همسر دكتر مهدي سمسار در ادامه خاطره‌اي از ترجمه دو كتاب توسط دكتر سمسار روايت كرد و گفت: كتاب از كوروش تا اسكندر را كه دكتر سمسار ترجمه كرده، در يادنامه دكتر سمسار، استاد باستاني‌پاريزي نوشته‌اند كه به توصيه ايشان اين كتاب ترجمه شده و در مورد كتاب هخامنشيان هم جناب دكتر باستاني تشكر كردند و آمدند همين‌جا و گفتند: دكتر اين كتاب يك كتاب عظيمي است راجع به تاريخ هخامنشي و تاريخ ايران و فكر نكنم تو بتواني، چون در حدود 2000 صفحه است، با دوستان جمع شويد و اين كتاب را ترجمه كنيد كه البته دكتر سمسار به تنهايي در كمتر از 6 ماه اين كتاب را ترجمه كرد. جاي هر دو خالي و يادشان جاري است.

IMG_1147

گيتي الهي ادامه داد: همچنين در سال 1387، 60 جلد از كتاب‌‌هاي همسرم را به كتابخانه ايرانشناسي فرانسه در ايران اهدا كرديم. در سال 1388 گزارشي از سه سال برگزاري مراسم اهداي جايزه اميد و شرح حال دريافت‌كنندگان اين جايزه در ضميمه نشريه انترناسيونال با عنوان خبرنگاران اميد چاپ شد، اميدوارم كه با اين كار بتوانيم جايزه اميد را جهاني كنيم.

خانم الهي با لبخندي اضافه كرد: خيال باطل! و ادامه داد: در سال 1390 با محبت، همت و ياري زنده‌ياد دكتر معتمدنژاد، كتابخانه دكتر سمسار كه شامل حدود 800 جلد كتاب‌‌هاي فارسي و فرانسوي بود به دانشكده مطالعات جهان واگذار شد. در اسفند سال 1391 چاپ اول كتاب دو جلدي هيتلر نوشته «يوآخيم فست» توسط نشر چشمه و به همت آقاي حسن كيائيان منتشر شد.
در ضمن كتاب هنر جنگ نوشته  سون تزو با ترجمه دكتر سمسار براي چاپ
به انتشارات نقش جهان واگذار شد كه استاد باستاني خيلي اصرار داشتند اين كتاب منتشر شود؛ كتابي تاريخي كه نشان مي‌دهد چگونه با جنگ بايد مقابله كرد و در انتها تحمل و تعامل بهترين چيز براي جلوگيري از جنگ عنوان مي‌شود. در سال 1393 چاپ پنجم دنياي تئو كه سيري در مذاهب است به بازار آمد. در ضمن بايد يادي كنم از دكتر عبدالرحمان فرامرزي، يكي از بزرگ‌ترين روزنامه‌نگاران ايران و بنيانگذار كيهان كه واقعا سرمقاله‌‌هايش با شهامت جامعه را تكان مي‌داد. ايشان در يادنامه دكتر سمسار، مطلبي نوشته‌اند با اين مضمون: اين جوان‌‌ها كه شب به فكر تهيه مطلبند و روز پيه چشمان خود را آب مي‌كنند كه مطلبي تنظيم كنند و به خواننده برسانند؛ روزها خبرنگاران در خيابان‌‌ها پرسه مي‌زنند، پشت در اتاق وزير و مدير مي‌روند تا خبري از وضع اجتماع، اقتصاد و از روحيه و اخلاق جامعه پيدا كنند و آن را به دست مردم برسانند، خدمت به اجتماع مي‌كنند اين خدمت عبادت است. هر روز عصر كه روزنامه كيهان منتشر مي‌شود، هر يك عدد مستقلي است كه وارد بازار و خانه مي‌شود و به دست كارگر و كاسب و مدير و وزير مي‌رسد و مقداري مطالب برايشان روشن مي‌شود؛ عبادت چيست؟ عبادت يعني همين كه دكتر سمسار و همكارانش اين مشعل‌‌ها را افروخته نگه‌داشته‌اند، اينها همه عبادت است. هيچ عبادتي از روشن كردن مردم بالاتر نيست.

در ادامه فيلمي از سخنان دكتر باستاني‌پاريزي و دكتر كاظم معتمدنژاد در دوره‌‌هاي پيشين جايزه اميد پخش شد و گرچه صداي فيلم خيلي خوب به گوش نمي‌رسيد، اما حاضران براي شنيدن شكري كه از سخنان اين دو زنده‌ياد جاري بود، گوش تيز كرده و آرام نفس كشيدند و به اين ترتيب بار ديگر اين دو استاد درست جلوي همان ويترين قهوه‌اي تيره و روبه‌روي همان صندلي‌‌ها از روزنامه‌نگاري و آزادي مطبوعات گفتند و با خاطرات شيرين‌شان كام ياران در حسرت را شيرين كردند.

پس از پخش اين فيلم، پرويز براتي، نویسنده، روزنامه‌نگار و از برندگان دوره‌‌هاي قبل جايزه اميد، با اشاره به دكتر پاريزي و دكتر معتمد نژاد گفت: در اين هفت سالي كه اين جايزه تاسيس شده، اين دو بزرگوار هميشه حضور داشتند و روي همين صندلي‌‌ها نشستند و تك تك ما جايزه‌‌هايمان را از دست اين عزيزان گرفتيم. امروز قرار بود خدمت خانواده مرحوم معتمدنژاد هم باشيم كه نتوانستند حضور داشته باشند، در نتيجه تقدير كوچكي براي خانواده محترم زنده‌ياد باستاني‌پاريزي در نظر گرفتيم؛ آقاي هادي حيدري كه همه را به تصوير مي‌كشند به شيوه خاص خودشان پرتره‌اي از دكتر باستاني‌پاريزي كشيده‌اند كه تقديم خانواده ايشان مي‌شود.

در ادامه هادي حيدري از داود احمدی‌مونس كه او را با نام هنري آروين مي‌شناسيم، كارتونيست و برنده دومين جايزه اميد، دعوت كرد تا متني كه هر سال از طرف فرزندان زنده‌ياد دكتر سمسار خوانده مي‌شود و فلسفه اين جايزه در آن بيان شده است را براي حضار قرائت كند.

IMG_1205

آروين چنين آغاز كرد: اين مطلب را شيرين سمسار، فرزند زنده‌ياد دكتر سمسار نوشته است و در اولين مراسم جايزه روزنامه‌نگاري اميد توسط ايشان خوانده شد و دوباره خدمت دوستاني كه براي نخستين بار در اين مراسم شركت كرده اند، قرائت مي‌شود؛ درباره نامگذاري جايزه اميد: وقتي تصميم گرفتيم كه جايزه روزنامه‌نگاري بدهيم، به دلم افتاد كه علاوه بر اسم پدرم يك اسم نمادين به آن بدهيم كه هم به پدرم مربوط باشد و هم به روزنامه‌نگاري، به دنبال اين اسم به يادنامه پدرم نگاه كردم كه شايد دوستان و همكاران پدرم بتوانند مرا كمك كنند. ديدم همگي آنها از عشق او به روزنامه‌خواني كه او را به روزنامه‌نگاري كشاند نقل مي‌كنند. از طريق مقاله يكي از دوستان فهميدم كه پدرم در 18 سالگي، قبل از اينكه حتي دانشجويي در تهران باشد، در يك مسابقه نظرخواهي شركت كرده بود، موضوع مسابقه اين بود كه به نظر شما ايران بايد به صورت فدرال اداره شود؟ خبر كه به پدرم رسيد بلافاصله تا دكه روزنامه فروشي دويد، نه تنها ديد كه يكي از برندگان است بلكه مطلبش در صفحه اول آن نشريه چاپ شده بود. بدون ترديد اين جايزه به پدرم جرات طي كردن راه آينده‌اش را داد. اولين مقاله او چاپ شده بود و آن نشريه اميد نام داشت. او جايزه اميد را ربوده بود و من آنچه را كه بايد، پيدا كردم و وقتي كه چندي بعد در برنامه تلويزيون فرانسه، سردبير جوان يك روزنامه ايراني گفت فقط اميد براي ما باقي مانده است، انگار اين بود كه نسل جوان روزنامه‌نگاران ايران نام اميد را انتخاب و تعيين كرده بودند. بي‌شك اميد است كه مي‌تواند شمع‌‌هاي خاموش شده صلح، عشق، دوستي، ايمان و معنويت را روشن نگه‌دارد. پدرم طي زندگي روزنامه‌نگاري‌اش با مشكلات و حوادث فراواني روبه‌رو شده بود، اما با ايمان و اعتقاد به راه خود كه همانا حقيقت‌جويي بود زندگي را ادامه داد او با ترجمه كتاب‌‌هايي كه پيام‌آور اميد به آينده بودند به نسل جوان راه زندگي و مبارزه با نادرستي‌‌ها و كج‌انديشي‌‌ها را نشان مي‌داد. براي مثال پس از كودتاي 28 مرداد و زماني كه مردم ايران دلمرده و سرخورده بودند، چه بايد كرد تولستوي را ترجمه و منتشر كرد؛ به اين سوال، پدرم نيم قرن پيش پاسخ داد. خواهش دارم توجه داشته باشيد آنچه من در نوشته پدرم در نيم قرن پيش از امروز خواندم فشرده‌اش را در كلمه اميد تصور مي‌كنم، شما چگونه فكر مي‌كنيد؟ امروز در جمع شما عزيزان آرزو دارم جايزه اميد كه به ياد پدرم مي‌دهيم، بتواند وسيله‌اي باشد كه روزنامه‌نگاران جوان و آينده ايران شمع اميد در دل فروزان نگه‌دارند و در راهي كه انتخاب كرده‌اند چون پدرم مصمم، حقيقت‌جو، عدالت‌خواه و پيروز باشند.

پس از آن پرويز براتي اعلام كرد كه طبق روال هر سال برگزيده سال قبل، برگزيده سال بعد را معرفي خواهد كرد و از ‌‌هادي حيدري دعوت كرد تا برنده را معرفي كند. حيدري نيز ضمن دعوت از بزرگان حاضر در جمع براي اهداي جايزه، گفت: برنده  هفتمين دوره جايزه روزنامه‌نگاري اميد، كارشناس روزنامه‌نگاري از دانشگاه علامه طباطبايي، كارشناس ارشد مطالعات زنان و از شاگردان دكتر فرقاني، دكتر خانيكي، دكتر شكرخواه و… است. حوزه فعاليت ايشان در مطبوعات در حوزه اجتماعي و در روزنامه‌‌هاي اعتماد ملي، اعتماد، سرمايه، روزگار و فرهيختگان بوده است. در حوزه زنان نيز در مجلاتي چون ايراندخت و مجله زنان و در حوزه سياسي در روزنامه شرق (به عنوان خبرنگار پارلماني) و در حوزه انديشه در روزنامه‌‌هاي شهروند امروز، مهرنامه و انديشه پويا فعاليت داشته است. هفتمين جايزه روزنامه‌نگاري اميد تقديم مي‌شود به خانم آمنه شيرافكن.

IMG_1221

پس از اهداي لوح‌‌هاي تقدير، متن اين تقديرنامه‌‌ها توسط‌‌ هادي حيدري خوانده شد. در اين متن آمده است: سركار خانم آمنه شيرافكن، بنا به بررسي و تصميم ما در جهت علايق فرهنگي و مطبوعاتي زنده‌ياد دكتر مهدي سمسار كه عمري را در راه اعتلاي فرهنگ و مطبوعات كشورش گذرانده، هفتمين جايزه اميد را به نام ايشان به شما تقديم مي‌كنيم. ما معتقديم كه شما در طول دوران فعاليت مطبوعاتي خود همواره به ترقي و اعتلاي سرزمين خود انديشيده‌ايد. ما معتقديم شما در مقالات خود حقيقت‌جويي و عدالتخواهي را در نظر داشته‌ايد و آرمان‌‌هاي انساني را ترويج داده‌ايد. به خاطر توجه و تاكيدتان به اين زمينه‌‌ها در مقالات، اين جايزه را به شما تقديم مي‌كنيم. گيتي، شيرين و شهرزاد سمسار. 7 خرداد 1393.

سپس آمنه شيرافكن، برنده هفتمين جايزه اميد، ضمن تشكر از حاضران در اين نشست و خانواده دكتر سمسار، گفت: بيشترين بخش از خوشحالي من از دريافت اين جايزه به اين دليل است كه آقاي دكتر سمسار از اساتيد روزنامه‌نگاري بودند و من هم به عنوان دانشجوي اين رشته اين جايزه را با نام ايشان دريافت كرده ام.

شيرافكن در ادامه افزود: سال‌‌هايي كه گذشت دوران خيلي جالبي براي روزنامه‌نگاري ايران و خيلي از حوزه‌‌هاي ديگر نبود، اما يكسري از دوستان كماكان و با تمام مشكلات موجود، ماندند و كار كردند، عده‌اي مهاجرت كردند و عده‌اي ديگر در جاهايي هستند كه امكان نوشتن ندارند؛ من هميشه وقتي كه به بحث روزنامه‌نگاري فكر مي‌كنم، احساس مي‌كنم اگر در سال‌‌هايي كه گذشت جريانات مختلف به نفس كار روزنامه‌نگاري و رسانه به عنوان ركن چهارم دموكراسي نگاه مي‌كردند، ما واقعا امروز با اين سطح وسيع فساد اقتصادي و اجتماعي مواجه نبوديم. آرزو دارم كه در حوزه روزنامه‌نگاري آكادميك بتوانيم كارهاي جدي تري انجام بدهيم، خيلي وقت‌‌ها در حوزه خبري مي‌بينم كه روزنامه‌نگاري شغلي باري به هر جهت شده است، گاهي مي‌بينيم جاهايي منابع مالي دارند و مي‌توانند روزنامه‌نگار به جامعه تزريق كنند ولي دانش كافي در اين حوزه نيست، دوست دارم هم حوزه آكادميك و هم حرفه‌اي روزنامه‌نگاري به سمتي برود كه ما روزنامه‌نگاران خيلي جدي‌تري را در عرصه مطبوعات داشته باشيم.

در ادامه اين مراسم، هديه‌اي نيز از سوي خانواده دكتر باستاني‌پاريزي به آمنه شيرافكن اهدا شد و سپس از دكتر محمود دعايي براي ايراد سخنراني دعوت به عمل آمد. دعايي ضمن اشاره به سخنان شيرافكن، گفت: از سخنان خانم شيرافكن به اين نتيجه رسيدم كه در انتخاب، بررسي خيلي دقيقي به عمل آمده و انتخاب خوبي شده است. ايشان خيلي هوشمندانه، مسلط و دقيق صحبت كردند. اميدوارم كه ما لياقت داشته باشيم و در مسيري حركت كنيم كه آرزوهاي شما جوانان به حقيقت بپيوندد. من خودم را شايسته نمي‌دانستم كه در محضر آقاي دكتر‌‌ هادي خانيكي و پيشكسوتان ديگر اين جمع صحبت كنم، به عطر خوش يار قديم به اينجا آمديم تا خاطره اساتيد را زنده نگه‌داريم. از خدا مي‌خواهيم كه توفيق داشته باشيم تا سال‌‌هاي زيادي برگزاري اين جايزه را شاهد باشيم.

آخرين سخنران اين مراسم، دكتر‌‌ هادي خانيكي بود كه سخنانش را ضمن تشكر از خانواده دكتر سمسار، چنين آغاز كرد: خوشحالم كه اين سنت خوب پايه گذاشته شده كه علاوه بر نهادهاي رسمي و آكادميك و دولتي، يك خانواده فرهنگ‌دوست هم ميراث ماندگار كسي را كه در تاريخ روزنامه‌نگاري ايران شخصيت موثري بوده، و با زحمات زياد افرادي چون آقاي دهباشي تا حدود زيادي به نسل بعد معرفي شده، زنده نگه داشته مي‌شود.

دكتر خانيكي در ادامه گفت: همچنين ياد دكتر باستاني‌پاريزي و دكتر معتمدنژاد را هم گرامي مي‌دارم كه هر دو دوستي ديرينه‌اي با دكتر سمسار داشته‌اند. براي همه ما مهم بوده كه يك سنت فرهنگي به ابتكار و اتكاي روابط دوستانه شكل بگيرد. از دغدغه‌‌هاي من در ايران يكي همين شكل‌گيري و تقويت نهادهاي مدني است و معتقد به اين هستم كه اين سنت مدني شكل نمي‌گيرد مگر اينكه اين روابط هم به نسل‌‌هاي بعد منتقل شود. هميشه براي من دغدغه بوده است كه نسل بعد چه چيزي را مي‌خواهد از نسل قبل بياموزد، آيا فقط و فقط يك دانش را از پيشينيانشان مي‌گيرند يا اين دانش را در يك مجموعه ديگري مي‌آموزند. آن مجموعه ديگر به نظر من از دانش آنها كمتر نيست. فكر مي‌كنم به عنوان كسي كه حداقل وصل ميان خانم شيرافكن و دكتر معتمدنژاد، دكتر باستاني و دكتر سمسار است، مي‌توانم بگويم چيزي كه نسل گذشته براي انتقال دارد از نظر من اخلاق و منش روزنامه‌نگارانه و اجتماعي‌شان در كنار دانش علمي است. به هر حال مرحوم باستاني‌پاريزي اگر به پاريس رفت، پاريز را از ياد نبرد و اگر دكتر معتمدنژاد هم به پاريس رفت، مود را از ياد نبرد و اين حركت بين مود، پاريس و پاريز يك طرفش انتقال دانش بود و طرف ديگر تعلق خاطر به اين سرزمين بود و از دل آن  يك فرهنگ متفاوتي بيرون مي‌آمد يعني اگر تاريخ را از دكتر باستاني‌پاريزي و روزنامه‌نگاري را از دكتر معتمدنژاد و دكتر سمسار مي‌آموخت، فقط و فقط آن چيزي نبود كه در درون كتاب‌‌ها يافت مي‌شد بلكه آن تعلق خاطري كه به ايران و پشت روزنامه‌نگاري هرچه هست، بود كه مي‌آموخت. من در كلاس‌‌هاي درسم هميشه وقتي از آقاي دهباشي مثال مي‌زنم، مي‌گويم در صندوق عقب يك ماشين هم مي‌شود يك مجله درآورد و روزنامه‌نگار بود و اين كار بزرگي است. آنچه در خاطرم هست اين است كه نه دكتر باستاني‌پاريزي و نه دكتر معتمدنژاد نپذيرفتند كه چهره ماندگار شوند. البته اين به معناي بي‌حرمتي به ديگران نبود ولي اينها كه چند نفري بودند مثل دكتر شفيعي‌كدكني، دكتر جعفر شهيدي، دكتر ابوالحسن نجفي و… به رغم جاذبه‌‌هاي اين عنوان، آن را نپذيرفتند ولي چهره ماندگار بودند و شدند. يعني در واقع شهرتشان از درون كارشان بيرون آمد قبل از آنكه خواسته باشند چنين عنواني را به آنها بدهند، جامعه آنها را به عنوان چهره ماندگار پذيرفته بود و اين نكته مهمي است. به خصوص در عالم روزنامه‌نگاري بايد دانست كه روزنامه‌نگار شدن فقط و فقط يادگرفتن يكسري اصول حرفه‌اي در دانشگاه يا در روزنامه نيست، من بين دانشگاه و تحريريه فاصله‌اي نمي‌بينم؛ در هر دو اينها وقتي كه كار به يك تعهد اخلاقي و يك سلامت نفس آغشته شود آن وقت است كه روزنامه‌نگاري شكل مي‌گيرد.

IMG_1237

دكتر ‌‌هادي خانيكي در ادامه افزود: نمي‌توان روزنامه‌نگار شد و دردمند نبود، نمي‌شود روزنامه‌نگار شد و دائم در شرايطي كه ديگران براي او تعيين مي‌كنند كار كرد به خصوص در جوامعي مثل ما كه در دوران گذار قرار دارد و دوران گذار يعني مرتبا اين انتخاب‌‌هاي عقلاني معطوف به سود ما را چه در دانشگاه و چه در روزنامه در معرض كارهايي قرار مي‌دهد كه قطعا باعث تخطي از اصول حرفه‌اي و اخلاقي‌مان مي‌شود. روزنامه‌نگاري يك سطح رويي دارد و يك سطح پنهان، دوستاني كه من را چه در عالم روزنامه‌نگاري، چه دانشگاه و چه سياست مي‌شناسند، مي‌دانند كه من هيچ حرفي را بدون اينكه به آن اعتقاد داشته باشم، نمي‌زنم. آن كساني كه پشت اين قضيه قرار مي‌گيرند و در خيلي از مواقع ديده نمي‌شوند، آنها را هم بايد در نظر گرفت. بي‌تعارف مي‌گويم اگر چهره‌‌هايي مثل آقاي دعايي نبودند در اين سال‌‌هاي اخير شايد بشود گفت توازن و تعادلي كه بايد، برقرار نمي‌شد. در روزنامه اطلاعات خيلي‌‌ها قلم مي‌زده‌اند كه حاضر نبودند يا نيستند كه در هر جايي قلم بزنند، آنها به دليل سلوك و اخلاقي كه آقاي دعايي داشته و دارد، مي‌نوشتند. نقش چنين افرادي كه دل مي‌سوزانند اما خيلي ديده نمي‌شوند و من شهادت مي‌دهم كه چنين افرادي بوده‌اند كه به فرهنگ و روزنامه‌نگاري ما دوام و قوام داده‌اند، در جامعه‌اي كه به شدت استعداد قطبي شدن دارد و اينكه يا اين يا آن باشي، اينكه هم اين و هم آن باشي، بسيار مهم است و بايد ديده شود. به هرحال از خانم الهي هم تشكر مي‌كنم كه اين حلقه‌‌هاي وصل را ايجاد كردند كه اين حلقه‌‌ها نگذارند  دوگانه‌‌هايي شكل بگيرد و اين دوگانه‌‌ها بر اساس نسل قبل- نسل جديد، نسل حرفه‌اي- نسل غيرحرفه‌اي، نسل دانشگاهي- نسل غيردانشگاهي و… اصول و بنيان جامعه را به خطر بيندازد. چنين نهادهايي نه‌تنها در مقابل دولت قرار نمي‌گيرند، بلكه در كنار آن خواهند بود و مقوم دولت به مفهوم عامش هم مي‌شوند. اميدوارم اين حركات بتوانند با همين سادگي اما اخلاقي بودنشان، اين پيوند را تقويت بكنند و اين همه گرايش به نفرت و گرايش به تقابل را در جامعه كم كنند.

خانيكي سخنانش را با بيان يك خاطره به پايان برد و گفت: يادم مي‌آيد وقتي قرار شد در يك مراسم براي اولين بار از احمد آرام تجليل شود، دكتر سيدجعفر شهيدي هم آنجا صحبت مي‌كرد و از بس كه رسم نيست بزرگي در حياتش تقدير شود؛ هركسي رفت پشت تريبون و صحبت كرد در حالي كه آقاي آرام آنجا نشسته بود، گفتند مرحوم آرام و بعد عذرخواهي كردند. خوشحالم كه اين تقدير از سنين پايين شروع شده است و امثال خانم شيرافكن تقدير مي شوند و جامعه ما از وجودشان بهره‌مند مي شود.

IMG_1389