شب نویسندگان ارمنی برگزار شد

کتابی را که امروز بررسی خواهیم کرد به همین موضوع تعلق دارد ؛ واروژان وسکانیان در کتابش به دردهای ملت ما پرداخته است ، نکته‎ای که می‎توانیم در اهمیت این کتاب به آن اشاره کنیم این است که در این کتاب هیچ نشانی از کینه وجود ندارد و کتاب در کل مرثیه‎ایست بر حوادثی که بر ملت ارمنستان گذشته است. در کتاب یکی از شخصیت‎های داستان توصیفی که از وضعیت دارد این است که ” سرنوشت ملت ها را شاعران می سازند ” و خود من هم بر این عقیده هستم . کتاب هنوز به چاپ نرسیده است و امیدوارم این مهم هر چه زود تر پیش بیاید و فارسی زبانان هم با کتاب آشنا شوند .

ایران و ارمنستان کشور های دوست ، همسایه و برادر هستند و من به عنوان سفیر جمهوری ارمنستان می‎توانم بگویم که روابط بین دو کشور از لحاظ سیاسی در بالاترین سطح است ، ولی نمی‎توانم با اطمینان بگویم که ما همدیگر را خوب می‎شناسیم ؛ کشور هایی که مثل ما دوست و همسایه هستند باید بیش از این همدیگر را بشناسند ؛ خوب است که ما با هم خوشحالیمان را تقسیم کنیم ولی باید در زمان غم و اندوه هم در کنار هم باشیم ، من معتقدم که ” غمِ دیگری ” وجود ندارد و اینکه در غم هم شریک شویم بالاترین جنبه اخلاقی هر فرد است ؛ من به شناخت مشترک برای رق‎ زدن آینده‎ای روشن معتقدم .

آرداشس تومانیان ( سفیر ارمنستان در ایران) و  آلینا مانوکیان
آرداشس تومانیان ( سفیر ارمنستان در ایران) و آلینا مانوکیان

مجدداً از برگزارکنندگان تشکر می‎کنم ؛ در فیلمی که از عنوان جلسات پخش شد ، شاهد بودم که چه کارهای بشر دوستانه‎ای در شب های بخارا انجام داده‎اند . »

سخنران بعدی واروژ سورنیان بود که با موضوع ادبیات ارمنی از قرن بیستم به بعد به سخنرانی پرداخت :

« بدیهی است که صحبت از ادبیان یک قوم یا یک ملت در یک حلسه سخنرانی نمی گنجد، بنابراین سعی گردیده است فقط یک شمای کلی از سیر ادبیات ارمنی طی یکصد و چند سال گذشته ارائه گردد با این امید که این جلسه رهگشای علاقمندانی باشد که بخواهند در این مورد تحقیق بیشتر بنمایند.

در دهه های پایانی قرن نوزدهم و همزمان با تشدید جنبشهای ملی گرایانه در اروپا، در میان جامعه های ارمنی ساکن در اراضی تحت حکومت دولت های روسیه و ترکیه عثمانی نیز حرکتهایی هم در زمینه های اجتماعی و هم در عرصه های فرهنگی ـ بخصوص هنر و ادبیات ـ پدید آمد. در ادبیات، با توجه به این که خاچاتور آبوویان با استفاده از زبان محاوره ای در نوشته هایش ادبیات را در میان مردم عادی گسترش داده بود، این حرکت سرعت بیشتری داشت.

در آن زمان ارمنستان مستقل وجود نداشت و اکثریت قاطع جمعیت ارمنی در مناطق نامبرده فوق، یعنی روسیه و ترکیه عثمانی سکونت داشتند و جالب است که ادبیات، گویش و سبک زندگی آنان نیز بر اساس محل زندگیشان در روسیه – ارمنستان شرقی – یا ترکیه – ارمنستان غربی – تفاوت داشت. زبان محاوره ای و ادبی ارمنستان شرقی معروف بود (و هست) به ارمنی شرقی، در حالی که مردم ارمنستان غربی به ارمنی غربی صحبت می کردند و می نوشتنند که از نظر ساختاری تفاوت اساسی با ارمنی شرقی داشت (و دارد). مرکز فرهنگی ارمنیان شرقی در تفلیس قرار داشت، که شاهزاده نشین بود و روابط فرهنگی نزدیکی با مسکو داشت، در صورتی که کانون روشنفکران ارمنیان غربی در قسطنطنیه (استانبول کنونی) بود که شهری اروپایی به شمار می آمد و در بزرگراه مراودات افکار شرق و غرب بود.

بنابراین در دهه اول قرن بیستم بیشتر فرهیختگان ارمنی در این دو مرکز فرهنگی، یعنی تفلیس و استانبول، متمرکز شده بودند. آن گروه از ارمنیان ساکن روسیه که طالب یادگیری فرهنگ ارمنی و علوم بودند از مدارس سطح بالایی همچون لازاریان (در مسکو) نرسسیان (در تفلیس) و گوورکیان (در اچمیاذین) بهره مند می شدند و در ضمن از طریق تفلیس با جریان روشنفکری روسیه ارتباط داشتند، در حالی که ارمنیان غربی نیز به خاطر تماس مداومشان با اروپا و محفل های ادبی-هنری بی نظیری، که توسط روشنفکران ارمنی تحصیل کرده در اروپایی تشکیل می شد، یکی از بالنده ترین دوران ادبیات ارمنی غربی را به وجود آوردند. تقریبأ کلیه مکاتب شعری و ادبی آن زمان اروپا – رمانتیسیزم، لیریک، سمبولیسم، فوتوریسم، اپیک… – توسط شاعرانی همچون پطروس دوریان، میساک متزارنتس، دانیل واروژان، روبن سواک، سیامانتو، ایندرا و هراند نظریانتس به کار گرفته می شدند. در زمینه نشر نویسندگانی همانند گریکور ظهراب، لئون شانت و زابل یسایان (یکی از فعال ترین و پیشروترین زنان زمان خود) فعال بودند. علاوه بر آن مجلات و جنگ های مخصوص هنر و ادبیات منتشر می گردیدند که در آنها آخرین نظریه های ادبی، هنری و فلسفی توسط هنر شناسانی نظیر گستانت زاریان، که در نشریات اروپایی نیز به زبان های مختلف مقالات می نوشت، مطرح و بحث می شد.

همزمان در میان ارمنیان شرقی نیز شعرای بزرگی مانند واهان دریان، یقیشه چارنتس، آویتک ایساهاکیان و نویسندگان توانایی چون آکسل باکونتس، هووانس تومانیان، ناردوس، واهان توتوونتس ، درنیک دمیرچیان و غیره نه تنها مشغول خلق آثار بدیعی در ادبیات ارمنی شرقی بودند، بلکه شیوه های تازه ای را تجربه میکردند تا این ادبیات را به سطح بالاتری از نو آوری ارتقاء دهند. حرکت نوآوری در شعر، پس از تشکیل جمهوری اول ارمنستان و در سال های ابتدایی انقلاب ۱۹۱۷ روسیه، که منجر به میدان آمدن شعرای نوگرا روسی، مخصوصأ ولادیمیر مایاکوفسکی، شد شدت نیز یافت و تعداد قابل توجهی از شاعران جوان، تحت رهبری چارنتس، در پی یافتن سبک های جدید شعر رفتند.

واروژ سورنیان
گارن سرکیسان

با این همه مثل اینکه حوادث تاریخی و تحولات سیاسی تقدیر دیگری برای هنر و ادبیات ارمنی رقم زده بودند.

نخست دولت ترک های جوان ترکیه، در ظاهری مترقی و پیشرو، تصمیم گرفت با استفاده از در هم ریختگی ناشی از وقوع جنگ جهانی اول فکر یکسان سازی قومی، به نحوی که ترکیه فقط دارای جمعیت ترک باشد، را به اجرا در آورد و این کار را با اجرای یک نژاد کشی برنامه ریزی شده نسبت به جمعیت ارمنی، به عنوان بزرگترین و قدیمی ترین قوم ساکن در امپراتوری عثمانی، جامه عمل پوشاند. در ابتدا دولت فقط طی شب ۲۴ آوریل ۱۹۱۵بیش از یکصد نفر از شاعران، نویسندگان، روزنامه نویسان، هنرمندان و سایر روشنفکران ارمنی، از جمله واروژان، سواک، ظهراب، سیامانتو و دیگران را دستگیر و تحویل کاروانهای مخصوص مرگ داد تا طی روزهای بعد به شنیع ترین وجهی به قتل برسند. و تازه این آغاز کار بود. در مدت زمانی که بیش از۳ سال طول کشید، بیش از سه چهارم جمعیت دو میلیون نفری ارمنیان مجبور به کوچ اجباری از خانه و کاشانه خود شدند تا در بیابانهای سوریه، که در آن زمان تحت قیمومیت ترکیه بود، از گرسنگی و تشنگی از پا در آیند و یا قربانی شرارتهای سربازان دولتی و راهزنان شوند.

بدین ترتیب حرکت فرهنگی که با آن همه شور و شوق آغاز شده بود محکوم به سکون شد و بانیان آن یا به شهادت رسیدند و یا در اقصی نقاط دنیا پراکنده شدند. برنامه نژاد کشی دولت ترکیه نه تنها باعث مرگ و دربدری هزاران خانواده شد، بلکه سبب توقف کلی زندگی معنوی آنان نیز گردید. مراکز عمده ادبیات ارمنی غربی پس از کوچ کسانی که از کشتار همگانی جان به در بردند و به تشکیل دیاسپورا (جوامع خارج از وطن اصلی) دست زدند به قرار زیر بود:

فرانسه – تعدادی از جوانان با ذوق – وازگن شوشانیان، شاهان شاهنور، زاره ووربونی، نیکوغوس صرافیان… – که در فرانسه گرد هم آمده بودند، حدود سه دهه با چاپ آثار خود و انتشار مجلات ادبی فعالیت پر شوری داشتند، و لیکن به دلیل کم شدن تدریجی تعداد خوانندگان ارمنی زبان و سختی معیشت در کشور بیگانه یا فعالیت ادبی خود را محدود کردند و یا رو آوردند به نوشتن به زبان فرانسه.

آمریکا – آن گروه از نویسندگانی که به آمریکای شمالی پناه بردند دور ماهنامه «هایرنیک» (موطن) گرد آمدند و سال های درازی این ماهنامه انعکاس دهنده آثار فکری آن نویسندگان بود. در اینجا نیز نویسندگانی نظیر زاون سیورملیان در نهایت زبان انگلیسی را، به امید یافتن مخاطب بیشتر، برگزیدند و از ادبیات ارمنی غربی دور شدند.

خاور میانه – اغلب نویسندگان و روشنفکران کوچانده شده، همراه با اکثریت نجات یافتگان عادی، در خاور میانه و به خصوص در لبنان، سوریه و اردن مأوا گزیدند. حدود دو دهه طول کشید تا آنها توانستند از کابوس آن کشنار وحشتناک به خود آیند و ضمن سر و سامان دادن به زندگی خود به فکر احیای مراکز فرهنگی از بین رفته شوند. خوشبختانه با وجود افراد با فرهنگ و روشنفکری نظیر لئون شانت، نیکول آقبالیان و هاکوب اوشاکان زحمات آنها در ایجاد مراکز آموزشی و تربیتی نسل جدید پاسخ داد و به زودی گروه هایی از جوانان به دور نشریات ادبی همچون «باگین»، «نائیری»، «آهکان»… گرد آمده اقدام به انتشار آثار ادبی خود نمودند. تعداد قابل توجهی از نویسندگان و شعرای ارمنی غربی نویس امروز، که البته در قیاس با دوره قبل از آغاز نژادکشی اندک اند، دست پرورده های همین مراکز و محفلهای ادبی هستند.

ادبیات ارمنی شرقی، همان طور که گفته شد، در دهه دوم و سوم قرن بیستم حرکت پویایی در یافتن راه های نو شروع کرده بود، ولی این حرکت نیز بعد از استیلای رژیم شوروی بر ارمنستان، که با قدرت گرفتن استالین و گسترش سانسور همراه بود، تحت فشار قرار گرفت و محدود شد. بدیهی است سبک رئالیسم سوسیالیستی، که توسط رژیم بر نویسندگان و هنرمندان تحمیل گردیده بود، جایی برای نوآوری نگذاشته بود. سپس اوضاع بدتر شد و دستگیری ها و محاکمات نمایشی روشنفکران آغاز گردیدکه طی آن چارنتس، باکونتس و زابل یسایان همراه با تعدادی نویسنده و شاعر دیگر در سیاه چال های رژیم ناپدید گشتند و گورگن ماهاری و مگردیچ آرمن همراه با تعداد بیشتری از آن ها به اردوگاه های کار اجباری سیبری اعزام و عملأ از نوشتن محروم گردیدند. بنابراین از بالندگی ادبیات ارمنی شرقی نیز همانند همزاد غربی خود جلوگیری به عمل آمد، گرچه نه به آن حدت و شدت، زیرا که شاعران و نویسندگان جوانتری چون گورگ امین، پارویر سواک و واهاگن داوتیان با تمام محدودیت ها در حال خلق آثار با ارزشی بودند.

در هر صورت یک بار دیگر حرکت رو به جلوی ادبیات ارمنی متوقف شده بود و فقط در سال های ۱۹۶۰ میلادی بود که همراه با موج جدید نوگرایی که درزمینه شعر و ادبیات در دنیا (از جمله ایران) به راه افتاده بود، ادبیات ارمنی نیز به همت رازمیک داوویان، هنریک ادویان، اسلاویک چیلویان و دیگران در شعر و امثال هراند ماتووسیان، واهاگن گریگوریان و وارتگس پطروسیان در نثر مجددا ً راه های جدیدی تجربه کرد که در نتیجه ادبیات کم و بیش پویایی جان گرفت که تا کنون ادامه دارد، گو اینکه حرکت آن پس از استقلال ارمنستان و استقرار شرایط بازار آزاد نسبتأ کند شده است.

در این جا بد نیست نگاهی اجمالی به ادبیات سایر نقاط دیگر از دنیا که مراکز فرهنگی ارمنیان بوده با هستند بیاندازیم. مهمترین آنان ایران می باشد که ارمنیان از چهارصد سال پیش با ساخت کلیسای وانک و بعدأ ایجاد اولین چاپخانه خاورمیانه حضور فرهنگی شان را به ثبت رساندند. گر چه ارمنیان ایران تنها جامعه ای از ارمنیان بودند که در خارج از مرزهای ارمنستان (دیاسپورا) به زبان ارمنی شرقی گفتگو می کردند و می نوشتند، با این حال فعالیت های ادبی آنان هرگز به سطح نویسندگان و شعرای تفلیس و استانبول نرسید. با این همه در دهه های اول قرن بیستم هوانس ماسحیان، مترجم، دیپلمات، روزنامه نویس و فعال اجتماعی، ترجمه نزدیک به نصف نمایش نامه های ویلیام شکسپیر را به چاپ رساند. این ترجمه ها یکی از دقیق ترین و وفادارترین متن هایی به حساب می آید که به زبان غیر انگلیسی از شکسپیر عرصه شده است. او هم چنین چندین اثر از سایر شعرای انگلیسی ترجمه کرده و معروف است که برای دربار قاجار نیز نمایشنامه هایی برای اجرا ترجمه نموده است.

شب نویسندگان ارمنی
شب نویسندگان ارمنی

در سالهای ۱۹۳۰ محفل ادبی به همت شاعران و نودسندگان جوان (آرشاویر مگردیچیان، … ر. بن…) اقدام به انتشار نشریه «نور اج» (برگ تازه) کرد که نسبت به زمان خود بسیار پیشرو بود و سعی میکرد مسائل روز ادبیات جهان را برای خوانندگان خود مطرح نماید. در سال های بعد هم نشریه «هور» برای مدتی در اختیار ادب دوستان قرار گرفت. هدف این نشریه بیشتر آشنایی فارسی زبانان به ادبیات ارمنی و بالعکس بود.

به غیر از ایران در کشور هندوستان نیز مدارس عالی برای ارمنی زبانان وجود داشت که به تدریس زبان ارمنی اقدام می کردند. تعداد زیادی از نوجوانان ارمنی ایرانی از این مدارس فارغ التحصیل شدند، که آندرانیک ساریان – نویسنده – یکی از آنان بود.

مجتمع مذهبی مخیتاریست ها، مستقر در ونیز و وین، یکی دیگر از مراکز فرهنگی است که ذخیره بسیار غنی از کتب و اسناد ارمنی را در اختیار دارد. این مجتمع ضمن آن که مرکز تحقیقات در باره فرهنگ و هنر ارمنی و چاپ آثار ادبی بوده است، سال های زیادی است که نشریه ادبی «بازماوپ» را منتشر می نماید که آثار با ارزشی از ادبیات ارمنی در آن به چاپ می رسید.

امروزه، با وجود این که نزدیک به ربع قرن از استقلال جمهوری ارمنستان گذشته است ولی نمی توان گفت که اختلاف های موجود در نحوه تفکر، سبک و نوشتاری بین نویسندگان ارمنی شرقی و غربی کاملأ از بین رفته است. هنوز رسم الخط مورد استفاده آن ها متفاوت است، هنوز ادبیات غرب، که تأثیر چشمگیری بر ارمنی نویسان دیاسپورا داشته ،در ارمنستان گسترش نیافته است، همان طور که گفته شد شرایط ناشناخته بازار آزاد که پس از استقلال بر جامعه ارمنستان حاکم شد و هم چنین وضع غیر مطلوب اقتصادی، چاپ کتاب در کشور را مقرون به صرفه نمی کند. لذا با این که نویسندگانی مانند گورگن خانجیان، واهاگن گریگوریان، ویولت گریگوریان، واهان ایشخانیان و غیره در حال حاضر فعالیت ادبی دارند، ولی اکثرآ مجبورند آثارشان را در سایت های اینترنت منتشر کنند.

در بین نویسندگان ارمنی غربی، که در دیاسپورا سکونت دارند، گریگور بلدیان از همه فعال تر است. ولی گاهی اوقات در نشریات ارمنی زبان اروپا و آمریکا به آثاری از دیگر نویسندگان، همچون سورن چکیچیان و واهه بربریان، بر می خوریم که البته تعداد آن ها زیاد نیست. نکته جالب آن است که اخیرأ به تعداد آن دسته از نویسندگان ارمنی که به زبان کشور محل اقامت خود آثار ادبی خلق می کنند افزوده شده است. پیتر بالاکیان، کریس بوهجالیان، لسلی آیوازیان، یوریک کریم مسیحی، زویا پیرزاد و واروژان وسکانیان، که بخشی از کتاب «پچپچه نامه» او در جلسه امروز روخوانی خواهد شد، نمونه‎هایی از این دست نویسندگان هستند، گو این که دسته بندی کردن آثار آن ها جزو ادبیات ارمنی جای بحث دارد.

در ایران هم در کنار دبگران واراند و نوروان به زبان ارمنی و واهه آرمن به زبان ارمنی و فارسی شعر می گویند و از کولیا در هووانسیان نیز شاهد آثاری به نثر هستیم.

همان طور که در انتدا نیز گفته شد، مطلب ارائه شده گزارش بسیار خلاصه ای بود بر آنچه که طی قرن گذشته بر ادبیات ارمنی گذشته و این که تا چه حد حوادث تلخ تاریخی بر آن اثر گذاشته است. یاشد که همه نویسندگان گیتی بتوانند فارغ از این نوع حوادث به خلق آثار خود بپردازند و مردم نیز بدون دغدغه فکری قادر به خواندن آنان یاشند.»

گارون سرکسیان ، مترجم کتاب ” پچپچه نامه ” ابتدا شرحی مختصر از زندگی نویسنده کتاب داد :

« واروژان وسکانیان در 25 اوت سال 1958 میلادی در شهر کرایوا رومانی زاده شد. دوران کودکی و نوجوانی وی در فوکشان سپری شد. تحصیلات متوسطه را در دبیرستان آلکساندرو یون کوزای شهر فوکشان گذراند، سپس در دانشگاه اقتصاد شهر بخارست و دانشکدة ریاضی دانشگاه بخارست تحصیل کرد. از سال‌های 1996-2000، سپس از سال 2004 تا کنون نماینده مجلس سنای رومانی و رئیس کمیسیون اقتصاد، صنعت و خدمات است. در سال‌های 2006-2007 وزیر اقتصاد و بازرگانی و از 2007-2008 وزیر اقتصاد و دارایی بوده است. در سال 2012 باری دیگر به وزارت اقتصاد منصوب شد، اما در اکتبر 2013 از این مقام استعفا کرد.

واروژان وسکانیان نایب رئیس انجمن نویسندگان رومانی و رئیس انجمن ارمنیان رومانی است. دارای آثاری چون سه جلد شعر به نام‌های «شمن آبی، «چشم سپید شهبانو «عیسای هزار بال» و همچنین مجموعة داستان «مجسمة فرمانده» که برای این اثر به دریافت جایزة انجمن نویسندگان بخارست نایل شده است.

کتاب پچپچه‌نامه را در سال 2009 به زبان رومانیایی منتشر کرد و در همان سال عنوان بهترین اثر ادبی سال رومانی، همچنین جایزه بزرگ ادبی آکادمی رومانی را برای نوشتن این کتاب دریافت کرد. این کتاب تا کنون به 15 زبان مختلف ترجمه شده است.»

گارن سرکسیان
واروژ سورنیان

 

 

درباره کتاب اظهار نظرهای زیادی شده و در روزنامه‌هایی از سراسر جهان به چاپ رسیده است. پراکندگی جغرافیایی این روزنامه‌ها خود درخور توجه است.

روزنامه اسپانیایی الپایس می‌نویسد: «پچپچه نامه رمانی است زیبا و دل‌انگیز و همانا خود تاریخ است».

روزنامه اِل ناسیونال چاپ ونزوئلا می‌نویسد: «نویسنده واروژان وسگانیان وارث خاطرات تنیده از مرگ و زندگی دوباره است. او پیش از هر چیز وجدان ارمنیان است».

روزنامه لاناسیون چاپ آرژانتین می‌نویسد: «پچپچه نامه اثری استثنایی و سرود ملی زجرهای ملت ارمنی است».

روزنامه ایتالیایی کُریِره دلا سرا می‌نویسد: «این کتاب بهترین کتابی است که در پاییز سال 2011 در ایتالیا منتشر شده است».

روزنامه عبری هاآرتس می‌نویسد: «پچپچه نامه شاهکاری استثنایی و یکی از برجسته‌ترین و ارزشمندترین آثار ادبیات جهانی در سال‌های اخیر است».

روزنامه آلمانی زبان فرانکفورتر آله ماینه زیتونگ می‌نویسد: «پچپچه نامه رمانی شگرف است و به ادبیات جهان تعلق دارد. و احتمالا یکی از دانشنامه‌های قرن 21-م خواهد بود. چنان شگرف است که نفست بند می‌آید».

در مقاله‌ای دیگر از این روزنامه چنین می‌آید: «این رمان شگرف نه تنها از نظر ادبی پذیرفتنی است، بلکه سندی است از خاطرات».

در یک مقاله دیگر در همین روزنامه می‌خوانیم: «رمان وسگانیان نه تنها شاهد زجرهای وحشت انگیز، که قدرت استقامت ملت ارمنی است و می‌تواند در کنار رمان «چهل روز موسی داغ» اثر فرانس ورفل به تاریخ ادبیات جهان گام نهد». خود واروژان وسگانیان درباره این مقایسه می‌گوید که «رمان من مصیبت‌های ملت ارمنی را به گونه‌ای متفاوت از رمان فرانس ورفل شرح می‌دهد. برای درک بهتر موضوع باید بگویم من تاریخ را از درون زندان می‌نگرم، اما فرانس ورفل از بیرون».

 

عنوان کتاب

پچپچه از اصلی‌ترین مفاهیم این کتاب است. پچپچه یعنی آهسته صحبت کردن، در گوشی حرف زدن، چیزی را با صدای پایین گفتن تا کسی دیگر نشنود و زمزمه کردن است. در عین حال نشانگر دو چیز است: صمیمیت و ترس. صمیمیت از این نظر که برای شنیدن پچپچه باید نزدیک هم بود، باید با هم صمیمی بود و سخن طرف مقابل را با دقت شنید. پچپچه یعنی صداقت، صمیمیت، دوستی. وقتی دل‌ها و جان‌ها به هم نزدیک هستند پچپچه می‌تواند شنیدنی باشد و قابل فهم. فریاد زدن و داد و بیداد کردن کار دشمنان و زورگویان است، کار کسانی است که می‌خواهند عقیده خود را تحمیل کنند. پچپچه ابزار بیان احساسات سرکوب شده و احساسات و عقاید تحت تعقیب است. نمادی است برای درک و فهم زجرهای طرف مقابل که به هیچ زبان غیر از پچپچه نمی‌توان آن را بیان کرد. اما پچپچه نشانگر چیز دیگری نیز هست: ترس، فشار، تبعیض، سرکوب و وحشت. و چون همه این‌ها احساسات خاص انسانی است، پس پچپچه نیز خاص انسان‌هاست و به ملت و دین خاصی تعلق ندارد. به نظر نویسنده هر ملتی پچپچه نامه خودش را دارد که باید روایت شود. او می‌گوید «تا زمانی که ترس وجود دارد، پچپچه نیز وجود دارد». نویسنده می‌گوید: «در سال‌های کودکیم در دنیایی از پچپچه‌ها زندگی کردم. آن‌ها را با احتیاط بیان می‌کردند». در جایی دیگر می‌نویسد: «چیزهایی بود که اجازه نداشتم دربارة آن‌ها حرف بزنم. بخصوص اجازه نداشتم تحت شدیدترین تهدیدها، چه در کودکستان، و چه به هر فرد ناشناس، بگویم که در خانة ما با پچپچه حرف می‌زنند».

اما آن‌ها چرا با پچپچه حرف می‌زدند؟

با نگاهی به زندگی یکصد سال اخیر ارامنه خواهیم فهمید که چرا پچپچه زاده شده و چرا چنین گسترش یافته بود. ترسی که در دوران کودکی این مردم در تنشان رسوخ کرده بود بی‌گمان هیچگاه بطور کامل آنان را فرونگذاشت. این ترس، پچپچه‌ها زایید و به این شکل به وجود خود ادامه داد. بازماندگان قتل عام درباره آن رویدادهای وحشتناک با پچپچه و درگوشی صحبت می‌کردند و نویسنده از همان دوران کودکیش آن‌ها را می‌شنید. نویسنده می‌گوید پیران دوران کودکیم خود نیز در حیرت بودند که چگونه از میان آن وقایع هولناک گذشته و زنده مانده بودند.

نویسنده درباره انتخاب عنوان کتاب می‌گوید: روزی دیدم پدر بزرگم کاراپت نشسته و با خود پچپچه می‌کند. پرسیدم: «با پچپچه چه می‌گویی؟». پاسخ داد: «دارم کتاب می‌خوانم». گفتم: «چه طور می‌خوانی؟ کو کتاب؟». گفت: «کتاب لازم نیست. حفظ کرده‌ام». گفتم: «خوب، ولی اسم کتاب چیه؟ کی نوشته؟». گفت: «شاید روزی تو بنویسی!». و این چیزی است که اکنون انجامش می‌دهم. برای همین هم نام آن را «پچپچه‌نامه» نام گذاشته‌ام.

 

شب نویسندگان ارمنی
شب نویسندگان ارمنی

محتوای کتاب

این کتاب دارای 480 صفحه و 12 فصل است. ترتیب فصول بر اساس ترتیب زمانی نیست و محتوای هر فصل مستقل از دیگری است، اگرچه همه آن‌ها مجموعه‌ای را تشکیل می‌دهند و هر یک جایگاه خاص خود را در آن مجموعه دارند. رویدادهای هر فصل نیز ترتیب زمانی ندارد و گاه رویدادهای قدیمی پس از رویدادهای جدید می‌آیند. «پچپچه نامه» رمانی درباره تاریخ یکصد سال اخیر ارامنه است، با این حال، تقریبا از همه رویدادهای مهم قرن بیستم سخن می‌گوید. از الویس پریسلی سلطان راک تا په‌له سلطان فوتبال، از ترور کندی تا تولید عروسک باربی، و از سقوط هواپیمای حامل تیم فوتبال منچستر یونایتد تا زلزله هشت ریشتری در آلاسکا. اما محور اصلی این رمان شرح زندگی چند نسل از خانواده نویسنده است. داستان زندگی این چند نسل، نمونه و الگوی کوچکی است از تاریخ صدساله ارامنه امپراتوری عثمانی. تاریخی همراه با ترس و پچپچه. داستان از زبان اول شخص مفرد، یعنی خود نویسنده روایت می‌شود. او خاطرات خود از شخصیت‌های اصلی داستان و خاطرات خود آن‌ها از دوران کودکی‌شان را روایت می‌کند.

نویسنده در این کتاب به عوامل زمینه ساز نسل کشی می‌پردازد و به مهمترین آن‌ها، از جمله روی کار آمدن حزب اتحاد و ترقی در ترکیه و آغاز جنگ جهانی اول اشاره می‌کند. سپس به سیر وقایعی می‌پردازد که به یکی از مصیبت بارترین فجایع قرن بیستم انجامید، مانند: شب 24 آوریل و دستگیری چند صد تن از اندیشوران ارمنی، فراخواندن مردان ارمنی به ارتش عثمانی، سپس خلع سلاح آنان و ارسال به گردان‌های راهسازی و خاکریزی، و سرانجام تیرباران دسته جمعی آنان در نواحی دوردست، تبعید سراسری باقی مانده ارمنیان شامل سالخوردگان و زنان و کودکان به بیابان‌های بین‌النهرین، گذراندن آنان از هفت حلقه مرگ، از معموره، اصلاحیه، باب، مسکنه، دبسی، رقه و دیرالزور، نابودی تدریجی قافله‌های تبعیدی‌ها در طول مسیر و رسیدن درصد اندکی از آنان به آخرین حلقه مرگ، یعنی دیرالزور. نویسنده در فصول گوناگون کتاب به رویدادهای دیگر نیز می‌پردازد، مانند: تشکیل دادگاه‌های نظامی استانبول در سال‌های 1919 تا 1921 و صدور حکم محکومیت بسیاری از سرکردگان عثمانی و عاملان کشتار، فرار اکثریت آن محکومان به کشورهای اروپایی، تشکیل گروه انتقامجوی «نمسیس» یعنی الهه انتقامجویی یونان باستان، شرح بخشی از عملیات آن گروه در مجازات جانیان، ورود سیل عظیمی از فراریان ارمنی به خاک رومانی، جنگ جهانی دوم و نبرد استالینگراد، اردوگاه‌های کار اجباری در سیبری، گورهای دسته جمعی، پیدایش ایدئولوژی‌هایی که تبدیل به سلاح عقیدتی شدند، روی کار آمدن حکومت کمونیستی در رومانی، شورش بخشی از روستاییان رومانی بر ضد اشتراکی شدن کشاورزی و سرکوب آنان، ترور کندی و غیره. این‌ها وقایع مهم قرن بیستم هستند که جنبه فراگیر و بشری دارند، حد و مرز نمی‌شناسند، و کل بشریت را متاثر می‌سازند. پچپچه نامه شرح این زجرها و رویدادهای هولناک از نگاه مردمانی است که به جای لذت از زندگی، رنج بردند، مردمی که در طول زندگیشان سر از چندین کشور درآوردند، اما هیچگاه واقعاً سفر نکردند.

نویسنده می‌گوید اگرچه «پچپچه‌نامه» در برگیرنده تواریخ دقیق بسیار است، که حتی روز و ساعت و محل را نشان می‌دهد، اما کتاب درسی تاریخ نیست، آن را می‌توان کتاب وضعیت وجدان‌ها نامید. بنابراین، حتی اگر تاریخ سال و روز را هم از آن پاک کنیم، باز مفهوم کلی آن حفظ خواهد شد. کتاب از چیزهایی سخن می‌گوید که همیشه و همه جا اتفاق می‌افتند و مردم با آن‌ها آشنا هستند. نویسنده می‌گوید: در واقع، ماهیت «پچپچه‌نامه» در همه دوران بدون دگرگونی می‌ماند، مانند یک سرود کُر از یوهان سباستین باخ، مانند دری تنگ که مردم با خم شدن و فشرده شدن به یکدیگر از میان آن می‌گذرند. در جایی دیگر می‌گوید: «پچپچه نامه» چون برای دربار نوشته نشده، بیشتر از شکست خوردگان سخن می‌گوید تا پیروزمندان. از کسانی سخن می‌گوید که در صف ضعیفان قرار دارند یا به خواست خود در صف شکست خوردگان جای گرفته‌اند. کاراپت پدر بزرگ نویسنده معتقد بود که تاریخ را شکست خوردگان می‌نویسند نه پیروزمندان، چراکه این شکست خوردگان هستند که واقعا در راه اعتقادات خود جان می‌بازند.

پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌های نویسنده به او یاد دادند که از کسی نفرت نداشته باشد. به او یاد دادند که میان حکومت‌ها و ملت‌ها فرق بگذارد، به سرزمین مادریشان، به زادگاهشان، چه در ارمنستان غربی، چه آناتولی، چه ترکیه، چه آسیای صغیر و یا هر نامی که می‌توان بر آن گذاشت پایبند بمانند و دوستش داشته باشند. آن‌ها تا آخرین دم به آنچه در کودکی آموخته بودند پایبند ماندند، زبان و فرهنگ ترکی را از یاد نبردند، آوازهای ترکی خواندند و نام شماری از خوراکی‌ها و وسایل مورد استفاده خود از قایوه و جازوه و فینه و باستورما و سوجوخ و غیره را به ترکی ادا کردند. پدر بزرگش ستراک تا آخر عمر تعریف می‌کرد که در روزگار نوجوانی‌اش که از دست مرگ می‌گریخت و مبتلا به حصبه شده بود، او را خانواده‌ای ترک نجات داد، بیماری‌اش را درمان کرد، لباس ترکی پوشاند تا بتواند بدون برانگیختن نگاه شکاک ماموران بگریزد.

سبک رمان

رمان آمیزه‌ای است از واقعیت و خیال. این دو می‌توانند به سادگی جای یکدیگر را بگیرند. رویدادها چنان هستند که گاه خواننده به شک می‌افتد که آن چه روی می‌دهد در واقعیت است یا خیال. از این نظر، منتقدان میان «پچپچه نامه» و «صد سال تنهایی» اثر گارسیا مارکز همانندی‌هایی می‌بینند. رمان «صد سال تنهایی» داستان شش نسل از یک خانواده در دهکده‌ای دور دست در شبه جزایر کارائیب در آمریکای لاتین است، «پچپچه نامه» نیز داستان چند نسل از یک خانواده در نقاط دورافتاده آناتولی، سپس اروپای شرقی است. «پچپچه نامه» نه از صد سال تنهایی، که از صد سال مصیبت و دربه‌دری سخن می‌گوید.

برخی منتقدان «پچپچه نامه» را «صد سال تنهایی» در محیط اروپای شرقی می‌دانند. آنان برای بیان سبک کتاب صد سال تنهایی از اصطلاح «رئالیسم جادویی» استفاده می‌کنند. از خصوصیات ذاتی این سبک در هم تنیدن واقعیت و خیال است، همچنین بروز اتفاقاتی غیرعادی، از این رو، رمان پچپچه نامه نیز می‌تواند این سبک را داشته باشد. برای مثال، مرگ موجودی زنده است که در سراسر کتاب حضور دارد، با آدم‌ها نشست و برخاست دارد، دور و بر آن‌ها جست و خیز می‌کند و وقتی طرف را خوب شناخت، آنگاه وارد تن او می‌شود. نویسنده می‌گوید: زنده‌ها از آن آسمان هستند و مرده‌ها از آن زمین، فقط آدم‌های در حال احتضار به مرگ تعلق دارند. مرگ، حالت احتضار را بسیار دوست دارد و می‌خواهد این حالت تا جایی که می‌تواند بیشتر دوام آورد. مانند کسی که خوراکی لذیذی می‌خورد و نمی‌خواهد آن را زود تمام کند. حالت احتضار، جوپرک خوشگوار مرگ است. نویسنده در جایی دیگر از کتاب می‌نویسد: «پدر بزرگم گاه خود را در اتاقش حبس می‌کرد، ویلون می‌نواخت و آوازهای غمگین زمزمه می‌کرد. مرگ، پیش او می‌آمد و آن‌ها با هم از جمع مردگان سخن می‌گفتند؛ مرگ از مرده‌های قدیم تعریف می‌کرد، از آن افراد منحصر به فردی که اجازه داشت از آن‌ها نقل کند؛ مرده‌های قدیم به‌راستی اموال خصوصی او بودند… پدر بزرگم با مرگ از خود سخن می‌گفت، از گشت و گذارهای ما در میان بلوارهای بوستان، از بازی ما و غلتاندن بلوط‌ها، از نهنگ موبی دیک که با تریلر به بازار بخارست آورده بودند و ما بچه‌ها با وحشت نگاهش می‌کردیم و غیره. مرگ از این تعریف‌ها درمی‌یافت که پدر بزرگم هنوز در دنیا کاری برای انجام دارد، پس، بهانه‌ای می‌تراشید و می‌رفت».

 

در کتاب شخصیت‌های گوناگونی وجود دارند که مهمترین آنان سه نفر هستند: دو پدر بزرگ نویسنده و باجناق یکی از پدر بزرگ‌های او. نخست به معرفی این سه می‌پردازیم:

کاراپت وسکانیان– پدر بزرگ پدری نویسنده و اصلی ترین شخصیت کتاب است. او در سال 1893 میلادی در افیون قره حصار، جایی در مرکز آناتولی زاده شد. پدران او تاجر بودند و در اروپا رفت و آمد داشتند. با آغاز تبعیدها و کشتارها آن‌ها که در رومانی بودند بازنگشتند و بدین سان از مرگ نجات یافتند. مردی بود نیمه جدی و نیمه رمانتیک، ماهر، زرنگ و درسخوان. کسی بود که علم را فدای کسب و کار نمی‌کرد. نویسنده می‌گوید در حالی که پدر بزرگ مادری‌اش ستراک از فروش قهوه، کاکائو و کشمش پول درمی‌آورد، این پدر بزرگش یک کاسب همیشه ورشکسته بود، یا می‌توانست از آن هم بدتر شود، اگر باجناقش، ساهاک او را به حال خود رها می‌کرد. سپس ادامه می‌دهد: «اما ورشکستگی، تنها حرفه او نبود. پدر بزرگم کاراپت خواننده کُر کلیسا، ویلون‌نواز، نت‌نویس، موتورسوار، خوش‌نویس، عکاس، نقاش، آموزگار موسیقی، آموزگار زبان ارمنی، چهره‌پرداز و سوزن‌دوز بود، یعنی سرگرم همه حرفه‌هایی بود که سودی در بر نداشت». کاراپت وسگانیان در میان اطرافیان از احترام خاصی برخوردار بود و همه او را رهبر خود می‌دانستند. او در سال 1968 در سن 75 سالگی درگذشت.

ستراک ملیکیان– پدر بزرگ مادری نویسنده است. اهل ارزروم بود و کل افراد خانواده‌اش غیر از خواهر کوچکترش در قتل عام از میان رفتند. سربازان ترک برادر بزرگ او هاروتیون را جلو چشمانش سر بریدند و او را آزاد کردند تا بروند و این داستان را برای همگان تعریف کند. او نوجوانی 14 ساله بود و پس از مدتی دربه‌دری به ادسا رسید، سپس به رومانی رفت. در آن جا مغازه‌ای باز کرد و کسب و کاری راه انداخت. نویسنده درباره دو پدر بزرگ خود می‌نویسد: «خاندان من با دنیا بی‌حساب بود. پدر بزرگم ستراک جمع می‌کرد، و پدر بزرگم کاراپت، ریخت‌و‌پاش. کمونیسم همه را با هم برابر کرد. پدر بزرگم ستراک دیگر چیزی برای جمع کردن نداشت، و پدر بزرگم کاراپت چیزی برای ریخت‌و‌پاش». ستراک ملیکیان در طول زندگیش همه کسانی را که به او ظلم کرده بودند بخشود، از هیچ کس کینه‌ای به دل نگرفت و کسی را هم آزار نداد.

ساهاک شیطانیان– او 14 ساله بود که همراه خانواده‌اش به بیابان‌های سوریه تبعید شد. در میان راه مادربزرگ و پدرش را از دست داد. خواهرش حصبه گرفته بود و در حال احتضار بود. مادرش هرمینه برای نجات جان ساهاک تصمیم گرفت او را به یک عرب بدوی بسپارد، و آن عرب البته برای آن که مبادله پایاپای باشد کیسه‌ای آرد به هرمینه داد. ساهاک که اعراب او را یوسف نام نهادند چندگاهی در میان عشایر بدوی زیست و سرانجام روزی سوار بر اسب گریخت و پس از چندی با درنوردیدن راهی طولانی سر از رومانی درآورد. با آرمنوهی خواهر زن کاراپت وسگانیان ازدواج کرد و با کاراپت باجناق شد. همچنین با تولد نویسنده و غسل تعمید او عنوان پدر تعمیدی وی را پذیرفت. ساهاک در سراسر عمرش با یوسف درونش زندگی کرد و عذاب کشید.

IMG_2172

افزون بر این سه تن، شخصیت‌های دیگری در رمان وجود دارند که برخی از ایشان را معرفی می‌کنیم:

میساک تورلاکیان- در سال 1890 در روستای گیوشانا از توابع طرابوزان زاده شد. از دوران کودکی با سلاح زندگی کرد، وارد ارتش ترکیه شد، سپس با شروع جنگ جهانی اول به پارتیزان‌های قفقاز پیوست و پس از کشته شدن اعضای خاندانش در سال 1915 به صف انتقامجویان درآمد. یکی از عاملان کشتار ارامنه باکو به نام بهبود خان جوانشیر را شناسایی کرد و در استانبول به قتل رساند. سپس به رومانی رفت و در جنگ جهانی دوم برای براندازی سلطه شوروی بر ارمنستان مبارزه کرد. با ورود ارتش سرخ به رومانی به آمریکا مهاجرت کرد و در همان جا در سال 1968 درگذشت.

هاروتیون خندیریان– سفیر جمهوری ارمنستان در سال‌های 1918-1920 در رومانی که پس از سقوط این جمهوری و برقراری حکومت شوروی در ارمنستان باز هم با سرسختی سفارت ارمنستان را گشوده نگاه می‌داشت. پس از آن که قرار شد سفارت ارمنستان تعطیل شود به ناگهان ناپدید شد و دیگر هیچ اثری از او دیده نشد. درباره غیب شدن او افسانه‌ها سراییدند.

دراستامات کانایان یا سردار درو- او در سال 1905م زمانی که 21 سال داشت، ناکاشیدزه استاندار روسیه تزاری را که عامل کشتار ارمنیان باکو بود به سزای اعمالش رساند. سپس وزارت جنگ جمهوری ارمنستان (1920-1918) را بر عهده گرفت، اما با سقوط این جمهوری از سوی شوروی‌ها دستگیر شد. در سال 1924 بنا به دلایل نامعلومی آزاد شد و به رومانی رفت. با شروع جنگ جهانی دوم به آلمانی‌ها پیوست تا با کمک آنان ارمنستان را از سلطه شوروی نجات دهد، اما با شکست آلمان در استالینگراد رویاهای او ناکام ماند. پس از آن به لبنان سپس به ایالات متحده رفت و در سال 1956 درگذشت.

هاروتیون فرینگیان- به سال 1873م در ارزروم زاده شد. در جنگ جهانی اول، در هنگام فراخوان ارتش عثمانی برای سربازگیری از خدمت در ارتش عثمانی سر باز زد و اینگونه نجات یافت و به رومانی گریخت. در آن جا کسب و کاری راه انداخت و به تدریج به سلطان قند رومانی تبدیل شد. وصیتنامه‌ای نوشت که پس از مرگش اموالش صرف امور خیریه شود. اما پیش از فرا رسیدن مرگ، رژیم کمونیستی به سراغ او آمد و کل اموالش مصادره شد. او سال‌ها با وصیتنامه‌اش زندگی کرد با این امید که روزی حکومت پیشین باز آید و او به اموالش دست یابد. مدتی با این امید و با فروش گردو در کوچه و کلیسا گذراند و سرانجام در سن 85 سالگی درگذشت. او را با وصیتنامه‌اش به خاک سپردند.

لئون زهراب- پسر گریگور زهراب، نویسنده نامی و نماینده ارامنه در مجلس عثمانی بود. زمانی که ماموران عثمانی برای دستگیری او به خانه‌اش رفتند، او به پسرش دستور داد در پشت پرده پنهان شود و به هیچ وجه بیرون نیاید. لئون از پشت پرده شاهد دستگیری پدرش شد و واپسین بار به چهره او نگریست. ماموران عثمانی گریگور زهراب را دستگیر و تبعید کردند و در راه تبعید به قتل رساندند. لئون، سرافکنده از این که نتوانست هیچ کاری برای نجات پدرش انجام دهد، و در حالی که تنها نگاه پدر را با خود داشت، به رومانی رفت و پس از چندی تلاش و کوشش کسب و کار بسیار موفقی راه انداخت. او هر چه ثروتمندتر می‌شد، بر اندوه و بغضش افزوده می‌گشت. با روی کار آمدن دولت کمونیستی در رومانی اموال عظیم او مصادره شد و او با زندگی در خانه‌ای محقر بار دیگر فرصت یافت با نگاه پدرش دیدار کند. این نگاه تنها چیزی بود که برایش باقی مانده بود.

هاروتیون فرینگیان- به سال 1873م در ارزروم زاده شد. در جنگ جهانی اول، در هنگام فراخوان ارتش عثمانی برای سربازگیری از خدمت در ارتش عثمانی سر باز زد و اینگونه نجات یافت و به رومانی گریخت. در آن جا کسب و کاری راه انداخت و به تدریج به سلطان قند رومانی تبدیل شد. وصیتنامه‌ای نوشت که پس از مرگش اموالش صرف امور خیریه شود. اما پیش از فرا رسیدن مرگ، رژیم کمونیستی به سراغ او آمد و کل اموالش مصادره شد. او سال‌ها با وصیتنامه‌اش زندگی کرد با این امید که روزی حکومت پیشین باز آید و او به اموالش دست یابد. مدتی با این امید و با فروش گردو در کوچه و کلیسا گذراند و سرانجام در سن 85 سالگی درگذشت. او را با وصیتنامه‌اش به خاک سپردند.

لئون زهراب- پسر گریگور زهراب، نویسنده نامی و نماینده ارامنه در مجلس عثمانی بود. زمانی که ماموران عثمانی برای دستگیری او به خانه‌اش رفتند، او به پسرش دستور داد در پشت پرده پنهان شود و به هیچ وجه بیرون نیاید. لئون از پشت پرده شاهد دستگیری پدرش شد و واپسین بار به چهره او نگریست. ماموران عثمانی گریگور زهراب را دستگیر و تبعید کردند و در راه تبعید به قتل رساندند. لئون، سرافکنده از این که نتوانست هیچ کاری برای نجات پدرش انجام دهد، و در حالی که تنها نگاه پدر را با خود داشت، به رومانی رفت و پس از چندی تلاش و کوشش کسب و کار بسیار موفقی راه انداخت. او هر چه ثروتمندتر می‌شد، بر اندوه و بغضش افزوده می‌گشت. با روی کار آمدن دولت کمونیستی در رومانی اموال عظیم او مصادره شد و او با زندگی در خانه‌ای محقر بار دیگر فرصت یافت با نگاه پدرش دیدار کند. این نگاه تنها چیزی بود که برایش باقی مانده بود.

پس از آن تالین بندری بخشی از رمان ” پچپچه نامه ” اثر واروژان وسکانیان را خواند .

تالین بندری
تالین بندری

و سرانجام روبینا گالوستیان پیام واروژان وسکانیان نویسنده کتاب ” پچپچه نامه ” را قرائت کرد که شرح پیام از این قرار است :

مدعوین عزیز و گرامی شرکت کننده در مراسم روخوانی عمومی کتاب

خانم ها ؛ آقایان

از طرف ارمنیان رومانی صمیمانه ترین درودهای خود را تقدیمتان می کنم و مراتب تحسین و شگفتی خود را از ارمنیان ایران که طی قرن های متمادی در آن خاک و بوم زندگی کرده و فرهنگ و ادب خود را حفظ کرده اند ابراز می دارم. آرزومندم در آینده نیز بتوانیم روابط صمیمانه و همکاری های نزدیک با هم داشته باشیم.

اینک که کتابم « پچپچه نامه» به زبان فارسی ترجمه شده است امیدوارم پس از چاپ آن به ایران سفر و درمراسم رونمائی آن شرکت کنم. باشد تا فرصتی برای همکاری های روزافزون فراهم گردد.

باعث خوشحالی من است که در تهران روخوانی از کتاب « پچپچه نامه » همزمان با روخوانی عمومی جهانی برگزار می شود که طی آن چندین کتاب درباره نسل کشی ارمنیان نیز معرفی خواهند شد. کتاب « پچپچه نامه» شهرتی جهانی کسب کرده و تا کنون به حدود بیست زبان زنده دنیا ترجمه شده است.

در پایان، یک بار دیگر به کلیه مدعوینی که در جلسه روخوانی کتابم شرکت کرده اند درود می فرستم و برایشان آرزوی موفقیت و بهروزی دارم.

به امید دیدار

واروژان وسکانیان
رئیس جامعه ارمنی رومانی ؛ سناتور
17 فروردین 1394

روبینا گالوستیان
روبینا گالوستیان

 * عکس ها از : ژاله ستار