شب ژول مول برگزار شد
تجلیل از مترجم شاهنامه به زبان فرانسه پس از قریب دویست سال
شب « ژول مول» صد و سیزدهمین شب از شبهای مجله بخارا بود که غروب روز پنچشنبه 10 اسفند ماه 1391 ( 28 فوریه 2013) ، با همکاری مؤسسه فرهنگی هنری ملت، بخش فرهنگی سفارت فرانسه در ایران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار ، مرکز دایرهالعمارف بزرگ اسلامی و گنجینه پژوهشی ایرج افشار در محل ساختمان کانون زبان پارسی برگزار شد.
به این ترتیب، پس از گذشت نزدیک به دویست سال برای اولین بار در ایران از ژول مول، مترجم شاهنامه به زبان فرانسه تجلیل به عمل آمد.
این نشست پس از خوشآمدگویی علی دهباشی، مدیر مجله بخارا، با سخنرانی برونو فوشه، سفیر فرانسه در تهران آغاز شد و آرمان کریمی گودرزی این سخنان را به فارسی ترجمه کرد:
«من به طور ویژه از افتتاح این کنفرانس که مجلۀ بخارا برای ژول مول و ترجمۀ شاهنامه به زبان فرانسه توسط او برگزار میکند خوشحالم. این کنفرانس در چارچوب دیدارهای علمی و ادبی است که مجله بخار به طور منظم برگزار مینماید.
در حقیقت ژول مول کاری استادانه را به انجام رسانده است.ترجمه ی کامل حماسه فردوسی بزرگ به زبان فرانسه.
او سفارش رسمی این کار را در 1826دریافت کرد و نزدیک 50سال برای انجامش وقت گذاشت.اولین مجلد شاهنامه در1836منتشر شد و هفتمین و آخرین مجلد آن در 1878 پس از در گذشت او توسط پاونیه دومنار شاگرد پیشین و جانشینش بر کرسی زبان فارسی در کولژ دوفرانس منتشر شد.
اما ترجمۀ او بدون کار جمع آوری متن شاهنامه امکان پذیر نمی شود و او به عنوان متن شناس نسخ مختلف موجود در کتابخانۀ سلطنتی پاریس،کتابخانۀ کمپانی هند شرقی، موزۀ بریتانیا و کتابخانه آکسفورد را بررسی و مقایسه کرد.
چاپخانه سلطنتی فرانسه هم مجلد های شاهنامه را به طرز نفیسی به صورت دوزبانه منتشر کرد که متن فارسی فردوسی و متن فرانسه مول را در برابر دیدگان خوانندگان قرار می دهد. این متن بر روی سایت ادارۀ ملی فرانسه قابل دیدن و دانلود هست. پس بزرگداشت این عالم بزرگ و مترجم شایسته است.
برای آنکه حق مطلب را برای همۀ کارهای او ادا کنیم باید به مشارکت و همراهی او اشاره کرد، نبه نزدیک نیم قرن فعالیتش در زمینۀ مطالعات شرقشناسی در جامعۀ آسیایی در شهر پاریس که گزارشهای سالانۀ آن را از 1840 تا 1868 خودش نگاشته است.
طی این مدت او مجموعه کتابهای شرقی را ایجاد کرد و پروژه های عالمان متعددی را خارج از زمینه ی شخصی تحقیقاتی اش مورد حمایت قرار داد.
ژول مولِ متنشناس و مترجم خود را وقف انتشار شاهنامه کرد زیرا می خواست متنی را به زبان فرانسه در اختیار جمع گسترده ای از خوانندگان قرار بدهد که آنرا به عنوان منبع اصلی اطلاعات در مورد ایران کهن تلقی میکرد.
در اینجا ما علاقه ی بسیارش را به تاریخ ادیان می بینیم. ضمنا پروژۀ او برای شناساندن یک حماسۀ وسیع که با نمونه های یونانی و لاتین فرهنگ کلاسیک حماسه برابری میکند جزو حرکت و جنبش بیداری مردمان و مللی قرار میگیرد که اروپای آن زمان را به حرکت درآورد.
درنهایت او کاملا آگاه بود که با ترجمۀ شاهنامل فردوسی در ورود یک نویسندۀ عمده به ادبیات جهان مشارکت میکند.
این مرد اهل کتاب که درزمان تولد آلمانی بود و هیچگاه به ایران سفرنکرده بود نقش مهم واسطه را میان دو کشورمان و دو فرهنگمان بازی کرد.
او مطمئنا در زمرۀ متخصصان، متن شناسان ، فیلسوفان،تاریخ دانان،باستان شناسان،جغرافی دانان و جامعه شناسانی قرار میگیرد که از دو قرن پیش خود را تمام و کمال وقف مطالعه و تحقیق بر روی ایران و دنیای ایرانی کرد.او یکی از فضلای بسیار برجسته ای بود که در شناخت متقابل بهتر میان ایران وفرانسه مشارکت کرد. واین نقش به نظر من دقیقا نقش مطالعات یر روی فرهنگ ها وجوامع است. آن جیزی است که به این مطالعات بها می دهد و مارا برمی انگیزد که انجام این مطالعات را ترغیب و تشویق کنیم تا علم پیشرفت کند ومباحثه علمی موجب پیشرفت تبادلات بشود.
من از مجلۀ بخارا که مرا در برنامۀ امشب شریک کرد سپاسگزارم و تبریکات خود را به این مجله و برگزار کنندگان این کنفرانس و این ابتکار زیبا تجدید میکنم.»
سپس نوبت به هانری لوبرتون، رایزن فرهنگی سفارت فرانسه در تهران رسید که به ژول مول و دشواریهای ترجمه شاهنامه پرداخت و مترجم گفتار او نیز آرمان کریمی گودرزی بود.
« این نشست به ژول مول و ترجمه او از شاهنامه فردوسی اختصاص دارد و من درصدد هستم تا چند تأمل شخصیام را در مورد مسیری که ژول مول طی کرده با شما در میان بگذارم.امیدوارم که این تأملات به روشن شدن اثر این مترجم یاری برساند.
عنوانی که من برای این سخنرانی انتخاب کردهام، ” ژول مول عالمی میان دو فرهنگ و مترجمی میان دو رشته ” است.
نکته اول : ژول مول در میان آلمان و فرانسه. زبان فرانسه در نسل ژول مول زبان فارسی و ابیات فردوسی را تجلی میکند و از فردای روز چاپ مجلد اول شاهنامه فردوسی کسبومن دومنسی شخصیت مقتدر مطالعات پاریس مقالات متعددی را در نقد کار ژول مول منتشر کرد و در میان انتقادهایی که از ژول مول شده میبینیم که سبک کدر و گاه تیره و حداقل تحتاللفظی آن مورد سرزنش قرار میگیرد.
اگر ما تنها کمی اغراق کنیم، میتوانیم بگوییم که زبان فرانسه ژول مول که با نام ژولیون فون مول متولد شده در تمامی معانی کلمه یک فرانسه وام گرفته است. در حقیقت این مسئله و کاری که او کرده خیلی رایج نیست. ژول مول به ترجمه شصت هزار بیت از زبان فارسی به غیر از زبان مادری خودش دست زده است. کارشناسان ارزش ترجمهاش را مورد ارزیابی و پسند قرار میدهد . اما به نظر من میرسد که هنگامی که دربارۀ اصالت آلمانی ژول مول و به کارگیری زبان فرانسه صحبت میکنیم باید از خطر خطای تاریخی اجتناب کنیم.
ژول مول در سال 1800 در اشتوتگارت با نام ژولیوس فون مول متولد شد. او پسر دوم خانواده اشرافی و مرفه آلمانی با مذهب پروتستان است. در 1824 در پاریس مستقر میشود و در 1843 ملیت فرانسوی را اختیار میکند و به تابعیت فرانسه درمیآید و در 1875 در پاریس فوت میکند. پرونده سجل احوالی بسیار سادهای دارد و مسیر علمی که طی کرده به همین ترتیب است. در آلمان آموزده دیده، تخصصش و زندگی آکادمیک درخشانش را در فرانسه داشته. با این همه همانطور که گفتم باید از خطای تاریخی اجتناب کنیم . اول از آلمان صحبت کنیم.
ژول مول جوانی خودش را در گوتنبرگ، یکی از 39 حکومت کنفدراسیون ژرمانیک گذارند. این آلمان قدرت واحدی که بعد از پیروزی در جنگ پروس با اتریش به وجود آمده نیست. آلمان موزاییکی است از یک مجموعه حکومتهایی که بسیار به استقلال خودشان و ویژگیهای خودشان وابسته هستند و گوتنبرگ یکی از این حکومتهای نزدیک فرانسه است. ژولیوس آموزش اروپایی را که پدرش میخواست به چهار پدرش بدهد دریافت کرد و پدرش این چهار پسر را ترغیب میکرد که تحصیلات خودشان در خارچ از حکومت خودشان پیدا کنند. در فرانسه و در انگلستان. وقتی که ژولیوس در پاریس مستقر شد، هیچ تفاوتی را از طرف استادان و همکاران فرانسویاش که به طور عمده مثل او مطالعات علوم انسانی کلاسیک را گذرانده بودند احساس نکرد. او آلمانی است ولی همینطور یک رنانی است . این آلمانی جوان که بعد از سفرهای دانشجوییاش در پاریس مستقر میشود، متعلق است به جامعۀ جهان وطن آریستوکراسی و علمی که بدون پاسپورت در اروپا در سفر هستند و گردش میکنند. پاسپورت در آن دوران برای برقرار نظم عمومی بود و نه برای کنترل هویت مسافران.
در مورد زبان فرانسه نیز باید از این خطای تاریخی اجتناب کرد. زبان فرانسه در آن دوران زبان فرهنگ و ارتباط مورد استفاده در اروپا هست. در محیطی که مول در آن زندگی میکند و پدرش وزیر شاعر گوتنبرگی است همه به زبان فرانسه و دیگر زبانها صبحت میکنند. تبادلات علمی به زبان فرانسه انجام میشود و دانشگاه آلمانی یا نمونه دانشگاه آلمانی به عنوان مدل آموزش مدرن تنها در سی سالۀ آخر قرن نوزدهم به وجود آمد. مول به عنوان یک آلمانی متولد شده، در فرانسه مستقر شده و یک نمونهای است از اروپاییان گذشته و آینده. کشور آلمان برای او در تمام طول زندگیاش بیشتر از آن که یک نسبت ملی باشد، یک نسبت فرهنگی است. با این همه با جنگ میان آلمان و فرانسه در سال 1870، این دوران برای او به پایان میرسد و ژول مولی که رنانی است، آلمانی است، فرانسوی است و اروپایی است در چشم برخی از همکارانش به دشمن آلمانی تبدیل میشود و از این مسئله بسیار رنج میکشد.
خطای دوم ژول مول میان متنشناسی ( فقهاللغه ) و ادبیات است. ژول مول در تمام طول کار بزرگش بر روی شاهنامه نه تنها این تصمیم را گرفت که یک متن تحقیقی از کتاب فردوسی ارائه بدهد و آن را ترجمه بکند بلکه در فضایی کار کرد که بین دو رشته و دو زمینه کاری قرار داشت که تنها موضوع یکسان آنها زبان بود. اما این دو رشته با زبان ارتباطی بسیار متفاوت داشتند. این دو رشته فقهاللغه و ادبیات است. متنشناسی و ادبیات.
متنشناسی بر اساس عبارت و گفته نیچه … منزوی میکند، جدا میکند و به دنبال معنی است. فقهاللغه یا متنشناسی در مسیر ظن و گمان است اما ادبیات دختر تخیل است، بازی تکثر و گردش معنی است. ادبیات در مسیر تداعی حرکت میکند و ژول مول در قلب این مناقشه قرار دارد.
تصویرهایی که از ژول مول داده شده، بر روی آموزشهایی که در دانشگاه گوتینگن دریافت کرده تأکید میکند. دانشجوی الهیات پروتستان بود، و به همین خاطر باید با زبان عبری در کنار زبان لاتین و یونانی آشنا میشد. او در تماس با استادانش با روشهای مطالعه در سنت لوتری آشنا میشوند. همانطور که لوتر خودش میگوید:« نوشته خودش را تفسیر میکند» ما بقیه مسیری را که ژول مول طی کرده میشناسیم. الهیات را کنار میگذارد و تحصیلات خودش را در زمینۀ فقهاللغه و زبانهای شرقی در آلمان و فرانسه پی میگیرد. ابتدا زبان چینی و بعد زبان فارسی. در حقیقت اولین آموزشهایی که میگیرد دیدگاه علمی را که با کمک آن با متن و فردوسی مواجه میشود تعریف میکند و تعیین میکند .
در مورد ادبیات به نظر من میرسد که ما علاقۀ ژول مول را در زمینۀ ادبیات دست کم میگیریم . ادبیات در سالنهای ادبی و در محیطهای فکری فرانسه حکومت دارد. در دوران امپراتوری دوم یک حکایت است که بسیار در این زمینه اهمیت دارد. وقتی که ژول مول در 1830 از لندن به پاریس برمیگردد، کمی بعد از رسیدنش خانوادۀ کومیه او را دعوت میکنند. یک عالِم جوان که بعدها دوست صمیمی ژول مول میشود، یعنی ژان ژاک آمپر در یک لحظه جلوی شومینه مینشیند و آخرین شعرهایی را که گفته در شور و اشتیاق عمومی دکلمه میکند. ژول مول چند سال بعد مینویسد، « من بسیار متحیر شده بودم. هیچ وقت چنین چیزی را ندیده بودم. با این که بعد از آن بسیار مسائلی از این دست را شاهدش بودم؛ هیچ وقت نتوانستم به چنین مسئلهای عادت کنم.» او آداب سالنها را که بسیار با آنها بیگانه بود کشف کرد و با دنیای اجتماعی و ادبی جدیدی آشنا شد. اما در این دنیای ادبی مشارکت میکند. در تمام طول زندگیاش با برخی از بزرگترین نویسندگان زمان خودش آشنا میشود و برخورد میکند. او به سالن خانم کراک، خانم انگلیسی که در پاریس اقامت داشت رفت و آمد میکند و بعدها تنها دختر این خانم به نام مری را به همسری برمیگزیند. مول جزو حلقه دکامینه است که میزبان سنت بوو، توکویل ، لامارتین و بالزاک است . با شاتوبریان صمیمی است . و شاتوبریان آپارتمانی در طبقۀ پایین ماری کراک دارد. … شاهد ازدواج آنهاست هر جمعه میزبان یک سالن است و همین مؤلفان را پذیرا میشود و پیرامون ژول مول از آنها پذیرایی میکند.
در زمینۀ دانشگاهیتر این مسئله، باید بگوییم که ژول مول با ژان ژاک آمپر تاریخدان ادبیات ارتباط نزدیک دارد که مثل او استاد کلوژ دوفرانس میشود. و ژول مول و آمپر طی هفده سال همخانه هستند و آمپر به ویژه مؤلف تاریخ شعر منتشر شده در 1830 است و کتاب دیگری در زمینۀ ادبیات فرانسه و روابطش با ادبیات بیگانه دارد. ژول مول احساس تحسین برادرانهای نسبت به … دارد که تاریخدان، زبانشناس و استاد ادبیات خارجی در سوئیس است و مؤلف کتابی به نام ترانههای مردمی در یونان و همینطور ریشههای حماسۀ شهسواری. ما در این روابط اجتماعی، روابط دوستی و منابع فکری مول میبینیم که چقدر در ادبیات ارتباط داشته و درون ادبیات بوده، ادبیاتی که در سالنهای پاریسی مورد بحث قرار داشته. در ارتباط نویسندگان رومانتیک نیمه اول قرن نوزدهم و ادبیاتی که مورد پژوهشی آکادمیک زمان او بود.
در مورد کار بزرگ ژول مول یعنی ترجمه شاهنامه، نمیتوانیم آن را فقط در زمینۀ متنشناسی مورد بررسی قرار دهیم، بلکه باید آن را در زمرۀ ادبیات هم گذاشت اگر در هر مترجم یک نویسنده وجود دارد و نهفته است میتوانیم این تصور را داشته باشیم که ژول مول با آغاز این کار شاید یک طرح ناخودآگاه را پیریزی میکرد. این که در کنار نویسندگان درخشانی قرار میگیرد که خود با آنها برخورد میکند و رفت و آمد میکند و تبدیل بشود به یک مؤلف اثر استثنایی به زبان فرانسه. من امیدوارم توانسته باشم گوشهای از کار فرهنگی و آکادمیکی را که ژول مول با آن به ترجمه اثر بزرگ فردوسی همت کرده به شما داده باشم. »
دکتر ژاله آموزگار سخنران بعدی این نشست بود که از ایرانشناسی، ژول مول و فردوسی سخن گفت:
« سدۀ نوزدهم و اوایل سدۀ بیستم میلادی، دوران زرین ایرانشناسی است. در آن سالها برگزیدگان، فرهیختگان و هوشمندانی از میان دانشمندان مغرب زمین، با پشتوانهای از علوم متداول زمان خود، زمینۀ مطالعات تخصصی خود را فرهنگ شرق قرار دادند و ایرانشناسی از اهمیت خاصی برخوردار گشت. پژوهشهای ارزندۀ این دانشمندان، این سالها را به درخشانترین دوران ایرانشناسی تبدیل کرده است.
ژول مول یکی از بزرگان برجسته شرقشناسی آن دوران است. او در اوایل قرن نوزدهم در آلمان به دنیا آمد، تحصیلات اولیه شرقشناسی را در این کشور آغاز کرد و سپس به پاریس رفت و تحصیلات عالیه خود را در فرانسه و انگلستان ادامه داد. به مقامات علمی مهمی دست یافت و به استادی زبان فارسی در کولژ دوفرانس نیز منصوب شد.
در 1826 از طرف دولت فرانسه به او مأموریت داده شد که نسخۀ منقحی از شاهنامه را فراهم کند و با ترجمۀ فرانسه به چاپ برساند. از این پس ژول مول بخش اعظم زندگی را هم چون خود فردوسی صرف این کار سترگ کرد.
او برای تصحیح شاهنامه از 35 دستنویس موجود در اروپا بهره برد و متن تصحیح شدهای را با ترجمۀ فصیحی به فرانسه ارائه داد. حاصل کار او به پشتوانۀ دولت وقت فرانسه در هفت مجلد با چاپی بسیار زیبا و استثنایی، با جلد نفیس و در قطع بزرگ در چاپخانه دولتی فرانسه به چاپ رسید که از لحاظ هنر چاپ، درشتی و زیبایی حروف هم از شاهکارهای صنعت چاپ آن دوران به شمار میرود.
از آن پس این اثر مورد استفاده محققان اروپایی قرار گرفت و ولف دانشمند معروف آلمانی فرهنگ شاهنامه خود را بر پایه این مجموعه تدوین کرد.
در این که ژول مول دانشمند و محقق بزرگی است شکی نیست، ولی برای ما ایرانیان که شاهنامه فردوسی را بخشی از هویت و موجودیت فرهنگی خود به شمار میآوریم و در حافظه احساسی و تاریخی ما، فردوسی و اثر جاودانش جای خاصی دارند، به این دانشمند که بیشترین سالهای عمر خود را برای بهتر به جلوه درآوردن شاهکار فرهنگی ما صرف کرده است، به چشم یک قهرمان مینگریم. و این یکی از نمونهها در شکسته شدن حصارها در قلمرو فرهنگهاست. اینجاست که میبینیم ایرانی، فرانسوی،آلمانی و دیگر ملیتها چگونه میتوانند در کنار هم و با هم برای شناسایی بهتر و معرفی یک شاهکار جهانی تلاش کنند.
اما ارتباط با شاهنامه چگونه است؟ ما چرا این چنین عاشقانه به این اثر و گزارندۀ آن مینگریم. مگر فردوسی چه کرده است؟
سر آن ندارم که آنچه را که دانشمندان و پژوهشگران ارزنده دربارۀ شاهنامه، سبک ادبی و دیگر مشخصات آن گفتهان و خوب هم گفتهاند تکرار کنم. اما پرسش کوچکی را مطرح میکنم:
چرا شاهنامه در میان آثار همانندش این چنین خوش درخشیده است و ماه مجلس شده است و آثار دیگری از این قبیل وشعرهای شعرای نامدار دیگر ، چنین پایگاهی نیافتهاند؟
در تاریخ ادبیات جهان و ایران، فهرست بلند بالایی از نویسندگان و سرایندگان نامدار میتوان یافت . ولی از میان آنها، تعداد معدودی هستند که از استقبال بیشتری برخوردار میشوند، در حالی که بن مایۀ گفتار در بیشتر این آثار همانند است.
همۀ شعرای پیشین ما از یار و دلدار و می و معشوق و وصل و هجران سخن گفتهاند، ولی هیچ کدام حافظ نشدهاند.
در زمینۀ شاهنامهسرایی، نگارش تاریخ اساطیری و حماسی هم از دیرباز طبعآزمایی بسیاری شده است. هم به نظم و هم به نثر. ولی هیچکدام در میان مردم مقبولیت شاهنامه فردوسی را نیافتهاند.
سخن سنجان بر این باورند که در یک اثر ادبی و هنر، نحوۀ گفتن بیش از محتوای آن نقش بازی میکند و بیش از آن چه به آن چه گفته میشود، توجه شود ، چگونه گفتن مدّ نظر قرار میگیرد.
فردوسی نیز، با زبان سهل و ممتنعی که ما هنوز پس از گذشته ده قرن با آن بیگانه نیستیم، این مهارت را به بهترین صورت به نمایش درآورده است.
اما به نظر من دلیل دیگری نیز میتواند وجود داشته باشد و آن « آنی» است که شاهنامه را آن چنانتر کرده است و مقبول همگان. به جز نحوۀ گفتار، صحنهآراییهای ماهرانه، ایجاز و اطناب بجا و دیگر ظرایف، فکر میکنم سایۀ عشق و ایمان و صمیمیت او به فرهنگ ایرانی و طنین فریاد خویشکاری درونی و ناخودآگاه او که باید کاری کرد که این فرهنگ از دست نرود و ماندگار شود، این مقبولیت را بدو بخشیده است. گویی فردوسی احساس کرده است که فره ایرانی را باید در لابلای ابیات شاهنامه جای دهد تا دیوان آن را نربایند. و شاید این فره ایرانی است که به اثر او نور جاودان میبخشد.
از این روست که به عنوان مثال آثار دقیقی، کسائی مروزی، ابوالمؤید بلخی و تاریخهای طبری، بلعمی، مسعودی، ثعالبی و غیره که در نوع خود از اهمیت و ارزش فراوان برخوردارند چون نتوانستهاند فره ایرانی را از آن خود کنند به چنین مقامی نرسیدهاند و شاید هم برای این که به اندازۀ فردوسی عاشق آن نبودهاند.
ضمناً همان طور که همۀ ما میدانیم فردوسی مطالب خود را عمدتاً از شاهنامه منصوری که به دستور ابومنصور عبدالرزاق توسی تدوین شده بود برگرفته است که آن خود بر پایه خداینامهها و روایتهای تاریخی، اساطیر دوران و نقلقولهای موبدان و دهقانان بوده است. خود فردوسی نیز بنا به شواهد متعدد، از سنت ادبیات شفاهی بهره گرفته است. اما آنچه هنر فردوسی را در بازگویی این مطالب بارزتر میکند این است که او بیشتر سراینده و شاعر است تا تاریخ نگار. او طبری نیست که تنها شرح رویدادهای تاریخی کند. او عشق و علاقه به سرزمین ایران را با روایتها درمیآمیزد. او به این اکتفا نمیکند که آن چه را خوانده و شنیده، تنها نقل کند و به نظم کشد زیرا اگر چنین بود، ما با اثر خشک و بیروحی هم چون دیگر تاریخهای آن دوران رو به رو بودیم. در حالی که در کلِ شاهنامه ما روحی میبینیم متعالی، جوهر شعری میبینیم لطیف و به دل نشستنی. حماسهای میبینیم با قهرمانانی قدبرافراشته و تحسین برانگیز که گویی جان دارند.
و موضوع مهمتر دیگر که به نظر من به این استادی باید افزود، این است که فردوسی شخصاً یا بر مبنای متنی که در دسترس او بوده است چون دیگر راویانِ روایتها با حوادث و قهرمانان خداینامهها یکسان برخورد نمیکند. او بنا به شرایط زمان چرخشی به رویدادها، شخصیتها و باورهای دوران باستان میدهد. به دلایلی بر برخی پوشش دیگری میپوشاند تا خلاف عرف و عادت حاکم بر جامعۀ آن روز نباشد و برخی را از صحنه خارج میکند و با این ترفندها کوشش میکند این یادگارهای فرهنگی کهن ایران را از خشم دوران در امان دارد.
گاهی نیز رویدادها را از حالت کاملاً اساطیری، به صورتی ملموس و قابل قبول درمیآورد تا تعارضی پیش نیاید و در حافظۀ آشکار و نهان ایرانیان به راحتی جای گیرد.
برای تک تک این موارد مثال و نمونه بسیار است و مسلماً معرف حضور حضار نیز هست.
با این توضیحات، من فردوسی را تنها پیکرتراشی نمیبینم که پتکی بر سنگی بکوبد تا پیکری بیجان بسازد. او برای من آرشی است که همۀ هستی، عمر و جان و روانش را در این اثر نهاد و هم چون آرش که خود تیر شد تا گسترۀ ایران گستردهتر شود، فردوسی نیز خود شاهنامه شد تا فرهنگ ایرانی زنده بماند. او پیر شد. پیمانشکنی از فرمانروایان دید، مرگ غریبانهای به سراغش آمد اما موفق شد سایهبانی بسازد که نام و فرهنگ ایران، در سایۀ آن، از گزند زمان، در امان بماند و فره ایرانی او چنان گسترده شد که دانشمند صاحبنامی چون ژول مول، در سرزمینی با فرسنگها فاصله از ایران زمین ، هم چون خود او، سالهای عمرش را هزینه کند، آنجا دولتمردان فرهنگ پرورش یاریش دهند، تا این اثر گرانبها را در دسترس فرهنگ دوستان جهان قرار دهد.
درود بر این دو بزرگ مرد. فردوسی دو هزار سال پیش و ژول مول در دو قرن پیش .
در بخشی دیگر از این نشست، متن سخنرانی دکتر محمود امیدسالار توسط علی دهباشی خوانده شد:
« ژول مول را بیشتر فضلا و حتی متخصصین شاهنامه فرانسوی پنداشتهاند. مثلاً استاد یارشاطر در مقدمهء مجلد اول شاهنامه در ذکر تصحیحات شاهنامه نوشته اند: “چاپ مَکـَن [از شاهنامه] بزودی رواج یافت …[و] نه سال بعد، ژول مـُل، دانشمند فرانسوی چاپ تازهای از شاهنامه را با ترجمهء آن به زبان فرانسه بر اساس سی و پنج نسخه” منتشر کرد.[1] مرحوم مینوی هم نوشته اند که “یک نفر فرانسوی به نام ژول مهُل سی چهل سال در تصحیح متن شاهنامه و ترجمهء آن به فرانسه و طبع متن و ترحمه در هفت مجلد بزرگ عمر گذرانید.”[2] فقیر هم گویا به اشتباه این دانشمند آلمانی را اینجا و آنجا فرانسوی دانسته و نوشته باشم. ازین میان تا آنجا که بنده دیده است مرحوم استاد ریاحی به آلمانی بودن او اشاره کرده مُل را دانشمندی فرانسوی و آلمانی تبار خوانده اند.[3] تداوم ذکر نادرست ملیت مُل و “آلمانی تبار” خواندن او، ممکن است برخی خوانندگان را بدین اشتباه بیفگند که مول خودش فرانسوی، اما اجدادش آلمانی بوده اند. اما حقیقت امر اینست که ژول مُل (که های میان نامش تلفظ نمی شود) اصلا ً زاده و پروردهء سرزمینی بود که امروزه آلمان خوانده میشود.[4]
نام کامل این شاهنامه پژوه عالیقدر یولیوس فُن مـُل (Julius von Mohl) بود. او در 25 اکتبر 1800 میلادی معادل با 3 آبانماه 1179 شمسی در شهر اشتوتگارت آلمان زاده شد و در تاریخ 4 ژانویه سال 1876 میلادی معادل با 14 دیماه 1254 شمسی در پاریس درگذشت . خانوادهء او اهل علم بودند و پدرش بنیامین فردیناند فن مُل (1766-1845) از رجال سیاسی امیرنشین کوچکی به نام Württemberg بود که اکنون Baden-Württemberg نامیده میشود و یکی از ایالات شانزده گانهء آلمان است و در جنوب غربی جمهوری فدرال آلمان قرار دارد. سه برادر مـُل، روبرت فن مُل (1799-1875) ، هوگو فن مُل (1805-1872)، و موریتز فن مُل (1802-1888) همه از مشاهیر علم و سیاست آلمان به شمار می روند. روبرت از حقوقدانان و اساتید علوم سیاسی دانشگاه توبینگن و هوگو استاد گیاهشناسی آن دانشگاه بود. موریتز از جوانی در سیاست وارد شد و به عضویت پارلمان های فرانکفورت و وُرتمبرگ هم در آمد و تألیفات بسیاری در باب اقتصاد و سیاست منتشر کرد.
هر چهار پسر خانوادهء مُل از کودکی بسیار با استعداد و تیز هوش بودند. به گزارش مادر ژول مُل، او از چهارسالگی بقدری به مطالعه علاقه داشت که هر روز ساعت چهار صبح برای خواندن کتاب بیدار میشد. پس از اتمام تحصیلات ابتدائی و متوسطه، مُل به قصد مطالعهء علوم دینی وارد دانشگاه توبینگن شد اما اساتید و رویکرد دانشکده را خوش نداشت. با این حال، مطالعهء زبان عبری که از لوازم تحصیل در رشتهءعلوم دینی بود، او را نیز مانند بسیاری دیگر از شرقشناسان که آشنائیشان با مشرق زمین با مطالعهء این زبان آغاز شد، به رشتهء شرقشناسی کشید و در سال 1823 مُل تصمیم گرفت که برای ادامهء تحصیل درین رشته به پاریس برود زیرا کولژ دو فرانس تنها مدرسه یی بود که در آن دوران دانشکدهء خاورشناسی هم داشت. در آن دانشکده، مُل وارد کلاسهای عربی و فارسی دوساسی (De Sacy) شد و و در عین حال به کلاسهای آبل رموسا (َAbel Rémusat) که زبان چینی تدریس میکرد نیز میرفت زیرا نمی خواست خود را به یک زبان یا ادب محدود کند و چنان که ازو نقل کرده اند، مایل بود با اندیشهء شرقی که از دیرباز بر سیر تفکر بشری حاکم بوده است آشنا گردد. تیزهوشی و دقت مُل، او را مورد توجه اساتیدش قرار داد و با حمایت ایشان، کم کم معروفیتی کسب کرد چنان که در سال 1826 دولت وُرتمبرگ که دنبال شرقشناس جوانی می گشت که بتواند این رشته را در دانشگاه توبینگن تدریس کند، او را به استادی آن دانشگاه منصوب کرد با این مزیّت که لازم نیست که مُل بلافاصله برای احراز کرسی استادی خود به وطن برگردد، بلکه اجازه دارد در پاریس بماند و به تحصیلات و تحقیقات خود ادامه دهد. بنابرین علیرغم این که مُل به ورتنبرگ بازنگشت و هیچ کلاسی در توبینگن تدریس نمی کرد، حقوق استادی او مرتباً پرداخت میشد و این شرایط تحقیقات او را در فرانسه تسهیل کرد. در سالهای 1830 و 1831 مُل سفری هم به انگستان رفت و در آن بلاد با چندین خاورشناس دیگر که در استخدام کمپانی هند شرقی بودند آشنا شد. گویا درین دوران تمایلی به رفتن به هند پیدا میکند تا تحقیقات خود را در زمینهء شرقشناسی تکمیل نماید اما نمی تواند به این خواسته جامهء عمل بپوشاند و به پاریس میگردد.
پس از بازگشت به پاریس مُل به تحقیقات خود در زبان چینی ادامه میدهد و دو مجلد از امهات کتب چینی را که یکی “شی کینگ” و دیگری “یی کینگ” نام داشت در سالهای 183، 1837 و 1839 به قول امروزیها، ویراستاری و چاپ میکند. البته این دو کتاب را یک کشیش فرانسوی در نیمهء دوم قرن هجدهم میلادی از چینی به لاتینی ترجمه کرده بود، اما ترجمهء او تصحیح نشده و هیچگاه به چاپ نرسیده بود. درین دوران علاقه و ارتباط مُل با زبان و ادب فارسی در تزاید روزافزون بوده تا آنجا که تخصص او درین زبان برای او معروفیتی کسب میکند. ظاهراً دولت فرانسه در سال 1826، هنگامی که مُل جوانی بیست و پنج ساله بوده، ترجمه و تصحیح شاهنامه را به او می سپارد با این امید که شاهنامه در مجموعه یی با عنوان “مجموعهء شرقی” (Collection Orientale) در دسترس علاقمندان قرارگیرد. اما متأسفانه حاصل کار به قدری نفیس و گرانقیمت در میاید که کسی به جز اشخاصی که دولت فرانسه این کتاب را به ایشان هدیه میداد، قادر به خرید آن نبود. علی ای حال پس سال 1826 که تصحیح و چاپ شاهنامه به مول محوّل میشود، او این کار را در دست میگیرد تا در سال 1833 اولین مجلد شاهنامه را برای چاپ آماده ساخته آن را به چاپخانه می سپارد. در همین سال، برای این که بتواند تمام همّ خود را مصروف چاپ این کتاب بکند، از کرسی استادی خود در دانشگاه توبینگن استعفا میدهد و تا آخر عمر در پاریس می ماند. نمیدانم که آیا تابعیت فرانسوی هم پیدا میکند یا نه، و اصولاً آیا در آن زمان این مطلب در جوامع اروپائی که بسیاری از آنها تازه داشتند به صورت کشورهای مشخص ظاهر میشدند، اهمیتی داشته است یا نه. آنچه که میتوان بدان مطمئن بود اینست که ماندن مُل در فرانسه تا پایان عمر و عضویتش در مجامع مهم و معروف علمی آن کشور، حتماً درین توهم که ملیت او فرانسوی بوده نقش داشته است.
مجلد اول شاهنامه که گفتیم در سال 1833 به چاپخانه می رود، در سال 1383، مجلد دوم در 1842، مجلد سوم در 1846، چهارمین در 1855، جلد پنجم در 1866، و مجلد ششم در سال 1868 از مطبعه در میاید اما عمر مُل به اتمام تصحیح جلد هفتم شاهنامه کفاف نمی دهد و در ژانویهء سال 1870 دار فانی را وداع میگوید. تصحیح مجلد هفتم، که آخرین مجلد شاهنامهء اوست در عهدهء دوست و شاگردش باربیه دو مینار (Barbier de Meynard 1826-1908) قرار میگیرد و در سال 1876 منتشر میگردد. با این حساب میان سالهای 1826 که دولت فرانسه پروژهء تصحیح و چاپ شاهنامه را به او می سپارد، تا سال 1868 که آخرین مجلدی که به دست خود او تصحیح شده از چاپخانه خارج میشود، ژول مُل 42 سال از عمر 76 سالهء خود را بر سر تحقیق و تصحیح شاهنامه صرف میکند و این معادل بیش از 55% کل حیات اوست.
چنان که گفتیم، چاپ قطع بسیار بزرگ و لوکسی که دولت فرانسه از شاهنامهء مُل فراهم آورد، به حدّی گران بود که کسی توان خرید آن را نداشت و مع التأسف فقط به اشخاصی که به قول اسطوره شناس بزرگ آلمانی و ساکن انگلستان، مَکس مولر (Max Müller) “کمترین قابلیت های استفاده از آن را داشتند،” هدیه می شد. خوشبختانه، همسر مُل، ماری الیزابت مُل (1793-1883) ترجمهء فرانسهء شاهنامه را از چاپ شوهرش در سال 1878 در هفت مجلد به قطع جیبی در فرانسه منتشر کرد.[5] ناگفته نماند که همسر مُل، از خانم های فضیلتی بود که فعالیت های فرهنگی او موضوع کتب و مقالات مستقل قرار گرفته است.[6] همچنین نامه هائی که میان ژول مُل و همسرش ردّ و بدل شده است نیز به خاطر محتوای قابل استفاده شان جمع آوری و منتشر شده اند.[7]
نکتهء آخری که در مورد تصحیح ژول مُل از شاهنامه قابل ذکر است اینست که با این که در مقدمهء تصحیح نوشته است که بیش از سی نسخهء شاهنامه برای این تصحیح مقابله شده اند، مقابلهء متن مصحح او با نسخهء پاریس به نشانهء پ در تصحیح خالقی مطلق نشان میدهد که متن تصحیح مُل اساساً متن همین نسخه است که با برخی بدخوانی ها و اغلاط تقریباً طابق النعل بالنعل حروفچینی و چاپ شده است. البته شکی نیست که مُل این نسخه را با برخی از نسخ دیگری که در دسترس او بوده مقابله کرده است اما این مقابله به برخی از ابیات محدود میشده و از نوع مقابله هائی که در تصحیحات اخیر شاهنامه می بینیم نبوده است. در هرحال چون مُل هیچ نسخه بدلی به دست نداده قضاوت در باب نوع مقابلهء او و یا میزان این مقابله به آسانی مقدور نیست.
محمود امیدسالار
کتابخانهء دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در لس آنجلس
پنجم اسفندماه 1391.»
تصویر و سخنانی از مجتبی مینوی درباره فردوسی و سرودن شاهنامه بخش کوتاهی دیگر از این مراسم بود.
و سپس دکتر حامد فولادوند و سوسن سپهری بخشهایی از شاهنامه فردوسی، ترجمه ژول مول را به فارسی و فرانسه برای حاضران خواندند.
امیر صادقی با نقالی و شاهنامهخوانی و نیز سرودن ابیاتی فیالبداهه در وصف این بزرگداشت و تک تک سخنرانان جذابیتی دیگر به این مراسم بخشید.
در پایان کمال گلستانی قلم فردوسی را به برونو فوشه، سفیر فرانسه تقدیم کرد و قابهای مزین به مینیاتورهای بایسنقری از سوی مؤسسه فرهنگی هنری ملت به سخنرانان اهدا شد و جامی نقره نیز به امیر صادقی اهداء گردید.
و علی دهباشی از کتابخانه مجلس شورای اسلامی و آقای رجبی تشکر کرد که امکان نمایش چاپ اول شاهنامۀ ژول مول را فراهم آورد و همچنین از دکتر داریوش شایگان سپاسگزاری نمود که نسخۀ کامل یکی از چاپهای ژول مول را در اختیار برگزارکنندگان این مراسم قرار داده بود تا به نمایش درآید.
نمایشگاهی از مینیاتورهای بایسنقری از دیگر جذابیتهای این شب از شبهای مجله بخارا بود که در کنار این مراسم برپا شده بود.
[1] شاهنامهء تصحیح خالقی، دفتر یکم، ص 13.
[2] مینوی، “اهتمام در تهیهء متن صحیح شاهنامه و چاپ آن” در مینوی و شاهنامه، تهران: بنیاد شاهنامه، 2536، ص 99.
[3] سرچشمه های شاهنامه شناسی، چاپ اول، 1372، صص 101-102.
[4] پس از درگذشت مُل مقالات و یادبود های زیادی در باب او منتشر شد که یکی از بهترین اینها به زبان انگلیسی که بنده در تهیه این مختصر از آن سود برده ام منبع زیر است:
Müller, Max. “Julius Mohl,” Biographical Essays. London: Longmans, Green, and Co. 1884, pp.272-311.
[5] Le Livre de Rois, par Abou’lkasim Firdousi, traduit et commenté par Jules Mohl, publié par Madame Mohl. 7 vols. Paris: Imprimerie Nationale, 1878
[6] O’Meare, Kathleen. Madame Mohl, Her Salon and Her Friends. BiblioBazaar, 2009.
[7] Simpson, Mark Charlotte Mair. Letters and Recollections of Julius & Mary Mohl. London: K. Paul Trench & Co., 1887.