شب پرویز رجبی

سي و هفتمين شب از شب هاي مجله بخارا به منظور تقدير از دكتر پرويز رجبي شنبه بيست و نهم ارديبهشت با حضور اين استاد ايرانشناس و خانواده وي به همراه جمعي از استادان و پژوهشگران و دوستداران تاريخ و فرهنگ ايران در تالار ناصري خانه هنرمندان برگزار شد .در آغاز علي دهباشي گفت: « تاريخ نگاري در زبان فارسي هر چند يادآور بزرگاني همچون بيهقي ، طبري و ديگر مردان نامور در اين رشته هست اما تاريخ نگاري به شيوه امروزي كه با زمينه هاي علمي و تحقيقاتي آميخته است براي ما تازگي دارد.پيشگامان اين علم در ايران بيشتر بعد از مشروطيت ظهور كردند و آثار درخشاني از خود باقي گذاشتند .
استاد ما دكتر پرويز رجبي از زمره آن نسل از مورخان ما هستند كه با وقف زندگي در طول عمر پر بار خود كتاب ها و مقالات ارزشمندي تأليف و ترجمه كردند و بدون ترديد در ارتقاء سطح تاريخ نگاري در ايران و زبان فارسي جايگاه ويژه اي دارند .
مجموعه فوق العاده ارزشمند پنج جلدي « هزاره هاي گمشده » كه از دوران هخامنشيان تا پايان دوره ساساني را دربرمي گيرد سندي است از توانايي هاي دكتر رجبي . همچنين مجموعه هفت جلدي « سده هاي گمشده » كه در واقع به تاريخ دوره اسلامي در ايران مي پردازد همين ادعا را در مورد ايشان اثبات مي كند . دكتر رجبي تنها به تأليف در حوزه تاريخ نگاري بسنده نكرده است . ايشان در جهت غناي منابع تاريخي ما ترجمه چند كتاب بسيار دشوار و مهم را در اين زمينه به انجام رساندند .
كتاب هاي « از زبان داريوش » اثر خانم پروفسور ماري كخ و سه جلد از آثار والتر هينتس با عناوين « يافته هاي نو » و داريوش و ايرانيان در دو جلد ترجمه كردند. دكتر پروز رجبي پژوهشگري جامع الاطراف هستند. علاوه بر تاريخ نگاري ، ايشان چندين سفرنامه مهم و مشهور از سياحان و ايران شناسان بنام را ترجمه كردند . آثار نويسندگاني همچون سون هدين ، آلفونس گابريل ، گاستن نيبور و يلهلم ليتن را با عناوين « كويرهاي ايران ، ماركوپولو در ايران و ماه عسل ايراني » به زبان فارسي هديه كردند.دكتر رجبي در عرصه داستان نويسي نيز دستي قوي دارد و تا كنون چندين رمان و مجموعه داستان از ايشان منتشر شده كه حكايت از توانايي هاي ايشان در عرصه ادبيات داستاني دارد.اگر بخواهم فهرستي از آثار استاد را برشمارم وقت دوستان ديگر گرفته مي شود. مي توانيد به سايت ايشان مراجعه كنيد . كوتاه آنكه از ديگر تأليفات ايشان بايد از 250 مقاله براي دانشنامه ايران و هزار مقاله براي دانشنامه دانش گستر ياد كنم و سرانجام اينكه سالروز تولد استاد تبريك عرض مي كنيم و برايشان آرزوي تندرستي داريم باشد كه فرهنگ ايران از اين فرزند راستين خود همچنان بهره مند شود. »
در فيلمي كه فريد وحدت تهيه كرده بود خانم پروفسور ماري كخ از دكتر پرويز رجبي و زمينه هاي همكاري با وي سخن گفت و دكتر رجبي نيز در گفتاري كوتاه از شيوه كار و زندگي روزانه اش حكايت كرد.پس از آن دكتر توفيق سبحاني در توصيف دكتر پرويز رجبي او را پر خوانده ، جهت دار ، پركار ، محيط شناس ، سليس القلم و قدرشناس ناميد .سپس خانم بيتا رهاوي متن پيام دكتر جليل دوستخواه را قرائت کرد:

ز «دهباشي» آمد پيام و نويد / كه: «نوبت به پرويز ِ دانا رسيد.
شب ِ زادن ِ دانشومند ِ ماست / كه انديشه اش رهنمونْ پند ِ ماست
همه دوستداران ِ ايرانْ زمين / همه مهرْورزان به مرد ِ مِهين
بپويند رَه سوي ِ كاخ ِ هنر / كه گردند در جشن ِ او نغمه گر
ستايند و گويند صدْ آفزين / بر آن مرد ِ كوشنده ي ِ تيزْبين
كه فرزند ِ شايسته ي ِ ميهن است / سزاوار ِ تحسين ِ مرد و زن است
تو هم گرچه دوري ز خاك ِ وطن / بدين جشن ِ فرخنده برگو سخن!»
* * *
به شور آمدم زين نويد و خرام / كه بفرستم از جان به جانانْ پيام
دل ِ تنگ ِ من از غمْ آزادشد / پس از ديرگاهي ز ِ نو شادشد
ندانست شايسته، ماندنْ خموش / برآمد ز ژرفاي ِ جانم خروش
كه : شادا، خوشا جشن ِ پرويز ِ ما / بهاران ِ سرسبز ِ گلْ ريز ِ ما
بر او باد پاينده اين خُرّمي / مبادا از او دور شادي دمي
سرافراز و پويا و جوينده باد / چو باغ ِ بهاران شكوفنده باد
«بَرومَند باد آن همايون درخت / كه در سايه اش مي توان بُردْ رَخت»
همو بود كو گشت ايران شناس / — بر او باد از ايرانيان صد سپاس! —
اگرچه نبودش جهان خودْ به كام ، / نه از راه ماند و نه شد سُستْ گام
در اين راه ِ دشوار پوينده شد / ز ِ نَسْتوهي اش چرخْ شرمنده شد
به كفْ شمع ِ دانش، به دلْ شور ِ كار / نه آرام بودش به جان، نه قرار
«پژوهنده ي ِ روزگار ِ نُخُست / گذشتهْ سَخُنها همي بارْجُست»
پژوهيد و كوشيد و كاويد بس / كه يابَد به گنج ِ نيا دسترس
ز ديرينِگان بازْجويد نشان / هم از تلخْ كامان، هم از سرْخوشان
«كه گيتي به آغاز چون داشتند / كه ايدون به ما خواربگذاشتند»
پس از پويش اندر نِشيب و فَراز/ پس از كوشش و كار و رنج ِ دراز
بياراست گنجي نو از باستان / كه گويد به ما از نيا داستان
پژوهيم و يابيم ازيشان خبر / ز روز ِ بزرگي، ز شام ِ خطر
به ما گفت: ايران نه امروزي است / سزاوار ِ ما دانشْ اندوزي است
بكوشيم و ايران شناسي كنيم / نه چون خيرگان ناسپاسي كنيم
يكايك به گنج ِ نيا رو كنيم / نه افسون كنيم و نه جادو كنيم
كليد ِ رهايي ي ما دانش است / جُزْ آن، هرچه باشد، همه كاهش است
«توانا بُوَد هركه دانا بُوَد / ز ِ دانش دل ِ پير، بُرنا بُودَ»
«به دانش، ز ِ دانندگان راهْ جوي / به گيتي بپوي و به هركس بگوي»
«ز ِ هر دانشي چون سَخُن بشنوي / ز ِ آموختن يكزمان نَغْنَوي»
«چو ديداريابي به شاخ ِ سَخُن / بداني كه دانش نيايد به بُن»
نگهداري ي ِ ميهنْ آيين ِ ماست / پرستيدن ِ آن، نه ما را سزاست
نه ما برتريم از كسان ِ دگر / نه ديگرْ كسان، هم ز ِ ما خوارتر
* * *
بدين دانش و بينش و آگهي / نهادم به سر بر، كلاه ِ مِهي
هماره بگويم من از جانْ سپاس / بر آنْ دانشي مرد ِ ايرانْ شناس
در اين جشن ِ فرخنده ي ِ زادْروز / درخشنده چون مهر ِ گيتي فروز

جليل دوستخواه
پنجشنبه ٢٧ ارديبهشت ١٣٨٦
كانون پژوهشهاي ايران شناختي

و در ادامه دكتر روزبه زرين كوب ، از نسل جوانتر تاريخ نگاري ايران ضمن بازگويي حكايتي از ياقوت حموي در معجم الادباء در خصوص سفر پياده ابوزكريا خطيب تبريزي از تبريز به شام ، وي را با دكتر رجبي قياس كرد و گفت كه مي داند كسي مثل دكتر پرويز رجبي اگر امروز در جايگاهي قرار گرفته كه اينك هست بي رنج و بدون تحمل دشواري ها به آن دست نيافته است . و سپس ضمن برشمردن برخي از آثار دكتر رجبي در پاسخ به اين پرسش كه چرا چنين بزرگداشتي براي ايشان برگزار مي شود توضيح داد كه اين نكوداشت نه به سبب آثار بي شمارش و يا نويسندگي و تاريخ نگاري ايشان بوده بلكه به سبب عشق به ايران و تاريخ و فرهنگ و سرگذشت ايران بوده است . و سپس اين مراسم با گفتار رضا مرادي غياث آبادي ادامه يافت :
« بسیار سپاسگزارم که به من این افتخار داده شد تا به عنوان کوچکترینِ شاگردان استاد دکتر پرویز رجبی در آیین بزرگداشت مقام علمی استاد و نیز شصت و هشتمین زادروز فرخنده ایشان، سخن بگویم. استاد رجبی، نمونه‌ای ممتاز و کمیاب از یک «مورخ مستقل» است. مفهومی که بسا فراتر از بی‌طرف بودن، و ارزنده‌ترین ویژگی برای یک تاریخ‌نگار دانسته می‌شود. آنگاه که ایشان، قلمی که همواره بدان سوگند می‌خورد را بدست می‌گیرد، نه تنها از تمامی وابستگی‌ها و مصلحت‌های گوناگون روزگار دوری گزیده، بلکه تمامی دلبستگی‌های شخصی خود را نیز به کناری نهاده‌ و حتی در اعماق ذهن و اندیشه خود نیز مجالی به عامل‌های سلب استقلال نمی‌دهد. همگان می‌دانیم که استقلال فکری یک پژوهشگر، در جامعه مطلق‌گرای ایرانی که از دیرباز هر پدیده‌ای را به نیکی و بدی، به خیر و شر مطلق، و یا به روشنایی و تاریکی تفکیک کرده و جایی برای سایه‌روشن‌های میانی باقی نگذاشته، تا چه اندازه دشوار و گاه ناممکن است. بویژه در جامعه‌ای که در هنجارهای تازه‌اش، مورخ را به دید ابزاری می‌نگرد که وظیفه یافتن اسناد و مدارکی برای احکام پیشاپیش صادر شده ذهنی خود را بر عهده دارد.
چنین است که هر روز از شمار خوانندگان و منتقدان علمی و یا کسانی که قصد آگاهی تاریخیِ واقع‌گرایانه و بی‌طرفانه را دارند، کاسته می‌شود و به شمار هزاران چشم یکسو‌نگری افزوده می‌شود که با معیار وابستگی‌های گوناگونِ میهنی یا مکتبی و یا دیگر منافع و دوست‌داشته‌های خود، در لابلای نوشته‌های مورخ به دنبال نکته‌هایی برای خرده‌گیری‌های جانبدارانه می‌گردند. بسا کسانی که هنوز پا به مرحله شاگردی نگذاشته‌اند، به خود اجازه می‌دهند که به بحث و مناظره با استادی بپردازند که 45 سال سابقه تألیف و پژوهش، و ده‌ها اثر تحقیقی و ادبی منتشر‌شده در کارنامه خود دارد.
استقلال فکری و تاریخ‌نگاری واقع‌گرایانه و بی‌طرفانه، به اندازه‌ای برای آقای رجبی بعنوان یک اصل خدشه‌ناپذیر شناخته‌شده است که حتی استنباط‌های شخصی خود را نیز نه در درون متن، که در «حاشیه‌ای بر تاریخ» می‌نگارد و آشکارا تمایزی برجسته میان آنچه بر مبنای اسناد تاریخی فرادست آمده، با استنباط‌های خود قائل می‌شود. استنباط‌هایی که به نظر بسیاری از خوانندگان «هزاره‌های گمشده» و «سده‌های گمشده»، خواندنی‌ترین بخش تاریخ‌نامه‌های ایشان است .
بی‌گمان بسیاری از کسانی که دکتر رجبی را تنها از طریق آثار تاریخی و پژوهشی می‌شناسند، ذره‌ای گمان نبرده‌اند که او برخلاف آن خشکی و جدیتی که در آثار تاریخی‌اش هویدا است، تا چه اندازه دارای روحیه‌ای عاطفی، و احساساتی ناب و شورانگیز است. آنگاه که در «سیمرغ»- دوست‌داشتنی‌ترین کتاب خود- از چشم‌اندازهای سراسر برف و یخ می‌گوید، و از سپیدی فرشته‌های برفی و جاده‌ها و بیدها و پرندگان یخی سخن می‌راند؛ آنگاه که در «لاهوت» از سکوت می‌گوید و از مرز آبی در آبی دریا و آسمان؛ آنگاه که در «شهر ما» از قصه دوری پدر و غصه رفتن مادر می‌گوید؛ و آنگاه که از «بوی چادر مادر» با گل‌های ریز گل بهی آن می‌نویسد؛ می‌توان به روحیه‌ مردی پی برد که به زلالی همان «سیمرغ»‌اش، میهن و مردم و بویژه جنبش‌های مردمی‌اش را دوست می‌دارد. بیشتر از هر آن کسی که مدعی آن بوده و تنها شعارش را سر داده است. اینچنین است که خواننده از خود می‌پرسد، چگونه این مرد توانایی نادیده انگاشتن تمامی امواج خروشان و ژرف دریای احساسات خود را بهنگام کار پژوهشی می‌یابد؟ خواننده بزودی در می‌یابد که با دو پرویز رجبی متفاوت روبروست. از یکسو، تاریخ‌نگاری واقع‌نگر، منصف، غیر وابسته، دقیق و بی‌رحم؛ و از سویی دیگر، یک ادیب و شاعر پر احساس و خلاق با توصیف‌ها و آفرینش‌های ادبی حیرت‌انگیز، و حتی یک طنزپردازِ نکته‌سنج و صاحب‌سبک و چیره‌دست در گفتگوهای دوستانه.
هر چند که در جامعه ما، به‌رغم سخنان فراوانی که گفته می‌شود، علاقه چندانی به مطالعات تاریخی وجود ندارد (چرا که همگان همه چیز را می‌دانند)، اما به گمانم دور نیست که تاریخ‌نگاری معاصر ایرانیان را که از مشیرالدوله پیرنیا آغاز شده است، به لحاظ شیوه و سبک منحصربفرد و نوآورانه آقای دکتر رجبی به دو دوره متمایز پیش و پس از «هزاره‌های گمشده» تفکیک کنیم و آنرا بنام «مکتب تاریخ‌نگاری رجبی» بشناسیم. قلم و دست استاد هماره توانا باد که همین یک دست، دست بسیار کوشا و پرصدایی است»

و سپس هوشنگ اينانلو به عنوان يكي از ايرانگردان و سياحان از ويژگي هاي دكتر پرويز رجبي در استقامت و پيگيري و نستوهي ايشان در شناساندن ايران در همه وجوهش چند كلمه اي سخن گفت و فريد وحدت به عنوان آخرين سخنران از يكي ديگر از وجوه كاري دكتر رجبي روايت كرد. بنام خداوند جان و خرد شایسته مینماید که سخنان خود را را بیتی آغاز کنم که آقای دکتر رجبی در پیشگفتار کتاب ترازوی هزار کفه با بیان آن تعلق خاطرش را به معانی از این دست اشکار میکند:
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت پیاده امده بودم،پیاده خواهم رفت آیا این پیامی است به همگان؟
ترازوی هزار کفه نگاهی است به تمامیت تاریخ و فرهنگ ایران در روزگاری که گویی آدمی به پگاه تاریخ باز گشته است و نیازمند معنی کردن دوباره خود و پیرامون خود است،از آنرو که پیاده است و خود میباید ،به گشودن گره های پیرامونش دست یازد.
اینکه آوردم “تمامیت تاریخ و فرهنگ ایران”نه به معنای بیان تام و تمام چنین معنایی در این کتاب است که نویسنده نیز خود چنین ادعایی ندارد،بلکه نویسنده در جهت افزایش کرانه نگاه خود میکوشد تا از این راه بتوان سفر دیگری برای شناخت این سرزمین و مردمانش آغاز کرد .”این راه نو مینماید.” اگر چنین میگویم ،نه از آن رو که خود را توانمند در نقد و بررسی چنین موضوعاتی میدانم ؛بل از آن رو که در مقام خواننده آثار ایشان تاثیر این کتاب را در نوع نگرش خود تجربه کرده و می توان گفت در سایر خوانندگان نیز دیده می شود. بر این باورم که این اثر راه گشای راهی نوین است،راهی که تعلق خاطر خواننده را در هنگام خواندن تاریخ از آگاهی صرف نسبت به وقایع تاریخی متوجه حقایق تاریخی میسازد.اما این حقایق نه از آن دست است که بنا به عادت “پرده افکندن از تاریخ غیر واقع “تلقی میشود،و خود سنگ بنای بسیاری هیا هو و هیجان در این روزگار جنجال پسند ما میباشد. منظور توجه آدمی به چیستی و چگونگی وقایع تاریخی است، از راه نگریستن همه جانبه ای در حد مقدورات، به سطوح گوناگون بلور های مکدر تاریخ،آنچه که اقای دکتر رجبی با تعلق خاطری اشکار بنام”بزنگاه های تاریخی”مکررا” از انها یاد میکند. و آنگاه به بند کشیدن آنها به فراخور و زیبایی در کنار یگدیگر و به نوبت، تا تسبیح ذکری فراهم اید ،برای تذکر تاریخ به آدمی. می توان گفت که این سرزمین به خود کم خانقاه و تخته پوستی افکندن و حلقه ذکری در میان آوردن ندیده است،آری اینچنین است ،حتی در روزگار ما. اما سترگی کار دکتر رجبی در این نهفته است که ادراک و شهودی که خواننده تجربه میکند قابلیت انتقال ندارد، مگر به مدد پیگیری و اندیشیدن خود خواننده تا از این راه مواد استدلال های وی برای به شراکت نهادن آنچه که در یا فته است،فراهم آید.رندی در خون ماست ،اینچنین است که دکتر رجبی علاوه بر امتناعی که ریشه در طبع والای وی دارد،دست خواننده را برای پدیده مرشد سازی خالی مینهد.
اینجاست که آموزگار و راهنما در کنار یکدیگر میایستند و حکمت شکل میگیرد، متاسفانه لقب سازی و اغراق چنان در زمانه ما رایج است ،که تنها برای انکه اقای دکتر رجبی را نیازارم ،از نام حکیم بهره نجستم،تا از این راه خوراک دیگری برای آزار دهندگان ایشان فراهم نیاید. باز گردیم به ترازوی هزار کفه؛نویسنده در پنج فصل از هشت فصل کتاب به تاریخ قبل از اسلام پرداخته است،زمانی که برای تعریف نو از خود ،انرا نیز باید از نو تعریف کرد.نویسنده در این بخش ها بنای شناخت نهائ ایرانیان را می نهد همچنانکه از ابتدای پرداختن به اسلام خواننده را برای این شنیدن این نکته اماده می کند ،که این جنگی کهن است که ریشه در شرقی بودن شرقی و غربی بودن غربی دارد،و این سخن که گفت و گو نا شدنی است ،تا ریشه ها نشناسیم و ارزش ها را نسنجیم. نویسنده برای دست یابی به این مهم از روشی کهن بهره میگیرد،روشی مشایی که گفت وگویی صادقانه با بیان گزاره هایی حکمی است ،روشی کهن در مشرق زمین،کهن تر از تاریخ اندیشه غرب تا انجا که امروز اندیشمندی منصف چون” پیتر کینگزلی” در کتاب”زوایای تاریک حکمت”به بیان دلایل خود میپردازد تا انجا که”پارمیندس”را حلقه انتقال حکمت شرق به غرب میداند،حکمتی که مادر فلسفه است ،فلسفه ای که عشق به سوفیا است،,عشقی صادقانه به خرد. این چنین است که خردورزی رسالتی میابد که انرا همراه و همپایه ستایش ادمی از افریننده اش میسازد و این همراهی و همپایگی است که جانمایه ی عرفان جلیل ایرانی را میسازد،آنچنان که نویسنده ترازوی هزار کفه میگوید.
از این پس خواننده باید پا در راه بگذارد،درس بیاموزد و درس بدهد،اموزشی زانو به زانو که سنت آموزشی ماست ،و بر پایه شیفتگی و خواست دانش آموز به آموختن و رسالت آموزگار به آموزاندن بنا گردیده است. خجستگی در ذات دانایی تعبیه شده تا ادمی از راه دور نیفتد و به بیراهه نرود،مگر نه آنکه :توانا بود هر که دانا بود رهرو در کنار راهبر در طریق دانایی ره می سپارد،دانایی بر و بار خرد ورزی است؛و خرد حاصل اندیشه. اندیشه نیز سنجش چیزهاست در کنار یکدیگر،و برای سنجیدن به ترازو نیاز است،ترازویی که هزاران کفه داشته باشد .ساختار ترازو همچنان که از شکلش پیداست،مانند کلمه “داد است،برابر در هر دو سو، داوری در این سنجش میزان ارزش بار هر کفه را بما مینماید. حال اگر بخواهیم از تاریخ ایران حکیمانه سخن بگوییم،بی شک نیازمند ترازویی هستیم، هزار کفه.و چیستی و چگونگی ما ایرانیان بی شک پرسشی حیاتی در روزگار ماست.؛نه ایرانی در حصار مرزها بلکه ایرانی که فروهرش ،جانمایه او، خردورزی و داد خواهی است،که هرگاه از این دو دور افتاده است از خود دور افتاده است ؛و حکیمانه است این دغدغه را برای بهبود ساختار اندیشه مردمان امروز این دیار در کار آوردن،وآگاهی به همین خرد ورزی و دادخواهی در نهاد ایرانیان است که هر گاه به آن آگاه شدیم ایران را به فراتر از زمان و مکان برده ؛وامروز نیزهمین است که نام دیار مهر پرستان را شایسته بیان این نیاز دنیای امروز به گفت و گویی خردمندانه و دادخواهانه ساخته است.کتاب راه را تا بدانجا میکشاندکه نهال ترازویی هزار کفه در فکر خواننده کاشته شود،و رسالت اموزگار به سامان رسد ، امید است تا با همت همگان به درختی ستبر برسیم ،با صدها شاخه ، که هزاران میوه ترازو مانند؛ بار ان است.
این همه برای آنکه خود را بیابیم تا دیگر نه حتی هزاره ها و سده ها ،بلکه دهه ها و سالیانمان گم نگردد،باید امروزنیز کاری کرد؟
چگونه می توان کاری کرد ،هنگامی که حتی نمی دانیم چه کاری باید کرد؟چاره در نظم و دقت است. تمامی رسالت نهفته در کتاب “ترازوی هزار کفه”انتقال این کلمات به خواننده است.به تعبیر من نظم چینش چیزهاست به فرآخور ارزش شان و دقت که توجه به یکسانی چیزهاست هنگامی که با هم سنجیده میشوند.تا از این راه ساز وکاری بایسته فراهم آید برای گفت و گو .مگر نه اینکه ما مردم استاندارد ها از اغاز تاریخ بوده ایم ،این همه پریشانی از کجاست؟ آیا نباید ریشه انرا درگریز از روش مندی و رو آوردن به خود کامگی در گفت و گو دانست. ارزش علمی کتاب”ترازوی هزار کفه”در باره تاریخ و فرهنگ و مردمان این سرزمین بسیار و برجسته تر از نکاتی است که به آن پرداختم،اما پرهیز از این بررسی تنها به دلیل نا آموختگی من بوده در این موارد که باید به اهلش سپرده شود. اما بر این باورم که این کتاب میتواند ما را به سایه ساری برساند که در این روزگار سخت بدان نیازمندیم.در پایان شایسته است که وامداری خود را به اقای دکتر رجبی به استناد آنچه که گذشت بیش از آنچه بدانم ،که در باره ایشان گفتم. سپاس آنچه را که ایشان با جان ودل در کار ایران و ایرانی آورده اند،جز با ادامه کار نمیتوان بجا آورد.
زحمات اقای دهباشی عزیز در نهاد فرهنگی بخارا را سپاس میگویم که بنیان این ایین را نهاده اند و از شما شنودگان گرامی نیز بابت وقت و دقتتان سپاس گذارم» .

در پايان دكتر پرويز رجبي ضمن بيان گوشه اي از خاطرات از حاضرين و نيز مجله بخارا براي برپايي اين مراسم تشكر كرد .