دیدار و گفتگو با اسماعیل جمشیدی/ پریسا احدیان

 

صبح روز پنجشنبه، چهارم آبان ماه سال یکهزار و سیصد و نود و شش، یکصد و پنجمین نشست روزهای پنجشنبۀ مجلۀ بخارا با همراهی شهر کتاب کاشانک و مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، فروشگاه اینترنتی محفل به دیدار و گفتگو با «اسماعیل جمشیدی» اختصاص یافت.

این جلسه با حضور: دکتر ناصرالدین پروین، سیروس علی‌نژاد، فواد فاروقی، محمود آموزگار، هارون یشایایی، ر.اعتمادی، بهمن رضایی و روزنامه‌نگاران نسل جوان برگزار شد.

در ابتدا علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به میهمانان حاضر در این نشست از همکاری اسماعیل جمشیدی با مجلۀ کلک و بخارا چنین گفت:

“آقای جمشیدی همیشه به کلک و بخارا حُسن نظر داشتند و در هر دوره و نشریه‌ای بودند، لطفشان شامل حال ما می‌شد و مدت‌ها بود که با ایشان مطرح می‌کردیم که یکی از جلسات ما را تشریف بیاورند. همه تقریبا با کارهای قلمی ایشان آشنا هستند. یکی از این گفتگو‌ها را با دکتر حمیدی شیرازی داشتند که اخیرا در بخارا منتشر شد. مصاحبه هایشان نوعی تصور و تصویری است از زندگی سوژه هایشان.”

علی دهباشی از همکاری اسماعیل جمشیدی با مجله کلک و بخارا سخن گفت.

سردبیر مجلۀ بخارا در ادامۀ سخنانش به بخش‌هایی از بیوگرافی میهمان این نشست پرداخت و چنین بیان داشت:

” اسماعیل جمشیدی بامداد روز 12 بهمن سال 1322 در شهر آمل متولد شد. در سال 1335 همراه خانواده به تهران کوچ کردند، تماشای فیلم امیرارسلان و کمی بعد مطالعه این کتاب او را به قصه‌نویسی کشاند و در سال 1339 یا 1340 (خودش هم تاریخ دقیق را نمی‌داند) پرویز نقیبی اولین داستان کوتاه او را با نام بوسه‌های کال در مجلۀ روشنفکر به سردبیری مجید دوامی چاپ کرد. رفت‌وآمد به تحریریه مجلۀ روشنفکر که در طبقه بالای چاپخانه تابان خیابان ناصرخسرو قرار داشت، تماشای محیط چاپخانه، بوی مرکب و… شوق ماندگاری در این حرفه را تشدید کرد. برای حضور همیشگی در این حرفه پرویز نقیبی او را با خود به روزنامه اطلاعات برد که در ساختمان قدیمی خیابان خیام قرار داشت. ارونقی کرمانی سردبیر مجله اطلاعات هفتگی که داستان‌های او را در سپید و سیاه و روشنفکر خوانده بود از وی خواست به‌‌جای روزنامه در مجله بماند و گزارش بنویسد کاری که نویسندگانش اندک‌اند. پذیرفت و نوشت و تا به امروز در این حرفه زندگی کرده است.

بیش از 25 کتاب از او منتشر شده و اولین کتاب او با نام (خاطرات ایام سربازی) در سال 1344 منتشر شد. بسیاری از گزارش‌های ویژۀ او به‌صورت کتاب درآمد، خودکشی صادق هدایت، زندگی و مرگ صمد بهرنگی، حسن مقدم و جعفرخان از فرنگ آمده، گوهر مراد و مرگ خود خواسته، دیدار با ذبیح‌اله منصوری، عکس‌های دونفره از کتاب‌های بیشتر دیده شدۀ اوست. در زمینۀ رمان: در دشت جنون، بهار بی‌باران، سامی، با توبودن، تاج‌الملوک، پیلکا، نعش و…. تجدید چاپ‌های موفق داشته‌اند.

در طول بیش از نیم قرن حضور حرفه‌ای، مکرر به عنوان دبیر سرویس، مدیر تحریریه روزنامه و سردبیری مجله‌های روشنفکری و ادبیاتی انتخاب شد، هم‌اکنون سردبیری مجله کتابستان را برعهده دارد که دوازدهمین شمارۀ آن هفته پیش منتشر شده است.”

 

نخستین سخنران این مجلس سیروس علی‌نژاد، از فعالیت‌های حرفه‌ای در بخش روزنامه‌نگاری و فن ساده نویسی اسماعیل جمشیدی چنین سخن گفت:

“از دهباشی تشکر می‌کنم که با همۀ اینکه امروز جای ثابت تشکیل جلساتش را از دست داده اما از کار نمی‌نشیند و همچنان کار فرهنگی خود را این سمت و آن سمت، در پایین و بالا و مرکز شهر ادامه می‌دهد. خلاصه مثل اینکه هیچوقت نمی‌شود این آدم را آرام تصور کرد.

سیروس علی‌نژاد به بررسی زندگی حرفه‌ای اسماعیل جمشیدی پرداخت.

اما در مورد آقای جمشیدی باید بگویم که او یک روزنامه نویسی است به تمام معنی و حرفه ای؛ یعنی غیر از کار روزنامه نویسی هیچوقت ندیدیم که کار دیگری انجام دهد. روزنامه نویسی هم عالم غریبی است؛ به این معنی که وقتی صحبت از ژورنالیسم می‌شود همه تصور می‌کنند یک کار سطحی است؛ اما در چشم من جور دیگری است به این معنی که ژورنالیسم به معنای جذابیت و دفاع از حق و نوشتن حرف‌های صریح و روشن است؛ شاید برخی بگویند که ساده نویسی است اما ساده نوشتن امری بسیار پیچیده‌ای است و تا مسلط به امری نباشی نمی‌شود متن ساده‌ای از آن بنویسی که برای همگان لذت بخش و قابل فهم باشد. اگر مقالات روزنامه نویسی همانند عبدالرحمان فرامرزی در کنار سادگی اش خوانندگان بسیاری داشت به این دلیل بود که هم آدم عامی مطلب را می‌فهمید و هم مخاطب روشنفکر از آن لذت می‌برد و این به دلیل دانشی بود که آن مرد داشت.”

وی در ادامۀ سخنانش به گزارش‌های خلاقانه و ناب جمشیدی و کشف سوژه‌های بکر در بخش گزارش-مصاحبه هایش پرداخت و چنین بیان کرد:

“کارهای اسماعیل جمشیدی خصوصیات و ویژگی‌های خودش را دارد. یکی از کارهایش کشف آدم‌های مهم و مفید جامعه است؛ آدم‌هایی که شاید دیگران فکر می‌کنند کارشان اهمیتی ندارد و سطحی است؛ از جمله کسانی که با آن‌ها مصاحبه کرد، ذبیح الله منصوری بود. بسیاری آثار منصوری را جزو سرگرمی‌ها می‌دانستند، در حالیکه او نویسنده‌ای بود که ما را کتابخوان کرد و یکی از کارهای مهم روزنامه نویسی این است که خواننده بسازد؛ چراکه قاعدتا دستگاه مملکت، آموزش و پرورش می‌سازد و معلم تربیت می‌کند و معلم‌ها شاگردانی و بعد آن‌ها را تحویل روزنامه نویس‌ها می‌دهد که سطح انسان را ارتقا ببخشند. اسماعیل جمشیدی اولین کسی بود که این موضوع را به طور حسی کشف کرد و در مورد این اشخاص نوشت. کاری که کرد شاید هیچ کس دیگری نکرد. یاد کریم امامی بخیر که در مورد آثار منصوری می‌گفت که  این بهترین است؛ وقتی هر کسی یکی سینوهه و یا خواجۀ تاجدار می‌خواهد من با ناز می‌گویم که نداریم و بعد از زیر میز یکی از این سینوهه‌ها را بر می‌دارم و به قیمت شیرین می‌فروشم و خیلی کیف می‌کنم. این‌ها همه نشانۀ اهمیتی است که منصوری داشت؛ حالیکه در جامعه شهرتی نداشت و اسماعیل جمشیدی او را کشف کرد. یکی از کارهای مهم روزنامه نویسی همین است و او این کار را بلد بود. حسش را داشت و این حس ژورنالیسم بخش مهمی از آن کار است که با حس‌های دیگر فرق دارد و فکر می‌کنم اگر کسی این حس را نداشته باشد بیخود وارد این عرصه می‌شود.

هارون یشایایی در جلسه دیدار و گفتگو با اسماعیل جمشیدی

کارهای اسماعیل جمشیدی در یک زمینه بی همتاست. در زمینۀ گزار ش نویسی. من کارهای او را می‌شناختم اما هیچگاه با او همکار نبودم، تا اینکه سردبیر دنیای سخن شدم. اسماعیل جمشیدی در آنجا نشسته بود و من بدان جا رفتم و نمی‌دانم چه شد که صحبت از عطا بهمنش پیش آمد و من از او خواهش کردم برود و با او گفتگو کند و یک گزارش بنویسد. چون می‌دانستم در آن دست کارهایی است که او کار بلد است.

نوشته‌های او در این بخش نه گفتگو است و نه گزارش است؛ بلکه هر دو است. یک چیز نابی از داخلش درمی آید که خیلی شیرین و پربار است. اسماعیل جمشیدی این کار را بلد بود و با وجود اینکه من با عطا رفاقت چندین ساله داشتم، برای مصاحبه با او می‌اطمینان دارم یک چنین گزارشی از آب در نمی‌آمد.

فوق العاده در این زمینه کارش قوی است. چنانکه اگر کتاب عکس‌های دو نفرۀ او را ببینید که بیشترش در مجلۀ بخارای دهباشی چاپ شده است، گزارش‌های نابی دارد که می‌شود چندین بار  از دیدگاه آموزشی خواند. من همان زمان که این کتاب درآمد به دانشجویان روزنامه نویسی توصیه کردم که مطالعه کنند.

بهتر است من زیاد حرف نزنم؛ وگرنه می‌شود در مورد او ساعت‌ها صحبت کرد، چرا که موجودی است آموزش ندیده و درس روزنامه‌نگاری نخوانده اما مسلط به تمام فوت و فن‌های این رشته است. همین امروز هم سراغ کتابستان رفته و آن را در می‌آورد و من برایش آرزوی تندرستی و سلامتی دارم.”

علی دهباشی در ادامۀ سخنان سیروس علی‌نژاد از همراهی همسر استاد جمشیدی در طول سال‌های روزنامه‌نگاری ایشان چنین گفت:
 “در اینجا باید اشاره کنم که این زندگی پربار و برگ‌های زرین نمی‌توانست فراهم شود، مگر اینکه در کنار همسری وفادار و سختکوش که در تمام این دوران پر از فراز و نشیب فعالیت‌های آقای جمشیدی در کنارشان ماندند. چون لحظات دشوار در زندگی اشان کم نداشتند و فرزندان برومندی تربیت کردند. مانی و مزدک و محمد رضا که امروز هر کدام به صورت حرفه‌ای در کار مطبوعات هستند و خیلی مدرن تر از همۀ ما کار می‌کنند و نسل جدید هستند و همانند پدر خود اهل نشان دادن و شناساندن خود نیستند.”

دیگر سخنران این نشست ر.اعتمادی از زندگی حرفه‌ای اسماعیل جمشیدی و اهمیت تمرکز بر یک فن و حرفه‌ای شدن در آن بیان داشت که:

“دوست گرامی جناب علی‌نژاد صحبتشان را با حرفه‌ای بودن در کار روزنامه‌نگاری شروع کردند، من می‌خواهم کمی این مسئله را بازتر کنم تا اهمیت کاری که آقای جمشیدی کردند و می‌کنند روشن تر شود. زمانی که ما شروع به روزنامه نویسی در مؤسسۀ اطلاعات کردیم شاید حدود سال‌های 35 به بعد بود که من به عنوان یک جوانک ساده‌ای مستقیما وارد کار روزنامه نویسی شدم. اغلب خبرنگارها و حتی دبیران و سردبیران روزنامه شغل دومی داشتند و دلیل این بود که روزنامه هنوز امکان تأمین بخش اقتصادی زندگی کارکنان خود را نداشت. همان زمان با خودم فکر کردم که بهتر است اگر شخص در رشته‌ای وارد می‌شود به طور حرفه‌ای باشد. این جسارت را پیدا کردم که علی رغم زندگی سخت و درآمد کم از روزنامه، حرفه‌ای بمانم. شما می‌دانید که امروز آماتوریسم در تمام رشته‌های فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و ورزشی از بین رفته است و حرفه‌ای بودن سات که کار و پیشرفت ایجاد می‌کند. اگر در ورزش تیم‌های فوتبال حرفه‌ای نبودند، امروز فوتبال به این شکل مطرح نبود تا در تمام جهان به عنوان یک پدیدۀ شگفت انگیز و جذاب توجه ما را جلب کند. یکی از آرزوهای من این بود که همۀ روزنامه‌نگاران ایران واقعا حرفه‌ای شوند و می‌دانستم این مسئله به رونق و پیشرفت روزنامه‌نگاری کمک می‌کند. اما یکی از کسانی که از ابتدا توجه من را به خود جلب کرد آقای جمشیدی بود که از نوجوانی به این مسئله توجه پیدا کرده و تا امروز جز روزنامه‌نگاری و نویسندگی هیچ شغل دیگری قبول نکرده و در شأن خود نمی‌دانسته است. کسی که می‌تواند سال‌ها در عرصۀ مطبوعات باقی بماند آن وجود مغتنم است. خیلی‌ها هستند که می‌آیند و مقاله و گزارشی می‌نویسند و بعد در غبار زندگی گم می‌شوند، اما کسانی هستند که تا پایان می‌مانند و در اعتلای آن  رشته نقش دارند. ایشان نقش خیلی مهمی دارند.”

ر. اعتمادی به تحلیل سبک نگارش گزارش‌های اسماعیل جمشیدی پرداخت.

 

وی در بخشی از سخنانش به تحلیل سبک نگارش گزارش‌های استاد جمشیدی و تأثیرناپذیری ایشان در برابر افکار روز پرداخت و ادامه داد:

“بیشتر به کار روزنامه نویسی ایشان توجه دارم و می‌خواهم در باره اش صحبت کنم. یکی از مشخصه‌های خوب روزنامه نویسی درک اصول کار و مداومت و شجاعت و جسارت است. در روزنامه حتی وقتی در مورد صنف لبو فروشان هم مطلبی می‌نویسید، همیشه عده‌ای ناراضی وجود دارند و شما را به چالش می‌کشند. مدام در فشار هستند و آزارتان می‌دهند. من به یاد دارم هر زمان گزارشی چاپ می‌کردیم عده‌ای ناراحت می‌شدند و به سراغمان می‌آمدند؛ حتی گاهی با قمه و چاقو هم روبرو بودیم؛ حالا به جز خط قرمزها و مخالفت‌های بخش‌های دولتی. همیشه در هنگام نوشتن مطلب فکر می‌کردیم که ممکن است مورد بازپرسی قرار بگیرم.

یکی از خصلت‌های آقای جمشیدی این بود که تحت تأثیر ایدئولوژی و افکار مسلط روز قرار نمی‌گرفتند؛ اینکه یک روزنامه نویس در مسیر افکار مسلط قرار بگیرد نشان ضعف اوست. روزنامه نویس باید در سطحی قرار بگیرد که مشاهده گر باشد و چهرۀ مردم و حکومت و قدرت‌های را در آیینه نمایش دهد. جمشیدی از کسانی بود که مطلقا تحت تأثیر جریانات روز قرار نمی‌گرفت؛ آنگونه که می‌خواست و صحیح می‌دانست، عمل می‌کرد.

من این شانس را نداشتم که از آغاز مجلۀ جوانان از همکاری ایشان بهره ببرم؛ اما همیشه دوستی و احترام متقابلی بین ما بود؛ تا اینکه در سال 56 کاری مشترک را با هم شروع کردیم. به یاد دارم گزارشی که ایشان از وقایع کردستان تهیه کردند یکی از بهترین گزارش‌هایی بود که چاپ کردیم و امروز اگر کسی می‌خواهد در زمینۀ مسائل کردستان تحقیق کند، حتما باید بدان گزارش مراجعه کند.

یکی از خصلت‌هایی که دوست عزیزم آقای علی‌نژاد اشاره کردند نوع گزارش نویسی است. من حتی می‌خواهم بگویم برخی از مصاحبه‌ها و گزارش‌های ایشان غیر از مصاحبه بودن، جنبۀ رمان به خود می‌گیرد. به خاطر دارم وقتی کتاب ذبیح الله منصوری از آقای جمشیدی را خواندم، در پایان اشک می‌ریختم. به ایشان تلفن کردم و گفتم این یک رمان بود و اشک من را در آوردی! این روش از جنبه‌های منحصر به فرد آقای جمشیدی است که در آثارشان گاهی قدرت نویسندگی اشان را وارد و خواننده را مجذوب می‌کنند.

مصاحبه و گفت و گوی ایشان با آقای حییم بریام جذاب بود؛ چرا که از دورۀ دبیرستان که به دیکشنری حییم مراجعه می‌کردم، دوست داشتم از زندگی این آدم بدانم و تنها کسی که به سؤال من جواب داد آقای جمشیدی بود؛ یا  دکتر ریاضی کرمانی از منجمان ایرانی که نام ایشان هر روز در رادیو و تلویزیون وقتی صحبت از روز و ساعت و غروب و صبحگاه و … می‌شد، توسط گوینده برده می‌شد، اما هیچ کس به این فکر نیفتاد که در مورد ایشان تحقیق کند و کسی را که هر روز نامش را می‌شنود، ببیند اما آقای جمشیدی این کار را انجام داد و زمانی که مصاحبۀ ایشان را خواندم، غرق لذت شدم. بعدها فرصتی شد تا با پسر دکتر ریاضی آشنا شوم و در مورد این مصاحبه گفتم؛ به حدی تحت تأثیر قرار گرفتند که از من خواستند که به نوعی آشنایی اشان را با آقای جمشیدی فراهم کنم.”

ر.اعتمادی در بخش پایانی سخنانش از بخش آموزش روزنامه‌نگاری و استفاده از تجربیات و آثار روزنامه‌نگاران گذشته چنین بیان داشت:

“مسئلۀ دیگر استفاده از تجربیاتی است که امثال آقای جمشیدی در روزنامه‌نگاری به جا گذاشته اند. اعتقاد من این است که روزنامه‌نگاری نه کلاس می‌خواهد و نه دانشکده. آن زمانی هم که در ایران دانشکدۀ روزنامه‌نگاری تأسیس شد، عملا ما ندیدم که از آن دانشکده روزنامه‌نگاری بیرون بیاید! این یک حرفۀ تجربی است. درست مثل اساتید منبت کاری در اصفهان که شاگردانی دارند و به دانشگاه نمی‌روند و زیر دست استاد، کار می‌کنند و خود استاد می‌شوند. بسیاری از کشورها دانشکده‌های روزنامه نویسی اشان را تعطیل کرده اند. این کار کسب تجربه می‌خواهد به شرط اینکه شخص علاقه مند باشد. آقای جمشیدی از 14 سالگی کار روزنامه نویسی انجام داد و من به دوستان روزنامه نویس امروزی توصیه می‌کنم که کتاب عکس‌های دو نفره را حتما بخوانند تا بدانند مصاحبه چیست!

 یکی از مشکلات ما بعد از سال 57 گسست میان نسل روزنامه‌نگاران قدیمی و عدم انتقال تجربه اشان به نسل جدید بود. روزنامه‌نگاران جدید ناچار شدند که خود هر مسئله‌ای را تجربه کنند و این شرایط سختی است. ما امروز از تجربیات دیگران استفاده می‌کنیم و بسیار از کارها نیاز به تجربۀ دوباره ندارد. کار روزنامه نویسی اشخاصی همانند آقای جمشیدی مثل یک دانشگاه و کلاس است.

به هر حال خود به عنوان دوست قدیمی و عضو خانوادۀ جمشیدی برگزار این مراسم را به جناب دهباشی تبریک می‌گویم. کار علی دهباشی همیشه مورد تأیید است و باید روزی مفصلا در مورد این موضوع صحبت کنیم. امیدوارم این جلسات ادامه یابد و جامعه کمی هم به مسائل فرهنگی توجه کند.”

مدیر مجلۀ بخارا با یادی از سال‌هایی دور تاریخ داستان‌های ایرانی و خوانندگان آثار ر. اعتمادی چنین گفت:

آقای اعتمادی که امروز خیلی فروتنانه صحبت می‌کنند در زمانی که پدر و مادرهای ما پانزده سال بیشتر نداشتند از شهرت بسیاری در نویسندگی برخوردار بودند. دختران و پسران نوجوان و جوانی که مخاطبان ایشان بودند دم روزنامۀ اطلاعات می‌رفتند و ماه‌ها می‌ایستادند که استاد ر. اعتمادی را ببینند و ایشان یکی از کتاب هایشان را امضا کنند. استاد هم همیشه از در پشت می‌آمدند  تا گرفتار این موضوع نشوند. با اینکه سال‌ها امکان انتشار کتاب هایشان نبود، ولی امروز با چاپ مجدد این آثار  نشان داده شده که چقدر محبوب هستند و هنوز خواننده دارند.”

دکتر  ناصرالدین پروین با ابراز خرسندی از حضور استاد جمشیدی و برگزاری این مجلس در مورد وضعیت منابع تاریخ روزنامه‌نگاری ایران اظهار داشت:

“بنده در دانشگاه تهران رشتۀ روزنامه‌نگاری خواندم و البته از آنجا روزنامه‌نگارانی هم فارغ التحصیل شدند و مثلا همکار شما آقای بهروز بهزادی از هم کلاس‌های ما بودند. من عاشقانه نشستم که صحبت‌های آقای جمشیدی را که از دیدی من یک روزنامه‌نگار نمونه هستند بشنوم.

دکتر ناصرالدین پروین در مورد وضعیت منابع تاریخ روزنامه‌نگاری ایران سخن گفت.

در زمان دانشجویی متوجه شدم که تاریخ روزنامه‌نگاری نداریم. در پاریس اول می‌خواستم در مورد تأثیر رادیوهای خارجی بنویسم و بعدها استاد راهنمایم گفتند که در مورد تاریخ بنویس. در این خط افتادم! آن زمان این رساله را برای روزنامه‌های فارسی خارج از ایران نوشتم و بعد ادامه دادم و بنا را بر جامعه‌های فارسی زبان گذاشتم. معتقد هستم که ما دچار تجزیه‌های عرضی هستیم، پس بگذارید تجزیه‌های فرهنگی کم تر شود.

دو جلد به چاپ رسیده است که تا پایان استبداد صغیر است و امروز مشغول گردآوری دورۀ اشغال ایران تا کودتای 32 هستم.”

سپس فواد فاروقی تمام زمان سخنرانی خود را در یک جمله خلاصه کرد که:

” من به شاگردی و دوستی آقای جمشیدی همیشه افتخار کردم.”

فواد فاروقی

در بخشی دیگر اسماعیل جمشیدی ضمن تشکر از علی دهباشی و حاضرین، از عشق و علاقه اش به کار روزنامه‌نگاری با تمام فراز و نشیب‌های این حرفه سخن گفت و چنین بیان داشت:

“شاهد این هستم که بسیاری از همکاران ما مرتب گله و شکایت می‌کنند که این چه شغلی است و جامعه قدر ما را نمی‌داند و …؛ اما من خوشحالم این را بگویم که از سال 39 که پرویز نقیبی با چاپ داستان من و دریافت اولین حق التحریر از او به مبلغ صد تومان مرا به دنیای مطبوعات وارد کرد و شروع به زندگی به این شیوه کردم،  تا به امروز که البته درآمدهای خیلی سنگین و درشت هم در کار خودم داشتم و جایی سردبیر بودم که نسبت به تیراژ حق الزحمه می‌گرفتم، هیچوقت نگفتم که خستگی کار چیست و جامعه قدر مرا نمی‌داند و چرا این کار را قبول کردم. هر کاری سختی‌های خود را دارد. مثلا در مورد این جلسه وآقای دهباشی، من هیچ فکر نمی‌کردم که برای این کار  و جلسات تا این حد زمان می‌گذارد و زحمت می‌کشد تا اینکه در برگزاری جلسۀ امروز چندین بار  با من تماس تلفنی داشتند و هماهنگ کردند. حیرت کردم که این کار به این راحتی‌ها نیست و بسیار کار سختی است. چند بار شب و روز زنگ زدند و پیگیری کردند و من را به اینجا کشاندند. خب می‌شود این کار را با پول جبران کرد؟ امکان ندارد! با مقام و موقعیت و کادوهای مختلف؟ امکان ندارد! تنها عشق و علاقه است که باعث کی شود او به این کار روی آورد.”

اسماعیل جمشیدی

وی از خاطرات دوران کاری خود از آغاز تا امروز اظهار داشت:

 “از روزی که کار را شروع کردم با پرویز نقیبی پیش آقای سیامک جلالی، سردبیر روزنامۀ اطلاعات رفتیم. سیامک آن روز نبود و آقای نقیبی گفتند که می‌خواهی نزد آقای ارونقی برویم؟ پذیرفتم. ایشان کارهایم را خوانده بود و به من گفت که جمشیدی جان باید یک گزارش بنویسی و ما در این بخش فقیریم و هیچ کس را نداریم. از آن روز که ایشان مرا برای نوشتن گزارش در دفتر اطلاعات هفتگی نشاند تا به امروز که بیش از سه هزار گزارش نوشته ام، همیشه از این کار لذت می‌برم و هیچ شغل و مقام و موقعیتی نمی‌توانست اینچنین روح مرا با همۀ سختی و محرومیت‌هایی که دارد ارضاء کند.

همین حالا  هم وقتی کتاب هایم منتشر می‌شود و خوانندگان جوان این آثار با من تماس می‌گیرند و می‌خواهند سؤالی کنند برای من لذتبخش است. دوام این حرفه بخاطر عشقی است که نسبت به این کار داشتم.

یکی از سوژه‌هایی که کار کردم در مورد شخصیت‌هایی است که تنها من با آن‌ها مصاحبه داشته ام و از آن‌ها گزارش دارم. بسیاری نزد من می‌آیند و این نوشته‌ها را برای تزهای دانشگاهی یا ساخت فیلم و … می‌خواهند و تا جایی که بتوانم کمکشان می‌کنم و لذت می‌برم که کاری انجام داده ام که به درد آدم‌های دانشگاهی می‌خورد.

چند وقت پیش آقای هارون یشایائی آمدند و در مورد آقای حییم سؤالاتی داشتند. به یاد دارم زمانی که برای تهیۀ این مصاحبه رفتم، مرحوم حییم گفتند که نمی‌دانم به شما چه بگویم! این همه هنرمندان مشهور داریم شما این‌ها را رها کرده‌ای و سراغ من پیرمرد آمده ای! البته ایشان را خیلی خوشحال دیدم. و خیلی با علاقه و محبت نشست و چند جلسه صحبت کردیم و برای من تار زد و شعر خواند.

 

من اخلاق خوبی نداشتم و مدام بخاطر روحیۀ حساسم با مدیرانم اختلاف پیدا می‌کردم. یک زمانی در سپید و سیاه بودم و بیرون آمدم و پایم به خانه نرسیده در مجلل دیگری دعوت به کار می‌شدم. در کار گزارش قوی بودم و زمین نمی‌ماندم. کارهایی که انجام دادم شاید از نظر خیلی‌ها نام و نانی نداشت، اما امروز می‌فهمم که این کار درست بوده است.

دانشجوی دکترایی چند هفته پیش از فرانسه به ایران آمده و آدرس مرا به سختی پیدا کرده بود. گفت می‌خواهم در مورد ذبیح الله منصوری فیلمی بسازم چون در فرانسه می‌گویند ناپلئونی که او معرفی می‌کند شخصی است که خود فرانسوی‌ها ها به این جذابیت و زیبایی او را ندیده اند. ضمنا تاریخ فرانسه را کار کرده و هدفم معرفی زندگی اوست و فکر می‌کنم که برای جامعۀ فرانسه زبان هم جذاب باشد. خب از این موضوعات متوجه می‌شوم که کارم باارزش بوده است.

در این سن و سال، با وجود بازنشستگی همچنان کار می‌کنم و گزارش می‌نویسم. گزارشی که شاید ده روز مجبور باشم روی آن کار کنم. نسل امروز حوصلۀ این چیزها را ندارد.”

نمایی از جلسه دیدار و گفتگو با اسماعیل جمشیدی

در دقایقی دیگر از این نشست اسماعیل جمشیدی به سؤالت سردبیر مجلۀ بخارا و حاضرین پاسخ گفت:

علی دهباشی: در مورد جلد دوم «عکس‌های دو نفره» برایمان بگویید؟

اسماعیل جمشیدی: معمولا همیشه کتاب هایم پرفروش بوده است و ناشر راضی کن! بعد از ده سالی( 82 تا 92 ) که آثارم منتشر نمی‌شد. 92 کتابی چاپ کردم اما فروش خوبی نداشت که البته علت اصلی کل بازار کتاب آن دوران بود. در جلد دوم «عکس‌های دو نفره» حداقل به سیصد مطلب درجۀ پرداخته ام. بهترین تعریفی که در تمام عمرم از کارم شنیدم، تعریفی بود که سیروس علی‌نژاد در مورد این کتاب داشت. در مراسمی بود که می‌گفت:”این کتاب مثل حلواست.”  خب همه می‌خوانند و می‌گویند ما خواندیم و لذت بردیم! شنیدن این خبرها به من انرژی می‌دهد.

خب در مورد جلد دوم الآن گرفتارم و در جای دیگری شنا مییم کنم. عادت ما قدیمی‌ها این است که در این حرفه بیست و چهارساعته کار کنیم. امکان ندارد صبح که بیدار می‌شوم و کاری دستم باشد بدان فکر نکنم. جلد دوم کمی کار دارد. امروز بیشتر وقت من در کتابستان می‌گذرد و امیدوارم که در آینده‌ای نزدیک کاملش کنم.

 

-وضعیت امروز و آیندۀ ایران را چگونه می‌بینید؟

اسماعیل جمشیدی: روزنامه‌نگاری امروز حالش خوب نیست و باید بگویم خیلی هم بد است! اما در آینده بدون تردید خوب می‌شود. ما یک سکتۀ ناقصی در کار رسانه‌ای داریم .مطبوعات و رسانه‌های کاغذی دوباره به ارزش خود بازخواهند گشت و حتما در آینده وضع خیلی بهتر خواهد شد.

 

دکتر پروین: بین مدیران مجله و روزنامه و کارفرماها به کدامیک بیشتر علاقه مند هستید و چرا؟

اسماعیل جمشیدی: یکی از سردبیرهایی که با او کار کردم ارونقی کرمانی بود. در واقع ایشان من را به سمت گزارش نویسی هول داد. من قصه نویس بودم و داستان‌های کوتاه می‌نوشتم. هفتۀ پیش فوت کرد و یادش را گرامی می‌دارم. ایشان از سردبیرهایی بود که روی دانشگاه را ندید اما حس کارش قوی بود. ژن غالب روزنامه‌نگاری داشت. از او خیلی کار یاد گرفتم.

دکتر بهزادی هم برای من سردبیر و مدیر خوبی بود. همیشه این فرصت‌های طلایی را به من می‌داد. سفید و سیاه مجلۀ پر نویسنده‌ای بود و نویسندگان مهم آن روزها در آن کار می‌کردند. دکتر بهزادی به خاطر شخصیت و توانایی حرفه‌ای‌اش سه کار را با هم انجام می‌داد: سردبیری و مدیریت و نشر.  از او به عنوان مدیر، خاطرات زیادی دارم؛ اما یکی از سردبیرها را خیلی دوستش داشتم و او پرویز نقیبی بود. روزی که خبر فوتش را شنیدم بی اختیار گریه کردم! خیلی زحمتم را کشید. بسیاری از چهره‌های درخشان دهۀ چهل و پنجاه از کانال نقیبی عبور کردند. او هیچ استعدادی را به دلیل شخصی کنار نمی‌زد و راه را باز می‌کرد.

از مرحوم صفی پور در امید ایران هم خاطره بسیار دارم. برخی مدیران عاشق کارشان بودند و برخی فقط به هدف مطرح شدن، فعالیت می‌کردند. البته صفی پور از وقتی وارد کار مجلس شد، دیگر آن صفی پور قبلی نبود. اما درسی که از استاد ر.اعتمادی گرفتم، شجاعت و شهامت استفاده از کار بود. فراموش نمی‌کنم که من در اطلاعات هفتگی کار می‌کردم که با مجلۀ جوانان رقابت داشت. اتفاقی باعث دلخوری من از آقای ارونقی شد و یادداشتی نوشتم و به آقای اعتمادی  دادم. یادداشت دقیقا مناسب جوانان بود و در مورد دوران تحصیلی ام بود. آقای اعتمادی رفاقتی با من نداشت و ایشان مطلب را جای سرمقالۀ خود در صفحۀ سه چاپ کردند! چطور می‌شود که سردبیری اینقدر درک و درایت داشته باشد. از آقای اعتمادی درک درست سردبیر بودن را آموختم. یک سردبیر نمی‌گوید که من از فلان شخص خوشم نمی‌آید و نمی‌خواهم مطلب او را چاپ کنم! یک سردبیر باید به فکر مجلۀ خود باشد.

وقتی گزارش‌های آقای دهباشی را از نمایشگاه کتاب فرانکفورت خواندم بدون بحثی چاپ کردم. و بعد متوجه شدم که هیچ نشریه‌ای گزارشی اینچنین جمع و جور در مورد نمایشگاه کتاب فرانکفورت ننوشته است؛ ولی کار ایشان ویژگی درجۀ یک گزارش را دارد؛ چون دست مرا گرفته و با خود به نمایشگاه برده است.

نمایی دیگر از جلسه دیدار و گفتگو با اسماعیل جمشیدی

-از ارتباط خود با آقای عباس مسعودی برایمان بگویید؟

اسماعیل جمشیدی: ما در ساعات ناهار یکدیگر را می‌دیدیم و هیچگاه پیش نیامد که مستقیم با ایشان صحبت و همکاری کنم. یک ملاقات هم با آقای مسعودی داشتم و نکته‌ای به من گفتند. به یاد دارم سلسله گزارش‌هایی در اطلاعات هفتگی با عنوان «هزار و یک چهره» می‌نوشتم. به درون جامعه و در نقش‌ها و مشاغل مختلف می‌رفتم و گزارش تهیه می‌کردم. نامه نویس پست خانه گزارش‌های خوبی در زمان خود شد. اختلافی بین ما آقای ارونقی پیش آمد. من بیرون آمدم. یک روز نزد آقای مسعودی  رفتم. ایشان گزارش‌های مرا کامل می‌خواندند. پرسید که:”آقای جمشیدی! چرا دیگر گزارش‌ها را نمی‌نویسی؟” گفتم که با ارونقی به مشکل برخوردیم. گفت که پسرم! شما این گزارش را می‌نویسی و در اطلاعات هفتگی چاپ می‌شود؛ آقای ارونقی که نباشند اطلاعات هفتگی در می‌آید؛ من که عباس مسعودی هستم و خشت روی خشت این مؤسسه گذاشتم هم نباشم این مؤسسه خالی نخواهد ماند اما آقای اسماعیل جمشیدی! اگر من نباشم این مکان سر جای خود هست اما آن چیزی که اکنون هست نیست؛ آقای ارونقی نباشد اطلاعات هفتگی منتشر می‌شود اما اطلاعات هفتگی آن چیزی که الآن هست، نیست؛ شما اگر گزارش را ننویسید، اطلاعات هفتگی همچنان چاپ می‌شود اما آن اطلاعات هفتگی که من می‌خواهم، نیست! خواهش می‌کنم ادامه دهید! و این اتفاق افتاد و عباس مسعودی فوت کرد و مؤسسه سرجایش است اما هیچکدام آن نیست که قبلا بود.

سیروس علی‌نژاد

در آن زمان در کنار مجلۀ سپید و سیاه مجله‌ای مستقل با عنوان مجلۀ دوم منتشر کردید، در مورد این بخش برایمان بگویید؟

“در مجلۀ  دوم یک موضوع را می‌گرفتند و روی آن کار می‌کردند، یکی از آن سوژه‌ها مجلۀ مجله‌ها بود. که 16 صفحه در مورد کل نشریاتی که آن زمان منتشر می‌شد، مطلب می‌نوشتیم. خانۀ مقدم که اکنون موزه شده و اولین گزارش را من از آن خانه، تحت عنوان گرانترین خانۀ هنری جهان نوشتم و منتشر شد. خب دکتر بهزادی آدمی مثل من داشت که این کار را انجام دهد  و  معتقد بود که بهتر است به یک موضوع به طور کامل پرداخته شود تا اینکه نوک زده شود.

 

هارون یشایائی: یکی از صفاتی که از آقای جمشیدی گفته نشد، تواضع ایشان بود. من یکبار مطالبی در مورد سلیمان حییم می‌خواستم و تلفن کردم و قرار گذاشتم. فرمودند که به خانه ام بیا! خیال کردم یک دفتر کار رسمی است و می‌خواهم در این مکان ایشان را ملاقات کنم؛ اما وقتی وارد خانه شدم با صحنۀ یک میهمانی و میوه و شیرینی و …  روبرو شدم و در همین شرایط با ایشان در مورد کار صحبت کردیم. باید آقای جمشیدی را  کنیم.

 

-نظرتان در مورد روزنامه نویسی معاصر ایران چیست؟

اسماعیل جمشیدی: من وارد حرفۀ دیگری نشدم؛ بنابراین مکرر هم این سال‌ها سردبیر نشریاتی بودم که همگن ذوق و علاقۀ من نبود. پذیرفتم که باید کار کنم. در این نشریات اکثرا لیسانسه و فوق لیسانس‌های رشتۀ روزنامه‌نگاری می‌آمدند و ما هم قبول می‌کردیم که با آن‌ها همکاری کنیم. یاد گرفتم کار شخص باید دیده و بعد در مورد او قضاوت شود. موضوعی به جوانان می‌دادیم و چند روز پیدایشان نمی‌شد و بعد می‌دیدم یک متن از اینترنت آورده و روزی میزم گذاشته است! البته به چند استعداد هم برخورد کردم که توانایی اشان عالی است و سفرنامه و مصاحبۀ درجۀ یک دارند؛ ولی نمی‌توانند ادامه دهند. وقتی علت را جستجو کردم، متوجه شدم که بیش از نود درصد این‌ها استعداد این کار را ندارند و آن ده درصد هم که مایه و توانایی و ذوق و حس قوی خوبی دارند هم یا گیر سردبیرهای ناشی می‌افتند یا در شرایط بد گیر می‌کنند و نمی‌توانند منسجم جلو بروند؛ به همین دلیل است که در مطبوعات امروز گزارش نویسی نداریم. این امر کار حساس و مهم هر نشریه است.. متأسفم این را بگویم که اکثر خبرنگارهای خانم و آقا از سردبیر می‌خواهند که آن‌ها را به فلان حوزه بفرستد چون تسهیلات بهتری دارد. این خیلی بد است. امروز شما می‌بیند که با یک کانال روابط عمومی قاطی می‌شود و به جای تولید خبر، منشی خبر می‌شود!

ر. اعتمادی

در خاتمه علی دهباشی از وضعیت فعلی دنیای مطبوعات امروز و رشد ادبیات سیاسی اظهار داشت:

“روزنامه‌نگاری ایران در سال‌های اخیر تغییرات زیادی کرده است. شرایط و محدودیت‌ها و نوع و شیوۀ کارش و به کل یک زبان و بیان و کار دیگری دارد. یک وجهش را که شما فرمودید کاملا درست است؛ اینکه روزنامه‌نگار خوب کم تر مدیر خوبی پیدا می‌کند؛ بنابراین بخشی از این همکاران جوان ما گرفتاری اشان این است که باید کار کنند و این شعور و درک و آشنایی که در گذشته بوده اکنون کم تر دیده می‌شود. نگاهی به عناوین سردبیران و مدیران گذشته داشته باشید! امروز بسیاری از مخاطبان به دنبال نشریات قدیمی هستند! این نشان می‌دهد زمانی کارهای درخشانی انجام می‌شده است.

 ولی واقعیت این است که روزنامه‌نگاری ایران در چند وجه رشد خوبی داشته است. ادبیات سیاسی یکی از زمینه‌هایی است که بسیار ترقی و رشد کرده و جوان‌هایی که در این حوزه هستند کارهای درخشانی انجام می‌دهند. در بخش گزارش من تا حدودی می‌بینم که بچه‌ها گزارش‌های خیلی خوبی کار می‌کنند ولی موضوعات دیگری که مورد توجه مدیر مجله است، باعث می‌شود که آن جایگاه گزارش گم شود. یک چیز خیلی مهمی که گم شده «گزارش» است.”

اسماعیل جمشیدی

 

علی دهباشی، اسماعیل جمشیدی و فواد فاروقی