شب سرو کاشمر برگزار شد
کاشمر ، شهر دو هزار و چهار صد ساله و اسطوره سرو کاشمر
دیشب را در خانه دکتر محمد مازنی (باغی مفرح در خلیل اباد ،ده کیلومتری کاشمر گذراندیم)، دوستان این باغ را ” باغ مهربانی” نام نهادند.
اگاهی های دانشنامه ایی درباره کاشمر به سهولت قابل دسترسی است. کوتاه انکه از فرودگاه مشهد تا کاشمر را دو ساعته امدیم ،البته به ضرب سرعتی که راننده داشت و در مسیر مرتب مشغول ” فالو ” کردن بود و بهرام پروین گنابادی که کنارش نشسته بود می گفت مرتب مترصد بودم چنانچه فرمان از دستش در رفت خودم کنترل را بدست بگیرم !!! دویست و چهل کیلومتر را پشت سر گذراندیم و یک بار دیگر خدای را سپاس گفتیم که به مقصد رسیدیم. ترشیز ( کاشمر،خلیل آباد و بردسکن) و توابع جمعا سیصد و ده هزار نفر جمعیت دارد. ودارای پنج مرکز دانشگاهی از پیام نور، جهاد دانشگاهی بگیر تا دانشگاه ازاد و دانشکده پرستاری….به نوعی شهری جوان است و دانشجویی. و صمیمیت مردم این منطقه و اصولا جنوب خراسان زبانزد خاص و عام است. شهرت قالی بافی، زیلو بافی ، گیوه بافی و…..هنوز برقرار است.
کاشمر یا ترشیز پیشین در این دو هزار و چند سال دچار انواع دگر گونی در نام شده است. انطور که دکتر خاتمی پور و دکتر سهیل سادات گفتند و من نوشتم نامش به حدود بیست و پنج صورت نقل شده است..
قصه سرو کاشمر که شهرت و اوازه اش از هزاره ها عبور کرده دکتر میلاد عظیمی در یادداشت خود اورده که ما در همین کانال تلگرامی نقل کردیم. اما جا دارد از کتاب ارزشمند محمد رضا خسروی درباره کاشمر هم یاد کنم که ایشان هم از جمله اورده اند که زردتشت دو شاخه سرو از بهشت از بهشت اورد و با دست خویش یکی را در قریه کاشمر و دیگری را در فریومد نشاند و سرو بعد ها ازین دو محل به اتشکده ها و قصرها منتقل شد. قصه بریدن سرو کاشمر توسط متوکل خلیفه عباسی را می توانید در کتاب تاریخ بیهق ص281 به بعد بخوانید.
” از مرثيههای سروِ كاشمر ”
سروده استاد محمد رضا شفیعی کدکنی
اي روشنی باغ و بهاران كه تو بودی
وی خرّمی خاطرِ ياران كه تو بودی
اي سرو! كه در پيرهنِ صبح نگنجيد
جانِ تو و اي جانِ بهاران كه تو بودی
با پيرهنِ سبز، برين آبی بیابر
آيينه صد نقش و نگاران كه تو بودی
در تابشِ خورشيدِ تموز و تپشِ خاك
آرامگه و منزلِ ياران كه تو بودی
بيپشت و پناهاند تَذَرْوان و هزاران
اي باغِ تَذَرْوان و هزاران كه تو بودی
خُنياگهِ مرغان و تماشاگهِ خَلقان
و آرامگهِ خيلِ سواران كه تو بودی
در همهمه با غرّشِ طوفان و شب و ابر
در زمزمه با ريزشِ باران كه تو بودی
يادِ پدر اندر پدر اندر پدرِ ما
و آيينه صد نسل و تباران كه تو بودی
سالِ دگر اين دشت بهار از كه بجويد؟
ای رايتِ رويانِ بهاران كه تو بودی
اي در غم و اندوه كه ماييم پس از تو!
وي شادی اندوهگزاران كه تو بودی!