بار دیگر آقای بازیگر

پس از آن نوبت به پری صابری رسید تا از خاطراتش با عزت الله انتظامی این گونه سخن بگوید :

« دلم می‎خواست که عزت‎الله انتظامی خودش اینجا بود تا برایتان از خاطراتمان بگویم ، ولی خوب ظاهراً برایشان گرفتاری کوچکی پیش آمده است که نتوانستد امشب اینجا حاضر شود .

من سال 1342 که به ایران وارد شدم هیچکس را نمی شناختم و وقتی به اداره تئاتر در باغ صبا رفتم ، خانه خیلی حقیر و فقیرانه‎ای دیدم که همکاران تئاتری در آنجا مشغول کار بودند ، از جمله عزت الله انتظامی و خیلی های دیگر که چون امشب شب عزت است از او صحبت می کنم .

عزت الله انتظامی از اولین نگاه برای من جلوه یک بازیگر بسیار درخشان را داشت ، کم کم که با او بیشتر آشنا شدم شرافت او و وابستگی‎اش به تئاتر هم من را به شدت تحت تاُثیر قرار داد .

یکی از خاطراتی که من با او دارم مربوط به روزیست که ما تئاتر کرگدن را در دانشگاه تهران به روی صحنه می بردیم ، من تهیه کننده ، حمید سمندریان کارگردان و عزت الله انتظامی بازیگر نقش اصلی نمایش بود . آنچه برای من خیلی جالب بود ساعت حضور انتظامی در سالن بود ؛ ساعت 9 شب نمایش بروی صحنه می‎رفت و عزت از ساعت 2 بعد از ظهر می‎آمد و در دخمه کوچکی که برای استراحت عوامل نمایش بود تمرکز می‎گرفت و تا ساعت 9 شب با احدی حرف نمی‎زد ؛ این کار را هر روز تکرار می کرد و این برای من خیلی عجیب بود و تنها مواردی که عزت کمی بدخلق بود و با کسی حرف نمی‎زد همین ساعاتی بود که بر روی کارش تمرکز می ‎کرد ؛ وقتی به صحنه می‎آمد از تأثیری که بر روی مردم می‎گذاشت حیرت‎زده می‎شدم چون به طور کلی کاراکتر او تغییر می کرد و تبدیل می شد به یک بازیگر بسیار قَدَر که جز به تئاتر به هیچ چیز دیگری فکر نمی کند ؛ فکر می کنم این قضیه مربوط به سال 1350 باشد ؛ نمایش او به شکل عجیبی مورد استقبال مردم قرار می‎گرفت .

_پری صابری ـ عکس از متین خاکپور
پری صابری ـ عکس از متین خاکپور

عزت به طور خود به خود یک مایه طنز در وجودش هست و وقتی هم که نقش جدی بازی می‎کند قدرتمند ظاهر می‎شود، موقعی که ” کرگردن ” را اجرا می کردیم که جنبه های سیاسی – انتقادی هم داشت ، جمله ای بود که او به هر شکلی بیان می کرد ، چه نجوا می کرد و چه فریاد می زد مردم آنقدر تشویقش می کردند که نمی توانست ادامه دهد . من خاطرات خیلی عجیب و صمیمانه ای با او دارم و از او بسیار یاد گرفته ام و دیده ام که اگر یک بازیگر بخواهد تمام وجودش را در اختیار تماشاگران بگذارد باید این چنین کار کند . فکر می کنم که در تمام طول زندگیش این عشق به تئاتر را که برایش مقدس بود حفظ کرد ؛ او عزت بزرگ بازیگران و هنرمندان تئاتر است و جایش امشب اینجا خیلی خالیست . خیلی خوشحالم که بزرگان عرصه هنر امشب اینجا هستند و سعی می کنند که جای خالی او را مقداری پر کنند .»

سخنرانی بعدی این مراسم داریوش مهرجویی بود که از سال‎ها کار با عزت‎الله انتظامی چنین حکایت کرد:

« در مورد عزت الله انتظامی خیلی چیزها می‎توانم بگویم ، از سال 45 یا 46 من با او شروع به کار کردم و در این مدت علاوه بر کارهای مشترکی که با هم می کردیم دوست صمیمی و خانوادگی هم نیز بوده ایم ؛ از همان اول که عزت الله انتظامی را دیدم شیرینی و کاریزما و قیافه متفاوتش برایم جالب بود .

برنامه فیلم ” گاو” پیش آمد و من با ایشان که کاراکتر اصلی آن فیلم بود و نیز با علی نصیریان ، پرویز فنی زاده ،جمشید مشایخی ، مهین شهابی و … آشنا شدم . در واقع از طریق آقای ساعدی من با عزت الله انتظامی و گروهش آشنا شدم و خود ساعدی را از زمانی که در آمریکا بودم می شناختم و مناسباتی با هم داشتیم و وقتی که به تهران آمدم رفت و آمدمان خیلی بیشتر شد و فیلمنامه ” گاو ” به وجود آمد و ساعدی من را به بچه های تئاتر سنگلج معرفی کرد که در آن زمان بهترین تئاترها در آنجا اجرا می شد ، مخصوصا کارهای خود ساعدی : ” چوب بدست های ورزیل “، ” آی با کلاه آی بی کلاه ” و… ؛ اینکه چنین آثاری در ایران ساخته می‎شد برای من خیلی جالب بود . در آن سالها من خیلی جوان بودم و بقیه دوستان در تئاتر سنگلج همگی حرفه ای و کارکرده بودند و سن و سالشان نیز از من بیشتر بود ، به همین دلیل پذیرفتن من کمی برایشان سخت بود ، ولی بالاخره در طول کار و تمرین توانستم خودم را به آنها نشان دهم .

در مورد بازی انتظامی در ” گاو ” باید بگویم که عمیقا در نقش خودش فرو رفته بود و به نظر من یکی از بهترین اجراهای سینمایی‎اش بود کما اینکه اخیراً که این فیلم در پاریس پخش شد بسیار مورد استقبال قرار گرفت حتی شاید خیلی بیشتر از اجرایش در تهران ، و در آن جا چند روزنامه و مجله این فیلم را یکی از شاهکارهای سینمایی جهان معرفی کرده‎اند .

شرایط کار در آن ده بسیار سخت بود و ما با هر سیاست و راه و روشی بود سعی کردیم عوامل را راضی نگه داریم و در نهایت کار با همه سختی هایش تمام شد و باز هم همان مشکل همیشگی سانسور و توقیف پیدا شد ؛ این کار یک یا دو سال توقیف بود و شانس به ما رو کرد و برای جشنواره شیراز تصمیم گرفتند این فیلم را برای اولین بار پخش کنند . کسی هم نمی توانست اعتراضی کند چون فیلم در وزارت فرهنگ وقت و با بودجه آنها ساخته شده بود ؛ بعد از اینکه در جشنواره شیراز فیلم نمایش داده شد و مورد استقبال قرار گرفت ، ما هم جرئت کردیم و یک نسخه قاچاق از این فیلم را توسط یک دوست فرانسوی به خارج از ایران فرستادیم و بلافاصله این فیلم در فستیوال ونیز شرکت داده شد و هم جایزه گرفت و هم اینکه بسیار مورد استقبال مطبوعات خارجی قرار گرفت ، در حالی که در ایران فیلم را سانسور کرده بودند چون ایران را کشور فقیری نشان می‎داد اما همین فیلم در خارج از کشور نام هنر ایران را بیش از همیشه بر سر زبان ها انداخت .

کار عزت بسیار درخشان بود و همان طور که پری صابری گفت آنچنان در نقشش فرو می رفت که همه چیز را فراموش می کرد؛ یادم هست سفری بود که دو سه روزی به عوامل زمان دادیم تا به تهران بیایند و استراحت کنند ولی عزت نیامد و آنجا ماند ؛ حتی یادم می آید در آن دوره برای تمرکز بیشتر روی نقشش گاهی اوقات در طویله ده زندگی می کرد .

داریوش مهرجویی ـ عکس از متین خاکپور
داریوش مهرجویی ـ عکس از متین خاکپور

داریوش مهرجویی در ادامه با تعریف کردن خاطراتی و شوخی با عزت الله انتظامی در غیاب او مورد تشویق حاضرین قرار گرفت.

مهرجویی در ادامه افزود : « از آن به بعد عزت یار من شد و در” آقای هالو ” نیز با هم کار کردیم که با بازی در دو نقش در این فیلم بسیار خوش درخشید و اتفاقا نقش دلال خیلی مناسبش بود و همین موضوع منبع الهام من شد برای نوشتن ” اجاره‎نشین ها ” و عباس آقا سوپر گوشت ؛ کارمان را همین طور با فیلم‎های دیگر ادامه دادیم مثلا ” دایره مینا ” و بعد از انقلاب هم ” اجاره نشین‎ها ” ، ” هامون ” ، ” بانو” و …. ولی از یک جایی به بعد چون سن و سالی از او گذشته بود دیگر نقشی نبود که مناسبش باشد .

بعدها در کاری به نام ” بیا تا برویم ” نقشی برایش نوشتم که خودش بسیارعلاقه نشان داد ولی به فیلم اجازه ساخت ندادند. این کار ، اثری بود هم ردیف هامون با درون مایه فلسفی و عرفانی ؛ به او گفتم که عزت من نقش اصلی این فیلم را برای تو نوشته ام که نقش آدمی عرفانی و مذهبی است که از کربلا بر می‎گردد و تجربه خیلی عجیب و غریبی دارد و نگاهش نسبت به خودش ، وجود ، دنیا و … تغییر می کند و در مرز شک و یقین است . امیدوارم که روزی به این فیلم اجازه ساخت بدهند و بتوانیم مجددا شاهد هنرنمایی عزت الله انتظامی باشیم .»

مسعود کیمیایی به عنوان سخنران بعدی از تجربه‎ای که با انتظامی داشته ، چنین می‎گوید : « من فقط یک فیلم با عزت الله انتظامی ساختم ولی همان یک فیلم هم چون با هم در سفر بودیم زیاد همدیگر را می دیدیم ، به نظر من انتظامی در کار خودش مرد بزرگیست ، من به اندازه داریوش با او خاطره ندارم و زیاد ایشان را نمی‎شناسم اما آن قدری که می‎شناسم از او پاکی دیدم و انسانی است فوق‎العاده .»

مسعود کیمیایی ـ عکس از ژاله ستار
مسعود کیمیایی ـ عکس از ژاله ستار

سپس ایرج راد از انتظامی سخن می‎گوید : « امشب شب آقای بازیگر است ، آقای بازیگری که سالهای سال زحمات زیادی کشید و افتخار این مملکت است ، افتخاری که در سن 91 سالگی متاسفانه به دلیل کسالت امشب اینجا در شب خودش حضور ندارد ، افتخاری که در تمام این سالها با مریضی و مشکلات دست و پنجه نرم کرد و خم به ابرو نیاورد ، افتخاری که تکرار ناپذیر است ، افتخاری که خیلی ها روی دوش او بالا رفتند ، افتخاری که زحمات فراوان کشیده و نامش فراتر از مرزهای ایران رفته است ، افتخاری که دو نقش را یک جور بازی نکرده است ، افتخاری که جا دارد کتاب ها در باره نحوه بازیگری او و توانمندی بازیگری او نوشته شود و در دانشکده ها درس داده شود ، افتخاری که در هر جا حضور پیدا می کند ، همه مردم به پا می ایستند و برایش احترام قائلند ؛ من افتخار می کنم سال های سال در کنار این استاد بزرگ ، اسوه بازیگری و انسانی که از جایگاه بسیار پائین مالی کارهای بزرگی انجام داد و افتخار آفرید ، بوده ام ؛ من افتخار می کنم که سر کلاسی نشستم که با وجود 21 سال اختلاف سنی با عزت الله انتظامی در دانشگاه تهران با او همکلاس بودم .

از خصایل و واقعیت های انتظامی بگوییم ، از شیفتگی و بزرگمردی ، از عاشقانه با هنر زیستن او بگوییم .

عزت الله انتظامی زمانی که فیلم ” گاو ” را بازی کرده بود ، بر سر کلاس درس چون یک شاگرد کوچک می‎نشست و در جایی که استاد خودش جلوی ایشان بلند می شد و می گفت من خجالت می کشم که شما در جایگاه شاگردی نشسته اید و من پشت میز تدریس ، اما او بزرگ منشانه اتودهایی را که استاد برای شاگردهای کوچک داده بود عین سایر شاگرد ها انجام می داد ؛ استاد انتظامی هرگز سر هیچ تمرینی و هیچ فیلمبرداری و یا جلسه ای نبوده که یک ساعت زودتر حضور نداشته باشد .

IMG_2010

من از مردی می‎گویم که وقتی با تمام بزرگواری و توانمندیش می خواست به روی صحنه برود به خود می لرزید ، توکل می کرد و وقتی روی صحنه می رفت ، می درخشید و تأثیرگذار بود ؛ تاثیرات فراوانی از نوع بازیگری ، سیستم بازیگری ، … چرا از اینها صحبتی نمی کنیم ؟! چرا با افتخاراتمان اینگونه رفتار می کنیم ؟

من سال‎های سال در دانشکده و اداره تئاتر با انتظامی بودم ، اگر قرار بود تمرینی ساعت هشت شروع شود او هفت صبح با آن فولکس قورباغه‎ای‎اش در خیابان پارس در جلو اداره تئاتر بود ، می رفت دور میدان فردوسی می گشت و یک ربع به هشت از پله ها بالا می آمد ، او جزو اولین کسانی بود که سر تمرین حاضر می شد ، اگر ساعت هشت و ربع اجراهای تماشاخانه سنگلج بود ، عزت الله انتظامی حتما ساعت پنج و نیم آنجا حضور داشت ؛ او با تمام عشق و توانمندیش کار تئاتر و بازیگری می کرد ، هنوز که هنوز است در این سن ، هر جا صحبتی از تئاتر یا جمع هنرمندان است ، او همواره حاضر است و بارها دیدم از پله های خانه تئاتر چگونه و با چه زحمتی بالا می‎آید؛ کارهای جوان ها را می بیند و همه را تشویق می کند .

در جاهایی که لازم است به دیگران کمکی شود چه مالی و چه معنوی ، عزت الله انتظامی پیش قدم است . راجع به عزت الله انتظامی در این مختصر نمی توان صحبت کرد ولی آنچه که مهم است این است که انتظامی همانطور که یک بازیگر بزرگ است یک انسان بزرگ نیز هست .»

و بعد نوبت به پرویز پرستویی رسید تا درباره اسطوره و الگوی زندگی‎لش چنین بگوید اما پیش از آن که وی رشته کلام را به دست بگیرد، عزت الله انتظامی که در بیمارستان بود و حالش کمی مساعد شده بود توانست تلفنی چند کلمه‎ای با علاقمندان خود سخن بگوید:

« با تمام علاقه و عشقی که داشتم تا دور هم جمع شویم و من از محضر همه استفاده کنم ولی خوب گرفتاری برایم پیش آمد و ناچار شدم به بیمارستان بیایم و هنوز هم در بیمارستان هستم ؛ از تک تک کسانی که زحمت کشیدند و برای من آمدند عذرخواهی می کنم و دست تک تکشان را می بوسم ، خدانگهدار .»

است

عزت‎الله انتظامی تلفنی با حاضران حرف می زند ـ عکس از متین خاکپور
عزت‎الله انتظامی تلفنی با حاضران حرف می زند ـ عکس از متین خاکپور

سپس پرستویی چنین ادامه داد : « من در عرصه سینما و تئاتر برای خودم پنج تنی تعریف کرده‎ام که رأس آن عزت الله انتظامی است و چهار استاد دیگر علی نصیریان ، محمد علی کشاوز، داود رشیدی و جمشید مشایخی هستند . آقای راد از اداره تئاتر می گفتند و شاید باورتان نشود که من روزها در مقابل اداره تئاتر می ایستادم که فقط بتوانم این عزیزان را تماشا کنم ؛ بازیگر آماتوری بودم که در نازی آباد و دروازه غار تئاتر آماتوری کار می کردم و آرزویم این بود که استاد عزت الله انتظامی ، عزت سینمای ایران را از نزدیک ببینم .

من و استاد انتظامی قبل از اینکه با هم کار هنری مشترکی بکنیم به یک سری فعالیت های اجتماعی وارد شدیم که بنده در رکاب ایشان بودم . من تنها یک بار در فیلم ” دیوانه‎ای از قفس پرید ” افتخار همکاری با ایشان را داشتم و آنجا تازه معنای بازیگری را فهمیدم ؛ آن دوره همکاری ، شب و روزهای پر افتخار زندگی من بوده و هست و آنجا خیلی چیزها آموختم .

یکی از خصایلی که استاد انتظامی دارد و ایرج راد به آن اشاره کرد این است که خیلی جوانان را تشویق می کند و اگر جوان مستعدی ببیند که خوب کار می کند به هر طریق پیدایش می کند و به او می گوید که چه کاری باید بکند و بنده یکی از این آدمها بودم ؛ ایشان بیش از هر چیز به من ” نه ” گفتن را آموخت ؛ من هیچ ادعایی در عرصه بازیگری یا هیچ چیز دیگری در زندگی ندارم به جز نه گفتن ، این نه گفتن خیلی سخت است مخصوصا در عرصه سینما ، ولی استاد انتظامی به من آموخت که به کار حال حاضرم فکر کنم نه به آینده و کارهای بعدی و به من می گفتند که از خودت مراقبت کن ، بازیگر خوب بودن تنها مهم نیست بلکه انسان بودن مهم است .

فکر می کنم که افرادی شبیه عزت الله انتظامی تکرار ناشدنی هستند و خدا سایه این افراد را بر سر ما نگه دارد .

پرویز پرستویی ـ عکس از ژاله ستار
پرویز پرستویی ـ عکس از ژاله ستار

 

ما دو نفر دیگر را هم از دست دادیم که به نظر من اینها هم تکرار ناشدنی هستند ، یکی پرویز فنی زاده و دیگری خسرو شکیبایی . »

سپس پرویز پرستویی شعری از سیمین بهبهانی خواند که طبق گفته خودش حال و هوای شعر برایش یادآور منش و شخصیت عزت الله انتظامی‎است .

از دیگر بخش‎های شب عزت الله انتظامی پخش قسمت‎هایی از فیلم مستندی بود که غزاله سلطانی ساخته و پس از آن نیز کتابی با عنوان من عزتم، بچة سنگلج نوشته که انتشارات سخن آن را منتشر کرده است و سرانجام غزاله سلطانی در سخنانی کوتاه از تجربه دیدار و نشست و برخاست با عزت‎الله انتظامی چنین روایت کرد :

« من می‎خواستم به گذشته‎ها برگردم ، به کوچه و خیابان‎های تهران قديم، می‎خواستم از لاله‎زار بدانم، از تماشاخانه‎هاي آن و روزهای درخشانش ، از تئاتر پارس و سنگلج. و از همه مهمتر از جمع آدمهایی که برای من بزرگ بودند و هستند از نوشين، ساعدی، مهرجویی و دولت آبادی. از آدم‎هایی که خاطره نوجوانی‎ام با نوشته و فیلم های آنها گذشته است . من به دنبال گذشته هایی بودم که هوش و حواس را از من ربوده بود.

آدمهایی نادری هستند که به این گذشته راه دارند. این موهبت بزرگ زندگی من بود که توانستم با هنرمندي همراه باشم و او پدرانه  و بزرگوارانه من را به خاطرات و تجربياتش راه داد، و اجازه داد تا آنها را مکتوب و ثبت کنم . می دانستم او حرف هایش تاریخ شفاهی ماست. می دانستم ازگذشته او راهی به این روزگار هست. حالا میتوان از ميان حرف هايش لاله‎زار را دید می توان از آنجا تاتری را در  سنگلج  به تماشا نشست . خیلی زود فهمیده بودم که  گذشته انتظامی تنها گذشته خودش نیست . گذشته ي همه ي سرزمين ماست. اما چگونه می‎توان با یک بازیگر به گذشته رفت؟  تمام روزهایی را که برروی کتاب کار می کردم به این نکته  فکر می کردم مرز بین خاطرات و  آنچه روایت خاطره می نامیم کجاست ؟ او همان قدر از شخصیت های فيلمه‎ايش ملموس و زند ه حرف می زد که  از مادرش، کودکی اش و خانواده اش. گاهی مرز میان بازی و زندگی را گم می کردم. کجا دارد با این روایت بازی می کند؟ نکند الان هم دارد بازی می کند؟ نکند  گذشته رابه نفع خودش تمام می کند .

گاهی حکایتي واحد را شيرين روايت مي كرد و لحظه اي بعد همان را پر از غم و اندوه. او می توانست همه چیز را به بازی بگیرد. حالا دیگر مهم واقعیت آنها نبود بلکه من مبهوت شیوه جان دادن به روایت هایی بودم که هر لحظه می توانستند واقعیت باشند. خاطرات او سرشار  از این لحظه هاست .

غزاله سلطانی ـ عکس از ژاله ستار
غزاله سلطانی ـ عکس از ژاله ستار

او از ميان تمام عکس ها و انبوه کاغذهای زرد ِخاک گرفته چیز برزگی به من آموخت. همان چیزی که زندگی‎اش را به پای آن گذاشت. ما زندگی را بازی مي‎کنیم .»

از او آموختم كه بايد بي دريغ عشق ورزيد، تابيد و سرشار بود از شور زندگي. از او آموختم زندگی بازی ست. اما برای آنکه بازی ها به بازی گرفته نشود باید جدی بازی کرد.»

در پایان غزاله سلطانی به همراه اصغر علمی ، مدیر انتشارات سخن، یک نسخه از کتاب را به سخنران‎های این مراسم اهدا کرد.

 

 

عکس روی جلد کتاب از متین خاکپور
عکس روی جلد کتاب از متین خاکپور