شب نویسندگان آلمانی زبان معاصر برگزار شد

اوتو گراف ، ریاست بخش فرهنگی سفارت آلمان ـ عکس از متین حاکپور
اوتو گراف ، ریاست بخش فرهنگی سفارت آلمان ـ عکس از متین حاکپور

سپس نوبت به گابریله یوئن، کاردار سفارت اتریش در ایران رسید تا در افتتاح این مراسم چنین بگوید :

« از طرف سفارت اتریش و انجمن فرهنگی اتریش خوش‎آمد می‎گویم و تشکر می‎کنم از برگزارکنندگان این مراسم ، به خصوص بنیاد موقوفات افشار . همان طور که آقای گراف گفتند امیدوارم آن تنوعی که در متن هنرمندان و نویسندگانی که اینجا هستند وجود دارد برای شما هم وجود داشته باشد و برای شما نیز به قدر کافی جذاب و جالب توجه باشد.»

گابریله یوئن ـ کاردار سفارت اتریش ـ عکس از جواد آتشباری
گابریله یوئن ـ کاردار سفارت اتریش ـ عکس از جواد آتشباری

ترجمه سخنان اوتوگراف و گابریله یوئن را دکتر سعید فیروزآبادی بر عهده داشت.

پس از آن داستان‎خوانی‎‎ها شروع شد و نخستین نویسنده وِا کایزر از اتریش بود که دکتر سعید فیروزآبادی در معرفی او چنین گفت:

وِا کایزر متولد 1988 در اتریش است که در 2012 اولین رمان خود تحت عنوان « دسته موسیقی بادی پاپ یا پای علم چگونه به روستا باز شد» را به چاپ رساند. این کتاب جایگاه اول لیست برترین‎های ORF را کسب کرد و مورد علاقه خوانندگان و همچنین مطبوعات قرار گرفت. این رمان هم اکنون در حال ترجمه شدن به زبان‎های چک، هلندی، فرانسه است و فیلم آن نیز در دست ساخت است. وِا کایزر پس از سفر به 100 شهر و 10 کشور برای معرفی کتابش ، هم اکنون در شهر وین مشغول تحصیل در رشته زبان‎ یونان باستان است و نگارش کتاب دوم خود را شروع کرده است.

پس از این معرفی خانم کایزر بخشی از رمان خود را ، دسته موسیقی بادی پاپ یا پای علم چگونه به روستا باز شد، خواند و نوین لمبرت که متولد آلمان است و در رشته ایرانشناسی از دانشگاه برلین دارای مدرک کارشناسی ارشد است کار ترجمه را به عهده داشت

نوین لمبرت، اِوا کایزر و سعید فیروزآبادی ـ عکس از جواد آتشباری
نوین لمبرت، اِوا کایزر و سعید فیروزآبادی ـ عکس از جواد آتشباری

دومین نویسنده که برای داستان‎خوانی آمد ایلیا ترویانف بود که محمود حسینی زاد به تفصیل او را معرفی کرد :

ایلیا ترویانوف نویسنده، مترجم، ناشر، متولد سال 1965 در بلغارستان می باشد. سال 1971، کمی پیش از ورود به مدرسه، والدینش همراه وی از طریق یوگسلاوی و ایتالیا به آلمان گریختند و در مونیخ پناهندگی سیاسی گرفتند. یک سال بعد این خانواده به کنیا رفت، جایی که پدر به عنوان مهندس مشغول به کار شد. ایلیا ترویانوف بین سال های 1972 الی 1984 در نایروبی زندگی می کرد، به استثناء اقامتی سه ساله در آلمان (1981-1977).

پس از سفری طولانی به پاریس، از سال 1984 لغایت 1989 مشغول به تحصیل حقوق، نژاد شناسی و زیان همگانی در دانشگاه ماکسیمیلیان مونیخ شد. در سال 1989 انتشارات مارینو را تأسیس نمود که بر روی ادبیات آفریقا تمرکز داشت. ترویانوف در اوایل دهه نود میلادی به آفریقاگردی پرداخت. اولین کتاب وی در آفریقا مربوط به همین زمان می شود. “افسانه و زندگی روزمره آفریقای شرقی” (مارینو 1993)، که در آن شرح می دهد چگونه غربت اولیه او تبدیل به علاقه و ارادت نسبت به وطن جدیدش – کنیا – شده است. پس از کتاب “معجزات طبیعی آفریقای شرقی” (فردرکینگ و تالر 1994)، در سال 1996 و با همکاری چنجرای هووه – نویسنده – کتاب “نگهبان خورشید: دیدار با پیرترین های زیمباوه” (فردرکینگ و تالر) منتشر گردید.در همان سال، اولین رمان وی با نام “دنیا بزرگ است و کمک همه جا در کمین” (کارل هانسر) منتشر گردید، که موضوع آن در باره تجربیات پناهندگی یک خانواده اهل بالکان در یک کمپ پناهندگی در ایتالیا می باشد.

محمود حسینی زاد ـ عکس از متین خاکپور
محمود حسینی زاد ـ عکس از متین خاکپور

ترویانوف در سال 1998 به بمبئی مهاجرت نمود. وی در هند گزارش ها و مطالبی از جمله برای روزنامه فرانکفورتر آلگماینه، روزنامه زود دویچه و روزنامه نویه زورشر می نوشت. در سال 1999 اثری از وی منتشر شد با نام “دوران سگی: بازگشت به کشوری غریب” (کارل هانسر) درباره بازگشتش به بلغارستان. در سال 2001 وی اقدام به یک سفر پیاده سه ماهه در مسیر طی شده توسط کاشف و شرق شناس انگلیسی، سر ریچارد فرانسیس بورتون (1890-1821) در تانزانیا نمود.

در همان سال کتاب “مرتاض و دیوار شیطان” (فردرکینگ و تالر) منتشر شد. پس از اینکه ترویانوف سفری در طول مسیر گنگ، از سرچشمه تا دهانه رود، انجام داد، کتاب “در سواحل داخلی هند” را نوشت. در سال بعد در مراسم حج شرکت نمود؛ که گزارش آن را در کتاب “به سوی سرچشمه های مقدس اسلام: به عنوان زائر از مکه به مدینه” (پیپر 2004) منتشر نمود.

در ماه مارس سال 2006 رمان قطور “وسوسه های غربت (کلکسیونر جهان ها)” (کارل هانسر) منتشر گردید که جایزه نمایشگاه کتاب لایپزیگ را برد و برای ماه ها در صدر فهرست کتاب های پرفروش آلمان، سوئیس و اتریش قرار داشت.

از این سال به بعد، ترویانوف به صورت مرتب مقالاتی برای ستون “شلاگ لوخ” (دست انداز) روزنامه تاگس تسایتونگ می نویسد.

در ماه می سال 2007 “کوچ نشین چهار قاره” (آیش بورن) منتشر گردید و در پاییز 2007 اثری که با همکاری ناشر هندی، “رانجیت هوسکوت”، نگاشته شد، با نام “اعلام عدم جنگ: فرهنگ ها با هم نمی جنگند، با هم ترکیب می شوند” (بلسینگ).

وی طی اقامتش در ماینتس به عنوان نویسنده شهر 2007، فیلم “رو به جلو بدون فراموشی – تصنیفی درباره قهرمانان بلغار” را برای شبکه تلویزیونی زد دی اف تهیه نمود. این فیلم مستند، داستان دیدار با زندانیان سیاسی سابق را روایت می کند و خشونت دیکتاتوری کمونیستی و عدم پرداختن به این گذشته را مطرح و تشریح می نماید.

“کره رها شده زمین” در سال 2008 در انتشارات کارل هانسر منتشر گردید که مجموعه ای است از گزارش های مختلف مرتبط با هند، آفریقا، آسیا و بلغارستان.

ترویانوف از سال 2008 مسئول انتشار مجموعه “ولت لزه (جهان خوانی) – سفر ادبی به ناشناخته ها” (انتشارات بوخرگیلده) می باشد و رئیس هیئت داوران فهرست برترین های “ولت امپفنگر” (گیرنده جهانی) می باشد؛ پروژه ای مشترک با “لیت پروم” (جامعه حمایت از ادبیات آفریقا، آسیا و آمریکای جنوبی).

ایلیا ترویانف ـ عکس از جواد آتشباری
ایلیا ترویانف ـ عکس از جواد آتشباری

در اوت 2009 ترویانوف همراه “یولی تسه” اثر “حمله به آزادی: جنون امنیت، دولت امنیتی و محدودسازی حقوق شهروندی” (کارل هانسر) را منتشر نمود. این دو در این اثر از این موضوع انتقاد می کنند که دولت به بهانه دفاع در برابر تروریسم، روز به روز بیشتر در حریم خصوصی شهروندان دخالت می کند. هر دو نویسنده از زمان انتشار پیگیر این مسئله می باشند. در پایان ماه ژوئیه سال 2013 و در پی مطالب منتشر شده توسط ادوارد اسنودن، این دو به همراه نویسندگان متعدد دیگری، طی نامه ای سرگشاده به آنگلا مرکل، صدر اعظم آلمان، از وی درخواست نمودند حقایق مرتبط با شنود سازمان های امنیتی-جاسوسی از شهروندان آلمان را علنی نموده و در برابر آن اقدام نماید. در ماه دسامبر 2013 فراخوانی بین المللی در این خصوص صورت گرفت که 560 نویسنده از سراسر جهان آن را امضاء کردند.

ترویانوف در سال 2010 مدیریت اولین جشنواره ادبی مونیخ را برعهده داشت.

در ماه اوت 2011 رمان “ذوب یخ” در انتشارات کارل هانسر منتشر گردید.

ترویانوف از ژانویه 2013 مدیر و مجری گفتگوهای “نمایشگاه جهانی خیابان پرینتسن” در تالار “شاوشپیل” هانوفر می باشد که در آن پذیرای فیلسوفان، خبرنگاران، دانشمندان و هنرمندان بین المللی می باشد. ترویانوف در سال 2013 با همکاری “کریستیان موربک” – عکاس – اثر “جایی که اورفئوس به خاک سپرده شده است” (کارل هانسر) را منتشر نمود. این دو در این اثر حس زندگی و تلاش برای زنده ماندن مردم بلغارستان را تحلیل می کنند. در این سال “انسان اضافه” (رزیدنس) نیز منتشر شد، اثری انتقادی در مخالفت با اضافه بودن و بی معنی بودن انسان.

ترویانوف جوایز ادبی بسیاری کسب کرده است، از جمله جایزه ادبی “برتلس من” در مسابقات “اینگه بورگ” – “باخ من” 1995، جایزه ادبی ماربورگ 1996، جایزه “آدلبرت فون چامیسو” 2000، جایزه ادبی برلین 2007، جایزه نویسندگان شهر ماینتس 2007، جایزه خانه های ادبی (2009)، جایزه وورت برای ادبیات اروپا (2010) و جایزه ادبی کارل آمری (2011).

مریم مؤیدپور و ایلیا ترویانف ـ عکس از متین خاکپور
مریم مؤیدپور و ایلیا ترویانف ـ عکس از متین خاکپور

کتاب های وی به 28 زبان، از جمله عربی، بلغاری، چینی، انگلیسی، فارسی، فرانسوی، هلندی، ایتالیایی، کاتالونی، کره ای، کرواتی، لهستانی، پرتغالی، رومانیایی، روسی، اسپانیایی، چکی و ترکی و مجاری، ترجمه شده است.

داستانی که ترویانف خواند را مریم مؤیدپور ترجمه کرد که رمانی نیز از این نویسنده با عنوان وسوسه‎های غربت ترجمه کرده و توسط نشر افق منتشر شده است.

عکس از متین خاکپور
عکس از متین خاکپور

پس از آن نوبت به میشائیل کِلبِرگ رسید که معرفی او نیز با محمود حسینی‎زاد بود:

میشائیل کلبرگ در سال 1959 میلادی در شهر اشتوتگارت چشم به جهان گشود. وی سال‎های نخستین زندگی اش را در جنوب آلمان گذراند و سپس با خانواده خود به هامبورگ نقل مکان نمود. کلبرگ در سال 1978 دوره دبیرستان خود را در شهر گروس هانزدورف به پایان رسانید.

وی از سال 1978 الی 1984 به تحصیل در رشته علوم سیاسی و تاریخ معاصر در دانشگاه هامبورگ، و رشته ارتباطات بصری در دانشگاه هنر هامبورگ پرداخت. کلبرگ در مدت تحصیل و در کنار آن به مشاغلی از قبیل باراندازی در بندر هامبورگ، کمک بهیاری دربیمارستان بندری هامبورگ در محله سنت پاولی و روزنامه نگاری برای روزنامه های “سینما”، “مسابقه رالی” و همچنین شبکه تلویزیونیNDR می پرداخت.

وی سال 1983 را در رم و سال 1984 را در برلین غربی به سر برد. در همان سال اولین کتاب او با عنوان “برتزل های بوبلینگر” منتشر شد.

دو سال متعاقب آن را کلبرگ در شهر آمستردام سپری نمود و سپس در سال 1986 به پاریس کوچ کرد. در این زمان بود که کتاب های “مرگ شسته و رفته” در سال 1987، “پروتئوس زوار” در سال 1993، و “پابرهنه” در سال 1995 به چاپ رسیدند. کلبرگ در کنار شغل نویسندگی تا 1994 نیز در یک موسسه امور تبلیغاتی کوچک به نام MPI شراکت داشت.

میشائیل کلبرگ از سال 1996 الی 2000 به عنوان نویسنده مستقل در بورگوند فعالیت می کرد. در این شهر بود که کتاب “کمونیست مونمارتر” و یکی دیگر از مشهورترین آثار وی به نام “باغی در شمال”به چاپ رسیدند.

کلبرگ از سال 2002 در شهر برلین سکونت دارد. وی همچنان به شغل نویسندگی می پردازد و همچنین در زمینه ترجمه آثار ادبی فرانسه و انگلیسی نیز فعالیت می کند. از کتابهای دیگری که پس موارد ذکر شده منتشر شده اند می توان به “پادشاه کورس” ، “حس امنیت: کتاب دعای کوچک ماینتس” و “بیمارستان آمریکایی” اشاره نمود که کتاب آخر جایزه برتر کتاب پروتستان را به خود اختصاص داده است.

 

میشائیل کِلبِرگ و مریم مؤیدپور
میشائیل کِلبِرگ و مریم مؤیدپور ـ عکس از متین خاکپور

این نویسنده تحت تأثیر تبادلات ادبی کتاب “دیوان شرقی غربی” سفرهای بسیاری به منطقه خاورمیانه می کند. وی با الهام گیری از سفرهای خود به لبنان، سوریه، و مصر کتاب “ببری که می گرید، سفرنامه لبنان”را تالیف کرد.

نخستین اثر او در زمینه ادبیات نوجوانان به نام “لوکا پوک و ارباب موش ها ” در سال 2012 به چاپ رسید و در همان سال نیز جایزه کتاب کودک و نوجوان استان زارلند به وی اعطا گردید.

جدیدترین رمان کلبرگ به نام “سال های پدری” در ادامه رمان “کارلمان” مربوط به سال 2007 نگاشته شده و به احتمال زیاد قسمت سومی نیز در پیش خواهد بود.

از دیگر جوایزی که به این نویسنده تعلق گرفته، می توان به جایزه ” آنا سگر” در سال 1996، “لیون فویشت وانگر” در سال 2000، “نویسندگان شهر ماینتس” در سال 2008، بورس صندوق ادبی آلمان در سال های 2003 و 2006، “ایرمگارد هایلمان” در سال 2008، بورس شهر نیویورک صندوق ادبی آلمان در سال 2011 و “فریدریش هولدرلین” شهر بادهومبورگ اشاره نمود که جایزه آخر در سال جاری 2015 به وی اعطا خواهد شد. کلبرگ علاوه بر این عضو کانون نویسندگان PEN کشور آلمان است.

آثار این نویسنده به زبان های آلبانیایی، عربی، دانمارکی، انگلیسی، فرانسه، یونانی، ژاپنی و اسپانیایی ترجمه شده است.

نخستین کتاب کلبرگ که به زبان فارسی ترجمه شده است “کمونیست مونمارتر” مربوط به سال 1997 است.

ترجمه داستان کِلبِرگ را نیز مریم مؤیدپور بر عهده داشت

آخرین نویسنده‎ای که به داستان‎خوانی و شعرخوانی پرداخت ایلما راکوسا بود و پیش از آن علی عبداللهی او را چنین معرفی کرد:

ایلما راکوزا ، شاعر، منتقد و مترجم سرشناس سوئیسی است، زاده ی ژانویه ی 1946، از پدری اسلونیایی و مادری مجاری که سالهای آغازین کودکی اش را در بوداپست(مجارستان)، لوبلیانا(اسلوونی) و تریست( ایتالیا) گذراند و سپس در سال 1951، با خانواده به زوریخ کوچید. این شاعره و نویسنده ی سوئیسی، از سال 1965 تا 1971 ادبیات اسلاوی و رومانیایی را در شهرهای زوریخ ، پاریس و پترزبورگ تا سطح دکتری تحصیل کرده ، و موضوع پایان نامه ی دکتری اش هم” مطالعاتی در باب درونمایه ی تنهایی در ادبیات روسی زبان” است که بعدها در سال 1973 در انتشارات پتر لانگ منتشر شد. راکوزا، در سال 1977 با انتشار مجموعه شعر” همچون زمستان”،نخستین اثرش، به طور جدی وارد عرصه ی ادبیات خلاقه شد. از آن زمان تاکنون از وی افزون بر ترجمه ی بیش از بیست اثر از آلکسی رمیزوف، میخائیل پریشون، مارینا تسه تایه وا و آنتون چخوف از روسی؛ دانیلو کیش از صربوکرواتی؛ اِمرِه کرتِچ و پتر ناداش از مجاری؛ مارگریت دوراس و لسلی کاپلان از فرانسوی و بیش از دوازده اثر گردآوری شده و ویراستاری به قلم وی از جمله” تنهایی ها”، در انتشاراتی های مشهوری چون روولت، زورکامپ، کارل هانزر، مانه سه، فردی دورکه و بورگ تئاتر؛ آثاری خواندنی نیز در زمینه ی شعر، داستان، و جستار ادبی آفریده و منتشر شده است. وی هم اکنون در زوریخ زندگی می کند و در دانشگاه آنجا ادبیات اسلاوی درس می دهد.

ایلما راکوزا به زبان آلمانی می نویسد، ولی با زبانهای ایتالیایی، اسلوونیایی، روسی، فرانسه، انگلیسی و صربوکرواتی مسلط است و از زبانهای روسی، صربوکرواتی، مجاری و فرانسوی به آلمانی ترجمه می کند. او در مقام روزنامه نگار ادبی و فرهنگی نیز در حوزه ی نقد و نظر، نامی آشناست و در مجلات و روزنامه های مهمی قلم زده و هنوز هم می زند، نشریاتی از قبیل “نویه تسوریشه تسایتونگ” و “دی تسایت”. وی از سال 1987 تا 2013، به خاطر آثار و فعالیت های فرهنگی اش در زمینه ی ادبیات و فرهنگ اروپایی؛ بورسیه ها و جوایز زیادی را از آن خود کرده است، از جمله: جایزه ی هیرونیموس از اتحادیه ی مترجمان آلمان، جایزه ی ترجمه ی پترارکا، جایزه ی افتخاری کانتون زوریخ، جایزه ی کتاب لایپزیگ، جایزه ی شیللر از سوی بانک منطقه ای زوریخ، جایزه ی آدالبرت فون شامیسو، نشان فرهنگی”پرو کولتورا هونگاریکا”، نشان یوهان-یاکوب- بودمر شهر زوریخ، جایزه ی جشنواره ی بین المللی ادبیات “ویله نیکا” در اسلوونی، جایزه ی کتاب سوئیس و چند جایزه ی متنوع دیگر.همچنین راکوزا، عضو آکادمی زبان و ادبیات آلمان هم هست.

ایلما راکوسا ـ عکس از جواد آتشباری
ایلما راکوسا ـ عکس از جواد آتشباری

می توان گفت ایلما راکوزا نویسنده و شاعری است دشوارنویس و نخبه گرا که در آثارش، موسیقی، دقت زبانی، تامل و فشردگی کلامی حرف اول را می زند. بسیار مختصر و مفید می نویسد و در عین حال به خاطر آشنایی مثال زدنی با زبانها و فرهنگهای مختلف، و زندگی در دل چند فرهنگ و زبان گوناگون، نویسنده ای است جامع و چندفرهنگه، که زبانی خاص خود را دارد. زبان اش آمیزه ای است از تجربه های زیستی و زبانی مختلف و مهارت و چیرگی شگرف بر زبان آلمانی. بدین سبب راکوزا، در آثارش به توانایی همآوایی میان حروف و کلمات، موسیقی و جادوی زبان و تاثیر عمیق آن بر خواننده توجه خاص دارد و جا به جا،بی پروا، جملات و عبارتهایی از زبان لاتین و سایر زبانهایی که می داند، نقل قول می کند و در عین حال از امکان نقیضه، پارودی و کلمه سازی که از توانایی های شگرف زبان آلمانی است، به وفور بهره می برد. خودش در مورد این دغدغه هایش در جایی گفته است؛ ادبیات، به باور وی، یک جهان موازی به وجود می آورد، جهانی برسازنده ی یک جور تناقض یا پارادوکس که قادر است بیگانه بودگی شاعر را بدل کند به آشنایی و قربتی مانوس. یگانه چیزی که این جهان از وی، در مقام شاعر و نویسنده، می طلبد، همانا تیزگوشی زبانی است، هوشیاری نسبت به موسیقی زبان، نسبت به کاربرد هدفمند آن و در نهایت کار روی کلام. چون زبان از نظر وی، زمانی خود را به تمامی در اختیار شاعر می گذارد که شاعر از آن مراقبت و تیمارداری کند، و با نیروی شگرف تاثیرگذاری آن بر مخاطب، انس و الفتی خاص به هم رساند. در عین حال این دغدغه و کار همیشگی، به باور وی، کاری هرگز تمام نشدنی است و همواره از وظایف شاعر و نویسنده به شمار می رود.

ایلما راکوزا، در عین حال که مترجمی تواناست و جوایز زیادی به خاطر ترجمه هایش از آن خود کرده، در سالهای اخیر، به گفته ی خودش، ترجیح می دهد بیشتر بنویسد و شعر بسراید. رهاورد این تلاشهای خلاقه، کتابهای زیادی است، از جمله: “همچون زمستان”، “جزیره”،” میرامار”، “زندگی”،” خطی از دل همه چیز”، ” از میان برف”، باغ، قطارها” ، ” دریا، دریا” ، “جستارهایی در باب ادبیات روسیه”، “نگاههای گسسته”(روزنگار برلین)، “تنهایی با “ر” غلتان”،” و چندین اثر دیگر در زمینه های شعر، داستان، پژوهش ادبی، جستار و نقد که همه شان در انتشاراتی های معتبری چون زورکامپ در فرانکفورت و دورشل در شهر گراتس و… منتشر شده اند. کتاب “دریا دریا “، از وی در سال 2009 منتشر شد و سال بعد جایزه ی کتاب سال سوئیس را از آن خود کرد. این کتاب به زبانهای مختلف ترجمه شده است، از جمله به زبان عربی. کتاب فرازهایی است از خاطرات وی، از کودکی تا به امروز که نویسنده از قضا، در یک فصل در اواخر کتاب با نام”در باب دلتنگی”، به سفر خود به ایران به عنوان جهانگرد نیز اشاره دارد و تاملات و تاثرات خود در باب این سفر را در آنجا به اختصار نگاشته است. او به گواه همان فصل از کتاب، نیز به گواه شعرها و سایر نوشته هایی که اینجا و آنجا در مورد سفر به ایران و فیلم و هنر ایرانی منتشر کرده، و همچنین کتاب تازه اش”روزنوشته های برلین”(2013) که از دیدار خود با اصغر فرهادی نوشته، شوق بسیاری در پیگیری سینما، ادبیات و هنر ایران از خود نشان داده است، چنان که پربیراه نیست اگر بگوییم این نویسنده ی سوئیسی، یکی از عاشقان و طرفداران پر و پاقرص هنر، فرهنگ و ادبیات ایرانی در دوران معاصر است، و یکی از دنباله روان استادان کلاسیکی چون گوته، روکرت، هاینه و دیگران در ادبیات آلمانی زبان به شمار می رود.

ایلما راکوسا و علی عبداللهی ـ عکس از جواد آتشباری
ایلما راکوسا و علی عبداللهی ـ عکس از جواد آتشباری

شعرهایی که در اینجا از او می خوانید طیفهای موضوعی متنوعی دارند ولی همه شان از نظر ساختاری، در زبان اصلی کم و بیش موزون اند.این موزونیت البته ربط اندکی به عروض کلاسیک آلمانی پیدا می کند، بلکه نوعی سیالیت و همآوایی کلامی است که از دل آن وزن هایی خاص زاده می شود. مترجم نیز کوشیده با نظارت، اعمال نظر و تاکید دقیق خود شاعر، همین رفتار را در ترجمه نیز با آثارش در پیش بگیرد.

داستانهای کوتاهی که از او خواهید شنید، بازهم به صلاحدید و موافقت خود نویسنده، از کتابهای” تنهایی با “ر” غلتان” و ” دریا، دریا” انتخاب شده اند. این آثار هم با آنکه در قالب نثرنوشته شده اند، ولی به همان میزان، برخوردار از دقت زبانی، موزونیت، و اختصار هستند. گفتنی است که کتاب پرو پیمان و پرحجم “دریا،دریا” فرازهایی است از خاطرات نویسنده، و اگر چه درونمایه ی آن ملهم است از خاطرات زندگینامه ای وی و متکی است بر رخدادهای مسلم تاریخی- زندگینامه ای، ولی بازهم وجهی کم و بیش داستانی، بسیار شاعرانه، متاملانه و نیز منشی چندفرهنگی دارد که در اینجا هم بازی زبانی، واژه سازی و عادت زدایی زبانی به وفور دیده می شود.

کتاب “تنهایی…”جدیدترین کتاب ایلما راکوزاست، مجموعه داستانی با دو درونمایه و مضمون اصلی: مکانها و آدمها! از این رو برخی داستانهای این کتاب، نام مکان را بر پیشانی خورد دارند، مکانهایی مانند “زوریخ”،”بوندو”(روستای کودکی ایلما) و… و برخی دیگر، نام آدمهایی خاص که نویسنده در طول زندگی خود، در برهه های مختلف، با آنها انس و الفت داشته یا دمخور بوده است، مانند داستان “میشی”. این داستانها، به نوعی، شاید بشود گفت وقایع نگاریِ زمان گمشده اند در کوچه پسکوچه های شهرها، و در سرگذشت عجیب و در عین حال خاص آدمها. راکوزا در خلال این سرگذشتهاست که علاقه ی خود نسبت به جادوی نامها و سحرانگیزی زبان را نیز آشکارمی کند. هر نام انسانی و هر مکان، سرگذشت و تاریخی عجیبی پس پشت دارد، که می توان از دل آن داستانی خواندنی نیز بیرون کشید.

در اینجا، کوشیدم، باز هم به صلاحدید و موافقت نویسنده، نمونه ای از هر دو رویکرد را، پیش روی مخاطب فارسی زبان قرار بدهم . “بوندو” روستای کوچکی است در کناره ی آلپ، چند کیلومتری مرز ایتالیا، و در نزدیکی شهر “کیاوه نّا” که ایلما راکوزا بخش اعظم کودکی اش را در آن سپری کرده و هنوز هم به آنجا رفت و آمد دارد.

 

*

علی دهباشی ـ عکس از متین خاکپور
علی دهباشی ـ عکس از متین خاکپور

از ایلما راکوزا کتاب مستقلی در ایران درنیامده است، اما آثار وی، نخستین بار به همین قلم در سه گزینه شعر به خوانندگان فارسی معرفی شده است: “در وقفه ی میان درختان، برف!”( صد سال شعر آلمانی زبان)، (دوزبانه)، گردآوری، مقدمه و ترجمه ی علی عبداللهی، انجمن شاعران ایران، تهران، 1388؛ “صد سال شعر آلمانی زبان”(پرندگان دریایی دوصدایی می خوانند)، (دوزبانه) که من آن را گردآوری، انتخاب، ترجمه کرده‎ام و بر آن نیز مقدمه‎ای نوشته‎ام و شرکت انتشاراتی علمی فرهنگی، تهرانر در 1389؛ و: ” دوباره، موهایت موج برمی دارد”(عاشقانه های آلمانی زبان از قرون وسطا تاکنون)، انتشارت مروارید، تهران، در 1393 این دو کتاب را منتشر کرده‎اند.

چند شعراز ایلما راکوزا با ترجمه علی عبداللهی

[براي يوزف برادسكي]

صندلي راحتي، قرمز بود؟
چمدان هم چمدان سفر دريا
آنچه بود مثل قايقي سرجا
آماده‌ي سفري به‌ آمريكا
پرچم چمدان كتاب‌ها
همه روبه‌راه. دل كندن
چنين به ناگهان اما در تنگنا
و از قرار معلوم براي هميشه.
تو مرده اي حالا ديگر.

در لنينگراد برف مي‌آمد.
شب و پمپ‌بنزين سوت و كور
چون زمين آيش. خيابان‌ها
نماها پرت و متروك،
بي‌شكوه. تو بالبان خموش
در بي‌زباني، به شعر گريختي.
ما گذشتيم آرام و بي وزن
از دل شهرت، و هيچ نگفتيم.

كفش‌ها قدم كوچه
چهره‌ي تو در ميانه.
تو مي‌ايستي اندكي تكيده كنار كانال در روشنايي
و من نمي‌دانم چه بگويم يقه‌بالازده
كلام چون ابري مدور جلوي دهان.
و بدرود تا چند روز ديگر، تا كي؟
[ از خواب حرف زدن]

از خواب حرف زدن
از بيداري شب‌ها
از درنگ‌هاي نا‌به‌جا و مردد
گاهي كه زوزه مي‌كشد روباه
گاهي كه سوت مي‌كشد آمبولانس
گاهي كه سرد مي‌شود عرق
گاهي كه كودك در مجاورت‌ آن
تنهايي خود را مي‌آزمايد و بي‌صدا
تلفن چنين سبز چشمك مي‌زند چرا
سرخسها در رودخانه ای می پژمرند
که تیره از دل دشت بوهم جاری است
زهر پشه آزار می دهد
سگها با زبانهای درازشان
خرخرکنان نفس می کشند میان علفها
آواره ای دراز کشیده
و از دودکش های کارخانه ی کاغذسازی
گازی تند می رود به هوا
*

[والدين من قالي]
والدين‌ام قالي
و من
سكوت پا
و گزش
بي‌شتابي تصوير
و خودداري
شب به‌خير برگ
و خطي
از ميان همه چيز.

 

[در سه طبقه سكوت ِ لباس من]

در سه طبقه سكوت مي‌كند لباسم
تو تمسخر را راه مي‌بري و زمان را مي‌بلعي
من سِفر خروج مي‌خوانم. كوهباد سردمان مي‌دارد
شمدهاي آواره، سخت و خيره اند چون سنگ آذرين
در خانه‌ي ناخوش خاموش رها مي‌كند دهان
زبان را و چوب ميز مي‌سايد و زخم برمي‌‌دارد
وُدُو حاكم است يا هذيان جايي كه پيش از اين
ما و همه چيز براي هم بوديم: گوش
سرزمين و گلو.
*
[با دو زبان]

با دوزبان
زبان كودكان براي نوازش
و آشپزخانه سيب‌زميني‌ها
براي لك‌ها توتك‌ها
و فاجعه‌ي اتاق‌ها
كه ديگري مي‌نويسدش
تا فرياد نزند
پرچين‌ها در ميانه‌اند
درياها و سكوت كرده‌اند.

 

[زن به جيم مي‌گويد زندگي‌اش را پاي‌اش مي‌گذارد]

زن به جيم مي‌گويد زندگي‌اش را مي‌ريزد به پاي‌اش.
مرد به «آن» مي‌گويد من عروسك كاغذي نيستم.
همين طور پيش مي‌رود پيش مي‌رود ماجرا و پات مي‌شود
يا (راست قضيه اين است كه) مات.
دوتا كه هم را دوست دارند بهترين‌ها را مي‌خواهند
بپرسيد بهترين‌ها را براي كه. روزها
مي‌گذرند بستر يكپارچه تخته‌ي حساب و كتاب مي‌شود
در آن حال كه فقط غم و عصبانيت، خود به خود اند.
كلاه از سر، چه كسي برمي‌دارد؟