شب فرهنگ عروسک ها و نمایش های عروسکی برگزار شد/پریسا احدیان

عکس ها از: ژاله ستار و مجتبی سالک

عصر یکشنبه، چهاردهم مردادماه سال یکهزار و سیصد و نودو هفت، سیصد و شصت و یکمین شب از مجموعه شب های مجلۀ بخارا با همراهی خانۀ اندیشمندان علوم انسانی به شب «فرهنگ عروسک ها و نمایش های عروسکی» اختصاص یافت.

در این شب که در تالار فردوسی خانۀ اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد، سخنرانان: بهروز غریب پور، پوپک عظیم پور، اردشیر صالح پور و علی گلشن به سخنرانی پرداختند و نمایش فیلم مستند (مراسم آیینی بوکه باران) از دیگر بخش های این شب بود.

در ادامه می توانید شرح گزارش و متن کامل سخنرانی ها در این مجلس را دنبال کنید:

در ابتدا علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به میهمانان حاضر در این مجلس، با تقدیر از بهروز غریب پور در اجرا و تداوم شب های بخارا در طول سالیان گذشته اینچنین سخنانش را آغاز کرد:

“این سخن هم بخشی از تاریخ شب های بخارا است و آن اینکه هر آئینه حمایت ها و پشتیبانی کامل همه جانبه و شناختی که استاد غریب پور در خانۀ هنرمندان نسبت به شب های بخارا ابراز کردند، نبود هرگز امشب چنین شب و سیصد و شصت شب گذشته را برگزار نمی کردیم. در آغاز راه که لطف ایشان و دستگیری از شب های بخارا، در طی دورانی که در مدیریت خانۀ هنرمندان بودند؛ علی رغم بسیاری مشکلات که ایشان برای برگزاری هر شب باید هماهنگی های بسیاری داشتند و از ما دفاع می کردند؛ اما ایستادند.

علی دهباشی از پیشتیبانی‎های استاد بهروز عریب پور در برگزاری شبهای بخارا سخن گفت
علی دهباشی از پیشتیبانی‎های استاد بهروز عریب پور در برگزاری شبهای بخارا سخن گفت

هیچ زمان شب تاریخی بهرام بیضایی را یادم نمی رود. هنوز خود آقای بیضایی و تمام دوستان در سالروز تولدشان یاد آن شب را می کنند که در خانۀ هنرمندان با ایستادگی استاد غریب پور برگزار شد. خواستم ادای دینی کرده و عرض تشکری داشته باشم از استاد که در طی 55 شب بخارا در خانۀ هنرمندان هرگز از سخنرانان و مطالب سؤال نکردند و محدودیتی برای ما نگذاشتند و باعث شدند آن شب های تاریخی برقرار شود.”

سپس سردبیر مجلۀ بخارا از  استاد بهروز غریب پور دعوت کرد تا به سخنرانی بپردازد.

بهروز غریب پور با اشاره به عنوان «عروسک انقلاب شیء» و با ذکر بیت هایی از اشعار سعدی و حافظ و مولوی اینچنین سخن گفت:

“سخنم را با ابیاتی از حضرت مولوی آغاز می کنم تا مفتاحی و در عین حال اثباتی باشد در جهت میزان احاطۀ مولوی بر شناخت همه جانبۀ انسان و نیاز انسان به عروسک. اضافه کردن این نکته لازم است که این بی دانشی و سطحی نگری که در سال های پایانی قرن بیستم شاهدش بودیم، نزد بزرگان و قلل اندیشۀ عرفانی اسلامی محلی از اعراب نداشت و بخصوص در مثنوی معنوی حضرت مولوی «بازی» با لعبت و اشیاء بازیهای کودکانه هر چند برای تبیین «کودکی» و تا «پختگی بشری» مورد استفاده قرار گرفته است اما در حقیقت از لوازم رشد و درک گذر از ناآگاهی محسوب شده است؛ و برخی از مشایخ ما همچون ابوسعید ابوالخیر با دیدن اجرای یک گروه نمایشگر عروسکی در معبری دستور می دهد که آن نمایشگران عروسکی به خانقاهش دعوت شده و مجلس ذکر و سماع با حضور عروسک ها شوری بگیرد و شیخ با جمع عروسک ها، بازیدهندگانش و مریدانش یک حلقۀ ذکر نادر در تاریخ راه بیندازند؛ تا الگویی بیافرینند و تذکر بدهند که هیچ چیز فی النفسه بد یا خوب، شر یا خیر، حلال یا حرام نیست؛ بلکه نسبت یک عمل و اهداف و باورهاست که تعیین کنندۀ ارزش یا ضد ارزش بودن آن است.  برای آگاهی از این حرکت بی نظیر توصیه می کنم که به کتاب منطق الطیر تصحیح استاد شفیعی کدکنی در صفحات 635 تا 639 ذیل عنوان «پرده بازی» نگاهی بیندازید؛ یا به یکی از شماره های نشریۀ وزین بخارا که عینا همین مقالۀ ارزشمند را چاپ کرده است، مراجعه فرمایید. ذکر این نکته هم ضروری است که سعدی بزرگوار در باب هشتم بوستان و ذیل عنوان در شکر بر عافیت «بازی دادن بت به قصد فریب مردمان ساده لوح»  عین کفر می داند که در ادامه به ان خواهم پرداخت.

بهروز غریب پور به نیاز انسان ها به عروسک اشاره کرد
بهروز غریب پور به نیاز انسان ها به عروسک اشاره کرد

اما حضرت مولوی:

گفت دنیا لعبت و لهو ست و شما

کودکیت و راست فرماید خدا

از لعب بیرون نرفتی کودکی

بی ذکات روح که باشد ذکی-انسان هوشمند-

یا:

جنگ خلقان همچو جنگ کودکان

جمله بی معنی و بی مغز و مهان

جمله با شمشیر چوبین جنگشان

جملهع در لا ینفعی آهنگشان

جمله شان گشته سوار بر نییی

کین براق ماست یا دلدل پییی

 

یا در جائی دیگر:

دختران را لعبت مرده دهند

که ز لعب زندگان بی آگهند

چون ندارند از فتوت زور دست

کودکان را تیغ چوبین بهتر است

 

و دست آخر:

بازگرد از بحر و رو در خشک نه

هم زلعبت گو که کودک راست به

تا زلعبت اندک اندک در صبا

جانش گردد با یم عقل آشنا

عقل از باری همی باید صبی

گرچه با عقلست در ظاهر ابی

کودک دیوانه بازی کی کند

جزو باید نا که کل فی کند

صحنه ای از شب عروسک ها در تالار فردوسی خانه اندیشمندان علوم انسانی
صحنه ای از شب عروسک ها در تالار فردوسی خانه اندیشمندان علوم انسانی

مولوی به صراحت بازی کودکان با اشیاء و عروسک ها را نه تنها به رسمیت شمرده و آنر ا لازمۀ آشنا شدن جانش با یم دنیا دانسته است؛ بلکه با صراحت تأکید کرده است که فقط کودکان «دیوانه» باز نمی کنند؛ چون که الزامی هست در بازی با لعبت به ظاهر بی جان _لعبت مرده_ و فراگیری مادری یا چشیدن و لمس دنیایی که در انتظار اوست و پسر بچه ها در رؤیای سوارکاری گوشۀ دامنشان را گرفته که بتزند و یا با شمشیر چوبین نبرد کنند و اساسا او این مرحله را مرحله ای از رشد می داند و آن را اینگونه تفسیر می کند:

کودکان سازند در بازی دکان

سود نبود جز که تعبیر زمان

این جهان بازی و گهست و مرگ شب

بازگردی کیسۀ خالی پر تعب”

استاد غریب پور  در ادامه افزود:

“او به درستی «سود به معنای متعارف» را در این بازی ها رد کرده و بازی کردن را مترادف تمرین و راهی برای گذشتن از مرز به حساب آورده است و هر چند قصد او بکارگیری تمثیلات است اما می دانم که او تماما مضامین و معانی تا بدان حد ساده می کند که عوام هم از مثال هایش سر دربیاورند و مثال های دقیق حضرت مولوی گویای آن است که مخاطبینش بازی با عروسک بازی و نبردهای کودکانه و شمشیر بازی با شمشیرهای غیر واقعی آشنا بوده اند.

شاید تنها در مثنوی معنویست که ما ردی از بازی کودکان را می توانیم بگیریم و به جای توسل به تجربه های موجود با خواندن گزارش های مردمشناسان براساس یافته های باستانی در قبرها  و در خرابه های باستانی یا در زندگی اقوام و قبیله های استرالیایی که زندگانی آن ها شباهت فراوانی به زندگانی انسان ها در هزاران سال پیش دارند و قرینه سازی میان زندگی دیرینه و امروزۀ آن ها و جوامع امروزی به مثنوی معنوی و حضرت مولوی رجوع می کنیم؛ و براساس آن حداقل می توانیم ادعا کنیم که عمر بازی های کودکانه با عروسک ها و اشیاء حداقل هشتصد سال است که طبعا هزاران بار بیشتر است و ریشه در جوامع ابتدایی دارد.

«میرچه یا میرسه آ الیاد» مورخ مذهب و مفسر جوامع ابتدائی در مقالۀ «گلی ترقی» در کتاب «الفبا» چاپ 1352 –مجموعۀ اعتقادات انسان جوامع ابتدایی را هستی شناسی آغازین می نامد و معتقد است که انسان ابتدایی دارای نظام فکری هماهنگیست که تعیین کنندۀ نسبت های او با عالم هستی است و به حیات و کردار او ارزش و معنی می بخشد.

در این نظام، مفاهیمی چون: هستی، نیستی، زمان و ابدیت به صورتی تمثیلی و رمزوار و با زبانی اشارت آمیز بیان شده است. هر اسطوره ای، هر نماد هر آئین عبادی مبین شناخت وضعیتی خاص در عالم هستی است و درنتیجه به حقیقتی ماوراء الطبیعه اشاره دارد. این شیوۀ تفکر که زادۀ قوۀ مخیله و مقدمه ای است بر اندیشیدن عقلانی و منطقی نه تنها بنیاد اساس هستی شناسی آغازین را تشکیل می دهد؛ بلکه هنوز نیز جزئی اساسی از ضمیر انسان امروزی است و پیوسته از راه های پنهانی و صورت های ناشناخته حضور خود را اعلام می دارد….

 انسان ابتدائی همانند انسان مذهبی، در جهان لاهوتی و مقدس حضور دارد و جهان پیرامونش پیوسته در ارتباط با عالم خدایان و نیروی مینوی است…. افزون بر این می دانیم که انسان تا دوران صنعتی شدن تمام موجودات و اشیاء پیرامونش را زنده و ذیروح می پنداشت و برای درخت و آب و آتش و باد نیز قائل به شعور بود؛ اما نه میرچه آ الیاد و نه دیگران اشاره نکرده اند که این باور به صورت ذاتی در تمام کودکان جهان و در هنرمندان عرصۀ نمایش عروسکی هنوز زنده است و حتی تمدن صنعتی نیز نتوانست که این وجه دیرینۀ انسان را از آنان سلب کند و حتی در مکتب باهاوس که اساس زادۀ جهان صنعتی است، اشیاء و فرآورده های صنعتی نظیر فنرها، لوله های پلاستیکی، و مواد گوناگونی که امکان حرکتی دارند به خدمت گرفته شد تا عروسک های جدید و مدرن بشوند.

 بدیهی است که اگر پلاستوفم معروف به یونولیت به جای چوب ها سبُک نظیر «بالسا» به کار گرفته می شود از آن ارتباط و ذهنیت «ذهنیت شناسی آغازین» خبری نیست؛ اما آنچه آفریده می شود در راستای همان جان بخشی و زنده پنداری دیرینۀ بشری قرار می گیرد و هر چند در این قریب به چهل هزار گروه اجرائی انواع نمایش های عروسکی در شبه قارۀ هند و اساسا نمایش کهن شرق آسیا هنوز آنچه  ساخته شده و به نمایش در می آید بازتاب نمونۀ مثالی و اساطیری و بازسازی آنست و هنوز اجرای یک اثر نمایشی در چهار چوب آداب عبادی و باورهای دیرینه است؛ اما در بیرون از این دایرۀ وسیع هر اثر مستقل از چنین باورهایی آفریده شده و به همین دلیل شعاع تأثیر آن محدود به تماشاگرانیست که در معرض آن قرار می گیرند.

 اما زنده پنداری شیء و طبیعت تنها محدود به سه حوزۀ شبه عروسک ها و نمایش های عروسکی و بازی با عروسک نیست و این جهان ذیشعور در ادبیات عامیانه و در اندیشۀ شاعران تجلی پر رنگی دارد؛ به نحوی که خیام عمیقا  در رباعیاتش به چنین جهانی باور دارد:

این کوزه چون من عاشق زاری بوده ست

در بند سر زلف نگاری بوده ست

این دسته که بر گردن او می بینی

دستی است که بر گردن یاری بوده است

یا:

در کارگه کوزه گران رفتم دوش

دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش

ناگاه یکی کوزه برآورد خروش

کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش

یا:

آن قصر که با چرخ همی زد پهلو

بر درگه آن شهان نهادندی رو

دیدیم که بر کنگره اش فاخته ای

بنشسته همی گفت که کوکوکوکو

به باور خیام اشیاء در نظام کلان هستی همه چیز زنده است همه چیز جایی نهفته دارد و عالم فانی تکرار دائم مرگ و عرصۀ مدام رفت و برگشتن هاست؛ و فراموش نکنیم که از نگاه این ستاره شناس و ریاضیدان و فیلسوف بزرگ بشری، آفرینش همچون بساط خیمه شب بازان و آن ریسمان میان بازی دهنده و عروسک همانند بند ناف و رگ حیات مادر و کودک است:

از روی حقیقتی نه از روی مجاز

ما لعبتگانیم و فلک لعبت باز

بازیچه همی کنیم بر نطع وجود

اقلیم به صندوق عدم یک یک باز

بگذریم که فخر ما نمایشگران عروسکی این است که خیام خود را از ما می داند:

خیام که خیکه های حکمت می دوخت

در کورۀ غم فتاد و ناگه بسوخت

مقراض اجل طناب عمرش ببرید

دلال امل برایگانش بفروخت”

بهروز غریب پور در بخشی دیگر با اشاره به اشعار سعدی در طرح این موضوع اظهار داشت:

“اما به باور سعدی و متأثر از تفسیر میرچه آ الیاد می توان ادعا کرد که عالم و آدم ذیشعورند و زبانی برای ذکر حق دارند و می توان با تأمل این «جان» و حیات را در پیرامون خویش یافت. از نگاه حضرت سعدی نیز بلبل سحری فقط پرندۀ خوشبختی آوازخوان و اشتر صرفا موجودی بارکش نیست؛ بلکه جماد و نبات و کل عالم ذیروحند و نیازمند ریتم و موسیقی و رقص و آوزاند:

دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری

تو خود چه آدمیی کز عشق بی خبری

اشتر به شعر عرب در حالتست و طرب

گر ذوق نیست ترا کژ طبع جانوری

و شاه بیت او:

به ذکرش هر چه بینی در خروش است

دلی داند درین معنی که گوش است

اما آنجا که «جان بخشی» شائبۀ کفر و کاستن قدرت خداوند را دارد سعدی برمی آشوبد و تاب تحمل از دست می دهد و بازی دهندۀ فریبکار را آنچنان که خود می گوید در چاه می اندازد و می گریزد:

بتی دیدیم از عاج در سومنات

مرصع چو در جاهلیت منات

چنان صورتش بسته تمثالگر

که صورت نبندد از آن خوبتر

 

و این بت خوبروی هم سخن می گوید و هم دست و سر می جنباند:

ز هر ناحیت کاروان ها روان

به دیدار آن صورت بی روان

سعدی با مهارت و برای کشف حقیقت ماجرا وانمود می کند که مسلک پیروان بت را پذیرفته است و پس از آن با شرح و بسطی استادانه بهتر از شرلوک هولمز حقیقت را کشف می کند:

در دیر محکم ببستم شبی

دویدم چپ و راست چون عقربی

نگه کردم از زیر تخت و زبر

یکی پرده دیدم مکلل به زر

پس پرده مطران آذرپرست

مجاور سر ریسمانی به دست

به فورم در آن حال معلوم شد

چو داوود کاهن بر او نرم شد

که ناچار چون درکشد ریسمان

برآرد صنم دست فریاد خوان

بد نیست بدانید که بیل برد در کتاب «هنر عروسک» به ترجمۀ زنده یاد جواد ذوالفقاری مبتنی بر برخی اسناد ادعا می کند که در مصر و در معبد اوزیریس این نوع نمایش عروسکی به قصد مرعوب و معتقد ساختن مردمان به کار گرفته می شده است و داستان سعدی جهاندیده تنها سندیست که این ادعا را ثابت می کند و متأسفانه بیل برد از آن اطلاعی نداشته است.”

استاد غریب پور  در خاتمه چنین گفت:

“عروسک اسباب بازی و شبه عروسک و صنم ها و نمایش عروسکی محصول هستی شناسی آغازین و نیاز ازلی ابدی بشریست و تابعیست از یک متغیر و اگر از هند و ژاپن و چین و اندونزی و … تنه به تنۀ باورهای ابتدائی بشری می زند در سرزمین یکتاپرستی چون ایران هرگز بدان صورت و باور وجود نداشته است؛ اما ماهیت همۀ آن ها یکی است: جانی که به مدد خیال و ذهنیت کودکانه و در سایۀ مهارت بازی دهندگان در شیء بیدار می شود و پیش از این نیز گفته ام که اگر مایاکوفسکی گفته که «شعر انقلاب کلمه است»،  پس «عروسک انقلاب شی ء است».”

سپس پوپک عظیم پور ضمن قدردانی از علی دهباشی بابت برگزاری این شب و تشکر از حضور دانشجویان و پژوهشگران و سخنرانان، با اشاره به بخش های مختلف کتاب خود با نام «فرهنگ عروسک ها و نمایش های عروسکی» با ذکر خاطره ای از دوران دانشجویی خود در رشتۀ نمایش های عروسکی و شکل گیری این کتاب اینچنین سخنانش را آغاز کرد:

“با یک قصه حرف هایم را آغاز می کنم و اینکه چطور من و عروسک ها به هم گره خوردیم؛ شاید از نامی که خانواده بر من گذاشتند: پوپک که هم ریشه با پوپه در فرانسه به معنی عروسک است. به لحاظ اتیمولوژی وقتی ردیابی می کنیم قرابت هایی پیدا می کنیم که شاید از نامی دار شدن پوپک بر من این مقدر رقم زده شده بود که به نوعی با عروسک ها زندگی ام را ادامه دهم.

پوپک عظیم پور داستان عروسک هایش را روایت کرد
پوپک عظیم پور داستان عروسک هایش را روایت کرد

خب در داستان معروف حاجی و زنش که نوشته های صادق هدایت آمده، یک «موم ننه» (عروسک همدمی که زن حاجی برای روزهای تنهایی خود می سازد) جان زنی را نجات می دهد. این قدرت و جادوی پیکره ای به نام عروسک است که وقتی در دستان کودکان قرار می گیرد بازیچه می شود و خیالاتشان به پرواز در می آید. غم و غصه هاشان با آن عروسک در میان گذاشته می شود و عقده گشایی ها انجام می شود و در پی این قصه حتما قصۀ عروسک سنگ صبور را به روایت های مختلف شنیده اید که باز هم یک پیکرۀ عروسکی جان زنی را نجات می دهد. باز این هم در قصه ها و ادبیات عامۀ ما آمده است که عروسک ها شنونده های رازدارهای قهاری بوده اند.

اخیرا از یک دوست ارمنی شنیدم که ارامنه سنتی دارند که عروسکی سر جهیز برای عروس می گذارند که دهان ندارد. وقتی دلیل بی دهانی عروسک را پرسیدم گفتند چون این رازدار وفاداری است و هر آنچه عروس بگوید خواهد شنید اما زبان بر فاش رازش نخواهد گشود.”

وی در ادامه افزود:

“خب به قصۀ خودم می رسم که منجر شد دو دهه از عمری که داشتم برای جمع آوری و نگارش این فرهنگ نامه بگذارم. زمانی که وارد دانشگاه تهران شدم، هیچ شناختی نسبت به رشتۀ تئاتر عروسکی نداشتم. از خانوادۀ سنتی می آمدم و تصور آن ها از تحصیل در رشتۀ تئاتر رفتن به رشتۀ بازیگری یا سینما بود که البته این هم بود؛ ولی طبق قولی می بایست هیچ فعالیت هنری انجام نمی دادم. به طبع در گرایش هایی که به ما پیشنهاد شد گرایش عروسکی تنها رشته ای بود که پشت نقاب عروسک تحت عنوان تئاتر عروسکی فعالیت هنری ام را ادامه دهم و خانواده خیلی راحت تر و با اطمینان خاطر به ادامه تحصیل من راضی باشند.

شروع به تحصیل کردم و به پای رساله که رسیدم به استادم آقای ذوالفقاری گفتم که من می خواهم یک فرهنگنامه کار کنم. خندید و گفت:« عظیم پور! بیست واژه می شود این فرهنگنامه!». گفتم که من تلاشم را می کنم و شروع کردم.

 در کتابخانه ها به جستجو پرداختم و دیدم که بیش از آنچه که تصورش را می کنم، واژگانی منکشف می شوند و مدام خود را نشان می دهند. در خیمه شب بازی واژگان بی شماری هست و در آیین ها  اصطلاحات بی شمار. در زمان تدوین رساله چیزی حدود پانصد واژه را شناسایی کرده بودم که وقتی جلسۀ دفاع برگزار شد استادم گفتند که پوپک عظیم پور! حتما همین امروز می روی و چاپش می کنی! خیلی راضی هستم از تو.

و این باقی بود تا سال 89 و من فکر کردم اگر این 500 واژه در کتابخانه ها بر من منکشف شده، حتما در خارج از آن بیش از  این ها هست. و سفرم را آغاز کردم. امکاناتی برایم فراهم می شد و همراه همسرم که او نیز در زمینۀ موسیقی تحقیق می کرد، به شهرها و روستاهای مختلف می رفتم. و از امکانات او نیز استفاده می کردم و به سراغ اساتید  و افراد می رفتم. متوجه شدم که گسترۀ تئاتر عروسکی ایران بیش از آنچه که در حوزۀ نمایشی هست در آیین های دیده می شود همانند باران خواهی. مثلا هر جا کم آبی و کم بارشی بوده است دخترکان زیبایی در لباس کردی عروسک بوکه بارانه که به معنای عروس باران است و تزئیناتی دارد و آرایشی را به دست می گرفتند به مویه گری می پرداختند. این مراسم  صحنه و همۀ الزاماتی که یک تئاتر می تواند داشته باشد، داشت.  این آیین باستانی عروسکی دارد ولی با محوریت عروسکی که واسط میان انسان های زمینی و ماوراء یا آسمان یا هرآنچه که می بایست به این ها بارشی را داشته باشد.

در کنار آن در بخشی از ایران بارش زیاد باعث آزار و اذیت و آیین های آفتاب خواهی اجرا می شد. «کتراگیشه» های شمال کشور که از جمله این مراسم است.

تحقیقاتم پیش رفت و دیدم که آیین های پیش بهاری و استقبال از بهار برگزار می شود. به طبع در زندگی قدیم که زندگی بر پایۀ دامداری، چوپانی و کشاورزی بوده، کشاورزان و چوپانان و دامداران برای خود آیین ها و بازی هایی داشتند که تکرار می کردند تا بر خودشان مژده دهند که بالاخره این سرمای جانکاه خواهد رفت و بهاری بر ما پدیدار خواهد شد.

و رسیدم به آیین های مثل بزگردانی قوم آذربایجانی که به تکه گردانی معروف است. همینطور کتاب جان می گرفت و به یاد دارم دو فیش کتاب به حدی گسترده شد که یکی را در سال 83 به نام «تکه گردانی» که در مورد آیین های پیش بهاری قوم آذربایجانی بود و دیگری در سال 85 «بوکه بارانه» که آیین های باران خواهی مردم کردستان بود منتشر شدند.

همینطور که پیش می رفتم شبه عروسک ها که استاد غریب پور در موردش صحبت می کردند و در زندگی ایرانیان خود را نشان داده که برخی برای دور کردن چشم شور و انرژی های بد و تعدادی دیگر برای درخواست خوش یمنی، برکت خواهی بود که برهمین اساس فصلی با عنوان پیکرک های نمادین در این کتاب شکل گرفت.”

پوپک عظیم پور در رابطه با فصل اسامی نمایشگران و اساتید این بخش و فصل عروسک بازیچه ها در کتاب خود چنین گفت:

“به اسامی نمایشگران در این کتاب پرداختم. اساتیدی که هرگز در هیچ جا نامی از آن ها نبود و در این مجموعه تا جایی که توانستم نام ها را جمع آوری کردم.

در بخش های پایانی کتاب به طور اتفاقی با بازیچه ها و عروسک بازیچه ها مواجه شدم که در هر قوم و هر جایی که می رفتم، بازیچه هایی داشتند که می توانست تمامی فاکتورهای و المان های فرهنگی آن قوم را برای من داشته باشد؛ لباس، داستان، لالایی و اعتقادات عامیانه. همانند عروسک لیلی یا بازندۀ قوم بختیاری که نخی دارد که وقتی آن را می کشیم، شروع به بازندگی یا رقص می کند. و رقص یکی از فاکتورهای تفکیک ناپذیر از زندگی قوم بختیاری است.

و شاید خیلی مقدم تر از عروسک های نمایشی همین بازیچه ها یا همین بازیچه به طور اخص باشد که مفصل بندی دارد و یک حرکت تئاتریکال را به شما نشان می دهد.

خود آذری هستم. در روستاهای آذربایجان با «قُلچاق ها» مواجه شدم که هر چقدر به دنبال معنای فارسی آن بودم، معادلی نیافتم تا اخیرا متوجه شدم که قولچاق به معنای بغلک هست. که از شکل سربندی دارند می فهمیم که یکی پا به سن گذاشته و دیگری زن جوانی است.”

وی اظهار داشت:

“وقتی آقای دهباشی با من تماس گرفتند و گفتند که خانم عظیم پور با سبد عروسک هایتان بیایید! خیلی ذوق کردم و روزشماری می کردم برای امروز. برای اینکه همکارم خانم کفاش زاده می دانند که برای ثبت اولین عروسک بازیچه ما چقدر پشت درِ  اتاق مدیران نشستیم تا باور کنند که این هم می تواند جزو میراث نیاکان ما باشد.

در میراث ناملموسِ ما، چیزی به عنوان عروسک بازی یا عروسک سازی لیست نشده است. خانم کفاش زاده از نخستین کسانی هستند که ثبت عروسک ها را آغاز کردند  و بسیاری از عروسک ها به ثبت رسیدند و مدام این ها زیاد شدند و زیاد شدند.”

پوپک عظیم پور در قسمتی دیگر از سخنانش به  فلسفۀ ساخت عروسک های بی چهره پرداخت و چنین بیان داشت:

“نداشتن چهره بازگو کنندۀ این هست که سازندگان اعتقاد بر این دارند، وقتی به زیبایی عروسکی را می سازند، عروسکی که می تواند برقصد و صورت و مو و دست و پا داشته باشد، این کار تنها تمرینی برای خلقت توسط سازنده اش در مقام خالق است؛ اینکه سازنده خواسته خودش را در مقام خالق قرار دهد و شروع به خلق بت ها و بت واره ها کرده است اما این سازندگان با گذاشتن نقصی در عروسک به خودشان یادآور می شوند که همانا پروردگار،  خالق کامل است؛ پس منی که تمرین خلقت می کنم با گذاشتن این نقص به خود یادآور می شوم که هرگز نمی توانم خالق بوده و تنها می توانم تمرین آن را داشته باشم. این عروسک به زیبایی در دست زن جوانی ساخته شده که نه مطالعات هستی شناسی و نه به اندازۀ اساتید که در ادیان و فلسفه کوشش کردند مطالعه دارد.

عروس گندمی عروسک دیگری است که زمان دِرو گندم و وقت برداشت محصول به یمن برکت و ادای دین احترامشان به ز مین و برکت و تلاش خودشان پیکره ای را درست کرده و دم در خانه یا به دیوار الحاق می کنند و این عروسک همیشه یادآور برکت گندم و زندگی است و تلاشی که کشاورزان داشته اند.

گاهی که این عروسک ها را برای عکاسی باز می کنم، هرگز نمی توانم آن پوشش و گره ها را همانند آنچه سازنده اش درست کرده سر جایش برگردانم.”

وی در بخشی دیگر به نقش عروسک با نماد مادر و فرزند و تحلیل فرهنگِ روابط مادر و فرزندی در دنیای دیروز و امروز پرداخت و چنین اظهار داشت:

“این عروسک مادری که بچه اش روی پایش است برخلاف مادرهای امروز است که نوزاد را در دستگاه های مختلف و پلاستیکی می گذارند  و این گهواره ها خود تکان می خورند تا کودک بخوابد و مادر پای کامپیوتر مشغول کارهای خود باشد. وقتی به این عروسک های مادر و فرزند نگاه می کنم، فکر می کنم که حیف این رابطه با طبیعت و خود خودمان و بچه ها کم رنگتر  شده است. اخیرا یک سخن از استیو جابز را شنیدم که می گفت:«با حضور این گوشی های هوشمند، تنهایی هایِ با هم، زیاد شده است». زمان قدیم بچه را بر روی پایشان می خواباندند و  انرژی و گرمای تن خود را به او منتقل می کردند و با صدای خودشان لالایی می خواندند تا بچه به خواب برود. و او را به تکنولوژی نمی سپردند که بچه اشان را بزرگ کند.

تک تک عروسک بازیچه ها حامل عناصر فرهنگی منطقۀ خودشان هستند و وقتی بخش عروسک بازیچه ها به فرهنگ نامۀ من ملحق شد باور نمی کنید که بیش از آن چیزی که تخصص خود من به لحاظ آنچه تحصیل کرده بودم و تدریس می کردم و می خواستم کتاب را با آن محتوا پیش ببرم، این بخش به طرز عجیبی خواهان پیدا کرد و همه علاقه مند آن فصل شدند و شاید بتوان گفت که از سال 89 به بعد موج احیا و زنده کردن عروسک ها شکل گرفت.

تا این اواخر همه به من می گفتند که شما مادر عروسک ها هستی و من همیشه ادعا می کردم که نه من فقط مأمور ثبت احوال عروسک ها هستم و تنها شناسنامۀ آن هار ا صادر کردم و بانوها و مادران زیادی که سازنده های آن ها هستند می توانند مادرانشان باشند. این عروسک ها به حدی خوش انرژی و دوست داشتنی هستند که در کنار تحقیق با خانم قویدل یک عروسک خانۀ کوچک دایر کردیم تا همین عروسک های بومی را عرضه کنیم. این کار به هدف حمایت از این قضیه بود و هیچ جنبۀ سود تجاری و اقتصادی نداشت. گاه وقتی صبح وارد گالری می شویم حس می کنیم فضا پر از انرژی است.

عروسک ها نجیب هستند، چه در بازیچه ها و چه در صحنه های نمایش. به یاد دارم استاد کریمی می گفت من تا مدت ها با بازیگرها کار می کردم؛ یکی دیر می آمد، یکی زود می آمد؛ یکی می گفت چرا اسم من اول نیامده ولی وقتی کار با عروسک ها را شروع کردم صد در صد خیالم راحت شد چون عروسک ها به قدری نجیب بودند که نه دعوایی داشتند و همیشه سر جایشان بودند و من برای فیلمبرداری نزدشان می رفتم. عروسک ها معصوم هستند و چون با عشق مادرانه ساخته می شوند انرژی و شعف خاصی دارند.

این پروندۀ فرهنگنامه مرا با زندگی عجیبی از زنان مواجه کرد. وقتی باردار بودند و عروسک می ساختند این حس به دست سازهایشان منتقل می شد و آن ها باردار به دست ما می رسیدند. اگر اهل تسنن بودند در ماه رمضان عروسک ها بخاطر روزه داری، دارای پوشش کاملی بودند.

عروسک های ترکمن سلسله مراتب دارند: وقتی مجرد هستند یک چارقدی روی سر دارند و اوقاتی که ازدواج می کنند یک حلقه ای به اسم «آنا» زیر  چارقد می آید و خیلی جالب هست با تمامی تزئینات که لباس ترکمنی دارد این عروسک های زن به صورت چلیپا هستند و بی صورت و تنها در روی سینه اشان یک نخ پیچ چلیپا شکل دارند که نماد چرخۀ خورشید و باروری و زایش است. و مرد تنها بر روی یک چوب عمود استو که این تفاوت به نشانۀ مردانگی و زنانگی است.

به طبع بخش پایانی کتاب من با عروسک بازیچه ها بسته شد ولی از سال 90 موج احیا توسط دوستان بیشماری در سرتاسر ایران شکل گرفت و امروز بسیاری می گویند که عروسک ها از کتابت زدند بیرون و چقدر کیف می کنی!

من راضی ام چون این عروسک ها فراتر از اینکه بازیچه باشند، ابژه های فرهنگی هستند که بی شمار در دل خود حرف دارند؛ لباس و آرایش صورت و …. در جوامع مردسالار خیلی غم زده هستند و در جوامعی که فرهنگ بازتری دارد بشاش تر و سرحال ترند.

عروسک ها نه تنها در فرهنگ ایرانی که در کل جهان و در بخش آیینی بین بومیان استرالیا و امریکا و هر آنجایی که هنوز ارتباطشان با هستی و طبیعت با واسطه نشده است، حضور دارند؛ یعنی جایی که برای مردمش،خاک، خاک است و آب، آب است و با نور خورشید سرزنده می شوند و با نور ماه به پایکوبی می پردازند  و همانند ما نیستند که در یک غلظت شدیدی از آلودگی بصری و صوتی به سر می بریم. عروسک ها از ابتدا تا به اکنون در جاهایی که اعتقاد و  ایمان پا برجا مانده، در مراحل تولد و زندگی و مرگ همیشه همراه انسان بودند. در این سه مرحله همیشه عروسک ها با معصومیت و نجابت و باعشق همراه بوده اند.”

پوپک عظیم پور در پایان سخنانش از اردشیر صالح پور جهت انتشار این کتاب، از خانم قویدل برای گالری عروسکشان و  علی دهباشی برای برگزاری این شب، از آقایان ناصری و گلشن، مؤسسان موزۀ عروسک بین الملل و لیلا کفاش زاده بابت همکاری در ثبت این عروسک ها به عنوان میراث فرهنگی ایران تشکر کرد.  و در وصف مریم رهگشای پژوهشگر فرانسوی مقیم ایران چنین گفت:

“ایشان یک بانوی فرانسوی هستند که به حدی در فرهنگ ایرانی ذوب شده اند که موزه ای در شهر بادرود از عروسک های مختلف دارند. عروسک هایشان سفیر صلح و دوستی در نقاط مختلف جهان هستند و اخیرا در دستان بانوی اول فرانسه بودند و بسیاری از سیاستمداران و … بودند که از تلاششان تشکر می کنم.”

مریم رهگشای با دعوت ایشان به جایگاه سخنرانی، ضمن تقدیم عروسک استاد صبا به خانم عظیم پور (به مناسبت زادروز استاد) که از دست سازه های موزۀ رهگشای بود اینچنین گفت:

“موزۀ ما یک نوع مردم نگاری است که یکی از اهدافش این است که از طریق عروسک ها  که امروز صاحب یک زندگی دوم شده اند کاراکترهای شهر باد رود را به کودکان و مسافران معرفی کنیم. تا بچه ها ریشه ها ی منطقۀ خود را بشناسند مثل من که فرانسوی هستم و ایرانی شدم، افتخار کنند که ایرانی هستند.”

مریم رهگشای شرحی مختصر از موزه رهگشای داد
مریم رهگشای شرحی مختصر از موزه رهگشای داد

سپس اردشیر صالح پور با موضوع «عروسک های باستان» و تاریخچۀ پیدایش آن چنین سخن به میان آورد:

“به گمان من دو پدیده را باید به فرهنگ ملی ایران اضافه کرد و خوشبختانه یکی همین عروسک است. عروسک در فرهنگ ما صرف یک بازیچه خیلی جدی قلمداد نیم شد اما خانوادۀ تئاتر عروسکی ایران بویژه در این 40 سال اخیر با تلاش و کوشش و مجاهدت و سعی فراوان و از جمله همین تلاش عظیمی که خانم عظیم پور در کتاب فرهنگ عروسک های ایران محقق کرد، نشان داد که فرهنگ تنها معماری و سازه ها نیست و فرهنگ ناملموس یا غیر فیزیکال این آیین عروسک ها هم می تواند باشد. این ها ساحت ها جدی است که بخشی از هویت و میراث ماست. خوشبختانه تئاتر عروسکی ما هم اکنون در جهان دو کرسی دارد و نکتۀ دیگر که به فرهنگ ما اضافه شده این است که «کودک» هم جدی قلمداد شده است. ما کودک را جدی نمی گرفتیم و به باز ی گرفته نمی شد. اگر یک سرزمینی بخواهد به ارزش های بالندۀ خود برسد، باید به دو قشر توجه کند: نخست مادران که فرهنگ ساز هستند و دوم کودکان که آینده از آن، آن هاست. این دو در یک ارتباط تنگاتنگ هستند و وجه واسطۀ آن ها بینامتنی و این دو عنصر شریف عروسک است که القا کنندۀ فرهنگ است. بنابراین عروسک خواص بسیاری است که تئاتر عروسکی ما این نکته را مد نظر دارد.

در صحبت از عروسک در ساحت ایران کهن، باید از یک تمدن چند هزار سالۀ مکتوب سخن بگوییم. اینکه آیا عروسک ما صرفا در صور آیینی و فولکلور بوده است؟ آیا نماد عروسک ما همین مبارک خیمه شب بازی است که برای دورۀ قاجار است؟ برای ساحت های کهن عروسک نداشتیم؟

اردشیر صالح پور از تاریخچه پیدایش عروسک سخن گفت
اردشیر صالح پور از تاریخچه پیدایش عروسک سخن گفت

عروسک برای ما دیگر یک تفنن نیست، اگرچه تفنن هم هست. عروسک برای ما بخشی از میراث و هویت ماست. ُبه نظر می آید تاریخ عروسک از زمانی آغاز شد که انسان زاده شد؛ یعنی قدمت عروسک هم پا با انسان است. اولین انسان سعی داشت به کمک ابزار پیرامونش نخستین پیکرک ها با گِل خام بسازد و این نمونه ها نشان می دهد که بشر سعی کرده یک نوع آفرینش، زایش، ابتکار و خلاقیت را با خیال و دستان خود بسازد.

این جمله خیلی جالب است که به یاد دارم یک سال آن را به عنوان شعار تئاتر عروسکی قلمداد کردیم:

عروسک همسال کودکی، هم راز بزرگسالی

بنابراین همین وجه رازآلودی که به آن اطلاق می کنیم، نشان می دهد که این عنصر از یک جنبه های اسطوره ای و رمز و راز دیرینه برخوردار است.”

وی در ادامه افزود:

“ایرانیان هیچگاه  بت پرست نبودند؛ نه بت پرست بودند و نه مشرک.

فردوسی می گوید:

نیا را همی بود آیین و کیش

پرستیدن ایزدی بود پیش

نگویی که آتش پرستان بدند

پرستندۀ پاک یزدان بدند

یکی از مؤلفه های فرهنگ ایرانی «معرفت توحیدی» است. خیلی سعی نکنیم که عروسک را با ساحت بت پرستی آمیخته کنیم.

من اگر بخواهم جهان ایرانی را در چند عنصر خلاصه کنم که عروسک ها هم پیامد همان نگرش و هستند به این چند مؤلفه اشاره خواهم کرد:

یکی بحث معرفت توحیدی است و دوم ارتباط نزدیک با طبیعت، ستایش طبیعت و مظاهر هستی شناسانه. این از خصلت های ما ایرانی هاست. کسانی هستیم که نبض طبیعت را گرفته ایم. از نخستین کسانی هستیم که صور فلکی را در یک اسطرلاب به زمین آوردیم. همین نوروز ما نشان می دهد که چگونه دقیق و سر ساعت و سر ثانیه حکیم عمر خیام توانسته تقویم جلالی را مطرح کند.

استاد غریب پور در شب عروسک ها
استاد بهروز غریب پور در شب عروسک ها

همین گاهشمارگان  اسفندگان و مهرگان و … نشان می دهد که چگونه ما با طبیعت آمیخته بودیم. بسیاری از عروسک ها، عروسک های پیشا بهاری هستند. برای سوگ و ازدواج و تمام پدیده ها یک نوع واسطۀ مشق کودکانه شده است. در مهر و مهرورزی ما ملتی هستیم که صاحب فرهنگی به نام میتراییسم بودیم که مسیحیت اروپا و برخی از فرهنگ آن ها مدیون این فرهنگ زیباشناسانۀ مهری ماست.

دیگر نکته «فضیلت و خرد» تمام صحبت های فردوسی بحث بر روی خرد دارد. این خردگرایی فضیلت و رستگاری همۀ این ها برای این است که ما به ارزشهایی برسیم که آرامش خاطر  و بهشتی است که وجه آرمانی دارد. به قول آتور اپهام پوپ: «در گوشۀ ذهن هر ایرانی باغی نهفته است» که به لحاظ فلسفی این همان باغ آرمانی  فلسفۀ بهشت است.  فلسفۀ ما نوعی در تعزیه و هنر و نگارگری و عروسک های ماست.

و همینطور از ظرفت های انتزاعی و وجه زیبایی شناسی و حقیقت گرایی -نه واقعیت گرایی که رئالیسم در فرهنگ ما خیلی حضور نداشته- بیشتر وجه آرمانی مد نظر بوده است.

دیگر نکته «داد و عدل» است. اصلا شاهنامه را حماسۀ «داد» می گویند. همۀ شاهنامه در دو کلمه خلاصه می شود که فردوسی در انسان آرمانی فریدون آن را مطرح می کند:

به داد و دهش یافت آن نیکویی

تو داد و دهش کن فریدون تویی

عدالت خواهی و عدالت ورزی و اعتدال یکی از مؤلفه های جهان ایرانی است.

همۀ فرهنگ ها گرچه اشتراکاتی دارند اما تفاوت هایی هم با هم دارند. قشنگی این جهان به تفاوت فرهنگ هاست. بحث کهتری و مهتری نیست اینجا ساحت آشنایی است و عروسک های بی واسطه از خطوط سیاسی عبور می کنند و حرف می زنند. ایران یک سرزمین چند فرهنگی است و هر یک از این عروسک ها به نوعی زیبا هستند. گیلک و لر و بختیار و کردستان و لرستان و آذربایجان و … این قشنگی یکی از ویژگی های سرشاری است که ما باید به آن ببالیم و از آن استفاده کنیم.”

سپس از تاریخچۀ عروسک های باستان چنین گفت:

“عنوانی که من در عروسک های باستان دنبال کردم نخست با پیکرک هایی مواجه شدم که شاید صدها تن از آن ها را دکتر نگهبان در شوش بویژه در هفت تپه پیدا کرد؛ این نشان می دهد که در ایلام (پنج هزار سال پیش) ما عروسک داشتیم و این ها بسیار زیبا و متفاوت هستند.

 عروسک های اولیه کاملا جنبه های آیینی و اسطوره ای داشتند. و هنگامی که دکتر نگهبان در هفت تپه، گوری را باز می کند شاید صدها عروسک در یک گور  دیده می شود که به یاد دارم در گزارشی نوشته بود که هر گور ایلامی در هفت تپه یک موزۀ عروسک هست. عروسک های بسیار ساده هستند و در تدفین مردگان هم شاهد دفن عروسک  به همراه مردگان بودیم.

اولین نمونه ها در تقسیم بندی عروسک های «انسان ریخت» هست که من این را به دو گونه تقسیم کردم: عروسک ها «نرینه» و «مادینه» که بر حسب کاربرد خود و شکلشان تفاوت های بسیاری دارند. چغازنبیل محلی برای نگهداری عروسک های آیینی بوده است. به یاد دارم سال 68 در نزدیکی بهبهان در خوزستان برای فیلمبرداری رفته بودم در راه وارد امامزاده ای شدم که از در و دیوار و سقف آن صدها عروسک آویزان بود. در مورد این قضیه از اهالی پرسیدم و پاسخ دادند که زنانی که باردار نمی شوند هر کدام یک عروسک می آورند  و در امامزاده می گذارند به امید اینکه بچه ای همانند این عروسک داشته باشند.  بحث عروسک های مادینه خیلی حائز اهمیت است و یک وجه مادرانه دارد.”

اردشیر صالح پور دربارۀ نخستین عروسک های باستانی یافته شده در دنیا اظهار داشت:

“سه عروسک در جهان قدمت عروسک را تداعی می کنند:

نخستین آن ها در اتریش است که 25 هزار سال پیش سابقه دارد که به آن «ونوس ویلندورف» می گویند.

دومی عروسکی در لاسکو فرانسه پیدا شده که 2 هزار سال پیش قدمت دارد.

عروسک سوم مربوط به 8 هزار سال پیش در کرمانشاه ایران است. که به آن «ونوس سراب» می گویند.

دست کم اینکه ما در طبقه بندی عروسک های جهان به لحاظ پیکرک ها این نمونۀ 8 هزار ساله را داریم.

باستان شناسان دو تفاوت عمده در حوزۀ عروسک قلمداد می کنند که یکی جنوب غربی ایران است: شوش و هفت تپه و ایلام و در اشکال مختلف انسان ریخت و حیوان ریخت و اشیاء ریخت دیده می شوند و بسیار زیبا هستند و دوم تپۀ مارلیک در شمال ایران که یک عروسک هایی پیدا شده که با عروسک های جنوب متفاوت است. و یا اخیرا پروفسور مجیدزاده در جیرفت عروسک هایی پیدا کرد که با اکتشاف ایشان ما برای اولین بار به عروسک های مفصل دار رسیدیم. دو سوراخ در کتف این پیکره می بینیم که نان دهندۀ این هست که عروسک از قالب بازیچه ای به نمایشی تبدیل شده است.”

علی دهباشی و پوپک عظیم پور
علی دهباشی و پوپک عظیم پور

وی در مورد کتاب پوپک عظیم پور چنین بیان داشت:

” به نظرم کتاب خانم عظیم پور یک مانیفست نمایش های عروسکی ایران است. دوره ای که دبیر جشنوارۀ بین المللی عروسک بودم، می دیدیم که ایشان طی این ده سیزده سال خیلی تلاش کرده اند و هیچکس هم ضرورت این امر را فراهم نمی کرد. آن دوره 40 میلیون از بودجۀ جشنواره را به چاپ این کتاب اختصاص دادم و خوشحالم که در هزار صفحۀ وزین چاپ شد.

این کتاب در تمام ساحات عروسکی ایران تحلیل خوبی است و یکی از منابع خوب درسی ماست. یقینا همۀ آنچه که پوپک در این کتاب آورده است تمامیت عروسک های ایران نیست و شاهد این هستم که با دوستانش هنوز هم به مکان های مختلف سفر می کند. این سرزمین نهفته ها و نگفته های بسیار دارد.

 من کتابی مفصل دارم که پانصد عروسک باستانی را معرفی می کند که عکس هایش را از موزه ها گرفته ام به نام پیکرک ها و صورتک ها و سیماچه ها و عروسک های ایران باستان.

شاید اگر پوپک این کار را نمی کرد، من هم این کار را نمی کردم. این پژوهش ها زمینۀ خوبی است تا ما عروسک ها را جدی بگیریم. این ها هم بخشی از فرهنگ هستند و به قول مرضیه برومند:

آسمان عروسک ها همیشه آبی است.”

آخرین سخنران این مجلس علی گلشن، مدیر موزۀ عروسک های ملل بود. وی گزارشی از چگونگی تأسیس این موزه و فعالیت های آن داد و اینچنین سخنانش را آغاز کرد:

” کتاب خانم عظیم پور در موزۀ عروسک های ملل، یک منبع کامل هست و به نوعی جزو کتاب درسی موزۀ ما حساب می شود. تنها منبعی است که برای عروسک های بومی، قومی و مردم ساخت می توان به آن رجوع کرد.

 علی گلشن، مدیر موزۀ عروسک های ملل
علی گلشن، مدیر موزۀ عروسک های ملل

و عکس های زیبایی دارد.

اما در مورد تأسیس موزه باید بگویم که:

همراه من آقای مسعود ناصری دریایی و الهه حصیریان  به کمک این دو عزیز این موزه را افتتاح کردیم و مجموعۀ مفصلی از عروسک های ایران و جهان را به نمایش گذاشتیم. عروسک ها را به عنوان سفیران فرهنگی می دانیم که ما را با دنیای خودمان بیشتر آشنا می کنند.

طبق سفرهایی که با آقای ناصری به کشورهای مختلف داشتیم و خب ایشان هم کلکسیونر عروسک بوده و مجموعه ای را جمع آوری کرده بودند، از بسیاری از موزه های عروسکی خوب جهان از جمله موزۀ عروسکی «شانکار» در هند دیدن کردیم و با توجه به سفرهایی که به واسطۀ کار پژوهشی و عکاسی من از اقوام ایرانی سفرهایی هم به نقاط مختلف ایران داشتیم. در هر یک از این پژوهش ها عروسک های جدید کشف می کردیم و خیلی دوست داشتیم در کشور خودمان هم مشابه موزه های دیگر کشورها موزۀ عروسک ها را داشته باشیم. اینقدر آقای ناصری عروسک خریدند و جمع کردند که روزی درِ منزلشان را باز کردند و دیدند جای برای خودشان ندارند. دیدند عروسک ها به ما یادآوری کردند که دیگر وقتش هست که موزه ای را تأسیس کنیم. در سال 93 موزۀ عروسک های ملل افتتاح شد.”

وی در ادامه افزود:

“در این موزه به سراغ آشنایی با فرهنگ های ملل می رفتیم. گروه اصلی مخاطبان ما کودکان و نوجوانان و خانواده ها هستند. خب همه عروسک ها را دوست دارند، آن ها هیچوقت جنگ نمی کنند و سنبل دوستی و صلح هستند.

یکی از کارهایی که در این موزه انجام شد، جمع آوری قصه ها و به نوعی صنایع دستی و پوشاک سنتی بخشی از ایران بود تا اینکه خوشبختانه سال 96 بخش ایرانی عروسک های ملل را جدا کردیم و خود تبدیل به یک موزۀ جدید عروسک و فرهنگ ایران در دو طبقه شد و مفصلا به موضوع ایران و قصه ها و افسانه ها می پردازد.

در واقع این دو موزه، موزه های فرهنگ و مردم شناسی هستند و مردم را با آیتم های مختلفی آَشنا می کنند. وقتی گردشگران به موزۀ ما می آیند و تنوع فرهنگی و قومی در ایران را می بینند شگفت زده می شوند! اما  متأسفانه ما اینقدر هنر در کشورمان داریم و هنوز دنیا این ها را ندیده و نمی شناسد. اما خب خوشحالیم که این مجموعه را جمع آوری کرده ایم که اگر خدای نکرده یکی از بین برود، موزه پایگاه ثبت این عروسک ها باشد. و بدانیم که چه بوده و شاید روزی کسی بیاید و آن را احیا کند.

در این مکان شب های فرهنگی برگزار می کنیم. بر روی یک منطقه متمرکز می شویم و از افراد آن منطقه دعوت می کنیم صنایع دستی و موسیقی و خوراک های سنتی را به نمایش بگذارند.

کارگاه های ساخت عروسک های بومی داریم. این ها را آقای ناصری و باقی همکاران در منطقه های مختلف آموزش می بینند و همین ها را به افراد مختلف آموزش می دهند و تا ساخت این عروسک ها را فراموش نکنیم و صدها کودک هستند که امروز ساخت بسیاری از عروسک ها را آموخته اند و با خیلی از اقوام ایران از طریق  دنیای عروسک ها آشنا شده اند.

در بخش آموزش و پژوهش کارهایی که انجام شده و موزه فعال بوده و در جشنوارۀ ایکوم جوایزی را در  این زمینه به دست آورده است.”

 در واپسین لحظات این مجلس فیلم-گزارشی در مورد افتتاحیۀ موزۀ عروسک و فرهنگ ایران، نان و عروسک و گزارشی از شب فرهنگی منطقۀ گراش در موزۀ عروسک های ملل،  به نمایش گذاشته شد.

علی دهباشی و مریم رهگشای
علی دهباشی و مریم رهگشای

در خاتمه دقایقی از فیلم مستندی دربارۀ مراسم بوکه بارانه در کردستان به نمایش درآمد. پوپک عظیم پور در توضیح این فیلم چنین گفت:

“داستان پوستر این شب بخارا در این فیلم با موضوع آیین باران خواهی قوم کرد و عروسک بوکه بارانه، است. پیشیتنه این آیین در پیش از اسلام بزرگداشت آناهیتا، بانوی آب بوده است که پس از اسلام به عروسک های باران ساز تبدیل شده اند. دخترها مجری نمایش هستند و پسرها اجازۀ حضور ندارند. بعد اینکه لباس تن عروسک کردند ساعت های متمادی مویه گری می کنند و بعد آن را به آب می سپارند و آسمان را مدیون می کنند که اگر بارشی بود، این عروسک دوباره بازمی گردد و اگر غرق شد و مُرد آن زمان ای آسمان تو مدیونی که اگر ما بچه های معصوم و احشام و زمین از تشنگی هلاک خواهیم شد.”