شب فیتزجرالد برگزار شد/آیدین پورخامنه

سیصد و پنجاه و هفتمین شب از شب‌های بخارا شب فیتز جرالد بود که یکشنبه هفدهم تیرماه با همکاری مجله بخارا و خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.

علی دهباشی، مدیر مجله بخارا با بیان اینکه بحث درباره خیام و رباعیات او مربوط به امروز، دیروز و فردا نیست، گفت:

 در تمامی دوران فرهنگی ما به خصوص در عرصه شعر رباعیات خیام از بحث انگیزترین موضوعات استادان عرصه شعر و ادبیات بوده است و هر روز شاهد انتشار مقاله‌ای به زبان فارسی و دیگر زبان‌ها درباره خیام هستید و امروز به خصوص تصمیم گرفتیم که درباره نامی که خیام را با نام او در جهان می‌شناسند یعنی ادوارد فیتز جرالد، صحبت کنیم در متن دعوتنامه توضیح مختصری در باره ایشان بیان شده است:

بیش از صد و پنجاه سال از ترجمه رباعیات خیام به قلم فیتز جرالد می‌گذرد و هنوز از پرفروش‌ترین کتاب‌های دنیای انگلیسی زبان است. در این مراسم استاد منوچهر انور درباره ترجمه فیتز جرالد از رباعیات خیام و دور و نزدیک بودن ترجمه انگلیسی با آنچه خیام سروده سخنرانی می‌کند. دکتر مصطفی حسینی درباره «پذیرش رباعیات خیام در انگلستان عصر ویکتو ریا» سخن خواهد گفت و سرانجام فیلم مستندی درباره زندگی فیتز جرالد باعنوان «حقیقت گمشده » به کارگردانی محمد علی فارسی به نمایش در می‌آید.

علی دهباشی:بحث درباره خیام و رباعیات او مربوط به امروز، دیروز و فردا نیست
علی دهباشی:بحث درباره خیام و رباعیات او مربوط به امروز، دیروز و فردا نیست

ادوارد فیتزجرالد در ۳۱ مارس ۱۸۰۹ در خانوادهٔ بریتانیایی مرفّهی زاده و در سال ۱۸۳۰ از دانشگاه کمبریج فارغ‌التحصیل شد.

فیتزجرالد، علی‌رغم دوستان زیاد، فردی تنها و منزوی بود و این حالاتی بود که احتمالاً در انتخاب رباعی‌های خیام برای ترجمه اثر داشت، زیرا درون‌مایهٔ بی‌ثباتی و گذرا بودنِ زندگی در ترجمه‌های او به چشم می‌خورد.

فیتزجرالد در سال ۱۸۵۹ رباعیات خیام را به انگلیسی ترجمه کرد و این کارِ وی سهم بسزایی در آشنا کردن چهرهٔ خیام با غربی‌ها داشت، اما فیتزجرالد در ترجمه‌هایش چهره‌ای حقیقی از خیام به دست نمی‌دهد.

این گفتهٔ خودِ فیتزجرالد است که می‌گوید: «شک دارم که جز ترجمه‌ای بس یک‌سویه از عمر خیام به دست داده‌باشم؛ لیکن آنچه من انجام می‌دهم فقط به‌صورت حبابی در سطح آب پدید می‌آید و می‌شکند».

در ادامه این شب دهباشی از فیضی و حسینی دعوت کرد تا تابلویی از گالری هنر بین‌الملل به استاد منوچهر انور اهدا کنند.

فیضی ابتدا توضیحاتی درباره عملکرد گالری هنر بین‌الملل و تابلوها ارائه داد و گفت:

شاید صحبت از خوشنویسی انگلیسی، فرانسه و ژاپنی، در ایران نامانوس است، ما در گالری هنر بین‌الملل در سال‌های گذشته رسالتی برای خود تعریف کردیم که آثار بزرگانی مانند نیکلسون و جرالد و سایر مترجمین توانمند غربی را به زبان انگلیسی و زبان‌های دیگر خوشنویسی کنیم و کنار آن اصل زبان‌های دیگر را قرار دهیم تا تابلوهای فاخر دوزبانه شکل گیرد و در کشورهای مختلف به نمایش در بیاوریم. خدا را شکر می‌کنم. امروز آثار دو زبانه بزرگان و مفاخر ایران زمین، مولانا، حافظ و سعدی و خیام در کشورهایی مثل آلمان، انگلستان و روسیه به نمایش درآمده و در حقیقت این اتفاق برای نخستین بار افتاده است.

اهدای تابلویی از گالری هنر بین‌الملل به استاد منوچهر انور
اهدای تابلویی از گالری هنر بین‌الملل به استاد منوچهر انور

 ما در سال 2009 مصادف با پنجاهمین سال ترجمه آثار خیام و دویستمین سالگر تولد جرالد در کاخ نیاوران نمایشگاهی با حضور دکتر محمدعلی اسلام و سفیر انگلستان  برپا کردیم که در آن مجموعه‌ای از آثار دو زبانه خیام به نمایش درآمد که با استقبال مواجه شد و امروز خواستیم عرض ادب و احترام کنیم و چند اثر را خدمت دهباشی تقدیم کردم. 

سپس مدیر مجله بخارا پیش از دعوت از استاد منوچهر انور برای سخنرانی چنین افزود:

افتخار داشتم ناظر یکی از آثار کار نشده  استاد انور باشم که  حاصل سال‌ها تجربه در تحقیق، بررسی و پژوهش است و قرار است در کتابی با عنوان «زبان زنده» تا شهریور ماه توسط انتشارات کارنامه منتشر شود و امیدواریم که یه موقع روانه بازاز نشر شود. این کتاب مجموعه تحقیقات ایشان در مسائل زبان فارسی، ترجمه، شعر، خوانش متن و …است. استاد در بخشی از این کتاب حاجی بابای اصفهانی را با ترجمه‌ای که فیتز جرالد از خیام کرده مقایسه می‌کنند. استاد در این زمینه و اینکه منبع و ماخذ فیتز جرالد آنچه منسوب به خیام بود و موضوع جالبی در زمینه ترجمه و فیتز جرالد است را توضیح می‌دهند.

پس از آن استاد منوچهر انور سخنان خود را آغاز کرد و  ابتدا گفت که در کتاب «زبان زنده» مطلب میرسد به خیام و فیتز جرالد و من از روی همان کتاب آن فصل به خصوص را می‌خوانم:

کریم امامی صاحب نظری دقیق در کار ترجمه فیتز جرالد از رباعیات خیام را با ترجمه میرزا حبیب اصفهانی از رمان «حاجی بابا» جیمز موریه برابر می‌داند و کار این دو مترجم چیره دست را به یک چنین صورتی با هم می‌سنجد:

تصویر ترجمه دقیق در ایران حداقل یک تصویر نسبتا جدید است و شاید از دوره ذکاءالملک فروغی عقبتر نرود… یقینا پژوهندگان نسل‌های آینده روزی تحولات ترجمه را در دوران حاضر با واقع بینی خواهند سنجید و از کثرت این همه ترجمه دقیق نامفهوم و تاثیری که این امر در تاریک نویسی و تاریک اندیشی در افراد یک نسل یا بیشتر داشته است غرق شگفتی خواهند شد، ولی تا آن روز، ما همچنان اسیر واژه‌ها و دیکشنری‌هایمان خواهیم ماند…کارمیرزا حبیب همانقدر موفقیت آمیز است که کار ادوارد فیتس جرالد در ترجمه رباعیات خیام با زبان انگلیسی و در عین حال کار هیچکدام دقیق و منطبق با اصول پذیرفته ترجمه نیست. نبوغ قاعده بر نمی‌دارد؛ قواعد کار برای ما خاکیان فارغ از نبوغ است که در راهی باریک و خطرناک بین پرتگاه ترجمه آزاد و صخره سنگ‌های ترجمه ماشینی، لنگ‌لنگان قدم بر می‌داریم.

استاد منوچهر انور به مقایسه خیام فیتزجرالد و حاجی بابای اصفهانی ...پرداخت
استاد منوچهر انور به مقایسه خیام فیتزجرالد و حاجی بابا ترجمه میرزا حبیب اصفهانی پرداخت

در اینجا شاید تذکر این نکته لازم باشد که مقایسه ترجمه میرزا حبیب با ترجمه فیتز جرالد کاری است، در آن واحد، هم بجا و هم نابجا؛ بجا از آن جهت که امروزه، نزد «خواص» فارسی زبان، هر مناظره‌یی میان طرفداران ترجمه آزاد این دو اعجوبه طرار است – هردو هم شاعر و هم در کار ترجمه چربدست- اولی از فرانسه به فارسی و دومی از فارسی به انگلیسی و نابجا از آن جهت که آزادی این دو ترجمه، از یک نوع، در یک جهت و منتج به یک نتیجه همسان نیست. درست است که فیتز جرالد از خواندن رباعیات  خیام منقلب شده، از آنها الهام گرفته، تا آخر عمر با آنها ور رفته، شعر درازی بر اساس آنها پرداخته، به شاهکار شخصی خود عنوان «رباعیات خیام» داده، شخصا پنج روایت از آن چاپ رسانیده، اما در واقع درست‌تر آن می‌بود که کارش را «رباعیات فیتزجرالد» بنامد و فقط امتیاز الهامش را به عمر خیام تفویض کند. چرا؟ چون دیوانش را با سرنخی از رباعیات خیام سرمی‌اندازد و تک‌تک عباراتی متعلق با منسوب به خیام را هم، آزادوار به خورد رباعیاتش می‌د‌هد؛ اما در آخر کار، قبای بافته او برازنده قامت خیام نیست، چون تخصص اصلی فیتز جرالد فضاسازی و عینیت دادن به خواسته‌های نفسانی جلوه‌گر در صدها رباعی منسوب به خیام است – که به همین دلیل هم در مغرب زمین برای ساختن قصه‌ها و تصویرها یا فیلم‌های هزار و یک شبی و در پرداختن صحنه‌ای هارون الرشیدی، معمولا از حساب فیتز جرالد در رباعیاتش برداشت کرده اند و از تخیل او الهام گرفته و همچنان می‌گیرند و دکورهای خود را خیلی وقت‌ها از روی رباعیات ادوارد فیتز جرالد گرته‌برداری می‌کنند – حال آنکه فکر و شعر و تخیل خیام مجرد است از فضاسازی و عینیت دادن به خواسته‌های نفسانی:

ای کاش که جای آرمیدن بودی

یا این ره دور را رسیدن بودی

کاش از پی صدهزار سال از دل خاک

چون سبزه امید بردمیدن بودی

یا قطعی‌تر از آن:

آن قصر که بر چرخ همی زد پهلو

بر درگه او شهان نهاندی رو

دیدیم که بر کنگره‌اش  فاخته‌ای

بنشسته همی گفت که کوکو کو کو

 

یا جامع‌تر از آن:

جامی است که عقل آفرین می‌زندش

صد بوسه زمهر بر جبین میزندش

این کوزه‌گر دهر چنین جام لطیف

می‌سازد و باز بر زمین میزندش

 

برای شناختن خیام و دریافتن اوج خیال و عمق اندیشه‌اش  همین سه رباعی بس بود – حتی اگر آن کمتر از صد رباعی اصیل دیگر را هم در دست نداشتیم. فیتز جرالد، در عین اقتدار و چالاکی در کار شاعری، کجا هرگز تا چنین اوجی پرواز می‌کند – حتی بعد از « پر کردن جام و افکندن قبای زمستانی توبه در آتش بهار»؟ دیدار خیام از کارگاه کوزه‌گری در چهار مصرع یک رباعی خلاصه شده و تنها یکی از کوزه‌ها در دو کلام، لُب لبالب مطلب هر دو هزار کوزه را به سراینده رباعیات حالی می‌کنند:

در کارگه کوزه‌گری رفتم دوش

دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش

ناگاه یکی کوزه برآورد خروش

کو کوزه‌گر و کوزه‌خر و کوزه‌فروش

اما کوزه نامه فیتز جرالد بیش از چهار صفحه از دیوان او را اشغال کرده و قیل و قال سفال‌هایش هیچ دخلی به خروش آن تک کوزه تک صدا ندارد. غریب‌تر اینکه جام عقل فسای خیام هم، در این میان، به «سفالین کاسه آبخوری یک پسربچه بدادا» تبدیل می‌شود و به سلک سفال‌ها کوزه نامه فیتز جرالد در می‌آید:

Then said a second –“never a peevish boy would break the bowl from which drank in joy,

And he that wish his hand the vessel make, will surely not in after wrath destroy!”

 

دومی آن وقت گفت-« هرگز یک پسر بچه کج خلق کاسه‌ای را که از آن خوش نوشیده نمی‌شکند؛

و کسی که به دست خود ظرفی ساخته یقینا از سر خشم نابودش نمی‌کند!»

 مگر می‌شود «کاسه آبخوری یک پسر بچه کج خلق» را با «جامی که عقل آفرین می‌زندش» در یک ترازو گذاشت؟ در این رباعی فیتز جرالد، البته می‌شود بازتابی از یک رباعی دیگر خیام یا منسوب به او را هم رویت کرد:

ترکیب پیاله‌ای که در هم پیوست

بشکستن آن روا نمی‌دارد مست

چندین سر و پار نازنین از سد دست

بر مهر که پیوست و به کین که شکست

اما در هر حال، آن کاسه آبخوری و این پیاله می ربطی ندارند به «جام لطیفی که عقل آفرین می‌زندش»

ما وقتی ترجمه آزاد میرزا حبیب را با پرواز یا سقوط آزاد فیتز جرالد مقایسه می‌کنم، باید توجه داشته باشیم که افراط فیتز جرالد در تقطیر رباعی منسوب به عمر خیام، شعر او را، رباعی به رباعی، از مدار اندیشه مجرد خیام و حریم شعر زلالش دورتر می‌برد و در جاهایی به تصنعات لفظی و تعقیدات معنایی و حتی بلا تکلیفی‌های فکری و ساده اندیشی‌های انگور انگور انگوری و شراب شراب شرابی می‌کشاند، چنانکه کارایی «می» را در تبدیل «فلز سرب گونه زندگی» به « زرناب» به قدرت «سلطان محمود» در «غزواتش بر ضد کفار سیاهدل» تشبیه می‌کند، حال آنکه تیزبینی اصفهانی و طنز غلغل زن میرزا حبیب و احاطه بی مثالش بر قابلیت‌های گفتاری لفظ دری، نکته‌‎گویی‌ها و نکته‌گیری‌های بدیع جیمز موریه را با حدت و شفافیت و «فارسیت» بیشتری در برگردان حاجی‌بابا می‌گنجاند و از اینجاست که گفته می‌شود که اصل انگلیسی حاجی‌بابای اصفهانی در مقابل متن فارسی آن رنگ می‌بازد و ترجمه به نظر می‌آید. خیام اگر گذارش به حجره فیتزجرالد می‌افتاد، بعد از سپاس فراوان، چه بسا ایرادهای چندی هم به او می‌گرفت، اما جیمز موریه در برخورد با میرزا حبیب، علاوه بر ابراز امتنان فراوان، یقینا او را خطاب « دست مریزاد!» هم مخاطب می‌ساخت.

دهباشی با بیان اینکه سخنران بعدی از نگاهی دیگر به بحث فیتز جرالد پرداخته اند، دکتر مصطفی حسینی عضو هیئات علمی گروه زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه بو علی سینای همدان است، درباره ایشان توضیح داد:

مقالاتشان در مجله، مترجم ، کاروان، ایرانشهر و دیگر مجلات منتشر شده، کتابشان با عنوان «ترجمان صبح» ترجمه و توسط انتشارات آگه منتشر کردند کتابی هم «عمر خیام بزرگ پذیرش رباعیات خیام در جهان»  که مجموعه 18 مقاله درباره خیام و ترجمه‌های خیام در روسیه، جهان عرب، هلند و بسیاری از کشورها که انتشارات هرمس منتشر خواهد کرد همچنین در سال 93 کتابی را در حوزه ادبیات تطبیقی با عنوان « درآمدی بر مطالعات ادبی تطبیقی» که انتشارات سمت منتشر کرده است.

دکتر مصطفی حسینی با بیان اینکه درباره فیتزجرالد مترجم و شاعر زیاد شنیدیم اما در ادبیات انگلستان همانقدر که جرالد برای شعر و ترجمه اش معروف است، برای نامه‌هایش هم معروف است، سحنان خود را شروع کرد و گفت:

 سر تامس هاید (1636– 1703)، مستشرق انگلیسی، نخستین پژوهشگر غربی بود که به پژوهش دربارۀ خیّام پرداخت. هاید در کتابش زیر عنوان تاریخ ادیان پارسی، پهلوی و مادی قدیم (1700)، نه تنها بخش موجزی را به زندگی و آثار علمی خیّام اختصاص داد، بلکه این رباعی منسوب به او را نیز به لاتین ترجمه کرد: ای سوختۀ سوختۀ سوختنی/ وی آتش دوزخ ز تو افروختنی/ تا کی گویی که بر عُمَر رحمت کن/ حقّ را تو که‌یی به رحمت آموختنی. هاید در ضمیمۀ کتاب مذکور (ص. 499) حکایت نظامی عروضی سمرقندی را در مقالت سوّم چهار مقاله (551) دربارۀ خیّام آورده است. بعدها ادوارد بایلز کاول این حکایت را در مقالۀ معروفش، عمر خیّام منجّم ـ شاعر ایرانی، نقل کرد. حکایتِ مذکور بعداً به مقدّمۀ فیتزجرالد بر ترجمۀ معروفش (1859) و سپس وسیعاً به جهان ادبیّات غرب راه یافت.

به احتمال قوی، هنری جرج کین (1781– 1864) را باید اوّلین مترجم رباعیّاتِ خیّام به انگلیسی دانست. او یک رباعی از عمر خیّام را ترجمه و در سال 1816 در مجلّۀ معروف گنجینه‌های مشرق‌زمین (Fundgruben des Orients) منتشر کرد.

دکتر مصطفی حسینی از نامه های ادوارد فیتزجرالد سخن گفت
دکتر مصطفی حسینی از نامه های ادوارد فیتزجرالد سخن گفت

لویزا استوارت کاستلو نخستین مترجم انگلیسی بود که مجموعه‌ای از رباعیّات خیّام را در قالبی منظومه‌مانند به انگلیسی ترجمه کرد. رباعیّات برگزیدۀ او در کتابی با نام گلشن پارسی (The Rose Garden of Persia) در سال 1845 در قالبی آراسته و مهذّب، به تقلید از ایرانیان، به زیور طبع آراسته شد. کاستلو در این گزیده شرح بسیار مختصری دربارۀ خیّام آورده ــ که در ادامه خواهد آمد ــ و در ضمن برخی رباعیّات خیّام (مجموعاً 152 مصرع) را در پنج بخش با این عناوین آورده است: اعتراف به ایمان (40 مصرع)، در ستایش باده (39 مصرع)، بیهودگی تحسّر و تأسف (34 مصرع)، تقدیر و سرنوشت (16 مصرع) به همراه حکایتی از باب سوّم گلستان سعدی دربارۀ تقدیر محتوم، و حکمت متعالی (23 مصرع). و امّا مقدّمۀ مختصر کاستلو دربارۀ عمر خیّام:

خیّام یکی از برجسته‌ترین، و در عین حال مشهورترین شاعران اواخر قرن پنجم هجری ایران است. آراء او در باب آزادی عقاید دینی، یا جسارت او در نکوهش تزویر و تعصّب، و نظرات روشنگرانه‌اش در خصوص تعصّب و تظاهرِ معاصرانش بی‌سابقه بود. او را باید ولترِ ایران نامید، اگرچه عقاید او برای اروپاییان به اندازۀ مسلمانان حیرت‌آور نبود. متظاهران به دین ازو ــ که چهرۀ واقعی‌شان را بر آفتاب می‌افکند ــ سخت بیزار بودند. تساهل نسبت به سایر فرق، اسبابِ دردسر، و صراحت کلام موجبِ نکوهش مدام او بود. با این همه، در نزد عوام و خواص از اقبال گسترده برخوردار بود و تحسینِ آزاداندیشان، که مخاطبانِ مشتاق و جدّی آثار او بودند، مرهمی بر زخمِ دشمنی متظاهران به دین بود. خیّام در نیشابور دیده به جهان گشود و بخش بزرگی از عمرش را صرف مطالعۀ نجوم، که در آن علم از سرآمدانِ عصر بود، کرد. امّا به گفتۀ بدسگالان این علم نه تنها او را به سوی خداوند سوق نداد، بلکه باعث گمراهیش نیز شد. حاصلِ تأمّلات او دربارۀ این موضوعات مهّم در رباعیّات، که زبانزد همگان است، بازتابیده است. خیّام دوست حسن صباح بنیان‌گذار فرقۀ حشاشین بود، و گفته‌اند که در شکل‌گیری اصول پلید آن فرقه بدو کمک کرد. البّته تعصّبِ مورّخان را نباید دور از نظر داشت، خاصّه نسبت به کسی که به دلیلِ تنفر ازو، که دشمن جدّی عقاید خرافی‌شان بود، از انجام هیچ کاری فروگذار نکردند. به نظر می‌رسد که انتقاد عمر خیّام متوجّه عرفانِ امیرمعزی و سایر شاعران صوفی بود.

شب ادوارد فیتزجرالد در خانه اندیشمئدان علوم انسانی
شب ادوارد فیتزجرالد در خانه اندیشمئدان علوم انسانی

سر گور اوزلی (1770– 1844) در کتاب نکاتی دربارۀ زندگینامۀ شاعران فارسی که در سال 1846 پس از مرگش منتشر شد، نیز چند رباعی از خیّام را به انگلیسی ترجمه کرد.

در سال 1857 رابرت بنینگ، جهانگرد انگلیسی که در اواسط قرن نوزده به ایران سفر کرد، در جلد دوّم سفرنامه‌اش، با عنوان گزارشی از سفر دوساله به ایران، رباعی زیر از خیّام را به نثر انگلیسی ترجمه کرد: آن قصر که بر چرخ همی‌زد پهلو/ بر درگه آن شهان نهادندی رو/ دیدم که بر گنگره‌اش فاخته‌ای/ بنشسته همی‌گفت که: کوکو کو کو.

ایرانیان معمولاً در کنار امضای خود یک یا دو بیت شعر، از شعر خودشان یا شاعر دیگری، می‌آورند. در گوشه و کنار این محوطه، در ارتباط با این کاخ‌های بزرگ اشعاری دیدم، که نشان از پوچیِ آمال آدمی دارد؛ و یک رباعی را به زبان اصلی رونویسی کردم ــ که بی‌شک دارای سکتۀ وزنی است ــ که به قرار زیر است: آن قصر که بر چرخ همی‌زد پهلو/ بر درگه آن شهان نهادندی رو/ دیدم که بر گنگره‌اش فاخته‌ای/ بنشسته همی‌گفت که: کوکو کو کو.

کاملاً حقّ با شاعر این شعر، اگرچه شاعر بزرگی نیست، است. بی‌گمان معماران این کاخ، معبد پرسپولیس، مانند فراعنه‌ای که اهرام ثلاثه را برافراشتند، از املِ دراز و امیدِ واهی آدمی نیک آگاه بودند؛ و اگر حوادث مطابق میلِ آدمی محقّق شود، یاد و خاطرۀ این شهریاران باید همراه آثار زیباشان به حیات خود ادامه دهد؛ امّا آرزوهای آدمی به ندرت جامۀ عمل می‌پوشند، و نام دوره‌ای را که در آن می‌زیستند نیز به دست فراموشی سپرده می‌شود.

ادوارد بایلز کاول در سال 1858 مقالۀ مهّمی دربارۀ خیّام، بدون ذکر نام، به همراه ترجمۀ 32 رباعی او (با عنوان «عمرخیّام، منجّم شاعر ایرانی»، در مجلّۀ کلکته 30، 1858، صص. 149- 162) منتشر کرد که اجمالاً بدان خواهیم پرداخت. کاول تمایلی به ترجمه و انتشار گزیده‌ای از رباعیّات خیّام نداشت؛ زیرا با او احساس خویشاوندیِ فکری نمی‌کرد. او در سال 1858 در خلال مقاله‌ای که در احوال و افکار خیّام نوشت برای اثبات مدعیّاتش دربارۀ طرز فکر خیّام به 32 رباعی او استناد جُست، از این رو کوشید تا ترجمه‌ای از آنها عرضه کند. ترجمۀ آهنگین و بی‌قافیۀ او با دقّتی کم‌نظیر و مهارتی تمام انجام شده و پیداست که مترجم به هردو زبان، فارسی و انگلیسی، تسلّط تمام دارد. کاول روح پیام و اسلوب سرایشِ رباعیّات خیّام را دریافته و کوشیده است تا با انتخاب الفاظ مناسب و استوار آن را به خوانندۀ انگلیسی زبان منتقل کند. او کاملاً مقیّد بوده است که هر رباعی فارسی را دقیقاً در قالب یک بند چهار سطری انگلیسی درآورد. افزون بر اینها، از هرگونه ترجمۀ آزاد و مفهومی خودداری کرده است. مضامینِ رباعیّاتِ گزیدۀ او بدین شرح است: شادخواری و اغتنام فرصت، کوتاهی و گذرایی عمر، سرنوشت محتوم و مقدّر، چون و چرا در امر خلقت.

علی دهباشی درپایان این شب در توضیح فیلم مستند حقیقت گمشده گفت:

فیلم «حقیقت گمشده» اثر محمد علی فارسی و نگاهی به زندگی فیتز جرالد است بر اساس بخشی از اظهار نظرهای ایرانشناسان یا افرادی که در انجمن عمر خیام در انگلستان بودند و مستنداتی که وجود داشت و بخش کمی را بازسازی کردند، ساخته شده است. فیلم را با هم می‌بینیم.