فیلسوف تاریخ ایران/ سرگه بارسقیان

      «فريدون آدميت» پدر تاريخ‏ نويسى مدرن ايران روزى كه به تاريخ پيوست، پرونده تاريخى را بست كه اين بار نه روايتگر كه رويتگر آن بود و خود موضوع آن؛ تاريخ زندگى 87 ساله مورخ و محققى كه نامش يادآور «جامع آدميت» است كه پدرش ميرزا عباسقلى خان قزوينى به همراه جمعى از مريدان ميرزا ملكم خان ناظم ‏الدوله، از پيشاهنگان تجدد و نوگرايى در ايران بنيان نهاد و خود تاريخ مشروطيتى را نوشت كه سرآغاز نوسازى سياسى – اجتماعى بود و روايت زندگى اصلاح‏گرانى را شرح داد كه يك چندى حتى همين كتاب‏ها به لطف عدم تجديد چاپ چون او ناياب شدند. آدميت ديپلماتى كهنه‏كار و باسواد بود كه خانه‏ نشينى مورخش كرد؛ تاريخ‏نگار آزادى كه آزادى‏خواهى‏ اش وى را از جرگه تاريخ ‏سازان جدا كرد و چنان شد كه نه روايتگر صرف تاريخ كه تحليلگر آن شد و در اين رهگذر مخالفينى سرسخت را براى خود آفريد. زندگى آدميت خود تاريخى است از تاريخ‏نگار مشروطيت كه از خانه پر رفت و آمد «جامع آدميت» به خانه خلوت «فريدون آدميت» رسيد.

 در خانه مشروطه‏ طلبان‏

      فريدون آدميت در سال 1299 شمسى در تهران به دنيا آمد. پدرش عباسقلى خان قزوينى بود كه در سال 1303 قمرى وارد جرگه سياسى شد و با آشنايى با ميرزا ملكم خان ناظم‏ لدوله در زمره مريدان او قرار گرفت و انجمن «جامع آدميت» را با همان اصول فكرى و مرامنامه ملكم به وجود آورد. عباسقلى خان در جوانى به دستگاه ميرزا يحيى خان قزوينى مشيرالدوله پيوست و پس از انتصاب يحيى خان به وزارت عدليه، به آن وزارتخانه رفت و مشيرالدوله بود كه عامل آشنايى وى با محافل روشنفكرى و ياران ميرزا ملكم خان شد. فريدون آدميت در فكر آزادى و مقدمه نهضت مشروطيت ملكم را مردى جامعه شناس و سياسى، بسيار زيرك و دانا، دلير و مبارز توصيف مى‏كند كه «در تاريخ بيدارى افكار و نشر عقايد آزاديخواهى در ايران مسلماً مقام او بى‏همتاست.» با كشته شدن ناصرالدين شاه و سپرى شدن دوران طولانى سلطنتش قوت و حدت استبداد كم شد و در آن دوره عباسقلى خان يك جمعيت سرّى سياسى به نام «جامع آدميت» تأسيس كرد. برخى مورخين جامع آدميت را سومين تشكيلات شبه ماسونرى ايران مى‏دانند. اين انجمن هر چند برخى آداب و رسوم سازمان‏هاى فراماسونرى از جمله نحوه عضوگيرى و علائم مخصوص اعضا و مخفى‏كارى را رعايت كرد اما سازمان‏هاى فراماسونرى جهانى هيچگاه آن را به رسميت نشناخته‏اند. مرامنامه انجمن دو اثر از ميرزا ملكم‏خان با عنوان‏هاى «اصول آدميت» و «دفتر حقوق اساسى فرد» كه اولى مردم را به انسان‏دوستى و قيام بر ضد جور و بيدادگرى و دومى به شناسايى و تشريح حقوق انسان راهنمايى مى‏كرد. جامع آدميت بر مسلك غيرانقلابى استوار بود و بنيان فلسفه سياسى آن بر «مشروطيت و محدوديت» قدرت سلطنت و انفصال قواى دولت بنا شده بود. آدميت مى‏نويسد كه جامع سه هدف اصلى داشت: انجام مهندسى اجتماعى براى نيل به توسعه ملى، حصول آزادى فردى به منظور شكوفايى فرد انسانى و كسب مساوات قانونى براى همگان، بى‏توجه به دين و نژاد به خاطر تضمين منزلت كليه آحاد جامعه. پيوستن ميرزا على اصغرخان اتابك و محمد على شاه قاجار اوج فعاليت‏هاى جامع آدميت بود كه پس از بازداشت رئيس جامع آدميت در پى ترور اتابك و دست يافتن مقامات دولتى به اسناد و مدارك جامع، هويت اين انجمن فاش شد و شاه با قبول شروط عباسقلى خان مبنى بر رفتن به مجلس شوراى ملى و اداى سوگند به تقويت مشروطيت و نيز تعهد سپردن براى اجرا و احترام به اصول قانون مشروطه از در مفارقت با انجمنى‏ها درآمد. روزگار وفق مراد بود تا روزى كه مجلس شوراى ملى به دستور محمد على شاه به توپ بسته شد و استبداد صغير آمد و گرچه گزندى به اعضاى جامع آدميت نرسيد و برخى اعضايش بعدها به اولين لژ رسمى فراماسونرى ايران – لژ بيدارى ايران – پيوستند اما عباسقلى خان تا پايان عمر (1318 شمسى) در انزوا به سر برد. عباسقلى خان كه درگذشت، فريدون براى آزمون نهايى دبيرستان دارالفنون آماده مى‏شد، دارالفنونى كه اميركبير بنايش كرد و آدميت در آنجا از استادانى چون «جلال همايى» و «محمد صديق حضرت» بهره‏ها برد و حال مرگ پدر مى‏توانست مانعى در ادامه تحصيلات او بشمار آيد، اما ابراهيم حكيمى (حكيم‏الملك)، از دوستان پدرش كه به ادامه تحصيلات دانشگاهى فريدون آدميت علاقه داشت، كارش را دنبال كرد و پيش برد.

 آدميت ديپلمات‏

      آدميت از دبيرستان به دانشكده حقوق و علوم سياسى رفت و در سال 1321 فارغ‏التحصيل شد. پايان‏نامه دانشگاهى‏اش را درباره زندگى سياسى ميرزا تقى‏خان اميركبير با عنوان اميركبير و ايران؛ يا ورقى از تاريخ ايران نوشت كه دو سال بعد از فارغ‏التحصيلى، در 1323، با مقدمه استادش محمود محمود كه به آدميت مى‏گفت «آن جوان بسيار آراسته و جدى»، به صورت كتاب معروف اميركبير و ايران منتشر شد.

     آدميت افسر نظام وظيفه بود كه عصرها بعد از دانشكده افسرى گذرش به كافه فردوس مى‏افتاد كه پاتوق صادق هدايت و دوستانش بود. آدميت اميركبير و ايران را به هدايت و دكتر حسن شهيد نورايى (استاد تاريخ و عقايد اقتصادى در دانشكده حقوق) داد و هدايت كتابش را ستود و توصيه كرد دوستانش نيز بخوانند. شهيد نورايى هم ترجمه قطعه‏هايى، اثر يكى از اقتصادشناسان نامدار آلمان (در مبحث انتقاد از اقتصاد استعمارى) را به آدميت سپرد كه براى جلد دوم اميركبير و ايران در مبحث اقتصاد، از آن بهره گيرد. آدميت همواره از هدايت و شهيد نورايى با احترام قلبى ياد مى‏كند. هما ناطق، مورخ برجسته ايرانى از قول او مى‏گويد: «هدايت بزرگوارترين انسانى بود كه در ميان هموطنانم شناختم. در ميان هر قوم و قبيله‏اى و از هر رده‏اى.» آدميت در دوران دانشجويى و از سال 1319 به خدمت وزارت امور خارجه درآمد. قرعه فال اقبال به نام آدميت زدند و وزارت خارجه در سال 1323 او را به بريتانيا اعزام كرد تا دبير سفارت ايران در لندن شود؛ دوره پنج ساله‏اى كه آدميت در كنار كسب تجارب ديپلماتيك، در دانشكده علوم سياسى و اقتصاد لندن (ال اس اى)، تاريخ سياسى و فلسفه سياسى خواند. خودش مى‏گفت «علوم غريبه غربيه به مزاجم بهتر مى‏ساخت» و همين عاملى شد تا به توصيه‏ها به او كه مى‏گفتند «براى ادامه تحصيلات به مدرسه السنه شرقيه برود» اعتنايى نكند. از دانشگاه لندن دكترا گرفت. فارغ‏التحصيلى كه چارلز وبستر رئيس آكادمى و استاد تاريخ روابط بين‏الملل در وصفش نوشت: «آقاى آدميت در تحقيق تاريخ روابط ديپلماسى تهران در دوره اوايل سده نوزدهم، علاوه بر پشتكار و مهارت فنى، نمودار بصيرت و تفكر تاريخى استثنايى است. همچنين در دوره‏هاى ديگر تاريخ ديپلماسى آرشيوهاى وزارت امور خارجه انگلستان، وزارت هندوستان و منابع خطى كتابخانه موزه بريتانيا تحقيق كرده است. بدان مراتب، آقاى آدميت در تاريخ روابط ديپلماسى ايران در سده نوزدهم دانش استثنايى كسب كرده است و يقين دارم كه مى‏تواند تأثير بزرگى در تحول تحقيقات تاريخى در ايران داشته باشد، انتظار دارم در آينده آثار مهمى به وجود بياورد.» پس از بازگشت به تهران در سال 1328 معاون اداره اطلاعات و مطبوعات و سپس معاون اداره كارگزينى وزارت امور خارجه شد و در سال 1330 به عنوان عضو هيأت نمايندگى ايران به سازمان ملل متحد اعزام شد كه طى هشت سال مأموريت خود در آنجا، تا رتبه وزير مختارى پيش رفت. آدميت در 1334 دومين اثر خود را با عنوان جزاير بحرين: تحقيق در تاريخ ديپلماسى و حقوق بين‏الملل به زبان انگليسى در نيويورك منتشر كرد. پس از بازگشت از سازمان ملل در مهرماه 1339 سفير ايران در لاهه شد كه آغاز دوره 20 ساله داورى بين‏المللى در «ديوان دائمى حكميت» دادگاه لاهه بود. مأموريت مهم بعدى او، تصدى مقام سفارت ايران در هند در سال 1342 بود و در دوران سفارتش، جواهر لعل نهرو، نخست وزير وقت هند را در نخستين سفر رسمى‏اش به ايران همراهى كرد. آدميت هنگامى كه به عنوان سفير ايران در هند منصوب شد، شاه در استوارنامه‏اش چنين آورد: «… لازم مى‏دانيم يكى از مأمورين شايسته و مورد اعتماد خود را به سمت سفيركبير و نماينده فوق‏العاده در آن كشور تعيين نماييم…» پس از پايان دوران سفارت دوساله‏اش در هند، مشاور وزير امور خارجه شد و از همان سال (1344) وقت خود را صرف مطالعه و تحقيق در عصر مشروطيت كرد و طى بيش از 20 سال فعاليت، منورالفكران عصر مشروطه و مهم‏ترين حوادث سياسى اجتماعى دوران آغازين تاريخ ايران مدرن را در بيش از 25 عنوان كتاب و مقاله تأليف و منتشر كرد. آنچه به او فراغ خاطر بيشترى براى تاريخ‏نگارى داد درخواست بازنشستگى‏اش از وزارت خارجه بود؛ ديپلماتى كه دبير دوم سفارت ايران در لندن، معاونت اداره اطلاعات و مطبوعات وزارت امور خارجه، معاونت اداره كارگزينى، دبير اول نمايندگى دائمى ايران در سازمان ملل متحد، رايزن سفارت ايران در سازمان ملل، نماينده ايران در كميسيون حقوقى تعريف تعرض، مخبر كميسيون امور حقوقى در مجمع عمومى نهم، نماينده ايران در كنفرانس ممالك آسيايى و آفريقايى در باندونگ، سفير ايران در لاهه، مسكو، فيليپين و نهايتاً هند بود. در اعتراض به تصميم شاه مبنى بر اعطاى استقلال به بحرين كه از قضا براى اولين بار در دى 1347 در سفر محمدرضا پهلوى به هند اعلام شد و در 1350 رسماً از خاك ايران جدا شد، نامه معروف سه جمله‏اى را نوشت: «تقاضاى بازنشستگى دارم.»

 سال‏هاى عزلت‏

      مى‏توانست با سواد و تجربه‏اى كه داشت بماند و از تاريخ‏سازان ديپلماسى شود اما بازنشسته شد تا از تاريخ‏نگاران مشروطيت شود؛ مورخى كه روزى «پدر تاريخ نگارى مدرن ايران» خوانده شد. برخى اقوال تاريخ‏پژوهان حكايت از آن دارد كه در سال 1349 انتشار كتاب انديشه‏هاى ميرزا فتحعلى آخوندزاده او با واكنش برخى مواجه شد و ساواك بر آن شد كه كتاب مذكور را براى پيشگيرى از جريحه‏دار شدن احساسات مردم جمع‏آورى كند. اين منابع مى‏افزايند در پى جمع‏آورى اين كتاب از سوى ساواك، شاه شخصاً به وزارت اطلاعات و همچنين وزارت فرهنگ و هنر مى‏گويد: «با چه جرأت و اجازه‏اى كتابى را كه از دست علياحضرت شهبانو جايزه دريافت كرده است، توقيف كرده و دستور جمع‏آورى آن را داده‏ايد؟» در نامه رئيس دفتر مخصوص شاه به وزارت فرهنگ و هنر اين گونه آمده است: «ذات مبارك ملوكانه امر و مقرر فرمودند فوراً اجازه انتشار كتاب انديشه‏هاى ميرزا فتحعلى آخوندزاده نوشته فريدون آدميت كه از طرف علياحضرت شهبانوى ايران به اعطاى جايزه مفتخر شده است، صادر گردد. در اجراى اوامر مطاع مبارك خواهشمند است نتيجه اقدام را گزارش فرمايند تا به شرف عرض برسد.» وزارت فرهنگ و هنر به پيوست نامه محرمانه دفتر مخصوص شاه، اين يادداشت را به شهربانى و رونوشت آن را براى ساواك فرستاده است: «با ارسال رونوشت نامه محرمانه شماره 4 – 380/م مورخه 50/12/28 دفتر مخصوص شاهنشاهى درباره كتاب انديشه‏هاى ميرزا فتحعلى آخوندزاده كه طبق مفاد آئين نامه ثبت و انتشار كتاب از طرف كتابخانه ملى به شماره 284 مورخ 49/2/4 به ثبت رسيده، ليكن انتشار آن متوقف گرديده است، خواهشمند است دستور فرماييد از هر اقدام فورى كه در اجراى اوامر مطاع ذات مبارك شاهانه معمول مى‏دارند، وزارت فرهنگ و هنر را نيز مطلع سازند. رونوشت به انضمام رونوشت محرمانه 4 – 380/م مورخ 50/12/28 جهت اطلاع به سازمان اطلاعات و امنيت كشور ارسال مى‏شود.» در پى ارسال اين نامه، ساواك طى يك گزارش مفصل، خبر از رفع توقيف كتاب انديشه‏هاى ميرزا فتحعلى آخوندزاده مى‏دهد.

     دهه پنجاه شمسى براى فريدون آدميت كه دهه پنجم عمرش را مى‏گذراند جز در معدود موارد شركت در جلسات لاهه همه به تحقيق و نگارش گذشت. در سال 1357 كه كانون نويسندگان بار ديگر آغاز بكار كرد، آدميت رياست نخستين جلسه عمومى آن را عهده‏دار شد، دوره‏اى كه كانون به جاى آنكه در جهت مسؤوليت صنفى‏اش پيش برود، جامه سياسى – ايدئولوژيك بر تن كرد. پس از انقلاب، آدميت از جمله نويسندگانى بود كه با صدور بيانيه‏اى 10 ماده‏اى خواهان اجراى قانون اساسى، آزادى انتخابات، آزادى مطبوعات، آزادى زندانيان سياسى و رعايت اعلاميه حقوق بشر شدند و به همين دليل، حقوق بازنشستگى‏اش از وزارت امور خارجه از سال 1359 قطع شد. دومين استعفاى آدميت اما در راه بود؛ وداع با كانون نويسندگان؛ مى‏گفت: «اغلب اين حضرات نه به آزادى قلم و آزادى عقيده اعتقاد دارند، نه به خصلت صنفى كانون، نه به قواعد دمكراسى.» از جماعت نويسندگان كانونى هم فاصله گرفت و عزلت‏نشينى را پسنديده‏تر ديد.

     اميركبير و ايران، آشفتگى در فكر تاريخى، افكار اجتماعى و سياسى و اقتصادى در آثار منتشر نشده دوران قاجار، انديشه ترقى و حكومت قانون عصر سپهسالار، انديشه‏هاى طالبوف تبريزى، انديشه‏هاى ميرزا آقاخان كرمانى، انديشه‏هاى ميرزا فتحعلى آخوندزاده، ايدئولوژى نهضت مشروطيت (جلد اول)، ايدئولوژى نهضت مشروطيت (جلد دوم): مجلس اول و بحران آزادى، تاريخ فكر (از سومر تا يونان و روم)، شورش بر امتيازنامه رژى، فكر آزادى و مقدمه نهضت مشروطيت، فكر دمكراسى اجتماعى در نهضت مشروطيت ايران و مقالات تاريخى حاصل سال‏ها تحقيق در عرصه مشروطيت است. كتاب‏هايى كه چون نويسنده‏اش ناياب شدند و برخى از آنها به سختى توانست تجديد چاپ بگيرد. اميركبير و ايران كه تا آغاز انقلاب اسلامى پنج بار تجديد چاپ شده بود، در سال‏هاى 1361 و 1362 منتشر شد اما پس از آن امكان انتشار نيافت تا سال 1378 كه با روى كار آمدن اصلاح طلبان، فضاى فرهنگى اندكى بازتر شده بود، اما انديشه ترقى و حكومت قانون عصر سپهسالار حتى در آن دوره نيز امكان نشر نيافت تا اينكه هر دو كتاب توانست مهرماه 1386 دوباره مجوز تجديد چاپ بگيرد؛ اين هم شايد از طنازى‏هاى روزگار است كه تجديد چاپ دو اثر آدميت درباره دو اصلاح‏طلب بزرگ دوره قاجار در دوره اصولگرايان ميسر شد و وزارت ارشاد دولت احمدى‏نژاد به كتاب‏هايى اجازه تجديد چاپ داد كه يكى همچون اميركبير چنانكه آدميت معتقد است هواى مشروطه در سرش بود و ديگرى همچون سپهسالار كه درباره‏اش نوشت: «امروز كه مردم از سپهسالار ياد مى‏كنند، مسجد و مدرسه و خانه او را به ياد مى‏آورند. دستگاه عمارتى كه با جنبش مشروطيت ملازمت تاريخى يافت…»

     تاريخ‏ نگارى آدميت تحليلى – انتقادى است؛ خود را «فيلسوف تاريخ» مى‏خواند، مى‏گويد: «تاريخ‏نگار واقعى معمار فكر است نه تنها مدرس افكار. پرونده نقد آثار و افكار آدميت اما همچنان مفتوح است؛ هنوز هستند محققينى كه تاريخ‏نگارى آدميت را به نقد مى‏نشينند و مرگ وى به اين جدال‏ها پايان نخواهد داد؛ به هر حال «آدميت مُرد، گرچه آدم زنده بود».