دیدار و گفتگو با سهیلا شهشهانی/ پریسا احدیان

%d8%b3%d9%87%db%8c%d9%84%d8%a7-%d8%b4%d9%87%d8%b4%d9%87%d8%a7%d9%86%db%8ca

 

 

صبح روز پنجشنبه، بیست و پنجم شهریور ماه سال یکهزار و سیصد و نود و پنج، کتابفروشی آینده در شصت و سومین نشست خود با همراهی مجلۀ بخارا، میزبان «دکتر سهیلا شهشهانی»، انسان شناس و مدیر مسئول مجلۀ فرهنگ و انسان، بود.

در ابتدا، علی دهباشی ضمن عرض خوشامدگویی به میهمانان حاضر در جلسه، به شرح مختصری از زندگی نامه و فعالیت های، دکتر سهیلا شهشهاهی پرداخت و بیان کرد:

“ایشان، انسان شناس و دانشیار دانشگاه شهید بهشتی، مدیر مسئول مجلۀ انسان شناسی خاورمیانه، به زبان انگلیسی و مجلۀ فرهنگ و انسان به زبان فارسی و پایه گذار و مدیر کمیسیون انسان شناسی خاورمیانه در مجمع بین المللی علوم انسان شناسی و قوم شناسی، هستند. خانم دکتر، ده سال معاون این مجمع بودند و در کمیسیون های زنان، انسان شناسی شهری و مردم کوچ رو، فعالیت داشتند. دکتر شهشهانی، تحصیلات عالی خود را در دورۀ کارشناسی رشتۀ فلسفه از دانشگاه کالیفرنیا، برکلی آغاز کردند و با دورۀ کارشناسی ارشد و دکتری از دانشگاه نیو اسکول در نیویورک، فارغ التحصیل شدند.”

وی در ادامه به تعدادی از آثار منتشر شدۀ مدیر مسئول مجلۀ فرهنگ و انسان، اشاره کرد و گفت:

“ایشان، نویسندۀ کتاب های: چهار فصل آفتاب، زندگی روزمرۀ زنان اسکان یافتۀ ممسنی، تاریخچۀ پوشش سر در ایران و میمند یک سرابود و مدیر مهمان برای یک شماره مردم کوچ رو به نام شمارۀ مخصوص کوچروان و کوچروی بعد از انقلاب ایران و کتابهای انگلیسی بدن وسیلۀ ارتباط و شهرهای زیارتی و نویسندۀ مقالات بسیاری به فارسی وانگلیسی است. آخرین کتابشان، لباس دورۀ قاجار که مصور و به دو زبان انگلیسی و فارسی است به زودی، منتشر خواهد شد. ایشان، در حال حاضر راه اندازی سایتی به نام “اقوام ایرانی” را آغاز کرده اند که شامل نقشۀ جدید اقوام و اطلاعات می باشد که طی سال ها به صورت متن و عکس تهیه شده است.”

دکتر سیهلا شهشهانی و علی دهباشی
دکتر سیهلا شهشهانی و علی دهباشی

سپس، دکتر سهیلا شهشهانی، با بیان بخش های از کودکی تا جوانی زندگی خود، این چنین سخنانش را آغاز کرد:

“پیشینۀ من خانوادۀ مهاجر کوچکی، در شهر تهران با گذشتۀ فرهنگی اصفهان، است. در تهران، روبروی دانشگاه خیابان فروردین زندگی می کردیم که بیشتر خاطرات کودکی من، از آنجا می آید. به مدرسۀ ایتالیایی «سهیل» رفتم و خاطرات چندان شیرینی از محیط سرسخت این مدرسه خواهران روحانی، ندارم. سال آخر دبیرستان را به امریکا رفتم و تا دکتری در این کشور ادامۀ تحصیل دادم. لیسانس خود را در رشتۀ فلسفه گرفتم. هر چند در خانواده ای اهل حساب و کتاب، منطق، عدالت، حقوق و قانون، بزرگ شدم اما همیشه در پی این بودم که کاری ناب و متفاوت انجام دهم. در آن دوران هیچ کتابی، به جز کتاب فلسفه نمی توانست مرا جذب خود کند. به این دلیل در این رشته لیسانس گرفتم.

برای دوره فوق لیسانس به نیویورک سفر کردم و در ابتدا تصمیم داشتم در رشتۀ فلسفه ادامۀ تحصیل دهم اما به سمت انسان شناسی کشیده شدم و در این رشته فوق لیسانس و دکترای خود را گرفتم. به خاطر وجود زمینه های منطقی فلسفه در ذهنم، کوه اطلاعاتی که این رشته برایم داشت را تصفیه می کردم؛ یعنی می توانستم خیلی سریع آن ها را بخوانم و اصل مطالب را استخراج  و سئوال های اصلی را پیدا کنم. درحقیقت چنداستاد بسیار خوب مرا جذب این رشته کردند. برای رساله ام اول در مورد ژان ژاک روسو  کار کردم. تحقیق و تحصیل در آن دوره به گونه ای بود که وقتی با یک نویسنده یا فیلسوف آشنا می شدیم، هر کتابی از او یا در مورد او بود، می خواندیم! به بچه های امروز می گویم که واقعا درس خواندن شما اصلا سخت نیست. البته واحد های زیادی را هر ترم باید بگذرانند و این تفکر آنها را پخش می کند و آنها هم فقط کار می کنند تا قبول شوند و تمام! ولی ما از ساعت 7 صبح تا 11 شب، تنها می خواندیم و فکر می کنم، دوره ای که ذهن من شکل گرفت بر اثر مطالعاتم به همین صورت بود. چنانچه گفتم ابتدا در مورد ژان ژاک روسو کار کردم و قرار بود رساله ام دربارۀ او به عنوان پایه گذار انسان شناسی باشد. اما همان تابستان برای سفری به ایران آمدم و گفتم بد نیست به یکی از مناطق ایران که دوستی در آنجا داشتم، سفر کنم. اوعکسی از منطقه ممسنی  به من نشان داد واصلا باورم نمی شد. به مدت ده روز به این ناحیه رفتم و با تصاویر بسیاری زیبایی مواجه شدم. اولین جا «بوان» (Bavân) بود، که از آن در متون به عنوان یکی از چهار بهشت روی زمین نام برده شده است… فکرش را بکنید شب بود و از کوههای بسیاری عبور کردیم و به جایی رسیدیم که عده ای زیر درخت گردو در کپر یا روی زمین نشسته بودند. صدای آبشار و حرکت آب و نور مهتاب بود … تصویری که فراموش نخواهم کرد… فردای آن روز شروع به نت برداری کردم و ده روز در آنجا وروستای هرایجان و نورآّباد و در خانوادۀ خان در شیراز بودم و … اطلاعات زیادی گردآوری شد. در طول این چند روز، از دو اتفاق تعجب کردم: یکی اینکه، وقتی به آنجا رسیدم، دیدم مردها به صورت گروهی، بلند شدند و رفتند و دیگری اینکه یکی از همین خانم ها با همان لباس های پر چین و جواهرات …. به بچۀ بیمارش از چمدان کوچک سامسونت خود دارویی شیمیایی داد. این دو شوک با من ماند تا بعدها توانستم این ها را تفسیر کنم. در بازگشت به نیویورک، دوستان و اساتید گفتند “خب چرا رساله ات  را در مورد ممسنی نمی نویسی؟ اگر در طی ده روز توانسته ای این اطلاعات را گردآوری کنی، شاید بد نباشد این کار را انجام دهی.” پس از مدتی مطالعه و گردآوری اطلاعات نظری در مورد جوامع عشایری، دوباره به این منطقه بازگشتم و یک سال در این مکان بودم و این امر منجر به نوشتن رساله ام شد.

بعد از رساله، درک و تحلیل تجربۀ امریکا و ممسنی و ایران و انقلاب خیلی مشکل بود. با این حال تصمیم گرفتم  در ایران بمانم. چون اینجاست که این حس واقعیت برایم وجود دارد و از آن رو که پژوهش برای ما مهم است ، باید می ماندم و کار می کردم.”

photo_2016-09-28_08-19-28

سپس، وی، به بخش های فعالیت خود در رشتۀ انسان شناسی پرداخت و تصریح کرد:

“تحقیق را ادامه دادم و از دید خودم می بایستی ابتدا به تاریخچۀ انسان شناسی در ایران بپردازم. کتاب ها و مجلات را زیر و رو کردم. با چند تن از صاحبنظران مانند دکتر صدیقی ، دکتر نراقی ، استاد زرین کوب و دکتر توفیق مصاحبه کردم. پایه گذار انسان شناسی در ایران را صادق هدایت یافتم. چون او متنی را در مورد روش تحقیق به فارسی ترجمه کرده بود و اوسانه و نیرنگستان را به چاپ رسانیده بود. دکتر ثریا شیبانی را مادر انسان شناسی می دانم. زیرا او نخستین کتاب در این رشته را به فارسی ترجمه کرده است.

در ضمن ارتباط با مجمع بین المللی علوم انسان شناسی و قوم شناسی را آغاز کرده بودم و آن را ادامه دادم. دوست داشتم با یک محیط علمی در تماس باشم تا  نظراتم را بیان کنم و پاسخ به سئوال هایم را بگیرم وبا عقایدی سازنده، بتوانم پیش بروم. این مجمع برایم ایده آل بود. چون وابسته به هیچ کشور خاصی نبود و بر مبنای کنفرانس، ما به کشورهای مختلف می رفتیم. پس از چند سال کار با کمیسیون زنان این مجمع به کمیسیون انسان شناسی شهری رفتم. روز اولی که به آنجا رفتم، در این گروه، چهار نفر بودیم! سال آخری که با آنها فعالیت کردم چهارده جلسه داشتیم! البته همزمان با گروه عشایر کوچ رو،هم کار کردم و آن ها به من پیشنهاد کردند شمارۀ مخصوص عشایر ایران را به عهده بگیرم. بعد ها بود که به من پیشنهاد شد معاون این مجمع بشوم که پس از رای گیری انتخاب شدم. تجربۀ خوبی برای من بود؛ زیرا تا اندازه ای با کارهای اجرایی آشنایی پیدا کردم. دوست داشتم کار را با این مجمع ادامه دهم و این چنین بود که پیشنهاد تشکیل کمیسیون انسان شناسی خاورمیانه را دادم. آن زمان کمیسیون ها بر مبنای موضوع بود. اما من یک کمیسیون مکانی پیشنهاد کردم. به چه دلیل؟ چون افرادی که از خاورمیانه به مجمع  بین المللی می آمدند، بسیار محدود بودند و متوجه شدم ما نیاز به پرورش انسان شناسی خاورمیانه داریم. سال های اولی که به ایران آمده بودم، سعی داشتم با محققان این حوزه در خاورمیانه، تماس بگیرم که حاصلی نداشت. پس از آن سال های اول بود که وارد دانشگاه شهید بهشی وشروع به تدریس کردم (البته خوب بود چرا که یک مکان دائمی برای کار به آدم تداوم می دهد و این برای ما بسیار خوب است). در یک دوره حجم درسی من کم شد… و در همین زمان بود که به فکر مجلۀ انسان شناسی خاورمیانه افتادم و آن را پایه گذاری کردم. مقالات آن به انگلیسی و فرانسوی چاپ می شوند. این تاریخ، سال 2006 بود و زمانی که می خواستم کمیسیون خاورمیانه را به مجمع بین المللی پیشنهاد کنم، متوجه شدم که می توانم از مجله به عنوان خروجی کمیسیون، استفاده کنم و مقالات کسانی که به این کنفرانس می آمدند را پس از کارهای مقدماتی درمجله چاپ کنم. با همین استدلال توانستم هیات ژوری را برای این کمیسیون متقاعد نمایم، البته به اضافه نام اعضا علمی که همگی افراد شناخته شده ای بودند. کمیسیون ما در سال 2009 در کنگره چین مقبول واقع شد. از سال 2010 که مجمع بین المللی ما دیداری در ترکیه داشت، اولین دیدار ما انجام شد. سال بعد  در استرالیا و سپس در منچستر و توکیو جلسه هایی داشتیم و متوجه شدم اگر ما به این صورت پراکنده شویم و هر بار به یک کشور برویم، شاید در هر دیدار، محققان کشورهای مختلف را بیابیم ولی تداومی وجود نخواهد داشت، و بخاطر فاصله خیلی ها نمی توانند حضور پیدا کنند. به این دلیل فکر کردم شاید بهتر بود که یک مکان دائم نیزداشته باشیم. شانس با من همراه بود و یکی از آشنایان قدیم از اروپای شرقی را دیدم و به او گفتم که دنبال یک مکان برای کنفرانس کمیسیون مان می گردم. گفت من رئیس انستیتو انسان شناسی هستم و تابستان ها می توانید از مکان ما استفاده کنید. خیلی خوشحال شدم و یک بازدید از محل انستیتو در کراکوف لهستان به همراه یکی از دوستان محقق که در وین بود داشتیم وامسال، دومین سالی بود که جلساتمان را در کراکوف لهستان، شهری که در جنگ جهانی دوم تخریب نشده و بسیار محیط دوستانه، علمی و جدی خوبی دارد و در ضمن محل تولد برانیسلاو مالینوسکی هم هست، تشکیل دادیم. یک ایرانشناس معروف، خانم پروفسورآنا کراسنو ولسکا هم از ما پشتیبانی کردند. امسال از پانزده کشور به این کنفرانس سه روزه آمده بودند. حدود بیست و پنج نفر بودیم. سال دیگر هم به همین مکان خواهیم رفت. کار دیگرکه انجام دادم این بود که جایزۀ سالیانه به بهترین مقاله چاپ شده در مجله انسان شناسی خاورمیانه داده شود. امسال، این جایزه، به محقق جوانی از کویت ، تعلق گرفت و هر سال این بخش ادامه خواهد یافت.

دکتر سهیلا شهشهانی به تشریح پژوهش های خویش پرداخت
دکتر سهیلا شهشهانی به تشریح پژوهش های خویش پرداخت

کارهای دیگر من در ایران به جز مقالات، کار تحقیق در مورد لباس بوده است. تاریخچۀ پوشش سر قبلا چاپ شده بود و حالا تاریخ لباس دورۀ قاجار را نوشتم که نگاهی مفهومی ، زیسته و تاریخی-جغرافیایی به پوشاک این زمان ایران است. این کار با همکاری آقای بهمن بیانی انجام شد و به غیر از عکس از برخی لباسهای متعلق به افرادی که پوشنده واقعی این لباسها  و در کلکسیون آقای بیانی بودند، توانسته ام لغات ویژه، رنگ ها و نام طرح های آن زمان را با کمک ایشان استخراج کنم.

در انتها، انباشته های این سال ها که شامل سفر و تحقیق و پاسخ به پرسشنامه هایی که گاها به دانشجویان داده بودم، می بایستی روزی به ثمر برسند. خوشبختانه از کاغذ، رها شده ایم و امیدورام که از طریق یک سایت بتوانیم این مطالب را ارائه دهیم. مقداری از این صفحات تایپ شده و آماده اند، اما مقدار زیادی هست که باید حروفچینی شوند. نقشۀ عشایر از کتاب ایرانشهر و بسیاری دیگر از نقشه ها را هم جمع آوری کرده بودم و به گونه ای از آنها استفاده کردم تا بتوانم امروز نقشه ای -که البته هیچگاه تمام شده فرض نخواهد شد- از اقوام را تهیه کنم.”

در ادامۀ این مجلس، سردبیر مجلۀ بخارا از دکتر سهیلا شهشهانی، کاظم حاجی زاده و فاطمه جلالی، دعوت کرد تا در نشستی به گفتگو بپردازند:

فاطمه جلالی: ده سال است که دانشجوی خانم دکتر هستم و امیدورام دانشجوی خوبی بوده باشم. خانم دکتر! شما از برکلی و نیویورک و پاریس به عنوان یک زن وارد ممسنی می شوید و ما همه می دانیم که کار میدانی وقتی موفق است که پژوهش گر، مورد پذیرش باشد و آدم هایی که در این مکان هستند، هر چند به او به عنوان یک فرد بیرونی نگاه می کنند، اما پذیرایش باشند. احساس می کنم که کار در ممسنی آن دوره آنقدرها هم راحت نبوده است که یک خانم محقق را بپذیرد. اگر امکان دارد در مورد این تجربه برایمان بگویید؟

فاطمه جلالی
فاطمه جلالی

دکتر سهیلا شهشهانی: وقتی بار اول به این منطقه رفتم یک دفعه دیدم جمعی از آقایون بلند شدند و رفتند. سال ها قبل از آن به روستایی در ملایر رفته بودم. زمانی که از مردان آنجا سئوال هایی کردم، آن ها به جای پاسخ به من، به پسر دایی ام که همراه من بود، جواب می دادند. بعد از مدتی متوجه شدم که در فرهنگ آن ها این برخورد، نوعی احترام به من به عنوان یک زن است.از آنها خیلی ممنون و متشکرم که به من احترام گذاشتند! آقایان از این مکان دور می شدند تا من راحت باشم! دریافتم هر جا که می روم باید زبان و فرهنگ آن مردم را بدانم و با آن زبان صحبت کنم. شروعش مشکل بود و حتی مدتی طول کشید تا راهی روستا شوم. همیشه به بچه ها می گویم که یک کول پشتی و یک بلیت اتوبوس باید در دستتان باشد اما همیشه پایتان را جای امن بگذارید؛ من بدون شناخت به هیچ مکانی نمی رفتم. همۀ این مشکلات بود، اما باقی بستگی به تجربه، رفتار و برخورد خودم داشت. در پرسش هایم دریافتم که تحقیق برای محقق زن، راحت تر است چون هم دنیای زنان برای ما در دسترس هست و هم دنیای مردان. با مردها می توان امکان یک مصاحبۀ خوب، یک ساعت و نیمه را داشت و از آن ها اطلاعات گرفت. البته نمی توان وارد تمام مجالس مردانه شد. بنابراین دنیای بزرگتری بر روی منِ محققِ زن باز است تا بر روی محقق مرد و من از این موقعیت استفاده می کردم…جالب بود وقتی در آبیان ممسنی بودم ، شنیدم از روستای همسایه می گویند که کاش یکی از این ها هم برای ما می فرستادند! گذشته از این … ارتباط من با ممسنی همچنان ادامه دارد…

فاطمه جلالی: بیشتر آن شوک که در ابتدا در مورد آن گفتید برایم مهم بود که چگونه با آن کنار آمدید؟

دکتر سهیلا شهشهانی: این یک شوک فرهنگی است که باید بگذارنیم. خواهش می کنم که دانشجویان این موضوع را در نظر داشته باشند. کاری که ما باید انجام دهیم و انسان شناسی را متفاوت از جامعه شناسی می کند این است که ما باید از فرهنگ خودمان دور شده و وارد فرهنگ دیگری بشویم. طبیعی است که در زمان این گذر، یک شوک فرهنگی بوجود آید. دید هر فرهنگی نسبت به جامعه و اخلاقیات آن و الزامات رفتاری و بینشی با یکدیگر متفاوتند. بنابراین زمان ورود به یک فرهنگ دیگر، محقق، این تفاوت ها را به صورت بسیار مشخصی می بیند و به این می گوییم شوک فرهنگی. یک انسان شناس این را در ابتدای جابجایی اش تجربه می کند و وقتی با فرهنگ دیگری کاملا آشنا شد با گذر یکسال در میان آن مردم، او  به سان “مترجم فرهنگی” می شود که باید به زبان فرهنگی خودش، آنچه را که در موردش تحقیق کرده است، روی کاغذ بیاورد. باید این تجربه را به زبان خود ترجمه کند. دورۀ شوک مهم نیست، فقط مهم است که تمام آن نوشته شود، از آن به بعد است که کارمحقق آغاز می شود. به غیر از پرسشنامه هایی که می نویسید و پر می کند، او وارد حیطۀ غیر رسمی نیز می شود که شاید نمی دانسته چه سوال هایی باید برای آنها همراه داشته باشد … و بعد از یک سال ، متوجه خواهد شد که خودش طی این سال چقدر تغییر کرده است! حتی به دانشجویان پیشنهاد می شود قبل از تحقیق، یک دورۀ مشاورۀ روانی را بگذرانند. چندی پیش، دانشجویی از پاریس آمده بود و چون دچار تضادهای شخصیتی شده بود، نتوانست خوب کار کند. در نامه ای به استادش گفتم که بهتر است، ابتدا این مسائل را حل کند و سپس به ایران بیاید و او را به کشورش بازگرداندم واستادش هم کاملا صحبت مرا پذیرفت. جامعه شناس، پرسشنامه ای در دست دارد و  آن را پر می کند و حتی از دیگران می خواهد آن را به صورت انبوه پر کنند. اما انسان شناس باید خودش این کار را انجام دهد، به شکل تصویری او روی زمین خاکی نشسته و وارد زندگی دیگران می شود و در کارهایی که آن ها به صورت روزمره انجام می دهند، شریک شده تا بتواند به درستی در مورد آن ها بنویسید. برای این است که ما توانسته ایم از طریق رشته امان لغات و اصطلاحت و موضوع های جدید را وارد حیطۀ علوم انسانی کنیم. چرا که ما از چارچوب پرسشنامه با انسان ها برخورد نمی کنیم بلکه گفته ها ، کرده ها و رفتار ها و عکس العمل های دست اول انسانها را روی کاغذ می آوریم. ممکن است بین آنچه می گویند و آنچه انجام می دهند، فاصله وجود داشته باشد  و ما باید همه اینهارا یادداشت کنیم….”

کاظم حاجی زاده: چه کسانی با چه اهدافی انسان شناسی را وارد ایران کردند. شما سعی کردید که چه نوآوری هایی در این زمینه داشته باشید؟

دکتر سهیلا شهشهانی: همانطور که عرض کردم، صادق هدایت، انسان شناسی را به ایران آورد. چون متونی را ترجمه کرد و یا مصاحبه هایی داشت که به صورت کتاب ارایه داد. سالها بعد آقای دکتر احسان نراقی از آقای آل احمد ، دکتر ساعدی و برخی دیگر دعوت کرد که تک نگاری در چارچوب دانشگاه تهران بخش علوم اجتماعی انجام دهند و آقای جلال آل احمد  خود اذعان داشته است که “من انسان شناس و مردم شناس و زبان شناس نیستم، دارم خانه تکانی ذهنی می کنم” و در مورد بوئین زهرا و خارک و… نوشت. بعد آقای دکتر ساعدی اهل هوا را نوشت. آقای دکتر نراقی در چارچوب برنامۀ یونسکو برای اسکان عشایر به ایران آمده بودند. کار آقای فردریک بارث نیز مربوط به این دوره است. پس از آن بود که یک عشایر شناس ایرانی، که آخرین شمارۀ مجلۀ  فرهنگ و انسان هم به ایشان هدیه شده است، مرحوم نادر افشار نادری که لیسانس و فوق لیسانس در مهندسی کشاورزی داشت و برای دکترای مردم شناسی به فرانسه رفته بود و «ایل بهمئی» که خیلی شناخته شده است، از تحقیقات او می باشد و فیلمی هم باعنوان «بلوط» دارند که اولین فیلم مردم شناسی در ایران است، به صورت گروهی در کشور سفر کردند و همسرشان، الویا رِستِرِپو افشار، همراهشان بود و در مصاحبه ای با ایشان در همان شماره مجله، مطالبی در این مورد آمده است .

در مورد دروسی که در دانشگاه تهران در این رشته در ساله ای مختلف تدریس می شد هم در “مقاله تاریخچه انسان شناسی در ایران” نوشته ام. امروز هم دانشگاه تهران گروه انسان شناسی دارد و در بسیاری از دانشگاه ها، این رشته تدریس می شود و تعدادی از این دانشگاه های دولتی و آزاد گروه یا دروسی ازاین رشته ارائه می دهند هر چند بسیاری از اوقات آن ها جامعه شناسی خوانده اند و اعتباری برای رشته قائل نیستند.”

کاظم حاجی زاده
کاظم حاجی زاده

کاظم حاجی زاده: در کشورهای دیگر انسان شناس ها عناصر فرهنگی را استخراج کرده و در جهت ساختن هویت ملی و کاربردی، از آن استفاده کردند. تا چه حدی، این امر در ایران، بخشی از اهداف بنیانگذاران اولیه بوده است؟

دکتر سهیلا شهشهانی: نه! اینگونه نیست. هویت ملی کشورها در زمان شکل گیری کشور دولت ها تعریف می شود و اکثرا انسان شناس ها در این جریان دعوت به همکاری نمی شوند و یا اصلا معلوم نیست در زمان شکل گیری کشور دولت چیزی به اسم انسان شناسی وجود داشته است یا خیرمثلا زمان شکل گیری کشور انگلستان یا فرانسه و آلمان. از سویی دیگر وقتی که صحبت از پایه گذاری رشته انسان شناسی می شود، متأسفانه خیلی صحبت از استعمارمی گردد. انسان شناس های اروپایی در کشورهای خودشان به درج متون انسان شناسی نپرداختند بلکه تحقیقاتشان از کشور های دیگر بود که متون ابتدایی انسان شناسی را شکل داد. می دانید آنها عمدتا به کشورهای آفریقایی، قاره امریکا و خاور دور رفتند و برای شکل دادن به کشور دولت های آنها و یافتن هویت ملی به آنها یاری نکردند. چنین موضوعی مطرح نبود. ولی در کشورهای آسیای میانه از شوروی و پس از فروپاشی می توانیم ردپای انسان شناسان را برای ساختن هویت ملی برای این مناطق بیابیم.

انسان شناسی در خاورمیانه قوی نیست و در دهه 1350 بود که عده ای به ایران آمدند. فراموش نکنیم که ایران مستعمره به صورت افریقا و امریکای جنوبی و هند نشد. از این دهه هم که انسان شناسان به ایران آمدند، هویت ملی ایرانی خیلی وقت بود که ساخته شده بود ومیدانیم ساختن هویت ایرانی قبل از اسلام دغدغه یک دوره بود و دوره ای دیگر ساختن هویت اسلامی و فکر نمی کنم در هیچ یک از اینها به صورت علنی از انسان شناس ها یاری گرفته شده باشد…”

کاظم حاجی زاده: انسان شناس های باستان شناس، عناصر فرهنگی و منشأ های تاریخی را شناسایی کردند و آن ها را به خدمت مشروعیت سیاسی و هویت هایی که به اهداف ملی تبدیل شد، گرفتند. این اهداف تا چه حدی در  ایران وجود داشت؟ چرا مونوگرافی ها انجام شد و بزرگانی به ایران آمدند و در عشایر عناصر فرهنگی را شناسایی کردند، هدف کاربردی این کارها چه بود؟

دکتر سهیلا شهشهانی:اگر تحقیق در مورد عشایر آغاز شد، چنانچه قبلا ذکر کردم برای اسکان عشایر بود و لازمۀ اسکان آن بود که تعداد، محل و ساختار سیاسی و افراد با نفوذ آن ها دقیقا شناخته شوند. این ها بصورت ضمنی در تحقیقات می آمد. یعنی اینجا هم یک موضوع سیاسی وجود داشت و هم یک موضوع علمیِ شناخت یک نوع زندگی، نوعی معیشت خاورمیانه ای که از لحاظ وفق انسان با دام به محیط طبیعی-مرتع  بسیار قابل توجه بوده وهست. در ضمن از آن رو که خاورمیانه به زندگی عشایری کوچرو نزد اروپاییان و امریکایی ها مشهور بود، انسان شناس ها هم در این جوامع تحقیق می کردند.

در مورد باستان شناسی و هویت ملی، بله! باستان شناسی وجستجوی های باستان شناسانه، از اواخر دورۀ قاجار، در ایران آغاز شده بود و کلا موضوع بسیار مهم حفظ منابع دیرینۀ هرکشور، برای عنوان کردن تعلق یک سرزمین به مردم آن، بسیار اساسی است. موجودیت بقایای انسانی و اشیاء باعث می شود که ما بتوانیم اذعان کنیم که یک سرزمین داریم. اما متأسفانه شاهد این هستیم که بسیاری از منابع باستانی به کشورهای خارجی به بهانۀ حفاظت بهتر، فرستاده می شوند. در زمان کنونی همه در پی این هستند که چیزی را از زیر خاک بیرون بیاورند و آن را مبدل به پول کنند با این استدلال که دیگران انجام داده اند و غیره… اما می بینیم این به گونه ای است که می تواند دیرینۀ یک مردم و حق تملک بر سرزمین را به خطر اندازد. مثال بارز آن زیر خاکی های فلسطینی هستند که در موزۀ امروز به نام اسرائیل ثبت شده است. واژۀ «سرزمین» در این دوره، اهمیت بسیاری پیدا کرده است و اگر وجود نداشته باشد و تعریف نگردد، چگونه خواهید توانست حق خود را دردنیا داشته  و اطمینان داشته باشید که شخص دیگری نیاید و قصد خرید خاک کشورتان را نداشته باشد؟! بنابریان باستان شناسی و دیرینه شناسی، موضوع های سیاسی بسیار مهمی هستند. بسیار اساسی است که در این زمینه سرمایه گذاری شود تا به این راحتی نشود گفت که “چه بهتر که این اشیا، در موزه های معتبر نگهداری شوند”. چند سال دیگر باید خود به کشورهای دیگربرویم و پولی پرداخت کنیم تا اشیاء باستانی کشور خودمان را در آنجا ببینیم. شاید حتی اجازه عکس گرفتن هم نداشته باشیم!

این قانون که در کشور ماست که هیچ غیر ایرانی حق مالکیت در ایران ندارد، بسیار خوشحال کننده است. می دانید که در آفریقا خرید سرزمین بوسیله غیر آفریقایی ها انجام می گیرد و …..

حال من به چه دلیل در سایت اقوام ایرانی به دیرینه شناسی مکان های مختلف می پردازم؟ دقیقا برای اینکه، بتوانم هر قومی را از نظر تاریخی، توانمند سازم که بگوید، اجداد من در این مکان زیسته اند و این معنای سرزمین است و غروری که به آن قوم خواهد داد. البته سئوال هایی هم ایجاد می شود. به عنوان نمونه، پلی از دورۀ هخامنشی در ممسنی هست و ما می دانیم که در این دوره، اصلا ممسنی وجود نداشته و تازه دوره ای بعد از شولستان صحبت می شود. اما به هر حال این پل، در آن منطقه وجود دارد و اگر موجبات غرور قومی را فراهم می کند ، خوب چه بهتر… و این موضوع باید برای حفظ کل، عنوان شود. بنابراین ما می خواهیم از طرفی منابع زیر زمین را مطرح کنیم تا غنای منطقه عنوان شود. از سویی دیگر بزرگانی که دراین منطقه بوده اند و یا از آن برخواسته اند را معرفی نماییم. مکتوبات آن ها را نام ببریم و چه بسا با بسیاری از مکتوبات ترکی، لری، کردی، بلوچی، تاتی و گرجی  و با بسیاری ازبزرگان مناطق که به فارسی قلم زده اند، مواجه شویم. چرا که نه! این همه مکتوباتی که داریم موجبات مباهات همگان را فراهم می کند و فکر نمی کنم در زبان های دیگر، قویتر از ادبیات فارسی داشته باشیم. اما این دلیل نمی شود که به این زبان ها متنی نوشته نشود.”

دیدار و گفتگو با سهیلا شهشهانی
دیدار و گفتگو با سهیلا شهشهانی

کاظم حاجی زاده: انسان شناسی در اروپا و ایران چه تفاوت هایی با هم دارد؟

دکترسهیلا شهشهانی: انسان شناسی در اروپا رشته ای است که بیش ازیک قرن و نیم از عمرش می گذرد و رشد آن مدیون علاقه به شناخت گذشته بشر در تمام نقاط جهان بوده است، گذشته فیزیکی و باستانی بشر، گذشته و وضعیت فرهنگی او که این شامل گردآوری های زبانی و انواع تولیدات او از ابزار موسیقی و مداوا گرفته تا معماری و ابزارو خوراک و پوشاک است . آن ها اطلاعات را بیشتر در مورد مکان هایی که امکان رفتن به آنها داشتند، گردآوری، بررسی و تدوین کرده اند. بخشی از کار در موزه ها وانبارهای عظیم است، قسمتی در کتابخانه ها و  به صورت مکتوب برای تدریس آماده شده اند. این یک منبع عظیم است که ما به هیچ وجه چنین انباشتی برای تحلیل نداریم. نمی توان گفت از این منابع فقط استفاده علمی شده، برای تسلط نیز زمانی از آنها استفاده شده است اما امروز انباشت عظیمی از اقصا نقاط جهان دارند که برای مطالعه و تحقیقات تطبیقی و تحلیلی می توانند از آن ها استفاده کنند. ما علاقه ای هم به چنین گردآوری نداشته ایم. انسان شناسی به صورت یک رشتۀ تحصیلی به ایران آمد و با چند کتاب کار تدریس پایان یافت. آنچه در موزه ها داریم تنها مربوط به خودمان هستند و خیلی هم جدی و منظم نیستند. موزه های مردم شناسی، اهمیت توریستی پیدا کرده اند و در هر منطقه در مورد گذشتۀ همان منطقه به بیننده اطلاعاتی می دهند. اغلب هم می بینیم با یک نوع مزاح که:”نگاه کن ببین مردم چه ساده می زیسته اند!”، همراه است. نگاه ژرف تاریخی و جغرافیایی به بیننده نمی دهند تا برایش تولید اندیشه و سوال کنند.

کاظم حاجی زاده: فاصلۀ بین نخبگان انسان شناسی و مردم چگونه است؟

دکتر سهیلا شهشهانی: فاصله چگونه است، معلوم نیست یعنی چه. اینکه رابطۀ انسان شناس با مردم مورد تحقیق چگونه است، موضوع مهمی می باشد و انسان شناس ها در دنیا کوشش کرده اند تا بتوانند ارتباط خوبی با مردم داشته باشند، زیرا بدون آن نمی شود در جایی زندگی کرد و انتظار داشته باشیم که با پاسخ گویی مناسب مردم مواجه باشیم. اما اینکه رابطۀ نخبۀ انسان شناس با مردم کشور خودش چگونه است، این موضوع دیگری است. شاید ما آنقدر در کار خود غوطه وریم که دیگر به موضوع ارتباط با مردم محیط خودمان، توجهی نداریم و بسیاری اوقات اصلا برای مردم مشخص نیست که کار ما چیست! اما امروز موضوع دیگری هم مطرح است و آن موضوع رفتار مردم کشورهای مختلف با مهاجران به آن کشورها می باشد. در این زمینه، کار تخصصی انجام شده و می توانیم در این رابطه وارد حیطۀ عمومی شویم، به عنوان مثال در نروژ آقای پروفسوراریکسون، از طریق برنامه های تلویزیونی، رابطی توضیح دهنده، بین مردم معمولی و مهاجران به این کشور شده است. نروژ کشور کوچکی است و مسائل مهاجرت در آن، خیلی مشخص است. ایشان روی اقوام کار کرده اند و تحقیقات بسیاری دارند واین دستاوردها را از طریق رسانه های عمومی به مردم نروژ به صورتی می آموزند تا در تعامل با مهاجرین به این کشور، نروژی ها رفتارهای مناسب تری داشته باشند. البته از دیر باز رفتار نروژی ها با لپ های آن کشور برای لپ ها مسأله زا بوده و کلا این بحث ها باعث شده تا آنها را نیز بهتر بتوانند بپذیرند و اینقدر خود بزرگ بین نباشند.”

کاظم حاجی زاده: یک انسان شناس در یک گروه، قومی را می شناسد و در مورد زبان و بازی های محلی و قصه های … آن ها، مطالعه می کند. حال چگونه می تواند که این بازی ها و داستان ها را در سطح ملی بیاورد تا تمام کودکان ایران، این ها را در بخش هویت فرهنگی و ملی خود داشته باشند؟ چه فعالیت هایی در این راستا صورت گرفته که این دستاوردها در مقیاس های بزرگتری، شکل بگیرند؟

دکتر سهیلا شهشهانی: این کار بخش انسان شناسی کاربردی است : ما گردآوریهای داستانی بسیاری داریم. کتاب بسیار خوبی نیز توسط ثریا قزل ایاغ در مورد بازی های قومی ایران موجود است، رساله های خوبی هم داریم که از آن ها نیزاستفاده نشده است و کلا اینگونه انباشت ها در ایران بسیار است. کتابه ای داستان قابل دسترسی هستند اما آنها را می توان با مبدل کردن به نمایشنامه و فیلم بیشتر شناساند و به معروفیت منطقه ای و جهانی هم رسانید. در مورد بازی، موضوع فرق می کند و نیاز به کار تخصصی تر دارد تا انتخاب صحیح از بازی هایی شود که امکان انطباق به زندگی امروز، هم از نظر مکان برای بازی و ابزار مورد نیاز آموزشی که برای پرورش بدن به کودک و آموزش اجتماعی که می دهد مورد توجه و برای پرورش او نیز مناسب باشد. این ها پس از وفق، باید بازی شوند و درحیطه عمومی که تلویزیون، فیلم یا مدارس می باشد، ارائه وآموخته شوند. بنابراین هم کار علمی و کتابخانه ای است و هم اجرایی و طبیعتا کار بیشتر می برد و و هزینۀ بیشتر می طلبد. کاملا امکان پذیر و قابل انجام است.

در بخشی دیگر، دکتر شهشهانی به سئوالات دانشجویان و حاضرین، پاسخ گفت:

-باید از آقای دهباشی تشکر کنیم. هفتۀ پیش روی همین صندلی که شما نشسته اید، آقای بازیگری نشسته بودند و همان اندازه که امروز از صحبت های شما استفاده کردیم، از حرف های ایشان نیز، با وجود تمام تفاوت موضوعی که با جلسۀ امروز داشت، سود بردیم. هر کسی که روی این صندلی می نشیند، حرفی برای گفتن دارد و در هر رشته ای که باشد، می شود از او بسیار آموخت. اما سئوال من این است که در صحبت هایتان بر تفاوت های جامعه شناسی با انسان شناسی تأکید فرمودید و من چون خودم از این رشته ها دور هستم، برایم خیلی جالب بود چرا که تا به امروز، فکر می کردم، انسان شناسی زیر مجموعه ای از جامعه شناسی است. اگر بخواهیم اشتراک یا تفاوتی میان آن ها بگذاریم، این تعریف چگونه خواهد بود؟

photo_2016-09-28_08-17-40

دکتر سهیلا شهشهانی: من در یک گروهی علمی که رسما نامش «علوم اجتماعی» است، تدریس می کردم ، و تأکید به این موضوع داشتم که عنوان آن گروه جامعه شناسی نیست هرچند همه اساتید جامعه شناس بودند. دروسی را تدریس می کردم از قبیل جامعه شناسی عشایر کوچ رو و جامعه شناسی روستایی که مطالب آن از رشته انسان شناسی می آمدند. ادبیات این دو رشته و مطالبی را که نتیجتا می خوانیم و بر اساس آن ها کار می کنیم، متفاوت هستند. البته از بزرگران ونظریه پردازان مهم مشترکا استفاده می کنیم. موضوع دیگر ، روش است که ما تأکید بر کار میدانی داریم و فقط استفاده از پرسشنامۀ را کافی نمی دانیم. ما به روش های کیفی بیشتر از کمی اهمیت می دهیم و بر آن ها تأکید می ورزیم. این را کافی و صحیح نمی دانیم که نظریه از خارج از ایران و پرسشنامه هم از جایی دیگر بیاید و اطلاعات اینجا گردآوری شود و مقداری عملیات آماری بر آنها صورت پذیرد.

-من دانشجوی دکتری در اتریش هستم و موضوع تحقیقم در مورد تغییر ارزش ها میان جوانان ایرانی و مقایسۀ جوانان ایرانی در اتریش با ایران است. سه ماهی است که در ایران هستم و می خواهم کار تحقیقات خود را آغاز کنم اما به درهای بسته برخورد می کنم. یکی از این درهای بسته، کتابخانه است.  برعکس چیزی که در اتریش می بینم و مردم را تشویق به این می کنند که از کتابخانه ها استفاده کنند. در اینجا این امکان وجود ندارد! چه باید کرد؟

دکتر سهیلا شهشهانی: باز کردن درهای بسته به روی خودتان، بخشی از کار است. درِ کتابخانه که سهل است، درهای زیادی هستند که شما باید به عنوان محقق یاد بگیرید آنها را  نیز باز کنید! مقایسۀ دائم اینجا و آنجا کاری را آسان نمی کند و به عنوان یک نفر که در این رشته کار می کند باید شما این آموزش را می دیدید که در هر مکان با قواعد محلی کار کنید. در صحبت با جوانان چطور، آیا سعی کرده اید این در را باز کنید؟ جوانان دختر ، پسر، طبقه بالا، متوسط و پایین؟”

 

– مستند «علف»، ساختۀ «ارنست بی. شودزاک» و «مریان کوپر»  که «فرهاد ورهرام»، مستند «تاراز» را بر اساس همان مسیری که در فیلم علف سپری شده بود، کار کردند، نمونۀ  بسیار زیبایی در زمینۀ انسان شناسی است. ما از این نمونه ها بسیار داریم اما چرا بخش مستند سازی در بخش انسان شناسی، کم رنگ است؟

دکتر سهیلا شهشهانی:”خیلی کوشش کردم که جلساتی بگذارم هم در دانشگاه و هم در جایی دیگر و فیلم هایی را به محققان نشان دهم و توجه ایشان را به این زمینه جلب کنم. البته دانشجویی دارم که در بخش مستندسازی دارد کار بسیار جدی انجام می دهد. در شماره ای از مجله فرهنگ وانسان نیز یک شماره مخصوص انسان شناسی دیداری داشتیم که به عکس و فیلم می پردازد. البته عکس برای من بیشتر از فیلم کاربرد دارد. حال اینکه چه باید کرد؟ نمی دانم! امیدورام که در این زمینه ها دو گروه مستند ساز و انسان شناس، بیشتر کنار یکدیگر قرار گیرند و با هم کار کنند یا محققی انسان شناس متوجه اهمیت فیلم به عنوان ابزار ارائه شود. البته فیلم مستند کم نداریم و برخی حالت تک نگاری و برخی موضوعی هستند که بودنشان بهتر از نبودشان است اما اگر با همکاری و نظر انسان شناسان ساخته می شدند، بهتربود. از فیلم های موجود فیش برداری کرده ایم و عناوینشان را در سایت اقوام خواهیم آورد . انشااله یک نفر تحصیلکرده انسان شناسی مانند خانم روکسانا ورزی در ایران مستقر شود وبه فیلم سازی مبادرت کند. می دانید خانم دمتر زیبا میرحسینی یک فیلم با همکاری یک فیلمسازساخت (آن را نیز در مجله معرفی کردیم). کارها ممکن است کمی در ایران دیر راه بیافتند اما وقتی شروع شوند و بخصوص در زمینه ای که هنری هم باشد، دیگر آن موقع تب روزگار می شوند: همه گیر و فراوان…”

افتراق میان مردم شناسی و انسان شناسی و تفاوت این دو با کار هایی که دکتر ایرج افشار  و دکتر منوچهر ستوده انجام می دادند و  از این آثار به عنوان ایرانشناسی، یاد می کنیم، چیست؟

دکتر سهیلا شهشهانی:تفاوت ایرانشناسی با انسان شناسی در این است که ایرانشناسی به رشته های جغرافیا، تاریخ، ادبیات و علوم سیاسی و … می پردازد و شناخت ایران مسأله ای کلی است و آن ها بر روش تحقیق هم تاکیدی ندارند. ایران شناسی به عنوان بخشی از شرق شناسی با انتقادات بسیار به خاطر ریشه های استعماری آن به خود جذب کرده است و از زمانیکه رشته ها آغاز به فعالیت کرده اند، دیگر شناخت در چارچوب شناخت منطقه مانند ایران، چین، یا “شرق” قدیمی شده است. در رشتۀ انسان شناسی از دید رشته از کارهای دیگران بهره می بریم همچنانکه از نوشته های مرحوم ایرج افشار یا منوچهر ستوده که از سفر هایشان اطلاعات بسیار دقیق درج کرده اند. اما نه ایشان نه خیلی های دیگران ادعایی به انسان شناس بودن نداشتند. مثلا من که به عنوان انسان شناس، به روستایی می روم می دانم که آقای ستوده چه چیزی در مورد قبرستان موجود در این مکان نوشته اند، از آن استفاده می کنم ولی سوال های من به جمع آوری اطلاعات واضح ختم نمی شود. بر مبنای سوالات تحقیق در پی اطلاعات بیشتر می روم. در حد بسیار ابتدایی پرسشنامه در شمارۀ چهار مجله موجود است و می توانید به آن رجوع کنید تا ببینید کار ابتدایی ما چقدر دقیق تر از این نوشته های کلی است.

photo_2016-09-28_08-18-30

اما تفاوت مردم شناسی و انسان شناسی. از کلمۀ مردم شناسی استفاده شده اما این را باید پذیرفت که این رشته از فرنگستان به ایران آمده است و نامش در فرانسه «اتنولوژی» بوده ولی نام انگلیسی آن «انتروپولوژی» است و شامل چهار قسمت می باشد. اولین انسان شناسان ایرانی در فرانسه درس خوانده بودند و با واژۀ اتنولوژی یعنی قوم شناسی مواجه بودند و آن را به فارسی مردم شناسی و نه قوم شناسی ترجمه کردند. شاید ار نام روزنامه “مردم” هم خوششان می آمد. اما بعدها فرانسوی ها نیز شروع به استفاده ار کلمه انتروپولوژی کردند چناچه نام مجلۀ فرانسوی مختص مجمع انسان شناسی فرانسوی نیز از همین نام استفاده می کند. پس خیلی منطقی است که از کلمۀ «انتروپولوژی» استفاده کنیم چون واژۀ انسان شناسی “جستجوی انسان در هر مکان و زمان” است، و بهتر از کلمه مردم می تواند این مهم را برساند. ”

-انسان شناسی چگونه می تواند بر حل بحران های اجتماعی کارساز باشد؟

دکتر سهیلا شهشهانی: انسان شناسی رشته ای است که در بحران به وسیلۀ انسان های بحران زده به وجود می آید. این تعریف استاد من استانلی دیاموند از این رشته است. در ابتدا که من شروع به مطالعه در این زمینه کرده بودم، در ایران نسبت به این رشته، هیچ گرایشی وجود نداشت، چون مسائل فرهنگی همگانی نبود، مردم زندگی می کردند و مثل امروز دائما مقایسه با فرهنگهای دیگر و یا گذشته ایران صورت نمی گرفت و نگرانی در مورد آینده موج نمی زد… گرچه برای من مهاجر که بارها جابه جا شده بودم این مسائل بصورت عینی وجود داشت، اما برای محیط ایران که به هم پیوسته بود، فرهنگ مسأله نبود. اما امروز، جامعه ایران، دچار بحران است و از انسان شناسی سوال های فرهنگی بسیاری می توان داشت.

پرسش دانشجویان حاضر از دکتر شهشهانی
پرسش دانشجویان حاضر از دکتر شهشهانی

-موضوع تحقیق من، خانواده و طلاق در ایران است. آیا در محوریت انسان شناسی خانواده و خویشاوندی با تخصص الگوهای ازدواج در ایران کاری انجامش شده است؟

دکتر سهیلا شهشهانی:خویشاوندی یکی از مهمترین محورهای تحقیق در انسان شناسی است. شما می فرمایید طلاق زیادشده است. بله این خانم های حقوق دان ما اینقدر زحمت کشیده اند تا بتوانند امکان حق طلاق را بوجود بیاورند و خب طلاق هم انجام می شود. دیگر چه می خواهید؟! (می خندد) البته باید توجه داشت که موضوع ها و فشار های بسیاری بر خانواده است و برای این ساختار بسیار سخت بوده که بتواند تمامی این مسائل را تحمل و حل کند، گاهی هم می شکند. این دید هم وجود دارد که در مواقع خاصی باید توجه داشت که آیا طلاق آخر خط است؟ خیر، بعد از آن، امکان ازدواج مجدد هم وجود دارد. اما باید این بخش را نیز اضافه کرد که به برخی عوامل تاثیر گذار  می توان توجه بیشتر داشت و از آنها خواست که بهتر عمل کنند: به نظر من یکی از این ها، «معماری» است. من انتقادی به آقایان معمار دارم. اگر داستان های کنونی را بخوانید می بینید که بسیاری از نویسندگان معاصر نوستالژیک زمانی هستند که تعدادی خانواده با هم زندگی می کردند و بچه های این خانواده‎ها دوران کودکی را با هم سپری کرده بودند. در کتاب «غزال» می بینم این زندگی در بین یک خانواده ترک و کرد ادامه دارد. در ایران ما دوست داریم با گروه بزرگی در خانواده های به هم پیوسته زندگی کنیم. اما امروزه ما را در واحدهای کوچک که یک خانواده هسته ای در آن جای می گیرد، محبوس کرده اند. چرا ما نتوانیم در خانواده ای بزرگتر با هم زندگی کنیم؟!  مقاله ای در مورد فروش خانه در امریکا خواندم، خانه هایی که برای بیش از خانواده هسته ای ساخته می شود، فروش بیشتری دارد، چون آدم ها دوست دارند با هم زندگی کنند. در مورد خانه های قدیمی کاشان تحقیق کردم و در مصاحبه ام، خانمی به من گفت که در زندگی گروهی،  وقتی قرار شد پول برق بدهیم، بر سر اینکه چه کسی بیشتر و یا کمتر برق مصرف کرده، دچار اختلاف شدیم. خب این ها راه حل دارد. به جای اینکه خانواده را از هم دور بکنیم، به نوعی آنچه مورد استفاده است را می توان اشتراکی کرد. همه از تنهایی نالان هستند و همه از راه دور و ترافیک برای دیدن اقوام ناراحت اند. خوب چطور است که هر آپارتمان تعدادی دستشویی و حمام دارد ولی دو سه آشپزخانه ندارد که چند واحد خانواده را بتواند در خود بگنجاند؟ چگونه می توان به نوعی آپارتمان سازی کرد که ازدواج، فرزند را از خانه دور نکند و موضوع “مامانم اینا” موضوع مشاجره نگردد و اقلا تا چند سال واحد جدید بتواند در واحد خانواده ابتدایی به سر برد و مسایل مربوط به اولیا مسن نیز راه حل پیدا کند؟ راه حل هایی برای حفظ حریم شخصی داشته باشد و زندگی در خانواده وسیع تر می تواند ادامه یابد. الان آپارتمان هایی ساخته می شوند که برای فرزند مجرد یا خدمه یک اطاق در نظر می گیرند و این می تواند پیش درآمدی باشد برای جا دادن خانواده کوچک بعدی. خانه های قدیمی ما حریم داشت. با خانمی در کاشان که در این خانه ها زندگی کرده بود مصاحبه ای داشتم و او می گفت که این فضای اندرونی و بیرونی ما، چه خوب بود، با شوهرم آبمان در یک جوی نمی رفت، اما  این تفکیک فضا، باعث می شد من دیدارهای خود را داشته باشم و او به دیدار های خودش رسیدگی کند….”

در خاتمه آخرین آثار منتشر شدۀ انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار،  تقدیم میهمان این نشست کتابفروشی آینده شد.

  • عکس‎ها از: مریم اسلوبی