شب هارون یشایایی برگزار شد/آیدین پورخامنه

  • عکس ها از: مریم اسلوبی و مجتبی سالک

سیصد و سی و سومین شب از شب‌های بخارا به هارون یشایایی اختصاص داشت، این شب از طرف خانه اندیشمندان علوم انسانی، مجله کرگدن، انتشارات شهاب ثاقب و مجله بخارا دوشنبه هفتم اسفندماه برگزار شد.

علی دهباشی، مدیر مجله بخارا، در توضیح این شب در سخنرانی آغازین گفت:

این شب را به افتخار یک عمر فعالیت هنری و فرهنگی هارون یشایایی برگزار می‌کنیم. امشب از جمله به مناسبت مجموعه داستان ایشان «روزی که اسم خود را دانستم» که انتشارات شهاب ثاقب منتشر کرده برگزار می‌شود که رونمایی این کتاب را هم به همراه داریم و منتظر یک کتاب جذاب ایشان هستیم که خاطرات 80 سال زندگی جذاب ایشان است. آرش و مرجان (فرزندان هارون یشایایی) باید در این کار همت کنند و خاطرات پدر خود را که شخصی نیست و چندین دهه سیاست و فرهنگ این کشور را در بر دارد، منتشر کنند.

یشایایی انسانی چند وجهی هستند، در عرصه زندگی خود متوجه شدم درد ایران را داشتند، فرهنگ و هنر ایران مساله اصلی ایشان بود، از همان دوران مدرسه اتحاد تا ورود به دانشگاه و فارغ‌التحصیلی در رشته فلسفه و علوم اجتماعی مساله ایران همیشه با ایشان بوده است و همین باعث شد که به طور جدی در عرصه فعالیت‌های سیاسی آن دوران که سرآمدش مطالبات آزادی خواهانه و استقلال‌طلبانه ملی شدن صنعت نفت به دست توانای دکتر مصدق بود شرکت فعال داشته باشد. این دوران تاثیر عمیقی بر زندگی ایشان داشت که تا به همین امروز ادامه دارد. روحیه عدالت طلبانه او همواره در زندگی ادامه داشت و همواره بر آن پای فشرده اند. همین روحیه باعث شد که بعداز فارغ التحصیلی از دانشگاه وقتی یک موسسه تبلیغاتی و تجاری تاسیس کردند، با بیژن جزنی به عنوان مدیر عامل و همکار خود و  چند تن از دوستان همفکر این موسسه را بنیاد بگذارند که از موسسات تاثیرگذرا آن دوران بود و به یاد دارم مرحوم ممیز همیشه از این موسسه و یشایایی، جزنی و دیگران به نیکی یاد می‌کردند.

علی دهباشی از یک عمر فعالیت فرهنگی و هنری هارون یشایایی گفت
علی دهباشی از یک عمر فعالیت فرهنگی و هنری هارون یشایایی گفت

فعالیت‌های او پس از انقلاب هم زمینه دیگری از کارهای او را در بر می‌گیرد که آن ساخت فیلم‌های سینمایی است که با عنوان شرکت پخش ایران آثار خود را عرضه کرد. حاصل این دوره فعالیت به عنوان نمونه ناخدا خورشید، اجاره نشین‌ها، هامون، ای ایران، در مسیر تندباد و بسیاری از فیلم‌هایی است که برای ما خاطره انگیز بود.

زمینه دیگر کارهای ایشان نویسندگی است که جزء اولین فعالیت‌های فرهنگی او می‌توان به کار در مجله فردوسی اشاره کرد و با دیگر نشریات ادامه دادند و این شوق کار مطبوعاتی هنوز یشایایی را رها نکرده و در ماه حتما می‌توانیدمقالاتی از او در روزنامه شرق و هفته نامه کرگردن بخوانید. این باعث شد به مدت 12 سال مدیریت و سردبیری هفته نامه تموز که ارگان جامعه یهودی ایشان بود را بر عهده داشته باشد.

کار سینما هنوز ایشان را رها نکرده و آخرین کار مستندی است که درباره جهان پهلوان تختی کار کرده اند که امیدوارم مجوز نمایش عمومی بگیرند و درهمین سالن به نمایش بگذاریم. می‌بینیم که یشایایی در دهه هشتم زندگی خود با شور و توانایی یک جوان 20 ساله بحث می‌کنند، می‌نویسند و به دیدار دوستانشان مفتخر هستند.

سیدمحمد بهشتی، در این جلسه حضور پیدا کرد و جملاتی درباره یشایایی گفت:

دوستی با پرویزخان همیشه برایم لذت‌بخش بود، شخصیتی دوست داشتنی دارند و خصوصا سال‌هایی که بیشتر با هم کار داشتیم همیشه از محضر ایشان لذت می‌بردم. از نقش فوق‌العاده او باید یاد کرد. فیلم‌هایی که پرویزخان کار کردند، فکر می‌کنم اکثر فیلم‌های یشایایی جز 100 فیلم برتر ایران خواهد بود چون بسیار فرهیخته و هوشمندانه ساخته شده اند.

سال‌هاست که از سینما دور شده ام و در میراث فرهنگی، کشف جدید درباره پرویزخان کردم و آن اینکه او ایرانی تمام عیار هم هست، فعالیت‌هایش مظهر فرهنگ ایرانی است. او می‌تواند فرهنگ ایرانی را نمایندگی کند که ناشی از فرهیختگی اوست.

سیدمحمد بهشتی از هارون یشایایی و فرهنگ ایرانی سخن گفت
سیدمحمد بهشتی از هارون یشایایی و فرهنگ ایرانی سخن گفت

دکتر ناصر تکمیل همایون سخنران بعدی این شب بود، او با بیان اینکه دو کتاب جدید در این هفته به دستش رسیده سخنانش را شروع کرد و گفت:

این دوهفته خیلی خوشحال شدم چون دو کتاب به دستم رسید و خواندم، یکی گفتگویی با علی اکبر معین‌فر درباره وزارت نفت و خاطرات ایشان و ملی شدن صنعت نفت و نقش دکتر مصدق و دکتر بازرگان، خیلی خوشحال شدم چون در آن مطالبی بود که من نمی‌دانستم. دوم کتابی که پرویزخان نوشتند این کتاب را من با دل و جان خواندم با اینکه سه یا چهار داستان این کتاب را قبلا خوانده بودم خیلی بر من اثر کرد. این کتاب واقعا نشان دهنده زندگی یهودیان در ایران است ولی به خوبی نشان دهنده زندگی ایرانیان یهودی مذهب است و این درست‌تر است که بیان شود چون ایرانیت این کتاب خیلی قوی است و نشان دهنده مذهب یهودیان ایران است که با تمام دنیا فرق دارد.

یهودیان ایران تافته جدا بافته در جهان هستند، زمانی که قضایای بابل اتفاق می‌افتد، یهودیان به ایران پناه می‌آوردند. اولین غیرایرانی که وارد ایران می‌شوند، یهودیان هستند و در این دو هزار و 500 سال (که برخی از اندیشمندان یهودی معتقد هستند تعدادی از یهودیان قبل از اتفاق بابل به ایران آمده بودند) اینها یهودیانی هستند که در ایران خالص ماندند و با دیگر قوم‌های نژادی آمیخته نشدند، در تمام مدت ایرانی بودن خود را حفظ کردند. این اصطلاح اشتباه است که بگوییم یهودیان در ایران، بلکه باید بگوییم، ایرانیان یهودی، آنها هیچ فرقی با دیگران ندارند. هیچگاه یهودیان در ایران در گتو نبودند. در ایران محله یهودیان داریم که همسایه‌های یهودی و مسلمان با هم زندگی می‌کنند. ادبیات خاصی که متاسفانه در ایران بر آن کار نشده است، کتاب‌های فراوانی که به زبان فارسی و به خط عبری وجود دارد و اگر به خط فارسی نوشته شود متوجه می‌شویم که چه اشعار زیبا و ویژگی خاص فرهنگی در آنها نهفته است.

یهودیان ایران مضمون اصلی سخنان دکتر ناصر تکمیل همایون بود
یهودیان ایران مضمون اصلی سخنان دکتر ناصر تکمیل همایون بود

کتاب یشایایی مشکلات خاصی دارد که اگر قبلا به من داده بودند می‌گفتم که بعضی از کلمات را تغییر دهند، مثلا جنگ بین‌المللی، ملت‌ها که با هم جنگ نمی‌کنند، جنگ جهانی بود. خشایارشاه اشتباه است، خشایار هم اشتباه است، باید به صورت اسم کامل خشایارشا نوشته شود. معتقدم برخی کلمات را در پاورقی توضیح می‌دادند کتاب با ارزش‌تر می‌شد. داستان‌های کتاب واقعا زیباست و اگر پرویزخان داستان‌هایی که یهودیان درباره محله‌های خود دارند را مطالعه می‌کردند، کتاب بهتر از این می‌شد.

در داستان سرچشمه تا صحرای کربلا چقدر زیبا دوران انقلاب را بیان میکند. داستان‌هایی در کتاب هست و این کتاب تنها کتابی است که به زبان فارسی درباره زندگی یهودیان داریم و چقدر خوب شد که او فهمید که نامش هارون است. احترامی که یهودیان به دسته‌های سینه‌زنی داشتند، این تلفیق و اتحادی که وجود داشت البته همیشه به این صورت نبود که مقداری بر اثر جهالت، تحریکات حتی تحریکات سیاسی بود. بر روی هم در هیچ جای دنیا تفاهم و دوستی که بین یهودیان و غیریهودیان آنچنان که ایران بود، وجود نداشت.

در مسائل سیاسی هم یهودیان جمعا نسبت به بسیاری از جریانات ملی در ایران علاقه‌مند بودند، روایط ایرانیان مسلمان و یهودی را بسیار صمیمی می‌دانم و این کتاب هم حکایت از همین مساله دارد و برای همیشه هم باید بگوییم ایرانیان یهودی و نه چیز دیگر.

کیومرث پوراحمد، سخنان خود را درباره داستان‌های کتاب آغاز کرد و توضیح داد:

دراین کتاب قصه‌های بسیار جذاب و زیبا با نثر روان و شاعرانه نوشته شده است، از آقای یشایایی متشکرم که ما را با زندگی ایرانیان یهودی آشنا کرد. اینکه بگوییم ایرانیان یهودی، ایرانیان زرتشتی و … به یاد دارم مش سلیمان در محله ما پارچه می‌فروخت، او یهودی بود واگر در خانه‌ای غذای خوبی پخته می‌شد، مش سلیمان دعوت می‌شد، غذا می‌خورد و به کارش ادامه می‌داد. بعد از دبیرستان به هنرستان رفتم و آنجا یک هنرستان بود که همکلاسی یهودی، زرتشتی، بهایی و ارمنی داشتیم و مطلقا هیچ مشکلی هیچکس با دیگری نداشت چون همه ایرانی بودیم. البته داشتیم، افرادی که سخت گیری می‌کردند. خانواده مادری من به شدت مذهبی بودند، وقتی یک مهمان زرتشتی داشتیم یکی از دایی‌هایم به مادرم گفت که لیوان را خوب بشور و دایی دیگر که به اندازه او مذهبی و نماز شب خوان بود گفت چه فرقی می‌کند و این چه حرفی است که می‌زنی؟

درباره پرویزخان یشایایی باید بگویم 22 ساله بودم که به تهران آمده بودم و فکر می‌کردم باید در شرکت تبلیغاتی کار کنم. من برای یک کار حدود 20 جمله نوشتم و به پرویزخان تحویل دادم، گفتند که این همه نوشتی؟ باید دو جمله بنویسی اینطور کارت بی ارزش می‌شود. درس بزرگی بود که پرویزخان به من داد.

کیومرث پوراحمد به داستان‎های کتاب «روزی که اسمم را دانستم» پرداخت
کیومرث پوراحمد به داستان‎های کتاب «روزی که اسمم را دانستم» پرداخت

در یکی دو مورد سناریوهایی داشتم درباره عشق دختر مسلمان و پسر یهودی که از کتاب اسفار کاتبان (نوشته ابوتراب خسروی) اقتباس کرده بودم به پروزی خان رجوع کردم و راهنمایی خیلی خوبی کرد که باعث شد کتاب رابه کلی کنار بگذارم چون گفتند این رفتاری که در کتاب نوشته شدهف مخصوص یهودیان آمریکا و نه ایران است. دورا دور می‌شنیدم که انسان شریفی است و گاهی سر صحنه فیلم‌هایش رفته بودم، معلوم بود آدم به شدت نجیبی است.

دکتر سیامک مرصدق، پزشکی که نماینده کلیمیان در مجلس شورای اسلامی هستند، سخنران بعدی این شب بود. او گفت:

چند نکته را لازم دانستم به دوستان بیان کنم. کاش اوضاع آنقدر که دوستان گفتند خوب بود و روابط، برادرانه و دوستانه بود و مشکلی نبود، به این خوبی نیست و مسائلی در حافظه تاریخی همه ما وجود دارد. وضعیت ایرانیان یهودی در طول تاریخ از وضعیت یهودیان در دیگر کشورها خیلی بهتر بود، ما مفهوم گتو را به صورتی که در اروپا و ورشو بود، نداشتیم ولی نادانی‌هایی هم وجود داشت که همواره سعی داشت ایرانیان را گروه گروه کند و همراهی ملی را از بین ببرد. اوایل حکومت رضاخان اقلیت‌های ایرانی تحت شوونیسم مورد هجوم قرار گرفتند، بستن مدارس ارامنه و کلیمی اولین بار زمان رضاشاه اتفاق افتاد به ویژه بعد از مسافرت رضاخان به ترکیه و ملاقات او با آتاتورک.

دکتر سیامک مرصدق به جنبه‌های زندگی هنری هارون یشایایی اشاره کرد
دکتر سیامک مرصدق به جنبه‌های زندگی هنری هارون یشایایی اشاره کرد

نکته دیگر اینکه برخی مورخین ادعایی درباره وضعیت ایرانیان یهودی دارند، من به عنوان یک پزشک، می‌گویم هیچ نژاد خالصی در دنیا وجود ندارد، کسی نمی‌تواند ادعا کند که نژادی وجود دارد که نماینده یک نژاد دیگر است. این را به این دلیل بیان می‌کنم که این مساله گاه وقت می‌تواند وسیله ای برای سواستفاده باشد. این می‌تواند شروع تفکر نژادپرستانه باشد حتی در جامعه نسبتا بسته ای مانند ایرانیان یهودی همیشه تداخل ژنی با جامعه مادر وجود داشت. در همین کتاب پرویزخان داستان مردم کلیمی که با هموطن مسلمان ازدواج می‌کند نمونه همین مساله است. غیرقابل قبول است که افرادی سه هزار سال کنار یکدیگر زندگی کرده باشند و ذخایر ژنی آنها با هم مشترک نباشد.

او سپس درباره جنبه‌های زندگی هنری هارون یشایایی اظهار کرد:

آقای یشایایی در روابط اجتماعی و هنری بیشتر از اینکه به نام یشایا شناخته شوند با نام پرویز شناخته می‌شوند این همواره برای من سوال بود، شاید این را به ذهن متبادر کند که چرا فروغ فرخزاد هم همواره در ادبیات با نام فروغ خوانده می‌شد. وقتی به این مساله فکر می‌کنم مهمترین علت را صمیمیت می‌بینم. پرویز یشایا با صمیمیت خاصی ایرانی و کلیمی بودن خود را حفظ کرده اند و نمونه و جلوه واقعی تبلور هویت واحد یهودی هستند که هم به اندازه بقیه ایرانی‌ها، ایرانی و بیشتر از سایر یهودی‌ها، یهودی است و این الزاما به معنی متشرع بودن نیست بلکه به معنی احترام به تفکر یهودی است.

اسدالله امرایی در شب هارون یشایایی
اسدالله امرایی در شب هارون یشایایی

 در طول تاریخ زندگی یشایا همواره از ارزش‌های یهودی دفاع کردند و اولین علائم این دفاع از ارزش‌های یهودی را در مجله فردوسی می‌بینیم که اولین یهودی ایرانی است که از اسرائیل انتقاد می‌کند و رفتار اسرائیل را در جنگ 6 روزه نقد کرد و اعلام کرد که این رفتارها با تفکرات یهودی سازگار نیست تا همراهی ایشان در انقلاب از 17 شهریور 57 تا جریان انقلاب و بعد هرجایی که فکر می‌کنند به تفکر و ارزش‌های یهودی بی احترامی می‌شود از اولین افرادی هستند که برای دفاع از ارزش‌های یهودی حضور دارند. برخورد قاطعانه یشایا با جریان هولوکاست را همه به یاد داریم. حضوری که برای بیان خواست‌های جامعه یهودی بعد از انقلاب داشتند و همراهی جامعه یهودی با ارزش‌های کلی مردم ایران داشتند. ارزش‌های انسانی، ارزش‌های پایه ای هستند که مورد قبول همه انسان‌ها است. او از افرادی است که انسانیت را محدود به یهودی، مسیحی و مسلمان بودن نمی‌کنند، این ارزش‌های انسانی در تک تک افراد وجود دارد.

مرصدق در ادامه با اشاره به داستان‌های کتاب یشایایی توضیح داد:

داستانهایی که در این کتاب دیده میشود بیش از همه روایت یهودیان است که شاید از نظر ادبیات نتوان به آنها به عنوان داستان کوتاه نگاه کرد. درواقع اینها روایت‌ها و خاطراتی هستند که از ضمیر اول شخص مفرد روایت شده اند. در ادبیات فارسی نمونه‌های آن را در کارهای رسول پرویزی با نام شلوارهای وصله‌دار یا لولی سرمست می‌بینیم. نکته جالب در یکی از این داستان‌ها است که در واقع بیان شخصیت خود آقای یشایا است. در داستانی که مطرح می‌کند که بالاخره من فهمیدم که نام من چیست دو بخش از هویت او مشخص می‌شود. در هفت سالگی که سن آغاز آموزش و پیدا کردن نگرش علمی به دنیا است در پرویز یشایا به وحدت می‌رسد. هارون و پرویز در این سن هستند که دریچه شناختشان مشخص می‌شود و آقای یشایا متوجه می‌شود که پرویز و هارون یک نفر هستند. به نظر من اگر بخواهیم جنبه‌های روان‌شناسانه این اثر ا مورد توجه قرار دهیم ما را به این می‌رساند که این هویت واحد ایرانی یهودی از زمانی که دانش، علم و اندیشیدن وارد ذهن آقای یشایا شده با او همراه بوده است.

امیدوارم سایه آقای یشایا سال‌های طولانی برسر خانواده استوار باشد. مردم ایران و جامعه یهودی بتواند از اندیشه‌های او استفاده کند. بدون شک یشایا فعلا معروف‌ترین و اثرگذارترین چهره در جامعه ایرانیان یهودی هستند برای تک تک روشنفکران یک الگو به حساب می‌آید.

ممکن است افرادی مخالف آثار آقای یشایا باشند ولی به هیچ وجه او مخالف شخصی ندارند و این به علت روح بزرگ و نگرش انسانی و پذیرش افکار گوناگون است که در شحصیت او وجود دارد. شخصیت او در عین حال که کثرت عقاید را می‌پسندند در نگرش به ارزش‍‌های انسانی دارای وحدتی هستند که هرکس به این وحدت‌ها پایبند باشد در چهارچوب فکری خود می‌پذیرند و جای می‌دهند.

دکتر امید بهبهانی و ابوالحسن تهامی
دکتر امید بهبهانی و ابوالحسن تهامی

همانطور که سینمای ایران بدون یشایا چیزی کم داشت، همانطور که ریاضیات بدون پرویز شهریاری چیزی کم دارد همانطور هم جامعه ایرانیان یهودی بدون یشایایی چیزی کم داشت. وجه و تاثیر افرادی مانند یشایا در سرنوشت جوامع اقلیت قابل انکار نیست.

سیروس علی‌نژاد با بیان اینکه آقای یشایایی را چند سال بیشتر نیست که می‌شناسم سخنان خود را آغاز کرد و ادامه داد:

هر وقت درباره مسائلی که با هم مخالفت داریم صحبت کردیم، من به ایشان نزدیکتر شدم و دوستی ما عمیق‌تر شد برای اینکه او آدمی صمیمی است. اختلاف عقیده نباید باعث شود که با هم مخالف شویم. یشایایی اصلا نمی‌گذارد که کسی با او مخالف شود.

خیال می‌کنم که ما تا قبل از انقلاب به عنوان مردم با هیچکدام اقلیت‌ها خوب رفتار نکردیم، بعد از انقلاب ما مردم کار خاصی نکردیم ولی حکومت مخالفت‌هایی داشت و اینها مسائلی است که مکتوب شده است.

در کتاب خاطرات یکی از استادانم که یهودی بود و در محله اودلاجان زندگی می‌کرد، داستانی بود با عنوان « بچه مسلمون ناف محله» در آن نوشته بود که بچه مسلمان‌ها با بچه یهودی‌ها و بزرگان آنها با هم چگونه رفتار می‌کردند. زیورخانمی است که مامای محله است و همه بچه ها را او به دنیا آورده با وجود این وقتی یک زائو را کمک می‌کند، سید فخار به او می‌گوید که وسایل را آب ‌بکش که پدر یک بچه مسلمان به او می‌گوید مومن دلت را آب بکش.

یک روز در مدرسه اتحاد مسابقه زبان فرانسه برگزار می‌شود، بچه‌های اتحاد اول می‌شوند و مدرسه بدری‌ها از آخر دوم می‌شوند و بچه‌های مدرسه بدر فکر می‌کنند باید انتقام بگیرند، پس می‌روند  بچه‌های اتحاد را کتک می‌زنند و شادمان به خانه باز می‌گردند. اینها برای زمانی است که دولت مشکلی با یهودیان نداشته و ما خود این مشکلات را ایجاد کردیم و باید از اینها نوشت و گفت و پوزش خواست.

سیروس علی نزاد از صمیمیت هارون یشایایی سخن گفت
سیروس علی نزاد از صمیمیت هارون یشایایی سخن گفت

وقتی که داستان‌های یشایایی را می‌خواندم آنقدر با محبت و بدون عقده نسبت به بچه‌های مسلمان نوشته شده که هیچ شباهتی به نوشته‌های مسلمان‌ها درباره یهودی‌ها نیست. نه فقط داستان‌های کتاب اینقدر محبت آمیز است بلکه کتابی از ایشان خواندم که هنوز چاپ نشده که تمام سرگذشت کلیمیان را نوشته اند و چنان خونسرد در طول کتاب حرکت کرده است که گویی محقق خارجی آن را نوشته باشد.

اهیمت یشایایی فقط در سینماگری ونویسندگی و ژورنالیسم او نیست، یک صدایی بین اقلیت‌های ایرانی پیدا شده است که با کمال تاسف هیچ وقت آن قوم بین ما صدا نداشت، اولین بار است که کسی صدای ایرانیان یهودی شده است. بنابراین وجود مغتنم پیدا شده که در فرهنگ و اقوام ما ارزش خاصی دارد.

و سپس مرجان یشایایی درباره پدرش چنین گفت:

پدرم، هارون یشایایی، که بسیاری او را به نام خودمانی پرویز خان و یهودیان با نام عبری یشعیا می‌شناسندش، سوم شهریور 1314 در یک خانواده پراولاد یهودی در بخش یهودی‌نشین محله عودلاجان خیابان سیروس، به نام سرچال متولد شد. پدرش که قصاب بود، چند ماهی پس از به دنیا آمدن او براثر ابتلا به زخم کزاز در قصابخانه در 45 سالگی فوت کرد و همسر و 9 فرزندش را تنها گذاشت. مادر خانواده و برادر بزرگ‌تر که آن موقع 12 سال داشت، کمر همت بستند تا با کار و کوشش زندگی آبرومندانه‌ای را برای خانواده رقم بزنند و به تایید دوستان و اقوام به‌خوبی از عهده این کار بر‌آمدند. پسرها هر یک به دنبال کاسبی و دخترها به خانه بخت رفتند. هارون، کوچک‌ترین فرزند خانواده، هرچند از سال‌های کودکی برای امرار معاش سخت کار می‌کرد، تصمیم گرفت به راه سایر برادران نرود و زندگی متفاوتی در پیش بگیرد.

مرجان یشایایی
زندگی هارون یشایایی از زبان دخترش، مرجان یشایایی

او تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه اتحاد پایین، واقع در محله عودلاجان، و دوران متوسطه و دبیرستان را در مجتمع مدارس آلیانس یا اتحاد گذراند. دوران نوجوانی وی دورانی پرتب‌وتاب در تاریخ کشورمان و مقارن با ملی شدن صنعت نفت بین سال‌های 1329 تا 32، بود و وی که همواره سخت پایبند هویت یهودی خود بود و تا امروز نیز هست، در نقش مبارزی یهودی همراه سایر دوستانش در دبیرستان اتحاد در مبارزه با گروه‌های فاشیستی سومکا که آموزه‌هایی ملهم از آلمان هیتلری داشتند، مشارکت کرد و د در سراسر زندگی با هدف ارتقاء استقلال، آزادی و سربلندی ایران عزیز، این روش مبارزاتی را سرلوحه فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی خود قرار داد.

 در سال 1333، پس از آزادی از زندان چند ماهی را همراه صمیم‌ترین دوست و همراه و هم‌زندان خود، بیژن جزنی، سخت درس خواندند و در همان سال، هر دو در رشته فلسفه دانشگاه تهران قبول شدند. پدرم در نقل آن دوران می‌گوید که حانه‌مان آنقدر شلوغ و پرجمعیت بود که ناچار شدم چند ماه باقیمانده تا کنکور را همراه بیژن در پارک شهر بگذرانم و هر روز یک نفر از خانه برایم غذا می‌آورد. در سال 1334، همراه بیژن موسسه تجارتی پرسپولیس را راه انداختند و به کار در زمینه سینما و و ساختن اسلاید و فیلم‌های تبلیغاتی و تجارتی مشغول شدند  و در این راه با دوستان دیگری که هر کدام نام درخشانی در فرهنگ ایران به حساب آمدند همکاری کردند، افرادی مانند عباس کیارستمی، علی اکبر صادقی و دیگران. آن موقع، کارهای تجارتی تازه در ایران پا گرفته بود. براثر تلاش دو شریک، کار شرکت رونق گرفت و سازمان کوچک پرسپولیس به موسسه بزرگ تبلی‌فیلم تبدیل شد.

کارن خانلری (نماینده ارامنه در مجلس)و دکتر سیامک مر صدق (نماینده کلیمیان در مجلس
کارن خانلری ـ نماینده ارامنه در مجلس ـ و دکتر سیامک مرصدق ، نماینده کلیمیان در مجلس)

در جریان مبارزات دانشگاه تهران در سال1341، به همراه جمعی دیگر از دانشجویان مبارز یهودی، سازمان دانشجویان یهود ایران را بنیاد گذاشت که این سازمان خوشبختانه تا امروز به حیات خود ادامه داده و از فعال‌ترین نهادهای جامعه یهودی ایران است. در سال 1343، پدرم همراه همیشگی زندگیش را در سازمان پیدا کرد و با مادرم، فریده پوراتیان، که آن موقع دانشجوی مددکاری بود، ازدواج کرد. از روز ورود به زندگی پرافت‌وخیز پدرم، مادرم که خود در سمت مددکار همواره در محروم‌ترین نقاط تهران در رفت‌وآمد بود و بعد از انقلاب 20 سال به طور افتخاری مسئولیت بخش مددکاری بیمارستان سپیر را بر عهده گرفت، شد سنگ زیرین آسیای خانواده ما و همواره او بوده که بی هیچ ادعایی در طوفان حوادث قبل و بعد از انقلاب و در  دستگیری‌ها و غیبت‌های پدرم از خانه و دلنگرانی‌های همیشگی ما برای امنیت او، سکان آرامش من و برادرم و مادربزرگی که سال‌ها با ما زندگی کرد را در دست داشت.

در سال 1346، با دستگیری بیژن جزنی که مدیرعامل شرکت بود، ساواک تبلی‌فیلم را تعطیل کرد، تا چند ماه بعد که به شکلی دیگر، فعالیت شرکت بدون حضور جزنی از سر گرفته شد. پدر هیچگاه از فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی و حمایت از خانواده‌های زندانیان سیاسی دست نکشید و در جریان انقلاب نیز باز هم در قامت مبارزی یهودی مجدانه با نهادهای انقلابی همکاری فعال داشت و چهره‌ای کاملا فعال و شناخته‌شده بود. همو بود که چند هفته‌ای پس از پیروزی انقلاب، در فضایی بسیار متشنج و ناآرام، از رابطه سالیان دیرین زندان و مبارزات خود با انقلابیون مسلمان به‌خصوص مرحوم آیت‌اله طالقانی استفاده کرد و ترتیب ملاقات رهبران جامعه یهودی ایران با امام خمینی، رهبر انقلاب، را داد که در خاورمیانه پرکشاکش آنروز و امروز، نقشی تردیدناپذیر در ادامه حیات ایمن جامعه یهودی ایران و ارائه الگویی از زندگی مسالمت آمیز پیروان ادیان الهی در کنار یکدیگر ایفا کرد و سپس با سخنرانی در پیش از خطبه‌های نماز جمعه تهران در تاریخ روز قدس 1363 بر حق حیات عزتمندانه یهودیان در میهن آبا و اجدادیشان پای فشرد. وی پس از انقلاب و در فضای آزاد آن سال‌ها، پایه‌گذار جامعه روشنفکران یهودی ایران بود و اطلاعیه این جامعه در دفاع از حقوق مردم فلسطین که با استقبال فراوان روشنفکران یهودی سراسر جهان و نیز مسئولان فلسطینی روبرو شد را می‌توان از اولین موضع‌گیری‌های صریح روشنفکری یهودی در دفاع از مردم مظلوم فلسطین و محکوم کردن زیاده‌خواهی‌های دولت اسرائیل در پایمال کردن حق این مردم و تجاور سرزمینی به آنان دانست. ارگان رسمی جامعه روشنفکران یهودی به نام تموز،از تیرماه سال 1358 تا 12 سال به سردبیری هارون یشایایی منتشر شد و هنوز از اسناد معتبر در تاریخ آنروز جامعه یهودی به شمار می‌رود. 

پدرم علاوه بر حضور در فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی با سایر هموطنان، در مدیریت جامعه کوچک یهودی ایران حضوری بسیار پررنگ داشت و از سال 1356 تا مدت 31 سال و در بحرانی‌ترین دوران تاریخی کشور ما عهده‌دار ریاست هیئت مدیره بیمارستان دکتر سپیر، بیمارستان خیریه کلیمیان در خیابان سیروس، بود که در راه احیای آن سخت کوشید و به کمک سایر دوستان و یهودیان ایرانی داخل و خارج از کشور برای ماندگاری بیمارستان و خدمت به هموطنان از هیچ تلاشی فروگذار نکرد. همزمان به مدت 14 سال سمت رئیس هیئت مدیره انجمن کلیمیان تهران را نیز بر عهده داشت که به گواهی قاطبه یهودیان ایرانی یکی از موفق‌ترین و پرافتخارترین دوره‌های انجمن‌های کلیمیان تهران بوده است.

از اوائل سال 1357، ساخت فیلم‌های مستند و کوتاه در شرکت تبلی‌فیلم که این بار با نامه پخشیران فعالیت می‌کرد، متوقف شد و مدتی بعد از وقوع انقلاب، در سال 1358 شرکت فعالیت خود را به صورت تولید فیلم‌های سینمایی از سر گرفت که از آن هنگام تا امروز فیلم‌های این شرکت جوایز زیادی در داخل و خارج از کشور را از آن خود کرده است. اولین فیلم سینمایی با نام جایزه با کارگردانی علیرضا داوودنژاد، و پس از آن، فیلم‌های اجاره‌نشین‌ها با کارگردانی داریوش مهرجویی که هنوز عنوان یکی از پربیننده‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران را داراست، ناخدا خورشید و ای ایران با کارگردانی ناصر تقوایی که اولی  برنده پلنگ طلایی جشنواره لوکارنو شد، در مسیر تندباد در سال 1367 با کارگردانی مسعود جعفری جوزانی که سیمرغ بهترین فیلم هفتمین جشنواره فجر را برد و کیمیا که بهترین فیلم دفاع مقدس از دیدگاه منتقدان دانسته شده، از جمله کارنامه پرافتخار شرکت پخشیران است.وی در سال ۱۳۸۷ در بیست و هشتمین جشنواره فیلم فجر از سوی وزارت ارشاد به عنوان بهترین تهیه‌کننده فیلم‌های سینمایی بعد از انقلاب شناخته شد و آخرین فعالیت او تا این لحظه، ریاست نوزدهمین جشن خانه سینما بوده است. شرکت پخشیران هم‌اکنون با ساخت فیلم‌های مستند و زیست‌محیطی به کارگردانی برادرم، کیارش، به فعالیت خود ادامه می‌دهد.

و اما در سال 1386 همراه با بلند شدن هنگامه افسانه دانستن هولوکاست، هارون یشایایی، رئیس وقت هیئت مدیره انجمن کلیمیان در ملاقاتی حضوری با محمود احمدی‌نژاد، رئیس جمهور، نامه‌ای با امضای شخصی و با عنوان «آقای رئیس‌جمهور! هولوکاست افسانه نیست» را به دست وی داد که پس از انتشار شهرت جهانی پیدا کرد و از طرف مرکز بایگانی اسناد هولوکاست در دانشگاه ییل آمریکا، تنها سند رسمی درباره هولوکاست از ایران اعلام شد. متعاقب نوشتن نامه، هارون یشایایی پس از نزدیک به 5 دهه مدیریت ارگان‌هایی مانند بیمارستان دکتر سپیر، انجمن کلیمیان تهران، سازمان دانشجویان یهودی ایران، سازمان فارغ‌التحصیلان یهودی ایران، جامعه روشنفکران یهودی ایران و مدیرمسئولی نشریه افق بینا، ارگان رسمی انجمن، مجبور به استعفا از کلیه مناصب خود شد. استعفای وی پس از انتشار نامه در اغلب نشریات یهودی معتبر دنیا به تیتر یک آمد و به این ترتیب عمر چندین دهه مدیریت رسمی وی در جامعه یهودیان ایران با نهایت عزتمندی به پایان رسید.

سیدعلی میرفتاح سخنران بعدی این شب بود: او این چنین گفت:

از خدای متعال می‌خواهم که بر ذهن و ضمیرم و بر زبانم کلماتی را القا کند که اولا بی‌ربط و بی‌وجه نباشد، ثانیا شما را از آن –در این چند دقیقه- ملال نیاید. ثالثا به دل مخاطب اصلی این متن، سرور ارجمندم، استادنا و مولانا هارون یشایایی خوش بنشیند. یاد ده ما را سخن‌های دقیق/ که تو را رحم آورد آن ای رفیق/ گر خطا گفتیم اصلاحش تو کن/ مصلحی تو ای تو سلطان سخن.

سیدعلی میرفتاح از قصه های شیرین هارون یشایایی سخن گفت
سیدعلی میرفتاح از قصه های شیرین هارون یشایایی سخن گفت

از اینکه بگذریم، نمی‌توانم خرسندی- بلکه شور و شعفم را از برقراری چنین جلسه‌ای ابراز نکنم. از این بهتر چه بخواهیم که در نهایت صلح و مدارا، با آشنا و غریبه، دوستانه، دور هم جمع شویم و به خوبی وخوشی درباره رفیقمان- درباره رفیق بزرگوارمان، هارون یشایایی و درباره قصه‌های دلنشینی که نوشته، با ذوق و شوق حرف بزنیم، شعر بخوانیم، قصه بگوییم و در ستایش از او و در تکریم او از هم سبقت بگیریم. خدا این خوشی را از ما نگیرد و کینه و نقار را جای این مهر و مودت ننشاند. خدا سبب این خوشی را نیز روز افزون بدهد. رفیقمان علی دهباشی همه جا بانی خیر است و هرجا که بحث کتاب و نویسنده و متفکر و فیلسوف و حکیم و هنرمند پیش آید- بلکه هرجا اسم شریف ایران به میان آید علی دهباشی حاضر یراق میدان‌داری می‌کند.

و اما آنچه به عقل بنده می‌رسد تا در این جلسه خدمتتان عرض کنم نقل داستانی است از موسای کلیم که درود خدا بر او و بر پیامبر اسلام باد. از سر نادانی بلکه حکمت ناشناسی، از کودکی رازی در دل داشتم که می‌ترسیدم آن را در جایی به کسی بگویم. امشب در این جلسه اول باز است که می‌خواهم یکی از تردیدهای عقیدتی‌ام را بازگو کنم. محل اعتنا و اعتبار تردید موجود ناداشتی چون من نیست. از کفر و ایمان امثال من بر دامن کبر کبریا گردی ننشیند، ارزش و اهمیتی هم ندارد، اما از آن جهت که تردید کودکانه ام تبدیل به پله‌ای شد که قدری از روزمره ارتفاع بگیرم و در حد ظرفیتم با یکی از اسرار الهی مواجهه پیدا کنم مناسبت دارد که آن را بگویم و شما را نیز بخواهم که در آن تامل کنید، امشب را می‌گذاریم به  حساب رفع القلم.

همیشه برای من سوال بود که خدای متعال روی چه حکمتی –به قول عوام روی چه حسابی- به موسی پیامبری داده است؟ نه تنها پیامبری داد، بلکه با او شخصا وارد مکالمه شده و از عصا و کار و بارش سوالاتی پرسیده و از او احوالپرسی کرده است. ضمن اینکه هنوز او به دنیا نیامده جلوجلو خدا در کف حمایتش گرفته، در نیل رهایش نکرده، به دل فرعون و زنش انداخته تا او را چون نور چشمی بپرورانند، عزیزش بدارند و مادرش را به عنوان دایه استخدام کنند و شیربهایش دهند. مقایسه کنید با عیسی که در سختی و مشقت بزرگ شد و هیچگاه از زخم طعن بدخواهان ایمن نبود. پیامبر ما نیز طعم یتیمی چشید و فقر فاقه را شخصا تجربه کرد. قصد مقایسه ندارم و به این فرمایش قرانی «لا نفرق بین احد من رسله» باور دارم. منظورم چیز دیگری است، می‌خواهم مقام و منزلت ویژه کلیم الیه را یادآور شوم. ضمن اینکه موسی قبل از اینکه از مصر به وادی ایمن بگریزد، در یک مشاجره ساده، مشتی بر گردن یکی از قطبیان زد و او را کشت. 10 سال بعد وقتی خدا به او ماموریت داد تا به نزد فرعون برود گفت من از سوی آنان تحت تعقیبم و می‌ترسم که مرا بکشند هم نگران این پرونده قضایی بود و هم از لکنت زبانش می‌ترسید، هم گفت که تنهایی از پس ماموریت بر نمی‌آید، هم می‌دانست که این امور محتاج شرح صدر و ابراز معجزه است. چیزی که برای من عجیب می‌نمود این بود که خدای متعال همه رقمه با موسی راه آمد. هم به او ید بیضا داد، هم هارون را به عنوان وزیر و دستیار ویژه اش برگزید، هم عصایش را اژدها کرد… همین عصا را بخوانید می‌بینید هیچ پیغمبر دیگری چنین عصای کارآمدی نداشت. عصایی که تا پیش از نبوت به کار چوپانی می‌آمد، موسی به آن تکیه می‌کرد، به شاخه‌های بلند می‌زد تا برگ از آن فرو بریزد، یکباره بعد از نبوت ارتقا فوق العاده می‌یابد و نه تنها تبدیل به اژدها می‌شود، بلکه سحر نسحره را باطل می‌کند.از دل سنگ آب غرب در می‌آورد و دریا را می‌شکافد. جز موسی هیچ کس دیگری از این عصا، شبیه این عصا حتی یک دهم این عصا را ندارد. به روایت قران یکبار امت موسی از او می‌خواهند که خدا را ببینند. خدا چنان به آنها خشم می‌گیرد و سفت و سخت عقوبتشان می‌کند که سابقه ندارد. اما عجیب اینکه قبلش خود موسی چنین  تقاضایی به زبان می آورد، رب ارنی خدا نه تنها خشم نگرفت بلکه فرمود «لن ترانی…» چیزی که برای این حقیر، فقیر سراپا تقصیر بی‌خبر از همه جا سوال بود، این بود که این عزیزی از کجا آمده، چرا خداوند برای او حساب ویژه باز کرده و چرا به او خدمات ویژه اعصا فرموده است.

صحنه‎ای از شب هارون یشایایی
صحنه‎ای از شب هارون یشایایی

داستان ملاقات موسی با شعیب را بخوانید بیشتر به این خدمات ویژه واقف می‌شوید، لذا شاید به من به منی که وجودم آمیخته ست با جدال شک و ایمان حق بدهید که پنهانی و در لایه‌های زیرین ضمیرم یک علامت سوال بزرگ داشته باشم و بپرسم که مگر می‌شود بی محنت به کسی، ولو به پیامبر خدا، این همه نعمت بخشید… تا اینکه در مثنوی شریف مولانا به داستانی برخوردم که نه تنها پرده از راز نبوت برداشت، بلکه اولی العزم بودن موسی را در چشم صد چندان کرد. داستانی که مولانا تعریف می‌کند، همان داستان معروف بره گمشده است. یک روز که موسی مشغول شبانی بود، بره ای از او گم شد و به کوه زد:

گوسفندی از کلیم الله گریخت/ وان رمه غایب شد از چشم او/ گوسفند از ماندگی شد سست و ماند/ می‌نواخت از مهر همچون مادرش/ نیم ذره تیرگی و خشم نی/ غیر مهر و رحم آب چشم نی/ گفت گیرم بر منت رحمی نبود/ طبع خود بر خود چرا استم نمود… با ملایک گفت یزدان آن زمان که نبوت همی زیبد فلان… در اصل این مهربانی و شفقت بر مخلوقات  و عشق بی حد و نصاب به انسان و حیوان و گیاه است که فرزندان آدم را شایسته پیامبری می‌کند. مصطفی فرمود خود که هر بنی/ کرد چوپانش برنا یا صبی/ بی شبانی کردن و آن امتحان/ حق ندادش پیشوایی جهان …

احمد محیط طباطیایی، کیومرث پوراحمد،سید محمد بهشتی و ...
احمد محیط طباطیایی، کیومرث پوراحمد،سید محمد بهشتی و …

رفیق ما، رفیق بزرگوار ما، آقای هارون یشایایی هم بی جهت بر این مسند و مقام ننشسته است. کدام مسند ومقام؟ منظورم تهیه‌کنندگی سینما نیست. منظورم مبارزه سیاسی هم نیست. نوشتن برای مطبوعات هم الان تا دلتان بخواهد نویسنده نوظهور و جویای نام و نان داریم. منظورم مقام و مسند عزت است. آقای یشایایی عزیز است و همه ما که اینجا آمده ایم، او را از عمق جان دوست داریم. صد برابر این جمعیت آنهایی هستند که به هر دلیلی دستشان از آتش این محفل کوتاه است، آنها هم آقای یشایایی را عزیز می‌دارند و همینکه صحبتش به میان می‌آید در خطاب یا غیاب از او به نیکی حرف می‌زنند. حسن خلقش را می‌ستایند و مهربانی‌اش را مثال می‌زنند. این مهربانی که چیزی پوشیده و پنهان نیست.

سرتاسر کتاب «روزی که اسم خود را دانستم» نه فقط این کتاب، سرتاسر یادداشت‌هایی که از این طرف و آن طرف نوشته اند ومی‌نویسند، سرتاسر فیلم‌های داستانی و مستندی که ساخته اند و کاش باز هم بسازند حتی سرتاسر مبارزه سیاسی و خاطرات زندان، هر جا را نگاه کنید، می‌بینید که او دیگران را بر خود مقدم می‌دارد، تا آنجا که دستش برسد به دیگران هرکه باشند، خدمت می‌کند، اهل مواسات است. اهل دستگیری است، اهل دوستی است… کافی است بداند در گوشه و کنار شهر، آشناها و غریبه‌هایی هستند که به کمکش نیاز دارند، منظورم را بد بیان نکنم، نمی‌خواهم که از او چهره‌ای خیر ترسیم کنم، خیرخواهی فراتر از خیر بودن است. منظورم مهر و عشق و محبت بی دریغ است…

سلیمان نبی که هزار برابر موسی از نعمات خدا برخوردار بود، اصلا خداوند گلش را با برخورداری و تنعم سرشته بود، به ما گفت حاصل این عالم چیزی جز خستگی و ملال نیست. گفت آخر حکمت ملال است. آخر عیش و نوش هم ملال است. به زبان امروز بخواهم فرمایش پسر داود را ترجمه کنم باید بگویم که آخر مبارزه سیاسی، آخر نویسندگی، آخر علم، مقام، پول وشهرت بلکه آخر تعبد خشک و خالی هم ملالت بلکه ندامت است. من که در کار و بار روزنامه‌ام هر روز با بزرگانی روبه‌رو می‌شوم که پس از عمری کار و تلاش، جز پشیمانی و خستگی و بی‌حاصلی نصیب دیگری ندارند. یعنی آدم را در زیر آفتاب، جز خستگی و ملالت حاصلی نخواهد بود، هرچه بکاریم، تاکید می‌کنم هرچه بکاریم دست آخر خستگی و فرسودگی درو می‌کنیم مگر مهربانی، مگر آن چیزی که خواجه حافظ به نکویی اهل کرم تعبیر کرده اند. بر این رواق زبرجد نوشته اند به زر/ که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند…

دکتر ناصر تکمیل همایون به همراه علی دهباشی
دکتر ناصر تکمیل همایون به همراه علی دهباشی

من آدم بی‌تجربه‌ای نیستم. در زندگی‌ام آدمی هم کم ندیده ام. اهل مداهنه و مداحی هم نیستم، اما از اولین روزی که آقای یشایایی را دیده ام و مفتخر به رفاقت او شده ام، دریافتم که با یکی از همان نوادر دورانی هم‌سخنم که ملال به زندگی‌اش راه ندارد و خیرخواهی را بر هرکاری مقدم می‌دارد. به حسن و خلق و وفا کس با یار نرسد/ ترا در این سخنان کار ما نرسد/ اگرچه حسن فروشان به جلو آمده اند/ کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد/ به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز/ به یار یک جهت حق گزار ما نرسد… چنان بزی که اگر خاک ره شوی کس را/ غبار خاطری از رهگذرما نرسد.

هارون یشایایی در پایان شب، با تشکر از حضار بیان کرد:

خدا را گواه می‌گیرم که قصد تواضع ندارم ولی خود را لایق این همه محبت دوستان نمی‌دانم. بزرگ سینمای ما وقتی من فیلم می‌ساختم، سید محمد بهشتی بود و هست و به یاد دارم بزرگداشتی برای او گرفته بودند خیلی‌ها آمدند و صحبت کردند و معلوم که همه از او تعریف کردند، آقای بهشتی وقتی آمدند پشت تریبون گفتند من به همه افرادی که این همه تعریف و تمجید کردند فقط یک چیز می‌گویم، «همه چیزهایی که به من گفتی خودتی» فکر کردم همه چیزهایی که دوستان درباره بنده گفتند نشانه بزرگی و لطفشان درباره بنده بود.

من در سینمای ایران صادقانه و با پیشینه فکری در فیلم‌هایی که ساختم حضور داشتم. در مسیر تندباد یکی از سخت‌ترین فیلم‌هایی است که در سینمای ایران ساخته شده و سلامت خود را برای آن گذاشتم. همیشه در سینمای ایران آدم کوچکی بودم.

در این داستان‌هایی که می‌خوانید و در مجله کرگدن برخی از آنها چاپ شده و خواهد شد، خود من در این روایات و گزارش‌ها حضور دارم. در مقدمه هم نوشتم، بعضی از این داستان‌ها را از مادم شنیدم و بعد به آن هویت مکانی و زمانی دادم. به قول امروزی‌ها دراماتیزه اش کردم ولی چیزی که برای خود من مهم است، سنم زیاد است 82 سالم است، در پایان زندگی خودم برایم افتخار بود و هست که واقعا از روزی که خود را شناختم و توانستم درک کنم که وظیفه ای دارم یک لحظه از ایرانی بودنم، عشق و تعصب فروگذار نکردم.

هارون یشایایی: هرگز به زندگی در جایی جز این خاک فکر نکردم
هارون یشایایی: هرگز به زندگی در جایی جز این خاک فکر نکردم

در واقع در فقیرترین منطقه یهودی‌نشین تهران در شرایط خانوادگی بسیار سخت متولد شدم ولی هرگز فکر نکردم بجز این خاک در جای دیگر می‌توانم زندگی کنم، علاقه ام به نوشته‌هایم و سینما به همین دلیل بود. دوستانی داشتم که با آنها بزرگ شدم و در راه آرمان‌هایشان جان خود را فدا کردند بدون هیچ تعصب و به عشق ملت ایران، افتخار این را دارم که اسم آنها روی من است.

من یهودی هستم، و این هویتی برای من است. اسم من هارون کلیمی یشایایی است. در یکی از سال‌ها که رئیس انجمن کلیمیان بودم می‌خواستند اسم‌های کلیمیان را تغییر دهند. من شدیدا با آن مخالفت کردم و به مجلس رفتم و گفتم که تغییر هویت خطرناک است، بگذارید این هویت برای کلیمی‌ها باقی بماند. این نه برای من افتخار است نه اینکه ما کلیمیان مهمتر از دیگران ایم. من نتانیاهو و ترامپ را در مقاله ای در شرق مورد بررسی قرار دادم. به عنوان یهودی به حقوق مردم فلسطین اعتراض کردم و در آن زمان ما را بازداشت کردند.

در این شب از کتاب « روزی که اسم خود را دانستم » رونمایی و تابلویی به هارون یشایایی تقدیم شد. در پایان جلسه یشایایی کتابش را برای دوستدارانش امضا کرد.

رونمایی کتاب«روزی که اسمم را دانستم» توسط همسر و دو فرزند ارش و مرجان.
رونمایی کتاب«روزی که اسمم را دانستم» توسط همسر و دو فرزند ارش و مرجان.