شب ادبیات آشوری
مجله بخارا با همكارى انجمن آشورىهاى تهران و دفتر آسيايى اتحاديه جهانى آشورىها پنجشنبه شب چهارم آبان ماه 1385 مراسمى تحت عنوان «شب ادبيات آشورى» در خانه هنرمندان ايران برگزار كرد.
در اين مراسم كه با حضور اسقف رمزى گرمو اسقف اعظم كليساى كاتوليك كلدانى و آشورى، كشيش نينوس مقدس نيا رهبر كليساى انجيلى آشورى در تهران، كشيش يوسف رشيدى از كليساى شرق آشورى و گروه كثيرى از آسوريان تشكيل شد، ابتدا على دهباشى درباره اهميت تمدن و فرهنگ آشوريان و سابقه ادبيات آشورى مطالبى بيان كرد كه در شماره آينده خواهيد خواند. سپس خانم ژانت خميس حصار به نمايندگى از انجمن آشورىهاى تهران چنين آغاز كرد:
ضمن عرض سلام و خير مقدم خدمت روحانيون عالى مقام، سخنوران زيبا كلام و حضار گرامى كه با حضور گرمتان زينت بخش محفل ما شدهايد و با تقدير و تشكر از سردبير مجله بخارا، جناب آقاى دهباشى كه ميزبان عاشقان فرهنگ اين مرز و بوم در اين شب بيادماندنى مىباشند و همچنين با تقدير و تشكر از نماينده محترم آشوريها و كلدانيها در مجلس شوراى اسلامى و رئيس دفتر آسيايى اتحاديه جهانى آشوريها، جناب آقاى بت كُليا، در هر چه بهتر اجرا شدن اين برنامه و همچنين با تقدير و تشكر از رئيس هيئت مديره انجمن آشوريان تهران آقاى آلبرت كوچويى كه حافظى امين در ترجمه كتاب حماسى قاطيناى پهلوان، نجيبزاده قهرمانى كه اقدامات و خدمات وى زبانزد خاص و عام بوده است. اثرى بيادماندنى از شادروان ويليام دانيال اديب، شاعر و موسيقيدان معاصر آشورى كه توسط آقاى كوچويى به زبان شيرين فارسى ترجمه گرديده است. درود بىكران هموطنان آشورى زبان نثارتان باد.
از آنجائيكه برنامه امشب اختصاص به ادبيات آشورى زبانان عزيز دارد، لذا با كسب اجازه از محضر كليه سروران گرامى، خير مقدمى نيز به زبان شيرين آشورى خواهيم داشت. در خاتمه وظيفه خود مىدانيم از تك تك عزيزانى كه ما را در اجراى اين برنامه يارى رساندهاند تشكر و قدردانى نمائيم.
سخنرانى بعد دكتر ويليام پيرويان بود كه تاريخچهايى از تمدن آشورى ارائه داد. متن سخنرانى ايشان به اين شماره نرسيد و در شماره آينده منتشر خواهد شد.
سخنران بعدى دكتر تورج دريايى استاد تاريخ دانشگاه كاليفرنيا تحت عنوان «آشوريان چه خدماتى به تمدن جهان كردند؟» ضمن بررسى اهميت تمدن آشورى چنين گفت:
اكثر مردم جهان آشوريان را از طريق كتاب مقدس مىشناسند. كتاب مقدس (تورات) در حقيقت تاريخ يهوديان و آنچه به آنها گذشته مىباشد. چون در قرن هشتم قبل از ميلاد پادشاهى اسرائيل از امپراطورى آشور شكستِ سختى خورد، يهوديانِ پادشاهى جودا (Judea) تصميم به نوشتن سرگذشت، تاريخ و باورهاى خود گرفتند تا آنكه خدايى نكرده با حملهايى ديگر تاريخ و مذهب آنها از ياد نرود. در اين تاريخ مقدس، بطور حتم، آشور و آشوريان جلوه خوبى نداشتند و پس از گرويدن بسيارى از مردم جهان به دين مسيحيت، اين رواياتِ نه چندان خوشايند درباره آشوريان و بابلىها به ديگران منتقل شد. امروزه، آنچه جهانيان كمتر به آن توجه دارند، خدماتى است كه آشوريان به تمدن جهان كردهاند، كه فرهنگ و تمدن ايران باستان نيز از آن بهرهمند بوده است. شايد بيانات من براى حضار ابتدايى جلوه كند، ولى نكاتى را كه اكنون بيان خواهم كرد سخنرانى است كه بنده هر ترم در دانشگاه كاليفرنيا در كلاس تاريخ جهان باستان عنوان مىكنم.
آشوريان چه خدماتى به تمدن جهان كردند؟ چند نكته درباره پيشينه بينالنهرين: اولين كسى كه توانست بينالنهرين و سرزمينهاى همجوار آنرا بدست آورد سارگى شاه شهر آكاد بود. او به اين كار مهم خود كاملاً آگاه بود و براى همين عنوان Sar Kibratim arbaim به معنى «شاه چهارگوش جهان» را اتخاذ كرد. اين لقب Akkadi امروزه از طريق كتاب مقدس به زبانهاى اروپايى نيز منتقل شده و تكه كلام «Four Cotners of the world» يعنى «چهارگوشه جهان» از همين لقب سرچشمه گرفته است. كورش، شاه پارس نيز در منشور خود همين عنوان را اتخاذ مىكند، و همينطور عناوين آشورى از قبيل Sar Sarani شاه شاهان و غيره.
در هزاره اول قبل از ميلاد شاهان آشورى كارهايى انجام دادند كه در جهان باستان بىنظير است. براى مثال ما مىدانيم كه بزرگترين مهمانى مكتوب در دوره باستان توسط آشور ناصر پال دوم در قرن هفتم قبل از ميلاد برگزار شد. اين مهمانى بخاطر ساختن يا بازسازى كاخ كالاه Kalah كه نمرود نيز نام دارد برگزار شد كه در آن اين غذاها سرو شدند:
«اين كاخ آشور ناصربال، كاهن بزرگ آشور… شاه جهان، شاه آشور… كه هيچ همتايى در ميان شاهان چهارگوش جهان ندارد… من كالا را ساختم… زمانى كه آشور ناصرپال شاه آشور كاخ كالا را افتتاح كرد… و مهمانى تشكيل داد: 1000 گاو پروار، 1000 گوساله، 10/000 گوسفند، 15/000 برّه… 500 گوزن، 500 غزال، 1000 اردك، 500 غاز، 1000 پرنده مسكو، 1000 پرنده كريبو، 10/000 كبوتر، 10/000 كبوتر سوكانو، 10/000 كبوتر كوچك، 10/000 ماهى،… 10/000 تخممرغ، 10/000 [وان] آبجو، 10/000 پوست شراب، 1000 جعبه سبزيجات، 300 قوطى روغن، 100 بسته پسته… سرو شد.
زمانى كه كاخ كالا را افتتاح كردم براى 10 روز 47074 نفر، مرد و زن در سرزمين خود، 5000 افراد مهم،… 16000 ساكنين كالا، 1500 معماران كاخم، جمعاً 69574 مهمان بودند. در پايان براى آنها وسائل پاكيزگى فراهم كردم و آنها را سلامت به خانههايشان فرستادم.»
يكى از علائم تمدن آشپزى است، چون بايد بصورت خاص هر خوراك آماده شود كه با خوراك اقوام بدوى فرق بسيارى دارد. يكى از كاملترين و قديمىترين ليست خوراكىها و نحوه آماده كردن آنها توسط آشوريان نوشته شده كه اصل آن در دانشگاه Yale جاى دارد و بتازگى ترجمه شده. تعداد نانها، خوراكيها و نوشيدنىهاى ذكر شده در اين متن در دوره باستان بىهمتا است.
اگر به موضوعات ديگر كه نشانه تمدن مىباشد نظر افكنيم مىبينيم كه آشوريان در آن نيز سهم بسزايى داشتهاند. از لحاظ هنر معمارى، تأثير هنر معمارى آشورى در ايران كاملاً مشخص مىباشد. براى مثال اگر به تخت جمشيد رفته باشيد و بخواهيد از دروازه تمام ملتها Gate of all nations وارد شويد بايد از كنار دو انسان بالدار بگذريد كه در دنياى آشورى خدايان محافظ بودند و Lamasu لاماسو نام داشتند.
معمولاً باغ و باغهاى ايرانى امروزه در دنيا معروفند و در متون يونانى اين شاهان هخامنشى هستند كه به عنوان باغبانان ماهر از آنها ياد رفته. اما اول اين آشوريان بودند كه باغدارى، بوستاندارى و گياهشناسى را مدنظر قرار دادند و به اينگونه كارها پرداختند. در همين كاخ كالا آشور ناصر پال نام تمام گياهانى را كه از چهار گوش امپراطورى خود جمع كرده بود نام مىبرد. همچنين اولين باغ وحش Zoological Garden جهان را آشوريان ساختند كه هر شهر مهم امروزى در جهان از آن دارد.
يكى از دست آوردهاى امپراطورى، جمعآورى اشياء از نقاط گوناگون مىباشد كه نشانه قدرت آن تمدن است. شايد ما امروزه با موزههاى بريتينا، لورر يا سن پيترز بورك، آشنا باشيم، چون انگليس، فرانسه و روسيه امپراطورىهاى عصر نوين هستند، اما اين آشور و آشوريان بودند كه اولين موزه جهان را در عهد باستان در هزاره قبل از ميلاد تأسيس كردند. اين حقيقت را كمتر كسى امروزه از آن اطلاع دارد.
بنظر من پر اهميتترين سهم آشوريان در تمدن جهان، ساختن كتابخانههاست. ما امروزه كتابخانه آشور بانيپال (ق. م. 627 – 668) را در دست داريم. منظور من بايگانى نيست، چون آرشيو يا بايگانى جمعآورى مدارك ادارى و قانونى و اقتصادى است، كه روى هم انباشته مىشود و به فراموشى سپرده مىشود. كتابخانه آشور بانيپال 30/000 لوح دارد كه حاوى 1200 متن مختلف، از قبيل مباحث دين، ستارهشناسى، گياهشناسى، متون نظامى، تاريخى و از همه مهمتر داستان يا ادبيات دنياى بينالنهرين مىباشد. آشور بانيپال يكى از معدود شاهانى بود كه در عهد باستان خواندن و نوشتن مىدانست و به اين فكر افتاده بود كه تمام روايات گذشته را بزبان خود بازنويسى كند. با اين كار آشوريان ميراث ادبى بشريت در دوره باستان را نجات دادند و براى ما حفظ كردند. اگر آشوريان دست به اين كار نمىزدند، ما امروزه هرگز دسترسى به قديمىترين نول/ داستان جهان، يعنى حماسه گيلگمش، بصورت كامل آنرا نداشتيم. در اين كتابخانه هر اطاق مختص يك سوژه يا مطلب بخصوص بود و كاتبان آشورى بودند كه ادبيات خاورميانه در عهد باستان را از فراموشى نجات دادند و ما مديون آنها هستيم.
من در اينجا از اهميت ادبيات سريانى صحبت نمىكنم، چون شايد ديگران درباره آن سخن گويند، ولى بايد گفت كه ادبيات آشورى ادامه پيدا كرد و با پايان استفاده از خط ميخى از بين نرفت.
تمام اين مباحثى كه من امشب ذكر كردم، همه و همه جزو اساسى ايدهايست كه ما امروزه آنرا «تمدن» مىناميم. ايده حكومت، خوراك، معمارى، باغ دارى، باغ وحش، موزه و مهمتر از همه ادبيات، مديون ملتى است كه آنها را آشورى مىناميم كه امروزه در تهران و اروميه و موصل و بغداد و لسآنجلس و شيكاگو و ترمل راك و سن هوزه زندگى مىكنند.
پس از سخنرانى دكتر تورج دريايى آلبرت كوچويى تحت عنوان «حماسه قاطيناى پهلوان» چنين گفت:
نخست از يك تقارن ياد كنم. انتخاب امروز به عنوان شب ادبيات آشورى، كار آقاى دهباشى بود. به دلايلى نمىپسنديدم، اما اصرار او سبب شد كه تن به برپايى اين شب بدهم. در راه كه باز مىگشتم به چهارم آبان كه انديشيدم، يادم آمد، سالمرگ پدرم است. يعنى كسى كه قاطينا را به او پيشكش كردهام. كسى كه براى من قاطيناى زمانه بود و امشب بايد كه شب او باشد. اين قدرگذارى را مديون احساس و اصرار ناشناخته آقاى دهباشى هستم. ممنون.
قاطينا حماسهاى است كه سينه به سينه آمده و بىترديد پس از سقوط امپراتورى آشور است كه نه بر لوحه گلى آمده و نه بر سنگ و چرم. يعنى كه متعلق است به دوران سرخوردگى ملتى كه حكومتاش فروپاشيده است و روياى سرزمينى خيالى را دارد. يك ناكجا آباد كه دست يافتن به آن به خواب و خيال مىماند. اين صفحات سينه به سينه آمده را ويليام دانيال، شاعر، نويسنده، موسيقيدان، انديشمند و پژوهشگر آشورى در مجموعهاى منظوم به شعرى خارق العاده در آورده است. در سرودههاى باستانى آشورى اگر چه به قافيه توجه نمىشده اما به رعايت وزن هجايى سرودهها، اصرار بسيار بود. اما پس از گذر از دوران باستان، در سرودههايى آشورى كه به غلط آنها را سريانى خواندهاند، حضور سنگين قافيه را در كنار وزن درمىيابيم.
تا ظهور بارديسان يا ابن ديسان، فيلسوف و انديشمند آشورى دانشگاه الرها يا اورهاى يا ادسا در قرن دوم ميلادى، شعر و حماسه، سامان اصولى نگرفته بود. كه از اين دوران، اين دو كمال مىيابند و در قصايد نرسى كه به نرسى چنگ و روح مشهور است و قصايد افرايم كه به ماراپريم كبير شهره ور است، و از دانشمندان قرن چهارم ميلادى، كمال تكنيك و صنعت شعرى را شاهد مىشويم.
شاهكار ادبيات و شعر آشورى در سرودههاى عبديشوع باربريخا، روحانى و شاعر قرن سيزدهم ميلادى كمال مىيابد.
حماسه سينه به سينه آمده قاطينا، كه به لحاظ و صنعت شعرى به شيوه قدما سروده شده، در كمال سادگى و روانى، با رعايت كامل تكنيك شعرى توسط ويليام دانيال به نظم كشيده شده است. روايت و قصه روايى قاطينا، در برابر صنعت شعرى، بسيار ساده و ابتدايى جلوه مىكند اين است كه با برگرداندن آن به زبانهاى ديگر همه اين فخر و شكوه خيره ساز صنعت شعرى قربانى مىشود. برگرداندن اين صنعت فاخر، كارى ناممكن است، همچنانكه برگرداندن شعر حافظ به زبانهاى ديگر ناممكن است.
شعرهاى حماسه بسته به موضوع و حكايت با اوزان متفاوت سروده شدهاند البته با يك نظم و ترتيب خيره ساز. اين اوزان از مصراعهاى يك هجايى تا مصراعهاى دوازده هجايى سروده شدهاند. در مثل در وزن شش هجائى، هر مصراع داراى دو كلمه سه هجايى است. در وزن دوازده هجايى، در هر مصراع، چهار كلمه سه هجايى قرار گرفته است. در وزن پنج هجايى، در هر مصراع يك كلمه تك هجايى و چهار كلمه سه هجايى قرار گرفته. در وزن هفت هجايى يك كلمه دو هجايى و يك كلمه پنج هجايى به كار رفته. در وزن نه هجايى، يك كلمه سه هجايى و يك كلمه شش هجايى و در بخش ديگر سه كلمه سه هجايى قرار داده شده است. اين بهرهجويى منظم از كلمات داراى هجاهاى مساوى با رعايت اصول دقيق قافيهپردازى صورت گرفته است. اوج شاهكار دانيال، رعايت اصل هجاهاى مترادف است. اگر در كلمهاى هجاى اول آن بلند و هجاى دوم كوتاه است. در كلمه بعدى و مصراع بعدى نيز همين قاعده رعايت شده است. تسلط شاعر به زبان و كلام از يك سو و تكنيك و اسلوب شعرى از سوى ديگر، حماسه قاطينا، يا نجيبزاده پهلوان را به شعر و صنعت و هنر و يك ملودى آهنگين و دلچسب بدل كرده است كه برگرداندن آن به زبانهاى ديگر به راستى ناممكن است.
از اين رو است كه در برگرداندن حماسه قاطينا به فارسى، تنها به آهنگ و ضربآهنگ و ملودى حماسى اثر تكيه كرده و روايت آن را واژه به واژه با رعايت كامل و وفادارى به هر واژه آن، برگرداندهام. اگر چه روزگارى هيوا مسيح، شاعر جوان وعده به شعر برگرداندن آن را به فارسى داد، اما چون آن را محال مىدانستم، تن به آن ندادم.
زبان دانيال در يك كلام ترجمهناپذير است. يك دريغ دارم براى نبود نقاش و ستاره سياه قلم دهه چهل نشريههاى روشنفكرى آن هنگام كه شعرهاى كارو را هم سياه قلم زد كه در اوج شكوفايى و جوانى و البته دلتنگى دست به انتحار زد. شاعر و نقاش جورج شمعون نيا كه تصوير جلد كتاب دانيال را نقاشى كرد و همان را بر برگردان فارسى آوردهام. با يك اداى دين. پيرى كه شمعى به دست دارد و راه قاطيناى پهلوان را براى به پيش غلتاندن صخرهاى گران، روشن مىكند.
سپاس دارم براى شخصيت فرهيخته كشيش نينوس مقدس نيا كه اگر همت بلند او نبود، چاپ قاطينا آن هم در شمارگانى محدود، ممكن نبود. برگردانى كه 11 سال در كشو ميز من خاك خورد و دست كم پنج بار از نو نوشته شد.
اما حماسه قاطينا…
حماسه با ظهور راوى و نقال پهلوانىها، گليانا آغاز مىشود، كه از روستايى به روستاى ديگر مىشتافت و حكايت پهلوان و پهلوانىها را نقل مىكرد و حالا حكايت قاطينا را از شب تا سحرگاهان باز مىگويد. از سرزمينى در كوهپايهها، يا حكومت اميرى تومانام.
در سرزمينى كه در گستره شادىها و پايكوبىها و غريو جوانان بود، ناگهان سياهى شيوع بيمارىاى مرگبار سرگرفت. سياهىاى از دنياى جهنمى و زيرين كه ديوى هيولاگون مرگ را بر همه سرزمينها گسترده بود. اكنون كه هيولاى خون آشام در خواب چهل روزه فرو رفته است، امير از جوانان برومندش مىخواهد تا به نبرد آن ديو بروند. دلاورى برومند كه از دشت و صحرا بگذرد، كوهها و تپهها را در نوردد، چون تيرى سركش به گذرگاه هيولاى خونخوار سرزند و او را در خواب چهل روزه از پا در آورد تا بار ديگر سبزهها و باغهاى سرسبز، در اين سرزمين سر بر آورند.
سرزمينى در بند را رهايى بخشد. قاطينا، آن دلاور است، آن دلاور دلاوران دوران، كه در بزم امير جام به دست مىگيرد و قصد از پا در آوردن آن هيولا را مىكند. در ناباورى همه مردان و زنان بزم امير توما.
گليانا آنگاه گريزى به دوران كودكى قاطينا مىزند و از پدرش كه خود از نسل اميران بود و اكنون آسيابانى رانده كه خواهر امير توما به خلاف خواست آنها را به همسرى برگزيده است و چون قاطينا زاده مىشود، او را از روستايشان مىرانند.
قاطينا پهلوان زادهاى كه خود پهلوان شد. كودكى بيش نبود كه با يك دست، گاو سفيد چموش آشى را بر دوش مىكشيد تا گله را به بيراهه نكشاند.
اين چنين است كه قاطينا پس از بزم امير شمشير زنگ زده را از ميان شمشيرهاى يهودى زيرك مىخرد و به نبرد هيولا مىرود و مادر بيوه را به خانواده دايىاش، امير توما مىسپارد. قاطينا از خوان نخست كه رودى پرتلاطم است و پهلوانان بسيارى را در تور ابريشمين گون خود غوطهور ساخته، بايد بگذرد كه سبك بال مىگذرد.
آزمون نخست را هم پشت سر مىگذارد. زنى گيسو بر صخره سپرده، تا اگر پهلوانى ذرهاى بتواند او را از جاى كنده و از سر راه بردارد. قاطينا، زن جادويى را چون زوبينى سبك به دل آسمان رها مىكند.
در آزمون دوم قاطينا دو گاو را كه با نفسشان توفان به پا مىكردند، بايد از سر راه بردارد. گاوهايى وحشى چون پلنگان خشمگين. در آزمون سوم، قاطينا، بايد صخرهاى گران و سنگين را از دل كوه بركند، تا جماعت اسير مانده در دل كوه را رهايى بخشد و سرانجام به قصر هيولا مىرسد. از دشتهاى تشنه و سوخته مىگذرد. از سرزمينهاى ويران و خشك، كه هيولا آب بر آنها بسته است و انبوه جماعت تشنه در بيابانهاى پر از علفهاى خشك و زرد و چشمههاى خشكيده. و هيولا در خواب چهل روزه است.
ديو از غريو قاطينا كه نگاهبانان قصر را در هم مىكوبد از خواب بر مىخيزد. نبردى سنگين و سنگين، كه به درازا مىكشد و سرانجام قاطينا، خون او را بر سرزمين تشنه، جارى مىكند و سبزه و زندگى را به سرزمين ويران باز مىگرداند.
و گليانا حكايت خود را در سپيده دمان به پايان مىبرد. شولا بر تن مىكند و راهى روستاها و سرزمينهاى ديگر مىشود. تا حماسه قاطينا و پهلوانىهاى ديگر را بازگويد.
سپس آقاى بت كُليا نماينده اتحاديه جهانى آشورى چنين آغاز كرد: به عنوان رئيس دفتر آسيايى اتحاديه جهانى آشوريها، از نشريه بخارا و شخصيت فرهيخته آقاى على دهباشى، سپاسگزارم كه اين فرصت را فراهم آورد تا در يك شب به ياد ماندنى، گريزى به شناساندن ادبيات آشورى و حماسه قاطينا بزنيم.
فرصتى كه در آن گوشهاى از ادبيات غنى آشورى را به ديگر هموطنان غير آشورى زبان بشناسانيم.
هموطنان فارسى زبان در زمينه ادبيات آشورى تنها با نخستين حماسه بشرى، گيلگمش آشنايى دارند، كه در شناساندن اين حماسه كم همتاى بشرى به راستى كه بيشترين همت را داشتهاند. لازم است در اينجا، صميمانهترين سپاسها را نثار روح مرحومان منشىزاده و شاملو، مترجمان اين حماسه پربار كنم، كه در شناساندن آن، همت بسيار داشتهاند. با آنكه ما در صدر اسلام در برگرداندن علوم، فلسفه و تاريخ و ادبيات يونانى به عربى، و به عكس بيشترين داد و ستد فرهنگى را با ايران و جهان عرب داشتهايم، اما با تأسف پس از آن كمترين حركت را در اين زمينه داشتهايم. در دو قرن گذشته با انتشار نخستين نشريه نوين آشورى در ايران و گشايش نخستين دانشگاه نوين پزشكى و بيمارستان همگانى در اروميه، آشوريها كوشيدند، تا روابط فرهنگى صدر اسلام را جانى تازه ببخشند.
زار يراد باهرا يا اشعه روشنايى نخستين روزنامه ايرانى پيش از صوراسرافيل و كاغذ اخبار است كه با شيوه نوين چاپ در ايران انتشار يافته است و اين براى جامعه جهانى آشوريها، فخرى به يادماندنى است. اين گام يادآور تلاش بىهمتاى نياكان ما در برگرداندن علوم و ادبيات جهان به عربى و فارسى در صدر اسلام است.
گشايش نخستين بيمارستان نوين پزشكى در اروميه، نشانگر همت بلند نياكان ما در راه اندازى دانشگاه گندى شاپور در ايران است. دانشگاه و بيمارستان گندى شاپور يا به گفته آشوريان (گندته شپرتا) يا باغ زيبا است. خاندان بختيشوع بيش از ششصد سال در كسوت پزشكان خلفاى اسلام، بيشترين خدمات را در زمينه پزشكى و تحصيلات عاليه پزشكى به جهان اسلام داشتهاند. تأسيس نخستين بيمارستان و دانشگاه نوين پزشكى در قرن گذشته توسط شخصيتى چون كاكران و فارغ التحصيلى دهها پزشك آشورى از آن دانشگاه نشان دهنده دلبستگى جامعه آشوريها به مسايل علمى و علوم در اين سرزمين است. لازم است يادآور شوم حماسههاى گيلگميش و قاطينا، قطرههايى از دنياى بىكران و بىمرز حماسهها و ادبيات آشورى است كه با تأسف همچون گنجينههايى گرانبها در دل خاك ماندهاند.
در زمينه ادبيات نوين با تكيه بر حماسهها و اسطورههاى آشورى، قاطينا، نخستين مجموعه ارزشمند در اين زمينه است كه همت دوست ديرينم آلبرت كوچويى سبب شد تا در اين راه و شناساندن اين گوشه از ادبيات آشورى، گامى گرانقدر برداشته شود.
ترجمه فارسى حماسه قاطينا، دروازهاى است كه بر ادبيات نوين آشورى گشوده شده تا در گامهاى بعد، بتوانيم اين جهان پهناور را بىمرز را به ديگر هموطنان بشناسانيم. ما در عصر معاصر صاحب ادبيات كمنظيرى به ويژه در زمينه شعر هستيم كه با تأسف يك برگ از آن به زبانهاى ديگر به ويژه فارسى برگردانده نشده است. نامدارانى چون ژان آلخاص و ادى الخاص، عمو و پدر هنرمند گرامى هانيبال الخاص، صاحبان انبانى گرانقدر از شعر و ادبيات آشورىاند. با تاسف در برگرداندن آثار ماندنى اين چهرههاى ارزشمند به زبانهاى ديگر، حركتى شكل نگرفته است. با اين همه اين بزرگان ادبيات آشورى به سهم خود كوشيدهاند تا فصلهايى از ادبيات جهانى به ويژه ادبيات فارسى را به آشورى برگردانند. ترجمه شعرهاى عمر خيام و به ويژه حافظ گواه اين همت بلند و تلاش ارزشمند اين عزيزان و ديگر اديبان آشورى است. ما در ايران، در ارائه ادبيات و زبان آشورى در طول يك قرن گذشته، بيش از هر سرزمينى همت كردهايم، آنچنان كه هنوز هم جامعه آشورىها به ايران به عنوان كانون فرهنگ و آموزش زبان آشورى مىنگرد. نخستين كتابهاى آموزش زبان آشورى به مدد مرحوم كوروش بنيامين، آموزگار برجسته آشورى در چهار دهه پيش، هنوز در سراسر جهان آشورى، تدريس مىشود. اين آثار و صدها اثر ديگر از ادبيات و زبان آشورى نياز به ترجمه به زبانهاى ديگر دارند.
ضمن ستايش و ارجگذارى بر تلاش ستودنى دوست ديرينم آلبرت كوچويى در برگرداندن قابل تأمل حماسه قاطينا به فارسى، كه كارى قابل ستايش و ارزشمند است، از حركت گرانقدر نشريه فرهنگى بخارا و شخصيت فرهيخته على دهباشى، به عنوان نماينده جامعه آشورىهاى ايران سپاسگزارم. اميدوارم كه اين شب به يادماندنى، آغازى باشد به حركتى بزرگ در شناساندن گنجينه ناشناخته ادبيات آشورى. در اين راه به همت انديشمندان و فرهيختگان فارسى زبان هم نيازمنديم. در پايان ضمن خير مقدم به آقاى اسماعيل يوردشاهيان كه با شعرها و رمانهاى خود كوشيدهاند تا در شناساندن فرهنگ و علوم آشورى به فارسى زبانان، تلاش گستردهاى را دنبال كنند، صميمانهترين سپاسهاى خود را نثار وى كنم. به ويژه براى انتشار رمان «آنجا كه زاده شدهام» كه زندگى پرفراز و نشيب جوزف كاكران، بانى نخستين بيمارستان و دانشگاه نوين پزشكى، را با واقعيت و خيال در مىآميزد. حكايت بيمارستان و دانشگاهى كه بيشترين پزشكان آشورى را براى خدمت به ايران زمين، پرورش دادند. و سرانجام از دكتر تورج دريايى بخاطر سخنرانى جالبشان تشكر مىكنم.
شب «ادبيات آشورى» در ساعت 30/8 شب در حاليكه عدهايى از شركتكنندگان به علت كمبود جا در تمام طول مراسم ايستاده مراسم را دنبال مىكردند به پايان رسيد