چهل پس از خاموشی فریدون رهنما/ پریسا احدیان

rahnema EMAIL

عصر شنبه، پانزدهم اسفندماه سال یکهزار و سیصد نود و چهار، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار در دویست و سی و ششمین شب از مجموعه شب های مجلۀ بخارا، به همراه بنیاد ملت و انتشارات دانه و مجلۀ بخارا میزبان شب «فریدون رهنما» بود.

در این جلسه نویسندگان و مترجمان و هنرمندان بسیاری حضور داشتند از جمله: دکتر کریم مجتهدی، ایرج پارسی نژاد، منوچهر انور، مریم تقدیسی ، دکتر نصرالله پورجوادی ، هارون یشایائی و ….

در ابتدا علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به میهمانان و با یادی از فریدون رهنما، جلسه را آغاز کرد:

“از جمله دلیل اصلی برگزاری نشست امشب، انتشار دو کتاب منتشر نشده از زنده یاد فریدون رهنما به نام های «واقعیت مادر است» و «گذشته، مرگ نیست، نقاب نیست …» که شعرهایی از فریدون رهنما است، می باشد. در طی سخنرانی ها، خانم دکتر شکوفه شهیدی مدیر انتشارات، دربارۀ این دو کتاب خواهند گفت. چهل سال از خاموشی فریدون رهنما می گذرد و خوشحالیم که امشب به جوانب گوناگون زندگی او از نویسندگی و شاعری و مترجمی و سخنرانی هایش خواهیم پرداخت. فریدون رهنما متولد سال 1309 خورشیدی است. شاعر، روزنامه نگار و سینماگر اهل ایران است. رهنما در دوران کوتاه عمر خود به ساختن سه فیلم کوتاه و انتشار پنج دفتر شعر به زبان فرانسه و یک دفتر شعر به فارسی و نگارش ده ها مقاله در نقد سینما و ادبیات مبادرت ورزید. وی هموراه مدافع حرکت های مدرن و آوانگارد در حوزۀ ادبیات، سینما و تأتر بود و تأثیر غیرقابل انکاری در معرفی شعر و اندیشه های مدرن در ایران دهۀ سی و چهل داشت. وی در فاصلۀ سال های 1345 تا 1349 رئیس بخش پژوهش تلویزیون ملی ایران بود و بخش مستندسازی و پژوهش در مورد ایران زمین را راه انداخت و به کوشش او در همین بخش بود که سینماگرانی چون محمدرضا اصلانی، ناصر تقوایی، منوچهر طیاب، هژیر داریوش و پرویز کیمیاوی توانستند نخستین فیلم های مستند خود را بسازند. فیلم هایی چون «جام حسنلو»، «بادجن»، «یا ضامن آهو»،«تپه های قیطریه» و «چه هراسی دارد ظلمت روح»، محصول همین دوره است و زیر نظر او ساخته شده اند. وی در 17 مرداد سال 1354 در سن 45 سالگی بر اثر بیماری مغزی در پاریس درگذشت. ”

علی دهباشی از دو کتاب جدید فریدون رهنما سخن گفت
علی دهباشی از دو کتاب جدید فریدون رهنما سخن گفت

نخستین سخنران این نشست، فریده رهنما از  آثار هنری برادر گفت و ادامه داد:

“آنچه در فیلم های فریدون رهنما برایم بسیار گیرایی دارد، مدرنیته کار اوست. چرا «می گویم مدرنیته؟ چون به سویی کشانده می شویم که در واقع، جهتی دیگر است جز آنچه خیال می کردیم. این جهت دیگر، نهایتی است که در آن، گذشته و آینده، واقعیت و غیر واقعیت، در تمامیت هستی، باهم آمیخته اند.

او برای من، مظهر خرد بود.

فیلم دوم یک گفتگو است. گفتگو میان واقعیت و غیر واقعیت. واقعیتی که در سیمای «شخصیت های تاریخی و تئاتری جلوه می کنند، یعنی حالت تئاتری دارند اما تئاتر نیست، و غیر واقعیت که جنبه ناتورالیستی دارد. چگونه بگویم؟ میان حقیقت و دروغ. میان آنچه می باید زندگی واقعی باشد و ظاهر امر. میان راستی و ناراستی. کار فوق العاده او در همین است.”

بخش کوتاهی بود از گفتگوی تلویزیونی یک ساعته با هانری لانگلوا، رئیس سینماتک فرانسه، 18 مرداد 1354، یک روز پس از رفتن فریدون. گویا فیلم آن در آرشیو صدا و سیما یا گم شده، یا پاک شده است. خوشبختانه نوار صدای این مصاحبه را دارم. امشب نمی خواهم با شرح زندگی فریدون، حوصله شما را سر ببرم. هر کسی یک روزی به دنیا آمده و یک روزی هم می رود. این گفتن ندارد. اما در مدت کوتاه زندگی اش، به ویژه در ده سال آخر، یعنی از 1344 که فیلم «سیاوش در تخت جمشید» را می سازد تا 1354 که در سن 45 سالگی ما را ترک می گوید، در ایران به شدت به او حمله ور شدند. وارد این بحث نمی شوم که چرا در ایران اینگونه شد و کارش، دور از سرزمینمان، افرادی همچون کربن و لانگلوا را به شوق آورد. اشاره کوتاهی می کنم به دوران نوجوانی او  و به آغاز کار شعری اش در فرانسه و دهه 30 در ایران. شاید لازم باشد بگویم که او، به علت تبعید پدرش، در چهار سالگی با خانواده به بیروت رفت و مدت 7 سال، یعنی تا سال 1320 در آنجا به سر برد. در همان کودکی، جنگ را دید و هر شب، صدها بمبی که روی بیروت می افتاد. هزاران کشته و ویرانی را به چشم دید. جنگ ویشیست ها بود با متفقین. در ایران به مدت سه سال به دبستان و دبیرستان فیروز بهرام رفت و سپس در سال 1323 با پدر عازم پاریس شد. پاریس آزاد شده بود اما جنگ دوم ادامه داشت. آنجا هم مردم جنگ زده و ویرانی را دید که در همه شعرها، نوشته ها و فیلم هایش مطرح است. در پاریس، در سن 16 سالگی نخستین دفتر شعرش را به نام «هیچ» به فارسی نوشت. شاید قسمت هایی در روزنامه ایرانِ آن زمان، با نام مستعار منتشر شده است. در این روزنامه دو مطلب کوتاه از فریدون پیدا کردم، مربوط به سال 1323، هنگامی که 14 سال داشت: با عنوان «شجاعت و دلاوری»: “مطلع هستید که پادشاه رم وسپاسزیانوس در موقع جان دادن امر داد تا را از بستر بیرون آورند و او را سر پا نگاه دارند و گفت پادشاه رم باید ایستاده جان بسپارد و بالاخره به صورت ایستاده جان سپرد.”

مطلب دیگر «وحشیگری»: آیا می دانید اسکندر برای خاطر اینکه یکی از دوستانش که چندین مرغ خورده بود و مرده بود دستور داد چندین نفر از اهالی شهرها را که یکی هم از شهرهای ایران بود سر ببرند.”

در سن ۱۹ سالگی، نخستین دفتر شعرش را به فرانسه با نام «منظومه ای برای ایران» برای پی یر سکر، شاعر و ناشر می فرستد. و در جوابش می نویسد: “دست نوشته های شما را خواندم. کنونی بودن شعرتان بسیار اهمیت دارد. این راست است که شاعر پیشگویی ویژه ای دارد. این واژگان نازمینی و تعمدی شما را دوست دارم. همانگونه که کوچه را دوست دارم. انسان ها را دوست دارم. سپس می نویسد: 700 نسخه عادی و 150 نسخه با کاغذ اعلا و با شماره، به چاپ خواهد رساند. و شاعر، به عنوان مؤلف، ده در صد دریافت خواهد کرد. موافقید؟”

جواب شگفت آوری است به یک شاعر جوان گمنام.

فریده رهنما از برادر می گوید
فریده رهنما از برادر می گوید

چندی بعد، فریدون مسلول می شود و به ایران می آید. چند صباحی در شمیران به سر می برد و بعد برای ادامه معالجه، روانه سوئیس می شود. ضمنا در این رفت و آمد بین، سوئیس و فرانسه، با خود کتابخانه ای حمل نمی کرد که بیست سال بعد، در دهه 50 چنانکه کریستف گفته که فریدون کتابخانه اش را در اختیار دیگران می گذاشت چنانکه کریستف کلمب آمریکا را به جای هند کشف کرد و در اختیار آمریکائیان گذاشت.