شب جانی روداری برگزار شد/ نیما زرگر
پس از آن علی دهباشی از پروفسور کارلو چرتی برای سخنرانی دعوت کرد و دکتر چرتی در ابتدا به هفته زبان ایتالیایی اشاره داشت و چنین گفت:
« امشب برنامهای مهم در پیش داریم، نه به این دلیل که قرار است درباره برنامههای هفته زبان ایتالیایی حرف بزنیم، بلکه به این دلیل که امشب به یکی از بزرگترین نویسندگان معاصر ایتالیا اختصاص یافته است، جانی روداری.
امسال هفته زبان ایتالیایی در شرایطی برگزار میشود که میتوانیم بگوییم ایتالیا در یک برهه تاریخی خاصی به سر میبرد، نه فقط برای این که ایتالیا با چالشی جدید روبروست و قصد دارد رنسانسی جدید را به وجود بیاورد، بلکه به این دلیل که ایتالیا در این روزها به ریاست دورهای اتحادیه اروپا رسیده است. و به همین دلیل تصمیم گرفتیم موضوعاتی را انتخاب کنیم که بیانگر یک جور تعامل فرهنگی باشد .

برنامههایی که ما برای این هفته در نظر گرفتیم، سعی کردیم به غیر از نمایش فیلمها، سه برنامه ویژه را هم تدارک ببینیم که به جز شب جانی روداری، نشستی داشتیم درباره امپراتور آگوستوس و یک شب دیگر را به جمهوری ونیز اختصاص دادیم.
دکتر چرتی در ادامه افزود: جانی روداری نمایانگر روشنفکری مبارز است که ما امروز هم با آن روبرو هستیم. روداری در دورانی زندگی میکرد که تنشهای فراوانی را در ایتالیا از سر میگذراند و روداری هم در همین دوران بالید.
به هر تقدیر، دوستان دیگری که در اینجا هستند بهتر از من میتوانند درباره جانی روداری حرف بزنند.»
حانیه اینانلو گفتههای پروفسور چرتی را به فارسی برگرداند.
سپس نوبت به دکتر اتوره برونی رسید تا از ردپای بزرگسال و کودک در آثار جانی روداری سخن بگوید:
«وقتی صحبت از جانی روداری میشود اولین موضوعی که به ذهن من خطور میکند نقش او به عنوان نویسنده کتاب کودک است اما با توجه داشت که این تمام موضوع نیست، او که وسواس زیادی در یادداشتبرداری از هر فکر و اندیشهای داشت. روداری به جز داستان برای کودکان، نوشته های فراوانی از خود به جای گذشته است.
در تمامی آثار روداری همیشه ردپایی از روابط میان بزرگسال و کودک وجود دارد. او با نوشتن افسانه های مدرن، مجدداً این گونه داستانی را در قرن بیستم برای نوجوانان ارائه کرد و به اقتضای زمان خود لحنی نو به آنها بخشید. اینجا نیز همان هدف تربیتی دنبال میشود که به مدد افسانه ها ، حتی موضوعات جدی و عمیق که همراه با یک پیام اخلاقی پایانی هستند، می توان به شیوهای سبک و مفرح به آن دست یافت. در حقیقت در پسِ سادگی ظاهری این نوشته ها، نویسندهای با تفکر عمیق وجود دارد که شایسته نیست تنها به مطالعه سریع و سطحی گلچینی از نوشته هایش بسنده کنیم بلکه باید آنها را مورد مطالعه جامعتری قرار دهیم. خود نویسنده نیز در این باب می گوید:« تخیل قسمتی از وجود ماست . به درون تخیل نگریستن نیز مانند هر شیوه دیگری نوعی نگاه کردن به درون خویشتن است.»
روداری که متولد سال 1920 است از 1950 شغل معلمی را در پایه ابتدایی برگزید . او در ابتدا به نوشتن افسانه برای کودکان روی آورد و بعد از چند سال موفق شد به آرزوی دیرینه خود جامه عمل بپوشاند . به این معنی که تونست در کنار نویسندگی برای کودکان به خبرنگاری سیاسی برای روزنامه های ایتالیایی مشغول شود.
افرادی که با وی آشنایی داشتند میگویند که او فردی شوخ طبع و با هوش بود و علیرغم شخصیت خجالتی و تودارش هر کس با روداری رو به رو میشد خیلی زود با او احساس راحتی میکرد. شخصیتش به گونهای نبود که به صورت خودجوش به دنبال ارتباط با کودکان باشد اما اگر در بینشان قرار میگرفت با کمال میل با آنها وقت میگذراند، بازی میکرد و برایشان داستان میگفت. اما در عین حال خیلی با بچه ها حرف نمی زد چرا که معتقد بود این کار ممکن است باعث شود حوصلهشان سر برود. برای او مهم بود که با آنچه خودش از آن به عنوان” درسهای کوتاه” یاد میکرد، بچهها را سرگرم کند.
روداری تا حدی مانند جیوانی پاسکولی برای مدت زمان زیادی جایگاه مهمی به عنوان نویسنده کودک داشت. به این معنی که گاهی به اشتباه از او به عنوان نویسنده ای ساده و سطحی با نثری روان یاد میکنند که به روایت افسانههای عجیب و غریب میپردازد یا داستانهای خندهدار مینویسد که میتوان از آنها نمایش ساخت تا بخندانند و سرگرم کنند.

البته اینکه او نثری ساده داشت قطعاٌ درست است ، نثری که برای همه نیز قابل فهم بود، سب روداری هم در ذهن کودکان راه خود را باز میکرد و هم در ذهن بزرگسالان، اما قطعاٌ به شیوهای متفاوت. او میخواست به بچهها درایت ، مردم سالار بودن، برابری اجتماعی و گشادهرویی را بیاموزد بیآنکه مستقیماً از منطق یادگیری استفاده کنند. در عین حال به بچه ها آموزش می داد چگونه با رعایت درست قوائد دستوری حرف خود را بیان کنند چرا که به خاطر سپردن یک قاعده زبانی در پیوند با یک افسانه مفرح خیلی از یادگیری آن به شیوهای خشک و سختگیرانه در مدرسه راحتتر است.
تعالیم جانی روداری برای بزرگسالان، درسهای روشنفکری است که در اندیشه او تاریخ با تاریخچه سیاست ایتالیای دموکراتیک، با ادبیات، با تاریخ علوم تربیتی و با تاریخ روزنامه نگاری تلاقی میکند.
در واقع رابطۀ بزرگسال و خردسال در آثار او مضمونی همیشگی است که البته نباید از آن به یک اطلاع رسانی مثبت یا هشدار تهدیدآمیز تعبیر کرد. روداری میداند که برای رسیدن به بچهها قبل از هر چیز باید با والدین گفتگو کند، والدینی که دغدغه های اصلیشان، روزمرِگیهایی مانند پرداخت مالیات، اخراج از کار، درآمد کم و نظیر اینهاست و ممکن است نقش منفی در روند پیشرفت فرزندانشان ایفا کنند. او با نوشته های طنزآمیزش، با هجو اجتماعی و سیاسیاش با والدین گفتگو میکند. روداری همیشه طرفدار شکست خوردگان، اقشار ضعیف و محروم جامعه است.
بهترین حسن ختام برای این شرح مختصر از احوالات روداری، خواندن قسمت کوچکی از سخنرانی او در روز اول ژوئن 1971 است که به مناسبت بزرگداشت روز جهانی کودک در جمع خردسالان ایراد کرد. حرفهای روداری نشان میدهد که تا چه حد او میکوشید تا بیانگر فرهنگی باشد که نه تحت استیلا بلکه ساده و در عین حال عمیق است.

خانمها و آقایان
هنوز دولتی که به مذاق من خوش بیاید روی کار نیامده است.
اگر من میتوانستم دولت تعیین کنم آن دولت چنین شکلی داشت:
یک وزیر شیر قهوه، برای این که همه روزشان را به خوبی شروع کنند
با معاون وزیر در امور بیسکویت
یک وزیر دیگر برای مربا
اما اگر احیاناٌ روزی حتی تنها یک شهروند هم بدون صبحانه بمان، آن وقت دیگر هیچ! وزیر فوراٌ به زندان خواهد افتاد.
خب واضح است که یک وزیر اسباب بازی و یک وزیر نیم چاشت هم انتخاب میکنم و به جای وزیر جنگ، وزیر صلح میگذارم .
حالا اگر از سخنرانی من خوشتان میآید برایم دست بزنید. »
سخنان دکتر برونی را حانیه اینانلو به فارسی برگرداند.
سخنران بعدی این نشست شهرام اقبال زاده بود که درباره ترجمه و چاپ آثار این نویسنده در ایران چنین گفت:
« سلام و درود به یکایک دوستان عزیزی که در این شب شکوهمند شرکت کرده اند, مایلم از مجله بخارا و کلیه ی همکاران محترم صمیمانه تشکر کنم . در عین حال پایمردی دوستان گرانقدرم جناب آقای غلامرضا امامی مترجم و نویسنده ی پیشکسوت و فرهیخته و سر ویراستار مجموعه که با تلاش ایشان این مجموعه فراهم شد و همت والای جناب آقای علی دهباشی دوست دیرینم کنشگر فرهنگی جریان ساز و مترجم های ارجمند که قلم و قدمشان زمینه ساز نشر این مجموعه ی ارزنده شده است سپاسگزاری کنم.خوشبختانه سفارت ایتالیا یکی از فعال ترین سفارت های حاضر درایران در قلمرو دادو ستد فرهنگی است و دوسال پیش نیز زمینه ی نمایش مجموعه ای از انیمیشن های دوست هنرمند ارجمندمان جناب آقای دکتر زرین کلک را فراهم کردند که وی نیز همچون جناب امامی نازنین از پیشکسوتان ادبیات کودک بوده و هست.
خرسندم که به همت مترجمهای گرانقدر و سر ویراستار فرهنگ ورز این محموعه در نشر قطره منتشر شد و گذشته از استقبال خوانندگان , این اقبال را یافت که جایزه ی لاک پشت پرنده را از آن خود کند.
بگذارید سخنم را با ذکر خاطره ای از آشنایی خود با آثار جانی روداری و شوق خواندن آثارش, ادامه دهم.همکاران ادبیات کودکی نیک می دانند که آثار جانی روداری جسته و گریخته توسط مترجمان مختلف پیش از این منتشر شده بودند و من هم با خواندن آین آثار دریافتم که با نویسندهای متفاوت و توانا و نوآور و اندیشه ورز با تجربه ای پربار و ذهنی خلاق روبرو هستم.دوسنان می دانند که من دربسیاری از جشنواره ها و جوایز ادبی داور و چه بسا دبیر بوده هییت داوران بوده ام.چند سال پیش در جایزه کتاب سال کشور چند رمان به مرحله ی نهایی رسیدند که برخی از آن ها نویسندگان «ام آور و برنده ی جایزه اندرسن نیز بودند, اما در جلسه ی نهایی پس از بحث طولانی داستان”ماجراهای پیازچه ” گوی سبقت از بقیه ربود و جایزه ی کتاب سال کشور را از آن خود کرد بی آن که مترجم گمنام را بشناسیم.دو سال پیش نیز که داور جشنواره ی دوسلانه ی کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان بودمٍ بار دیگر این جانی روداری بود که با کتاب ” جادوگر بیکار ” جایزه را آز آن خود کرد که باز هم مترجم را نمی شناختم و بعد دریافتم که مترجم محترم استاد بازنشته دانشگاه در رشته ی ادبیات روسیه هستند و کتاب را از زبانی میانجی بر گردانده اند. اما این بار همت مترجمان ارجمند آقایان دکتر ابوالحسن حاتمی و دکتر چنگیز داور پناه و … ا زبان اصلی یعنی ایتالیای برگردانده شده و در نشر قطره منتشر شده اند.

مایه مباهات است که آثار این نویسنده ی توانا و برجسته واندیشمند که در عین حال استاد مخاطب شناسی نیز هست و آثارش در عین گیرایی و زیبایی و دلنشینیو ایجاد لذت و سرگرم کردن مخاطب با پایان بندی های گشوده ی تفکربرانگیزچندگزینه ای است که پیام آور دوستی و مهربانی و مروج آزادی و دموکراس و صلح و عدالت برای کل بشریت فارغ از مرزهای ملی و سنی است و به گمان من می توان آن را در گروه ادبیات ” همه سالان ” جای داد.به راستی وی را می توان سفیر صلح و دوستی بین ملت ها و از پیشگامان گفت و گوی فرهنگ ها در سراسر جهان شمرد. در پایان از حضور و حوصله ی یکایک شما عزیزان و بزرگواران سپاسگزارم.»
غلامرضا امامی سخنران بعدی این نشست بود که از جانی روداری و جهانی بیجنگ حکایت کرد:
جاني رُداري به سال 1920 (1299 شمسي) در امهنيا، روستايي نزديك شهر نوارا، در شمال ايتاليا زاده شد. در سال 1938 (1317 شمسي) از دانشگاه تربيت معلم فارغالتحصيل شد. چند سالي به تدريس در مدارس ابتدايي، پرداخت. پس از آزادي ايتاليا در سال 1945(1324 شمسي) همزمان با روزنامهنگاري، به نوشتن داستانهايي در زمينة ادبيات كودكان و نوجوانان پرداخت.
نخست در شهر ميلان در روزنامة «اتحاد» مقاله مينوشت و بعد در رم به ترتيب مدير روزنامههاي «پيشگام»و «پيشرو» شد. سپس كار نويسندگي را در روزنامة «عصر كشور» ادامه داد. در سال 1960(1339) به جنبش «همكاري در تعليم و تربيت» پيوست. چند سالي هم روزنامة «والدين»را اداره ميكرد. او داستانهايي براي روزنامة «اخبار بچهها» نوشت. گهگاه نيز در تهية برنامههاي كودكان با راديو و تلويزيون ايتاليا همكاري داشت.
رُداري در ابتداي جواني پس از شناخت آثار داستايوسكي و نويسندگان و فيلسوفان آلماني زبان، كتابي به نام «دفتر فانتزيها»دربارة هنر داستاننويسي نوشت. در سال 1951 (1320 شمسي) كتابهاي «ترانههاي كودكانه»و «ماجراي پيازچه» را نشر داد. اين كتابها بلافاصله در چند كشور ديگر اروپايي ترجمه و منتشر شدند. از آنجا كه او براي كار در زمينة ادبيات كودكان و نوجوانان به صورت علمي، اشتياق فراوان داشت. به مطالعات عميق در زمينة تعليم و تربيت و مسائل آموزشي كودكان و نوجوانان پرداخت. به مدارس ابتدايي ميرفت و داستانهايش را براي بچهها ميخواند تا نظرات آنها را بشنود. توصيههاي بچهها را يادداشت ميكرد تا در دوبارهنويسي داستان، پيشنهادات كودكان را به كار گيرد. بارها اتفاق ميافتاد كه بعد از شنيدن نظرات بچهها، داستان را كاملا تغيير ميداد.
در سال 1959 (1338 شمسي) يكي از اعضاي هيئت تحريرية روزنامه «عصر كشور» شد. در همين دوران كتابهاي «ياسمن در سرزمين دروغگو»، «ترانههاي كودكانه در زمين و آسمان»، «قصههايي پاي تلفن» و «سيارة درختهاي شب كريسمس» را منتشر كرد. در سال 1964(1343 شمسي) كتاب «كيك در آسمان»، «امور تجارتي آقاي گربه»، «كاخ بستني»، «سفرهاي جوانينوي وقت تلفكن» و «داستانهاي ماشين تحرير» را انتشار داد. در سال 1973(1352 شمسي) كتاب «دستور زبان فانتزي» را منتشر كرد. در اين كتاب هنر داستان كودكان را تشريح كرد و از همين رو نشر اين كتاب شهرت بسياري براي نويسنده به عنوان آموزگاري بزرگ، به ارمغان آورد.

رداري معتقد بود كه:
- قصه را نبايد به عنوان چيزي شگفتانگيز و صرفاً فانتزي تلقي كرد. بلكه بايد آينة تصور و خيال باشد. تصور يكي از ابزار اصلي هوش و ذكاوت است، چون تصور تمريني است براي نگاه كردن از زاويههاي گوناگون به چيزها و رويدادها. بدينگونه قصه ميتواند جايگاه تمام آن چيزهايي باشد كه اتفاق افتادنش امكانپذير است و در ضمن بايد ذهن را در تمام جهات باز نگه دارد.
رداري در مصاحبهاي با اشاره به برخورد كودكان، به قصه، چنين گفت:
- من معتقدم كه وقتي كودكي به قصهاي گوش ميدهد، به ذهنش رو ميآورد و از يك لحاظ ساختار تصورش را مورد بررسي قرار ميدهد. براي خود ابزاري در تصوير ميسازد كه براي شناخت دنيا اجتنابناپذير است. اين ابزار ياريش ميدهد تا بتواند در برابر دنيا و مسائلش رفتاري خلاق داشته باشد. پس قصه، يك نقش آموزشي غيرقابل جايگزين دارد، حتي نقشي در شكلگيري طرز تفكري منطقي و علمي.
رداري، نويسندهاي هوشمند و شاعري توانا بود. او را هم كودكان و هم بزرگسالان دوست داشتند. او روياي «مدرسهاي بزرگ به اندازة تمام دنيا» را ميديد. بارها تكرار ميكرد كه:
- اگر همانند منطق (به عنوان علم)، شناخت فانتزي هم داشته باشيم، آن وقت ميتوانيم هنر ابداع را كشف كنيم.
ايتالو كالوينو نويسندة شهره ايتاليايي دربارة او گفته است:
- رداري چنان قدرتي در به كار بردن ابزار بيان و استفاده از آن براي كار آموزش در رابطه با تصور و خيال دارد كه هيچ نويسندة ديگري به توان او نميرسد.
دربارة كتاب معروفش «دستور زبان فانتزي» رداري عقيده دارد:
- آنچه كه من دارم انجام ميدهم، جستوجويي است براي يافتن قواعد عملكردي فانتزي، به عبارتي ديگر پي بردن به ژرفاي قوانيني براي ابداع، تا استفاده از آن براي همه امكانپذير باشد. بر اين سخن اصرار ميورزم كه: روند خلاقيت در طبيعت انسان نهفته است و بدين ترتيب، احساس شادي از توانايي بيان و بازي با تصورات در دسترس همگان قرار دارد.
«رُداري» با كتاب «دستور زبان فانتزي»، پيشنهاد مشخصي را مطرح ميكند: اينكه هر فرد، فضايي براي «تصور» در زندگي خود اختصاص ميدهد. او ميگويد:
- اين كتاب وسيلهاي است در دست هر كسي كه به لزوم دادن جايي براي «تصور» در مسائل آموزشي اعتقاد دارد. كساني كه به خلاقيت كودكانه اعتماد دارند و كساني كه ميدانند «استفاده از كلام» چه نقشي در آزادي ذهنها دارد.
جاني رُداري در سال 1970(1349 شمسي) جايزة هانس كريستين آندرسن (بزرگترين جايزة جهاني همپاية نوبل در زمينة ادبيات كودكان همسان نوبل) را به دست آورد. او يك بينندة دقيق واقعيتها و قصههاي مربوط به آنان بود. به نظر او، قصههاي ترانههاي بچگانه و داستانهاي كودكان همه بازگوي واقعيتهاي كوچك و بزرگ روزانهاي است در جامعة فانتزي عرضه ميشود.
رُداري به فضايي ويژه براي كودكان اعتقاد دارد و كودكي را فصلي از فصلهاي زندگي به شمار ميآورد و ميگويد:
- كودكي يك رهآورد اجتماعي است نه يك نياز زيستي… چيزي شبيه يادگيري زبان، براي فراگيري زبان، براي فراگيري بايد زبان داشت و زبان را به كار گرفت ولي اگر جامعه مشوق و تغذيهكننده نباشد اين امر عملي نخواهد شد. بايد كودكي را به عنوان دوراني از زندگي با مكان ويژهاي پذيرفت و به اين دوران اهميت فراواني داد.
رُداري در جايي ديگر چنين مينويسد:
- يك قصه و يا يك داستان كوتاه، معمولاً فضايي دارند كه در آن همه چيز امكانپذير است. مانند يك كشوري آزاد… قصه ميتواند از برخورد تصادفي واژهها نيز پديد آيد كه اين واژهها در كنار هم تصويري ميسازند و آن را به حركت درميآورند. همچنين قصه از كشف مفاهيم تازه در واژههاي معمولي به وجود ميآيد، از يك اتفاق ساده، از يك چيز ديده شده يا شنيده شده… بچهها قصههاي سنتي را دوست دارند… زيرا به شخصيت نهفته در درون آنها خطاب ميشود. تضادهايي به صحنه گذاشته ميشود كه آنها خود در زندگي تجربه كرده و يا ميكنند، ترسهاي آنها و اميدهايشان… در يك روز از زندگي كودك جاي كافي براي كنجكاويها، علاقههاي گوناگون، هيجانها و كشفهاي مختلف وجود دارد. كودكان توانايي آن ندارند كه تمام آن چيزهايي را كه به آن احتياج دارند به ما بگويند… اگر ساختن شهري رويايي و ايدهآل و كامل براي كودكان را در ذهنمان تصور كنيم، بايد در آن، ساختن مدارس، زمينبازي، وسايل ورزشي، سينماها، تئاترها، آزمايشگاهها و كارگاههايي از هر نوع را در نظر بگيريم. بايد تمام ابزار، و دستگاههاي علمي و فني را در آنجا فراهم آوريم… و نيز كتابخانهها و كتابهاي قصه براي خواندن و كاغذ زيادي براي نوشتن و چاپ كردن قصهها.
رُداري سخنانش را در اين زمينه چنين ادامه ميدهد:
- فانتزي… وسيلهاي است اجتنابناپذير براي شناخت واقعيت و تغيير آن با طرحهاي انسان. فانتزي به همه كس تعلق دارد نه فقط به آنهايي كه از آن حرفهاي براي خود ميسازند.
رُداري معتقد بود كه:
- قصه به درد رياضيات ميخورد، همانطوري كه رياضيات هم به درد قصه ميخورد… قصه براي شعر، موسيقي، خيالپردازي… و در يك كلام براي تمام انسانيت لازم است، نه فقط براي آنهايي كه خيالپردازان حرفهاي هستند…
قصه براي يك انسان كامل، لازم است. اگر جامعهاي بر پاية توليد هر چه بيشتر فقط به يك انسان نيمه كامل نياز دارد، اين به معناي آن است كه جامعة بدي است و بايد تغييرش داد. براي تغيير آن، نياز به انسانهاي خلاقي است كه توان استفاده از تصوراتشان داشته باشند.
تولليو ده مائورو دربارة رُداري به عنوان نويسندة كودكان، روزنامهنگار، متخصص امور تربيتي و استاد مشاجرات طنزآلود، گفته است:
- روش مخصوص او در بازي با كلمات، روش ويژة او در فرو ريختن و پايهگذاري مجدد زبان قراردادي، اهميت بسزايي دارد، او گفت:
- تثبيت آن چيزهايي كه در زبان قراردادي نميتوان گفت، غيرممكن است و همچنين امكانپذير نيست معين بكنيم كه كدام مفاهيم قابل گفتن نيستند، يك اصل تئوريكي ناب و برخلاف جرياني را تثبيت كرد كه نزد زبانشناسان مدرن مورد توجه خاص قرار گرفت… دعوت به فانتزي از طرف رُداري به معناي تكان دادن عادات روزمره و تكراري است كه ميتواند انديشه را نابود سازد. دعوتي است براي به وجود آوردن روش زندگي بهتر و نه براي از بين بردن آن… دعوت به طنز چيز مهمي است، چون امروزه نميتوان بدون طنز زندگي كرد.
- رُداري ميگفت:
- اگر سنگي به ميان مردابي پرتاب كنيم، امواج دايره شكلي به وجود ميآيد كه در سطح مرداب رفته رفته گسترده ميشود… بدين گونه اگر «كلامي» را به ذهني بيافكنيم، امواجي در سطح و در عمق پديد ميآورد كه مجموعهاي از عكسالعملهاي زنجيرهاي را به دنبال خواهد داشت.
تجربة رُداري همين بود، انداختن سنگي در مردابي.
«رُداري» به عنوان معلم، هميشه جانب كودكان را ميگرفت، جانب كودكان را در مقابل آنهايي كه با روش خستهكنندهشان فكر ميكنند كه فقط بايد تدريس كنند. شاگردان «رُداري» توانايي ياد گرفتن دارند، توانايي خواندن و دوست داشتن، توانايي تحصيل دارند و معلم خود را نيز دوست دارند. كودكان او ميدانند كه بايد رشد كنند، ولي كسي نگفته است كه براي رشد كردن بايد روياي «دنياي اسباببازيها» را از سر به در كرد.
به نظر «رُداري» اينكه كودكان فرا بگيرند كه از خود در مقابل روباهها و مكاران، تبهكاران و زورگويان، دفاع كنند بدين معني نيست كه آنها اميد به آينده را از دست بدهند، بلكه بايد اميد را پايهريزي كنند و بگذارند كه مانند يك درخت به هر سو ريشه بدواند.
آثار «رُداري»- كه بايد آن را به سادگي فهميد- اثرش را در تمامي جهان نماياند. رُداري خود را در خدمت مردم قرار داد، براي مردمي كه دوستشان داشت به آرامي، به روشني، به سادگي و با صدايي دلنشين سخن ميگفت و هميشه ميكوشيد تا كسي را نرنجاند.
«رُداري» معتقد بود كه فانتزي يك كودك نبايد به عنوان نمايندة يك دنياي غيرواقعي تلقي شود و يا اينكه تصوراتي به شمار آيند كه در عمل وجود ندارند و يا در آينده نيز وجود نخواهند داشت… بلكه بايد به عنوان نشانهاي از امكانات نهفته از يك خلاقيت نو و واقعيتي كه بايد به وجودش آورد- واقعيتي دقيقاً انساني- پذيرفته شود.
در يك كلام «رُداري» موفق ميشود كه از تمام آدمها، زندگي آنها و مسائلشان سخن به ميان آورد. موفق ميشود از تمام آن چيزهايي كه هر روز دور و بر ماست و ما را به فكر مياندازند، سخن بگويد. او از نقش ما به عنوان آموزگار، پدر و مادر، صحبت ميكند، ولي موضوع اصلي او «كودكان» هستند: محور تمامي تجربهها، دانش و فرهنگ رُداري در خدمت كودكان قرار ميگيرد.
توجه «رُداري» به اين است كه چگونه ميتوان علاقهها و تصورهاي كودكان را تشويق كرد؟ رابطهاي كه پدر و مادرها بايد بكوشند با فرزندانشان به وجود آورند، آنها را در آشنايي با كتاب و نشريه و تصوير روي پردة تلويزيون، همراهي كنند، از طريق حرف زدن و تبادلنظر، نه اينكه همه چيز را به دوش مدرسه واگذارند. بايد در نظر داشت كه گمراه نشدن فرزندانمان به ما و توجه ما بستگي دارد.
او فقط به ترسيم راههاي جديد اكتفا نميكند، بلكه روشهاي غلطي را كه به صورت روزمره و معمولي در رويارويي با مسائل از آنها استفاده ميشود، مورد بررسي قرار ميدهد. مثلا او از روش پيشنهاد خواندن كتاب به جاي تماشاي تلويزيون يا داستانهاي نقاشي شده به گونهاي تحميلي انتقاد ميكرد. گفتن اينكه: بچههاي قديمي خيلي بيشتر از بچههاي امروزي كتاب ميخواندند (به صورت سرزنش) و مجبور كردن آنها به خواندن كتاب را نميپذيرد.

داستانهاي گردآوري شده در اين كتاب (داستانهايي براي سرگرمي) نمايانگر داستانپردازي است. رُداري داستاني را شروع ميكند مثلاً: طبلزن جادوگري كه همه را به شادي وا ميدارد و يا «پينوكيو» كه به عمد دروغ ميگويد تا دماغ چوبياش دراز شود و بعد تبديل ميشود به يك صاحب كارخانة چوببري و يا سگي كه پارس كردن بلد نيست. او بدون آنكه داستان را به پايان معيّني برساند، سه نوع «پايان داستان» گوناگون پيشنهاد ميكند: خواننده ميتواند آنچه را كه ميپسندد برگزيند و اگر از هر سه «پايان داستان» خوشش نيامد، خود «پايان داستاني» پديد آورد.
نخست اين داستانها در مجلة «اخبار بچهها» به چاپ رسيد و در سال 1971(1350 شمسي) توسط «ناشرين متحده» به صورت كتاب نشر يافت.
15 آوريل 1980 رُداري درگذشت.
بچههاي فراواني براي آخرين ديدار با او گرد آمدند. بچههايي كه «رُداري» سراسر زندگيش را وقف آنها كرده بود و او را از طريق آثارش شناخته و عميقاً دوستش داشتند. بچهها گرد تابوت او حلقه زدند و تكه كاغذهايي را كه در آنها جملاتي براي رُداري نوشته و نقاشي كرده بودند روي تابوتش گذاشتند. در يكي از اين تكه كاغذها نوشته شده بود:
- تو هميشه به ياد خواهم داشت.
روي كاغذ ديگري چنين آمده بود:
- براي آخرين ديدار با تو آمدم، بسيار غمگينم.
و در ديگري:
- عكس تو را در روزنامهها ديدم، آمدم تو را از نزديك هم ببينم، تو را دوست دارم فابيو.
- خيلي متاسفم، چون ديگر نميتواني برايمان داستان بنويسي.
تيتا
آثار رُداري چون گرانسنگي، موجي بلند از صلح و صفا و مهر و دوستي در درياي خيال و انديشه انساني پديد آورد. قصههاي او براي تمامي كودكان و نوجوانان جهان جاودانه است.
جهاني بيجنگ
كارهايي هست براي روز
همچون شستن دستها، درس خواندن، بازي كردن.
ميز ناهار را چيدن.
كارهايي هست براي شب
همچون چشم بستن و خوابيدن، روياهايي شيرين داشتن
گوشهايي براي نشنيدن.
كارهايي هست براي هيچگاه، هيچوقت
نه روز، نه شب
نه در دريا، نه در خشكي
مثلا بر پا كردن جنگ!! جاني رُداري
جاني رُداري، نويسندهاي است آزاده، شاعري شهره و قصهنويسي توانا.
ايتالو كالوينو دربارة داستانهاي جاني رُداري چنين ميگويد:
- رُداري چنان قدرتي در به كار بردن ابزار بيان و استفاده از آن براي كار آموزش در رابطه با تصور و خيال دارد كه هيچ نويسندة ديگري به پاي او و توان او نميرسد.
داستانهاي رُداري، خواننده را با دنيايي شاد، آباد و آزاد آشنا ميكند.
به زباني طنزآميز، چيرگي دنياي صنعتي را به سخره ميگيرد. بيعدالتي را برنميتابد و ستايشگر صلح و عشق، زيبايي، مهرباني و دوستي است. از اينرو به سال 1970، مجموعة آثارش برندة جايزة جهاني «هانس كريستين آندرسن» ميشود.
با جنگ و ستم سرخوشي ندارد و در پي آزادي به جان ميكوشد. در جنگ جهاني دوم، دو دوست و يار يگانهاش كشته شدند، برادرش به اسارت درآمد، رنجها، ترسها و بيمهاي جنگ را از نزديك ديد و نيز انبوه آوارگان جنگي را كه به جستوجوي لقمه ناني از خانه و خاك خويش رانده و آواره شدند.
در ميهن ما نيز جنگ دوم جهاني آثار شومي برجا نهاد.
شاعر شهير زندهياد «بهار» چنين سرود:
فغان ز جغد جنگ و مرغواي او
كه تا ابد بريده باد ناي او
بريده باد ناي او و تا ابد
گسسته و شكسته پر و پاي او
در سالهاي اخير جنگ تحميلي بيش از هر كس بر كودكان اثر نهاد.
فضايي غمناك پديد آورد. شاعر شهره شادروان قيصر امينپور در شعري چنين ميگويد:
من از درون سينه خبر دارم
از خانههاي خونين
از قصة عروسك خونآلود
از انفجار مغز سري كوچك
بر بالشي كه مملو روياهاست
- روياي كودكانة شيرين
از آن شب سياه
آن شب كه در غبار
مردي به روي جوي خيابان
خم بود
با چشمهاي سرخ و هراسان
دنبال دست ديگر خود ميگشت
باور كنيد
من با دو چشم مات خودم ديدم
كه كودكي ز ترس خطر تند ميدويد
اما سري نداشت
لختي دگر به روي زمين غلتيد
و ساعتي دگر
مردي خميده پشت و شتابان
سر را به ترك بند دوچرخه
سوي مزار كودك خود ميبرد
چيزي درون سينة او كم بود…
در ميان آوارگان جنگي، چهرة كودكان نمايانتر است، جنگ آنان را از دو هدية بزرگ، شادي و بازي، بازميدارد.
جاني رُداري دربارة اين كتاب «آوارههاي كوچك» چنين مينويسد:
- تفاوت بين اين داستان و يك داستان پر ماجرا در اين است كه در اين داستان همه چيز از سطر اول تا سطر آخر واقعي است.
آنا، فرانچسكو، دومينيكو، سه كودك آورده هستند- آنها توسط خانوادههايشان از سر فقر و نداري به اندك بهايي فروخته ميشوند.
اين سه كودك همانند بسياري كودكان ديگر مجبورند در سراسر ايتاليا گدايي كنند، بگردند و بچرخند تا پول و سرمايهاي براي اربابانشان فراهم آورند. آنها واقعاً وجود داشتند.
هنوز هم خانوادههايي هستند كه نميتوانند نيازهاي اولية فرزندانشان همچون خوراك، خانه، كار و تحصيل را برآورند.
هنوز هم كودكاني هستند كه تنها مدرسة آنها، خيابانها و جادههاست… مدرسهاي دشوار و پر بيم و هراس.
داستانهاي «آوارههاي كوچك» داستان تلاش سه كودك براي رهايي است.
اين سه كودك در بين گروه كودكان، ستم را برنميتابند، با همة سختيها و بدرفتاريها، زنده ميمانند. هر سه به ياري هم ميشتابند. نور اميد، دوستي و محبت و همبستگي در دلهايشان فروزان ميشود، آنان از كاروان گدايان و اسيران ميگريزند و سرنوشتي خوش برايشان رقم زده ميشود.
در همسايگي ما، افغانستان و عراق، هر روز بسياري به خون و خاك ميغلطتند، مردمان بيگناه چشم فرو ميبندند. و سربازاني جوان كشته ميشوند و به قول شاعر افغاني «عبدالسميع حامد»:
دو رهبر خفته بر روي دو بستر
دو عسكر خسته در بين دو لشكر
دو رهبر پشت ميز خندان
دو بيرق بر سر گور دو عسكر
اگر نشر اين داستانها بتواند لبخند اميدي بر لبي بنشاند، شعلة شادي در انديشهاي بيفروزد، نغمة زيبايي در دلي بنوازد، كار خويش كردهام و بهرة خود بردهام.
آرزو كنيم كه كبوتر صلح بر جهان سايه گسترد و جغد جنگ فغان سر ندهد. آرزو كنيم و همراه قيصر امينپور بخوانيم:
شهيدي كه بر خاك ميخفت
سرانگشت در خون خود ميزد و نوشت
به اميد پيروزي واقعي
نه در جنگ
كه بر جنگ.
***
سپس نوبت به دکتر ابوالحسن حاتمی رسید تا او هم درباره این نویسنده ایتالیایی چنین بگوید:
« با سلام و خير مقدم خدمت دوستان و حضار محترم، با سپاس و قدردانى از برگزاركنندگان اين شب كه بنام جانى رودارى، نويسنده شهير ايتاليايى اختصاص داده شده. همانطور كه اطلاع داريد اين هفته در ايتاليا به آموزش اين زبان در سطح جهان اختصاص داده شده. بويژه مايلم از جناب على دهباشى تشكر كنم كه بي شك برگزاري اين چنين برنامه هايي بدون كوشش و خلاقيت او امكان پذير نيست. بايد همينطور به سهم خود از ناشرين و مترجمينى كه با زحمت و كوشش شبانه روزى ما را با ادبيات و فرهنگ و هنر ديگر ملل بطور عام و با فرهنگ ايتاليا بگونهاى ويژه آشنا ميكنند قدرداني كنم
اينهمه به آن معنا نيست كه خود را شايسته سخنرانى دراين شب و در باره شخصى چون جانى رودارى بدانم، از يكطرف بدليل مقام والايى كه او در ادبيات كودكان و جوانان دارد و از طرف ديگر به اين جهت كه من كارى جز ترجمه دو مجموعه داستان او نكرده ام و بعد از آنچه درباره او خواهم گفت متوجه ميشويد كه گفته هايم از روى شكسته نفسى نيست.
جوانى فرانچسكو رودارى، معروف به جانى رودارى در طول زندگى نسبتاً كوتاهش چند ده كتاب داستانهاى بلند و كوتاه، شعرهاى بحرطويلى براى كودكان، مقالات و گزارشهاى بسيار برايمان به ارث گذاشته. مقدارى از نوشته هايش نيز بعداز فوت او چاپ شده. تا بحال كتابهاى او به بيش از شصت زبان ترجمه شده و در سطح وسيع توزيع گشته. بيش از بيست كتاب بيوگرافى و مطالعاتى درباره او و نوشته هايش در ليست كتابفروشى هاى ايتاليا موجود است. از ١٩٨٠، سال وفات او در ايتاليا صدها پارك، باشگاه ادبى، كتابخانه، خيابان، مدرسه و كودكستان به اسم او نامگذارى شده. در سال ٢٠١٠ مصادف با نودمين سالگرد تولد، چهلمين سال دريافت جايزه آندرسن و سى امين سال فوتش در سراسر ايتاليا برنامه هاى مختلف برگزار شد و كتابهايش تجديد چاپ شدند. او در دوران زندگى پرثمرش، از همان اوان كودكى، بانى و مدير چندين روزنامه و مجله بوده و يكى از پر بارترين نويسندگان ايتاليايى است.
با آنچه گفتم متوجه ميشويد كه صحبت در باره او كار آسانى نيست. من در اينجا سعي خواهم نمود در باره چند نكته ازبسيار نكاتى كه ميتوان در باره او و كارهايش گفت اشاره كنم كه لاجرم بر اساس اهميت آنها نيست.
اولين نكته كه در باره او ميتوانم بگويم اينست كه در تمام نوشته هايش جنبه آموزشى غالب است و اين شايد به خاطر شغل آموزگارى و رشته تحصيلاتش باشد. كوشش او در بيان ساده مطالب و قابل درك كردن مسايل مشكل از طريق داستانهاى كوتاه و بلند باعث ميشود كه همه كس بتواند به راحتى با انديشه هاى پيشروى او آشنا شود و آنرا بپذيرد. بگمانم تنها كسانى كه كاملاً بر مطلبى هر چند مشكل مسلطند، قادرند آنرا با زبانى ساده براى ديگران توضيح دهند.

نكته دومى كه مايلم به آن اشاره كنم عمق مخالف او با خشونت در روابط بين انسانها و ملل است كه در نوشته هايش بازتاب يافته. اين اعتقاد در او با وقوع جنگ جهانى دوم وسيعتر ريشه ميدواند. وى كه در ابتدا به خاطر ضعف بنيه از خدمت نظام معاف شده بود با گسترش و شدت جنگ به خدمت احضار ميشود و در بيمارستانى در ميلان انجام وظيفه ميكند. با از دست دادن دو دوست خويش در جبهه روسيه و فرستاده شدن برادر بزرگش به اردوگاههاى نازيسم، به جبهه مقاومت ميپيوندد و از اين راه نفرت خود را به رژيم ابراز ميكند. او در نوشته اى ليستى از كارهايى را كه ميتوان و يا بايد كرد را بر ميشمرد و در آخر ميگويد هرگز، هرگز نبايد به جنگ دست زد. البته ازآنجا كه او معلم است به اين مطلب پى برده كه پايه خشونت از خانواده شروع ميشود و به همين جهت بايد با آن از روابط درونى آن شروع كرد. در يكى از داستانهايش تحت عنوان “عروسك ترانزيستوري” ريشه اين رابطه غلط را نشان ميدهد. خلاصه داستان از اينقرار است كه پدر و مادرى براى جشن سال نو به دخترشان يك عروسك ترانزيستوري هديه ميدهند. به خاطر دستكارى دايى در ترانزيستورهاى عروسك، اسباب بازى به فرمانها ى دختر بچه رفتار نميكند و مورد شتم او قرار ميگيرد. عروسك، بنوبه خود عكس العمل نشان ميدهد و مو هاى دختر بچه را ميكشد. دخترك كه از اين عمل عروسك جا خورده از او ميپرسد چگونه به خودش اجازه ميدهد موهاى اورا بكشد؟ عروسك در جوابش ميگويد من كتك زدن را بلد نبودم و تو با زدن من يادم دادى. دخترك ميگويد آخر مادرم وقتى كار بدى ميكنم مرا اينگونه تربيت ميكند٠ بگمانم اين پيام او هر روز بيشتر صحت خود را ثابت ميكند.
سومين نكته اى كه بايد در زيرش خط بكشم اينست كه او شديداً با هر گونه تنبيه در آموزش مخالف است. بر اساس بينش او هيچ پدرومادرى فرزند كوچكش را در زمان باز كردن زبان به خاطر اداى اشتباه كلمات سرزنش نميكند و يا در زمان برداشتن اولين قدمها اورا به خاطر زمين خوردن به باد سزا نميگيرد يا نمره بد نميدهد. آنها تمام هم خود را مصروف تشويق او ميكنند و كمكش ميكنند تا در آن زمينه پيشرفت كنند و بر مشكلات غلبه يابند. او اين اصل را به تمام زمينه هاى آموزشى تعميم ميدهد.
چهارمين مقوله مخالفت وى با هر نوع نظم تحميلى است. او كه در كودكى پدر خويش را از دست ميدهد توسط مادر به مدرسه شبانه روزى كشيشها سپرده ميشود، ولى بعد از يكسال آنرا رها ميكند چون قادر به تحمل امر ونهى هاى پدران روحانى نيست. اين را در آينده اينگونه توضيح ميدهد كه هرنوع نظم تحميلى خلاقيت را در فرد از بين ميبرد و از او عنصرى موثر نميسازد. بايد به كودكان كمك كرد كه آزادانه تخيلاتشان را به پرواز در آورند و با فكر آزاد به آنچه علاقه دارند بپردازند، چراكه اين چنين هر كس ميتواند به بهترين وجه آنچه در توان دارد را به جامعه ارائه دهد و فرد موثر براى آن باشد. طبيعتاً تمام كوشش او در اينست كه به طرق مختلف، از جمله نوشتن داستانها با چند پايان مختلف براى آنها، در اختيار گذاشتن سه شئي و يا سه كلمه مختلف به هر كودك و خواست ساخت داستانى كه آن سه را به هم ربط دهند و دهها نوع پيشنهاد ديگر، شاگردان و مخاطبين خود را تشويق به تفكر آزاد كند.
از اينكه تقبل كرديد و به عرايضم گوش فرا داديد از همه شما سپاسگزارم.»
دکتر حاتمی در ادامه پیام ماریا روداری ، همسر جانی روداری را به مناسبت همین مراسم برای حاضران خواند:
متن پیام ماریا فرتی روداری به شب جانی روداری
حضار محترم
میخواهم از همة شما تشکر کنم
همة آنهایی که برای انتشار کتابهای جانی روداری زحمت کشیدهاند و بخصوص مجلة «بخارا»، مترجم دکتر ابوالحسن حاتمی و پروفسور کارلو چرتی در سفارت ایتالیا در تهران.
با آرزوی بهترینها برای جلسة پرثمرتان، سلامهای گرم مرا بپذیرید. موفق باشید.
ماریا فرتی روداری
رم ـ چهارم اکتبر2014

آخرین سخنران این مراسم محبوبه خدایی بود که نگاهی داشت به یکی از آثار روداری با نام « جلسومینو در سرزمین دروغگوها»
پاییز
[فصلِ] درُویِ علوفه ها،
شلیکِ شکارچی هاست.
پاییز [اینچنین] آغاز می شود
که جیرجیرکی
در سنگِ قبری،
در میان چمزار،
خانه می سازد.
جانی رُوداری
معمولاً متنی که ترجمه میشود باید به صورت مستقیم از زبان اصلی ترجمه شود، ولی همواره دیده میشود که آثار یک نویسنده بزرگ، به دلیل شهرتش از زبان های دیگر هم ترجمه شده است. چه بسا آثار «جانی روداری» هم از این امر مستثنی نیست، مانند: کتاب «ماجراهای چیپولینو» که توسط آبتین گُلکار از متن روسی ترجمه شده و خوشبختانه مرضیه شجاعی دیندارلو این کتاب را به نام «ماجراهای پیازچه» دوباره از ایتالیایی به فارسی ترجمه و چاپ کرده است.
اثر دیگری از «جانی روداری» که توسط آندرانیک خچومیان به نام «جلسومینو در سرزمین دروغگوها» از روی متن ارمنی به فارسی برگردانده شده است که بنا به دلایلی که در ادامه این مقاله ذکر می شود، صاحب این قلم در حال ترجمه این کتاب از متن اصلی ایتالیایی به فارسی است.
جانی رُوداری، نام اصلی این کتاب را از روی نام شخصیت اصلی داستان گرفته است، به ایتالیایی این اسم «جلسومینو» تلفظ می شود و مترجم از روی متن ارمنی نام را به همان صورت «جلسومینو» باقی گذاشته است بدون اینکه توجه کند که نویسنده بسیار تیزهوشانه اسامی را برای قهرمان های آثارش انتخاب کرده است. در حقیقت «جلسومینو» به حرف صدادار «آُ» ختم شده که نماد مذکر بودن این شخص است و در زبان فارسی این واژه به معنای «یاسَمَن، یاسَمین» می باشد. ولی از آنجایی که این نام در زبان فارسی برای خانم ها به کار می رود و شخصیت در این داستان مرد است تصمیم گرفته شد تا در ترجمه فارسی نام «یاس» برای او انتخاب شود که نامی مشترک برای خانم ها و آقایان است. در واقع «رُوداری» نام «یاس» را برگزیده است زیرا نماد پاکی، صداقت و عطر دل انگیز است و کاملاً متضاد با افرادی که در سرزمین دروغگوها مجاب شده اند تا وارونه صحبت کنند. پس باید نام این کتاب به صورت «یاس در سرزمین دروغگوها» ترجمه شود.
نکته دیگر ترجمه تیترهای فرعی داخل متن است که اصلاً شباهتی به ترجمه ایتالیای اش ندارد. این اثر دارای بیست و یک فصل است و اغلب تیترها با سلیقه مترجم ترجمه شده است. برای مثال؛ تیتر فرعی در اولین فصلِ کتاب به «جلسومینو دهان بگشاید، توپ از دروازه بگذرد» از ارمنی ترجمه شده است، در صورتی که این تیتر در متن ایتالیایی سه بخش دارد و هر سه بخش مربوط به محتوی فصل اول است؛ «یاس به حضور و غیاب پاسخ می دهد؛ گل می زند و از آن لذت می برد». و یا تیتر فصلِ دوم از ارمنی «بخت، یار جلسومینو نشد، همه روستا علیه او» اینگونه است، و در ایتالیایی «همسایه ها نباید آگاه بشوند که صدای تو باعث پخته شدنِ گلابی ها شد» به این صورت آمده است. اینها تنها نمونه کوچکی است برای کل هر بیست و یک تیتر فرعی ترجمه شده از متن ارمنی وجود دارد.
این ابتکاری است که مترجم، نه تنها در تیتر اصلی و تیترهای فرعی بلکه در کل متن به کار برده است. نکته بسیار مهم دیگر اینکه حدود چهل تا پنجاه صفحه در انتهای داستانِ «یاس» در متن اصلی به زبان ایتالیایی وجود دارد که در ترجمه از متن ارمنی به فارسی حذف شده است.
ترجمه این کتاب از روی متن ارمنی به فارسی اصلاً دارای پانوشت نیست، اسامی خاص حتی به ارمنی در پانوشت آورده نشده است. در هر ترجمه لازم است که مترجم اسامی یا واژه هایی که درک آنها کمی دشوار هستند، توضیحاتی در مورد آنها در پانوشت بدهد، به ویژه این آثار که برای کودکان و نوجوانان نوشته شده است. برای مثال؛ واژه «تِنُور» که باید در پانوشت توضیحی شبیه به این داشته باشد: «تِنور به زیرترین نوع صدای مردان گفته می شود، دامنه آن بر اساس کلید «سُل» از نُت «دُو» زیر خط اول و نُت «لا» بالای خط پنجم است. این نوع تُن صدا در آواز مردان بسیار با اهمیت است.» تا ترجمه برای رده سنی کودکان و نوجوانان روان باشد و جای ابهامی برای واژه هایِ جدید وجود نداشته باشد.
ترجمه این کتاب هم مانند همه آثاری که از زبان اصلی ترجمه نمی شود دارای اشکالات بسیاری است که باعث شد تا صاحب این قلم، این کتاب را دوباره از نو از متن ایتالیایی ترجمه کند.
مترجمین باید همواره به یاد داشته باشند که حق ندارد در جملات یک نویسنده دخل و تصرف کنند، آنها باید به متن نویسنده و افکارش وفادار باشند و ترجمه ی روان و ساختار شیوه ادبی زبان فارسی را فراموش نکنند تا اختلالی در ترجمه به وجود نیاید. تمامی لغات حتی اسامی خاص تا جایی که امکان دارد باید ترجمه شوند. در قسمت زیر خلاصه ای از داستان آورده شده تا مشخص شود که حتی ترجمه اسامی خاص تا چه اندازه در آثار «جانی رُوداری» مهم است.

داستان بر پایه ماجراهایی است که برای فردی به نام «یاس» اتفاق افتاده است. این شخصیت صدای رسا و بمی دارد که مشکلاتی را برای او ایجاد می کند. او مجبور به سفر اجباری می شود و به سرزمینی می رسد که پادشاهِ آنجا همه را وادار کرده تا وارونه صحبت کنند. حتی موجودات هم باور کرده اند که باید وارونه باشند برای مثال گربه ها واق واق می کنند و سگ ها میومیو. در این سرزمین «یاس» با گربه ای آشنا می شود که دختری با گچ قرمز او را بر روی دیوار نقاشی کرده است. گربه توسط صدای «یاس» از حصار دیوار آزاد می شود. از آنجایی که تنها سه پنجه دارد و یکی از پنجه هایش کم است نامش «گربه لَنگ» است. او برخلاف بقیه گربه هایِ این سرزمین که همگی واق واق می کنند او میومیو می کند. ماجراهای داستان حول محور «یاس» و «گربه لنگ» می چرخد. جانی رُوداری در زندگی خصوصی اش علاقه ای ویژه به آواز و موسیقی دارد، حتی برای سه سال به یادگیری ویلون پرداخت و این علاقه بازتابی در داستان هایش به ویژه داستان «یاس» ایجاد کرده است. قهرمان داستان سرانجام به خواننده ای بزرگ بدل می شود. از طرف دیگر حمایت از حیوانات خانگی به ویژه گربه ها در این داستان دیده می شود. «گربه لنگ» در این داستان زبان انسانها را می فهمد. او به راحتی با «یاس» درد و دل می کند. این امر باعث می شود تا ذهن کودکان و نوجوانان به دنیا تخیلات و رویا سفر کند.
تا کنون از «جانی رُوداری» آثار بسیاری به فارسی ترجمه و چاپ شده است، اسامی این آثار به صورت جدولی در قسمت زیر آورده شده است:
آثار ترجمه شده از جانی روداری در ایران | |||||||
نام کتاب | مترجم | انتشارات | توضیحات | ||||
1- کیک آسمانی | پیروز ملکی | امیرکبیر | چاپ این کتاب تمام شده | ||||
2- داستان های تلفنی | مسعود جواهری | آهنگی دیگر | – | ||||
3- بنفشه ای در قطب | فرشته ساری | چشمه | چاپ دوم 1384 | ||||
4- دختری که نمی خواست بزرگ شود | مهناز صدری | زمان | – | ||||
۵- همه چیز با یک تمساح شروع شد | منوچهر صادق خانجانی | سروش | چاپ اول 1386از متن فرانسه | ||||
6- ماجراهای چیپولینو | آبتین گلکار | چشمه | چاپ اول 1389از متن روسی | ||||
7- ماجراهای پیازچه | مرضیه شجاعی دیندارلو | نشر شهر | از متن ایتالیایی | ||||
8- داستانک های آلیس | منوچهر صادق خانجانی | سروش | چاپ اول 1388 | ||||
9- جیب در تلویزیون و داستان های کرات دیگر | مسعود جواهر چینی جان | نقد افکار | – | ||||
10- جلسومینو در سرزمین دروغگوها | آندرانیک خچومیان | افراز | چاپ اول 1392از متن ارمنی | ||||
11- قصه هایی برای یک لبخند | مرضیه شجاعی دیندارلو | سروش | چاپ اول 1392 | ||||
12- قصه ها و افسانه ها | مرضیه شجاعی دیندارلو | سروش | چاپ اول 1392 | ||||
ده اثر از «جانی رُوداری» به سرپرستی غلامرضا امامی | |||||||
1-داستانهای ماشین تحریر | ابواحسن حاتمی | قطره | چاپ شده | ||||
2- مارکو و میکرو | ابواحسن حاتمی | قطره | چاپ شده | ||||
3- آواره های کوچک | منوچهر صادق خانجانی | قطره | چاپ شده | ||||
4- داستانهایی برای سرگرمی | چنگیز داور پناه | قطره | چاپ شده | ||||
5- بارُون لامبرتو، دو چهره داشت | غلامرضا امامی | قطره | در دست چاپ | ||||
6- یاس در سرزمین دروغگوها | محبوبه خدایی | قطره | در دست چاپ | ||||
7- زوبین لاجوردی | محبوبه خدایی | قطره | در دست ترجمه | ||||
جانی رُوداری اغلب آثارش نیمی از کتاب را به دخترش «پائولا» و نیمی دیگر را به تمام بچههای دنیا تقدیم می کند.
پخش قسمتهایی از فیلم مستندی که درباره جانی روداری ساخته شده است در فاصله سخنرانیها از دیگر بخشهای شب جانی روداری بود.
در پایان علی دهباشی از کودکان و نوجوانانی که در این نشست شرکت داشتند: پرنیان زمانی، آذین پوررضا، مریم شاهسواری، فرشاد فتاح و لوییز چرتی دعوت کرد تا نسخه هایی از کتابهای روداری را از دست مترجمان و سخنرانان دریافت کنند.