درگذشت دکتر منوچهر ستوده

دکتر منوچهر ستوده که چندی پیش به علت مشکلات ریوی بستری شده بوده، جمعه 20 فروردین1395 ، ساعت 11 شب، در بیمارستان طالقانی چالوس درگذشت.. یاد و خاطره او را گرامی می داریم، همچنین یاد و خاطره تنها دوست و یار دیرین وی را، زنده یاد ایرج افشار.
مراسم یابود ایشان چهارشنبه 25 فروردین 1395 ساعت 4 تا 7 عصر در کانون زبان فارسی واقع در موقوفات دکتر محمود افشار
شاد باش و دیر زی علی دهباشی
اواخر سال 54 بود که رفت و آمد به دفتر اسلام کاظمیه پیدا کردم. او در طبقة سوم ساختمانی بود روبروی کتابفروشی لاروس (یادش به خیر آقای احمدی مدیر آن کتابفروشی). طبقة اول دکتر خدابندهلو مطب داشت. طبقة دوم دفتر وکالت احمد اقتداری و طبقة سوم دفتر اسلام کاظمیه. آرشیو عکسهایش را منظم میکردم، بخصوص عکسهای سفرهایش را. بسیار کنجکاو بودم و کاظمیه بسیار منظم بود و پشت عکسها را نوشته بود و من باید به ترتیب تاریخ منظم میکردم. شیفتة یک نفر در این عکسها شدم که نامش دکتر منوچهر ستوده بود و هست، و مدام دربارة او میپرسیدم. کاظمیه که متوجه علاقه و کنجکاوی من شده بود داستانهای عجیب و غریب از ستوده و سفرهایش و از نبرد او با خرسی که به کندوهایش تجاوز کرده بود و بسیار ماجراها از استقامت و خاطرات کوهنوردی و بیابانگردیهای ستوده میگفت. بعدها هر کتابی که از دکتر ستوده مییافتم میخواندم. تا اینکه چند ماه بعد روزی کاظمیه گفت: «بیا و این کتاب را برسان به دکتر ستوده و گفتهام جوانی از شیفتگانت این کتاب را میآورد.» سفرنامهای به انگلیسی بود، دارای تصاویر بسیار جالبی از قلعة الموت.

با شوق فراوان سر ساعت مقرر از خیابان نادری به کوچة نوبهار و بعد منزل استاد. وارد خانه که شدم، کوزههایی که در حیاط قد و نیمقد چیده شده بود و چندین جعبة پیاز و میوه توجهم را جلب کرد. پسر استاد در را باز کرد و راهنمایيام کرد. در سرسرا ایستاده بودم که صدای رسا و باصلابت دکتر ستوده مرا به خود آورد که چرا نمیآیی داخل جوان. وارد شدم و کمکم توانستم با ایشان دربارة سفرهایش و مجلة نشنال جغرافی که آن روزها یک جعبه شمارههای قدیمیاش را به قیمت ارزان خریدم صحبت کنم. گفتند قرار است با ایرج افشار و دبیر سیاقی به چین بروند.