شب میرداماد
میر برهانالدین محمّدباقر بن شمسالدین محمّد حسینیاسترآبادی، مشهور به میرداماد، دخترزادۀ محقّق ثانی (کَرَکی) و متخلّص به «اشراق»، در سال ۹۶۹ هجریقمری در خانوادهای از تبار علم و دین و تقوا از سادات حسینی گرگان، دیده به جهان گشود.
وی با ظهور خود در حوزۀ فکری اصفهان، تاریخ فلسفۀ اسلامی را متحوّل ساخت و به «معلّم ثالث» مشهور شد. او معتقد بود که جریانهای فلسفی پیشین خام و نامستوی است؛ از اینرو، سعی داشت تا مبانی حکمت سینوی را با تعالیم اعتقادی شیعه درآمیزد و برپایۀ دقّتهای فلسفی، نظام نوینی را ارائه دهد که خود آن را «حکمت یمانی» نامید.
وی با اهتمام كامل به جمع میان آرای ابنسینا و عرفان و مواضع اعتقادی تشیّع پرداخت و كوشید جهانشناسیِ ابنسینا را با امامشناسیِ شیعه هماهنگ سازد. میرداماد با نگاه ویژه به تعالیم روایی مکتب تشیّع، توانست نزاع درازدامنِ میان عقل و نقل را تا حدّی فیصله دهد. پیش از او، هیچیک از فیلسوفان مسلمان در راستای تطبیق آراء فلسفیِ خود بر مبانی دینی موفّق نبودهاند؛ امّا میرداماد با تکیه بر تجربیّات علمای پیش از خود و با احاطهای که بر نصوص دینی داشت، در انطباق آراء فلسفی خویش بر تعالیم شیعی، توفیق کامل یافت.
میرداماد شاگردان بزرگی چون ملّاصدرای شیرازی، میرسیّداحمد علوی، ملاشمسای گیلانی و قطبالدین اشکوری را تربیت کرد و آثار گرانسنگی همچون «تقویمالإیمان»، «الأفقالمبین»، «القَبَسات»، «جذوات و مواقیت» و «الصراطالمستقیم» را از خود به یادگار گذاشت که هماره از منابع اصیل و قویم حکمت سلامی به شمار میآیند.
وی از قدرت سیاسی و مرجعیت اجتماعی فوقالعادهای برخوردار بود و پس از شیخ بهایی، به شیخالإسلامیِ حکومت صفویان منسوب شد. دربار صفوی نیز برای استفتاء، مشورت و انشاء نامههای سیاسی و بینالمللی به او مراجعه میکرد.
میرداماد در سال ۱۰۴۰ هجریقمری در سفری که به همراه شاه صفوی به قصد زیارت عتبات عالیات رفته بود، در میان کربلا و نجف و در حالی که آیۀ «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً» را زمزمه میکرد، چشم از جهان فرو بست و پیکر وی را طبق وصیّتش در نجف اشرف دفن نمودند.