شاعران و نویسندگان افغانستان در شبی از شب‎های بخارا / زهرا ناطقیان

دکتر افتخار حسین عارف : من در واقع امشب در این مراسم شرکت کردم تا در کنار دوستان شاعر و نویسنده افغانستانی حضور داشته باشم و از صحبت های ایشان لذت ببرم و از اینکه در خدمت دوستان و اساتید عزیز هستم بسیار خرسندم به خصوص استاد عزیز رهنورد زریاب . من از سه سال پیش تا به امروز با بخارا در تماس هستم ، هرچند فارسی را آنقدر خوب نمی دانم که بتوانم بیان صریح و فصیحی داشته باشم ، ولی مجله بخارا یگانه مجله ایست که از زمانی که در دسترسم قرار می گیرد از صفحه آغاز تا انجامش ، تک تک موضوعات را دنبال و مطالعه می کنم .

دکتر افتخار حسین عارف
دکتر افتخار حسین عارف – رئیس مؤسسه فرهنگی اکو

 

من سال هایی را در کشورهای اروپایی طی کردم و در تمام جهان مجله ای به این پرباری ، ارزشمندی و اعتبار کمتر دیده ام . شما در اکثر کتابخانه ها و شهر کتاب های تهران و ایران می توانید آثار فراوانی از نویسندگان غربی را پیدا کنید ، ولی متأسفانه شما در کتاب فروشی های اروپا کتاب های نویسندگان و شعرای ایرانی و افغانی را به ندرت می یابید . در حالیکه ما از زبان های بزرگ حتی شاید شخصیت های خیلی خرد و کوچکشان را بشناسیم ، ولی در کشورهای آمریکایی و اروپایی هرچند می توانید آثار اساتید کلاسیک زبان فارسی را پیدا می کنید ، ولی از شعر و ادبیات معاصر بویژه از شاملو ، مشیری و … به سختی می توانید اثری پیدا کنید ؛ خدمتگزاری خیلی ارزشمند این است که فقط به آثار و شخصیت ها به عنوان اینکه چگونه شخصیتی هستند نگاه شود ، بدون هیچگونه جهتداری و عصبیت . زبان فارسی در اثر تهاجمات فرهنگی مضمحل شد ، در آغاز توسط انگلیس ها و بعد توسط روس ها ، حالا وضعیت به شکل دیگر است و می توانیم با نگاهی تازه به مسئله نگاه کنیم و در واقع خودمان باید تلاش کنیم تا دستاوردهای خوبی داشته باشیم ؛ از آثار ارزشمند فارسی از شبه قاره گرفته تا ایران ، افغانستان ، تاجیکستان و … باید بر ضد استعمار زبانی استفاده کنیم و آثار و زبان خود را از سقوط نجات دهیم .

 

سپس علی دهباشی از شاه منصور شاه میرزا که از نویسندگان و پژوهشگران تاجیکستانی و کارشناس فرهنگ و ادبیات تاجیکستان در مؤسسه فرهنگی اکو است ، دعوت می کند تا ضمن خیر مقدم گویی به دوستان افغان خود ، از اشتراکات فرهنگی و زبانی تاجیکستان و افغانستان بگوید .

شاه منصور شاه میرزا : ” آن بخارا مخزن دانش بود ، پس بخارائی است هر کآتش بود ” امروز در شرایطی که هیچ شبکه مشترک فارسی زبان در سطح منطقه ای سه کشور ایران ، تاجیکستان ، افغانستان وجود ندارد ، رسالت حفظ وحدت فارسی زبانان بر دوش مجله بخاراست . استاد دهباشی امسال یک اقدام جالبی کردند و از بنده خواستند که آدرس و مشخصات فرهنگیان و نخبگان تاجیکستان را برای ایشان ارسال کنم ، من هم این کار را با کمال میل انجام دادم و بخارا مثلی نور مدتیست که به خانه فرهنگیان تاجیک وارد شده است و آنها از مطالب پربار و وزین این مجله بهرمند می شوند .

شاه منصور شاه میرزا از روابط فرهنگی بین تاجیکستان و افغانستان می گوید
شاه منصور شاه میرزا از روابط فرهنگی بین تاجیکستان و افغانستان می گوید

موضوع امشب شاعران و نویسندگان افغانستان است و من لازم می دانم که اشاره کوتاهی به روابط افغانستان و تاجیکستان ، در زمان حال و گذشته کنم . بعد از مرزبندی های سیاسی و در زمان شوروی دو منشاء پیوند افغانستان و تاجیکستان یکی ادبیات بود و دیگری موسیقی . در بخش موسیقی مشهورترین خوانندگان آن زمان افغانستان استاد سراهنگ ، استاد زلاند ، استاد ناشناس و … اوج این قله استاد احمد ظاهر بود . ما در موسیقی افغانستان تکه های گم شده خودمان را پیدا کردیم . اما در بخش ادبیات این روابط با وجود مرزهای مصنوعی بین ملت ها قطع نشد . به یاد دارم در دوران مدرسه کتابی پیدا کردم با نام ” بهار کابل ” و این نمونه اشعار شاعران افغانستان از ضیاء قاری زاده ،سلیمان لایق ، بارق شفیعی ، خلیل‌الله خلیلی و دیگران شاعران افغانستانی بود . سلیمان لایق (شاعر افغان) به استاد لایق شیرعلی (شاعر تاجیک) شعری نوشته بود از ” لایق غم ها و لایق شادی ها ” و استاد لایق در جواب یک شعر بسیار زیبا سروده بود ” نیستی تو لایق غم ها دگر … ” و این روابط بین شعرا و نویسندگان با همین قدرت ادامه داشت تا اینکه جنگ های افغانستان شروع شد و در تاجیکستان هم جنگ های شهروندی باعث کمرنگ شدن این روابط شد ، اما خوشبختانه امروز در فضای مجازی ما کارهای مشترک فرهنگی بسیاری مشاهده می کنیم و همچنین تبادل اشعار شعرای افغان و تاجیک که اینها جای قدردانی و امیدواری دارد . بعد از آن مجموعه ” بهار کابل ” کتاب دیگری با نام ” داستان های کوتاه نویسندگان افغانستان ” ؟ منتشر شد و من در دانشگاه آن را خواندم و در آنجا برای اولین بار در تاجیکستان با آثار استاد زریاب ، اکرم عثمان و دیگر نویسندگان افغانستان آشنایی عمیق پیدا کردم . اوج روابط ادبی مشترک را در اشعار خلیل الله خلیلی دیدم ، او در شعری می گوید : ” گویید به گویید به نوروز که امسال نیاید / در کشور خونین‌کفنان ره نگشاید / بلبل به چمن نغمۀ شادی نسراید / ماتم زدگان را لب پر خنده نشاید ” و خانم گلرخسار شاعر معروف تاجیکستانی در جواب استاد خلیلی اینگونه می سرایند که : ” گوييد به نوروز که نو نيست غم ما / از حسرت خونين کفنان چشم نم ما / از وحشت عاق پدران پشت خم ما / گوييد به نوروز که هر سال بيايد . ”

در ادامه شاه منصور شاه میرزا به علی دهباشی پیشنهاد می دهد که شماره ای از مجله بخارا را به چهارتن از نویسندگان بزرگ تاجیکستان اختصاص بدهد تا این افراد را که در بیرون از مرزهای تاجیکستان شناخته شده اند ، به فارسی زبانان معرفی کند .

سپس علی دهباشی متن ارسالی دکتر سید اختر حسین ، رئیس مؤسسه مطالعات فارسی هند از دهلی نو را برای حاضرین قرائت می کند . که شرح آن بدین قرار است :

” جناب آقای علی دهباشی ، بسیار خرسندم که شاعران و نویسندگان و روشنفکران افغانستان در دور و بر شما انجمن شده اند . بدین مناسبت دوست دارم که پیغام صمیمانه مؤسسه مطالعات فارسی هند را خدمت همه دوستانم از افغانستان ابلاغ نمایم . این افتخار برای شاعران و روشنفکران آن دیار است که نخستین خجسته کلام ادبیات شیرین فارسی ” بوی جوی مولیان آید همی ” در شهر شهیر هرات سروده شد و تنویر افکار مغولان پارسی گو نیز از همان مدینه فضل و دانش نشأت یافت و تمام هند را فروزان کرد .

دکتر سید اختر حسین
دکتر سید اختر حسین

فرهنگ فارسی هند مدیون مکتب هرات است و سنائی صلاح دانسته است وقتی می گوید ” بس شنیدی صفت روم چین / خیز بیا ملک سنایی ببین ” . آن خطه مردخیز افغانستان که برومندانی مانند سنایی و رومی و جامی و خلیلی را آفریده است باید در جهان کنونی کشور فرهنگ خیز و فرهنگ دوست شناخته بشود . حیف است و صد حیف است که امروز جنگ و جدل ، دسیسه و توطئه سرتاسر افغانستان را در بر گرفته است و میدان فرهنگ و فرهنگ دوستان تنگ و تنگ تر می شود . من از شاعران و نویسندگان و روشنفکران افغانستان انتظار دارم که آنان در راستای فرهنگ سازی بکوشند و همتایان خود را از دیگر نقاط جهان فارسی گویان دعوت کنند که از خوان بی دریغ فرهنگ افغانستان برخوردار شوند ؛ والسلام . ”

در ادامه نوبت به سخنرانی نصرالله پورجوادی می رسد ، ایشان از اشتراکات فرهنگی ، تاریخی و زبانی ملت های فارسی زبان و مرزهایی که تنها جنبه سیاسی دارند و نتوانسته اند فرهنگ ملت ها را از هم جدا کنند می گوید :

نصرالله پورجوادی : دوستان بر زبان فارسی به عنوان مهمترین فصل مشترک ایران و افغانستان تاکید کردند ، این تاکید درست است و زبان فارسی یکی از وجوه اصلی اشتراک فرهنگی ما با افغانستان است ، اما مهمتر و یا هم ردیف آن ، موضوعی که بین ایران ، افغانستان و تاجیکستان مشترک است فقط زبان نیست ، بلکه فرهنگ و تاریخ نیز هست . کسانی که اهل تحقیق هستند و درباره فرهنگ ، دین ، ادبیات گذشته تحقیق می کنند این مرزهایی که امروز وجود دارد برایشان به چشم نمی آید . به عنوان مثال وقتی شما درباره شعر فارسی در قرن پنجم تحقیق می کنید و به منطقه هرات بر می خورید هیچ گاه فکر نمی کنید که هرات متعلق به کشور دیگری است و یا اگر راجع به یک نویسنده بخارایی تحقیق می کنید ، حتی اگر اثرش را به زبان عربی نوشته باشد شما فکر نمی کنید که این شخص متعلق به کشوری غیر از ایران است و تمام این مرزها را شما به طور طبیعی نادیده می گیرید ، زیرا اینها همگی در آن زمان وحدت داشتند . وقتی تاریخ تصوف در ایران را مطالعه می کنید و به فرض به قرن پنجم و خواجه عبدالله انصاری یا به مستملی بخاری می رسید ، شما اصلاً فکر نمی کنید که یکی از اینها متعلق به ازبکستان است و دیگری افغانستان ؛ در واقع همه اینها یکی هستند و متعلق به یک تاریخ و فرهنگ در گذشته اند . نکته دیگر این است که زبان فارسی که امروزه از وجوه مشترک ماست ، و در واقع زبان فارسی که در حال حاضر در تهران ، اصفهان ، شیراز ، همدان و کرمانشاه و … به آن سخن می گویند ، زبان بخارایی است و نه زبان فارسی ؛ زبان فارسی در قرن دوم و سوم لهجه خاصی از لهجه های پهلوی بوده است ؛ همچنان که در همدان هم همینطور بود ، شعرهای اصیل باباطاهر لهجه خاصی است که با لهجه فارسی بخارایی و سمرقندی فرق دارد. البته در نیشابور و مرو و غزنی و فیروزکوه هم زبان همین زبان بخارایی بوده است و این زبان است که بعدها از خراسان به ری و بعد اصفهان و شیراز و کرمان می آید و بعد از اواخر قرن چهارم و پنجم ما دیگر به این زبان صحبت می کنیم . و اگرشما سابقه این زبانی که امروز ما به آن تکلم می کنیم را مطالعه کنید به زبانی که در قرن دوم و سوم در بخارا وجود داشته بر می خورید .

دکتر نصرالله پورجوادی
دکتر نصرالله پورجوادی

کتابی هست که من سالها پیش روی آن کار می کردم به نام ” رحیق التحقیق ” ، که یک مثنوی است و تنها مثنوی است که میان سنایی و عطار در فیروزکوه سروده شده است ؛ فیروزکوه میان کابل و غزنی بوده است و الان دیگر وجود ندارد و در حال حاضر از آن ظاهراً تنها برجی باقی مانده است و مثل خیلی از شهرهای ایران و مرو و بلخ از بین رفته است . وقتی این کتاب را که در سال 584 سروده شده است مطالعه می کنیم می بینیم که زبانش ، زبان امروز ماست . این زبان زبانیست که در نیشابور به همان زبان تکلم می کردند . بعضی ها در گذشته می گفتند که زبان فیروزکوه و مناطق مشابه پشتو بوده است و این اصلاً درست نیست . اگر زبانشان پشتو بود چرا این کتاب که در زمان غوریان سروده شده است ، به پشتو نسروده اند ؟! چرا به زبان فارسی بخارایی سروده اند ؟! و چرا به زبان کابل آن زمان سروده نشده است و به زبان غزنی سروده شده ؟! در واقع این زبان ، زبان غزنی و سنایی است و خود شاعر این کتاب می گوید که من به پیروی از سنایی این را می سرایم . از نظر فرهنگی هم ، همینطور است . در زمان تیموریان ما کلونی های فرهنگی داشتیم و مراکز و حوزه هایی که از نظر فرهنگی بهم دیگر مرتبط بودند یک کلونی تشکیل می دادند . یکی از این ها شیراز بوده است ، یکی تبریز و دیگری هرات . هرات بسیار مهم بود و شاید مهمترین کولنی فرهنگی در دوران تیموری هرات بوده است . این شهرها مرکز بودند و اقماری داشتند و شهرهای کوچکی که اطراف این شهرهای اصلی بودند همه از لحاظ فرهنگی ، دینی و مذهبی تابع این مرکز بودند . به عنوان مثال نیشابورهم یک کلونی بود و تمام مناطق اطراف نیشابور تابع آن بودند ؛ همچنین شیراز و کازرون و فساء و … اینها همگی تابع شیراز بودند ، چون شیراز مرکز بود و امیر در آنجا زندگی می کرد و کارهای فرهنگی همه در آنجا انجام می شد . امروز شما در خواف و زوزن و تربت حیدریه کاملاً احساس می کنید که مرکز فرهنگی که این شهرها به آن تعلق دارند ، نیشابور و مشهد نیست بلکه هرات است که آن طرف مرز است و این مناطق کاملاً به طور تصنعی از هم جدا شده اند و خواف جزئی از هرات است و هرات مرکز فرهنگی ، مذهبی ، دینی و فکری و هنری خواف و روزن و تربت حیدریه بوده و هنوز هم هست و با وجود تمام مرزهایی که بین اینها گذاشته اند و این مناطق را از هم جدا کرده اند هنوز هم از لحاظ فرهنگی اینها از هم جدا نیستند و متحدند . در واقع تاریخشان یگانه است و بهم پیوستگی دارد پس فرهنگشان هم بهم پیوستگی دارد و البته زبان آنها هم بهم پیوستگی دارد و یک یگانگی و اتحادی در میان آنها هست . از نظر سیاسی باید این مرزها را بپذیریم ولی از نظر فرهنگی مجبور نیستیم آنها را بپذیریم چون واقعیت چیز دیگریست . بهرحال من خوشحالم که ما چنین جلساتی داریم که این یگانگی و اتحاد میان فرهنگیان این طرف مرزها با آن طرف مرزها حفظ می شود .

در ادامه دهباشی از یامان حکمت تقی آبادی که برای برگزاری این شب نهایت همکاری را داشت تشکر می کند . یامان حکمت از تدارک این شب و انتخاب سه نسل متفاوت از شاعران افغانستان برای حضور در ایران می گوید و در آخر به معرفی آنها می پردازد . یامان حکمت تقی آبادی دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی و استاد دانشگاه آزاد اسلامی واحد افغانستان است ؛ آثار چاپ شده او عبارتند از : شاهنامه و رهبری ادبی (مجموعه مقاله) مواجهه با متن (مقالاتی در ضرورت ایجاد گفتمان نقد ادبی در افغانستان) چرا که یوزپلنگ نشدم (شعر) کلمات (شعر)

یامان حکمت : من یک تشکر جانانه از استاد علی دهباشی دارم که حداقل از یکسال گذشته در ارتباط هستیم تا بتوانیم شبی با برخی از شاعران و نویسندگان افغانستان برگزار کنیم ، می دانید که افغانستان پایتخت شعر و ادبیات است و فراوان نویسنده ، شاعر و هنرمند دارد . و درنهایت فرصتی فراهم شد تا در خدمت برخی از این دوستان باشیم ، امیدوارم با تلاش و همکاری چنین سفرهایی بیشتر و مداوم تر باشند تا شناختمان از یکدیگر بیشتر و دقیق تر باشد . من در این سفر سعی کردم از سه نسل از ادبیات افغانستان در این جا حضور داشته باشند ، از نسل قدیمی و قبل از طالبان ، نسل بعد از طالبان و یک نماینده هم از ادبیات و شعر امروز . و خوشبختانه از هر سه نسل امشب شاعرانی داریم . امیدواریم که در پاسخ به این سفر بهار آینده در خدمت استاد دهباشی ، دکتر یاحقی ، استاد دکتر دادبه و دکتر پورجوادی در کابل باشیم و برنامه هایی خدمت استادان داشته باشیم و مرادواتی شکل بگیرد . از شعرای افغانستانی که امشب در اینجا حضور دارند ، جز دو نفر باقی برای اولین بار به ایران سفر کرده اند و امیدوارم تجربه خوبی داشته باشند و امشب هم برنامه خوبی هم داشته باشیم . ما دیشب هم در مشهد دیدارها و برنامه های مفیدی برگزار کردیم و در پیوند با آنهم امشب چنین برنامه ایست.

دکتر یامان حکمت تقی آبادی
دکتر یامان حکمت تقی آبادی

یامان حکمت در آخر به معرفی مختصری از شعرا و نویسندگان مهمان می پردازد .

سپس محمد افسر رهبین ، شاعر و نویسنده نام آشنای افغانستانی و همچنین رایزن فرهنگی افغانستان در ایران از وضعیت زبان فارسی در شبه قاره می گوید و در آخر جلسه یکی از غزل های سروده خودش را برای حاضرین می خواند .

محمدافسر رهبین
محمدافسر رهبین

: در آغاز باید از آقای دهباشی دوست همه فرهنگیان سپاسگزاری کنم که فرصت و فضای خوب همدلی را ایجاد کردند . همچنین از دوست عزیزم ، استاد یامان حکمت سپاسگزارم که سفر نخبگان افغانستان را به این دیار زمینه سازی کردند . من باور دارم که جغرافیای فرهنگ فارسی می تواند از اینجا تا شبه قاره همچون گذشته که با یک هویت استوار به جای بوده است ، یک بار دیگر زنده شود و قد علم کند . از دیدگاه سیاسی به گونه ای که استاد پور جوادی فرمودند شاید این امکان پذیر نباشد، ولی از نظر فرهنگی آنچنان که بنده تأثیرات زبان فارسی بر شبه قاره را از نزدیک مطالعه کرده ام این کار تا حدی میسر است . یک سمیناری در دانشگاه گوهاتی ایالت آسام برگزار شده بود که شماری از اساتید ایرانی نیز حضور داشتند از جمله استاد کزازی ، سبزواری ودوستان دیگر . در آنجا که به فاصله ای حدود دو هزار کیلومتر از دهلی است هنوز مثنوی خوانی به شیوه های کهن وجود دارد . شما تصور کنید پس از این همه تاراج گری هایی که استعمار بر پیکر زبان فارسی در شبه قاره وارد کرد هنوز هم مثنوی خوانی به گونه هایی در آنجا وجود داشته باشد ، آیا این زبان نمی تواند دوباره جان بگیرد ؟! و ما را به طرف حرکتی نو و دوباره در جهت بازسازی جغرافیای فرهنگی این زبان فرابخواند ؟! عنوانی که برای این سمینار اختصاص داده بودند برای بنده بسیار جالب بود ، ” تأثیرات اخلاقی مثنوی معنوی بر ادبیات هند ” ، هند را با این عظمت و این همه فرهنگ ها و خرده فرهنگ هایی که دارد در نظر بگیرید و تأ ثیری که مثنوی معنوی می تواند بر آن بگذارد . هنوز هم من در بعضی نقاط هندوستان مثل ایالت بهار و مدارس خودگردان و کوچک زبان فارسی تدریس می شود و جالب است که در بسیاری از موارد برخی اصطلاحات ، کاربردها ، ترکیب های شیرین گذشته را که ما حتی در کابل و تهران نداریم آنها همچنان حفظ کرده اند . تلاش ما در جهت گسترش و اشاعه دوباره زبان فارسی می تواند با یک حرکت انقلابی آغاز شود و باور ما این است که اگر بخواهیم از نو یک جغرافیای ارزشمند زبان فارسی ایجاد کنیم این کار مسیر است . در افغانستان هم در این سالهای پسین با وجود همه دگرگونی هایی که طی سه دهه پسین به ویژه در جهت مضمحل ساختن زبان فارسی وجود داشته است ، خوشبختانه یک حرکت تازه آغاز شده است و شماری از نخبگانی که برخی از آن ها امشب در اینجا حضور دارند نقش خیلی خوبی در گسترش دوباره واژگان فارسی و حرکت بسوی فارسی شدن در افغانستان دارند .

دهباشی درباره رهنورد زریاب و مقاله معروفش در مورد کسرایی اینچنین می گوید : ایشان نیازی به معرفی ندارند و تقریباً تمام علاقمندان کتاب ها و آثار ایشان را مطالعه کرده اند و ما خوشحالیم که از همان سالهای اولیه مجله کلک به چاپ مقالات ایشان مفتخر بودیم ، من یادم هست که یکی از بهترین مقالاتی درباره رابطه روشنفکران معاصر ایران با تاریخ افغانستان و حوادث سیاسی که در ایران و افغانستان اتفاق افتاد ، سه گانه ای بود که ایشان درباره زنده یاد سیاوش کسرایی نوشتند و او را در سه صحنه تهران ، کابل و مسکو بررسی کردند و تراژدی زندگی کسرایی را نشان دادند و به خاطر دارم که آن موقع این مقاله خیلی با استقبال روبه رو شد . این مقاله را ما برای اولین بار در کلک چاپ کردیم بعد در بخارا دوباره تجدید چاپ کردیم و بسیاری مقالات دیگر که ایشان لطف کردند و در اختیار مجله بخارا قرار دادند .

صحنه ای از شب شاعران و نویسندگان افعانستان
صحنه ای از شب شاعران و نویسندگان افعانستان

رهنورد زریاب متولد 1332 خورشیدی از بزرگترین نویسندگان معاصر افغانستان در عرصه رمان ، داستان کوتاه و نقد ادبی است . به جرئت می توان گفت او یکی از شناخته شده ترین چهره های ادبیات معاصر افغانستان است . وی در شهر کابل چشم به جهان گشود و پدرش از غزنی و مادرش از شمال کشور بود . او مکتب حبیبیه را به پایان رسانید و وارد دانشگاه کابل شد و رشته خبرنگاری را انتخاب کرد . مدتی بعد از پایان تحصیل با استفاده از یک بورس تحصیلی به بریتانیا رفت و از دانشگاه ویلز جنوبی گواهی نامه فوق لیسانس گرفت . او در کارنامه خود فعالیت های زیادی را ثبت کرده است . از مدیر مسئولی فصلنامه آریانا که به زبان انگلیسی چاپ می شد تا مسئولیت بخش هنر در وزارت اطلاعات و فرهنگ و دبیر بخش داستان نویسی اتحادیه نویسندگان و ریاست این اتحادیه از سال 1368 تا سال 1370 هجری خورشیدی بود . استاد زریاب در ابتدا از تأثیر آثار نویسندگان ایرانی بر فرهیختگان افغانستانی می گوید و سپس به شرح مختصری از زندگی خلیل الله خلیلی و مناظره منظوم او با بدیع الزمان فروزانفر می پردازد .

رهنورد زریاب : امروز شمار بزرگی از مردمان افغانستان به ایران پناه آورده اند و در اینجا زندگی می کنند ، ولی می خواهم یادآوری کنم که شمار بزرگی از مردمان این سرزمین هم به کابل آمده اند و در آنجا ماندگار شده اند ، همین حالا ما در شرق و جنوب کابل دو منطقه به نام افشار داریم که این افشار ها همان کسانی بودند که با سپاه نادر به کابل آمدند و در آنجا ماندگار شدند . ما محله ای به نام خوافی ها در کابل داریم ، این خوافی ها هم از این سوی مرز آمده اند در کابل ماندگار شدند . ما امروز محله ای در کابل به نام ریکاخانه داریم و شما می دانید که ریکاها جوانان خوش قد و بالایی بودند که پیشاپیش سپاه نادر حرکت می کردند،اینها هم در کابل ماندگار شدند و آن محله به نام ریکاخانه یاد می شود ، استاد عبدالاحمد جاوید از بازماندگان همین ریکاها بودند . ما امروز در کابل محله ای داریم به نام شاهسون ها و شما می دانید که شاهسون ها هم بخشی از سپاه بودند که آنها هم وقتی که به کابل آمدند همانجا ماندگار شدند . ما محله ای در کابل داریم به نام کردقرتا که مردم اینگونه تلفظ می کنند ، اما در اصل کرد ها هستند و این کردها هم از ایران به کابل آمده اند و ماندگار شده اند . بدین صورت روابط در این کشور روابط تنگاتنگ بوده است و مردمان این دو کشور این مرز را به رسمیت نمی شناسند .

استاد رهنورد زریاب
استاد رهنورد زریاب

من هنگامی که پسر خردسالی بودم با نامهای دانشمندان ، پژوهشگران و نویسندگان ایران و با آثارشان اشنا شدم ، برادر بزرگ من زنده یاد علم رشنو کتابخانه خوبی ساخته بود ، در این کتابخانه آثار برگزیده چاپ ایران به فراوانی وجود داشت . در کنار این کتاب ها مجله هایی چون صدف ، یادگار ، مهر ، سخن و نشریه های حزب توده ایران فراوان به چشم می خورد . خوب به یاد دارم که در آن زمان خانه ما محل رفت و آمد نخبگان فرهنگی و سیاسی افغانستان بود ، کسانی چون عین علی بنیاد ، دکتر صادق علی یاری ، استاد نکهت سعیدی ، استاد رحیم الهام ، ببرک کارمل ، نعیم شاعران و میرعلی احمد شامل و… در خانه ما رفت و آمد داشتند . اینان درباره تمامی مسائل ایران و کتابهایی که تازه از ایران به کابل رسیده بودند بحث و صحبت می کردند ، خوب بیاد دارم که چند کتاب در آن زمان در بین نخبگان فرهنگی افغانستان سر و صدای بسیار برپا کرده بود یکی از این کتاب ها ” فرویدیسم و اشارات بر ادبیات و عرفان ” از امیر حسین آریان پور ، کتاب دومی هم که از امیرحسین آریان پور بود ” در آستانه رستاخیز یا رساله در باب دینامیسم تاریخی ” کتاب سومی هم که فراوان استقبال شد مربوط به دکتر علی قرانی بود و ” سایکولوژی ” نام داشت که امروز به آن روانشناسی می گوییم . وقتی من در سنین خردسالی این مجلات را ورق می زدم احساس نمی کردم که با زبانی غیر از زبانی که در کابل صحبت می شد روبه رو شده ام . و اما نخستین بار دانشمندان ایران را در دهه 40 از نزدیک دیدم در سال 1343 هجری خورشیدی همایش جهانی ترجمه در کابل برگزار شد ، در این همایش مترجمان و پژوهشگران از اتحاد شوروی ، پاکستان ، هندوستان ، از ترکیه ، ایران و چند کشور دیگر شرکت کرده بودند . در این همایش از ایران ، دکتر پرویز ناتل خانلری ، نجف دریابدری و احمد آرام شرکت کرده بودند و خوب به یاد دارم که در تمامی نشست های این همایش دکتر خانلری گل سرسبد بودند و به تمامی پرسش ها پاسخ مقنع و مجاب کننده ای می دادند . در یکی از نشست ها یکی از اساتید دانشگاه کابل مقاله خودش را که با دید مارکسیستی نوشته شده بود ، خواند . او در این مقاله گفت که اگر سعدی امروز زنده شود و در خیابان های شیراز بگردد هیچ مشکلی ندارد و خیلی راحت می تواند با مردم صحبت می کند و اما اگر شکسپیرامروز زنده شود و در خیابان های لندن بگردد برای گفتگو با مردم به مترجم نیاز دارد و او اینچنین استدلال کرد که علت این کار این است که صورت بندی اجتماعی اقتصادی شیراز امروز با زمان سعدی چندان تفاوت نکرده است ، اما صورت بندی اجتماعی اقتصادی لندن با زمان شکسپیر تفاوت های بسیار دارد ، یکی از دانشمندان اعتراض کرد که زبان رو بنا نیست که با تغییر زیربنا دگرگون شود و بین این دو مجادله ای صورت گرفت . اما دکتر خانلری یک داوری بسیار دانشمندانه کرد و هر دو را آرام ساخت ، خانلری گفت که در آن زمان که سعدی گلستان را می نوشت و غزل هایش را می سرود زبان فارسی به پختگی رسیده بود و ساخته شده بود ، اما هنگامی که شکسپیر نمایشنامه هایش را می نوشت زبان انگلیسی در حال ساختمان بود از این رو فرق است میان زبان شکسپیر و انگلیسی امروز .

photo_2016-02-10_23-13-38

در ادامه چند نکته ای را درباره یکی از بزرگترین سخن سرایان معاصر زبان فارسی در کشور خودم یعنی استاد خلیل الله خلیلی آورده ام . به منظور نشان دادن نوع روابطی که دانشمندان، شاعران و سخن سرایان افغانستان و ایران با هم داشته اند دو نامه منظوم استاد خلیلی و استاد فروزان فر به یکدیگر را می خوانم . خلیلی بی درنگ یکی از زبردست ترین سخن وران حوزه فرهنگی تمدنی ماست ، یعنی نه تنها در کشور خود ما بلکه در جوامع فرهنگی ادبی تاجیکستان ، ازبکستان ، ایران ، ترکیه ، پاکستان ، هند و نیز از سخن سروران ادبی فرهنگی این کشورها بر این گفته مهر تأیید گذاشته شده است ؛ استاد خلیلی رویهم رفته در سه زمینه از آوازه و شهرت گسترده درون مرزی و برون مرزی برخوردار بوده است ؛ در زمینه آفرینش شعر ، پژوهش های ادبی تاریخی و داستان پردازی . هرچند نام او بیش از هر چیز دیگر با شعر گره خورده است ، اما کارهای استاد را در زمینه های پژوهش و داستان آفرینی نیز نمی توان نادیده گرفت ؛ چنان که کتاب های ” احوال و آثار حکیم سنایی ” ، ” بلخ در ادب اعلم ؟؟؟ ” ، ” درویشان چرخان ” ، “سلطنت غزنویان ” در عرصه پژوهش از ارج و مقام بسیار برخوردار هستند و در عرصه داستان پردازی هم داستان های “عقاب زرین ” ، “زمرد خونین ” ، ” ادیانی از خراسان ” در خور یادآوری هستند . دراینجا می خواهم از کار بزرگ ماری جان خلیلی دختر استاد با ستایش یاد کنم که خاطرات استاد را بر نوار ثبت کردند و روی کاغذ آوردند و در اختیار همگان قرار دادند ، این دفتر خاطرات به نام ” یادداشت های استاد خلیلی در گفتگو با دخترش ماری ” در آمریکا و کابل به چاپ رسیده است ، این دفتر خاطرات برای نویسندگان تاریخ معاصر کشورمان سرچشمه خوبی می تواند باشد . ماری جان خلیلی در پاره ای از خاطرات خودش نیز که در هفته نامه ” امید ” در آمریکا چاپ شده است خاطرات خودش را می آورد ، او می گوید که پادشاه وقت محمد ظاهر شاه گاهگاهی به خانه استاد خلیلی می رفت ، دست همسر استاد را می بوسید ، چای سبز سفارش می داد و به استاد زبان فرانسوی می آموخت و استاد با پادشاه افغانستان درباره زبان و ادبیات فارسی سخن می گفت ؛ استاد خلیلی با بسیاری از بزرگان و سروران کشورهای مختلف مراوده و دوستی داشت و با این سروران نامه نگاری هایی می کردند . در این میان استاد نامه منظومی دارد به یکی از نامدارترین پژوهشگران ایران ، بدیع الزمان فروزانفر که نام اصلی ایشان عبدالجلیل احمدی است اما امروز کمتر کسی استاد فروزانفر را به این نام می شناسد ، به این نامه منظوم استاد خلیلی از سه جهت می توان ارج و قرب بسیار نهاد ، نخست اینکه این نامه به یکی از گردان نامبردار زبان و ادبیات فارسی فرستاده شده است ، دومی اینکه که شکوه و ابهت این چکامه آدمی را به یاد چکامه های شیوای عهد غزنویان بویژه به یاد چکامه های شکوهمند فرخی سیستانی و منوچهری دامغانی می اندازد ، سومین و مهمترین دلیل اینکه سراپای این چکامه چهل و یک بیتی به پارسی ناب سروده شده است و هیچ واژه وامی در آن راه نیافته است . در صده بیستم این محمود طرزی بود که در آغازین سالهای این سده نوشتن به پارسی ناب را در افغانستان پدید آورد ، طرزی سرمقاله شماره نخست سال چهارم سراج الاخبار را به پارسی ناب نوشت و جز نام امیر وقت یعنی سراج الملت و الدین امیر حبیب الله خان هیچ واژه وامی دیگری در این مقاله دیده نمی شود ، طرزی حتی نام سراج الاخبار افغانیه را چراغ پیام های افغانی گفته است .

و اما تا جایی که من اطلاع دارم استاد خلیلی در زمانه ما یگانه کسی است که یک چکامه بلند چهل و یک بیتی را به فارسی ناب پرداخته است . این نامه را خلیلی زمانی به فروزانفر فرستاده است که سفیر افغانستان در عربستان سعودی بوده است . فروزانفر هم چکامه ای پنجاه و شش بیتی باشکوه و استادانه ای در پاسخ استاد خلیلی فرستاد که این چکامه نیز یادآوری شعر سرایی دوران غزنوی است . منظور من از یادآوری این دو چکامه این بود که فرهنگیان ایران و افغانستان در سالهای گذشته روابط نزدیک و صمیمانه ای داشتند ولی در نتیجه جنگ های افغانستان که در حدود سه دهه به درازا کشید این روابظ تا حدودی کمرنگ شده است و امروز که من اینجا هستم و با شما دیدار می کنم خوشحال هستم که خودم را یک بار دیگر در میان ایرانیان می بینم ، بویژه جناب پورجوادی که در افغانستان از شهرت فراوانی برخوردار است و امروز ما افتخار دیدارشان را داشتیم .

و در ادامه ایشان بخشی از مناظره منظوم بین خلیل الله خلیلی و بدیع الزمان فروزانفر را برای حضار می خوانند .

علی دهباشی از کاوه جبران ، شاعر نسل بعد از حضور طالبان در افغانستان دعوت می کند تا از وضع ادبیات پس از طالبان بگوید . کاوه جبران استاد دانشگاه ، شاعر و رمان نویس متولد 1363 شهر کابل است ؛ او لیسنانس و فوق لیسانس زبان و ادبیات فارسی را از دانشگاه کابل گرفته است . و در دانشگاه کابل و دانشگاه البیرونی و برخی دانشگاه های خصوصی به عنوان استاد همکاری دارد . او از پیشروان نوآوری در غزل معاصر افغانستان است و شعرهایش با استقبال خوبی از جانب مخاطبان در افغانستان مواجه شده است . او در عرصه داستان و رمان و نقد ادبی نیز از جمله افراد فعال در ادبیات معاصر افغانستان به شمار می رود ، کاوه جبران در گذشته عضو کاشانه نویسندگان و انجمن قلم افغانستان نیز بود . آثاری که تاکنون از او چاپ شده است عبارتند از : یک روز مانده به پایان عاشقی (شعر)، آفتاب تعطیل (شعر) ، ترانه و تروریست (شعر) ، مست ها دروغ نمی گویند (شعر چلپ نشده) ، لوهاران (رمان)

کاوه جبران
کاوه جبران

کاوه جبران : نخست از مجله وزین بخارا و آقای دهباشی و دوست عزیز یامان حکمت که فرصتی را برای سخنرانی میسر کردند ، سپاسگزاری کنم . برای من خیلی جای شعف و شورمندی هست که برای با نخست وارد ایران می شوم جایی که به گونه هایی ما سالهای سال به لحاظ معنوی با او آشنایی و رابطه قلبی داشتیم . تاریخ نیم قرن اخیر کشور ما ، تاریخ بسیار پرتلاطمیست ، تاریخی پر از گسست ها و فراز و فرودها ، که بی تردید همینگونه وضعیت حیاتی ، ادبی کشور هم همزمان با این سقوط ها و گسست ها در نوسان بودند . این را به این دلیل می گویم که وقتی ما در دهه 80 کار شعر و سرایش را شروع کردیم وضعمان چگونه بود ؟! دهه 70 یکی از دهه های گسست بود که با انقلاب اسلامی آغاز می شود و در نیمه دوم با ظهور طالبان و برپایی نظام عمارت اسلامی در افغانستان همه نهادها و بنیاد های حیاتی کشورمان از بین رفت و بی تردید شعر و ادبیات هم وضعشان روشن است . تاریخ نگاران ما ادبیات ما را به سه حوزه پاکستان ، ایران و غرب تقسیم می کنند . گسست ادبی در واقع پیامد آن دهه ایست که جنگ و طالبان در آن کشور حاکم بود . من از آن نسلی هستم که زندگیم را زیر سایه طالبان سپری شد ، طالبان هم که رفت شروع کردیم به درس خواندن به یاد دارم سال 81 وقتی جمعی از هم نسلان ما و هم روزگاران ما جمع شدیم که کار شعر و شاعری را شروع کنیم ما در واقع از شماری از چهره ها تنها نامشان را می دانستیم و شماری از شعرها را هم تکه تکه به یاد داشتیم . شما تصور کنید یک دهه نبود اطلاعات ، کتاب و شاعر و شعر و نویسنده بر سر یک نسل چه می آورد ؟! تاریخ نگاران ادبیات ما می گویند که گویا جنبش ادبیات در دهه 80 ناشی از بازگشت شماری از مهاجران از آن سه حوزه ای که پیشتر گفتم به افغانستان است که دوباره شکل می گیرد ، برخلاف اینها اعتقاد من این است که دهه 80 با گسست دهه 70 شروع شد ، گسستی که در آن نه اطلاعاتی وجود داشت نه کتابی و نه شاعر پیشکسوت و یا نویسنده ای که دست کم الگویی برای شاعران جوان باشد . تأثیری که خلاء اطلاعاتی بوجود آورد دو مسئله بود مسئله اول بحث قالب ها در شعرسرایی بود . نبود اطلاعات منجر شد ما تلقی کنیم شعر فقط در قالب خلاصه می شود و اینکه شعر همان شعر کلاسیک ، همان غزل و قصیده و مثنوی است و این باعث شد که با یک گرایش بسیار بی سابقه ای جوانان و نسل جدید به کار شعر ، بویژه شعر موزون بپردازند ؛ چیزی که تا امروز هم در شعر ما ، حداقل در آغاز دهه 90 وجود دارد . در واقع آن گسست باعث شد هر آن کس که به کار و فعالیت ادبی شروع کرد ، تعلق خاطرش به شعر سنتی باشد و با آن شروع بکار کرد ؛ نکته دوم اینکه نبود اطلاعات تاریخی و اطلاعات بوطیقایی و محتوایی شعر گذشته ، چه در سطح پیوند شاعران دهه 80 با شاعران پیش از دهه 60 در افغانستان و شاعران معاصر زبان فارسی که بخشی از آنها از ایران بودند ، موجب شد که شعر ما تنها به بخشی از کارگاه های ادبی و نقدهای رودر رویی که شاعران آن دوره آغاز کردند خلاصه شود . بعد از سال 82 چند مرکز شعر در افغانستان بوجود آمد و بعد بصورت تدریجی کتاب از ایران وارد شد و فضای اینترنی و سایبری وارد شدند و ما به گونه ای ارتباطمان به مرور با شعر معاصر فارسی و همینطور شاعران دهه 60 افغانستان که در غرب و یا ایران و پاکستان بودند و همچنین شاعران معاصر ایرانی تکمیل شد . در این دوره یکی از نخستین مراکز فعالیت های ادبی در کابل ایجاد شد و آن هم ” انجمن قلم ” و دانشگاه کابل بود که جوانان آن روزگار کار و فعالیت ادبی را در آنجا شروع کردند وهرهفته شعر های یکدیگر را نقد می کردند ، برغم اینکه هنوز آن اطلاعات و آثار و کتب ادبی که نیاز داشتیم در دسترس نبود به گونه تجربی ما شعر آن دوره را نوشتیم و به گونه ای همدیگر را نقد می کردیم . در کابل شاعران زیادی بودند که امروز برخی از این شاعران صاحب نام و نشانی هستند و مجموعه های زیادی نوشتند به گونه ای که شعرهای آنها صاحب سبک و خصوصیت های ویژه خودشان شدند کسانی مثل وحید بکتاش ، مجیب مهرداد ، روح الامین امینی و سایر دوستان . در همین دوره یک مرکز فعالیت های ادبی در بلخ ایجاد شد ، که حلقه فرهنگی ” زلف یار ” بود و در آنجا هم شاعران بسیار فعال و با استعداد نظیر ابراهیم امینی ، سهراب سیرت ، حکیم امین پور و سایر شاعرانی که امروز از هرکدامشان دو الی سه کتاب چاپ شده است در حوزه ادبیات افغانستان صاحب نام و نشانی هستند ، پرورش یافتند . بهمین گونه در هرات انجمن ادبی هرات بود که این انجمن از سالهای دور فعالیت داشته است ولی رکود آن در سال های 82 و 83 شکست و یک گروهی از شاعران هراتی در آنجا شکل گرفت از جمله آقای روح الامین امینی که در ابتدا کار خودش را از آنجا آغاز کرد . به نسبت کابل و بلخ حتی در قالب ها و فونت های متفاوت تری کار کردند و میتوان از نقیب آروین ، مسعود حسن زاده که در دوره مهاجرت و در مشهد با شعر فارسی و جهش های شعر فارسی آشنایی داشتند آن را به هرات منتقل کردند . نکته ای که می خواهم یادآوری و تکرار کنم این است که یکی از خصایصی که در این دهه در شعر ما بوجود آمد تقلیل قالب و توجه و تمرکز بیشتر شاعران ما به غزل بود و امروز شما اگر شعری از دهه 80 بشنوید با حجم زیادی از غزل روبه رو می شوید و در آن دوره به سایر قالب ها به نسبت غزل کمتر پرداخته شد . نکته دیگری که میخواهم در اینجا عرض کنم بحث نقد ادبی و نظریه ادبیست ؛ تحلیل آثار ادبی در این دهه بود که به گمان من خلاء این باعث شد که حداقل شعر دهه 80 ما زیاد برایمان قابل قبول نباشد ؛ از یک طرف منابع و مأخذی که باعث تقویت شعر ما می شود به تدریج در دسترس ما قرار گرفت و نکته دیگر اینکه ما در این دوره برغم اینکه بر مجموعه خیلی از شاعران و داستان های خیلی از نویسندگان نقد نوشته شد منتهی این نقد ها یک مشکلی که داشتند این بود که جهت ساز و جریان ساز نبودند ، اگر که بحث نظریه ادبی ، نقد ادبی و آثار ادبی را در یک مثلث ببینیم ، ما دو ضلع دیگر را نداشتیم یا حداقل کم داشتیم و آنگونه که لازم بود ما نتوانستیم خلقش کنیم ؛ باید در نظر داشته باشیم که شرایط کشور ما هنوز هم یک شرایط بحرانی و شرایطیست که برغم اینکه ما فعالیت ادبی داریم ولی فعالیت ما در آنجا خیلی پیگیر نیست و خیلی از شاعران و نویسندگان جوان به محض اینکه به پختگی و دانشی می رسند که ما شروع کنیم به تولید آثار ادبی ، نقد و نظریه ادبی متأسفانه کشور را ترک می کنند و در واقع ما دوباره کار را از سر می گیریم . تولید نظریه ادبی کار بسیار دشوار و در واقع در روزگاری که ما زندگی می کنیم محال است ولی بهر صورت به گونه ایست که اگر ما می توانستیم آن نظریه ادبی را که از راه ترجمه ها از قبل وارد زبان فارسی شدند بگونه ای بومی سازی کنیم حداقل می توانستیم از کارمان راضی باشیم که متأسفانه این هم نشد . در حوزه نقد ادبی دست کم بر آثار نویسندگان و شعرا کسانی نقد نوشتند که اینها خودشان نوسنده و شاعر بودند کسانی مثل آقای یعقوب یسنا ، محمود جعفری ، مجیب مهرداد و همینگونه سایر نویسندگانی که عملاً هم شعر می نوشتند ، هم داستان می نوشتند و هم نقد می کردند و در واقع خود کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش بودند . ما نتوانستیم یک شعر یا داستانی را که جهت دار ، منسجم و در یک بستر و چشم انداز معرفتی معینی شکل گرفته باشد تولید کنیم و فکر می کنم که این از نقطه ضعف های ادبی ما در دهه 80 بود و ما امروز این نقطه ضعف را می شناسیم و سعی می کنیم که آن را دهه 90 جبران کنیم .

مجیب مهرداد استاد دانشگاه و شاعر ، در سال 1364 در بخش در بدخشان به دنیا آمده است او از جمله شاعران و نویسندگان فعال پس از حکومت طالبان در افغانستان است . در سال 2010 در 76 ششمین کانگرس بین المللی انجمن قلم افغانستان به نمایندگی از این مؤسسه اشتراک نمود و در سال 2014 یکی از شرکت کنندگان برنامه بین المللی نویسندگان در آمریکا بود که یکی از مهمترین برنامه های ادبی در سطح جهان است . شعرهای مجیب مهرداد به زبان های انگلیسی ، عربی و دانمارکی ترجمه شده اند . از او مقالات زیادی درباره سیاست و فرهنگ در روزنامه های مهم افغانستان به نشر رسیده است .او اکنون استاد ادبیات فارسی است و تا کنون چهار مجموعه شعر با نام های ” گلادیاتورها می میرند ” ، ” ماهیان از رگ های ما گریخته اند ” ، مخاطب ” ، ” سربازها ” از او چاپ شده اند که مجموعه گلادیاتورها هنوز می میرند در سال 1386 برنده جایزه کتاب برگزیده نهادهای جامعه مدنی افغانستان برای صلح شد . او چندین نمایشنامه و داستان کوتاه هم نوشته است که به زودی چاپ خواهند شد . او بخش هایی از مجموعه سروده های شاعر بزرگ هندی و برنده جایزه نوبل ادبیات رابیندرانات تاگور را ترجمه کرده است و همچنین از شاعرانی چون ، آلن گینزبرگ ، سیلویا پلات ، مارگریت اتود ، مایاکوفسکی ، انا آخماتوا و دیگران ترجمه کرده است . او فیلم نامه فصل چهارم بهشت خاموش را نیز نوشته است که برنده بهترین فیلمنامه در افغانستان شد . ایشان دو شعر ، یکی از مجموعه سربازها و دیگری شعری به نام جزیره را برای مخاطبان خواندند .

مجیب مهرداد
مجیب مهرداد

سپس نوبت به شعرخوانی نجیب بارور می رسد ، او در سال 1364 در یک خانواده متوسط در کابل دیده به جهان گشود . پس از روی کار آمدن طالبان ، مدتی از آموزش های ابتدایی بدور ماند ، ولی پس از روی کار آمدن حکومت موقت در سال 1381 ، دوباره به تعلیم پرداخت . کارشناسی علوم سیاسی را در دانشگاه مشعل به پایان رسانید . او اکنون مسئولیت فرهنگی بنیاد مارشال فهیم را به عهده دارد . نجیب بارور توانسته با مطرح کردن هم زبانی و هم گرایی فرهنگی در میان کشورهای ایران ، تاجیکستان و افغانستان حتی در میان مردمان ایران و تاجیکستان نیز محبوبیت پیدا کند . از او تا به حال دو کتاب زیر عنوان ” نام دیگر کابل ” و ” سه عکس جدا افتاده منتشر شده است و ” هرکجا مرز کشیدند ، شما پل بزنید ” از شعرهای معروف اوست که برای حاضرین خواند . او دو غزل دیگر از دو کتابش نیز خواند .

 

نجیب بارور
نجیب بارور

رامین مظهر متولد 1374 خورشیدی در استان بامیان است ، او دانشجوی دوره لیسانس زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه کابل و از جمله امیدهای غزل معاصر افغانستان می باشد . رامین مظهر جز نسل دوم ادبیات معاصر افغانستان بعد از سقوط طالبان به شمار می آید . او غزل را با رویکرد معاصر می نویسد و در این زمینه فعال و پر تلاش است . او بهمراه برخی دوستان دیگر ، انجمن شعر دانشگاه را در دانشگاه کابل راه اندازی کرد که بسیار تأثیرگذار و مورد توجه می باشد . او بدلیل استعداد و پشتکاری که داشته تا به حال جوایز متعددی را در حوزه شعر از آن خود کرده است . که از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد : برنده تندیس همدلی ، نوروز 1394 خورشیدی ، برنده جایزه ادبی قهار عاصی ،مهر 1394 خورشیدی ، تقدیر از سوی بنیاد احمدشاه مسعود ، شهریور 1394 خورشیدی ؛ تقدیر از سوی انجمن خراسانیان ، خرداد 1394 خورشیدی .

رامین مظهر دو غزل از آثار چاپ نشده اش را برای حاضرین خواند .

رامین مظهر
رامین مظهر

در آخر علی دهباشی از اصغر دادبه دعوت کرد تا با سخنانش حسن ختامی بر شب شاعران و نویسندگان افغانستانی باشد .

اصغر دادبه : یادمان باشد بزرگترین دیواری که می توانند میان ما بکشند گرفتن زبان فارسی است ، اگر این دیوار را بکشند دیگر نه با هیچ تیشه ای می توان آن را خراب کرد و نه دیگر با هیچ خودکاری می توان بر آن نوشت مرگ بر دیوار . دکتر پورجوادی راجع به فرهنگ مشترک فرمودند و اینکه نه تنها مشترکات ما زبان است که فرهنگ و تاریخ هم هست ، اما آن فرهنگ و آن تاریخ از مشترکات ماست که با زبان مشترک نوشته شود ، اگر هزاران محقق راجع به فرهنگ من و شما به هر زبان دیگر بنویسند ارزش علمی دارد اما ارزش هویتی و میهنی برای ما آنگونه که فردوسی نوشت ندارد ؛ عظمت فردوسی به همین سبب است . من بارها راجع به هویت به مناسبت سخن گفتم و در سلیقه خودم هویت ملی را به مثلثی تشبیه کردم که مثل هر مثلث سه ضلع دارد منتهی یک ضلع برخلاف همه مثلث ها ضلع بنیادی است ، ضلع زبان و ادب ملی ، تاریخ و اساطیر ملی و حکمت و فلسفه ملی . اما مسئله این است که آن دو ضلع وقتی برای ما هویت ساز و هستی بخش است که به زبان ملی نوشته شود . خوشبختانه عامل مشترک همچنان باقیست . شهید احمد شاه مسعود راست می گفت که ما برای ماندن زبان فارسی می جنگیم این سخن به واقع تمام سخن است و جان معناست . در طول زمان همیشه مخالفت و دشمنی با این زبان بوده است ، از آن زمان که آن را زبان اهل دوزخ شمردند و زبان خود را زبان اهل بهشت ، تا کنون دشمنی هایی که با این زبان شده است بیشمار است و بدانید که با رستم دشمنی می شود ؛ با موجود مفلوک و فروافتاده چه دشمنی هست ؟! اگر این همه دشمنی با زبان و ادبیات فارسی می شود برای اینکه رستم زبان هاست ، برای اینکه وقتی مارکس به انگلس نامه می نویسد و به او می گوید تو برای استقرار نظم و عدالت جهانی به یک زبان انسانی احتیاج داری که این زبان ، زبان فارسی است و نظیر این مسئله کم نیست ؛ بنابراین بدانید اگر به اطرافمان نگاه کنیم و شیوه های مختلفی که همچنان برای ستیز با این زبان هست ببینیم آنوقت به اهمیت آن عاملی که همچنان ما را بهم وصل می کند و هزاران مرز هم نمی تواند ما را از هم جدا کند پی می بریم . زبان فارسی هزار سال زبان فرهنگی شبه قاره بود ، آنچه کردند همه خوانده اید ، آن همه نیرو گذاشته شد برای برانداختن آن زبان ؛ اما وقتی که به علامه قال می گویند چرا به زبان فارسی شعر می گویی ؟ می گوید به فارسی به من الهام می شود و این در حالیست که این علامه نمی توانست به فارسی صحبت کند اما غزل فارسی می گفت . اهمیت این زبان نه فقط در این است که یک زبانیست مثل بقیه زبان ها ، اهمیت آن در این است که فرهنگی انسانی که از آن سخن می گوییم در این زبان ریخته شده است ، فرهنگی که پیام های انسانی آن را از زبان کوچکترین و بزرگترین شاعران می شنویم ، نه فقط از مولانا بلکه از خرده شاعران هم می شنویم ، از هلالی جغتایی هم می شنویم و نیز از هر شاعر دیگری که به این زبان شعر می گوید . هیچ چیز جای هیچ چیز دیگر را تنگ نمی کند ، شعر آزاد جای خود و غزل جای خود . سخنانم را با این سخن هایدگر تمام می کنم که می گوید زبان خانه هستی است و هیچ هستی بی هویت نمی شود ، هستی من و شما با هویتی که داریم و هویتی که در شعر و ادب فارسی متجلیست معنی دارد ، بکوشیم و به هوش باشیم و با تمام وجود حفظش کنیم .

دکتر اصغر دادبه
دکتر اصغر دادبه

سپس از سوی انتشارات علمی ، فرهنگ معاصر ، بنیاد موقوفات دکتر افشار ، کتاب‎هایی به رسم یادگار و از سوی بازرگانی گلستانی هم قلم هایی تقدیم شاعران افغانستانی شد . و نیز آخرین شماره مجله بخارا ویژه محمدجعفر محجوب، آخرین شماره مجله کاروان ، ویژه فروغ فرخزاد و نیز دو شماره اول و دوم آن و دو شماره آخر مجله چلچراغ که از سوی مدیران این دو نشریه اهدا شده بود به نویسندگان و شاعران افغانستان اهدا شد.

اهدای کتابهای بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار توسط مهندس علی مظهری ـ مدیر کانون زبان فارسی
اهدای کتابهای بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار توسط مهندس امیر مظهری ـ مدیر کانون زبان فارسی

همچنین نمایشگاهی از عکس های هنری هنرمند عکاس افغانستانی ، وکیل کوهسار در سالن مجاور مراسم برپا گردید و در بین سخنرانی ها نیز قطعاتی از موسیقی افغانستان ازجمله آثار هنرمند احمد ظاهر پخش شد .

وکیل کوهسار هنرمند عکاس افغانستانی که نمایشگاهش برگزار شد
وکیل کوهسار هنرمند عکاس افغانستانی که نمایشگاهش برگزار شد
گوشه ایی از نمایشگاه عکس وکیل کوهسار هنرمند افغانستانی در سالن مجاور برگزاری شب شاعران و نویسندگان افغانستان.
گوشه ایی از نمایشگاه عکس وکیل کوهسار هنرمند افغانستانی در سالن مجاور برگزاری شب شاعران و نویسندگان افغانستان.

در آخر شب شاعران و نویسندگان افغانستانی با ضیافت شامی به میزبانی مهندس شوکتی، مدیر شرکت هاتل که به افتخار میهمانان فرهیخته برپا شده بود ، ادامه یافت .

 

.

  • عکس های شب شاعران و نویسندگان افغانستان از : متین خاکپر، مهدی خدیری و مریم اسلوبی