شب محمد علی کشاورز/ ترانه مسکوب

keshavarz3_0

محمدعلی کشاورز، یکی دیگر از میراث داران تئاتر و سینمای ایران، درگذشت. مجله بخارا سه شنبه سوم دی ماه 1387 شبی را به این چهره ماندگار هنر ایران اختصاص داده بود و امروز با دریغ و افسوس مروری داریم بر گزارش این شب.

 شصت‌ و هفتمين‌ شب‌ از شب‌هاي‌ مجله‌  بخارا  به‌ محمد علي‌ كشاورز، بازيگر برجسته‌ تئاتر و سينماي‌ ايران‌، اختصاص‌ يافت‌ كه‌ در شامگاه‌ سه‌شنبه‌ سوم‌ دي‌ماه‌ در محل‌ فرهنگسراي‌ نياوران‌ با حضور دكتر طهمورث‌ ساجدي‌، عليرضا بهنام‌، دكتر سهراب‌ فتوحي‌، مريم‌ روشن‌، دكتر امير زنجانيان‌، يوسف‌ عليخاني‌، دكتر محمد روشن‌، ترانه‌ مسكوب‌، جلال‌ سرفراز، فرزانه‌ قوجلو، سيروس‌ علي‌نژاد، جمشيد ارجمند، مه‌جبين‌ مهاجر، محمود فاضلي‌ بيرجندي‌، ناهيد طباطبايي‌، محمد گلبن‌، عباس‌ جعفري‌، مريم‌ شرافتي‌، فريبا ميرشكرابي‌، دكتر حسينعلي‌ طباطبايي‌، نسترن‌ نسرين‌دوست‌، حميد جاني‌پور، پرويز جاهد، منتقدين‌ سينمايي‌، سردبيران‌ نشريات‌ ادبي‌ و گروه‌ كثيري‌ از دانشجويان‌ رشتة‌ تئاتر و سينما برگزار شد.

 در آغاز مراسم‌ علي‌ دهباشي‌، مدير مجلة‌  بخارا  دربارة‌ برپايي‌ اين‌ مراسم‌ و محمد علي‌ كشاورز چنين‌ گفت‌:

 «شصت‌ و هفتمين‌ شب‌ از شب‌هاي‌ مجلة‌  بخارا  را آغاز مي‌كنيم‌. مجلة‌  بخارا  پيش‌ از اين‌ در عرصه‌ سينماي‌ ايران‌ و جهان‌ شب‌هاي‌ بهرام‌ بيضايي‌، اميرهوشنگ‌ كاوسي‌، نصرت‌ كريمي‌، لوئيس‌ بونوئل‌ و فاسبيندر را برگزار كرده‌ است‌. امشب‌ مفتخريم‌ كه‌ در خدمت‌ يكي‌ از بزرگان‌ هنر تئاتر و سينماي‌ ايران‌ آقاي‌ محمد علي‌ كشاورز هستيم‌.

 بيش‌ از نيم‌ قرن‌ حضور و كار پيگير در عرصه‌ تئاتر و سينماي‌ ايران‌ از ايشان‌ در خاطرة‌ جمعي‌ ما هنرمندي‌ صاحب‌ سبك‌ را ساخته‌ است‌. نمايش‌ها و فيلم‌هايي‌ كه‌ با نقش‌آفريني‌هاي‌ آقاي‌ محمد علي‌ كشاورز ارائه‌ شده‌ گواهي‌ است‌ بر اين‌ مدعا. كمتر هنرمندي‌ اين‌ سعادت‌ نصيبش‌ مي‌شود كه‌ در طول‌ زندگي‌ هنري‌ خود بتواند داراي‌ استيل‌ و سبك‌ خاص‌ شود. به‌ عبارت‌ ديگر ايشان‌ روشي‌ متفاوت‌ در هنر بازيگري‌ ارائه‌ كردند. خود او در جايي‌ در اين‌ زمينه‌ چنين‌ مي‌گويد:

 «من‌ سعي‌ مي‌كنم‌ خود را تحت‌ تأثير دوران‌ و زمان‌ خاصي‌ قرار ندهم‌ و تاكنون‌ سعي‌ كرده‌ام‌ تا حد توانايي‌ و استعدادم‌ با زمان‌ پيش‌ بروم‌. يك‌ بازيگر بايد همراه‌ با زمان‌ و تكنيك‌ها و نوع‌ بازيگري‌ روز جلو برود. امروز، ديگر دوران‌ بازي‌ كردن‌ به‌ معناي‌ دروغ‌ گفتن‌ به‌ تماشاگر در دنيا تمام‌ شده‌ است‌. بازيگر بايد بعد از بازي‌ در يك‌ فيلم‌ از خود سؤال‌ كند كه‌ چرا در اين‌ فيلم‌ بازي‌ كرده‌ است‌، يعني‌ بايد خود را محاكمه‌ كند. من‌ هميشه‌ اين‌ كار را كرده‌ام‌.»

 آنچه‌ كه‌ در عرصه‌ تئاتر از آقاي‌ كشاورز ارائه‌ شده‌ فهرست‌ بلندبالايي‌ است‌ كه‌ دوستان‌ كم‌ و بيش‌ با اين‌ بخش‌ از كارهاي‌ ايشان‌ آشنا هستند. خاطرة‌ بازيگري‌ آقاي‌ كشاورز در  چوب‌ به‌ دست‌هاي‌ ورزيل‌  نمايشنامه‌ زنده‌ياد غلامحسين‌ ساعدي‌ و  لبخند باشكوه‌ آقاي‌ گيل‌  اثر زنده‌ياد اكبر رادي‌ و ده‌ها نمايش‌ ديگر هنوز براي‌ دوستداران‌ تئاتر زنده‌ است‌.

 يكي‌ ديگر از ويژگي‌هاي‌ آقاي‌ محمد علي‌ كشاورز جامع‌الاطراف‌ بودن‌ ايشان‌ است‌. هنرمندان‌ ما به‌ويژه‌ در عرصه‌ سينما كم‌ مي‌خوانند. شايد به‌ تعداد انگشتان‌ دستمان‌ نرسد كساني‌ كه‌ اهل‌ مطالعه‌ و تحقيق‌ باشند. آقاي‌ كشاورز از سرامدان‌ اهل‌ تحقيق‌ و مطالعه‌ در عرصه‌ تئاتر و سينما هستند. كافي‌ است‌ به‌ رساله‌ ليسانس‌ ايشان‌ در دانشكده‌ هنرهاي‌ دراماتيك‌ دانشگاه‌ تهران‌ در سال‌ 1349 مراجعه‌ فرماييد كه‌ به‌ موضوع‌ «تأثيرات‌ متقابل‌ جامعه‌ و هنرمند در يكديگر» مي‌پردازد.

 علي‌رغم‌ گذشت‌ چند دهه‌ از نگارش‌ اين‌ رساله‌ هنوز مباحث‌ مطرح‌ شده‌ از سوي‌ آقاي‌ كشاورز نو و قابل‌ بررسي‌ است‌. اين‌ همه‌ حكايت‌ از مطالعات‌ عميق‌ و گسترده‌ ايشان‌ در حوزه‌ كاريشان‌ دارد.

 علاوه‌ بر اينها ايشان‌ خواننده‌ حرفه‌اي‌ كتاب‌ هستند در موضوعات‌ گوناگون‌.

 دامنة‌ كنجكاوي‌ها و مطالعات‌ ايشان‌ به‌ زمينه‌ كاريشان‌ محدود نمي‌شود. از رمان‌ معاصر، شعر و نقد ادبي‌ تا تاريخ‌ ايران‌ و جهان‌. اين‌ مطالعات‌ در دوران‌ ادامه‌ تحصيل‌
دانشگاهي‌ در انگلستان‌ گسترش‌ مي‌يابد و تا به‌ امروز ادامه‌ دارد.

مینو فرشچی؛ جمشید ارجمند، نلی کشاورز و محمد علی کشاورز( عکس از بهنام مؤذن)
مینو فرشچی؛ جمشید ارجمند، نلی کشاورز و محمد علی کشاورز ـ عکس از بهنام مؤذن

 

 كلام‌ را با مطلب‌ كوتاهي‌ از ايشان‌ در پاسخ‌ به‌ يك‌ خبرنگار كه‌ پرسيده‌ چه‌ نيرويي‌ شما را به‌ سمت‌ بازيگري‌ مي‌كشاند؟ به‌ اتمام‌ مي‌رسانم‌.

 «انگيزة‌ من‌ قابل‌ بيان‌ نيست‌. اصلاً اگر كسي‌ بگويد انگيزه‌ام‌ را مي‌دانستم‌، كمي‌ ناصواب‌ است‌. انگيزة‌ من‌ در ناخودآگاهم‌ بوده‌. من‌ در شهري‌ به‌ دنيا آمدم‌ كه‌ از نظر فرهنگي‌ و هنري‌ در ايران‌ نمونه‌ است‌. اصفهان‌ جدا از طبيعت‌ زيبا و رودخانه‌اي‌ كه‌ شاهرگ‌ حياتي‌ شهر است‌، هنرمنداني‌ دارد كه‌ از قديم‌ كارهاي‌ بزرگي‌ مي‌كرده‌اند. ابنية‌ تاريخي‌ اين‌ شهر را به‌ وجود آورده‌اند، كاشي‌كاري‌ها، مساجد، خانه‌ها، بناهاي‌ تاريخي‌ و… هميشه‌ فكر كرده‌ام‌ چه‌ انگيزه‌اي‌ باعث‌ شده‌ اين‌ هنرمندان‌ عمرشان‌ را صرف‌ كار هنري‌ كنند. سعي‌ كردم‌ تجزيه‌ و تحليل‌ كنم‌؛ با پدرم‌ و اساتيد صحبت‌ مي‌كردم‌. سروكار داشتن‌ با اين‌ هنرها، ديدن‌ آنها، فهم‌ اعتقادات‌ هنرمندان‌ در ناخودآگاه‌ من‌ اثر گذاشته‌.» سپس‌ دهباشي‌ در ادامه‌ سخن‌ به‌ كتاب‌  اكسير عشق‌  كار اعظم‌ كيان‌افراز و ياسين‌ محمدي‌ اشاره‌ كرد كه‌ به‌ زندگي‌ هنري‌ محمد علي‌ كشاورز مي‌پردازد و به‌ تازگي‌ توسط‌ انتشارات‌ افراز روانه‌ بازار كتاب‌ شده‌ است‌.

 ويژگي‌هاي‌ محمد علي‌ كشاورز

 پس‌ از آن‌، دكتر صنعتي‌ طي‌ سخناني‌ به‌ نقش‌ تئاتر و ويژگي‌هاي‌ بازيگري‌ محمد علي‌ كشاورز پرداخت‌:

 وقتي‌ آقاي‌ دهباشي‌ از من‌ خواستند كه‌ در اين‌ مراسم‌، كه‌ يكي‌ از بزرگداشت‌هاي‌ به‌ حق‌ اين‌ روزگار است‌، حرف‌ بزنم‌، و خواسته‌ محمد علي‌ كشاورز هم‌ به‌ من‌ ابلاغ‌ شد، به‌ خاطر يك‌ عمر عشق‌ و اشتياق‌ به‌ تئاتر بسيار خوشحال‌ شدم‌. انگار بار ديگر به‌ سال‌هايي‌ باز مي‌گردم‌ كه‌ با مشتاقان‌ هنر صحنه‌ در اين‌ مرز و بوم‌ (از آن‌ جمله‌ محمدعلي‌ كشاورز) آشنا شدم‌ و سال‌هاي‌ سال‌ دوستي‌ و كار مشترك‌ را با هم‌ تجربه‌ كرديم‌. از آن‌ سال‌ها چهل‌ سال‌ مي‌گذرد ولي‌ انگار همين‌ ديروز بود. من‌ سال‌هايي‌ را هم‌ از ايران‌ دور بودم‌ و نتوانستم‌ همة‌ كارهاي‌ كشاورز را ببينم‌، يعني‌ كارهاي‌ بعد از انقلاب‌ او را. آقاي‌ دهباشي‌ كتاب‌  اكسير عشق‌  و فيلم‌ مستند زندگي‌ كشاورز را به‌ من‌ دادند. كتاب‌ را ورق‌ زدم‌ و چشمم‌ به‌ نمايشنامة‌  بختك‌  افتاد، تنها نمايشنامة‌ من‌ كه‌ در آن‌ زمان‌ مجوز اجرا گرفته‌ بود آقاي‌ كشاورز آن‌ را كارگرداني‌ كردند. با ديدن‌ اين‌ كتاب‌ احساس‌ نوستالژيك‌ مرا منقلب‌ كرد؛ شور و اشتياق‌ براي‌ تئاتري‌ كه‌ از آن‌ دور شده‌ بودم‌ و هميشه‌ دلم‌ مي‌خواسته‌ كه‌ به‌ آن‌ باز گردم‌. به‌ هر حال‌ همين‌ كه‌ اكنون‌ اينجا، بين‌ اهالي‌ و مشتاقان‌ تئاتر، هستم‌ انگار تجديد عهد قديم‌ است‌. قرار است‌ راجع‌ به‌ هنرمندي‌ سخن‌ بگويم‌ كه‌ از سال‌هاي‌ بسيار دور او را از نزديك‌ مي‌شناسم‌ و با او دوست‌ بوده‌ام‌ و رابطه‌ كاري‌ داشته‌ام‌. نوشتن‌ راجع‌ به‌  بوف‌ كور  هدايت‌ يا آثار تاركوفسكي‌ بسيار راحت‌تر بود ولي‌ وقتي‌ قرار است‌ راجع‌ به‌ محمد علي‌ كشاورز بگويم‌ نمي‌دانم‌ بايد از چه‌ بگويم‌، از خاطراتم‌، از كشاورز بازيگر و كارگردان‌، يا اينكه‌ اين‌ مناسبت‌ به‌ من‌ فرصتي‌ مي‌دهد تا مسائلي‌ را مطرح‌ كنم‌ كه‌ مربوط‌ به‌ كشاورز يا اهالي‌ تئاتر و ادبيات‌ و هنر و به‌ هر حال‌ جماعتي‌ كه‌ ما هستيم‌ مي‌شود. احساس‌ غربت‌ و گرفتاري‌هاي‌ جماعت‌ روشنفكر و اهل‌ انديشه‌ و هنر و همة‌ آنهايي‌ كه‌ بيشتر از مردمان‌ عادي‌ و توده‌ها از زندگي‌ طلب‌ مي‌كنند، اما آنگونه‌ كه‌ طلب‌ مي‌كنند نمي‌يابند. بخصوص‌ در جوامع‌ جهان‌ سوم‌ كه‌ ما در آن‌ زندگي‌ مي‌كنيم‌، آدم‌ متفاوت‌ دشوار پذيرفته‌ مي‌شود. محمد علي‌ كشاورز، اگر هم‌ بازيگر و كارگردان‌ است‌، بايد به‌ گونه‌اي‌ باشد كه‌ تودة‌ مردم‌ طلب‌ مي‌كنند، وگرنه‌ خريدار نخواهد داشت‌. يا بايد دنباله‌رو مردم‌ باشد و در ذهنيت‌ آنها بگنجد، يا محكوم‌ به‌ غربت‌ و زندگي‌ تراژيك‌ است‌. يادم‌ مي‌آيد سال‌هاي‌ اولي‌ كه‌ به‌ ايران‌ برگشته‌ بودم‌، به‌ درخواست‌ گلشيري‌ در مجلة‌  مفيد  سه‌ مقاله‌ نوشتم‌. در بيمارستان‌ روزبه‌ جلساتي‌ گذاشتيم‌، براي‌ شناساندن‌ رابطة‌ هنر و ادبيات‌ در حيطة‌ روانشناسي‌ و روانپزشكي‌. در آنجا گفتم‌ كه‌ هنرمندان‌، انديشمندان‌ و نخبگان‌ هر جامعه‌ اقليت‌ نابهنجار آن‌ جامعه‌اند. نادر ابراهيمي‌ ناگهان‌ برآشفت‌ كه‌ شما روانپزشكان‌ به‌ هنرمندان‌ بزرگ‌ برچسب‌ بيماري‌ رواني‌ مي‌زنيد و آنها را زنداني‌ مي‌كنيد و… من‌ در جواب‌ گفتم‌ البته‌ بوده‌اند هنرمندان‌ و نويسندگان‌ بزرگي‌ مانند نيچه‌، ويرجينيا وولف‌، ماركي‌ دوساد، ژان‌ ژنه‌، ون‌ گوگ‌، و بسياري‌ ديگر كه‌ بيمار بودند ولي‌ ايشان‌ فرهنگ‌آفرينان‌ بزرگي‌ نيز بوده‌اند. منظور من‌ بيماري‌ نبود. بسيار روشن‌ است‌ كه‌ اين‌ گروه‌ هنرمند و انديشمند مانند اكثريت‌ جامعه‌ نيستند؛ نه‌ مانند آنان‌ فكر مي‌كنند و نه‌ مانند آنان‌ زندگي‌ مي‌كنند. نمي‌توانند شيوه‌ها و باورها و وضع‌ موجود را بپذيرند و با آن‌ سازگار باشند. هنجارهاي‌ جامعه‌ عامة‌ مردم‌ هستند. بنابراين‌ گروه‌ اقليت‌ خلاق‌ و فرهنگ‌ساز اقليتي‌ نابهنجارند، اصولاً به‌ همين‌ دليل‌ هم‌ هست‌ كه‌ مي‌توانند فرهنگ‌آفرين‌ باشند، مي‌توانند تابوشكن‌ و اسطوره‌شكن‌ و نوآفرين‌ باشند. دربارة‌ اينكه‌ محمد علي‌ كشاورز هنرمند برجسته‌اي‌ بوده‌ است‌، چيزي‌ بيشتر از آنچه‌ محمد علي‌ نصيريان‌ در فيلم‌ مستند گفت‌ نمي‌توانم‌ بگويم‌. توصيف‌ آنچه‌ مي‌گويند به‌ اندازة‌ ديدن‌ بازيگري‌ كشاورز ارزشمند نيست‌. آنچه‌ مي‌خواهم‌ بگويم‌ از كاري‌ است‌ كه‌ كساني‌ چون‌ علي‌ نصيريان‌، عباس‌ جوانمرد، عزت‌الله‌ انتظامي‌، فخري‌ خوروش‌، جميله‌ شيخي‌، و البته‌ محمد علي‌ كشاورز و نويسندگاني‌ چون‌ غلامحسين‌ ساعدي‌، بهرام‌ بيضايي‌ و اكبر رادي‌ براي‌ تئاتر ملي‌ ايران‌ كردند؛ تلاش‌ براي‌ اينكه‌ تئاتر جدي‌ و اصيل‌ را در برابر تئاتر لاله‌زار به‌ جامعه‌ بقبولانند. يادم‌ مي‌آيد كه‌ در آن‌ سال‌ها همة‌ اميد ما به‌ چهارشنبه‌ شب‌ها بود كه‌ از تلويزيون‌ تئاتر ببينيم‌، تا اينكه‌ تئاتر سنگلج‌ ساخته‌ شد. ولي‌ اين‌ شناسايي‌ به‌ قدري‌ نبود كه‌ بتواند در طي‌ زمان‌ با قد و قوارة‌ بزرگتر در جامعه‌ حاضر شود. سال‌هاي‌ سال‌ است‌ كه‌ نه‌ اين‌ بزرگان‌ را روي‌ صحنه‌ ديده‌ايم‌ و نه‌ تئاتر را با آن‌ قد و قواره‌اي‌ كه‌ در آن‌ زمان‌ داشت‌.

دکتر محمد صنعتی از آشنایی دیرین خود با محمدعلی کشاورز گفت.
دکتر محمد صنعتی از آشنایی دیرین خود با محمدعلی کشاورز گفت.

دکتر محمد صنعتی از آشنایی دیرین خود با محمدعلی کشاورز گفت.

 كساني‌ مثل‌ كشاورز تئاتر را با عشق‌ روي‌ صحنه‌ زندگي‌ مي‌كردند و در زندگي‌ هيچ‌ وقت‌ از تئاتر جدا نبوده‌اند. هيچ‌ وقت‌ نخواسته‌اند جزئي‌ از صنعت‌ فرهنگ‌ باشند و به‌ خاطر كليشه‌ دنباله‌رو شوند. اگر با زمانه‌ پيش‌ رويم‌ تئاتر بايد بخشي‌ از صنعت‌ فرهنگ‌ شود و در اين‌ صورت‌ ترديدي‌ نيست‌ كه‌ ممكن‌ است‌ خصوصيات‌ والاي‌ خود را از دست‌ بدهد. تئاتري‌ كه‌ بخواهد تفكر جامعه‌ را عوض‌ كند با تئاتري‌ كه‌ فقط‌ مي‌خواهد مورد توجه‌ قرار گيرد خيلي‌ تفاوت‌ دارد. كشاورز در سال‌هاي‌ بعد از انقلاب‌ به‌ ناچار مي‌بايست‌ در اين‌ صنعت‌ فرهنگ‌ شركت‌ مي‌كرد، اما او جايگاه‌ خود را (به‌ عنوان‌ هنرمندي‌ كه‌ تئاتر در ذهنش‌ است‌) حفظ‌ كرد. بايد به‌ او درود فرستاد كه‌ خودش‌ و هنرش‌ را نيم‌قرن‌ با احترام‌ نگه‌ داشته‌ و با عشق‌ از آن‌ حرف‌ مي‌زند.»

 دکتر محمد صنعتی
دکتر محمد صنعتی

 

دکتر سهراب فتوحی و دکتر طهمورث ساجدی
دکتر سهراب فتوحی و دکتر طهمورث ساجدی

 

 پيام‌ جمشيد ملك‌پور

 پس‌ از آن‌ پيام‌ جمشيد ملك‌پور براي‌ محمد علي‌ كشاورز به‌ مناسبت‌ همين‌ مراسم‌ توسط‌ مريم‌ پيربند قرائت‌ شد :

 جناب‌ دهباشي‌

 قبل‌ از هر چيز از اينكه‌ برنامه‌ بزرگداشتي‌ براي‌ هنرمند عزيز من‌، محمد علي‌ كشاورز مهيا ديده‌ايد سپاسگزارم‌. اي‌ كاش‌ در تهران‌ و در ايران‌ بودم‌ و با حضورم‌ در اين‌ مراسم‌ اداي‌ احترامي‌ مي‌كردم‌ به‌ كسي‌ كه‌ يكي‌ از معدودترين‌ مشوقان‌ من‌ در نوشتن‌ كتاب‌ ادبيات‌ نمايشي‌ در ايران‌ بود. كتابي‌ كه‌ با هر سختي‌ و بي‌مهري‌ تاكنون‌ سه‌ جلد از آن‌ به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌. در واقع‌ قصد داشتم‌ تا يكي‌ از مجلدات‌ آن‌ را به‌ محمد علي‌ كشاورز تقديم‌ كنم‌. حمايت‌ و تشويق‌ كشاورز به‌ سال‌هاي‌ پيش‌ از انقلاب‌ و اوائل‌ دهه‌ پنجاه‌ برمي‌گردد. او جزءِ معدود هنرمندان‌ صحنه‌اي‌ بود كه‌ هميشه‌ از جوانان‌ (كه‌ آن‌ زمان‌ من‌ هم‌ يكي‌ از آنها بودم‌) حمايت‌ مي‌كرد و به‌ اصطلاح‌ دستشان‌ را مي‌گرفت‌. در طول‌ بيست‌ سال‌ كار تئاتري‌ در ايران‌ (چه‌ صحنه‌اي‌ و چه‌ نوشته‌اي‌) متأسفانه‌ تنها از حمايت‌ و تشويق‌ تعداد اندكي‌ برخوردار شدم‌. كشاورز، والي‌، مشايخي‌، نصيريان‌ و بالاخره‌ دو عزيز ديگر فرهنگي‌، ستاري‌ و سيدحسيني‌ را هميشه‌ به‌ ياد دارم‌ و اگر كاري‌ كرده‌ باشم‌ آن‌ را مديون‌ آنان‌ مي‌دانم‌. در زمينه‌ صحنه‌ هم‌ من‌ افتخار همكاري‌ با كشاورز را داشتم‌. هيچ‌ گاه‌ بازي‌ قدرتمندانه‌ او را در نمايش‌  لبخند باشكوه‌ آقاي‌ گيل‌  به‌ كارگرداني‌ ركن‌الدين‌ خسروي‌ در تالار سنگلج‌ از ياد نمي‌برم‌. بايد سال‌ 1350 يا 1352 بوده‌ باشد. از همان‌ هنگام‌ دوست‌ داشتم‌ تا نمايشي‌ را با او كار كنم‌، اين‌ فرصت‌ در 1358 به‌ من‌ داده‌ شد. در همان‌ سال‌هاي‌ طوفاني‌ انقلاب‌ كه‌ همه‌ روي‌ صحنه‌ شعار مي‌دادند، من‌ نمايش‌  اديپوس‌ شهريار  را با بازي‌ كشاورز در نقش‌ اديپوس‌ و جعفر والي‌ و زنده‌ياد هادي‌ اسلامي‌ و شهلا اميربختيار در تالار مولوي‌ كارگرداني‌ كردم‌ كه‌ هنوز هم‌ آن‌ را بهترين‌ كار خود مي‌دانم‌. كشاورز به‌ راستي‌ در آن‌ نمايش‌ درخشيد. اين‌ به‌ جز از اخلاق‌ هنرمندانه‌ و مسئول‌ او بود. هميشه‌ وقتي‌ به‌ صحنه‌ تئاتر ايران‌ مي‌انديشم‌، بازي‌ كشاورز در نمايش‌  لبخند باشكوه‌ آقاي‌ گيل‌ ، مهدي‌ فتحي‌ در  در اعماق‌  گوركي‌، پرويز پورحسيني‌ در  كاليگولا  و داود رشيدي‌ در  در انتظار گودو  پيش‌ چشمم‌ مجسم‌ مي‌شود. از راه‌ دور روي‌ ماه‌ همه‌ را مي‌بوسم‌ و اگر دنياي‌ ديگري‌ باشد قول‌ مي‌دهم‌ تا باز هم‌ با يكديگر در نمايشي‌ همكاري‌ كنيم‌.»

 سال‌هاي‌ دوستي‌ با كشاورز

 در ادامه‌ مراسم‌ فيلمي‌ مستند از زندگي‌ محمد علي‌ كشاورز با عنوان‌ «سلسله‌ شوق‌» به‌ كارگرداني‌ مريم‌ پيربند به‌ نمايش‌ درآمد و سپس‌ هنرمند تئاتر، اسماعيل‌ شنگله‌، دوست‌ و همكار ديرين‌ كشاورز با اشاره‌ به‌ سال‌ها دوستي‌ و همكاري‌ نزديك‌ چنين‌ گفت‌: «بسياري‌ از واژه‌ها چنان‌ مفهوم‌ ذهني‌ پيدا كردند كه‌ به‌ سختي‌ مي‌توان‌ آنها را در قالب‌ تعبير و تفسير گنجاند مثل‌ گل‌، و… وقتي‌ مي‌گوييم‌ گل‌، نه‌ به‌ خارش‌ فكر مي‌كنيم‌ نه‌ به‌ نوع‌ و نه‌ به‌ بوي‌ آن‌ بلكه‌ گل‌ به‌ ذاته‌ گل‌ است‌؛ مي‌خواهد مريم‌ باشد سنبل‌ باشد يا خرزهره‌. واژه‌ دوستي‌ هم‌ همين‌ طور است‌ از هر نوعي‌ كه‌ باشد دوستي‌ في‌النفسه‌ يعني‌ دوستي‌ حالا چه‌ از نوع‌ خاله‌ خرسه‌ باشد چه‌ از نوع‌ يار غارش‌. “تو خود حديث‌ مفصل‌ بخوان‌ از اين‌ ماجرا”. رفاقت‌ من‌ و كشاورز خارج‌ از اين‌ حديث‌ و بساط‌ نيست‌. از سال‌ 1335 در هنرستان‌ هنرپيشگي‌ با او آشنا شدم‌. با هم‌ راهي‌ پيموديم‌، هر چند يكسان‌ نبوديم‌ ولي‌ گويا قسمت‌ آن‌ بود كه‌ از بيراهه‌ها به‌ هم‌ برسيم‌. باز هم‌ راه‌ پيموديم‌، گاه‌ هماهنگ‌ و هم‌ پي‌، گاه‌ ناهماهنگ‌ و ناپي‌. در اين‌ سال‌ها ياراني‌ داشتيم‌ و يادهايي‌، بعضي‌ را داريم‌ و خيلي‌ها را نداريم‌. نمي‌دانم‌ قسمت‌ چه‌ مي‌شود در رودخانه‌ عمر مي‌رويم‌ فعلاً مثل‌ ريگ‌هاي‌ ته‌ رود تا كي‌ به‌ دريا برسيم‌ خدا داند؛ رضايم‌ به‌ رضاي‌ اوست‌.

اسماعیل شنگله از سالهای همکاری با کشاورز گفت( عکس از بهنام مؤذن)
اسماعیل شنگله از سالهای همکاری با کشاورز سخن گفت ـ عکس از بهنام مؤذن

 امروز، درست‌ 52 سال‌ و سه‌ ماه‌ و سه‌ روز از اولين‌ روزي‌ است‌ كه‌ من‌ و كشاورز با هم‌ آشنا شديم‌. و اين‌ دوستي‌ ما در هنرستان‌ روز به‌ روز بيشتر شد چونكه‌ بعدها فهميديم‌ در يك‌ محل‌ زندگي‌ مي‌كنيم‌ و پيش‌ از آن‌ نمي‌دانستيم‌ و فاصله‌ منزلمان‌ 4ـ5 دقيقه‌ بود و تا امروز اين‌ دوستي‌ ادامه‌ پيدا كرد. اولين‌ همكاري‌ ما در زمينه‌ بازيگري‌ سال‌ 36 ـ 37 بود، در اولين‌ مسابقه‌ نمايشنامه‌نويسي‌ دو نمايشنامه‌ برنده‌ جايزه‌ اول‌ شدند: بلبل‌ سرگشته‌  به‌ كارگرداني‌ علي‌ نصيريان‌ و  سربازان‌ جاويد  ابوالقاسم‌ جنتي‌ عطايي‌، كه‌ استاد ما در هنرستان‌ بودند و من‌ و آقاي‌ كشاورز در بخشي‌ از آن‌ نمايشنامه‌ بازي‌ كرديم‌. اين‌ اولين‌ همكاري‌ ما به‌ عنوان‌ بازيگر در كنار هم‌ بود.

 دوره‌ هنرستان‌ را تمام‌ كرديم‌. كشاورز به‌ گروه‌ آناهيتا پيوست‌ و من‌ يكي‌ از اعضاي‌ هنرهاي‌ دراماتيك‌ شدم‌ بعدها آقاي‌ كشاورز به‌ ما پيوست‌. كارهاي‌ صحنه‌اي‌ كرديم‌ و تا زماني‌ كه‌، همان‌ طور كه‌ آقاي‌ صنعتي‌ اشاره‌ كردند، برنامه‌ هفتگي‌ تلويزيون‌، كه‌ آن‌ موقع‌ به‌ طور زنده‌ ضبط‌ و پخش‌ مي‌شد، آغاز شد.

 همكاري‌ ما نزديك‌ و نزديك‌تر شد. در بسياري‌ از كارها همكار هم‌ بوديم‌ و در بعضي‌ از نمايشنامه‌هاي‌ روي‌ صحنه‌ هم‌ همين‌ طور، تا سال‌ 1340 كه‌ سال‌ جدايي‌ ما بود. من‌ از طرف‌ اداره‌ كل‌ فرهنگ‌ آن‌ موقع‌ بورس‌ گرفتم‌ و براي‌ تحصيل‌ به‌ آلمان‌ و اتريش‌ رفتم‌ و هشت‌ سال‌ از ايران‌ دور بودم‌.

 در شهريور سال‌ 48، سه‌ چهار روز پس‌ از بازگشتن‌ به‌ اتفاق‌ آقاي‌ كشاورز مشغول‌ به‌ كار شديم‌ و با هم‌ در تالار موزه‌، كه‌ 2 ـ 1 سال‌ دوام‌ آورد و بعد تعطيل‌ شد، همكاري‌ مي‌كرديم‌. بعد دوستي‌ ما ادامه‌ پيدا كرد. در نمايشنامه‌هاي‌ مختلف‌ بازي‌ مي‌كرديم‌ تا اينكه‌ آقاي‌ دكتر محمود ممنون‌ نمايشنامه‌اي‌ را به‌ عنوان‌ بازي‌ پيشنهاد كرد به‌ نام‌  چند لحظه‌ تا مرگ‌  اين‌ نمايشنامه‌ را هر روز تمرين‌ كرديم‌ و در تلويزيون‌ آن‌ زمان‌ پخش‌ شد.

 آقاي‌ كشاورز را به‌ عنوان‌ بازيگر شاخص‌  هزار دستان‌  يا  مادر  مي‌شناسند و گاه‌ به‌ عنوان‌  پدرسالار . من‌ معتقدم‌ بازي‌ كشاورز در همين‌ بازي‌ تلويزيوني‌ آقاي‌ ممنون‌ از نظر اجرايي‌ و بازي‌ كمتر از  مادر  و  هزار دستان‌  نيست‌. اما چون‌ مال‌ زمان‌ قبل‌ از انقلاب‌ بود و يك‌ بار بيشتر پخش‌ نشد مورد توجه‌ قرار نگرفت‌.

 بعد از آن‌، كاري‌ توسط‌ آقاي‌ سمندريان‌ به‌ ما پيشنهاد شد و كشاورز در آن‌ كار به‌ نام‌ بازي‌ استريندبرگ‌  نقش‌ داشت‌ و آن‌ اجرا هم‌ دست‌ كمي‌ از اجراهاي‌ ديگر نداشت‌. من‌ هم‌ آن‌ موقع‌ در ادارة‌ تئاتر وزارت‌ فرهنگ‌ و هنر، همكار او بودم‌، به‌ دلايلي‌ جذب‌ تلويزيون‌ شدم‌ با آنكه‌ از نظر كاري‌ دور شديم‌ اما دوستي‌ ما پابرجا بود. تا اينكه‌ انقلاب‌ شد و مسئله‌ تئاتر هم‌ بعد از 23 بهمن‌ دوباره‌ آغاز شد. به‌ نظر من‌ آن‌ موقع‌ يكي‌ از دوران‌ شكوفايي‌ تئاتر بود كه‌ يكي‌ دو سالي‌ بيشتر دوام‌ نياورد. گروه‌ كثير تماشاچي‌ نوپا، كه‌ تا پيش‌ از اين‌ ديدن‌ تئاتر را گناه‌ مي‌دانستند، به‌ تئاتر روي‌ آوردند و اين‌ دستاورد بزرگي‌ بود.

 آقاي‌ صنعتي‌ اشاره‌ كردند كه‌ چرا جوانان‌ به‌ تئاتر بها نمي‌دهند! مسائل‌ زيادي‌ هست‌ مثلاً بارها از من‌ و آقاي‌ كشاورز خواسته‌ شده‌ تا كار كنيم‌ اما وقتي‌ قرار باشد من‌ در تئاتري‌ كار كنم‌ كه‌ بازيگرِ همراه‌ من‌ يا كارگردان‌ 50 درصد حضورش‌ را در جاي‌ ديگري‌ باشد به‌ دليل‌ مسائل‌ مالي‌ و…، خب‌ اين‌ تئاتر ما را قانع‌ نمي‌كند.

دکتر امیر زنجانیان، لاله مصدق
دکتر امیر زنجانیان، لاله مصدق

 

 بعد از انقلاب‌ چندين‌ كار چه‌ در تلويزيون‌ و چه‌ سريال‌ در كنار هم‌ بوديم‌. هميشه‌ وقتي‌ با هميم‌ ياد و حسرت‌ گذشته‌ را مي‌خوريم‌ ـ متأسفانه‌.

 براي‌ اينكه‌ فضا عوض‌ شود و خاطرات‌ كشاورز زنده‌ گردد دو خاطره‌ مي‌گويم‌:

 در نمايشنامه‌  كلون‌  كه‌ در سال‌ 49 در تالار موزه‌ اجرا شد صحنه‌اي‌ بود كه‌ كشاورز قرار بود روي‌ صحنه‌ برود بازيگر روبرويش‌ اسماعيل‌ داورفر بود. قرار بود با هم‌ درگير شوند. من‌ دير رسيدم‌ و آنها روي‌ صحنه‌ رفتند و درگير شدند و ديدم‌ سروصدا رفته‌ بالا ـ ديدم‌ پاپيون‌ داورفر دست‌ كشاورز و كراوات‌ او دست‌ داورفر است‌ ـ خنده‌ام‌ گرفت‌ ـ چون‌ اجرا زنده‌ بود شنيدم‌ كه‌ داورفر گفت‌: اگر اومدي‌ روي‌ صحنه‌ حرفتو بزن‌ برو بيرون‌ ـ من‌ هم‌ آمدم‌ بيرون‌.

 و نمايشنامه‌ دوم‌  خسرو و شيرين‌  بود كه‌ ما در شهرهاي‌ مختلف‌ اجرا مي‌كرديم‌. كار تحرير داشت‌ و ما در تحريرها بعضي‌ از اشعار را حذف‌ كرده‌ بوديم‌. در تبريز من‌ از مسأله‌اي‌ عصباني‌ بودم‌ و از آقاي‌ كشاورز خواستم‌ كه‌ هر جا برش‌ زدم‌ تو دنبالم‌ بيا. از عصبانيت‌ همه‌ اشعار حذف‌ شده‌ را گفتم‌ و آقاي‌ كشاورز مانده‌ بود چه‌ بگويد بنابراين‌ در جاهايي‌ من‌ اشعار او را هم‌ مي‌گفتم‌.

 آقاي‌ كشاورز از نظر بازيگري‌ جزءِ آن‌ دسته‌ بازيگراني‌ است‌ كه‌ به‌ مرور به‌ اين‌ مرحله‌ رسيده‌، چون‌ زماني‌ كه‌ ما تئاتر را شروع‌ كرديم‌ يك‌ كتاب‌ علمي‌ هم‌ در اين‌ زمينه‌ نبود، تنها كتاب‌ تئاتر جنتي‌ عطايي‌ بود و يك‌ كتاب‌ هم‌ به‌ ترجمه‌ آقاي‌ جهانبگلو بنابراين‌ ما از تئاتر آن‌ روزِ دنيا اطلاع‌ كافي‌ نداشتيم‌. دوستان‌ ديگر نمايشنامه‌هاي‌ آن‌ روز دنيا را به‌ اسم‌ خودشان‌ قالب‌ مي‌كردند و ما نمي‌فهميديم‌.

 به‌ نظر من‌ يكي‌ از پرخاطره‌ترين‌ دوران‌ كاري‌ من‌ همان‌ چهارشنبه‌ها در تلويزيون‌ بود. الان‌ هم‌ گاهي‌ كه‌ با هم‌ مي‌نشينيم‌ برمي‌گرديم‌ به‌ خاطرات‌ گذشته‌، آدم‌ كه‌ سنش‌ بالا مي‌رود به‌ خاطراتش‌ بسنده‌ مي‌كند.

 كشاورز از نظر بازيگري‌ كارش‌ شكل‌ گرفته‌ است‌. اگر امروز نقشي‌ به‌ او پيشنهاد شود شيوه‌ خاصي‌ براي‌ كارهاي‌ خودش‌ در نظر ندارد بلكه‌ او در قالب‌ همان‌ نقشي‌ كه‌ بايد ايفاء كند شيوه‌اش‌ را پيدا مي‌كند و اين‌ يكي‌ از دلايل‌ موفقيت‌ اوست‌.

 براي‌ دوستم‌ آرزوي‌ سلامتي‌، شادي‌ و موفقيت‌ مي‌كنم‌.»

 مهر و محبت‌ دوستان‌

 اين‌ مراسم‌ با كلام‌ محمد علي‌ كشاورز پايان‌ گرفت‌ كه‌ در سپاس‌ از حاضرين‌ و سخنرانان‌ گفت‌:

 با درود و سپاس‌، خانم‌ها آقايان‌ خيلي‌ خوش‌ آمديد به‌ اين‌ برنامه‌. خيلي‌ ممنونم‌ از آقاي‌ دهباشي‌ كه‌ اين‌ مراسم‌ را برگزار كردند. من‌ سزاوار نبودم‌. هنرمندان‌ بسيار بزرگتر از من‌ در اين‌ مملكت‌ هستند از جمله‌ آقاي‌ شنگله‌ كه‌ از مترجمان‌ و كارگردانان‌ تئاتر بسيار بزرگ‌ اين‌ مملكت‌ هستند و من‌ افتخار داشتم‌ كه‌ در چند نمايش‌ كه‌ ايشان‌ كارگرداني‌ مي‌كرد بازي‌ كنم‌. از دكتر صنعتي‌ هم‌ تشكر مي‌كنم‌ كه‌ علاوه‌ بر دوستي‌ عميق‌مان‌ همشهري‌ هم‌ هستيم‌ و ايشان‌ يكي‌ از بهترين‌ روانكاوها و روان‌پزشكان‌ ايران‌ هستند. و افتخار مي‌كنيم‌ به‌ چنين‌ انسان‌هاي‌ بزرگي‌ كه‌ در سرزمين‌مان‌ داريم‌. و جوان‌ها و فرهيختگان‌ ما نمونه‌هاي‌ بارزي‌ هستند كه‌ در جاي‌ جاي‌ دنيا باعث‌ افتخار ما هستند.

محمدعلی کشاورز از دوستداران خود تشکر کرد( عکس از بهنام مؤذن)
محمدعلی کشاورز از دوستداران خود تشکر کرد ـ عکس از بهنام مؤذن

 

 از رضا سيدحسيني‌ شروع‌ مي‌كنم‌؛ اولين‌ بار با رضا سيدحسيني‌ از طريق‌ كتاب‌ ادبيات‌ كلاسيك‌ ايران‌  آشنا شدم‌ و با ايشان‌ صحبت‌ كردم‌. ايشان‌ سال‌هاي‌ سال‌ در اطلاعات‌ جوانان‌  مقاله‌ مي‌نوشتند و ما از ايشان‌ ياد مي‌گرفتيم‌. همين‌ طور از دكتر صنعتي‌ ياد مي‌كنم‌ كه‌ از پيش‌ از انقلاب‌ با هم‌ كار كرديم‌ و ايشان‌ خيلي‌ روي‌ من‌ تأثير داشتند چون‌ من‌ هر نقشي‌ كه‌ بازي‌ مي‌كردم‌ بايد جنبه‌هاي‌ روان‌شناسي‌ آن‌ را مي‌فهميدم‌ و فضاي‌ كار و روابط‌ پرسوناژها را درك‌ مي‌كردم‌ كه‌ زحمت‌ اين‌ كار را دكتر صنعتي‌ مي‌كشيدند. نمايشنامه‌اي‌ هم‌ نوشتند و من‌ هم‌ در آن‌ بازي‌ كردم‌ به‌ اسم‌  بختك‌  كه‌ در كتاب‌ اشتباه‌ لپي‌ رخ‌ داده‌ نوشته‌اند كه‌ شكيبايي‌ در آن‌ بازي‌ مي‌كرده‌ ولي‌ شكيبايي‌ نيست‌ و اسماعيل‌ شنگله‌ است‌ كه‌ نقش‌ جوان‌ اول‌ را بازي‌ مي‌كند و بسيار عالي‌ است‌. افتخار مي‌كنم‌ كه‌ در اين‌ كار كه‌ من‌ كارگرداني‌ آن‌ را انجام‌ دادم‌ آقاي‌ شنگله‌ بازي‌ كردند. من‌ هميشه‌ به‌ شنگله‌ مي‌گويم‌ تو مرا به‌ تئاتر كشاندي‌ و در اداره‌ هنرهاي‌ دراماتيك‌ استخدام‌ كردي‌ و مرا از آن‌ روال‌ عادي‌ زندگي‌ وارد دنياي‌ ديگري‌ كردي‌ كه‌ همه‌اش‌ مهر و محبت‌ و دوستي‌ است‌. چون‌ من‌ اعتقاد دارم‌ تئاتر دنياي‌ صلح‌ و دوستي‌ و آزادي‌ ميان‌ ملت‌هاي‌ جهان‌ است‌ به‌ خصوص‌ ملت‌ ما كه‌ يكي‌ از ملت‌هاي‌ بزرگ‌ جهان‌ است‌.

 از خانم‌ كيان‌ افراز هم‌ تشكر مي‌كنم‌ كه‌ كتاب‌  اكسير عشق‌  را كه‌ گفتگوي‌ ايشان‌ با من‌ بود چاپ‌ كردند. و از استاد پايان‌نامه‌ام‌ دكتر امير حسين‌ آريان‌پور هم‌ بسيار متشكرم‌ كه‌ من‌ تزم‌ را با ايشان‌ گرفتم‌ و استاد بسيار بسيار بزرگي‌ بودند. من‌ هميشه‌ مرهون‌ لطف‌ استادانم‌ هستم‌.

 ما هر چه‌ داريم‌ از مردم‌ سرزمين‌مان‌ و فرهنگ‌ سرزمين‌مان‌ داريم‌. آقاي‌ شنگله‌ هميشه‌ به‌ من‌ مي‌گفتند به‌ ادبيات‌ كهن‌مان‌ رجوع‌ كن‌ و من‌ اين‌ كار را كردم‌ و پس‌ از سال‌ها حالا مي‌فهمم‌ كه‌ معناي‌ عشق‌ چيست‌. آن‌ زمان‌ معناي‌ عشق‌ را نمي‌فهميدم‌. و عشق‌ عبارت‌ از دوست‌ داشتن‌ و دوست‌ بودن‌ است‌. و ما ديگر پير شده‌ايم‌؛ چون‌ شير شدي‌ حافظ‌، از ميكده‌ خارج‌ شو. حالا بايد كنار برويم‌ ديگر نظاره‌گر مرگ‌ باشيم‌.

 در اينجا باز هم‌ از دوست‌ بسيار بسيار عزيزم‌ آقاي‌ شنگله‌ سپاسگزاري‌ مي‌كنم‌. ما از دوران‌ هنرستان‌ هميشه‌ با هم‌ هستيم‌؛ در بدي‌ها، ناراحتي‌ها و در شادي‌ها. ايشان‌ خيلي‌ به‌ من‌ كمك‌ كردند چون‌ زبان‌ آلماني‌ مي‌دانستند و فارغ‌التحصيل‌ رشته‌ تئاتر بودند از يكي‌ از بهترين‌ دانشگاه‌هاي‌ اتريش‌.

 در پايان‌ به‌ اين‌ جوان‌هايي‌ كه‌ اينجا هستند سفارش‌ مي‌كنم‌ كه‌ بچه‌ها معناي‌ عشق‌ را بفهميد، هنر را بفهميد و فضليت‌ هنر را. هنر تنها كافي‌ نيست‌ بايد فضيلت‌ هنر را شناخت‌. همانطور كه‌ كنفسيوس‌ مي‌گويد فضيلت‌ هنر را بايد شناخت‌. و فضيلت‌ علم‌ را و فضيلت‌ انسانيت‌ و انسان‌ دوستي‌ را.

 من‌ كتاب‌ خودم‌ را كه‌ خانم‌ كيان‌افراز و همسرشان‌ آقاي‌ محمدي‌ لطف‌ كرده‌اند و انتشار داده‌اند به‌ دخترم‌ تقديم‌ كرده‌ام‌ كه‌ واقعاً لايق‌ اين‌ بود و راهنمايي‌هاي‌ زيادي‌ در زندگي‌ به‌ من‌ كرد. ضمناً از خانم‌ پيربند هم‌ تشكر مي‌كنم‌ كه‌ به‌ من‌ لطف‌ داشتند و مستندي‌ از زندگي‌ من‌ ساختند.

 انشاا… زنده‌ باشيد و موفق‌ و شاد و پيروز.

.