دیدار و گفتگو با یان واگنر/ پریسا احدیان

photo_2016-12-10_14-45-06

صبح روز پنجشنبه، بیست و پنجم آذرماه سال یکهزار و سیصد و نود و پنج، هفتاد و دومین نشست کتابفروشی آینده با همراهی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار،کانون زبان فارسی و مجلۀ بخارا میزبان «یان واگنر» شاعر آلمانی بود.

این نشست با حضور دکتر سعید فیروزآبادی برگزار شد و ضمن شعر خوانی شاعر آلمانی به مباحث شعر معاصر آلمان پرداخته شد

در ابتدا، علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به میهمانان این نشست خلاصه ای از زندگینامۀ یان واگنر را برای حاضرین قرائت کرد:

“یان واگنر متولد 1971 در هامبورگ است و در برلین زندگی می کند. در سال 2001 اولین مجموعه شعر واگنر با عنوان حفاری آزمایشی در آسمان منتشر شد. پس از این مجموعه در سال 2004 مجموعۀ «گنجشک گریکه»، در سال 2007 «هجده پاته»، 3013 مجموعه شعر «استرالیا» و «متنفران از جغد در معابد دالانی شکل» از واگنر به چاپ رسید. آخرین اثر او با عنوان «تصویر نقاش از خود با دستۀ زنبورها» در سال 2016 منتشر شده است. وی برای سروده های خود چندین جایزۀ ادبی دریافت کرده است به مناسبت انتشار مجموعه شعر واگنر با عنوان «انواع مخازن گردآوری باران» در سال 2016 به این شاعر جایزۀ نمایشگاه کتاب لایپزیگ اهدا شد.”

علی دهباشی از کتابها و جوایز یان واگنر سخن گفت
علی دهباشی از کتابها و جوایز یان واگنر سخن گفت

سپس یوستوس کمپر، رایزن فرهنگی سفارت آلمان در ایران، ضمن تشکر از سردبیر مجلۀ بخارا و حاضرین از سلسه نشست های اخیر این مجله با همراهی سفارت آلمان و معرفی شاعران و نویسندگان کشور خود یاد کرد که دکتر فیروزآبادی گفته‎های ایشان را به فارسی برگرداند:

“آقای واگنر یکی از مهم‎ترین شاعران آلمان هستند. در مقاله ای ایشان نوشته اند که:”برای شعر هیچ تضمینی وجود ندارد و نمی توان گفت که می تواند به محبوبیت فراوان برسد. و کسی که به شعر می پردازد، وارد مرحله ای می شود که بستگی دارد که شعرش چگونه باشد و خوانده شود. اینکه اصلا بخواهم از طریق شعر ثروت اندوزی بکنم، امری مشخص است که هیچ سود اقتصادی از آن نخواهم داشت.” اما در پاسخ به زحماتی که کشیدند جوایزی گرفتند که یکی از آن ها جایزۀ لایپزیگ بود که معمولا برای آثار منثور در نظر گرفته می شود و این بار به شعر اختصاص یافت. یکی از اتفاق های خوب برای ایشان این است که به همراه همسرشان مدتی در ایران حضور خواهند داشت و فرصت این را دارند که به اصفهان و … سفر کنند. ایران سرزمینی است که ریشه های فراوانی با شاعران بزرگ خود مثل حافظ، مولانا و خیام دارد. بر اساس تجربه ای که داشتم در این کشور انسان های عادی هم می توانند از حافظ نقل قول هایی داشته باشند و این چیزی است که برایم قابل تصور نیست. وقتی به حافظیه یا سعدیه در شیراز می رویم شاهد این احترام و عشق مردم نسبت به شاعرانشان خواهیم بود و متوجه می شویم که شاعران هنوز زنده هستند و شعر در این کشور جریان دارد.”

 یوستوس کمپر، رایزن فرهنگی سفارت آلمان و دکتر سعید فیروزآبادی
یوستوس کمپر، رایزن فرهنگی سفارت آلمان و دکتر سعید فیروزآبادی

در ادامه علی دهباشی از یان واگنر و دکتر سعید فیروز آبادی دعوت کرد تا بتوانند جلسه شعرخوانی و سپس پرسش و پاسخ را شروع کنند.

واگنر نخست درباره قالب سونات در شعر آلمانی توضیحی کوتاه داد و سپس چند شعر از اشعار خود را خواند( دکتر فیروزآبادی ترجمه اشعار را به فارسی بر عهده داشت):

“شعر اول من در قالب سونات است و این قالب شعری در مدارس آلمان آموزش داده می شود، و مخاطب بلافاصله بعد از نگارش متوجه فرم این شعر می گردد. زیبایی آن بدین جهت است که لحن کلام از این قالب گریزان است. همانند علف های هرز در باغچه ای که سعی دارند از آن نظم موجود، بگریزند. یکی از این گیاهان فرفیون است. گیاه هرزی که برای هر باغبانی چون کابوس است و به هیچ گونه ای نمی تواند از آن رهایی یابد. و در عین حال فرفیون (giersch) در زبان آلمانی دو بخش دارد: بخش اول آن به معنای حرص و طمع می باشد:

1-فرفیون

دست کمش نگیریم: فرفیون

که همان نامش فریفتگی می آورد – آنک

شکوفه هایش که چنین سفیدی مواجی دارند، معصوم

چون رویای قلدر

همچون معصیتی کهنه باز می گردد،

پیام پنهانی اش

در تاریکی زیر سبزه، زیر مزرعه

تا جایی که باز تیری از آشیانۀ

مقاومت شلیک می شود، پشت گاراژ

در قرچ و قرچ سنگریزه، گیلاس: فرفیون

چون کف، چون موجی که بی صدا

برمی خیزد، تا خیزان به نوک قله برسد

تا فرفیون همه جا جوانه زند، باغی پر از فرفیون

که مالامال از فرفیونی که فرفیون می بلعد و دیگر هیچ.

photo_2016-12-16_13-22-38

شعر دوم دربارۀ میوه ای با نام «بِه» است که من تعدای از آن ها را در ایران دیده ام و بسیار دوستش دارم. میوه‎ای که همان اول نمی شود خورد و باید صبر کرد تا برسد:

2-بِه

در آبانماه که به شاخه ها آویزان بود

به سان فانوس هایی باد کرده، فصلش فرا رسیده بود

به ها را چیدیم و زنبیل های تلمبار شدۀ زرد

را توی مطبخ

زیر آب گذاشتیم. سیب و گلابی

که رسیدند و شیرین شدند –

برخلاف به، آویخته به درخت در

حاشیۀ دوری

از الفبا، در نجوای باغ،

سفت و غریبه با رایحه اش، آن را بریدیم،

چهار تکه ای کردیم، هسته هایش را در آوردیم (با چهار

دست بزرگ و دو تا کوچک)

قند و داغ، محو شده در غُلغُل دیگ، تا

چیزی را بسازند که خامش به دهان

گَس بود. آن که می خواست

می توانست به را مزه کند

مربایش، در ظروف کروی شیشه ای

ردیف شده در روزهای درخشان

توی زیر زمین، سر طاقچه،

برای روزهای سرد، می درخشید.

یان واگنر و شعرخوانی در کانون زبان فارسی
یان واگنر و شعرخوانی در کانون زبان فارسی

3-اندر باب پشه‎گان

گویی تمام حروف الفبا

به یکباره از روزنامه پر کشیدند

و فوج فوج به پا برخاستند

فوج فوج در هوا پر می زنند

خبری از تمام این خبرهای بد

نمی آورند، پری هایی محتاج

اسب های بالدار نحیفی که در گوش خود

نجوایی می کنند، به نازکی دودی که

از شمع خاموش شده بر می خیزد

چنان سبک که به زبان در نمی آید: به

سایه هایی لرزان می مانند

که از دنیایی دیگر

به دنیای ما سر کشیده اند؛ رقص کنان

دست و پایشان باریک تر از خطی که

با مداد رسم شده باشد، ابولهولی ریز نقش

حجر رشیدی بدون حجر

دکتر سعید فیروزآبادی اشعار یان واگنر را به فارسی ترجمه کرد
دکتر سعید فیروزآبادی اشعار یان واگنر را به فارسی ترجمه کرد

این شعر در قالب اشعار هایکوهای ژاپنی است.

4-چای کیسه ای

1

تنها بسته در کیسۀ

کنفی. زاهدی گوشه گیر

در مغاکش

2

تنها نخی باریک

به بالا کشیده، پنج دقیقه

بهش فرصت می دهیم.”

پس از اولین مرحله شعرخوانی، مدیر مجله بخارا اولین پرسش را به یاری دکتر فیروزآبادی مطرح کرد:

  • شما نشان دادید که با مضامینی بسیار ساده همانند بِه و چای کیسه ای و پشه می توان یک تعبیر شاعرانه ساخت. در شعر «بِه»، این زیبایی وجود دارد و این برای شاعران جوان ما که فکر می کنند تمام مسائل بشریت را حتما باید در شعر بگنجانند تا شعر، شعر شود، تجربه ای است و توانایی اتان را نشان می دهد که چطور می توان با زبانی ساده یک شعر خوب ساخت. آیا در اشعارتان جز اشاره به این مضامینی که در آن طبیعت و اشیا کوچکی که در زندگی عادی وجود دارند، به مسائل اجتماعی پیرامون خود توجه دارید؟

یان واگنر:پرسش بسیار جالبی است. به نظر من هر دو هم زمان می تواند اتفاق بیفتد. فکر می کنم اگر هر شخصی با نیت قبلی بنشیند و در مورد آزادی و برابری و … دیگر مفاهیم انتزاعی شعر بنویسد، حاصل شعرش تهی خواهد شد. چرا که دست یابی به این مفاهیم کار آسانی نیست. هنگامی که شما در مورد یک امر ملموس و قابل مشاهده می توانید بنویسید و آن را می بینید و سعی دارید توصیف شاعرانه ای برای آن داشته باشید، در واقع از توصیف اجسام ملموس به آن مفاهیم دست خواهید یافت. اگر بخواهم دربارۀ آزادی، شعری بنویسم، شاید اصلا شعر موفقی نباشد اما اگر بخواهم از یک جفت دستکش در یک صندوق قدیمی فراموش شده بنویسم، شاید این خیلی جذاب تر باشد و بتواند مفهوم آزادی را  بهتر بیان نماید. ما توسط ادراک حسی خود، زشتی ها و زیبایی ها را می بینیم. این زیبایی و زشتی در همه چیز موجود است و گاهی روشنایی و تاریکی است و حتی در روزنامه هم می توان آن را یافت. اما وقتی  به دقت به این بخش می پردازیم، آن زمان دیگر ادراک خود را از همۀ این مسائل نشان می دهیم. انسان پیوسته در پی ثبت ایده ها و احساسات خود است. وقتی شما دربارۀ یک میخ و … شعر می نویسید می تواند خیلی فراتر از این شعر رود. یا شعر فرفیون می تواند همان علف های هرزی باشد که در وجود انسان هاست و بدین گونه می توان شعر جذابی خلق کرد. یا دیدن یک سری ملافه های خیس، خود حسی را بر می انگیزد که گاهی فراتر از اتفاقاتی است که در جامعه می افتد و ما می شنویم. هر چه شعر ملموس تر باشد تأثیر گذارتر خواهد بود.

دهباشی، یان واگنر و دکتر سعید فیروزآبادی
دهباشی، یان واگنر و دکتر سعید فیروزآبادی

دکتر فیروز آبادی: در شعر شما قواعد بزرگ و کوچک نویسی زبان و نوشتار آلمانی رعایت نشده است و همۀ حروف، کوچک نوشته می شود. دلیل این شیوۀ نگارش چیست؟

یان واگنر: بدیهی است که وقتی یک آلمانی این نوشته ها را می خواند متوجه می شود. اما این کار شکستن یک سری قواعد است. بزرگ و کوچک نویسی که در زبان آلمانی وجود دارد، در نوشته هایم تنها به صورت کوچک نویسی اتفاق می افتد. دهۀ 50 و 60 این شیوه معمول بود. شکستن این قاعده را ترجیح می دهم و دلایلی برای آن دارم. اولین فایدۀ این است که تمام کلمات اهمیت یکسان و ارزش برابری کنار یکدیگر خواهند یافت. یکی از فایده های دیگر که به نظرم مهم ترین آن هاست، این است که وقتی شما اسامی را کوچکتر می نویسید می توانید معنای واحدی برای آن ها در نظر بگیرید. مثلا کلمۀ باران در زبان آلمانی بدین گونه است که وقتی حرف اول آن بزرگ باشد همه می دانند که باران است اما زمانی که کل کلمه با  حروف کوچک باشد، می تواند ایجاد هیجان کردن و تحرک و تحریک کردن نیز معنا یابد. از این طریق می توان ایهام ایجاد کرد. یکی دیگر از نکته ها شکستن کلمات در فواصل است و سعی دارم از آن ها فاصله بگیرم تا بتوانم آزادی خود را در یافتن قافیه ها و آهنگ در شعرم  بیابم. در شعر همانند تصویر و موسیقی می توان آزاد بود تا هر طور که دوست داشته باشی شعر را شکل دهی. در واقع زیر پا گذاشتن قواعد زبان به نوعی این زمینه را فراهم می کند. با شکستن این قواعد است که آن حس کودکی، بازی با کلام می تواند به حیات خود ادامه دهد.

علی دهباشی: با شعر و شاعران کلاسیک و معاصر ادبیات فارسی آشنا هستید؟

یان واگنر: آنچه که می دانم از ترجمه های این آثار به زبان آلمانی و انگلیسی است. حافظ و مولانا که بارها به زبان آلمانی ترجمه شده اند و من قادر نیستم که در موردشان قضاوت کنم و در زبان آلمانی  هم به نحو شایسته ای منتقل شده اند. در مورد شاعران نوگرای ایران، اشعار فروغ فرخزاد را به آلمانی خوانده ام که بسیار تأثیرگذار بود و فوق العاده. اشعار احمد شاملو که به آلمانی ترجمه شده نیز برای من بسیار جذاب است. اشعار اسماعیل خویی را هم به زبان انگلیسی خوانده ام. چند سال پیش نشریه ای منتشر می کردیم و بخشی را به شاعران نوگرای ایران اختصاص داده بودیم. خانم سیمین بهبهانی یکی از این شاعران بودند. شاید این شناخت، تصاویر ناقصی باشد اما همانند پازل های کوچکی است که از کل تصویر در ذهنم دارم.

علی دهباشی: خود را در مقابل دنیای ذهنی حافظ یا مولانا چگونه یافته اید. در روبرو شدن در این کهکشانی که این شاعران در زندگی و جهان و هستی و نیستی می سازند؟

یان واگنر: اشعارشان را خوانده ام اما واقعیت این است که چند روز پیش جلسه ای با شخصی که آلمانی و فارسی را به خوبی می دانست، داشتیم. اشعار این شاعران را به هر دو زبان خواندیم و باید بگویم تنها پژواک ضعیفی در ترجمۀ آلمانی شعر مولانا وجود دارد. در مقابل آن ها خود را خیلی کوچک حس می کنم. اگر آدم بخواهد در زمان نگارش شعرش فکر کند که حافظی هم وجود داشته است، حتما باید قلمش را کنار بگذارد. اما به عنوان خواننده هنگامی که یک چنین اثری را می خوانیم لذت می بریم و از اینکه آثارشان توانسته است تا این حد تداوم یابد و همیشه جوان بماند و ماندگار شگفت زده می شویم.

دیدار و گفتگو با یان واگنر
دیدار و گفتگو با یان واگنر

علی دهباشی: پهنای تاریخی شعر زبان فارسی به قرن ها می رسد. و هیچ ملتی همانند ملت ایران در جهان بدینگونه با شعر زندگی نمی کنند. در هیچ جای دنیا مقبرۀ یک شاعر زیارتگاه نیست. هیچ ملتی تا این حد در بیان و گفتار و مکالمات عادی خود از شعر استفاده نمی کند که ما می کنیم. آیا در زبان آلمانی و میان مردم شما هم اینچنین ارتباطی  با شعر  وجود دارد؟

یان واگنر: جمعی از دوستان آلمانی ساکن در ایران تعریف می کردند که سفری با ماشین به همراه ایرانیان داشتند. در این سفر همسفران ایرانی هر منظره و خانه و رودخانه ای را که می دیدند شعری می خواندند! و این شگفت انگیز است. برای شاعر بخت بزرگی است که اشعارش در یادها بماند و اینگونه به حیات خود ادامه دهد. در آلمان این موضوع متفاوت است. مثلا اشعار گوته و شاعران بزرگ دیگر کمتر خوانده می شوند اما از برخی کلام های آن ها ناخودآگاه در زبان روزمره استفاده می شود. اگر شما به آلمان سفر کنید و رانندۀ تاکسی شما بتواند در هر موقعیتی از گوته و برشت بخواند آن اتفاق عجیب رخ خواهد داد! اما نکته ای که وجود دارد در مورد شعر نسل جوان آلمان می باشد که رو به رشد هستند. امروز در آلمان شعر محبوبیت خاصی دارد.

در بخش دوم شعرخوانی یان واگنر چهار قطعه شعر دیگر از مجموعه اشعارش را با ترجمه دکتر فیروزآبادی خواند:

1-ملافه

پدربزرگ را کفن کردند

در ملافه اش و بیرونش بردند

و من یک سال که گذشت کشفش کردم

هنگامی که ملافه های تمیز روی تخت می کشیدیم

چروکیده چون خرمگس، ریزه

فرعونی از تابستانی پسین

تا کردن ملافه قلق دارد:

دست ها را چنان از هم می گشایی تا

مانند آیینۀ روبرویت شوی

و سطحی را که صاف کرده ای تا می زنی

تا سپس هر تای مربعی شکل در مربع

کوچکتر بعدی پنهان شود، تا آنجا که

به نوک دماغ بخورد

همه چیز می تواند مخفی بماند

در درون برف فامش: عطر پاشی خالی

با یک تف عطر، چند تایی

شکوفۀ اسطوخودوس یا گل صحرایی

یک سکه و یا گهگاه یک گلولۀ

نفتالین در آشیانه اش

حالا اما آرمیده اند، ساکت

و سفید توی اشکاف تلمبارند

معطر، اطو کشیده، آهار خورده

و سفت و محکم مثل چتر نجات

پیش از پرش از ارتفاعی ناشناخته

یان واگنر، دکتر سعید فیروزآباد ی و یوستوس کمپر
یان واگنر، دکتر سعید فیروزآباد ی و یوستوس کمپر

2-قضیۀ صابون

یک تکه همیشه در نزدیکی بود

مراحل خویش را می گذراند

مثل هر چیز دیگر تحلیل می رفت

و بعد دوباره تمام قد

و درخشان و سفید در جا صابونی می ماند

به سنگینی یک مشت سنگ بود

کف می کرد، نرم می شد

و با شستشو از هابیل به قابیل بدل می شد

یک بار که در بوتۀ فراموشی افتاد

به شهابی پاره پاره بدل شد

اما اکنون خیس و خرم آرمیده است

همچون چیزی که از دل دریا

به سطح آب می آید، در لحظه ای گرانبها

و همه سر میز نشسته ایم:

غروبی بدون ماه، با دستانی عطر آگین

کار من توصیف شعرم  نیست اما خب در مورد این اثر باید بگویم که بدیهی است که یکبار در چاه رفتم و ترس غلبه بر تنهایی را تجربه کردم و این توصیف در واقع غلبه بر ترس است. بر این باور هستم که اگر ته چاه قرار بگیریم، چشم اندازی که در دهانۀ چاه می بینیم، خیلی زیباست.در واقع بخش اول این شعر سقوطی است در درون چاه و چشمی که بیرون و جهان بیرون را از این دریچه می بیند. اگر کسی بخواهد بدان توجه کند شاید به تمثیل غار افلاطون بتوان اشاره داشت.

 3- در دل چاه

شش، هفت متر سقوط آزاد

و من بیشتر از پیش

در اعماقم، فضانوردی

در کپسول فضایی اش از سنگ خارا

نظاره گری از دور

به قرص گرانبهای لاجورد

کودکی بودم

در چاه. تنها جلبک ها

بودند که در تنیده هایی از خویش

خود را بالا می کشیدند

پیچک با صعود از دوش پیچک

سر بیرون می زد، رها می شد

گهگاه جرقۀ سفید

پرنده ای، گهگاه

جرقۀ پرنده ای سفید. می خوردم

آنچه را که آرامشی بیشتر داشت، ماه

که از ورای  دهانه رد می شد

چشم پژوهشگری از پشت میکروسکوپ

در همان آنی که می آموختم

واژه های خرخاکی و سنگ، خرخاکی و سنگ اند

غوغا به پایین رسید، تقلایی و فریادی

و طنابی در برابرم آویزان شد

به آوای ناقوس ها بازگشتم

بازگشتم به بوی نان و برنامۀ حرکت اتوبوس ها

به سایۀ زیر درختان

گپی دربارۀ هوا، بازگشتم

به تعمیدها و غمنامه ها

به عناوین درشتی که

من یکی از آن ها بودم

 

4- آفتاب پرست

کهنه تر از عکازی که اسقف

آن را از پس خود می کشد با آن دُمِ

خمیده اش. صدایش می زنیم بیا پایین

از روی ساقه در حالی که زبان  همچون

تلسکوپ بیرون می زند و صورت فلکی

سنجاقکی را می بلعد: ستاره شناسی

با چشمی دوخته به آسمان و یکی دیگر

به زمین-تا فاصلۀ این دو

به جا بماند. کاسۀ چشمی در زرهی

از فلس، دژی که در پس آن

تنها مردمک می جنبد، لرزشی

ملتهب پشت سنگر (گویی که پوست تنت

پایگاهی خالی است چون اندیشه ای رخت بربسته)

صدایش می زنیم بیا پایین اما جم نمی خورد، آهسته

لای رنگ ها گم می شود. از چشم دنیا می افتد.

در قسمتی دیگر، شاعر آلمانی به درخواست یکی از حاضرین شعری از گوته خواند و از برشت به عنوان شاعر مورد علاقه اش که همیشه اشعار او را به یاد داشته است، نام برد.

در خاتمه چند جلد از آثار انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار به یان واگنر اهدا شد.

img_3545