شب کیکاوس جهانداری برگزار شد
سپس از دکتر صادق سجادی که عضو شورای عالی و مدیر گروه دایره العمارف بزرگ اسلامی است و زندهیاد کیکاوس جهانداری تا همین سالهای اخیر به طور مداوم با این مرکز همکاری نزدیک داشت ، دعوت کرد تا جلسه را شروع کند.
دکتر صادق سجادی در آغاز بار دیگر درگذشت استاد جهانداری را به خانواده و دوستداران فرهنگ این مرز و بوم تسلیت گفت و چنین ادامه داد:
بنده به اعتبار این که سالهای متمادی، نزدیک به سی سال، با مرحوم جهانداری در مرکز دایرهالعمارف همکار بودم، چند نکته را اشاره میکنم.
مرحوم استاد جهانداری بعد از فارغالتحصیلی از رشته زبانهای خارجی دانشگاه، بعد از تأسیس کتابخانه مجلس سنا، به پیشنهاد مرحوم و مدیریت دکتر زریاب خویی به سمت معاونت کتابخانه سنا برگزیده شدند. در آن هنگام کتابخانه مجلس سنا که دکتر زریاب اصرار داشت کتابخانه تخصصی ایرانشناسی و اسلام شناسی باشد و تمایل چندانی به مراجعه عام به کتابخانه نداشتند کارمندان زیادی نداشت طوری که مرحوم جهانداری در مصاحبه با خانم افراسیابی گفتهاند غیر از آقای زریاب، ریاست کتابخانه ، مرحوم آقای جهانداری، آقای تربیت و آقای محجوب در آنجا بودند.
چندی پس از شروع کار مرحوم جهانداری، استاد زریاب برای ادامه تحصیل و دفاع از رساله خود به آلمان رفتند و کارها یکسره به دست آقای جهانداری افتاد و آقای تربیت هم به عنوان سرپرست دانشجویان ایرانی در خارج از کشور ، دانشجویان مقیم اروپا به آلمان رفتند و کار کتابخانه مجلس سنا یکسره به دست مرحوم جهانداری و آقای محجوب افتاد. دکتر زریاب چهار سال بعد برگشتند و البته ریاست کتابخانه را داشتند ولی اندکی بعد برای تدریس به دانشکده پژشکی رفتند و مجدداً استاد جهانداری یک تنه، به عنوان معاون کتابخانه مجلس سنا کار را ادامه دادند. بعد از بازگشت دکتر زریاب و مخصوصاٌ انتقال مرحوم دکتر زریاب به دانشگاه تهران، استاد جهانداری در سال 1345 به ریاست کتابخانه مجلس سنا منصوب شدند و تا 1357، وقوع انقلاب اسلامی در همین سمت بودند. استاد جهانداری در 1363 به دایرهالمعارف بزرگ اسلامی آمدند. آقای دکتر زریاب و دکتر تفضلی هم بودند و روزهای سه شنبه مخصوصاٌ بخش تاریخ مجمع این دوستان کهن و فضلا بود که با هم همکاری میکردند. روزهای سه شنبه استاد زریاب به دایره العمارف میآمدند و بنده هم به عنوان دستیار ایشان عضو کوچکی از آن جمع بودم »
دکتر سجادی در ادامه سخنان خود درباره زندهیاد جهانداری افزود :« مرحوم جهانداری با تسلط و احاطهای که بر کتابهای ایرانشناسی و اسلامی شناسی که در اروپا داشتند، خیلی از اوقات گره گشای مسائل دیگر استادان در این گروه بودند. استاد جهانداری مسئولیت بخش زبانهای خارجی را در دایرهالعمارف بزرگ اسلامی بر عهده داشتند که در آن زمان شناسایی و گردآوری کتابهای ایرانشناسی و اسلامی شناسی در اروپا بر عهده این بخش بود.
آقای جهانداری در این سی سالی که من با ایشان مأنوس بودم، عشق عجیبی داشت که محققین جوان را راهنمایی بکند ، کمک بکند هم در یافتن منابع تحقیقی و هم در دسترس قرار دادن این منابع و اگر هم لازم بود ترجمه این منابع. فهرست جامعی، مثلاٌ قریب به 500 مدخل از کتابهای محققین اروپایی در زمینههای ایرانشناسی و اسلام شناسی استخراج کرده بودند. »
و سپس دکتر سجادی در پایان سخنان خود اشاره کرد که اگر من بخواهم به تمامی آنچه استاد جهانداری در دایره العمارف بزرگ اسلامی طی این سی سال انجام دادند، بپردازم وقت زیادی را خواهد گرفت و به همین بسنده میکنم »
سپس دکتر نوش آفرین انصاری از سالها آشنایی و دوستی با مرحوم جهانداری سخن گفت:
« سلام عرض میکنم به شما عزیزان و مثل همیشه سخنم را با یاد خانواده عزیز افشار شروع میکنم. دکتر محمود افشار، ایرج ، خسرو، بابک، شایسته خانم . وقتی شبهای بخارا را ترک میکنیم، همیشه پیرمردی در کنار در نشسته. وقتی سئوال میکنم ، میگوید که از سالهای خیلی قدیم به نگهبانی این خانه مشغول بوده. همیشه به او هم سلام میکنم و به این خانواده درود میفرستم که این همه کارهای با ارزش برای ایران انجام داده است. متأسفم که از خویش و دوست بزرگواری باید صحبت بکنم که در جمع ما نیستند. و این صحبت کوتاه را با تسلیت آغاز میکنم. حضور خویش و دوست نازنین و سنگ صبور زندگیام، مهین، حضور لیلی نازنین ، نور چشمان، حضور فرخ رو و بِکی و لیلی و نیز استاد مهدوی دامغانی.
و تسلیت حضور بانی خانوادگی چهارشنبه شبهای خانواده. به ویژه عمه نازنین مرحوم جهانداری، سرکار خانم گوهر تاج جهانداری که البته برای همه ما خاله گوهر. خاله گوهر نازنین و بزرگوار. شاید باورتان نشود که حدود پنجاه سال ، حدوداٌ پنجاه نفر از ما به دادن زحمت شام هر چهارشنبه شب به ایشان ادامه میدهیم ، از گرمای وجود ایشان و فرزندان ایشان گرم میشویم. و همه ما طبیعتاٌ از نبودن دایی کاووس دلتنگ و افسرده میشویم. دایی کاووس که در بیشتر موارد کم حرف بود و طنزگوی ماهر.
من در اینجا به چند نکته درباره نگاه ایشان به کتابخانه و ارتباط ایشان با شورای کتاب کودک و نیز به نکاتی درباره اخلاق ایشان اشاره میکنم. ایشان از قدیمترین دانشآموختگان کتابداری جدید در ایران هستند و همراه با دوست دیرین دکتر تفضلی دوره کتابداری را گذراندند. و همانطور که دکتر سجادی گفتند سالهای متمادی به عنوان معاونت و نیز ریاست کتابخانه مجلس سنا کار کردند. نگاه ایشان به کتابخانه تخصیی، همانطور که دکتر سجادی هم اشاره کردند، یک نگاه بسیار روشن و درست بود و میخواستند که کتابخانه سنا یک مرجع برای ایرانشناسی باشد و یقین داشتند که برای پژوهشگرانی که میخواهند به ایرانشناسی بپردازند، بدون یک کتابخانه کامل امکان پذیر نبود و هنوز هم نیست و در حال حاضر هم کتابخانهای که مورد نظر آقای جهانداری بود نداریم.»
دکتر انصاری در بخشی از سخنان خود چنین ادامه دادند: « نکته پایانی را عرض کنم. ایشان گرگ بیابان هرمان هسه را ترجمه کرده بودند که یکی از مهمترین آثار این نویسنده بود. به ایشان پیشنهاد کردیم که نرگس و زرین دهن را نیز ترجمه کنند و ایشان گفتند مشغول آن هستم. بعد از مدتی از کار این ترجمه جویا شدیم. گفتند این رمان با ترجمه سروش حبیبی منتشر شد و آن را خواندم و دیدم ترجمه بسیار خوبی است و ترجمه خودم را پاره کردم. بله دایی ما چنین کسی بود.»
سپس نوبت به دکتر هوشنگ دولت آبادی رسید تا از سالها دوستی و خاطره با زنده یاد کیکاوس جهانداری روایت کند.
« وقتی دروگر معمولاٌ بیرحم داس به دست میآید و عزیزی را میبرد ، حفرهای را در دل آدم ایجاد میکند که این حفره هیچ وقت التیام پذیر نیست . مطالبی که من میخواهم به عرضتان برسانم تلاش در جهت شناساندن شخصیت کسی است که من سعادت دیدار و آشناییاش را طی سالیان متمادی داشتم.
داستان این است که ما تابستانها به لطف کرامت زندهیاد ایرج افشار به کوشکک میرفتیم و چند روزی آنجا میماندیم و روال کار اینطور بود که بعد از این که صبحانه را میخوردیم ، در آفتاب ملایمی زیر درختان مینشستیم و درباره قضایای مختلف صحبت میکردیم. یک روز صحبت از استاد حبیب یغمایی شد و ایرج افشار رفت و کتاب ایشان را آورد و شعری را که استاد یغمایی درباره مرگ خودش سروده بود که در واقع وصیت ایشان بود، را برای ما خواند. »
دکتر دولت آبادی در ادامه سخنانش گفت که استاد یغمایی در این شعر خواسته بود که کسی در مرگ او برایش فغان نکند و یا دوستان و آشنایان و خویشان برای تدفین او خود را به زحمت اندازند و سپس افزود : « این شعر را که ایرج افشار برای ما خواند در یاد ما ماند و روزی که من و کیکاوس داشتیم در باغ قدم میزدیم به من گفت که استاد یغمایی حرف درستی زده و من هم دلم میخواهد در مورد من هم همینطور بشود . من به او گفتم این کار شدنی نیست . چون هنگام مرگ کسی نمیتوان افغان نکرد، نمیشود که خندید و یا سکوت کرد که در سکوت سختتر هم میگذرد. اصلاٌ فرهنگ ما این اجازه را به ما نمیدهد. در بعضی از فرهنگها، مثل فرهنگ افریقاییها، طبل و دهل میزنند و شادی میکنند ولی خوب این ربطی به فرهنگ ما ندارد. و اگر هم به مرگ جنبه خصوصی داده بشود، ضربه هولناکی خواهد بود. »
دکتر دولت آبادی در ادامه سخنانش به نقش همسر آقای جهانداری اشاره کرد و گفت که در جوار هر مرد موفقی زنی موفق وجود دارد که این زن موفق اکنون در اینجا حضور دارد. »
سخنران پایانی این مراسم کامران فانی بود که عمدتاٌ از ترجمههای کیکاوس جهانداری سخن گفت:
« برای من مایه افتخار و خوش وقتی است که در مجلس یادبود کیکاوس جهانداری شرکت میکنم و من امشب از شخصیتی یاد میکنم که به راستی از نوادر روزگار ما بود و از دوستداشتنیترین چهرههای زمانه ما . من در آن زمان که جوان بودم و کتابداری میخواندم با ایشان آشنا شدم و وقتی قرار شد در کتابخانه مجلس سنا کار کنم، فرصتی مغتنم بود برایم.
مرحوم جهانداری کتابداری نخوانده بود، اما در این رشته متبحر بود، و برخی کارهایش به استاد ایرج افشار شباهت داشت؛ کتابخوانی حرفه بود و خودش هم شیفته این کار بود.
کامران فانی در ادامه افزود : وقتی ریاست کتابخانه مجلس(سنا) را تقیزاده بر عهده داشت ، جهانداری، با دکتر زریاب خویی نیز همکار بودند و مقدمات ایجاد مجموعه ایرانشناسی نیز در همان زمان فراهم شد. فانی به ترجمههای جهانداری از ادبیات آلمانی اشاره کرد و گفت: مرحوم جهانداری ترجمههای فراوانی داشت اما ترجمههای سفرنامه و به ویژه ترجمه سفرنامه پولاک در زمره بهترین کارهای او بودند.
اما گرگ بیابان هرمان هسه که به اعتقاد من بهترین اثر این نویسنده است با ترجمه شیوای مرحوم جهانداری به جامعه کتابخوان ایران معرفی شد و شاید بسیاری در ایران زنده یاد کیکاوس جهانداری را با این ترجمه میشناختند. »
پایان این مراسم همراه شد با نواختن موسیقی که امیر مسعود امیری ، نوازنده سه تاز ، به همراهی تنبک محمود رفیعیان ، قطعاتی از بیات اصفهان را و تصنیفی را با شعر گل آفتابگردان از استاد شفیعی کدکنی خواند.
و سپس علی دهباشی متنی را که مهین دخت جهانداری آماده کرده بود و به دلیل تأثر زیاد قادر به خواندن آن نبود، برای حاضران خواند :
به نام خداوند متعال
از این که نمی توام شخصاٌ از یک یک سروران ، عزیزان و دوستداران جهانداری تشکر کنم معذرت میخواهم.
شما با شرکت و همدلی صمیمانه تحمل این مصیبت بزرگ را بر ما آسانتر کردید.
از بانیان محترم این مجلس: مرکز دایرهالعمارف اسلامی، گنجینه پژوهشی ایرج افشار، مرکز موقوفات دکتر محمود افشار ، بخارا و بنیاد ملت که به نام او فرصت گردهمایی عدهای از بزرگان ادب و دوستداران و خویشان را فراهم آوردند تشکر فراوان داریم.
از این فرصت استفاده میکنم و از یاران و خویشانی که در این روزهای سخت با خانواده ما بودند و به خصوص دختر، داماد و نوههای عزیم که هنگام بیمارداری لحظهای ما را تنها نگذاشتند تشکر میکنم.
از خداوند متعال برای همه شما سلامتی و در پژوهشهای علمی موفقیت خواستارم.
مهین دخت جهانداری/ 18 بهمن 1393