گزارش شب ترجمه های قرآن مجید/ پریسا احدیان

quran3

عصر چهارشنبه، سوم شهریور ماه سال یکهزار و سیصد و نود و پنج، دویست و پنجاه و ششمین شب از مجموعه شب های بخارا، با همراهی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، مرکز نشر علوم اسلامی، مؤسسۀ انتشارات حکمت، مؤسسۀ فرهنگی سروش مولانا، نشریۀ فرهنگی تحلیل روایت، میزبان شب «ترجمه های قرآن مجید» بود.

در ابتدا علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به میهمانان حاضر در جلسه، به شرح مجموعه شب های قرآن مجید، در هفته های اخیر پرداخت و از شب ترجمه های قرآن مجید به عنوان سومین جلسه از این سلسله نشست ها نام برد.

نخستین سخنران،  دکتر محمد مهدی جعفری، سخنانی با عنوان آسیب شناسی ترجمۀ قرآن را بیان داشت و در ادامه با توضیح مشروعیت ترجمۀ قرآن در دهه های اخیر ، چنین گفت:

“امروزه دیگر کسی شک ندارد که همۀ مسلمانان بلکه همۀ انسان ها حق دارند که محتوای قرآن را به زبان مادری بفهمند و در آن تدّبر کنند از این رو ترجمۀ قرآن نه تنها جایز بلکه واجب است. لیکن ترجمه و مترجم باید شرایط لازم برای ترجمۀ قرآن را داشته باشد:

1- مترجم قرآن و یا هر متن مهم دیگری که جزء اعتقادات مردم است، باید به هر دو زبان مبدأ و مقصد احاطه داشته باشد. دانستن زبان مادری که زبان مقصد است، یا فراگرفتن زبان مبدأ به صورت علمی و کلاسیک برای ترجمه کافی نیست،  دانستن زبان شناسی، علوم بلاغی صرف و نحو و اشتقاق، تاریخ زبان هر دو زبان مبدأ و مقصد برای مترجم متون دینی –وبخصوص قرآنی- لازم است. مثلا در قرآن در چند جا ذکر شده است:” فَبَشِّرهُم بِعُذابِ أَلیم” آن ها را به عذابی دردناک بشارت داده است. بسیاری از مترجمین فَبَشِر را «خبر دادن» ترجمه کرده اند. خیلی روشن است آن کسی که گناهی مرتکب شده، برای این بوده که به مقصدی برسد و برای خود بشارتی بوده است و خب خداوند می فرماید این برخلاف قانون جهان آفرینش حرکت کرده است، این بشارت را به او بده اما نه بشارت به آن مطلوبی که دنبالش بوده بلکه بشارت به عذاب ألیم!  در علوم بلاغی به این امر، «تهکّم» می گویند؛ یعنی به شکل ریشخند طرف مقابل را توجیه می کند؛ بنابراین لازم نیست در ترجمۀ این واژه، خبر دادن را  جایگزین بشارت کنیم.

دکتر محمد مهدی جعفری
دکتر محمد مهدی جعفری به آسیب شناسی ترجمه قران پرداخت.

2- برای مترجم هر رشته ای از ترجمه، تخصص از شرایط اساسی است، الفاظ مشترک در هر رشته ای از علوم، معنای خاص خود را دارد. مترجم باید به الفاظی که معانی مشترکی دارند، آگاه باشد. این الفاظ مشترک در هر رشتۀ تخصصی تفاوت دارد. خدا رحمت کند مرحوم احمد آرام را که ایشان عضو هیئت تحریریۀ شرکت انتشار بودند. بنده هم در آن زمان کارمند شرکت و واسط بین هیئت تحریریه و مترجمین بودم. وقتی ترجمه ای را خدمت ایشان می بردم، می پرسیدند که آیا مترجم در رشتۀ تخصصی خود ترجمه کرده است؟ اگر اینطور نبود بدون اینکه نگاهی به ترجمه ها بکنند، متن را رد می کردند. کسی قرآن را باید ترجمه کند که به علوم قرآنی وارد باشد.

3- ترجمۀ مفهومی و تفسیری یا مقیّد به قیدی مانند آهنگین یا مسجّع یا منظومی،  برای قرآن و دیگر متون دینی عیب بزرگی است که ترجمه را از متن دور می کند. هر کلمه از قرآن روی حساب آمده است. نه تنها قرآن در نهج البلاغه هم همین گونه است. می بینید کلماتی در متون به کار رفته است که اگر آن را تغییر دهیم، از مفهوم و مقصود فاصله گرفته ایم.

4- در قرآن کلمات مترادف نداریم. هر لفظی که آمده معنا و مفهوم خاص خود را دارد. اگر «خوف» آمده به جای خود است و اگر «خشیت» آمده، آن هم به جای خودش به کار رفته است. اخیرا «پرتویی از قرآن»، تألیف آیت الله طالقانی را می خواندم و به همین نکته رسیدم که در قرآن مترادف به معنای آنکه دو لفظ دارای یک معنا باشند، به کار نرفته است، برای مثال می توان «خوف» و «خشیت» را مطرح کرد. «خوف»، ترسی است که سرانجام آن معلوم و روشن نیست، ولی «خشیت» ترس و نگرانی از آیندۀ معلوم یک عمل نادرست است: مثلا در آیۀ آخر سورۀ «بَیّنه» (آیۀ 8) می فرماید:”جَزَآؤُهُم عِندَرَبّهُم جَنَّتُ عَدنٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأنهَرُ خَلدِیِنَ فِیهَا أبَدَا آرَّضیَ اللهُ عَنهُم وَرَضُوا عَنهُ ذَلِکَ لِمَن خَشِیَ رَبَّهُ” آیت الله طالقانی می گوید: خشیت نوعی نگرانی و اندیشۀ ناشی از شعور به عظمت و قدرت و احساس مسئولیت است و موجب پذیرش و تسلیم و تربیت می گردد. در واقع علما هستند که از پروردگارشان احساس خشیت می کنند و این با «خوف» متفاوت است. حتی بسیاری از مترجمین «لعلهم یعقلون» را  «باشد که بیندیشند»  ترجمه می کنند و یتفکرون را با همین ترجمه بیان می دارند. در حالیکه خرد و اندیشه، با هم متفاوت است. نه تنها این کلمات حتی حروف عطف هم اینگونه هستند. در قرآن  فراوان به حروف عطف متنوع (غالباً فَ، وَ، ثُمَّ) برمی خوریم: «فَ»، حرف ربط تفریع (یعنی فرع بر مطلب قبل و نتیجۀ آن است)،  «وَ»، حرف ربط ترتیب است (وقتی چیزی را به دنبال هم بیان می کنیم) و «ثُمّ»، حرف ربط تراخی است (یعنی فاصلۀ زیاد میان دو چیز و تراخی در زمان و تراخی در رتبه و مقام است ) و نمی توان این سه را به واو عطف ترتیب ،ترجمه کرد. یا «اِله» به معنای خدا و «ربّ» به معنای پروردگار است و خداوند از کاربرد متفاوت این کلمات منظور خاصی داشته است و باید در ترجمه مورد نظر قرار گیرد. حتی الله را در ترجمه  های لاتین همان «الله» ترجمه می کنند در حالیکه ما کلمۀ خدا را جایگزین می کنیم و «خدا» ترجمۀ فارسی کلمۀ «اِله» است.

5- دانستن عربی برای مترجم کافی نیست بلکه کلماتی که در زمان نزول معنای خاصی در آن دوره داشته اند را باید در نظر گرفت. به عنوان مثال خداوند در آیۀ 61 سورۀ بقره می فرماید: “وَ اِذ قُلتُم یَا مُوسَی لَن نَصبِرَ عَلَی طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادعُ لَنَا رَبَّکَ یُخرِج  لَنَا مِمَّا تُنبَتُ الأَرضُ مِن بَقلِهَا وَ قِثّائِهَا و فُومِها و عَدَسِهَا وَ بَصَلِهَا قَالَ أَتَستَبدِلونَ الَّذِی هوَ خَیرٌ اهبِطوا مِصراً فَإِنَّ لَکُم مَا سَأَلتُم وَ ضَُرِبَت عَلَیهم الذِّلَّة وَ المَسکَنةَُ  وَ بَاءُوا بِعَضَبٍ مَنَ اللهُ ذَلِکَ بَأَنَّهُم کانُوا یَکفُرُونَ بِآیَات اللهِ وَ یَقتُلونَ النّبیّینَ بِغَیرِ الحقِّ ذَلِکَ بِمَا عَصَوا وَ کَانول یَعتَدونَ”

برخی گفته اند «فوم» یعنی سیر، حال آنکه  معنای آن، دانۀ گندم و نخود و هر دانه ای که با آن نان درست می کنند، بوده است. مترجم باید به معنای لفظ در زمان نزول یا آفریده شدن متن مطلع باشد. حدیثی از امام صادق (ع) است که شخصی از عراق خدمتشان به مدینه رفت و در مورد این آیه پرسید: گفت این همان دانه است است. داشتن شأن نزول آیات (در حد ممکن و نه افراط و اغراق) نیز به مترجم کمک می کند .

6- ساختار و و صیغه و زمان همانند ماضی استمراری و اسم و فعل و باب آن باید با دقت رعایت شود.

به عنوان نمونه در آیۀ 72 سورۀ انفال نمی توان یا ایُّها الَّذین آمنوا را ای مؤمنان ترجمه کرد. اگر خداوند می خواست بگوید ای مؤمنان می گفت یا ایها المؤمنون! زیرا در آیۀ بعد با شمارش مراحلی از جهاد و … و طی ان یک فرد را مؤمن واقعی داند.

صحنه ی از شب ترجمه های قرآن مجید
صحنه ی از شب ترجمه های قرآن مجید

استاد دانشگاه شیراز در ادامه گفت:

فعل را باید به جای خود و صفت را نیز در جایگاه خودش ترجمه کرد. البته این ساختار تنها از جهت عربی نیست در زبان فارسی هم اینگونه است. بسیاری را دیده ام که زمان افعال را رعایت نمی کنند. این را مترجمان رعایت نمی کنند. این ها همه روی حساب آمده است. یا باب های مختلف. در آیۀ 60 سورۀ بقره در مورد عصای موسی و جاری شدن آب چشمه از سنگ، برخی از تفاسیر بخصوص تفاسیر روایی قدیمی می گویند که سنگی بوده که وقتی موسی عصای خود را بر آن سنگ می زده چشمه های مختلفی جاری می شده است. آیت الله طالقانی می گوید:” اگر تنها قدرت عصا بدون آمادگی، آب بیرون آورده باشد واژۀ «افجرت» مناسب تر از «انفجرت» است زیرا انفجرت از باب انفعال و آمادگی و قبول اثر را می رساند یعنی در خود این سنگ آب بوده است نه اینکه سنگی بوده و تنها چون موسی عصایش را بر آن زده چشمۀ آب جوشیده است. در آن زمان باید باب افعال به کار می برد. ولی انفعال حالت پذیرش و آمادگی درونی را می رساند. آب جوشید نه اینکه آب را جوشاند و بیرون آورد.

نکتۀ دیگر،  یک دست بودن ترجمه است، مترجم باید تمام کلمات و واژه ها در کل اثر را با یک معنا، ترجمه کند.”

نویسندۀ کتاب « پرتویی از نهج البلاغه » در بخشی دیگر از سخنانش، در بحث ترجمۀ متون عربی با بیان مثالی از سخنان امیرالمؤمنین، اظهار داشت:

“اما در مورد برخی از کلمات با رعایت معنای خاص آن ها، می توان نمونه ای دیگری در زبان عربی مثال زد. در عهدنامۀ امیرالمؤمنین به مالک اشتر  می فرماید:”إمّا أَخٌ لکَ فِی الدّین، إِمّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الخَلقِ.”  به مصر که می روی مردم به دو دسته هستند: یا برادر دینی تو هستند یا هم نوع تو در خلقت. برخی در تفسیر گفته اند این ها مساوی در حقوق نیستند بلکه یا مسلمان هستند یا خیر! تو هم نسبت به همه مهربانی بورز! غافل از اینکه «إُمّا» برای تقسیم مساوی است. یعنی هر دو گروه مسلمان و غیر مسلمان از نظر حقوق شهروندی در برابر مدیر و فرمانروا مساوی هستند و نباید میان آنان تبعیض قائل شد، چون در این صورت از «أو»  تردید استفاده می کرد. در نهج البلاغه کلماتی که امام علی (ع) به کار برده همه بر روی حساب است. این فصاحت و بلاغت اما با تکلف و تصنع همراه نیست بلکه به طور طبیعی از درون می جوشیده و بخشی از فطرت او بوده است. خود می گوید که این کلمات را از قرآن و کلام رسول خدا گرفته است و طبیعی است که کلمات قرآن و کلمات رسول خدا روی حساب باشد.”

وی در پایان سخنانش، به ضرورت تداوم ترجمه قرآن در طول تاریخ اشاره کرد و بیان داشت:

“حال این سوال مطرح می شود که آیا متون فارسی ترجمه شدل قرآن که در حال حاضر موجود است، کافی نیست؟ پاسخ این است که خیر !  درست است که قرآن آخرین کلامی است که خداوند بر پیغمبرش وحی کرده اما بشر برداشت هایی متفاوت طی قرون مختلف از واژه ها و تفاسیر و معانی داشته اند. حدیثی از اما حسین (ع) داریم که مردم آخر الزمان مفهوم «صمد» را بهتر از مردم این زمان می دانند.  این کلمه طی زمان ترجمه های مختلفی داشته است و ما با استفاده از تجارب خود و پیشینیان، امروزه برداشتی دیگر از آن داریم اما شاید فردا اطلاعات جدید تری به دست آید. مانند همان چشمۀ خورشید جهان افروز است که همی تافت بر آرامگه عاد و ثمود. همان خورشید است اما امروز استفاده ای که از انرژی خورشید می کنند با استفاده ای که بشر ده هزار سال پیش می کرد تفاوت عمده ای دارد. چشمۀ خورشید همیشه تابان است و این ما هستیم که باید به فراخور مکان وز مان خود، این واژه را درک و ترجمه کنیم.”

دومین سخنران این مجلس، دکتر رسول جعفریان، به ترجمه ای از قرآن از دورۀ صفویه با عنوان کتاب مبین در ترجمه تفسیر قرآن کریم از شیخ نورالدین کاشانی پرداخت  و چنین سخن گفت:

” در دوره‌ی صفوی، روی ترجمه قرآن، کار جدی صورت نگرفت، و این به رغم آن بود که در همین دوره، بسیاری از متون دینی به فارسی درآمد. بیشتر قرآن های مترجَم به فارسی در این دوره، مشابه هم و متأثر از  تفسیر حسینی و خلاصة المنهج است. در این دوره، دو جریان فکری بود. یکی جریان فلسفی منتسب به مکتب شیراز بود که بیشتر کلامی بود، نه فقهی و نه قرآنی. دیگری جریان اخباری که در سایه دولت صفوی پدید آمد، و آن که اگر توجهی به قرآن داشت، فقط به جنبه روایی آن بود. بنابرین، متاسفانه کارهای جدی تفسیری و ترجمه ای روی قرآن در این دوره نشد. ترجمه مورد نظر ما یک استثناء قابل ملاحظه و جالب توجه است.

ترجمه‌ ای که با نام قرآن مبین در دست است، یک کار جدی و متفاوت از شیخ نورالدین کاشانی است که در سال 1120 هجری به انجام رسیده است. این ترجمه همراه با تفسیری بسیار مختصری از قرآن است که در دل ترجمه انجام شده است. ویژگی دیگر این اثر آن است که آیات را بر اساس معنا، تقطیع و بخش بخش ترجمه شده است. یعنی بخشی از آیه آمده، ترجمه ـ تفسیر شده و باز بخش دیگر آمده است. وی هدف خود را خواندن همزمان قرآن با ترجمه و آگاهی از ترجمه عنوان کرده است.

زندگی و آثار مترجم

نورالدین کاشانی از عالمان کاشان و نواده برادر فیض کاشانی (م 1091) در شمار عالمان اواخر قرن یازده و اوائل قرن دوازدهم است که تا نیمه های دهه دوم این قرن  زنده بوده است. سال درگذشت وی را نمی دانیم، اما تاریخ اجازه ای که او برای فرزندش بهاءالدین محمد نوشته، سال 1114 قمری را نشان می دهد. علامه مجلسی در سال 1084 در اجازه ای که برای وی نوشته، او را در عنفوان جوانی وصف کرده است. بنابرین باید حدس زد که تولد وی میان 1050 تا 1055 بوده است.

دکتر رسول جعفریان از ترجمه قرآن در دوران صفویه سخن گفت
دکتر رسول جعفریان از ترجمه قرآن در دوران صفویه سخن گفت

شیخ نورالدین متعلق به خاندانی برجسته از اهل علم در کاشان یعنی خاندان فیض است. پدرش عالم شناخته شده ای بوده و در برخی از اجازات علمی از او یاد شده است. به طور کلی می دانیم که خاندان فیض، یکی از خاندان های علمی کاشان بوده که با اصفهان هم ارتباط نزدیک داشته است.

نورالدین به دلیل ارتباط با عموی بزرگش فیض،  علقه اخباری ـ عرفانی داشته  عاشق کارهای علمی عموی پدرش، یعنی فیض کاشانی بوده و روی نسخه های آثار وی کارهای فراوان و متفاوتی کرده که در منابع کتابشناسی آمده است. درباره گرایش فکری او آنچه می توان بدست آورد این است که وی تلفیقی میان عرفان صدرایی و حدیث گرایی مجلسی به همان شکل التقاطی فیض یعنی آمیخته با عرفان غزالی و غیره ارائه کرده و به احادیث هم از همین زاویه توجه دارد. محصول این تفکر، ایجاد نوعی گرایش عرفانی اخباری ویژه است که ماده آن با استناد به احادیث، اما صورت آن نوعی عرفان خاص و نه سنتی، با عبارت پردازیهایی است که در این مکتب فکری شکل گرفت و به میراث به دوره های بعد رسید. به اختصار باید عرض کنم که نتیجه آن عرفان، اسلام شیخی و عرفانی مدل نیمه اول قرن سیزدهم هجری شد، همان چیزی که امثال کربن از تشیع می فهمند و در باره اش می نویسند.

آثار نورالدین به هیچ روی مانند مرحوم مجلسی، ترجمه اخبار نیست، بلکه همراه نوعی تفسیر و تأویل روایات به سبک فیض بلکه یک گام بالاتر و جلوتر از اوست. او علاقه مند به ایجاد نوعی سازواره برای مفاهیم دینی است که می کوشد آن را از احادیث استخراج کند. در این زمینه، تلاش وی برای ایجاد نوعی تفکر نظام مند در آثارش جالب است. یکی از کارهای در خور توجه وی در این زمینه، کتاب منتخب التصانیف اوست. نورالدین در آغاز این اثر (نسخه شماره 252 دانشگاه) که  به سال 1111 تدوین و تألیف شده، در باره علت نگارش این اثر انتخابی و اقتباسی و این که چه زمینه فکری در وی، او را به تألیف این کتاب کشانده، نکاتی را می گوید که برای شناخت افکارش سودمند است.

شیخ نورالدین در پایان مقدمه ای که بر منتخب التصانیف نوشته، تاکید دارد که ویژگی عمده این کار او اخذ علوم یاد شده از آثار اهل بیت است. در پایان آمده است: «و قد فرغ المؤلف من تصنیف هذه الرسالة الموسومة بمنتخب التصانیف فی جمادی الاولی فی عام الف و مائه و احد عشر من هجرة سید البشر علیه و علی آله سلام الله ما اتصلت عین بنظر و اذن بخیر». یادداشت بعدی نشان می دهد که مقابله آن هم در 1114 تمام شده است.

این اثر، همان تفکر نظاممند او را که برگرفته از تجربه فکری ملاصدرا و فیض است و ترکیب والتقاطی از همه داشت های پیشینان، از غزالی گرفته تا دوره اخیر را شامل می شود، به ما نشان می دهد. این بحثی است که باید در جای دیگری دنبال کرد.

 

 

تألیفات شیخ نورالدین

آثار نورالدین عبارت است از:

الحقائق القدسیه و الرقائق الانسیه در مبدأ و معاد (ذریعه:‌7 ش 172، 19 ص 52، 26 ش 1537). در معرفی آن گفته شده که تحت تأثیر آثار فیض و ملاصدرا نوشته شده است.

الادعية الكافية (ذریعه: 1 ش 2067)، الكلمات النوريّة (ذریعه 18: ص 113 و 120 ش 991). این کتاب در سال 1105 نوشته شده و نسخه ای از آن در کتابخانه سید نصرالله تقوی در تهران بوده است[چاپ شده در تهران، 1387 کنگره فیض کاشانی].

دو کتاب الحقائق و الکلمات النوریه، به خط خود مؤلف همراه نوشته های دیگری در مجموعه ای با نام منتخب التصانیف که سال 1111 تألیف شده، بوده است (ذریعه:‌23 ش 7553). [نسخه ای از این اثر در دانشگاه تهران به شماره 252 موجود است].

مصفاة الاشباح (ذریعه: 21 ش 4246) و ملخص مصفاة الاشباح (ذریعه: 22 ش  6738) هر دو به خط مؤلف در کتابهای مشکات بوده است. نسخه ای از «الواردات القلبیه» ملاصدرا در همان مجموعه با تاریخ 1115 موجود بوده است(ذریعه: 25 ش 49).

آداب الدعاء (ذریعه: 26 ش 19).

ترجمه الحقايق (ذربعه: 4 ش 453) ترجمه کتاب حقائق عموی پدرش فیض کاشانی است.

ترجمة الفيض در شرح حال فیض (ذریعه: 4 ش 792).

تنوير القلوب (ذریعه: 4 ش 2090). مردی از هند کتابی با نام « جواب رسالة المكاتيب» نوشت و نسبت هایی به نورالدین داد که او کتاب تنویر را در رد بر آن نوشت «ذریعه: 5 ش 788).

السير و السلوك فى المبدء و المعاد (ذریعه: 12 ش 1908؛  26 ش 1573).

روح الارواح (ذریعه: 11 ش 1597؛  17 ص 271 ش 231).

كتاب المبين در تفسیر که نسخه آن نزد سید محمدعلی روضاتی هست (ذریعه: 19 ش 203) [ترجمه تفسیر قرآن که این نوشته مقدمه یا مؤخره آن است].

مرآت حقايق‏نما یا آينه جهان‏نما یا آينه حق‏نما (ذریعه:20 ش 2914).

منتخب الاشعار (ذریعه: 22 ش 7501). [پایان نوشته آقابزرگ در طبقات]. [فهرستی از تألیفات نورالدین در مقدمه تفسیر المعین او نیز که به کوشش حسین درگاهی منتشر شده، آمده است].

هارون یشایائی و بهاءالدین خرمشاهی
هارون یشایائی و بهاءالدین خرمشاهی

کتاب مبین ترجمه تفسیر قرآن

کتاب مبین، نامی است که شیخ نورالدین محمد بن مرتضی، برادرزاده فیض کاشانی(م1091) برای این ترجمه ـ تفسیر، برگزیده است. نسخه کامل این اثر که دستنوشته خود مؤلف است، و یکسره روی آن تأمل می کرده و خط‌خوردگی‌هایش همچنان در سراسر آن باقی است، در اختیار مرحوم آیت الله حاج سید محمدعلی روضاتی بود که بعدها در دوره حضورم در کتابخانه مجلس، به یمن مساعدت حضرت حجت الاسلام و المسلمین شهرستانی، به این کتابخانه انتقال یافت. همان زمان، تصویری از این نسخه گرفتم و مصمم شدم تا آن را به چاپ برسانم.

نسخه‌ی دیگری از این اثر به شماره 1384(تفسیر 182) با تاریخ کتابت 1274 در کتابخانه آستان قدس رضوی وجود دارد که  تصویر دیجیتالی آن را هم به لطف جناب آقای زاهدی ریاست کتابخانه آستان قدس دریافت کردم. این نسخه به احتمال بسیار، 154 سال پس از ترجمه، از روی نسخه مؤلف نوشته شده است، بنابرین امتیاز خاصی ندارد علاوه بر آن که در بخش هایی که مقابله گردید، معلوم شد اغلاط زیادی در آن رسوخ کرده است. با این حال، به احتمال زیاد، به دلیل از بین رفتن نسخه‌ی دستنوشته مؤلف، مرحوم آقای روضاتی، صفحه اول را از روی نسخه مشهد نوشته است. اشکال این است که صفحه نخست نسخه مشهد نیز در چندین مورد، سفید مانده و به نظر می رسد زمانی که از روی نسخه مؤلف نوشته شده، در صفحه اول دستنوشتة مؤلف نیز به دلیل فرسودگی، موارد ناخوانا وجود داشته است.

ویژگی های نسخه

نسخه دستنوشته مؤلف شامل 273 فریم است که هر فریم دو صفحه روبرو و هر صفحه شامل 22 سطر است. همان طور که گفته شد، متن قرآن به علاوه ترجمه به صورت مزجی در این نسخه آمده است، به طوری که هر بخش آیه، بر اساس تقسیمی که خود مؤلف به لحاظ تقطیع معنایی  در آن می فهمیده، آورده و سپس ترجمه ـ تفسیر آن بیان شده است.

همان طور که گذشت صفحه اول نسخه مزبور توسط آقای روضاتی به احتمال بسیار زیاد از روی نسخه مشهد نوشته و ضمیمه نسخه شده است. این صفحه، شامل مواردی از کلمات ناخواناست. برای این که صفحه نخست به این شکل، باقی نمانده و روان خوانده شود، مجبور شدیم موارد جا خالی را با حدس خود و البته در کروشه بیفزاییم که ملاحظه خواهید فرمود. علاوه بر آن، در یک مورد و در همان صفحه نخست که قدری مغشوش است، متن تغییر مختصری یافت. مترجم در خصوص «الرحمن الرحیم» آیه دوم فاتحة الکتاب چنین نوشته‌اند: «مهربانست بار دیگر در آخرت بایجاد جهانیان و احسان بخصوص مؤمنان». این عبارت متناسب و منطبق با معنا و مفهومی که از «الرحمن الرحیم» در «بسم الله الرحمن الرحیم» آمده بود، به این شکل تغییر یافت: «مهربان است بار دیگر به ایجاد جهانیان، و در آخرت با احسان به خصوصِ مؤمنان». تعبیر «بار دیگر» می تواند ناظر به تکرار آن بعد از بسم الله الرحمن الرحیم باشد، و ایجاد جهانیان نیز به مناسبت «العالمین» آیه قبلی است، و بر اساس  روش مؤلف که بناست ترجمه ـ تفسیر باشد نه ترجمه صرف، در بسیاری از موارد ترجمه با ملاحظه آیه قبل و بعد صورت می گیرد. در هر حال، معنای «الرحمن الرحیم»‌ همین است که خداوند لطف عمیم خود را در دنیا با ایجاد همه عالیمان و لطف خاص خود را به مؤمنین در آخرت خواهد داشت.

اما در موارد بسیار اندکی در این ترجمه، کلماتی در کروشه افزوده شده که غالب آنها نوعی معادل برای معنای نوشته شده توسط مترجم است. این در موارد بسیار اندکی است که کلمه ارائه شده برای عامه اندکی نامتعارف بوده و ما در کروشه با افزودن = معادل دیگری برای آن آورده ایم. در اندک مواردی هم، کلمه برای تکمیل جمله، در کروشه افزوده شده است. منهای این موارد، مطلب دیگری در مجموعه ترجمه، افزوده یا کاسته نشده و اگر نقصی دیده شود بر عهده بنده خواهد بود.

هدف از این ترجمه از زبان مؤلف

در این باره، هیچ توضیحی بهتر از آنچه مترجم نوشته نیست. بر اساس توضیح وی این ترجمه ـ تفسیر، بر اساس نقصی که در کارهای موجود در ترجمه ها و تفسیرهای قرآن کریم بوده، به انجام رسیده است. نورالدین در مقدمه کوتاه، اما بسیار رسای خود می گوید که تفاسیر عربی و فارسی فراوانی برای قرآن نوشته شده که هدف آنها، آشکار کردن معانی کلام الهی بوده است؛ هدفی که در وقت خواندن قرآن با تدبّر در آن بدست می آید. از نظر وی اشکال عمده این تفاسیر این است که به سبب «ایجاز الفاظ یا اطناب مؤدی به اشمئزاز» چنان است که در وقت خواندن، امر تدبر در قرآن را ناممکن می کند. یعنی شما همزمان نمی توانید هم قرآن بخوانید و هم در معانی آن تأمل کنید؛ در کنار آن، ترجمه های تحت اللفظی هم به دلیل «انجماد بر ترجمه ظاهر الفاظ» از رساندن معنای آیات الهی، قاصر هستند. بدین ترتیب نیاز به متنی به شکل ترجمه ـ تفسیر کوتاه است، آنچنان که قاری قرآن، همزمان با قرائت بتواند در معانی آیات الهی نیز تدبّر کند.

مترجم در این باره گوید: «لهذا به خاطر فاطر این خادم علوم دین مبین … رسید که تفسیر بسیار مختصری در نهایت وضوح به زبان فارسی بنگارد». اثر حاضر، در این زمینه و با این هدف فراهم آمده و به گونه ای است که متن کامل قرآن با ترجمه ـ تفسیر کوتاه که حالت تحت اللفظی هم ندارد، و نکات تفسیری بسیار مختصری در حد روشن کردن مقصود آیات در آن آمده، نوعی اثر مزجی و ترکیبی بین قرآن و تفسیر فراهم آورده است. بدین ترتیب، هم می شود از آن به عنوان یک قرآن استفاده کرد و هم ترجمه را با اشارات تفسیری مختصر ملاحظه کرد.

مترجم سپس به نکات تفسیری که در ترجمه وارد کرده پرداخته و مهم ترین ویژگی آن را این می داند که ترجمه اش «بر وفق اخبار ائمه‌ی معصومین (ع) که در تفسیر آیات به نظر رسیده» نوشته شده است، اما اگر خبری از ائمه (ع) نبوده «بر طبق اقوال مفسّرین» نوشته شده، البته با نوعی انتخاب به این شکل که «آنچه به فهم‌ها اقرب» بوده انتخاب شده است. بدین ترتیب هدف اصلی این بوده است که « عامّه مردمان در اثنای تلاوت قرآن از آن منتفع» شوند.

اما این مسئله که منبع اخبار نقل شده در این کتاب، از کجاست مترجم در همان مقدمه کوتاه گفته است که «مآخذ اخبار و اقوالی که ایراد می‌نمایم، در تفسیر صافی منسوب به عمّ، استاد متعالی، عالم ربّانی محمد محسن بن مرتضی الکاشانی» یعنی فیض کاشانی است که از تفاسیر خوب شیعی محسوب می شود و جمع میان روایت و درایت است. مترجم در پایان نام انتخابی خود را برای این کتاب آورده و گفته است «این تحفه گرامی را به کتاب مُبین نامیدم». سپس آرزوی کرده است که « مقبول طباع اکثر عباد با رَشاد بوده، ذخیره یوم المعاد» خود او باشد به حق محمد و آل محمد.

000

 

ویژگی های محتوایی این اثر

همان طور که اشاره شد، این اثر نوعی ترجمه ـ تفسیر است و این مطلب از چند جهت قابل ملاحظه می باشد:

الف: مزجی بودن اثر

چنان که اشارت رفت، این ترجمه، با قرآن های مترجمی که امروزه در اختیار ماست، متفاوت است؛ چرا که در تمامی آنها، ترجمه، یا در صفحه مقابل و برابر آیات نوشته شده، و یا آن که زیر سطور نوشته شده است، اما آنچه در این اثر انجام شده، تقطیع بخش های مختلف آیه به صورت منطقی و بر اساس اصول قرائت و ترجمه آنها در لابلای کلمات است. بدون توضیح بیشتر این نمونه را ملاحظه بفرمایید: وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا دوست دارند بسیاری از اهل کتاب که برگردانند شما را به کفر به سبب شبهه‌ها بعد از آنکه ایمان آورده‎اید حَسَدًا  از راه حسدی که بر شما دارند مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ و این خواهش به مقتضای طبع ایشان است نه از راه دینداری  مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ بعد از آنکه حق از برای ایشان ظاهر شده بود فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا پس در گذرید و رو بگردانید، یعنی ترک نمایید عقوبت و سرزنش را حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ تا بیاید امر خدا به قتل ایشان در روز فتح مکه إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ  به درستی که خدا بر همه چیز قادر است.

با دقت در این متن، روشن می شود که چرا مترجم این روش را برای توضیح برگزیده است. هر قسمتی که انتخاب شده، دقیقاً برای مراعاتِ همزمان دو نکته بوده است. هم گونه ای باشد که قاری بتواند از روی آن قرآن را بخواند، و هم آن که همزمان، ترجمه آن را بفهمد. به گونه ای که قاری همزمان با قرائت قرآن، به درک ترجمه آن نیز نائل شود و در عین حال، فهم ترجمه از نظر تکیه کلام، قطع آن، وقف و غیره رعایت شود.

ب: چگونه ترجمه ای است؟

گفتیم که این متن علاوه بر ترجمه، به گونه ای خاص، به تفسیر بسیار مجمل آیاتی که نیازمند اشارت تفسیری بوده، پرداخته است. در این باره، باید چند جهت را توضیح دهیم:

ترجمه به لازمه معنا: اطلاق تعبیر ترجمه ـ تفسیر به متن حاضر به این سبب است که مترجم ـ مفسر آن، عوض آن که معنای تحت اللفظی را بیان کند، ـ و در مقدمه اش دیدیم که با این کار مخالف بوده و آن را نارسا می داند ـ در مواردی که آن لفظ، معنای تفسیری می‌تواند داشته باشد، عوض ترجمه تحت اللفظی، مفهوم و معنای اصلی را در قالب لغات خود، و لو آن که ترجمه تحت اللفظی نباشد، آورده است. فرضاً در آیه و استعینوا بالصبر و الصلوة صبر را به معنای لغوی صبر نیاورده، بلکه آن را به معنای «بازداشتن خود از گناهان» آورده و نوشته است: «و یاری بجویید در نیکی کردن، به بازداشتن خود از گناهان و روزه داشتن و به نماز گزاردن». این موارد بسیار فراوان است و دقیقا همین است که متن حاضر را که در ظاهر شبیه به ترجمه است، آن را به صورت ترجمه ـ تفسیر درآورده است. در این موارد، رعایت نهایت اختصارشده و در عین حال، اصل ترجمه تفسیر بودن در این کار شده است. برای نمونه در باره «و انتم ظالمون» که خطاب به بنی‌اسرائیل است که گوساله را به عبادت گرفته‌اند، نویسد: «و شما ستمکار بودید به عبادت باطل». یعنی ظلم در اینجا را صرف ستمکاری نگرفته است، بلکه با ملاحظه توضیحی که در آیه آمده، آن را ستمی خاص که گوساله پرستی است، ترجمه ـ تفسیر کرده است. چنان که در آیه «قولوا للناس حسنا»‌ نوشته است: «و سلوک کنید با همه مردمان مؤمن و مخالف به خلق خوب». در اینجا، به ترجمه ـ تفسیر «ناس» توجه کرده و آن را اعم از مؤمن و مخالف معنا کرده است.

نَه ترجمه تحت اللفظی نَه ترجمه آزاد: نباید این اثر را نوعی ترجمه آزاد قرآن تلقی کرد. شرح این مطلب، آن که به طور معمول ترجمه ها را به ترجمه های تحت اللفظی و جز آن تقسیم می‌کنند و جز آن را ترجمه‌های آزاد می گویند، نه از بابت این که خارج از معنای آیه بشود، بلکه مترجم عبارت را در قالبی می ریزد که در ترکیب زبان ترجمه، روان باشد. اما در اینجا باید تأکید کرد که این اثر ترجمه تحت اللفظی نیست، و لو آن که در لحظه اول چنین چیزی به ذهن آید. با این حال، این ترجمه، ترجمه آزاد منطبق با آیه هم نیست، دلیل آن هم این است که نوعی ترجمه ـ تفسیر و در این بحث، یعنی بخش ترجمه، در بسیاری از موارد ترجمه به معنای لازم است نه ترجمه لغت به لغت. مترجم بر آن بوده است که مقصود حقیقی را که مراد از آیه بوده بیان کند، بنابرین نه تنها ترجمه تحت اللفظی، بلکه ترجمه آزاد هم ندارد؛ هر چند در بسیاری از موارد با استفاده از این روش، به صورتی ترجمه کرده است که معنای واقعی آیه از نظر تفسیری باشد.

003

ج:‌ چگونگی درج نکات تفسیری در این ترجمه

به طور کلی در این ترجمه ـ تفسیر دو نوع توضیحات وجود دارد:

نخست آن که در شرح آیه، به روایتی استناد و ارائه می شود و این موارد تقریباً همه جا با شروع «مروی است که » می باشد. البته احتمال می دهیم برخی از توضیحات دیگر هم که به صورت «مروی است که» نیامده، برگرفته از روایات باشد.

دوم توضیحات تفسیری که ممکن است مضمون روایت هم باشد، اما اولاً به آن اشاره نشده و ثانیاً در موارد متعددی، روشن است که محصول فکر آدمی ـ خودش یا عمویش فیض یا دیگر مفسران ـ است. اینها مواردی است که از ترجمه جداست، یعنی در ادامه ترجمه آمده است. مثلاً در باره ما ننسخ من آیة او ننسحها نأت بخیر منها گوید: «هر آیه که حکم آن را از مردم برداریم یا از دل‌های ایشان محو کنیم، بهتری از آن یا مثل آن را می‎آوریم»، تا این جا ترجمه است و بلافاصله پس از آن می‌افزاید: «یعنی غرض از نسخ یا تبدیل، رعایت مصلحت است».

این موارد، اغلب یا توضیح است و یا دفع یک اشکالی که به ذهن می آید. برای مثال، وقتی از سحری که شیاطین استفاده می کنند بد گفته شده و در عین حال اشاره به استفاده سلیمان از آن شده بلافاصله برای این که اشکالی در ذهن ایجاد نشود، توضیحی داده است به این شرح که «و سلیمان به استعمار سحر کافر نشد، بلکه قدرت او به فرمان خدا بود».

همچنین وقتی به آیه «إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» که نشان از آن دارد که وظایف سلطان جدای از وظایف نبی است، می نویسد:«مروی است كه در آن زمان، جهاد با پادشاهان بود، و تعلیم احكام با پیغمبران».

از سوی دیگر، نکات تفسیری که در درون ترجمه جای گرفته به شکل های مختلفی است؛ اما یک ویژگی اصلی این است که نوعی ترکیب ترجمه ـ تفسیر است، چنان که هم آیه ترجمه شده و هم اطلاعات افزوده در دل این ترجمه ارائه شده است، به طوری که تفکیک آنها در بسیاری از موارد دشوار است.

در این جا باید به چندین نمونه اشاره کرد تا این روش روشن شود.

در یک مورد آمده است: صِبْغَةَ اللَّهِ  رنگ كرده است خدا ما را به رنگ خود كه فطرت اسلام باشد وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً و كيست كه رنگين باشد به رنگي بهتر از رنگ خدا».

و این مورد: «وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيب و هر گاه بندگان بپرسند كه خدا نزدیك است تا با او رازگوییم، یا دور است تا او را به آواز بخوانیم، بگو! خدا نزدیك و به همه چیز دانا و محیط است».

یک نمونه که از لحاظ ترکیب ترجمه ـ تفسیر بسیار عالی است: «ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ و می‌آیم از برای راهزنی ایشان از پیش رو كه كار آخرت را خوار گردانم، و از پس سر كه جمع مال و منع حقوق كنند، و از جانب راست كه فاسد سازم كار دین را، و از جانب چپ كه لذت‌ها و شهوت‌ها را شیرین گردانم».

و این مورد که از خود ترجمه، نسبتاً بیشتر است: «وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ،  موسی لوح‌ها را انداخت، بعضی شكستند و بعضی ماند و بعضی به آسمان رفت، و افكندن آنها از راه غضب برای خدا و حمایت دینی بود». در نمونه دیگر، قرآن تنها اشاره به منازل ماه دارد، اما وی در توضیح عدد آن منازل را هم ذکر می کند:‌« وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ  و تقدیر كرده از برای ماه، منزل‌های بیست و هشت گانه را».

برخی از موارد، توضیحات درون ترجمه، کاملاً واضح و چنان است که متن را به جنبه تفسیری، اما بسیار موجز تبدیل می کند، مانند این مورد: «وَإِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِمَا عَلَّمْنَاهُ  به درستی كه یعقوب صاحب علم و یقین بود از راه آن كه ما او را تعلیم كرده بودیم، و می‌دانست كه تدبیر مانع تقدیر نیست وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ولیكن اكثر مردمان نمی‌دانند كه حذَر، دفع قدَر نمی‌كند».

ابهام زدایی از موارد مبهم، یا توضیح علت و به عبارتی تعلیل آنچه خداوند فرموده، همواره مورد توجه مترجم است. زمانی که قرآن این بحث را مطرح می کند که اگر کسی، کسی را بدون قصاص یا فساد بکشد، گویا همه مردم را کشته است، وی این چنین می نویسد: «فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا، پس گناه او همچنان است كه همه مردمان را كشته باشد؛ از آن جهت كه هتك حرمت خون‌ها نموده، و باعث این بدعت شده، و مردم را بر آن جرأت داده». در اینجا، سه دلیل را در یک عبارت مختصر توضیح داده است.

 

در اینجا مترجم، کارش ترجمه تحت اللفظی است نه تفسیر به معنای رایج آن، بلکه تلاش می کند با یک جمله، معنای مورد نظرش از یک آیه یا حتی لغت را توضیح دهد. بنابراین اصلاً تقیدی به این که تحت اللفظی باشد ندارد، بلکه هدف، ارائه درک معنا و مفهوم آیه است. این نمونه مناسب است: «إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ  به درستی كه خدای عزّوجل تغییر نمی‌دهد نعمتی را كه به قومی داده تا وقتی كه ایشان تبدیل كنند اعمال پسندیده را به اعمال ناپسند». یا در باره آیه مهم دیگر که شاهد حفظ قرآن برای همیشه است، چنین نویسد: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ و به درستی كه ما به تنهایی قرآن را فرستاده‌ایم و ما محافظت می‌كنیم آن را از تحریف و تغییر و زیاده و نقصان». و این مورد «أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ  آیا اگر شما گناهی در درگاه خدا كردید، نمی‌خواهید كه خدا شما را بیامرزد؟ پس شما نیز از تقصیر مردم درگذرید».

004

و این نمونه: «وَجَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً  و ما بعضی از شما را امتحان بعضی گردانیدیم، مثل آزمایش فقرا به اغنیا، و بیماران به اَصِحّا، و امَت‌ها به پیغمبرها».

و این نمونه: «وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا، و بگردان ما را كه پیروی كنیم پرهیزكارانی را كه پیش از ما بوده‌اند تا هر كه بعد از ما آید، پیرو ما شود».

قرار نیست همه این معانی توضیحی که به عنوان ترجمه ارائه می شود درست باشد، زیرا حکم تفسیر را دارد و باید از لحاظ تفسیری مورد بررسی قرار گیرد. برای نمونه، تفسیر باغ در آیه « فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»  به این عبارت که «پس هر كه مضطر شود به تناول یكی از این حرام‌ها در حالتی كه بر امام خروج نكرده باشد، و راهزن نباشد، به درستی كه خدا آمرزنده و مهربان است» قدری دشواری به نظر می رسد، زیرا موضوع بحث باغ، تعدی از حلال و حرام خدا در خوردن میته و خون و خوک است، چگونه می توان آن را به معنای راهزن معنا کرد، مگر آن که روایتی در کار باشد.

افزودن موارد شأن نزول هم به اضافه کردن اسامی افراد، مکانها، وقایع و جز اینها، مورد توجه مترجم بوده است. برای نمونه بنگرید به این مورد: «ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ و بعد از آن، دولت و غلبه را برگردانیدیم بر آنها، به اینكه بهمن بن اسفندیار غالب شد بر بخت نصر، و اسیران آنها را به شام فرستاد كه فروخته شوند و دانیال را بر آنها والی گردانید». یا این مورد: «فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسُوءُوا وُجُوهَكُمْ و هرگاه وعده‌ی عقوبت كشتن یحیی رسد، برخواهیم انگیخت و مسلّط خواهیم كرد بر شما اهل فارس را تا آن كه آثار ناخوشی و محنت در روهای شما ظاهر باشد».

جای دیگری هم ستایش از عجم دارد: «وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَىٰ بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ فَقَرَأَهُ عَلَيْهِمْ مَا كَانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ در ترجمه و شرح می نویسد: و اگر قرآن را بر بعضی از عجم می‌فرستادیم، هیچ عربی به آن ایمان نمی‌آورد، و الحال كه بر عرب نازل شد عجم به آن ایمان آورده است».

در بسیاری از موارد، وی توضیح خود را پس از ترجمه و با گفتن کلمه «یعنی» آورده است، مانند كَذَٰلِكَ قَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ همچنین مثل قول اینها می‎گویند، آنان که هیچ نمی‌دانند؛ یعنی سایر صاحبان مذاهب باطله نیز؛ یعنی تکفیر یکدیگر می‌کنند».

جدای از روش ترجمه ـ تفسیر داخل هم، گاه توضیحی افزوده شده است که موارد آن هم فراوان است. در این موارد نیز باید رعایت اختصار شده و مترجم، به عهد خود پایدار مانده است که باید ترجمه ـ تفسیر بگونه ای باشد که قاری در وقت تلاوت بسرعت بتواند آن را بخواند و جریان قرائت قرآن وی هم تعطیل نشود.

موارد توضیحی در جایی است که جدای از ترجمه بندی اضافه شده و شرحی کوتاه که حداکثر سه چهار خط است ـ هر چند شاید استثناءاً در یکی دو مورد بیشتر باشد ـ آن توضیح درج می شود. مانند این مورد: «وَمَا ضَعُفُوا و ضعیف نشدند در دین و از محاربه دشمن وَمَا اسْتَكَانُوا و افتادگی ننمودند با دشمنان. و این كنایه است به اصحاب پیغمبر كه گریختند و از دین برگشتند به محض ندای شیطان». در مورد اول یعنی «ما ضعفوا» همان روش قبلی را دارد اما در باره بخش دوم، با افزون «و این کنایه است» توضیحی بر ترجمه افزوده است.

توضیحات افزوده می تواند شامل هر نکته ای در مسائل اعتقادی، تاریخی و حتی فقهی باشد. مشروط به آن که در فهم آیه نقش داشته باشد، یا مسأله مشهوری باشد که لازم است یادآوری شود. در غیر این صورت اشاره ای صورت نخواهد گرفت. به این مورد که فقهی است توجه نمایید: «فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ  پس بشویید روها و دست‌ها را تا مرفق‌ها، و تحدید تا مرفق، بیان نهایت موضعی است كه باید تا آنجا شسته شود، و دلالت بر آن نمی‌كند كه ابتداء‌ از سرانگشتان شود یا از مرفق». موارد علمی هم وجود دارد که نمونه آن چنین است: « وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ و خواهی دید در روز قیامت، كوه‌ها را كه ایستاده‌اند، و حال آن كه به سرعت خواهند رفت مانند ابر، چرا كه چیزهای بسیار بزرگ هرگاه حركت كنند، حركت آنها محسوس نمی‌شود». و یا مورد دیگر که در تفسیر «ق»‌ در سوره «ق» نویسد:‌« مروی است كه این قسم است، یعنی قسم به كوهی كه محیط است به دنیا، و آن زمرد سبز است، و سبزی آسمان از سبزی آن كوه است، و خدای عزّوجل به آن كوه، زمین را برپا داشته كه با اهلش سرنگون نشوند».

مواردی از آنچه به عنوان «مروی»‌ آمده است، روایات شأن نزول است که فراوان نیست، اما به هر حال در مواردی که مترجم ضروری دیده آورده است. از جمله این مورد است: «أَفَرَأَيْتَ الَّذِي تَوَلَّىٰ وَأَعْطَىٰ قَلِيلًا وَأَكْدَىٰ آیا دیدی كسی را كه اعراض كرد از حق، و اندك چیزی در راه خدا داد، و قطع آن كرد و دیگر نداد؟ منقول است كه این در شأن عثمان ‌بن عفان نازل شده، در وقتی كه عطا كرد به اعرابی كه به او گفت، اگر فلان چیز را به من دهی، من حامل گناهان تو می‌شوم».

د: عدم تکرار در ترجمه و شرح

در باره توضیحات افزوده که یا روایت است یا شرح معنا، یا حکایتی در شأن نزول، تکرار ندارد، یعنی اگر مطلبی در دو جای قرآن آمده و در جایی شرح داده شده، حتی با وجود همان اختصار، آن را تکرار نمی کند، بلکه فقط اشاره می کند که این مطلب در فلان سوره گذشت. به این مورد بنگرید: «وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَٰكِنْ شُبِّهَ لَهم و حال آنكه او را نكشتند و بردار نزدند، ولیكن مشتبه شد بر ایشان. و این قصّه در آل عمران گذشت». و در جای دیگر: « يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ،  بیرون می‌آورد زنده را از مرده، و مرده را از زنده، و بیان این در آل‌عمران گذشت». و این مورد: «أَفَلَا يَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا آیا نمی‌بینند كه فرمان ما به مردم زمین می‌آید، و روز به روز آنها را می‌میرانیم و كم می‌شوند؟؛ و تفسیر این آیه در رعد نیز گذشت». از این قبیل فراوان است.

008

هـ: اختلاف قرائت و ترجمه

گاهی هم این توضیحات به خاطر اختلاف قرائت است که در موارد بسیار ضروری و طبعاً اندک، تفاوت معنای آیه در اختلاف قرائت، ملاحظه شده است: «وَمَا يُشْعِرُكُمْ أَنَّهَا إِذَا جَاءَتْ لَا يُؤْمِنُونَ و شما چه می‌دانید كه از كافران چه‌ها صادر شد، و شاید كه اگر آن معجزه‌ها بیاید، ایمان نیاورند، و بر قرائت كسر آن، این معنی دارد كه البته ایمان نخواهد آورد.» و نمونه دیگر چنین است: «وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا  و هر گاه خواهیم كه مردم دِهی و شهری را هلاك گردانیم، امر می‌كنیم متنعّمان و بزرگان آنها را ـ و در قراءت اهل بیت سلام‌الله علیهم به تشدید میم است، یعنی امیر می‌گردانیم بزرگان را ـ و نیز بر وزن فاعلنا خوانده‌اند، یعنی بسیار می‌گردانیم آنها را». و در مورد دیگر، ذیل آیه وَقَالُوا قُلُوبُنَا غُلْفٌ آمده است: «و گفتند: دل‌های ما ظرف خیرات و علوم است؛ پس چون است که فضل تو بر ما ظاهر نیست؟ و این معنی بنابر قرائت ضمّ لام است. یا آن که گفتند: دل‌های ما در غلاف و پرده است، و نمی‎فهمیم آنچه را می‎گویی، و این بر قراءت سکون لام است. و این دو معنی، بنابر دو قرائت مروی است».

و: موارد دو تفسیری

مترجم سعی می کند باب احتمالات را در تفسیر آیات باز نکند، اما همیشه این احتمال وجود دارد که مراد از یک آیه روشن نباشد و بنابرین به صورت تردید ابراز شده و پای دو احتمال در میان آمده است؛ این موارد اندک است، اما در همین موارد، مترجم ما در این موارد چه کرده است؟ باید گفت، در موارد بسیار ضروری با گفتن «یا» دو احتمال را در این سو و آن سوی ترجمه ـ تفسیر بیان کرده و این اقدام هم با رعایت کمال اختصار صورت گرفته است. به این مورد بنگرید: «قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ پس سیر كن در زمین؛ قرآن و قصّه آنها را بخوان و ببین كه عاقبت آنها به كجا رسید، یا سیر كن در شهرهای ایشان و آثار هلاك آنها را مشاهده كن». این جا دو احتمال را در باره آیه مطرح کرده و گاهی این کار چنان به اختصار انجام شده که اگر کسی دقت نکند، ممکن است یک معنا به ذهن آید. به این مورد هم توجه کنید: «وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ و بدانید كه خدا حائل می‌شود میان مَرد و مراد او، یا آن كه دل هرگز جزم نمی‌كند كه حق باطل است یا باطل حق است؛ و این دو معنی مروی است». این جا تأکید بر دو معنا می شود تا کسی آنها را یک معنا نپندارد. در مورد دیگری آمده است: «تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ این آیت‌ها كه می‌آید آیه‌های قرآن صاحب حكمت است، یا آنكه آیه‌های آن محكم است و خللی در آنها نیست». و این مورد: « بَلْ أَتَيْنَاهُمْ بِذِكْرِهِمْ بلكه دادیم به آنها چیزی را كه پند ایشان در آن است، یا نام و آوازه آنها در آن است».

همچنین در تفسیر آیه «وَلَا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمَانِكُمْ» می نویسد:  و خدا را مانع خیرات مگردانید و كار خوب را بكنید ،اگر چه قسم خورده باشید كه نكنید، یا آنكه بسیار قسم مخورید در هر حق و باطلی».

یک نمونه جالب این است: «وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ و بازخواست ايشان، از شما نخواهد شد. شايد مراد از امّت در آيه‌ی سابق، انبياء، و در اين آيه، آباء يهود و نصارا باشد، يا آن كه خطاب در آيه‌ی سابق با ايشان و در اين آيه با ما باشد، يا آن كه تكرار از براي استقرار در دل‌ها باشد».

ز: ترجمه فاقد مطالب اضافی

مترجم، به کار ترجمه تفسیر در همان حد تعریف خود وفادار مانده و هیچ گونه بحث و توضیح اضافی در این ترجمه نیاورده است؛ البته به طور استثناء، برخی از موارد، وقتی روایتی نقل کرده، قدری مفصل آن را آورده، اما در اکثر قریب به اتفاق، همان توضیحات نیز بسیار کوتاه و روایات نیز به اشاره آمده است، نه عین آنها. تنها دو مورد، در حاشیه، هر مورد دو بیت شعر افزوده شده که ما داخل متن بردیم و اشاره کردیم که از حاشیه بوده است. مورد نخست زیر آیه «انی جاعل فی الارض خلیفة»  که اشعار زیر در آنجا آمده است:

«آدمی چیست برزخی جامع / صورت خلق و حق در او لامع / متصل با دقایق جبروت / مشتمل بر حقایق ملکوت».

در مورد دیگری ذیل آیه «قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْر» نوشته است: «گفت خدا: بگیر چهار عدد از مرغان، كبوتر و خروس و زاغ و طاووس را؛ و غیر آن نیز روایت شده». آنگاه در حاشیه آمده است: «چار مرغ است چار طبع بدن/ جمله را بهر دین بزد گردن / پس به ایمان و عشق و عقل و دلیل / زن کن هر چهار را چو خلیل».

دکتر جعفریان،  در ادامۀ سخنانش  با توضیح دربارۀ  جنبه های شیعی این ترجمه،  بیان کرد:

یک ترجمه می تواند برخی از آیات خاص را به گونه ای ترجمه کند که گرایش شیعی مترجم  معلوم شود، اما به طور کلی، این امکان هم هست که ترجمه ای فراهم آورد که چنین گرایشی در آن نباشد. اما در متن ما که اساس آن بر ترجمه تفسیر است، ملاحظات شیعی در جای جای، خود را نشان داده است، هرچند به دلیل آن که اساس روی اختصار بوده، در این باره زیاده روی نشده و در حد اشاره باقی مانده است. در همان نخستین حرف مقطعه قرآن ذیل سوره بقره، این تفسیر افزوده شده است که جمع حروف مقطعه در قرآن می شود «صراط علی حق تمسکه»، هرچند بعدها بارها تکرار می شود که این ها یک رمز است که معنای مشخصی برای ما ندارد.

از این که بگذریم، در بسیاری از آیاتی که در تفاسیر خبری و حدیثی شیعی، به گونه ای مرتبط با اهل بیت بوده، حداقل اشاره در آنها در این باره صورت گرفته است. برای مثال در تفسیر آیه «الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ» آمده است: «آن فاسقانی که می‏شکنند پیمان خدا را که از ایشان از برای خود به وحدانیت، و از برای محمّد به نبّوت، و از برای علی به امامت، و از برای شیعیان او به محبّت و کرامت گرفته است». چنان که در ذیل آیه «فَتَلَقَّىٰ آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ» گوید: «پس بعد از هبوط آدم به کوه صفا، و زاری بسیار، فرا گرفت از پروردگار خود سخنی چند که آن توسّل به محمد و اهل بیت او ـ سلام الله عیهم ـ بود». به طور کلی این موارد چندان زیاد نیست و در مواردی هم، استثناءاً نکاتی هست که قدری شگفت می نماید. برای مثال این نمونه را بنگرید: «وَمِنْ قَوْمِ مُوسَىٰ أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ و از قوم موسی گروهی هستند كه راهنمایی می‌كنند به راهی كه راست و درست است، و به راستی و درستی در میان خود حكم می‌كنند. مروی است كه آنها جمعی‌اند مسلمان كه در عقب شهر چین می‌باشند، و با قایم آل محمد خروج خواهند كرد كه مددكار او باشند».

در باره آیه دیگری هم چنین اظهار نظر شده است: «وَاتَّقُوا فِتْنَةً لَا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً و بترسید از فتنه كه مخصوص ظالمان نخواهد بود، بلكه شامل همه كس خواهد بود. و مروی است كه این اشاره‌ای است به فتنه‌هایی كه بعد از پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ در خلافت او شد.» طبعاً اینها روایاتی است که در باره این آیات نقل شده  و منبع اصلی و عمده آنها همان تفسیر صافی است. نیز در ذیل آیه«وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ» آمده است: «و یاد کن وقتی را که مبتلا ساخت خدای عزّوجل ابراهیم را به سخنانی چند. مروی است که [مقصود از] سخنان، امر به ذبح اسماعیل است در خواب، و در روایتی دیگر توسّل به محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین است.فَاتَمَّهُنَّ پس عزم نمود ابراهیم بر فرمان‎برداری به روایت اوّل، یا آنکه تمام کرد خدای عزّوجل اسامی ائمه را تا امام دوازدهم به روایت دوم».

گرایش فلسفی و کلامی

نویسنده تمایلات فلسفی آشکاری دارد و به همین دلیل، در مواردی از این ترجمه ـ تفسیر، این حس خود را در ذیل آیاتی که مستعد این مباحث بوده آورده است. برای مثال در باره آیه «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا» گوید: «و آموخت به آدم تمامی اسماء حسنی را، یعنی او را مظهر و جامع اسماء خود گردانید تا مستعدّ ادراک انواع مدرَکات باشد». نمونه دیگر این است: «لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ به یقین كافرند كسانی كه می‌گویند، خدا عیسی پسر مریم است؛ چرا كه حادث، شایسته الوهیت نیست، و نیز مادر مقدّم است بر ولد، و بزرگتر است، پس او اَوْلی است به الوهیّت از پسر». تعبیر به این که «حادث شایسته الوهیت نیست» سخن گفتن با اصطلاحات فلسفی رایج است.

اما یک نمونه آشکارتر این است: « وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ و به درستی كه انشا كردیم مادّه شما را اوّلاً بی‌صورت، و بعد از آن بر مادّه‌های شما، افاضه صورت‌ها نمودیم». در اینجا، اساس تفسیر بر پایه نظریه ماده و صورت فلسفی است. و این مورد: «ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ این به سبب آن است كه خدا ثابت است فی نفسه، و واجب‌الوجود است». با این حال، باید گفت که موارد اینچنینی در مجموع بسیار اندک است.

2G5A8824

رعایت مسائل کلامی نیز در این تفسیر نمود خود را دارد و یکی از رایج ترین آنها، جایی است که خطابی به پیامبر (ص) آمده و از او خواسته شده که فلان عمل خلاف را انجام ندهد. چنین معنایی که ظاهر قرآن است، با باور کلامی مترجم که عصمت رسول الله (ص) است سازگار نیست، به همین دلیل، تقریباًً در تمام موارد اینچنینی این جمله افزوده شده که مقصود امت است: «فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِينَ  پس از جاهلان مباش. مراد آن است كه امّت تو چنین نباشند». و مورد  دیگر: «فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ  پس، در حقیقتِ قرآن از شك‌كننده‌ها مباش؛ یعنی امّت تو شك نكنند.» و این مورد: «وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ و اگر ظاهر شود در دل تو از شیطان اراده‌ی معصیتی، مانند آن كه به غضب آیی، مروی است كه خطاب با پیغمبر است، و مراد امّت است».  در ذیل آیه  «فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» که از آیات حساس برای فلاسفه است، آمده است: «می‌گوید به آن بدون لفظی، یافت شو، پس یافت می¬شود؛ و کلام خدا عبارت از انشاء است». به این قبیل برداشت های فلسفی، باید برخی از نمونه های جهانشناسی یا دانش طبیعی را هم افزود. برای مثال این مورد:

«وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ و خواهی دید در روز قیامت، كوه‌ها را كه ایستاده‌اند، و حال آن كه به سرعت خواهند رفت مانند ابر، چرا كه چیزهای بسیار بزرگ هرگاه حركت كنند، حركت آنها محسوس نمی‌شود».

وی در خاتمه، در مورد نثر فارسی ترجمۀ این اثر اظهار داشت:

زمانی که متن های قرون پنجم تا نهم را مطالعه می کنیم، لغات فارسی کهن و حتی لغات عربی رایج در آن روزگاران در آن آثار به خصوص آثار ویژه فراوان می بینیم. آن آثار دو دسته هستند: آنها که روان نوشته شده اند، و آنها که قدری مغلق و مصنوع هستند. حدفاصل این دو، متون فراوانی است که اغلب متعلق به صوفیان است، اما در مقایسه با متون آن دوره، متون فارسی دوره صفوی، متفاوت است؛ یکی از این تفاوتها، کم شدن لغات فارسی کهن در آثار دوره صفوی است، به طوری که برای تصحیح آنها نیازی به جستجو در کتب لغت نیست. شاید برخی از متنها را که ادامه نثرهای کهن است بتوان استثناء کرد، اما غالب آثار فارسی این دوره، فاقد لغات جدی فارسی و ترکیب نگارشی آن دوره است.

متن حاضر نیز در شمار دیگر متون فارسی دوره صفوی است که غالباً و در یک جریان کلی، تحت تأثیر ترجمه آثار عربی به فارسی در این دوره خاص است، آثار شیعی از حدیث و غیره. طبعاً ترجمه، به خصوص ترجمه تحت اللفظی تأثیر منفی روی نوشته دارد و نه تنها ترکیب کلی عبارت را از روانی دور می سازد، بلکه لغات اصیل را نیز کنار می گذارد. شاید یک دلیلش این باشد که لغات موجود و در دسترس در زبان رایج، دقیقاً برابر معادلهای عربی نیست، و مترجم باید به جای ترجمه تحت اللفظی دقیق، دست به شرح و توضیح بزند، یا حتی لغات عربی را داخل ترجمه کند تا مفهوم را برساند. اثر چنین رویه ای همان است که اشاره شد، یعنی، هم بهم ریختگی ساختاری در عبارات فارسی و هم فقدان لغات اصیل و قدیم. اگر این سخن درست باشد، متن حاضر نیز یکی از همان آثار است. یعنی مانند متون صفوی، بهم ریختگی فعل و فاعلی دارد، به علاوه، لغات اصیل زبان فارسی که در متون کهن رواج داشت در این اثر نیست و خودش هم مصداقی از همان آثار ترجمه ای دوره صفوی است که به دلیل ناآشنا بودن مترجم با متون کهن، به جای استفاده از آن لغات، به توضیح مبادرت کرده است.

با این حال، هدف نویسنده برای نگارش و ترجمه قرآن برای عامه مردم، بر اساس آن چه در مقدمه کوتاهش گفته، نوع خاصی از سلاست و روانی را در اثر حاضر غالباً حفظ کرده و موارد نادری وجود دارد که ممکن است به خاطر استفاده از لغت خاصی، فهمش دشوار شده باشد؛ اما این که خود نویسنده ترکیب و لغت تازه ای ابداع کرده باشد، شاید انگشت شمار مواردی هست که باید اهل لغت در باره درستی و نادرستی آن نظر دهند، از آن جمله «ای خداوندی كه آفریننده‌ی آسمان‌ها و زمینی، و دانای پنهان و آشكارانی». جایی هم از تعبیر «آشاماندن» استفاده شده است. موارد اینچنینی بسیار اندک است. مشابه آن این است که تقریباً در همه موارد نیز به جای «فرود» «فرو» آمده است، برای مثال این عبارت: «امر به فرو آمدن است». این موارد در نسخه دوم، همه تبدیل به فرود شده است. همین طور «پادشاهت» را به جای «پادشاهی» به کار برده است که آن را دست نزدیم. استفاده از کلمات عربی همچنان در نثر دوره صفوی بویژه ترجمه های دینی، مشکلی است که برای نسل امروزی دشواری خود را دارد. گهگاه نکته ای را در ترجمه یک لغت در کروشه گذاشته ایم. همینطور در مواردی، توضیح مختصری را یا کلمه ای که خواندن جمله را آسانتر می کند، در کروشه قرار داده ایم. در واقع، آنچه در کروشه ها آمده، علی الرسم از ماست.

باید افزود که موارد اندکی هم هست که از لغات قدیم یا محلی استفاده شده که در همان متن در داخل کروشه، آن را معنا کرده‌ایم و در واقع سعی کردیم، هیچ نوع پاورقی در کتاب دیده نشود”.

آخرین سخنران، استاد  بهاء الدین خرمشاهی، با اشاره به اینکه ایرانیان پیشگام ترجمۀ قرآن بوده اند، دربارۀ تاریخ ترجمه، چنین سخن به میان آورد:

” اگر سلمان فارسی به عنوان مترجم در نظر گرفته نشود می توان آغاز ترجمۀ قرآن را از قرن سوم دانست. ترجمۀ قرآن تاریخی به قدمت تاریخ قرآن دارد و از عهد نزول وحی در عصر حیات پیامبر مطرح بوده است. و نقلی مشهور و متواتر است و در تاج التراجم آمده است که بعضی از ایرانیان از سلمان فارسی خواستند که برایشان سورۀ فاتحه را ترجمه کند و کرد و پیامبر اکرم (ص) هم با خبر شدند و انکاری نفرمودند. حال اینکه این ترجمه را در نماز به جای نص عربی و با قرآن می خواندند یا خیر، بحثی درازدامن است و معرکۀ ارای فقهاست. عده ای از مؤسسان مذاهب فقهی اسلامی، یعنی همگی جز ابوحنیفه ترجمۀ قرآن را ناروا می شمردند. به ابوحنیفه منسوب است که قرائت ترجمۀ قرآن را در نماز برای کسی که زبانش به عربی انس ندارد، روا می شمرده است. غیر از مالک و شافعی و ابن حنبل که از نظر فقهی ترجمۀ قرآن را جایز نمی دانستند، عده ای نیز بوده اند که چون قائل به اعجاز زبانی-ادبی قرآن بوده اند، ترجمه اش را نا ممکن می شمرده اند که از قدیمی ترین آن ها جاحظ و اخوان الصفا را می شناسم. اما نیاز اجتماعی و فشار فرهنگی در نهایت با استناد به مجوزاتی از قرآن کریم از جمله “لایکلّف الله نفساً الّا وسعها” (بقره، 286) (خداوند هیچ کس را جز به اندازۀ توانش تکلیف نمی کند)، و “ما ارسلنا من رسولٍ الا بلسان قومه” (ابراهیم، 4) (هیچ پیامبری نفرستاده ایم مگر با کتابی به زبان مردمش) ترجمه را جایز شمرده اند. یکی از مدافعان ضرورت ترجمۀ قران کریم در عصر قدیم زمخشری صاحب تفسیر کشاف است که می گوید قرآن کریم یا باید به همۀ زبان ها نازل می شد چون مخاطب آن همۀ انسا ن ها است یا به یک زبان و ترجمۀ جانشین نزول به زبان های دیگر می گردید و با مستندات قرآنی نظیر دو آیه ای که نقل کردیم، به ضرورت ترجمه رأی می دهد. ولی بحث بر روا و ناروا بودن ترجمۀ قرآن خود تاریخی هزار ساله دارد. سرانجام علما و مشایخ جامع الازهر، خواه ناخواه به جواز ترجمۀ قرآن کریم رأی داده اند. اما از علمای شیعه کمتر منع و تحذیر نقل شده است و یکی از مراجع بزرگ شیعۀ امامیه، آیت الله خویی حکم به جواز و ضرورت ترجمۀ قرآن داده است. در عمل هم نخستین ترجمۀ کامل قرآن به زبان فارسی بوده است. ترجمۀ تفسیر طبری که در سال 345 ه.ق انجام گرفته نخستین ترجمه نیست، بلکه ترجمۀ قرآن قدس که به نظر خبرگان بین سال های 250 تا 350 ه.ق انجام گرفته است تا امروز نخستین ترجمۀ موجود است.”

استاد بهاءالدین خرمشاهی از تاریخ ترجمه سخن به میان آورد
استاد بهاءالدین خرمشاهی از تاریخ ترجمه سخن به میان آورد

وی در ادامه به ده ترجمۀ قرآن در زبان فارسی اشاره داشت و گفت:

“باید گفت که در زبان فارسی بیش از هزار ترجمۀ قرآن داریم. فهرستگان حدودا 900 ترجمۀ کهن فارسی به همت صدرا خویی منتشر شده است.

1- ترجمۀ قرآن قدس، کهن ترین ترجمۀ موجود و مطبوع فارسی است که کاشف و مصحح آن، استاد دکتر علی رواقی است که ترجمۀ قرآن موزۀ پارس از قرن پنجم و متأسفانه ناقص و بخشی از تفسیر بصائر یمینی و چند اثر قرآنی دیگر را هم تصحیحی و طبع کرده اند. قرآن قدس در فاصلۀ بین سال های 250 تا 350 ه.ق ترجمه شده است.

2- ترجمۀ تفسیر طبری در عصر سلطنت منصوربن نوح سامانی مسئلۀ جواز از ترجمۀ قرآن پیش آمد و علمای حنفی ماوراءالنهر فتوا دادند که ترجمۀ قرآن به فارسی رواست و تفسیر طبری را عده ای از همان علما در سال 345 ه.ق به فارسی در آورده اند. این اثر در عصر حاضر به همت شادروان حبیت یغمائی به هیئت 7 جلد در 4 مجلد از سوی دانشگاه تهران منتشر شده است.

3- ترجمه و تفسیر سورآبادی که از این اثر ترجمۀ قرآن و نیز قصص قرآن به کوشش دکتر یحیی مهدوی و مهدی بیانی تحت عنوان ترجمه و قصه های قرآن در دو مجلد از سوی دانشگاه تهران در سال 1338 ه.ش منتشر شده و سپس در سال های اخیر انتشارات خوارزمی آن را تجدید چاپ کرده است. این ترجمه اثر ابوبکر عتیق نیشابوری معروف به سورآبادی است و یکی از کهن ترین و شیواترین ترجمه های قرآن است.

4- ترجمۀ نوبت اول تفسیر میبدی (کشف الاسرار و عدبة البرار) از شیواترین و شیرین ترین ترجمه های کهن فارسی است.

5- ترجمه های شاه ولی الله که مترجم آن شاه ولی الله محدث دهلوی نام دارد. این ترجمه بارها در هند و پاکستان و گاه همراه با تفسیر حسینی و گاه مستقل به صورت زیر نویس قرآن کریم به طبع رسیده است. تصحیح تازه ای از آن به همت دوست دانای قرآن پژوهم جناب مسعود انصاری صورت گرفته است که از سوی نشر احسان  انتشار یافته است.

6-ترجمۀ قمشه ای، برای توضیح این مسأله باید به  چند تن که آغازگر ترجمۀ امروزین قرآن کریم هستند بپردازیم: اشخاصی چون بصیرالملک (محمد طاهر شیبانی کاشانی) از رجال عصر ناصرالدین شاه، عبدالحسین آیتی متخلص به آواره که ترجمۀ او از قرآن کریم، نُبی نام دارد و در 3 جلد در یزد به چاپ رسیده است. اما سرآغاز امروزین تر ترجمه های قرآن، ترجمۀ مرحوم مهدی محیی الدین الهی قمشه ای از حکمای قرن اخیر است که توسط پسر ایشان دکتر حسین الهی قمشه ای هم تصحیح شده است.

7-ترجمۀ آیتی که یکی از شیواترین هاست و توسط استاد عبدالمحمد آیتی ترجمه شده است.و این ترجمه یکی از سه – چهار ترجمۀ برتر امروز است.

8- ترجمۀ مجتبوی از آقای دکتر سید جلال الدین مجتبوی استاد فلسفه در  دانشگاه تهران است که نثری محکم و متین دارد.این ترجمه توسط قرآن پژوه معاصر آقای حسین استاد ولی ویرایش شده است.

9-ترجمۀ فولادوند یکی از مهم ترین و موفق ترین ترجمه های فارسی قرآن کریم در عصر جدید است. مترجم استاد مهدی فولادوند استاد بازنشستۀ دانشگاه تهران و قرآن پژوه است.

در خاتمه بهاءالدین خرمشاهی با اشاره به ترجمۀ خویش با تکیه بر نثر معیار از قرآن مجید، اظهار داشت:

“چهارده اثر در زمینۀ قرآن پژوهی تدوین نموده ام. با کوششی چهار ساله از سال 1370 تا آذرماه 1374 ه.ش قرآن کریم را به فارسی ترجمه کرده ام و در ذیل هر صفحه توضیحات تفسیری نوشته شده است. همچنین برای نخستین بار، واژه نامۀ قرآنی – فارسی کامل تنظیم کرده و همراه با ده – دوازده پیوست دیگر در آخر ترجمه آورده شده است. این ترجمه به نثر متعارف  یا نثر معیار  امروز فارسی است و برای اکثر قریب به اتفاق مخاطبان مفهوم و روشن است.”

صحنه ای دیگر از شب ترجمه های قرآن مجید
صحنه ای دیگر از شب ترجمه های قرآن مجید

در پایان جلسه، سردبیر مجلۀ بخارا با طرح سوالی از نویسندۀ کتاب «قرآن شناخت»، گفت:

” استاد جعفری اشاره داشتند که هنوز لزوم ترجمه های جدید از این کلام الهی ضرورت دارد اما امروزه برای رفتن سراغ این کتاب تنها دانستن فارسی و عربی کافی نیست. دانستن بسیاری از مسائل تاریخی در این دوره ضرورت دارد تا به این مفاهیم برسیم اما گویی این روزها راحت ترین کار، ترجمۀ قرآن شده است. ما مخالف این نیستیم که تجربه های ترجمۀ قرآن منتشر شود اما تصور می فرمایید که توجه جدی که باید به ترجمۀ قرآن توسط مترجمان تازه کار که لزوما نه رشته اشان این بوده و نه سوابق علمی دارند منتشر می کنند و در بازار موجود است، نشده است. با توجه به شرایط موجود،  این ضرورت را چقدر حس می کنید؟

استاد خرمشاهی در پاسخ با نقلی از گلستان سعدی بیان داشت:

“اگر شرایط مترجم جمع نباشد نه تنها ضرورت ندارد بلکه ترجمه نشدن آن ضرورت دارد. روزی شخصی به من گفت که من قرآن را ترجمه خواهم کرد با سخنانی که مرجوح باشد با خود گفتم او حتی نمی داند که مرجوح معنای منفی دارد. به او گفتم شما را به خدا این کار را نکنید. سعدی می گوید:

“ناخوش آوازی قرآن همی خواند، صاحبدلی بر او بگذشت و گفت: تو را مشاهره چندست؟ گفت: هیچ. گفت: پس این زحمت خود چندان چرا همی دهی؟  گفت: از بهر خدا می خوانم. گفت: از بهر خدا مخوان. گر تو قرآن بدین نمط خوانی.”