‏فرض‏ها و روايتى كه آدميت دارد به نوعى القا مى‏كنند كه آدميت مشكلش اين بود كه به طور دقيق متوجه نبود كه در افكار آدم‏هايى مثل ملكم خان در واقع يك نوع آشفتگى فكرى وجود دارند و اينها مى‏خواهند و هنوز هم قصد دارند افكار و انديشه‏هاى سنتى را در ايران متحول كنند و نتيجه‏گيرى مى‏كنند كه به خاطر آشفته‏نگرى و كج‏فهمى روشنفكران دوره مشروطيت است كه ما بعدها دچار مشكلات بزرگى شديم.

     به نظر من مشكلى كه وجود دارد به يك نوعى البته خيلى كمتر آدميت از آن اجتناب كرد و اخيراً هم دوستان محقق ما از آن اجتناب مى‏كنند اين است كه بحران و مشكل مدرنيته در ايران در واقع مشكل دموكراسى‏ست. ما ايران را با هر كشور منطقه مقايسه كنيم مى‏بينيم كه مشق دموكراسى ما با مشكلات بيشترى به نسبت بقيه مواجه نبود. در ايران همزمان با تركيه دولت مركزى به وجود آمد و حتى از نظر رشد اقتصادى و صنعت هم به هيچ وجه نمى‏توان گفت كه ايران با مشكلات عظيم‏ترى به نسبت كشورهايى از جمله تركيه مواجه بود… بحرانى كه به وجود آمد اين بود كه يك نوع نظام مدرن استبدادى در ايران برقرار شد و اين روايتى كه تاريخ‏دان‏هايى همچون آقاى آدميت و… هم مى‏دهند با تأكيد بى‏نهايت زياد و افراطى به انديشه ترقى، سكولاريسم علم و تكنولوژى و… از مدرنيته روايتى‏ست كه هميشه به بن‏بست مى‏خورد. آن چيزى كه باعث شد مدرنيته در اروپا، هند يا در كشورهاى ديگر كه همعصران ما هستند موفق شود اين نبود كه صنعت را به‏وجود آوردند يا دولت مركزى وارتش به وجود آوردند، بلكه نظامى به وجود آوردند كه دموكراتيك هستند و نهادهايى را تشكيل دادند كه اين نهادها امكان مشاركت مردم را در سرنوشت خودشان مهيا مى‏سازند. به نظر من در روايتى كه آدميت از مشروطه مى‏دهد و به طور كلى دركى كه از مدرنيته دارد تأكيد زيادى بر انديشه ترقى دارد. مثلاً كتاب ايشان را درباره ميرزا آقاخان كرمانى يا ميرزا فتحعلى آخوندزاده كه مى‏خوانيم مى‏بينيم كه گرچه بحث‏هايى راجع به قانون و… هست اما مى‏بينيم كه مسئله دموكراسى به نظر من اصلى نيست و مسئله اصلى ايده ترقى و انديشه‏هاى اروپايى‏ست. اين مسئله البته از سوى بسيارى از محققان و روشنفكرانى كه در دوره پهلوى در حكومت بودند هم مطرح بود. يعنى آنها خودشان را روشنفكران مترقى، روشنگر و معاصر مى‏دانستند و به هر حال به يك نوعى در چارچوب يك حكومت كه از يك طرف به هر حال سكولار بود و اين را در بيان علم و مدنيت مى‏دانست و از يك طرف ديگر يك سيستم ديكتاتورى بود قرار داشتند. در نتيجه به جاى پرداختن به اينكه ممكن است بحرانى كه در جامعه وجود دارد مسائل و معضلاتى كه وجود دارد و دليل اينكه كسانى مانند آل‏احمد، شريعتى و ديگران مى‏روند و دنبال راه‏هاى هويتى و ضدغربى مى‏روند و منقد انديشه ترقى هستند ممكن است همين باشد. اينها هميشه به نوعى فرهنگ جامعه و ارزش‏هاى فرهنگى سنتى را به اصطلاح مسوول اين معضل و مشكل مى‏دانستند. اين قضيه در خود كتاب‏هاى آدميت هم مطرح مى‏شود در بحث‏هايى هم كه برخى از روشنفكران امروز ايران هم مطرح مى‏كنند ديده مى‏شود. اين مسئله مثلاً در كتاب آدميت راجع به اميركبير به چشم مى‏خورد.

    بحث من اين است كه كسانى كه در رابطه با تاريخ مدرنيته در ايران كار مى‏كنند تا زمانى كه با اعتقاد به اينكه يك ديكتاتور مصلح مى‏آيد و از بالا جامعه را از طريق آوردن انديشه‏هاى سكولار و ترقى‏خواهانه تحول مى‏دهد به نظر من اين پروژه به بن‏بست مى‏خورد.

  – درسى كه روشنفكرى ايران مى‏تواند از روش و آثار آدميت بگيرد، چيست؟

      چيزى كه ما همه مى‏توانيم از آدميت بياموزيم اين است كه آقاى آدميت به كار خودش به عنوان يك كار حرفه‏اى احترام مى‏گذاشت. يعنى تاريخ‏نويسى براى آدميت كار حاشيه‏اى نبود. اين بسيار قابل ستايش است آدميت كه مقام خيلى بالاى ديپلماتيك در زمان شاه داشت استعفا مى‏دهد و خود را وقف كار تحقيق تاريخى مى‏كند. يكى از دشوارى‏هايى كه ما در ايران داريم اين است كه تاريخدان‏ها و روشنفكران و… و بسيارى از ما كار اصلى خود را كه كار تحقيق و نوشتن است به عنوان يك كار جدى و مركزى و اصلى تلقى نمى‏كنيم و كارهاى ديگرى نيز انجام مى‏دهيم و در كنارش هم به كار تحقيق مشغول هستيم. نكته ديگر اينكه آقاى آدميت از نظر اخلاق حرفه‏اى با وجود اينكه پيش‏فرض‏هاى خودش را داشت و با وجودى كه يك روايت خاص خودش را داشت ولى به خاطر رعايت اخلاق حرفه‏اى خيلى عادلانه با مسائل روبه‏رو شده و از سياسى كردن بى‏نهايت بحث‏هايى كه مطرح مى‏كرد پرهيز مى‏كرد. اين ويژگى را كسروى نداشت. مثلاً آدميت كارهاى مهمى را با همكارى خانم هما ناطق انجام داد در حالى كه هما ناطق از نظر سياسى در خط فكرى آدميت نبود. اما اين اختلاف از نظر آدميت هيچ مشكلى تلقى نمى‏شد. اين نوع سعه صدر را كه آدميت داشت ما كمتر مى‏بينيم. شايد ما بتوانيم اين ويژگى را از آدميت بياموزيم به‏ويژه امروز كه امكان گفت‏وگو و همدردى و همكارى بين محققان و روشنفكران مهم ايران كه ممكن است اختلافات كلى يا جزئى با يكديگر داشته باشند غيرعملى شده است. نمونه همكارى هما ناطق و فريدون آدميت نمونه بسيار قابل توجهى‏ست كه مى‏توانيم از آن درس بگيريم.