گزارش دیدار و گفتگو با الیاس علوی/ پریسا احدیان

صبح روز پنجشنبه، یازدهم آبان ماه سال یکهزار و سیصد و نود و شش، صد و ششمین جلسه از سلسله نشست های صبح پنجشنبه های مجلۀ بخارا با همراهی شهر کتاب کاشانک، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، فروشگاه اینترنتی محصولات فرهنگی محفل به دیدار و گفتگو با «الیاس علوی» اختصاص یافت.

در این نشست استاد رهنورد زریاب، دکتر یامان حکمت و منوچهر فرادیس (مدیر انتشارات زریاب) جمعی از هم زبانان ادب دوست و شاعران و نویسندگان افغانستان و ایران حضور داشتند.

در ابتدا علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به میهمانان حاضر در این مجلس، به بخش هایی از زندگینامۀ الیاس علوی اشاره داشت و چنین گفت:

“الیاس علوی در ولایت دایکندی افغانستان به دنیا آمد. به دلیل جنگهای داخلی در کودکی با خانواده اش به ایران مهاجر شد. علوی در اواخر سال 2007 به استرالیا مهاجرت کرد و ساکن شهر آدلاید است. تاکنون سه مجموعه شعر از او منتشر شده است. اولین مجموعه شعر او با نام  “من گرگ خیالبافی هستم” در سال 1387 توسط نشر “آهنگ دیگر” (چاپ پنجم در سال 1394 توسط نشر نیماژ)  در تهران به چاپ رسید. مجموعه شعر “بعضی زخم ها” در سال 1390 در کابُل و “حُدود” در سال  1393 توسط نشر “نیماژ” در تهران به چاپ رسید.

استاد رهنورد زریاب در دیدار و گفتگو با الیاس علوی
استاد رهنورد زریاب در دیدار و گفتگو با الیاس علوی

 علوی در چندین فستیوال شعر برگزیده شده که  از جمله می توان به نمونه های زیر اشاره کرد: جایزه بین المللی شعر صلح سیمرغ (1393)، سومین دوره جایزه شعر خبرنگاران (سال 1387 شمسی –تهران)، کتاب شعر جوان ایران ( 1387 شمسی-تهران) شبهای شهریور (1383 -1385) و جشنواره قندپارسی (شعر جوان افغانستان1384 و 85). علوی همچنین با مجله “درّدری” و “خط ّ سوم” در طی ده سال گذشته همکار هنری بوده است.

 الیاس علوی دوره فوق لیسانس خود را در رشته هنرهای زیبا در دانشگاه “جنوب استرالیا” به پایان رسانیده و تاکنون 7  نمایشگاه انفرادی و بیش از 20  نمایشگاه گروهی برگزار کرده است.”

سردبیر مجلۀ بخارا در ادامۀ سخنانش به نمایشگاه اخیر مریم کوهستانی در بخش هنر افغانستان در فرهنگسرای نیاوران پرداخت و چنین بیان داشت:

“خانم مریم کوهستانی از هنرمندان برجستۀ ایرانی هستند که در طول پنج شش سال تلاش بی وقفه توانسته اند نمایشگاه بسیار مهم و عظیمی از آثار هنرهای تجسمی افغانستانی ها را با سفر به بخش های مختلف این کشور و در عمق افغانستان جمع آوری کنند و در نمایشگاه بسیار بزرگی در فرهنگسرای نیاوران به نمایش بگذارند. افتتاحیه در روز دوازدهم آبان ماه و  طول زمان برگزاری آن به مدت دو هفته است.

دکتر یامان حکمت، علی دهباشی و منوچهر فرادیس
دکتر یامان حکمت، علی دهباشی و منوچهر فرادیس

با دیدن کاتالوگ مفصل نمایشگاه می بینید که ملتی علی رغم جنگ، دربه‌دری و آوارگی در اوج اعتلای هنری کار کرده اند و هر کدام از این کارها بوی و رنگ خود را دارد؛ چه آن ها که در مهاجرت توسط هنرمندان افغانستان کار شده و چه آن ها که در مزار شریف و هرات و … بوده است همگی هنری  زنده و جاری است و شاهد آن کارهایی است که شما در فرهنگسرای نیاوران خواهید دید.

 باید درودی فرستاد به مریم کوهستانی که به تنهایی بدون هیچ بودجه ای و با وجود بیماری و خستگی این کار را به سرانجام رساند. آقای الیاس علوی هم در این نمایشگاه آثاری دارند.”

علی دهباشی در بخشی دیگر از سخنانش از آشنایی با شعر الیاس علوی در منزل دکتر محمدعلی موحد چنین گفت:   

“اولین باری که اسم آقای الیاس علوی را شنیدم، در منزل دکتر محمد علی موحد بودم و ایشان به من گفت:”این شعر را بخوان و ببین شعر یعنی چه! دوستان ما هم شعر می گویند و این شاعر افغانستانی هم شعر گفته است!” شعر بسیار تکان دهنده ای بود و من چند بار در آنجا خواندم و ایشان کتاب را از من گرفت و خودش با صدای خود خواند. چند روز پیش به ایشان گفتم شاعری که دو سال پیش در موردش با من صحبت کردید به ایران آمده است؛ منتهی ایشان امروز کلاس مثنوی داشتند و نمی توانستد به این مجلس بیایند.

با نام الیاس علوی با آن شعر آشنا شدم و بعد از طریق دکتر تقی آبادی زندگی و آثار او را دنبال کردم و فهمیدم دوست نزدیم ایشان است و بعد متوجه شدم در استرالیا زندگی می کند؛ و بعد به تدریج اطلاعات ادبی ام از زندگی ایشان بیشتر شد. تا سرانجام به امروز رسید.”

دیدار و گفتگو با الیاس علوی
دیدار و گفتگو با الیاس علوی

سپس یامان حکمت ضمن تشکر از علی دهباشی برای برگزاری این مجلس و همکاری خود در اجرای این برنامه سخن گفت و از ویژگی های شعر الیاس علوی چنین گفت:

“سه چهار ماه پیش بود که استاد دهباشی به من پیام دادند که این شاعر را می شناسی و شعر «تا ابد» را برای بنده فرستادند. من از قضا در کابل بودم. روزی هم بود که از صبح کلاس داشتم و گلویم گرفته بود و خسته دراز کشیده بودم.  شعر هم بلند بود. اولش را که خواندم متوجه شدم برای الیاس است و حوصله نداشتم باقی را بخوانم و گفتم بله استاد! الیاس را می شناسم.  گفتند که می خواهند یک دیدار و کفت و گو با حضور ایشان و خودت بگذاریم. همان لحظه در فیس بوک برای الیاس پیام فرستادم و ایشان هم خیلی استقبال کرد و از قضا گفت که در فلان تاریخ برای نمایشگاه نقاشی به ایران می آید و همه چیز در واقع جفت و جور شد که امروز در خدمت الیاس علوی عزیز باشیم.

دکتر یامان حکمت از ویژگی‎های شعر الیاس علوی سخن گفت
دکتر یامان حکمت از ویژگی‎های شعر الیاس علوی سخن گفت

صحبت در مورد او بسیار سخت است. مطالعات من بیشتر در مورد شعر افغانستان است؛ یعنی شعری که در خود بستر فرهنگی افغانستان اتفاق می افتد؛ چه در بخش شعر و چه داستان و چه حوزه های دیگر تخصص من از جمله نشانه شناسی؛ اما شعر الیاس علوی و برخی دیگر از شاعران را که سال هاست در فضای هنری و ادبی افغانستان نفس نمی کشند، مربوط به شعر افغانستان نمی دانم؛ یعنی حداقل برای حوزۀ بزرگتری هستند و آنجایی که به زبان فارسی دری می نویسند؛ مربوط به حوزۀ ادبیات فارسی دری هستند و نه لزوما با دسته بندی شعر شاعر افغانستانی. به اعتبار اینکه الیاس علوی در افغانستان متولد شده است نمی توان شعرش را در آن چهارچوب فرهنگی بررسی کرد و توضیح داد.

البته به دال مهمی به اسم مرز و مرزهای سیاسی اعتقاد دارم و خیلی شدید هم معتقدم که مرزهای سیاسی در حوزه های مقوله بندی ادبیات بسیار تعیین کننده هستند؛ اما کسانی که از آن بستر جدا می شوند و می روند و سال هاست در جای دیگر نفس می کشند و تولیدات ادبی دارند، چه شاعران و نویسندگان ایرانی که رفتند به اعتقاد من این ها دیگر برای آن جغرافیای سیاسی خاص نیستند و به یک حوزۀ بزرگتری تعلق دارند و لزوما می توان در مقیاس کوچکتر حوزۀ تمدنی زبان فارسی دری تصورشان کرد؛ و به اعتباری جزو ادبیات و فرهنگ جهان هستند و تولیداتی که عرضه می کنند مناسبت چندانی با دسته بندی آن ها به شاعر افغانستانی و … ندارد؛ چون در شعر الیاس علوی و بسیاری دیگر که از مهاجران، ارتباط چندانی با مناسبات فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و روز که در قلب کابل و هرات و بلخ می تپد را نمی بینیم؛ شاید تجربیاتی داشتند و نسبت بدان جا تعلقاتی دارند؛ ولی از آن بستر کنده شده اند. من خود را افغانستانی تر  از الیاس می دانم؛ چون در آن بستر زندگی می کنم و در واقع به عنوان یک ایرانی در افغانستان با مناسبات درگیر هستم. این باور من به لحاظ نظری است. اگرچه در شعر افغانستان الیاس علوی را می شناسند؛ اما خب در شعر ایران او را بیشتر می شناسند. حداقل شاید از بهترین کتابش که در دهۀ هشتاد استقبال خوبی شد و خاطرم هست یکی از دوستان شمالی ما که منتقد تند و تیزی است به من پیام داد که تو این شاعر را می شناسی؟ بچه محل شماست چون ما هر دو مشهد بودیم. گفتم نه نمی شناسم؟ گفت شاعر شعر «مامیمیریم که عکاس تایمز جایزه بگیرد» و گفتم چه شروع خوبی؟”

وی در ادامه به بررسی فضای کنونی شعر افغانستان و مغفول ماندن شعر آزاد در این کشور پرداخت و اظهار داشت:

“من شعر الیاس را از شعر افغانستان جدا می کنم؛ اما اکنون می خواهم در مورد شعر افغانستان سخن بگویم. از آنجا که شعری که آقای علوی کار می کنند در حوزۀ شعر آزاد است باید بگویم که شعر آزاد در افغانستان هنوز تکلیفش با خودش روشن نیست. اینکه می خواهد چه شعری بنویسد و در چه بوطیقایی متن تولید کند و به اعتبار همین ما گاه استعداد های درخشانی می بینیم که می آیند و کاری می کنند و می روند و این رفتن گاه با یک رفتن ابدی روبرو می شود. همانند حامد وستا یکی از دوستان خوب ما در بلخ بود که بعد کابل نشین شد. این شاعر بسیار با استعداد بود ولی به دلیل اینکه تکلیفش با خودش روشن نبود خب نماند. مقاله ای در مورد اشعار او دارم با عنوان «زبان شرور شعر». خیلی ها هم از جریان ادبیات کنار گذاشته شدند یا شعرشان خوانده نشد یا به لحاظ نظری پشتوانه ای نداشتند که اگر متن تولید کنند، کسانی بتوانند به لحاظ نظری آن ها را پشتیبانی کنند. این ها در چرخه ای به مرور زمان از رده خارج شدند یا به دام یک رادیکالیتۀ عجیب افتادند که واقعا تئوریزه نیست و اگر تئوریزه هم می شد چه زمانی که با دکتر براهنی شروع شد و کسانی آن را ادامه دادند و چه حتی همین شعری که در دهۀ هشتاد و نود برخی به نام ساده نویسی می سرودند- من حداقل نامش را بوطیقای معتدل شعر فارسی می نامم- که در  هر صورت درباره اش در حوزه های آکادمیک و غیر آکادمیک گفت و گو و متن تولید شد و تبادل نظر بود؛ ولی در افغانستان ما فاقد این مسئله بودیم و شعر آزاد از لحاظ نظری دچار مشکل بود. این شعر یا خیلی رادیکال شد همانند اشعار حامد وستا که در یک سال انبوه کتاب ها را چاپ می کرد و در سه چهار سال کار شاعری اش بیش از ده ها کتاب چاپ کرد و قسمت عمده اش نشر اینترنتی شد و یک استعداد عجیبی بود و روح ناآرامی داشت؛ یا اینکه به دام یک نوع ساده نویسی می افتند که خوانده نمی شوند و با آن ها مخالفت های بسیاری می شود.

به این اعتبار شعر آزاد افغانستان قابلیت جریان شناسی ندارد. به جز دهۀ شصت که جریان پررنگی از شعر آزاد را در افغانستان داریم که البته دلایلش هم برای ما مشخص است و آن این بود که شعر آزاد آنجایی که باید می تپید امکان رشد آنچنانی نداشت و در سیطرۀ چپ ها و کمونیست ها بود و چه در دهۀ هفتاد  که همیشه جنگ بود و بعد از طالبان هم ما شعر آزاد درخشانی نداشتیم.

امروز مجیب مهرداد، فریبا حیدری، مقصود حیدریان شاعران خوبی هستند؛ ولی به آن معنا همچنان امضای شخصی خود را ندارند تا بتوانند جریانی را ایجاد کنند. در مقابل اتوریتۀ غزل همچنان در افغانستان رواج دارد. البته مثل ایران شعر هم از اولویت ادبی جامعۀ افغانستان کنار رفته است و فروشی ندارد! آقای زریاب شعر نشر می کنند اما رمان و داستان هایشان فروش بالایی دارد و به چاپ های چندم می رسد. رمان کاوۀ جبران هم همینطور؛  اما در بخش شعر هنوز غزل ها خوانده می شوند و بیشتر شاعران شناخته شدۀ افغانستان که در آن کشور ساکن هستند، غزل نویس اند؛ ولی امیدوارم که به‌مرورزمان شرایط جایی برود که شعر آزاد هم به طور فراگیر خوانده شود؛ به دلیل اینکه پیوند به مسائل سیاسی و اجتماعی و پتانسیلی که این شعر دارد، این امکان را بدان ها می دهد. لیمه آفشید شاعر جوان 21 ساله ای است که اشعارش به گونه ای است که حداقل می شود بدان عنوان «غزل معاصر»  را داد. اخیرا در اتاق ایرانشناسی دانشگاه کابل یک دورۀ نشانه شناسی داشتم و شعر از او را با همان رویکرد نشانه شناسی ساختگرا به مدت دو ساعت بررسی کردیم. هنوز هم جای بحث دارد و باید در موردش بیشتر صحبت می کردیم.

نمایی دیگر از دیدار و پگفتگو با الیاس علوی
نمایی دیگر از دیدار و پگفتگو با الیاس علوی

 استعدادهای عجیب و فوق العاده ای وجود دارد؛ ولی هنوز بخش آزاد تکلیفش با خودش مشخص نیست و نمی شود به عنوان یک جریان شناسی مرتب و منظمی درباره اش صحبت کرد. در مورد غزل شاید بتوانیم یک جریان شناسی از دورۀ مشروطۀ افغانستان تا به امروز داشته باشیم؛ اما دربارۀ شعر آزاد کار پژوهشگر و منتقد خیلی سخت خواهد بود. در مورد رمان و داستان این مشکل نیست و همیشه این تولیدات بوده است. استاد غلامحسین فخری که اخیرا نشر زریاب کتاب داستان ها و دیدگاه های ایشان را چاپ کرده است چند مقاله دربارۀ جریان شناسی دارند. داستان و رمان در افغانستان تصویر ساده ای از ادبیات داستانی افغانستان را به ما می دهند. ای کاش این کتاب ها بدانجا هم سفر کنند و دوستان بخوانند و با زبان فارسی دری آشنایی پیدا کنند. متأسفانه اصلا آشنایی وجود ندارد و همتی هم نه از افغانستان وجود داشته که این آثار را معرفی کنیم و در ایران به جز تلاش های استاد دهباشی، همتی نمی بینیم.

بنابراین به نظر می رسد که ما هنوز نمی توانیم در مورد شعر آزاد افغانستان به وضعیتی برسیم که بتوانیم دسته بندی مناسبی ارائه دهیم. شاعران خیلی خوبی می آیند و می نویسند و بعد متأسفانه کارشان را رها می کنند؛ به خاطر اینکه ادبیات به اولویت های چندم رسیده و مسائل دیگری در حوزۀ اجتماعی و زندگی شخصی افراد روی کار آمده است.”

دکتر حکمت در بخشی دیگر از سخنانش  شعر الیاس علوی را در گروه بوطیقای معتدل شعر فارسی دسته بندی کرد و چنین گفت:

“اما شعر الیاس علوی را در بوطیقای معتدل شعر فارسی می توان دسته بندی کرد. شعری که بسیاری از شاعران ما در آن حوزه فعالیت دارند. شعری که اگر بخواهیم امروز حداقل در برابر یک جریان دیگر قرار دهیم، جریان شعر دهۀ هفتاد است؛ که نقطۀ مقابل آن را می توان بوطیقای رادیکال شعر فارسی نام نهاد.  شعر الیاس علوی در آن حوزه رشد کرد و ما می دانیم عمدتا حوزه ای است که بهترین آثار ادبیات هر کشوری در همین بخش بوطیقای معتدل خوانده می شوند و تأثیرگذارند.

اما در مورد بوطیقای رادیکال و دکتر براهنی که پایان نامۀ دکتری من بود و بدان اعتقاد دارم و به خود ایشان هم گفتم، در واقع می تواند جریان های خفته در ادبیات هر کشور را زنده کند و ناگهان ادبیات را به کانون مناسبات ادبی ما بیاورد و درباره اش بحث شود؛ حال اینکه تا چه حد آن رادیکالیته -اگر یک موج هست- می تواند تبدیل به یک جریان باشد به خودشان بستگی دارد اما اگر این موج راه بیفتد و تکانی در بخش ادبیات حاصل شود، می تواند در مخالفت و موافقت با موج رادیکال بوطیقاهای دیگر زنده شود.

 بوطیقای معتدل شعر فارسی دری در دهۀ هشتاد و نود چه درجای آگاهانه و تئوریک و در چه بخش هایی ناآگاهانه، خود را با مناسبات شعر دهۀ هفتاد تعریف کرده است و حداقل سعی کرده، تکلیفش را مشخص کند تا خوانده شود. شعر الیاس در این بخش منتشر شده و در این حوزه هم خوانده شده است؛ ولی چون الیاس این شعرها را در ایران نوشته و به عنوان یک مهاجر سختی ها و محرومیت هایی را در مشهد دیده است، درد یک انسان مهاجر و بی سرزمین را در  اشعارش می آورد و آن اندوه و مسائلی که در آثارش وجود دارد از آنجا نشئت می گیرد که آدمی در جایی قرار ندارد و الیاس را تبدیل به آدم خلاقی می کند که هنرش را برداشته و بین مرزها چرخ می زند: از افغانستان به مشهد، از مشهد به تهران و جای دیگر  و بعد استرالیا. او یک آدم بی قرار است که مدام جانش عوض می شود و آن بی قراری از بین نمی رود.

شعر الیاس شعر جانداری است؛ اگرچه انتقادات زیادی برایش وجود دارد؛ اینکه گاه شعرش را خیلی به نثر نزدیک می کند و گاه خیلی عاطفی است اما از طرفی می بینیم شعرهای عمیقی هستند.”

در بخشی دیگر الیاس علوی با تشکر از دکتر حکمت و علی دهباشی و میهمانان حاضر در این نشست از نخستین آثار منتشر شدۀ خود با همراهی شمس لنگرودی و حافظ موسوی گفت :

“حضورم در افغانستان بسیار اندک بوده و آشنایی با هنرمندان این کشور کم است. از جناب دهباشی عزیز بسیار بسیار سپاسگزارم و افتخارمی کنم در این جمع هستم و عزیزی چون علی دهباشی صحبت می کنند. از آقای حکت هم متشکرم. شخصا در مورد تئوری شعر هیچ دانش عمیقی ندارم و همانطور که اشاره کردید برخی شعرها به شدت احساسی می شوند و شخصا نمی دانم که چطور هست و گاهی شعری شروع می شود و ممکن است که راه دیگری را برود.

الیاس علوی از آثار منتشر شده اش سخن گفت
الیاس علوی از آثار منتشر شده اش سخن گفت

کتاب «من گرگ خیالبافی هستم» حدود ده سال پیش در ایران منتشر شد و عزیزانی و بزرگانی در چاپ آن همت کردند: حافظ موسوی و شمس لنگرودی و من شخصا از این دو عزیز سپاسگزاری می کنم.”

الیاس علوی در بخشی از سخنانش اشعاری از آثارش را برای حاضرین خواند. از جمله شعر «تا ابد» که در ادامه شما را به خوانش آن دعوت می کنیم:

محبوبم

اگر مرگ به سراغت می آید

کاش به هیئت سِل بیاید

به هیئت سرما

نه “حمله ی انتحاری“.

 

باید وقت داشته باشی

مرور کنی خاطراتت را

تنت را

رفتنت را

نه اینکه با پاهای خودت از خانه برآیی

و تنها کفشهایت را بیابیم در بازار

و دستهایت را پیدا نتوانیم

لبخندت را

نگاهانت را پیدا نتوانیم.

 

با چشمهای خودم باید

ببینم مرگت را

نفس ِ تمامت را

انگشتانم باید پلکهایت را بسته کنند

وگرنه باور نمی کنند تا ابد

باور نمی کنم

 

در بخش دوم این مجلس الیاس علوی به سؤالات حاضرین پاسخ گفت:

-به نظر من شاعر فکر نمی کند، شاعر تحت تأثیر احساسات و اتفاقاتی است که می شنود. ممکن است وقتی مقاله ای خوانده می شود او تحت تأثیر آن مقاله شعری را بخواند. شاید مدت ها شعری نگوید و گاهی خالی از این حس باشد و نتواند کلمه ای بگوید. گاهی حتی شاعرانی می گویند که تنها در ایران می توانند شعری بنویسند و خیلی ها هم رفته اند و پاک شده اند. بررسی آیندۀ جوانان و … در وظیفۀ شاعر نیست و او تنها در واکنش و احساسات خود نسبت به محیط شعر می گوید. آیا با نظر من موافقید؟ 

پرسش حاضران از الیاس علوی
پرسش حاضران از الیاس علوی

الیاس علوی:  تا حدی موافقم؛ چون به هر حال شاعر شعر می گوید و من که بیشتر در بخش هنرهای تجسمی هستم و این هنر خود شعر است و هر دو نزدیک بهم هستند. من هم تا حد زیادی آن کانسپتیو بودن غیر مستقیم وجود دارد. موافقم که مکان تأثیر بسیاری دارد اما با همۀ این ها دوستانی هستند که با جدیت کار می کنند.

– من از سال 87 با وبلاگ و شعرهای شما آشنا شدم و شب ها و روزها گریه می کردم. شعر یک وظیفه نیست. وقتی که شما شعر عکاس تایمز را می بینید متوجه می شوید که شاعرش با تمام وجود آن را حس کرده و یا در بخش آثار هنرهای تجسمی متوجه می شوید که این اندیشه حاصل روزهایی است که در ایران گذراندید و در بسیاری از مواقع در کنار آثار شما اشک ریختم. من را به فضای انسان هایی بردید که ناپدید شدند و نیستند ولی روزی در این جهان زندگی می کردند و راه می رفتند و غذا می خوردند و سوار ماشین می شدند و کار می کردند. تمام اشعار شما برای من برآمده از حس عجیبی است. آن چیزی که من را برانگیخته کرده این است که اشعارتان فراتر از مرزهاست و شما به نوعی جهان شمول هستید و این خیلی ارزشمند است.

-آیا اشعار خود را به یکباره می گویید یا اینکه مدت طولانی برای سرودن آن زمان می گذارید؟ در مورد پایۀ زبان نوشته اتان برایمان بگویید؟

الیاس علوی: کارهای زیادی هستند که نوشته و بعدها ویرایش می شوند؛ ولی در اکثر کارها جان شعر تمام شده و بعد تغییرات اندکی صورت گرفته است. حتی شعرهای بلندی مثل کاخ خسرو در کتاب آخر  که نزدیک هفت صفحه است تنها در یک روز گفته شده است. با همۀ این ها من شاعر پرکاری نیستم. مهم این است که شما حس می کنید و شعری می گویید.

ما هنوز در برخی مسائل پایه ای گرامر  مشکل داریم و دلیل این موضع شاید آن باشد که ما در افغانستان زندگی نکرده ایم اما با این وجود تلاش می کنیم که از برخی کلمات  استفاده کنیم و فضاها را حس کنیم و حتی این تلاش وجود دارد که لهجه نزدیکتر باشد.

-با زندگی پرماجرایی که داشتید مفهوم وطن برای شما چگونه است؟ برای یک شخصی که در جایی استقرار و خاطره داشته وطن معنای خاصی پیدا می کند. این را می فهمم که زبان فارسی بخشی از وجود شماست اما وقتی صحبت از وطن می شود چه عناصری در ذهن شما تداعی می شود؟

الیاس علوی: سال ها است که در ایران زندگی می کنم. شش ساله بودم که از افغانستان مهاجرت کردیم و بعد از ده ماه در مرز ماندن وارد ایران شدیم. با اینکه اینجا سرزمین تاریخی مشترک ماست و زبان مشترکی داریم که مهم ترین وجه است و هیچ احساس بیگانه ای نداشتیم و من شخصا بسیاری از شهرهای ایران را سفر کردم بی آنکه نامۀ تردد داشته باشم اما بسیار اتفاق افتاده اشخاصی را دیده ام که مورد بازجویی قرار گرفتند و در حقیقت این صحنه ها کامم را تلخ می کند؛ این حس تا حدی مهم بود که پیدا کردن وطن برای من اهمیت یافت. در بیست سالگی به افغانستان برگشتم .یعنی همین مسیری که شما را به اردوگاه سفید سنگ می برند که مکان مشهوری است و همۀ مهاجران افغان در آنجا حضور دارند، به افغانستان رفتم. آنجا برای من وطن نبود چون لهجه اشان با من متفاوت بود و حتی نوع راه رفتنم با بقیه فرق داشت و همه متوجه می شوند که ممکن است شما از یک جای دیگری باشید.

به استرالیا رفتم و آنجا هم به خاطر مسائلی حس نمی کردی وطنت هست؛ اما در بازگشت دوباره به افغانستان همان اتاقی را پیدا کردم که در آن متولد شدم.  به همین اتاق بازگشتم و حس کردم که آرامش وجود دارد جایی که بتوان به آن وطن بگویی. مخصوصا اینکه رسم آن روستا این است که وقتی کودکی به دنیا می آید برایش یک درخت می کارند و درخت من هنوز در آنجا بود و پیدایش کردم. این یک بحث کلی در مورد وطن است. و جای دیگر وطن نیست.

الیاس علوی به همراه استاد رهنورد زریاب
الیاس علوی به همراه استاد رهنورد زریاب

اما بحث امنیت روحی و اساسی زندگی خیلی مهم است. در استرالیا بعد از سه سال شهروند شدم و این بسیار مهم است وقتی که برای اولین بار به این کشور بازگشتم، حس کردم که اینجا هم می تواند وطن باشد چون به من این اجازه را داده است که مثل هر انسان دیگری از این خیابان استفاده کنم. ایران همیشه برای من به نوعی وطن بوده است.”

در خاتمه جلسۀ امضای کتاب با حضور الیاس علوی و دوست دارانش برگزار شد.

* عکس ها از : مجتبی سالک و مریم اسلوبی