شب دکتر نوش آفرین انصاری برگزار شد/پریسا احدیان

 

عصر سه شنبه نهم خرداد ماه سال یکهزار و سیصد و نود و شش، دویست و نود و چهارمین شب از مجموعه شب های مجلۀ بخارا با همراهی گنجینۀ پژوهشی ایرج افشار، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، کتابفروشی آینده، شرکت تهیه و نشر فرهنگنامۀ کودک و نوجوان، فرهنگنامۀ کودک و نوجوان، شورای کتاب کودک به شب «نوش آفرین انصاری» اختصاص یافت.

در این شب سخنرانان: مهدی محقق، ژاله آموزگار، بهاءالدین خرمشاهی، کامران فانی و فریبا افکاری به سخنرانی پرداختند.

در ابتدا علی دهباشی به خلاصه ای از زندگینامۀ نوش آفرین انصاری با تکیه بر کتاب «کتاب، کتابداری و کتاب پژوهی در نوشته های نوش آفرین انصاری» به کوشش علی بوذری اشاره کرد و گفت:

“نوش آفرین انصاری در سی ام شهریور 1318 در خانواده ای فرهنگی در سیملا، یکی از شهرهای هندوستان به دنیا آمد. پدرش عبدالحسین مسعود انصاری از کارمندان عالی رتبۀ وزارت امور خارجه بود که در روسیه و فرانسه در رشتۀ علوم سیاسی تحصیل کرده و همراه با پدرش در کنفرانس صلح  ورسای پس از جنگ جهانی اول شرکت کرده بود. مادرش فاطمه مسعود انصاری، فارغ التحصیل رشتۀ آموزش پیش دبستان از آلمان بود. مادر مادر بزرگ پدری او، شاهزاده شاه بیگم ضیاءالسلطنه دختر مریم خانم گرجی (همسر سی و نهم فتحعلی شاه) بود. شاه توجه خاص به آموزش او داشت. ضیاء الدین ضیاء السلطنه منشی مخصوص پدرش بود و نامه های شخصی او را می نوشت. شاه به او لقب منشی الممالک اندرون داده بود. او بر امضا و مهر احکام سلطنتی حرم نظارت داشت. وی اشعاری را که شاعران معاصر در مدح فتحعلی شاه می سرودند و به دربار می فرستادند از بر می خواند و بیشتر اشعار پدرش را کتابت می کرد و در شعر، نقاشی، موسیقی مهارت داشت و در خوشنویسی به سبک شکسته و نسخ سرآمد بود. از او تعدادی قرآن کریم باقی مانده است. از جمله قرآنی که در موزۀ حرم حضرت معصومه (س) در قم نگهداری می شود.

علی دهباشی خلاصه ای از زندگی دکتر نوش آفرین انصاری را بازگفت
علی دهباشی خلاصه ای از زندگی دکتر نوش آفرین انصاری را بازگفت

پدربزرگ پدری نوش آفرین انصاری علیقلی مسعود انصاری مشاورالممالک پسر میرزا حسن خان نایب الوزاره است. وی زبان های فرانسوی و روسی را در ترابوزان و استراخان در دورۀ مأموریت پدرش آموخت. با سمت مترجم وارد وزارت امور خارجه شد و در کابینۀ عبدالحسین میراز فرمانفرما در سال 1334 ق وزیر امور خارجه شد. در سال 1297 ش با هیئتی عازم پاریس شد که به نمایندگی دولت ایران در مذاکرات کنگرۀ صلح ورسای شرکت کند و در سال 1921 م به نمایندگی از ایران با دولت شوروی مذاکره و قرارداد 1921 م را امضا کرد.

پدربزرگ مادری ایشان مهندس مسعود انصاری همراه با مهندس عبدالرزاق بغایری نقشی مهم در ترسیم سرحدات غربی ایران داشت.

نوش آفرین انصاری به سبب شغل پدرش دوران کودکی نوجوانی و مدرسه را در کشورهای سوئد، هلند، بلژیک، انگلستان، سوئیس، پاکستان، هند، افغانستان، روسیه و چند شهر ایران از جمله تهران، رشت، اصفهان و شیراز گذراند و زبان های انگلیسی، فرانسه و روسی را آموخت. دیدار و آشنایی با شخصیت هایی نامدار همچون جواهر نعل نهرو، گاندی، یوری گاگارین، ایرج افشار، سعید نفیسی،غ لامرضا تختی و سید محمد جمالزاده در شکل گیری شخصیت اجتماعی او نقش داشت. در سال 1338 ش به پیشنهاد جمالزاده برای تحصیل در رشتۀ کتابداری وارد مدرسۀ کتابداری در ژنو شد و فوق دیپلم کتابداری گرفت. در بخش های مختلف کتابخانۀ دانشگاه و کتابخانۀ عمومی کارآموزی کرد و مدتی در کتابخانۀ تخصصی یک چشم پزشک سوئیسی به کار پرداخت. در سال 1340 ش، از ژنو به هند رفت و در کتابخانۀ عمومی کارآموزی کرد و مدتی در کتابخانۀ تخصصی یک چشم پزشک سوئیسی به کار پرداخت.”

سردبیر مجلۀ بخارا از افت و خیزهای زندگی نوش آفرین انصاری در سال های 1342 گفت و ادامه داد:

“در سال 1342 ش به ایران بازگشت در همین سال با دکتر مهدی محقق استاد زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران ازدواج کرد که حاصل آن، دو فرزند به نام های عباس و هستی می باشد. بنا به دعوت ایرج افشار مسئول راه اندازی بخش فنی کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران شد که نخستین تجربۀ او در مدیریت بود. در همین سال به عضویت انجمن کتابداران و شورای کتاب کودک در آمد و همکاری خود را با توران میرهادی آغاز کرد. در همین سال در کتابخانۀ مرکزی پارک شهر به دعوت رکن الدین همایون فرخ کارگاه آموزش کتابداری برای کتابداران کتابخانه های عمومی را دایر کرد. نوش آفرین انصاری چندی با کتابخانۀ سیار کتاب به بیمارستان روانی امین آباد می رفت. با شکل گیری توسعۀ کتابخانه در روستاها، او از روستاهای اطراف تهران بازدید کرد و در سال 1343 ش برای دوره های سپاه دانش، تربیت معلم و کارآموزی آموزگاران کتاب تشکیل کتابخانه در روستاها را نوشت.

در سال 44 به همراه خانواده به کانادا رفت و در دانشگاه مک گیل در رشتۀ کتابداری ادامۀ تحصیل داد و در سال 1347 ش، از پایان نامۀ خود با عنوان طرحی برای توسعۀ کتابخانه های عمومی در ایران دفاع کرد و مدرک فوق لیسانس کتابداری گرفت. در همان سال به کشور بازگشت و ریاست کتابخانۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران منصوب شد، در گروه آموزش کتابداری شروع به تدریس کرد و در سال 1350 ش، مدیر گروه آموزش کتابداری شد. در سال 55 عازم کانادا شد و از دانشگاه تورنتو برای درجۀ دکتری پذیرش گرفت. موضوع پایان نامۀ او تطور تاریخی کتابخانه های عمومی در ایران بود. در سال 57 برای گردآوری منابع این پایان نامه به ایران آمد، اما رخدادهای دوران انقلاب سبب شد به کانادا بازنگردد و کار نیمه تمام ماند.

دکتر نوش آفرین انصاری به همراه دکتر مهدی محقق هنگام ورود به کانون زان فارسی
دکتر نوش آفرین انصاری به همراه دکتر مهدی محقق هنگام ورود به کانون زبان فارسی

پس از بازگشت به ایران به تدریس در گروه آموزش کتابداری و اطلاع رسانی و راهنمایی پایان نامه ها پرداخت. با وقوع انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه ها، زمانی را به پژوهش اختصاص داد که حاصل آن ترجمۀ کتاب مدخل تاریخ شرق اسلامی، اثر ژان سواژه بود که از مراجع مهم تاریخ تمدن و فرهنگ اسلامی است. این کتاب در سال 66 برندۀ جایزۀ کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شد. در سال 1357 سمت دبیری شورای کتاب کودک را بر عهده گرفت و در سال 77 از دانشگاه تهران بازنشسته شد؛ اما به سبب فعالیت های شورا، رابطۀ او با جامعۀ دانشگاهی و دانشجویان قطع نشد. ”

وی در بخشی دیگر دربارۀ فعالیت های استاد انصاری در بخش فرهنگنامۀ کودک و نوجوان چنین افزود:

“نوش آفرین انصاری مشاور و سیاست گذار فرهنگنامۀ کودکان و نوجوانان است که تا کنون 15 جلد آن منتشر شده است. وی در عرصۀ بین المللی نیز چهره ای شناخته شده است. او در دو دوره از سال 1986 م تا 1990 م عضو هیئت مدیرۀ دفتر بین الملل کتاب برای نسل جوان و رئیس کمیتۀ کشورهای در حال توسعه بوده و برای حضور پر ثمر ادبیات کودکان ایران، از جمله معرفی پدیدآورندگان و کارشناسان به مجامع بین المللی، داوری جایزۀ هانس کریستین آندرسن و حضور پژوهشگران ایرانی در کتابخانۀ بین المللی مونیخ، کوشش کرده است. او در مراسم جشن پنجاه سالگی دفتر بین المللی، در سال 81 یکی از سخنرانان اصلی کنگره بود؛ در سال 88 به دعوت کشور جمهوری کرۀ جنوبی برای هم اندیشی و هم فکری و راه اندازی بخش بین المللی جشنوارۀ سالانۀ جزیرۀ نایم، جزیرۀ صلح برای هنرمندان  دنیا و برای پیشرفت و زندگی بهتر کودکان، به این کشور رفت تا تجربه های خود را در اختیار کمیتۀ بین المللی کره ای قرار دهد. در سال 89در سی و دومین کنگرۀ بین المللی ادبیات کودکان در اسپانیا به عنوان عضو افتخاری دفتر بین المللی کتاب برای نسل جوان انتخاب و لوح تقدیر دفتر به وی اعطا شد.”

سردبیر مجلۀ بخارا سخنان خود را با سخنی از نوش آفرین انصاری به پایان برد:

“من از زندگی ام راضی هستم؛ ولی این به این مفهوم نیست که من در زندگی با ناملایمات بسیار جدی مواجه نبوده ام. ناملایماتی که هر کدام از آن ها قادر است به فروپاشی فرد بینجامد. ولی این ها باعث نشده که من خوشبینی ام را نسبت به هدف و آرمانم و نسبت به توانمندی ام از دست بهم. همیشه فکر کرده ام ناملایمات به شکل های مختلف برای همه وجود دارد؛ مثل بذری ک پاشیده می شود و سهم هر کس دانه ای از آن بذر است. همیشه از خدا خواسته ام که هیچ وقت شکرگزاری از من دور نشود.”

سپس شب آهنگی با عنوان سرود شورای کتاب کودک به آهنگسازی امین رامین و شعری از جمال الدین اکرمی و دکلمۀ زنده یاد توران میرهادی و نوش آفرین انصاری و زنده یاد یحیی مافی پخش شد.

دکتر نوش آفرین انصاری در کنار همسر، دکتر مهدی محقق
دکتر نوش آفرین انصاری در کنار همسر، دکتر مهدی محقق

بعد از آن، دکتر مهدی محقق(همسر نوش آفرین انصاری)، با یادآوری خاطرانی،زندگی مشرک پنجاه و چهار سالۀ خود را چنین روایت کرد:

“من در موضعی قرار گرفتم که باید پنجاه و چهار سال زندگی مشترک با نوش آفرین انصاری را بیان کنم.  این سال ها همگی توأم با رضایت، خوشی، پیشرفت علم و دانش و فرهنگ بوده است. در جایی هم نوشته ام که ما از دو خانوادۀ کاملا متفاوت بودیم. خب همینطور که فرمودند نسبت خاندان انصاری به مرحوم میرزا مسعود اشلقی گرمرودی (نخستین وزیر امور خارجۀ ایران) می رسد که با ضیاء السلطنه دختر فتحعلی شاه که خطی خوش داشته و قرآن هایی به خط او موجود است ازدواج کرده است. اما من از یک خانوادۀ روحانی بودم. که به ظاهر به نظر می رسد که این دو شخص از هم جدا هستند. تحصیلات آغازین من تحصیلات حوزوی بوده است. که دو دورۀ دکتری الهیات و فلسفه را خواندم و خانم انصاری اصلا در ایران درس نخوانده بودند. همانطور که اشاره کردم یا در ژنو بوده یا انگلستان و از زمانی که ما ازدواج کردیم در کانادا بوده است. اما یک رشته پیوند دهندۀ این دو فرهنگ متفاوت خانوادگی بوده است که زندگی ما را همراه با خوشبختی پایدار ساخته و آن علاقۀ به فرهنگ ایرانی و اسلامی و ادبیات فارسی بوده که هیچ زمان از خانوادۀ ما جدا نشده است. کتاب ها و مقالات مختلف مورد بحث و گفتگو بود.”

دکتر محقق چنین ادامه داد:

“در یکی از روزهای پاییزی مرحوم پدرم حاج شیخ عباسعلی محقق خراسانی همراه با مرحوم برادرم حاج شیخ عباسعلی محقق و آقای دکتر احمد مهدوی دامغانی که نسبت شان به جدّ اعلای من می پیوندد، و تنی چند از خانواده رسما به منزل مرحوم مسعود انصاری رفتیم و در این جلسه به هیچ وجه مسائل مادیات در میان نیامد و بنا به قول معروف که”با کریمان کارها دشوار نیست” با سهولت، عقد رسمی ما در هشتم آذرماه ،1342 صورت گرفت و در دفتر رسمی ثبت ازدواج ثبت گردید. ما با هم توافق کردیم که هر دو به صورت تساوی از حق طلاق برخوردار باشیم.

دکنر مهدی محقق گوشه هایی از پنجاه و چهار سال زندگی مشترک را روایت کرد
دکنر مهدی محقق گوشه هایی از پنجاه و چهار سال زندگی مشترک را روایت کرد

یک سال بعد در سال 44 بنا به دعوتی که از دانشگاه مک گیل کانادا از من شده بود عازم آن دیار شدیم. همسرم می گفت که من از اقامت در روسیه و انگلستان و هلند و هند خسته شده بودم و فکر می کردم که اکنون که به خانۀ یک فرهنگی وارد شده ام، استقرار و آرامشی خواهم یافت و نمی دانستم که:”کردم از باران حذر در ناودان آویختم!” حال باید با کودکی یازده ماهه برای یک مدتی دراز در امریکای شمالی در دیار غربت به سر برم.

خانمم با برخی از خانم های ایرانی آشنا شده بود و از آن ها پرسیده بود که در کنار وظایف خود به عنوان یک بانو در خانه چه می کنید؟  پاسخ داده بودند که به موسیقی گوش می دهیم و برای مادرانمان گریه می کنیم. گفته بود این نمی شود که زن ایرانی با آن فرهنگ غنی اینگونه رشد کند. با اینکه گرفتاری ها و بچۀ کوچک، تحصیلات خود را ادامه داد. استادان رشتۀ کتابداری دانشگاه مک گیل کانادا با یک مصاحبۀ کوتاه با همسرم به علم دوستی و شخصیت بارز و معلومات او پی بردند و دریافتند که او می تواند یک کتابدار برجسته در فن کتابداری باشد. بنابراین وارد فوق لیسانس کتابداری شدند و با گرفتن شش درس از دورۀ فوق لیسانس مؤسسۀ مطالعات اسلامی جبران نداشتن لیسانس خود را بکند. و این کاملا مطابق دلخواه او بود، زیرا او با علاقۀ وافری که به اسلام شناسی داشت در درس های پروفسور چارلز آدامز، مقدمه ای بر اسلام شناسی و اسلام در شبه قارۀ هند و پاکستان پروفسور هرمان لندلت، تصوف اسلامی و شرح گلشن راز، پروفسور نیازی برکز و … شرکت کرد و برای هر یک مقاله ای نوشت. بعدها هم کارهای داوطلبانه و تأسیس کتابخانه در شهرها و روستا ها و بچه های خاص کرد. و میراث خانوادگی خود را صرف ساخت مدارس در جنوب تهران کرد. این کیفیت زندگی ما بوده است.

حال که در خدمتشان هستیم. در این پنجاه و چهار سال هیچگاه صدای من یا صدای ایشان در برابر یکدیگر بلند نشده است و با خوشی و خوشبختی زندگی کرده ایم. و در کنار عباس و هستی، دو فرزند دیگر هم به خانوادۀ ما اضافه شده است که یکی محمود محقق است که با سن کمی که دارد از فاضلان است و زبان عربی را به خوبی می داند و فرزند دیگرمان نرگس در سال اول دانشکدۀ حقوق رشتۀ روانشناسی می خواند. خانوادۀ ما یک خانوادۀ گرم و پر ثمر و پرنشاط است. و این از تفضلات خداوند متعال بوده است که زندگی ما را یک زندگی خوبی ساخته است که علم و عشق توأم با هم بوده است.”

دکتر محقق در پایان سخنانش با اشاره به حضور اجتماعی و تأثیرگذار بانوان در طول تاریخ و تفکیک فعالیت های اجتماعی و خانوادگی یادآور شد:

“باید روش زندگی خانم انصاری برای دختران جوان الگو قرار بگیرد که به دنبال فرهنگ بروند و از ظواهر زندگی که امروز بیشتر مد شده بپرهیزند. این مملکت مکانی بوده که همیشه زنان برتری بر مردان داشتند. ابوریحان بیرونی کتاب مهم خودش در زمینۀ نجوم  با عنوان «التفهیم» را به خواهش خانمی با نام ریحانه، دختر حسین خوارزمی نوشته است. یا زرین گیس دختر قابوس بن وشمگیر از ابوعلی سینا درخواست می کند که واسط تحلیل مقاله ای صد در صد جغرافیای پزشکی بنویسد. گذشته از این مهم ترین کتابی که در اقتصاد نوشته شده، کتاب «الاموال» نوشتۀ ابوعبید قاسم بن سلام است که تمام مسائل زراعت و پول و اقتصاد را مطرح می کند. وی در آخر این مجموعه می نویسد که این کتاب قرائت شدۀ شهده دختر احمد دینوری و او تصدیق کرده است که آنچه در این کتاب آمده است سندیت علمی داشته است.  احمد بن رشد اندلسی اظهار تأسف می کند  و می گوید که زن های ما صلاحیت فرمانراویی و …  را دارند و باعث تأسف است که زن ها را در خانه می گذاریم که همچون نبات برویند.

باید کسانی همانند نوش آفرین انصاری سرمشق باشند. متأسفانه ما برای پرورش بدن نسل جوان خودمان، مکان های وسیعی داریم اما برای پرورش روح و روان آن ها مراکز محدود هستند.  اماکنی چون موقوفات افشار و  جلسات بخارا یا انجمن آثار مفاخر ایران است شاید بخشی از این اتفاق هاست. در بزرگداشت مرحوم توران میرهادی جایی برای نشستن مردم نبود و این واقعا شرم آور است که چند مجلس همانند این مجلس برگزار می شود و آن هم به همت شخصی یک فرد است.  به یاد دارم در آن شب، آقای منصوری گفتند که آقای علی دهباشی به تنهایی تمام این مجلس را برگزار کرده اند و گذشته از این که مجلۀ بخارا را خود جمع آوری و نمونه خوانی می کند. اگر ما می خواهیم ایران همان ایرانی باشد که از آن سعدی و فردوسی و حافظ و بزرگانی همانند شیخ اشراق بیرون آمده اند پس باید به فکر گسترش چنین جلساتی برای رشد فکری جوانان باشیم.”

 در ادامه این نشست، عکس هایی از آلبوم زندگی نوش آفرین انصاری ورق خورد که تدوین این بخش را مریم اسلوبی به عهده داشت.

سپس دکتر ژاله آموزگار با یادی از رفتار نیک نوش آفرین انصاری اظهار داشت:

“در این مجلس بانوی کتابداری تجلیل می شود که میان همکارانش به عنوان رکن کتابداری امروز به شمار می آید و از پایه گذاران و فعالان دانشنامۀ کودکان است. دوستانش دوستش دارند و پیشکسوتانش تحسینش می کنند. دانشجویانش که هر کدام استادی شده اند با خلوص تمام خدماتش را ارج می نهند و خود را مدیون او می دانند. اما من که سررشته ای از علم کتاب داری ندارم و با الفبای آن کاملا بیگانه ام و حتی از مرتب کردن  هوشمندانۀ کتاب ها در کتابخانۀ شخصی خود عاجزم در اینجا چه می کنم! با تمهیدات دوست نازنینمان آقای دهباشی همگی آشنا هستیم. ولی از سویی دیگر:

 منی که نام شراب از کتاب  می شستم

زمان کاتب دکان می فروشم کرد

من که یک عمر دربارۀ ادبیات شفاهی و اینکه حافظه هایمان کتابخانه هایمان بودند، قلم زده ام و از قصه های شبانۀ مادربزرگ هایمان یاد کرده ام در مقام تجلیل از کتاب و کتابخانه و دانشنامه کودکان هستم. البته این ها ذکری از ظواهر قضیه است. ولی کیست که در موقعیت ما باشد  و ورق های کتاب را با احترام ورق نزده باشد. و در برابر دانسته های دانشنامه و بخصوص آنچه برای نونهالان ما نوشته شده است، سر تعظیم فرود نیاورد! مناسبت دیگری که مرا به اینجا کشیده است، ارادت شخصی من به ایشان است. من همیشه خانم نوش آفرین انصاری را با عبارتی توصیف کرده ام که برایشان بیگانه نیست. ایشان حتما به یاد دارند که هر زمان با لبخند شیرین می دیدمشان گفته ام که شما خُلقا و خَلقا از زیبایی برخوردار هستید. چون چهرۀ زیبا و دوست داشتنی و خندان مهربان ایشان برای همۀ ما آشنا است. این نعمت خدادای را معمولا خُلق های درون انسان زیباتر می کند. در مَثل مناقشه نیست؛ اما به یاد عبارتی از متن پهلوی مینوی خِرد می افتم که وقتی روان در سر پل چینوت گذر گاه این جهان با آن جهان ایزدبانوی دانا را در پیکرۀ دوشیزۀ زیبایی که به پیشوازش آمده است مجسم می کنم که روان پارسا از او می پرسد که تو که هستی که من در گیتی هرگز زنی به زیبایی تو ندیدم و او پاسخ می دهد که من خود زیبا بودم کارهای تو مرا زیباتر کرد. روی زیبای بانوی ما هم با خلقیاتش زیباتر شد.

دکتر ژاله آموزکار از رفتار نیک نوش آفرین انصاری سخن گفت
دکتر ژاله آموزکار از رفتار نیک نوش آفرین انصاری سخن گفت

چیزی که از لحاظ اخلاقی در نوش آفرین انصاری از دیرباز تشخیص داده ام، احترام و حق شناسی او نسبت به استادان بزرگ کتاب داری در مجالس بزرگداشت این بزرگان است. دیده ام که او چگونه عزیزانی چون دانش پژوه، ایرج افشار، جهانداری، انوار و دیگران را با احترام یاد کرده است و من چون آدم حق شناسی هستم همیشه با تحسین به این خلوص نیست خانم انصاری نگریسته ام و همچنین حس احترامش را نسبت به همۀ همکاران پیشکسوتش نیز ملاحظه کردم و دیدم او چگونه به عنوان مثال متواضعانه از بزرگیِ خانم توران میرهادی یاد می کند. و خدمات او را در همین راهی که او طی می کند، بزرگ و بزرگتر جلوه می دهد. من در گفتارهای او هرگز آن مَنَم هایی که بیشتر ما ایرانی ها بدان دچاریم نشانی نیافتم. میدان دادن و بر کشیدن نسل بعد از خود و ارزش قائل شدن برای تازه رسیدگان و آیندگانی که سکان هدایت فرهنگی ایرانی را باید به دست آن ها سپرد یکی دیگر از ویژگی های خانم انصاری است که باید به زبان آید و دنبال گردد. من به خدمات علمی خانم انصاری نمی پردازم چون تخصصی در این زمینه ندارم. تنها به خود اجازه می دهم که همچون زنده یاد استاد باستانی پاریزی که همیشه گریزی به کرمان و پاریز داشت و جایش خالی است من هم یادی از ایران باستان داشته باشم.”

دکتر آموزگار در ادامه اظهار داشت:

“همه تلاش های نوش آفرین انصاری و یارانش در این بوده است که کتاب ها را در کتابخانه ها جای دهند و دانش را با کتاب جاودانه سازند اما اجداد ما بر عکس، حافظه هایشان کتابخانه هایشان بود و همانطور که همگی می دانیم ما دیرتر از همسایگان میان رودی امان آغوش بر این خط گشودیم. آن ها خط را آسمانی به شمار نمی آوردند. و نقشی به ایزدان در بوجود آوردن آن نمی دادند. اما زبان و گفتار در فرهنگ ما ایزدی تلقی می شد. یعنی بنا بر باورهای اسطوره ای زبان موهبتی الهی و برخوردار از تقدس بود و بر این باور بودند که با نگارش واژگان زبان در نشانه ها زندانی می شود. و انسان در خط می تواند دست کاری کند و از این رو نگارش را نوعی تخطی از سلطۀ خدایان تلقی می کردند.

معتقد بودند که نیروی خدایان بر روی گفتار اعمال می شود در حالیکه انسان بر  نوشته ها تکیه می کند. دلیل  اصلی این طرز تفکر تفاوت میان فرهنگ کوچ کننده و فرهنگ ایستا است. جامعۀ میان رودان و مصر جامعه ای ایستا بودند و کتابت بخشی از این فرهنگ به شمار می آمد. در حالیکه در یونان و هند و ایران این‌گونه نبود. و فرهنگ شفاهی ارج بیشتری داشت. همۀ ما می دانیم که تا سدۀ هفتم پیش از میلاد هنوز شعرهای رزمی و بزمی و اخلاقی در یونان به کتابت درنیامده بود. در هند بر این باور بودند که برهما با گفتار جهان را می آفریند و خواندن سرود های «ودا » در کمال و بدون لغزش وظیفه ای مقدس به شمار می آمد. در گذشته های بسیار دور در ایران هم چنین فرهنگی غالب بود. فقط اشاره دارم که نمونۀ بارزی بر این استدلال که برای همگان آشکار است، حفظ سینه به سینۀ اوستا در طی قرون است. زمانی دراز میان بوجود آمدن سروده گاهانی و ضبط نگارشی آن ها در دورۀ ساسانی وجود دارد. حتی مسئلۀ تاریخ نویسی نیز در ایران باستان چنین فرآیندی را پشت سر می گذراند . کوسان ها و خنیاگران بودند که فرهنگ و تاریخ و داستان های رزمی و بزمی را سینه به سینه نقل کردند. اما ما ملت باهوش و پویا و گیرایی بوده ایم و هستیم و زمانی که احساس کردیم دیگر باید بنویسیم نوشتیم. کتابخانه هایمان را غنی کردیم. دانشمندان ما فرسنگ ها راه را طی کردند که از کتابخانه ای به کتابخانه ای دیگر برسند و حتی خود را به اسارت سپردند تا لذت استفاده از کتاب های کتابخانه ای را داشته باشند. اما هرگز ادبیات شفاهی خود را از دست ندادند.

دکتر نوش آفرین انصاری در کنار دکتر مهدی محقق و استاد کامران فانی
دکتر نوش آفرین انصاری در کنار دکتر مهدی محقق و استاد کامران فانی

 من و خانم انصاری از نسلی هستیم که با قصه های پینوکیو و کارتن بزرگ نشده ایم. مادربزرگان ما که حافظان واقعی فرهنگ شفاهی بودند برای ما قصه گفتند و دانشنامۀ کودکی من و ایشان روایت های مادربزرگ ها و پدربزرگ ها بود. که برای هر موضوع، هر کتاب  و هر بیماری و هر مداوا انواعی از اطلاعات داشتند و ما سخنان آن ها را وحی نازل می دانستیم.”

دکتر ژاله  آموزگار در پایان سخنانش گفت:

“شما خانم انصاری با همکاران و هم قطارانتان جانشین همۀ این سنت ها شده اید. حافظه های حافظان را در کتاب هایتان جای دادید. و ما علی رغم این گذشته، با سنت شفاهی در برابر این تلاش شما، سر تعظیم فرود می آوریم و آرزوی قلبی امان این است که با کتاب ها آشتی کنیم. ما که آشتی بودیم و هستیم خطابم به نسل جوانی است که همۀ دانسته ها را در روایت های راست و دروغ اینترنتی جستجو می کنند. راحت طلب شده اند و حوصله ندارند کتاب را ورق بزنند یک دگمه را می زنند و صفحات پشت سر هم می آید. آیا تفاوتی بین این ها  و وولف و دیگران نیست؟ به هر حال خانم انصاری درود بر شما که در تلاشید که حافظ دانسته ها باشید.”

 استاد بهاء الدین خرمشاهی سخنران بعدی بود که سخنانش را با اشاره به خاطراتی از دوران دانشجویی خود نزد  نوش آفرین انصاری آغاز کرد:

“این بنده افتخار دارم که در دهۀ 1340 در دانشگاه تهران نزد استاد والامقام استاد دکتر مهدی محقق، زید عزه العالی، علم و ادب آموخته، و یک دهه بعد در اوایل دهۀ 50 نزد همسر فرزانۀ گرانقدرشان سرکار خانم نوش آفرین انصاری از بنیانگذاران کتابداری نوین در ایران، همین توفیق و بختیاری را داشته ام، و اگر خداوند بنده را از این سعادت برخوردار نمی کرد مسیر زندگی فرهنگی ام به کلی مسیر دیگری می شد. اما بحمدلله به مدلول «یهدی الله لنوره من یشاء» از محضر نورانی این دو بزرگوار کمال استفادۀ معنوی را برده ام. به قول حافظ :

چل سال بیش رفت که من لاف می زنم

کز چاکران پیر مغان کمترین منم.”

استاد بهاءالدین خرمشاهی به خاطرات دانشجویی خود نزد دکتر نوش آفرین انصاری اشاره کرد
استاد بهاءالدین خرمشاهی به خاطرات دانشجویی خود نزد دکتر نوش آفرین انصاری اشاره کرد

استاد خرمشاهی در ادامه شعری در وصف نوش آفرین انصاری را تقدیم ایشان کرد:

“به جان دوست که نوش آفرین انصاری

چه بی عدیل و بدیل است در نکوکاری

رسیده است چه خوش در حیات طیّبه اش

به رستگاریِ جاوید از کم آزاری

کتاب شعر مرا بهر ارزیابی برد

چه سخت بافتمش در دکان سمساری

همیشه «نه» به زبان دارد و “نه” می گوید

فقط به لحظۀ عقدش بگفته او “آری”

چه سبز و سرخ شوم چونکه خوانَدَم خُرّم

چه لذتی است در این بنده آدم انگاری

دبیر کل به از او نیست بهر آن فرهنگ

که حذف کرده چه آتاری و چه لاتاری

همو و همسر او اوستاد من بودند

اگرچه هیچ نیامُختم از ولنگاری

ز درس مرجع او بنده گشتمی مرجوع

شود بشر همه کاره ز فرط کم‌کاری

به ریش بنده بخندید لیک کف بزنید

برای خانم نوش آفرین انصاری”

استاد بهاءالدین خرمشاهی در کنار دکتر نوش آفرین انصاری
استاد بهاءالدین خرمشاهی در کنار دکتر نوش آفرین انصاری

در قسمتی دیگر از این مجلس، بخش هایی از سخنرانی نوش آفرین انصاری در شب پوری سلطانی به نمایش گذاشته شد.

دیگر سخنران، استاد کامران فانی با یادی از خاطرۀ اولین دیدار خود با نوش آفرین انصاری گفت:

“خوشبختم که مجلس نکوداشت یکی از برجسته ترین چهرها های فرهنگ ایران زمین چند کلمه ای سخن بگویم. به چهل و پنج سال پیش بازمی گردم. به تازگی از دانشکدۀ ادبیات فارغ التحصیل شده بودم و با اینکه من و آقای خرمشاهی هر دو شیفتۀ این رشته بودیم ولی قرار گذاشتیم که زندگی آینده امان را به طور رسمی به ادبیات پیوند نزنیم. و چون هر دو شیفتۀ کتاب بودیم گفتیم جایی برویم که این رشتۀ الفت با کتاب از هم گسسته نشود.

یکی دو سال بود که رشتۀ فوق لیسانس کتابداری در دانشگاه تهران تأسیس شده بود. به هر حال تصمیمی گرفتیم در اینجا باشیم. کنکوری هم بود و من امتحانم را دادم و وقتی سراغ نتیجۀ کنکور رفتم،خودم را معرفی کردم و خانم انصاری که مدیر گروه بودند، کمی مکث کرد و بعد لبخندی مهربانانه زد و گفت:”آفرین شما این همه معلومات را از کجا آورده اید. و ایشان در همان لحظه اینطور از من استقبال کرد. همه می دانند که نخستین برخورد خانم انصاری همیشه به یاد ماندنی و تأثیرگذار است. محضر ایشان گرم و صمیمی است. شیوۀ بیانشان ساده و دلنواز است. مجموعا حالتی ایجاد می کند که شما احساس نمی کنید که با آن بیگانه هستید. در همان لحظات اول شیفته می شوید. علت اینکه خانم انصاری این همه در میان شاگردانشان و همکارانشان مطلوب و محبوب هستند نیز همین است.

استاد کامران فانی از اولین خاطره آشنایی با دکتر نوش آفرین انصاری سخن گفت
استاد کامران فانی از اولین خاطره آشنایی با دکتر نوش آفرین انصاری سخن گفت

همه می دانند که در سیر مشکلات گوناگون بخصوص کِشته های جدیدی که وارد ایران می شدند، تا چه حد حفظ حافظۀ فرهنگی اهمیت دارد. ایران قبل از اسلام شفاهی بود در دوران اسلامی به شدت کتبی شد. در چند قرن اخیر شاهد شکوفایی و رواج و رونق کتاب نبودیم. بنابراین کتابخانه کم کم کوچکتر شده بود و درست در همین زمان بود -که غرب که راه تازه ای گشوده بود روش های مهمی برای ارئۀ کتاب و محتوای کتاب داشت- که رشتۀ کتابداری درست شد. فراموش نکنیم که این کار ساده ای نبود. کتابداری ما در حوزۀ سنت بود و کتابداران انسان های باسواد و کتابخوانی ولی سنتی بودند. سال 47 که من آن را معجزه گذاشتم، یعنی سالی که رشتۀ کتابداری در دانشگاه تهران تأسیس شد. زمانی بود که انجمن کتابداران در ایران شروع به کار کرد و در کنارش مرکز خدمات کتابداری را اندازی شد و تمام این ها در یک زمان کوتاه به دست چند انسان دلسوز و با ایثار و فداکاری ایشان باعث شد که به سرعت پیشرفت کنیم. و امروز می دانیم که کتابداری یکی از پیشرفته ترین کشته های دانشگاهی است. از اینجا بود که این گروه کاری کرد که دیگر لازم نبود که مدت ها بگذرد تا ثمره اش را ببینیم.

در اینجاست که من نقش ایشان را جدی می گیرم. کتابداری ما کتابداری بود که هنوز علمی نشده بود  بنابراین لازم بود که بر روی جنبه های فنی و علمی آن کار شود. خانم پوری سلطانی سعی کرد این کمبود را در این حوزه جبران کند و چهرۀ این رشته یک چهرۀ عبوس و حقوقی بود و قوانینی تأسیس کردند و باید اجرا می شد.  این ها به عنوان وحی منزل بودند و باید کاملا اجرا می شدند. به هر حال می دانید که وقتی رشتۀ علمی جدید  وارد یک کشوری می شود باید بخشی از سنت را کنار بزند و تجدد را جانشینش کند. خب این یک دورۀ بحرانی است. در این زمان بود که خانم انصاری که در این رشته تحصیل کرده بود، چهره ای دیگر از این رشته را نشان داد. ایشان هیچگاه بر روی جنبه های فنی تکیه نکرد. بلکه تکیه بر این داشت که مخاطبان ما در کتابخانه چه کسانی هستند و سه گروه را در نظر داشتند که شامل: روستایی، کودک و انسان های عامۀ شهر بودند. در آن سال ها انجمن کتابداری درست شده بود. خود ایشان مسئول بخش آموزش بودند. و  به این ترتیب در شهرهای مختلف آموزش کتابدرای انجام شد. در اینجا هم آقای دکتر محقق همیشه همراه بودند. در  کنار این فعالیت ها در مورد فرهنگ ایرانی صحبت می کردند و این باعث می شد که بگویند درست است که یک امر جدید وارد می شود اما این بدان معنا نیست که با گذشته قطع رابطه کند و بگذرد. و اینطور بود که خانم انصاری هم نقش خود را به درستی ایفا کرد. به طوری که امروزه ما بنیانگذاران کتابداری را بخصوص در سطرشان خانم انصاری و خانم سلطانی را قدر می دانیم.”

دکتر نوش آفرین انصاری به همراه علی دهباشی
دکتر نوش آفرین انصاری به همراه علی دهباشی

کامران فانی در ادامۀ سخنانش تصریح کرد:

“دومین حوزۀ خانم انصاری حضور ایشان در شورای کتاب کودک بود. که مخاطبانش کودکان معصومی هستند که باید در درجۀ اول به آن ها برسیم. این در واقع در شورای کتاب کودک انجام شد. ولی در این قسمت هم زودتر وارد این حوزه شدند و بلافاصله بعد از بازنشستگی یکسره خود را وقف شورای کتاب کودک کردند  و در اینجا بود که کنار چهرۀ سوم مهم عالم کتاب و کتابداری خانم میرهادی خوش درخشیدند.

خانم میرهادی در اواخر عمرش معتقد بود که کاری که آغاز کرده است جانشینی برایش هست که دنبال رو آن ها باشد و بار آن را به عهده بگیرد. بخصوص در مورد فرهنگنامۀ کودکان و نوجوانان که من به‌جرئت می گویم که این طرح بزرگ مدیون ایشان خواهد بود. امیدورام فرهنگنامه هم به انتها برسد و نقش انسانی خانم انصاری هر چه بیشتر جلوه گر باشد. و در این میان بدون تردید غنای فرهنگی ما مدیون وجود عزیز ایشان هست و همۀ شیفتگان کتاب و دوستداران کتاب بر این امر اجماع دارند.”

در واپسین لحظات این نشست دکتر فریبا افکاری به خوانش بخش هایی از فعالیت نوش آفرین انصاری در بخش نسخه شناسی پرداخت و گفت:

” سلام و درود بر شب نوش آفرین انصاری و شرکت کنندگان ارجمند آن. کتابداران، اساتید، شاگردان، دوستان و دوستدارانش، کودکان دیروز ایران زمین و پدران و مادران امروز که همه از آبشخور لطف و مهربانیش سیراب گشته ایم. درود بر روح میزبان بزرگ این مجلس استاد ایرج افشار و خاندان ارجمندش که اگر می بود در محامدش سخن ها می راند و از سر شوق و دوستی «نوشین خانم» خطابش می کرد. و حضورش امشب در این جمع گرامی چه خالی است!

گفتنی ها  را دربارۀ این بانوی گرامی پیش و بیش از این گفته اند و نگاشته اند و امشب به تمامی از زبان بهترین ها بیان گردید و از زبان این شاگرد الکن چه بر می آید که بگوید جز بیان برخی نا گفته ها از حضور تأثیر به سزایش در شکل گیری نخستین دورۀ کارشناسی ارشد نسخه های خطی و آثار کمیاب در دانشگاه تهران که تداوم برکات آن تلاش ها تا به امروز محسوس و مشهود است.

دکتر فریبا افکاری به بخش هایی از فعالیت نوش آفرین انصاری در بخش نسخه شناسی پرداخت
دکتر فریبا افکاری به بخش هایی از فعالیت نوش آفرین انصاری در بخش نسخه شناسی پرداخت

بانویی زاده شده در هند که به توصیۀ پدر داستان نویسی و زبان فارسی محمد علی جمالزاده که نوشین جوان او را «عمو جمال» می خواند به رشتۀ کتابداری رهنمون شد و سال ها بعد بواسطۀ ذوق و استعداد کتابداری در ناصیۀ بلندش مام کتابداری ایران شد.

عاشق و یاور کودکان سرزمینش و نامی عاشقانه ساخت با عنوان شورای کتاب کودک.

سال 1369 فکر ایجاد نخستین دورۀ کارشناسی ارشد نسخه های خطی و آثار کم یاب از سوی استادان زنده یاد محمدتقی دانش پژوه و ایرج افشار مطرح گردید و در دانشگاه تهران عملی شد و خانم نوش آفرین انصاری از مجریان و بنیان‌گذاران این رشته بودند. تا زمان بازنشستگی اش در گروه کتابداری دانشگاه تهران همواره از آن حمایت و پشتیبانی کرد. و پس از آن نیز در کنار استاد مهدی محقق در پیشبرد و ارائۀ مشاورۀ علمی در این رشته از هیچ کوششی فروگذار ننمود.

دانشجویان این دوره هر یک با یک پشتوانۀ کارشناسی در رشته ای متفاوت آمده بودند و من از ادبیات علامه، بیگانه با کتابداری. ایشان را در روز مصاحبه و ورود به این دوره دیدم که در کنار استاد دانش پژوه نشسته بود. پای به درون اتاق گذاشتم. استاد دانش پژوه با جدیتی تمام به سؤال و جواب می پرداخت و بی مقدمه به طرح پرسش هایی آرمانی نظیر آنکه اگر نسخه شناس شدی حاضری برای شناسایی نسخه ها به شهرهای دور بروی و مثلا در سیستان به مأموریت بروی و وجودت را وقف این کار کنی؟ ایشان به این سؤالات می پرداخت و من حیرت زده در پاسخ مانده بودم و به سویی نگریستم و خانم انصاری با لطف بسیار فرمودند که استاد بگذارید بچه ها وارد این دوره بشوند و بعد ته دلشان را خالی کنید! و این خاطرۀ شیرین نخستین دیدار در ذهنم تا ابد حک شده است.

مایی از شب نوش آفرین انصاری
نمایی از شب نوش آفرین انصاری

بعدها او شد پای ثابت اجرای تمام برنامه های گستردۀ این دورۀ نوپا. دوره ای که با 68 واحد تحصیلی که بسیار گسترده تر و فراتر از نمونه های امروزی آن است. او با وجود ارتباطات گسترده و علمی که داشت به دعوت از اساتید فن و پیشکسوتان نسخه شناس برای تدریس در این دوره می پرداخت. هر یک را به طریقی فرا می خواند. بسیاری از آن ها که اعتقادی به آموزش دانشگاهی در این درس ها نداشتند از کنج خانه هایشان با لطف به کلاس آورد. همچون مرحوم علی نقی منزوی و احمد منزوی. از برخی که امکان حضور در کلاس نداشتند اجازه خواست کلاس ها را در کنار آنان و در مخزن نسخه های خطی برگزار کند. همچون زنده یاد استاد عبدالحسین حائری آن مرجع بزرگ بی ادعا که با تواضع آنچه داشت در طبق اخلاص نهاد.

از استاد ایرج افشار خواست تا تجارب جهانی اش را ارائه دهد و همۀ این عزیزان با شوق آمدند زیرا پای او در میان بود. از برخی نسخه شناسان اروپایی نیز به واسطۀ حضور فرهنگی اشان در ایران بهره برد. همچون آنجلو پیه مونتسه که در آن زمان رایزن فرهنگی وقت ایتالیا در ایران بود.  به دانشگاه آمد و تجارب خود را در فهرست نگاری نسخه های واتیکان در اختیار گذاشت. خانم انصاری کوشید تا با تدبیر و برنامه ریزی داشته های اساتید فن را به هر نحوی که مقدور است به نسل جدید منتقل کند. اعتقاد داشت هر آنچه که اساتید می گویند مغتنم است و بعدها می بایست در متون درسی و جزوات آموزشی از آن ها استفاده کرد و اعتقاد به حفظ تاریخ شفاهی با آرشیو داشت. ”

دکتر مهدی محقق، دکتر نوش آفرین انصاری و علی دهباشی در کانون زبان فارسی
دکتر مهدی محقق، دکتر نوش آفرین انصاری و علی دهباشی در کانون زبان فارسی

وی در ادامه تصریح کرد:

“از دیگر تلاش های این بانوی گرامی باید به ایجاد ارتباط گروه کتابداری با سایر کتابخانه ها و مراسم آرشیوی نسخه شناسی کشور اشاره کرد. او کوشید تا بازدیدهای عمومی از کتابخانه های بزرگ کشور با کتابداران باتجربه و استادان نسخه شناس ترتیب دهد که اکنون که می نگرم یکی از خوشایندترین لحظات زندگیم بوده است. همواره در طلب کار داوطلبانه بود. بی هیچ اجر و مزد و چشم داشتی. می کوشید تا آن را در دانشگاه نیز جا بیندازد. و این چیزی است که جای آن در جامعۀ امروز ما به شدت خالی است.

به یاد دارم که شخصا و داوطلبانه استاد دانش پژوه را از منزل سوار بر پژو سبز رنگش می کرد و به حیاط دانشکدۀ علوم تربیتی و کتابخانۀ مرکزی می رساند و استاد تکیه بر عصا و دست او به کلاس وارد می شد. اساتید مبرّز برای آموزش واحدهای زبان این دوره از جمله آلمانی و فرانسه و انگلیسی و ترکی عثمانی دعوت کرد که حداقل هر یک در 4 واحد بیاموزند و خود نیز به ترجمۀ مقالات و کتاب های مهم کتابداری و نسخه شناسی نیز می پرداخت. از جملۀ آن ها مقالۀ «کبیکج» از آدام گاجیک کانادایی بود که برای اولین بار توسط استاد انصاری به نسخه شناسان ایران با این اصطلاح معرفی شد.

این دوره که پنج سال به طول انجامید، مجموعا با 14 نفر به پایان رسید که بسیاری از فارغ التحصیلان آن اکنون کتابداران علاقه مند و نسخه پژوهانی هستند که به کار فهرست نگاری و تحقیق و تدریس مشغولند.

استاد انصاری به چند ویژگی در برنامه ریزی این برنامۀ منحصر به فرد توجه داشت: آشنا کردن دانشجویان با فلسفۀ جنبه های نظری علم کتابداری، و اطلاع رسانی و نیز نسخه شناسی. استفاده از تجربه های جهانی در امر سامان دهی و پژوهش های انجام شده در نسخه های خطی با تأکید بر نسخه شناسی ایرانی. تأکید بر آموزش نظری و عملی سازماندهی کتاب های چاپ سنگی با روشی ترکیبی از شیوۀ کار آموزش استاد شاگردی و کلاس رسمی دانشگاهی. چیزی که تا آن زمان وجود نداشت. خوشبختانه این تجربه مورد توجه سایر مراکز قرار گرفت و از جمله در سال 1371 کتابخانۀ آستان قدس رضوی نیز در جهت تشکیل دورۀ مشابه و تربیت نیروی انسانی متخصص برای کتابخانه های جدید اقدام کرد. و با توجه به تجربه های به دست آمده این برنامه با مشارکت دکتر عباس حرّی و دکتر اسدالله آزد برگزار شد.

خاصیت بین رشته ای بودن این رشته دایره ای وسیع از دانش را می طلبید. هنر، خط و خوشنویسی، صحافی، مرمت، کاغذشناسی و فهرست نگاری. سال ها بعد به همت مرحوم دکتر حسن حبیبی رشتۀ کارشناسی ارشد نسخه های خطی و مرمت در بنیاد ایرانشناسی و با نظارت دانشگاه شهید بهشتی ایجاد گردید و تا امروز برقرار است و این ها همگی از برکات وجود ایشان است.”

دکتر افکاری در پایان سخنان خویش گفت:

“او همواره مورد احترام و اعتماد اساتید کتابداری و نسخه شناسان بوده است و بخاطر حضورش بسیاری حضور یافته اند. و کارهای نا ممکن با کریمانی چون او دشوار نبوده است.

در سال 87 به پیشنهاد استاد افشار مؤسسۀ الفرقان در لندن که در امر نسخه پژوهی، آموزش، چاپ و انتشار فهرست های جهان می کوشید بر آن شد تا کارگاه آموزش منطقه ای در ایران برگزار کند و با استانداردهای جهانی اساتید و دانشجویان علاقه مند را در ایران آموزش دهد. به یاد دارم که استاد ایرج افشار با چه دقت و حساسیتی سرفصل های نسخه شناسی ایرانی را تعریف نمود. به من همکاری و  مأموریت دادند تا با همکاری و نظارت خانم انصاری آن را اجرا کنم. استاد افشار فرمودند:”به نزد نوشین خانم برو! چرا که هم زبان دان است و هم کاربلد و هم دلسوز. و باید کاری کرد که به قول مرحوم پورداوود آبروی عجم نرود”. گرچه آن برنامه به دلایلی اجرا نشد. اما توفیق آن را یافتم که شاهد برنامه ریزی دقیق و اعتقاد استاد افشار با تکیه بر توانایی های  شایستۀ خانم انصاری که چهره ای علمی و بین المللی در علم کتابداری است باشم. بانویی که سال ها پس از خداحافظی دانشجویانش از درس و دانشگاه هنوز جویای حال و احوالشان است. هرگاه آن ها را می بیند با عباراتی  از جمله: “چطوری مادرجان؟” یا “بگو ببینم چه می کنی؟” دل گرمشان می کند و از راهنمایی های علمی دریغ ندارد. او استاد اهلی کردن دل هاست.

نوش آفرین انصاری در کنار استاد محقق که خود از اساتید مهم این حوزه است در طول این سال ها همواره از پژوهش های نسخه شناسی حمایت کرده است. چه بگویم که زبان الکن است و سخن را با این شعر تمام می کنم:

در آن مجلس که تو باشی چه حاجت هست بر شمعی

تو از مهتاب سیمین تر، شبت خوش باد من رفتم

خدا با کلک سحرانگیز هزاران نقش می ریزد

تو از هر نقش رنگین تر، شبت خوش باد من رفتم

علاج خسته را چیزی به از یک خواب نوشین نیست

ز هر خوابی تو شیرین تر شبت خوش باد من رفتم.”

استاد بهاءالدین خرمشاهی پس از ادای سخنرانی در شب نوش آفرین انصاری
استاد بهاءالدین خرمشاهی پس از ادای سخنرانی در شب نوش آفرین انصاری

سپس لیدا شجاعی پژوهشگر نسخ خطی به نمایندگی از دانشجویان نوش آفرین انصاری در وصف استاد خود گفت:

“درود بر بانوی فرهنگ سرزمین کهن ما که با شور و شعور زندگانی خویش را وقف نگاهبانی خرد و عاطفۀ فرزندان دیروز و امروز و آینده کرده است. تراوش مهر از نگاه این بانوی فرهیخته پیشرو و انسان دوست نه تنها بر دل می نشیند که راه عشق و امید را به دانشجویان و دانش پژوهان نشان می دهد. او از محبت خارها را گل کرده است. در دنیای دشوار فرهنگ سازی با وجود آکنده از دانش و مهرش چنان گام برداشته که گویی در دشتی پر گل خرامیده است. نور حاصل از خدمات بی شائبه و بی شمار استاد گرانمایه ام، خانم دکتر نوش آفرین انصاری و رساندن کتاب ها به روستا ها و ساختن کتابخانه ها ترویج کتابخوانی و فرهنگ سازی برای همۀ نسل ها و کارهای ارزشمند دیگرشان همواره در چهرۀ ایشان متجلی است و در تاریخ ماندگار.

من افتخار می کنم که سال ها از محضرشان بهره ها بردم و مرا در مسیری که برگزیده بودم گشاده دستانه یاری کردند. بهره مندی من از حضور ایشان و استاد گرانقدرم جناب آقای  دکتر محقق نزدیک به سیزده سال پیش از کلاس های تصحیح نسخ خطی آغاز شد؛ ولی به گذراندن آن دوره منتهی نشد. ایشان در اثنای کار پر مشقت تصحیح همواره مشوق و یاور من بودند. این ارتباط پر بار سبب آشنایی من با بزرگان حوزۀ کودک و نوجوان و استاد زنده یاد خانم توران میرهادی و آقای محمد هادی محمدی و همکاری با کانون پرورش فکری کودک و نوجوان شد که به پدید آوری چند کتاب گویا برای معرفی متون کهن فارسی برای نخستین بار در کشور انجام گرفت.

لیدا شچاعی در وصف استاد خود سخن گفت
لیدا شجاعی در وصف استاد خود سخن گفت

سخن از بزرگواری و شخصیت نمونۀ ایشان در زندگی شخصی من نیز همیشه درمیان بوده است. مطلبی را از همسرم نقل می کنم که می گوید:”بسیاری از خانواده ها از ابتدا ذهن کودک را مطلق گرا و خود محور بار می آورند به گونه ای که باورها و سلیقه های خود را مبنای هر ارزیابی بداند و دیگری را نفی کند. کودک در محیطی بار می آید که علایق دیگران را به رسمیت نمی شناسد و آن ها را نادرست یا کم ارزش تر از باور و سلیقۀ خانوادۀ خود می انگارد؛ در حالیکه این بانوی ارجمند در خانواده و محیطی پرورش یافته که در آن فرصت درک تکثر فرهنگی و تنوع آراء و سلیقه ها فراهم بوده است و چنین است که با تکثر باوری و نوگرایی خو گرفته اند.

 سخن از ارزش توأم علمی عاطفی ایشان دفترها می طلب.د گویی از وجود این مام فرزانه هستی هایی برآمده که با هم پیوند می یابند و فرهنگ این سرزمین را پربارترمی کنند. آهنگ کلامت آشناست پیامت را دریافتم و در مسیر پر گل نگاهت قدم نهادم. عمر گرانمایه ات دراز باد!”

در واپسین لحظات این نشست، دکتر نوش آفرین انصاری برای دوست داران خود سخن گفت. وی به بخش های مختلف فعالیت های خود رد طول این سال ها پرداخت و بیان داشت:

“خانم آموزگار یک نکته ای را در مورد صحبت هایی که همیشه با هم داریم، نگفتند. اینکه می گویند نوشین ما از چه نسلی هستیم و چگونه اینطوری شدیم! و یک نسل خاص بانوانی که در دانشگاه تلاش کردند و تأثیر گذار بودند. از همۀ حامیانی که نامشان زیر این پوستر است و به ویژه اینکه دوست داشتم آقای دکتر محقق داماد را ببینم و لطفشان همیشه با من بوده است.

دوستان پرسیدند که چرا در این مجلس کسی از شورا صحبت نکرد. چرا که جای خانم  میرهادی امشب خالی است. و هنوز سخت هست که کسی از شورا از من بگوید. از آقای ایرج افشار و پوری خانم عزیزم یاد کردند و جای همگی امشب خالی است.

من واقعا نقش کمی در این ماجرا دارم. فکر می کنم هم نشینی من با بسیاری از افراد این شکل را به من داده است. خانوادۀ خودم صد در صد و خانوادۀ مشترک من با استاد و فرزندان من و خانوادۀ دکتر محقق که در آن زمان با یک پدیده ای کاملا متفاوت از شکل و شمایل یک زن روبرو بودند و از همان ابتدا لطفشان شامل حال من بود و شاید واقعا مسلمانی حقیقی  را می شود در این خانواده های سنتی و اصیل جستجو کرد.

وقتی من وارد گروه کتابداری شدم آن زمان ما چهار نفر بودیم: توران میرهادی و جناب آقای حرّی، ثریا قزل ایاغ که شروع به کار کردیم. هیچ امری در  این گروه نبود که ما با هم مشورت نکنیم. از صحبت با هم لذت می بردیم و از هر یک قدمی که برای آموزش کتابداری و رشد آموزش آن برمی داشتیم، شاد بودیم. و شاید اینجاست که بحث مشورت و صحبت کردن با هم مغتنم بود و یادتان باشد که من از تمام این افراد کم سوادتر بودم. من از یک زندگی متلاطم دوازده مدرسه عوض کردۀ چهار زبانۀ و … به این مکان رسیدم و این افراد بر من قوام می بخشیدند.

دکتر نوش آفرین انصاری با دوستداران خود سخن می گوید
دکتر نوش آفرین انصاری با دوستداران خود سخن می گوید

 انجمن کتابداران در سال 43 متولد شد  و در سال 47 شکل جدید پیدا می کند. ولی از آن زمان من عضو انجمن بودم. کتابداران تصمیم گرفتیم که خارج از شغل کتابداری دور هم جمع شویم و یک برنامۀ آزدی را بررسی کنیم که  شاهد شکل گیری بحث جامعۀ مدنی و قدرت گرفتن آن باشیم. از سال 57 عضو هیئت مدیره هستم و در آنجا هم الگوی مدیریت مشارکتی دنبال شد. هیئت مدیره های بسیار جدی و دلسوز خانم میرهادی و آقای مافی و … بودند و شورا کم کم به حدی بزرگ شد که ما امروزه بیش از 1200 عضو داریم و دیگر هیچ جایی نمی توانیم سالگردهایمان را جشن بگیریم.

حال فرهنگنامه که متولد سال 1358 است یک تجربۀ استثنائی است و که من هم نقش کمی در آن داشتم. خانم میرهادی به من لطف داشتند. ایشان می گفتند که فرهنگنامه را باید کتابداران پرورش دهند. واقعا حرفشان درست بود. در  واقع آن هایی که کتابدار هستند، می دانند که فرهنگ نامه چه گوهر گرانبهایی است پرواز خانم میرهادی این پیام را به همۀ ما داد که «اثر» چقدر مهم است.”

دکتر نوش آفرین انصاری سخنانش را چنین ادامه داد:

“سومین هم نشین هایی که با من بودند «خانۀ کتابدار» بود. تأسیس آن در سال 83 و یک پایگاه تجربی بود. و آن بحث کتابداری اجتماعی که آقای فانی اشاره کردند. بحث اینکه کتاب و خواندن و عشق ورزیدن به کتاب را باید به درون جامعه برد و ترویج کرد و نمی توان آن را به جامعه تحمیل کرد. باید آن را شناخت و بر اساس نیازها کتاب را در بهترین کیفیت در اختیار جامعه قرار داد.

یک اتفاق خیلی خاصی در شورا افتاد، گسترش اندیشۀ شورا در ایران بود. یعنی ما صاحب فرزندان متعدد و مؤسسات متنوع شدیم که آغاز کارشان در شورا بود و بعدها مستقل شدند. و این ما را تقویت کرد. یکی از قدیمی ترین آن ها مؤسسۀ  پژوهشی کودکان دنیا بود که هجدهمین همایش ملی اش را برگزار کرد. حدود پانصد نفر از سراسر ایران به این جلسه آمدند. و این پوشش ها بسیار اهمیت دارد. و یکی از جوانترین فرزندانمان موزۀ عروسک های ملل است که امیدوارم به زودی افتتاح شود. این موزه در ساختمانی قدیمی واقع در دروازه دولت تهران است که در دست مرمت قرار دارد. باید از آقای مسجد جامعی یاد بکنم و محبتشان به شورا که در دوران وزارتشان می پرسیدم که چرا از فرهنگنامه حمایت نمی کنید؟ و ایشان می خندیدند و می گفتند که من صبر می کنم تا فرهنگنامه بزرگ شود و حالا وقتش نیست! به هر حال این شوخی بین ما بوده است. اما در امر موزه کمک بسیاری کردند. یک بخشی از فعالیت این موزه به بچه های کار اختصاص خواهد داشت. این بچه ها بخاطر شرایط سخت زندگی از هرگونه آموزشی محروم هستند و یادمان باشد که سواد و دانستن و پیشرفت لزوما به مدرسه رفتن و اخذ مدارک آکادمیک نیست و باید به ایران این مسئله را تبریک بگویم که ازنخستین کشورهایی است که چنین برنامه ای را اجرا می کند.

دکتر نوش آفرین انصاری از حسرت نبود توران میرهادی یاد کرد
دکتر نوش آفرین انصاری از حسرت نبود توران میرهادی یاد کرد

بحث هم نشینی دیگر شاگردی کردن در محضر خانم میرهادی است و زندگی با دکتر محقق که در تمام این سال ها جریان داشته و قطعا به من کمک کرده است که قوی تر و قوی تر شوم. ”

نوش آفرین انصاری با توضیح فعالیت ها و مخارج سازمان های مردم نهاد از جمله شورای کتاب کودک و نوجوان بیان داشت:

“می گویند که چرا سازمان مردم نهاد همیشه مطالبه دارد. این در نفس سازمان مردم نهاد است. داوطلبانی که از مال و جان و عمرشان برای جامعه مایه می گذارند و مشکلات را می بیند، حقش است که مشکلات را فریاد بزنند. در مورد خانوادۀ شورا فکر می کنم که بیشترین آرزوی من این هست که کمک به یکدیگر را جدی بگیریم. و با هم اهداف مشترکمان را در جهت اعتلای فرهنگی حیات کودکان و نوجوانان و خانواده ها پیش ببریم.

دومین نکته ای که آرزومندم این است که برنامه های حامیان شورا و فرهنگنامه را حمایت کنیم و تنها نظر ندهیم بلکه خود اقدام به همکاری نماییم. برنامه ریزی برای یک کنسرت و … و حمایت از این برنامه ها مهم است و ما وظایف دیگری داریم. ما هیچ کمکی از مراکز دولتی نداریم و سال هاست در این کشور روز به روز بزرگتر می شویم و فعالیت هایمان گسترده تر. پس باید همه کمک کنند. سال 1395 به نوعی سال طلایی برای فرهنگنامه بود. اولا ارشاد بخشی از آن را تهیه کرد و آنچه اتفاق افتاد تهیۀ فرهنگنامه برای کتابخانه های کانون پرورش فکری بود و این یعنی هشتصد و پنجاه کتابخانه در سراسر ایران و هزاران کودک ایرانی و لمس فرهنگ. فرهنگ نامه ای که عشق خانم میرهادی و تمام دوستانی بود که کار می کنند و در تک تک واژه هایش عشق وجود دارد. و یک کتاب پر از انرژی مثبت است. کلمه ها از فرهنگ نامه بیرون می پرند و انسان را در آغوش می گیرند. و یک تجربۀ خوب بحث گرفتن مجوز بود که آقای اقبال زاده زحمت بسیاری کشیدند و سپاس از آقای آموزگار که کمک کردند. ما یک ناشر تک محصولی هستیم. فرهنگنامۀ کودکان و نوجوانان حالا به این جسارت رسیده است که می گوید من در دو جا غرفه می خواهم. غرفۀ کودک و بزرگسال. خب گرفتن مجوز برای این هدف، کار سختی بود.  اما با تلاش دوستان امسال برای اولین بار موفق شدیم در قسمت بزرگسال فرهنگنامه را عرضه کنیم. و نتیجۀ مطلوبی در بخش معرفی داشتیم.

امیدورام در سال ،96 ما شاهد تداوم آرزوی خانم میرهادی باشیم. نکتۀ آخر این است که به شدت با بحران مکان روبرو هستیم. هر کدام از شما اگر نزد ما تشریف بیاورید خواهید دید که در چه انگشتانه ای عمل می کنیم. کمک کنید که شورا پایدار بماند و فرهنگنامه منتشر شود و کمک کنید که همه به این باور جمعی برسیم که باید برای فرزندانمان افق های باز فرهنگی بسازیم و هیچ یک از این ها میسر نمی شود مگر اینکه به آزادی فکر کنیم. ایرانی آزاد و سربلند و موفق در همۀ امور.”

در این بخش علی دهباشی با طرح دو سؤال از نوش آفرین انصاری گفت:

-لطفا از دوران اقامت هند و ملاقات با آقای نهرو بگویید؟

نوش آفرین انصاری: من در سیملا به دنیا آمدم. در زمانی که سیملا یکی از کوچکترین و زیبا ترین شهرهای جهان و حتی برای خود هندی ها ممنوع‌الورود بوده و تنها انگلیسی ها  و ریگشاها در آنجا زندگی می کردند.. ریگشاهایی وسیله نقلیه بسیار دشواری بود که شخص فشار زیادی را به عضلۀ شخص راننده وارد می کرد. من حاضر نبودم هیچگاه سوارش شوم. سیملا، یک منطقۀ محافظت شده و تمام گُل با کلی ویلا و چند اسب سپید عربی زین کرده و …. بود.

 مادرم را بر روی یک ریگشا (که خیلی هم از این بابت اوقاتش تلخ بوده است) می گذارند و به سیملا می برند و پدر و مادربزرگم از تهران می آیند و من در سال 1318 متولد می شوم. در همان زمان مجاهدت های بزرگ هندی ها برای آزادی هند آغاز می شود. پس پدر و مادر من با خانوادۀ نهرو دوست بودند. این خانواده در فراز و فرودهای این مبارزات مدام دستگیر می شدند. پس از سال ها وقتی به هند بازگشتم، اولین بار در یک مهمانی که خدمت آقای نهرو رسیدم فرمودند که در اینجا بمان و با یک هندی ازدواج کن و عضو کنگره شو. گفتم که من طرفدار بحث های سیاسی نیستم. تنها دوست دارم کتابخانه های هند را ببینم. خب این اتفاق افتاد. وارد یکی از کتابخانه ها شدم که یکی از سخت ترین کتابخانه های هند بود. حرکت کتابخانه های عمومی با تأکید یونسکو از همان زمان اواسط 35 آغاز شد که کتابخانۀ دهلی به عنوان یک نمونۀ کتابخانۀ عمومی آسیایی بود. اما من دوست داشتم در کتابخانۀ دهلی قدیم کار کنم. پارکینگ ماشین ها خیلی دورتر از کتابخانه بود و من بخشی از مسیر را پیاده طی می کردم.

دکتر نوش آفرین انصاری در کنار هوشنگ مرادی کرمانی
دکتر نوش آفرین انصاری در کنار هوشنگ مرادی کرمانی

خب تجربه های جدیدی از این مکان داشتم. دوران زندگی در سوئیس عادت داشتم که کارهای شخصی را خود انجام دهم. ولی در اینجا همه چیز و همۀ وظایف تقسیم بندی شده بود. هم زیستی با حیوانات مقدس تجربۀ عجیب دیگری بود. گاو سفیدی که وارد اتاق شما می شود و شما فقط باید آن را دوست بدارید. یا یک روز به من گفتند که وقتی از خانه می آیید با خود چند حبه قند بیاورید. چون در این محوطه خانوادۀ مار کبری زندگی می کند و این مار مقدسی است و جز احترام کار دیگری نمی توان کرد ولی یک موش خرمایی در کتابخانه نگاه می داریم که در قانون طبیعت و بدون دخالت انسان می تواند از پس این مارها بربیاید. خب در مورد این فضا به خانواده ام چیزی نمی گفتم. قند را می گذاشتم که موش خرمایی قند را بخورد و محافظ ما باشد.

 اجازه داشتم در همه جا سرک بکشم. جلسه هایی که گاهی پر از جمعیت بود و بعد که می پرسیدم متوجه می شدم تنها پنج نفر سواد دارند و متحیر از این موضوع از خود می پرسیدم که چه ساختاری است که کتابخانه می تواند افراد کم سواد را جذب کند؟

از تجربه های جالب دیگر این بود که این کتابداران از ادیان مختلف بودند  و من از آن ها خواهش می کردم که هر روز یکی رز آن ها مرا با خود به عبادتگاهشان ببرند.

 خب از افتخارات من بود که آقای نهرو و خانم گاندی را از نزدیک ملاقات کنم و وقتی به منزل خانم گاندی می رفتم می پرسیدند که چه خبر از کتابخانه ها و چگونه می خواهی در ایران کتابخانه های عمومی اینچنین را طراحی کنی؟ و من ایده هایی فراوانی از این بحث ها گرفتم.

استاد بهاءالدین خرمشاهی هنگام ورود به کانون زبان فارسی
استاد بهاءالدین خرمشاهی هنگام ورود به کانون زبان فارسی

-اینجا بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار است. خوب می دانم که شما با این خانوادۀ بزرگ فرهنگی در ارتباط بودید. از خاندان افشار برایمان بگویید.

نوش آفرین انصاری: پدرم و دکتر محمود افشار هم کلاس بودند و پشت یک نیمکت درس خواندند. بنابراین این دوستی خیلی حقیقی بود. البته من ایشان را ندیده بودم اما به یاد دارم که در ژنو بودند و یک کتابخانۀ ایرانیان در سوئیس تأسیس کرده بودند که تأکید بر این داشتند که هر جا که ایرانی هست باید کتاب فارسی هم باشد. که مبادا زبان فارسی دچار خلل شود. مجلۀ آینده که به سفارتخانه ها می رسید دنبال می کردم. و همیشه برایم جالب بود که از 1309 به بعد که استبداد پهلوی اول آغاز می شود چطور این نشریات خاموش و آیندۀ نسل محمود افشار تعطیل می شود.

اما در مورد آشنایی با ایرج افشار که فرد خشکی بود و خیلی با جدیت بخصوص در برخورد با همکاران خانم برخورد می کرد. سال 1338 اولین کنگرۀ مستشرقان در مسکو برگزار شد. من در آنجا بودم و پدر و مادرم در تهران و طهمورث آدمیت مسئولیت سفارت را به عهده داشت و به من گفتند که باید بیایی و میزبان این کنگره باشی. آن زمان 18 سال داشتم و در آنجا با اشخاص بسیاری همانند استاد پورداوود، استاد بزرگ علوی، ایرج افشار و … آشنا شدم. از سوئیس که به ژنو رفتم یک روز آقای جمال زاده -همان عمو جمال نازنین- یک کتاب جلوی من گذاشتند که جلد اول فهرست مقالات فارسی بود. و گفتند که ببین ایرج چه کار کرده است! این اثر مرا تسخیر کرده بود. دیدن ایران به این شکل مهندسی شده است. چقدر زیباست که من کتابدارم. و می شود دانش را مهندسی کرد و وقتی مهندسی می شود چقدر شفاف می شود. ارادت ویژه ای به ایرج افشار پیدا کردم. به یاد دارم که خیلی زود ازدواج کردند و بعدها با همسرشان شایسته خانم آشنا شدم و بارها از لطفشان در منزل برخوردار بودم. جای بابک هم خالی و روحش شاد. به هر حال این خانه و این فضا و درخت و سرایه دار باغ (حاج حسین) که از زمان محمود افشار اینجا همه یادگارهای یک خانوادۀ بزرگ و فرهنگ دوست هستند که این منطقه را در اختیار فرهنگ ایران گذاشته اند.

به یاد دارم در سال 42 ایرج افشار به من گفتند که  بیا و کتابخانۀ مرکزی را سامان بده. خب همکاران خانم یا ازدواج می کردند، یا بچه دار می شدند و … و من مدام برگۀ مرخصی می بردم تا ایشان امضا کنند. فریاد می زدند که این روش به درد نمی خورد. از این ها نمی شود کتابدار ساخت! و یک صحبت خیلی مهمی راه انداختند. آقای آذرنگ مصاحبه ای با عنوان «موج نو و دریای سنت» با آقای دانش پژوه و آقای افشار داشتند. خب از نظر من هم سنتی که نتواند مدرن باشد زنده نمی ماند و نمی توان نگاهش داشت.”

در بخشی دوم این نشست لوح تقدیری  از طرف انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، با امضای دکتر حسن بلخاری و شاهنامۀ دکتر توفیق سبحانی توسط خود ایشان و همینطور یک تابلو فرش دستباف تبریز اهدایی از خاندان زنده یاد دکتر اسماعیل رفیعیان به دکتر نوش آفرین انصاری اهدا شد.

اهدای تابلو فرش دستباف تبریز تقدیمی از خاندان دکتر اسماعیل رفیعیان توسط دکتر توفیق سبحانی
اهدای تابلو فرش دستباف تبریز تقدیمی از خاندان دکتر اسماعیل رفیعیان توسط دکتر توفیق سبحانی
دکتر توفیق سبحانی لوح تقدیری از طرف انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، با امضای دکتر حسن بلخاری را اهدا می کند
دکتر توفیق سبحانی لوح تقدیری از طرف انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، با امضای دکتر حسن بلخاری را اهدا می کند

مراسم امضای کتاب  با حضور نوش آفرین انصاری و آوای ربنای استاد محمدرضا شجریان در ساعات افطار از بخش هایی دیگر از این مجلس بود.