شب رمان عربی برگزار شد/ پریسا احدیان

عصر دوشنبه، نوزدهم فروردین سال یکهزار و سیصد و نود و هشت، چهارصد و چهل و نهمین شب از مجموعه شب های مجلۀ بخارا با همراهی خانۀ گفتمان شهر (خانۀ وارطان) به شب «رمان عربی» اختصاص یافت.

در این شب که در خانۀ وارطان برگزار شد ، سخنرانان: محمد جواهر کلام، عظیم طهماسبی و علی دهباشی در حضور محمدرضا مرعشی پور، عبدالنبی قیم، مسعود فرهمندفر، رحیم فروغی و مترجمان و محققان فرهنگ و ادبیات عرب به سخنرانی پرداختند. نقد و بررسی دو کتاب «درآمدی تاریخی و انتقادی بر رمان عربی» اثر راجر آلن با ترجمۀ محمد جواهر کلام و «رمان عربی: درآمدی تحلیلی- انتقادی» اثر حمدی سکوت با ترجمۀ عظیم طهماسبی از مناسبات برگزاری این نشست بود.

در ادامه می توانید شرح این گزارش را مطالعه بفرمایید:

در این جلسه علی دهباشی ضمن شادباش نوروز و آغاز بهار و اظهار تأسف از واقعه سیل در بخش‌هایی از ایران خواستار همدلی و همیاری هموطنان نسبت به مصیبت‌زدگان این واقع شد و چنین گفت:

پیش از این شب‌های محمود درویش، غسان کنفانی و ادوارد سعید را برگزار کردیم. امشب به مناسبت انتشار دو کتاب «درآمدی تاریخی و انتقادی بر رمان عرب» ترجمه محمد جواهرکلام اثر راجر آلن و کتاب «رمان عربی» اثر حمدی سکوت ترجمه عظیم طهماسبی برگزار می‌کنیم. در برگزاری این شب‌ها مدیون ایده‌های نو در مورد ادبیات عرب از سوی آقای طهماسبی هستم که هرآينه ایده‌های ایشان وهمکاری‌هایشان نبود این شب‌ها برگزار نمی‌شد.”

وی در ادامه افزود:

“از دهه‌ی شصت قرن نوزدهم شماری از نویسندگان در مسیر پیدایش و خلق رمان عربی قلم‌فرسایی کردند و خواسته یا ناخواسته بستری هموار را برای تکوین رمان عربی فراهم ساختند. پیش از رمان «زینب» اثر محمد حسن هیکل، که شماری از ناقدان آن را سرآغاز رمان‌نویسی عرب دانسته‌اند، نویسندگانی از شام و مصر کوشیدند تا ذوق خوانندگان عرب را برای پذیرش این نوع ادبی پرورش داده و همزمان با محک زدن توان خود در عرصه‌ی رمان‌نویسی تجربه‌ها اندوختند و با خلق آثاری چند، که می‌توان از آنها با عنوان رمان یاد کرد، توفیق یافتند. بدین شکل با گذشت زمان رمان عربی در دو سه دهه‌ی نخست قرن بیستم سربرآورد. در مرحله‌ی اول پیشگامان ادب در مصر با خلق آثاری چند زمینه را برای نسل بعد از خود هموارتر کردند. نجیب محفوظ و نویسندگان هم نسل او با بهره گرفتن از تجربه‌های نسل پیشین و مدد جستن از تجربه‌های نویسندگان غربی – البته در مقیاسهای گوناگون – پا به عرصه نهادند و توانستند رمان عربی را تثبیت کنند. در فاصله‌ی جنگ جهانی اول تا ژوئن 1967، یعنی تاریخ شکست اعراب از اسرائیل، رمان عربی در مصر، سوریه و تا حدودی در لبنان و فلسطین به کمال رسید و سپس در دهه‌ی هشتاد قرن بیستم سایر کشورهای عربی از جمله عراق، سودان، الجزایر، تونس، مراکش، لیبی، عربستان  به مدد آثار یک یا چند نویسنده توفیق یافتند تا با قافله‌ی رمان عربی همراه شوند. اختصاص جایزه‌ی جهانی نوبل در 1988 به نجیب محفوظ تا حدی تأییدی جهانی برای رمان عربی به ارمغان آورد و گواه نبوغ نویسنده و کمال رمان‌نویسی در جهان عرب قلمداد شد. از آن تاریخ تاکنون رمان عربی همچنان با قدرت و شتاب بیشتر در مسیر تحول و نوآوری حرکت می‌کند و امروزه دهها نویسنده‌ی عرب چه در قلمرو سرزمینهای عربی یا در خارج از آن همچنان بر غنای این نوع ادبی می‌افزایند و دغدغه‌های  اجتماعی، فلسفی سیاسی، ادبی خود و ملت‌هایشان را ارائه می‌دهند.

علی دهباشی، محمد جواهرکلام و عظیم طهماسبی در شب رمان عربی
علی دهباشی، محمد جواهرکلام و عظیم طهماسبی در شب رمان عربی

در طی برنامه‌ی شب‌های رمان عربی به تفصیل و با رویکردی تاریخی – تحلیلی به مباحث یاد‌شده پرداخته می‌شود و به طور جداگانه در سلسله برنامه‌هایی رمان عربی در مناطق گوناگون معرفی و واکاوی و تحلیل خواهد شد. علاوه بر آن جایگاه جهانی رمان عربی، جدیدترین  تحولات رمان عربی در طی دو سه دهه‌ی گذشته، ترجمه‌ی رمان عربی به زبان فارسی و سایر زبانها، رمان عربی و سینمای عرب و غیره  مورد بررسی قرار می‌گیرد.”

سپس سردبیر مجلۀ بخارا از سخنرانان دعوت کرد تا در جایگاه سخنرانی حضور یابند.

محمد جواهر کلام در بررسی کتاب «درآمدی تاریخی و انتقادی بر رمان عرب» اثر راجر آلن این چنین سخنانش را آغاز کرد:

“محمد جواهرکلام هستم. متولد 1330. عرب خوزستانی. فارغ‌التحصیل رشته علوم سیاسی از دانشکده حقوق دانشگاه تهران در سال 1353.

سیری در کتاب «درآمدی تاریخی و انتقادی بر رمان عرب» اثر راجر آلن

رمان عربی که بیشترین ارتباط فرهنگی ایرانی ها با اعراب از رهگذر آن صورت گرفته و می‌گیرد، بیشترین دلبستگی امروز مترجمان عربی است. در دوره قاجار مترجمان عربی محدود بودند ولاجرم کتابهایی که به عربی ترجمه می‌شدند نیز معدود. دلیلش هم سطح پائین سواد و فرهنگ بود و خوانندگان زیادی وجود نداشتند تا به تبع آن تعداد مترجمان فزونی بگیرند. ولی اکنون چنین نیست؛ هم سواد گسترش یافته و هم مترجمان زیاد شده‌اند. مترجمان فراوانی رو به ظهور گذاشته‌اند و جوانان عرب و عرب زبان بیشترین آثار عربی، و اکثراً رمان و داستان کوتاه را به خامة زبان فارسی درآورده‌اند. صرفنظر از دقت این ترجمه‌ها و حفظ امانت اثر اصلی، نباید بر کوشش این مترجمان، از نظر کمی و کیفی، چشم فرو بست. یکی از مترجمان عربی، که همگی، صحت ترجمه‌ها و روانی فارسی‌نویسی‌اش را می‌ستایند، زنده‌یاد کاظم برگ‌نیسی است. که اگر زنده می‌ماند از او بیشتر برخوردار می‌شدیم و می‌توانست به مجلس ما گرمای بیشتر ببخشد. روانش شاد!

رمان عربی مانند هر پدیده‌ای تاریخی دارد و عواملی باعث شکفتگی آن می‌شوند و عواملی از رشد آن جلوگیری می‌کنند. کتاب راجر آلن نخستین بار یکی از بخشهای کتاب «تاریخ ادبیات مدرن عرب» ویراسته دکتر م. م. بدوی از انتشارات دانشگاه کمبریج بود سپس به طور مستقل چاپ گردید. آخرین چاپ این کتاب در سال 1995 توسط دانشگاه سیراکیوز انجام گرفت. این نسخه در سال 1997 توسط خانم حصه ابراهیم منیف (خواهر عبدالرحمن منیف)  به عربی ترجمه شد که البته خالی از مشکلات نیست: مترجم بعضی واژه‌های انگلیسی را درست نفهمیده، دو پاراگراف به زبان فرانسه را از ترجمه خود حذف کرده؛ و کتاب از دو فقره بسیار ضروری هر کتاب تحقیقی، چون فهرست منابع و فهرست اعلام بی بهره است. از این رو مترجم فارسی بر آن شد نسخه انگلیسی اثر را پیدا کند و با آن نواقص نسخه عربی را رفع نماید. اصل کتاب بدوی را دانشگاه کمبریج و دانشگاه سیراکیوز مشترکاً به شکل فاخری چاپ کرده‌اند. گفتن دارد که در سال 1352 بخش شعر این کتاب را دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی که پژوهشهای او در زبان فارسی و ادبیات عربی انکار ناشدنی است، تحت عنوان «دگرگونیهای شعر معاصر عرب» ترجمه کرده که در  شماره 3 مجله الفبای زنده‌یاد غلامحسین ساعدی چاپ شده. همین مقاله بود که نگارنده را با کتاب بدوی آشنا کرد. کتاب بدوی یک کتاب جامع دانشگاهی است که کلاً اختصاص به ادبیات معاصر عرب دارد، و در آن  شعر، داستان (رمان، داستان کوتاه)، نقد ادبی و ادبیات زنان نویسنده عرب و فقرات دیگری مورد بحث قرار گرفته‌اند.

باری هنوز نسخه عربی و نسخه انگلیسی راجر آلن جزئیاتی دارد، ولی از آنجا که ممکن است پی گرفتن این مقوله باعث ملال شوند، بنا براین بهتر است به خود نویسنده کتاب بپردازیم.

راجر آلن نویسنده کتاب مستشرقی انگلیسی است متولد 1942. علاوه بر مقالات فراوانی که در باب ادبیات عرب نوشته، چند رمان عرب را به انگلیسی برگردانده از جمله مرایا (آینه‌ها) و السمان و الخریف (بلدرچین و پائیز) هر دو اثر نجیب محفوظ. یکی از آثار مویلحی، نویسنده مصری را نیز به انگلیسی ترجمه کرده است. او تا سالها در دانشگاه پنسیلوانیای آمریکا استاد زبان و ادبیات عرب بوده و بنا براین می توان گفت که کتاب «رمان عرب» به دست یک متخصص نوشته شده. این اثرش نخستین بار درسال 1982 و دومین بار در 1995 توسط دانشگاه سیراکیوز در آمریکا چاپ و منتشر شد. یاد‌آور باید شد که آلن این کتاب خود را کتابی مقدماتی می‌داند و ادعایی ندارد که همه جوانب رمان عرب را بررسی کرده است. و این نکته مهمی است که خواننده همواره باید در خاطر داشته باشد.

اما در مورد «رمان عربی»، رمان عربی، مانند رمان فارسی رمانی است که به عربی نوشته شده، در میان ملل عرب شکل گرفته و کلاً شاخه‌ای از ادبیات عرب است. (ملل عرب را بسته به کشورهاشان مسامحتاً 20 کشور دانسته‌اند اگرچه در منطقة عربی مناطقی هست که زبانشان را در این عداد نیاورده‌اند).

رمان عربی را به طور کلی متأثر از رمان غربی می‌دانند، ولی تأثیر با تقلید فرق دارد، و خواننده رمان عرب می‌بیند که با گونة خاصی روبروست که برخاسته از جوامع عرب است و منعکس کننده آمال و آرزوهای انسان عرب است، انسانی که در صحرا به گونه خاصی پرورش یافته، در لبنان و در عربستان و شمال آفریقا  به گونه‌ای دیگر. نمی‌خواهم بگویم که رمان عربی یکسره بازتاب محیط جغرافیایی است، ولی محیط جغرافیایی در جامعه عرب تا حدود زیادی در شکل دادن به رمان و شعر و شاخه های دیگر هنر تأثیر داشته و دارد.

محمد جواهرکلام به بررسی کتاب «درآمدی تاریخی و انتقادی بر رمان عرب» پرداخت
محمد جواهرکلام به بررسی کتاب «درآمدی تاریخی و انتقادی بر رمان عرب» پرداخت

راجر آلن کتابش را به پنج فصل تقسیم کرده است. در فصل اول اصطلاحات خاص رمان در ادبیات غربی را به میان می‌کشد و گوشه چشمی نیز به کشورهای عرب دارد و اینکه کشورهای عرب چه معادلی برای این اصطلاح گذاشته‌اند. فصل دوم که فصلی نسبتاً طولانی است، عنوانش «مراحل نخستین» است، و در آن نویسنده چگونگی پیدایش رمان عرب و مراحل موثر در پیدایش آن می‌پردازد. آلن در این فصل از النهضه یا جنبش نوزایی عرب یاد می‌کند که همه نویسندگان و همه مورخان آن را چون دوره رنسانس اروپا، سرآغاز عصر دگرگونی در جامعه عرب می‌دانند. افزایش ارتباط عربها با جامعه غرب، انتقال دانش و فرهنگ غربی به جامعه عرب و ترجمه ادبی و علمی آثار غرب به عربی از رهاوردهای این دوره است. این دوره که شبیه دوره روشنگری اروپاست، رمان از مراحلی چند می‌گذرد، تقلید آثار غربی، کند و کاو اعراب در آثار کلاسیک ‌خود و کوشش در استخراج آثاری از آن که با وضع روزگارشان همخوان باشد.

داستان آشنایی جامعه ادبی عرب با هزار و یک شب اگرچه به نظر می رسد، قبلها صورت گرفته باشد، ولی آلن این دوره را دوره برجسته‌ای در آشنایی نویسندگان و پژوهندگان عرب با این کتاب می‌داند. متأسفانه آلن پژوهنده مهمی را از قلم انداخته و آن محسن مهدی، نویسنده عراقی است که در واقع متخصص کم نظیری در کتاب هزار و یک شب است و در مطالعه‌اش درباره این کتاب به کشفیات تازه ای دست یافته است.

باری،  در مورد هزار و یک شب بگوئیم که پس از ترجمه شدنش به قلم آنتون گالان و به کمک یک مرد سوری از عربی به فرانسه و اقبال غربیها به این اثر، تازه عربها متوجه اهمیت و عظمت این اثر شدند. البته درباره هزار و یک شب اطلاعات فراوانی در کتاب آلن نیامده، ولی راجر آلن مطالعة عمده نخست عربها درباره هزار و یک شب را توسط دکتر سهیر قلماوی اهل مصر می‌داند که شاگرد دکتر طه حسین بوده و در سال 1939 به صورت پایان‌نامه در دانشگاه قاهره انجام گرفته.  سپس می افزاید که طه حسین در خلال تحصیلش در فرانسه، از علاقة غربیان به این اثر آگاه شد. همزمان با پژوهش خانم قلماوی، پژوهشگران دیگری درباره این اثر مطالعاتی کردند، که از آن میان می‌توان به جبرا ابراهیم جبرا و دکتر احسان عباس  در این برهه اشاره کرد.   

در این فصل است که آلن متعرض مقولة رمان در کشورهایی چون سوریه و لبنان، عراق و کشورهای خلیج فارس، مراکش، مصرمی‌شود و شرحی از آثار نویسندگان کشورهای یاد شده کشورهای بالا، چون جرجی زیدان، محمد مویلحی (هر دو مصری) به دست می‌دهد. سپس سخن را به محمد حسین هیکل و رمان معروفش «زینب» می‌کشاند که بسیاری معتقدند نخستین رمان عرب است. تحولات بعد از زینب در مصر (1913-1939) قسمت دیگر این فصل است. در همین برهه بار دیگر رمان را در سوریه، لبنان، فلسطین، عراق و مراکش بررسی می‌کند. دوره‌ای از ادبیات و رمان عرب به مقامه‌نویسی می‌گذرد. مقامه نوعی داستان کوتاه است مشتمل بر یک واقعه که به قصد سرگرم کردن خوانندگان نوشته می‌شود. در این نوع داستانها معمولا قهرمانی واحد به صورت ناشناس وارد ماجرا می‌شود. این قهرمان در پایان داستان شناخته می‌شود و سپس، در مقامه دیگری پی گرفته می‌شود. خلاصه این که مقامه نویسی مرحلة مهمی از ادبیات عرب را اشغال می‌کند.

 

در این دوره راجر آلن از خانواده‌های مسیحی لبنان یاد می‌کند که با آوردن ماشینهای چاپ سبب گسترش دانش در میان توده می‌شوند و بر باسوادان کشورهای عرب می‌افزایند. خانواده‌های مسیحی / مسلمان  چون بستانی، شدیاق، نقاش از رهگذر آگاه کردن عربها نسبت به غنای زبان و ادبیات عربی، در جنبش رستاخیز قومی عرب نقش قابل‌توجهی بازی کردند. عراق نیز در این دوره شاهد شکوفایی ادبیات و شعر می‌شود. دکتر سلمی خضرا الجیوسی، پژوهشگر معروف فلسطینی درباره ارزشمند خود دربارة شعر عرب، می‌گوید در این دوره در عراق بیشتر شاهد اوجگیری شعر هستیم. ولی چون شاعران مشهور این دوره، معروف الرصافی و جمیل صدقی الزهاوی  برای انتشار آثارشان در عراق با سد سانسور رو به رو شدند ناگزیر برای چاپ آثارشان به کشورهای دیگر بروند. وضع در کشورهای دیگر عرب چندان خوب نیست. پانچک، مستشرق چک درباره این دورة الجزایر می‌گوید:

فرانسوی ها خودشان را فقط به اشغال نظامی الجزایر محدود نکردند، بلکه کوشیدند از نظر اقتصادی و فرهنگی بر الجزایر سلطه یابند تا پایگاه واقعاً محکمی در این کشور داشته باشند. مدارس عربی در الجزایر بسته شده بودند، آموزش به زبان عربی بسیار محدود بود و به طور نظام یافته از آن جلوگیری می‌شد. سیلی از مهاجران فرانسوی به الجزایر جاری شده بود. مهاجران بیشتر به زبان فرانسه صحبت می‌کردند  و نفوذ و آموزش به فرانسه رو به گسترش بود.

اما جنگ خونین الجزایر در سال 1954-1962 (معروف به جنگ یک میلیون شهید) به این وضع پایان داد و به آزادی الجزایر و تا حدی کشورهای شمال آفریقا انجامید.

روح قبیله‌ای که بر سر تا سر خاورمیانه حاکم بود، با کشف نفت در اوایل دهه 20 زیر و زبر می‌شود. خاورمیانه صاحب بزرگترین انبارهای نفت می‌گردد و زندگی بادیه نشینی و عشایری اگرچه نه به طور کامل بلکه تا حد زیادی از آن رخت می‌بندد.

پس از انقلاب افسران آزاد در مصر در ژوئیه 1952، تلاشی از جانب مصر برای وحدت سوریه و مصر انجام می‌‌گیرد و نوید آینده امیدبخشی می‌دهد. تلاشی برای اتحاد سوریه و مصر انجام می‌گیرد ولی این وحدت چندان نمی‌پاید.

فصل سوم که عنوانش دوران بلوغ است، پیشینه‌های سیاسی و اجتماعی رمان عرب را در این دوره بررسی می‌کند. باید گفت که اگر چه رمان عربی هر یک تابع کشوری است که در آن نشو و نما یافته، مثلاً رمان الجزایری یا رمان مراکشی، ولی مورخان و پژوهشگران همه این آثار را زیر عنوان کلی رمان عربی می‌آورند و فقط در صورت لزوم، به ملیت نویسنده اشاره می‌کنند.

باری برای پرهیز از درازنفسی، سوتیترهای فصل سوم را فهرست وار می‌خوانم و هر جا لازم باشد درنگ می‌کنم.

ــ دهه‌های واقعیت گرایی (رئالیسم)

ــ مایة عمدة رمانها

ــ کشاکش و رویارویی که مقصود درگیری اعراب و اسرائیل، و اثر آن بر رمان عرب است.

ــ انقلاب و استقلال

ــ جنگ داخلی لبنان

ــ تحول در روابط خاورمیانه و غرب

ــ تحولات اجتماعی؛ استقلال و کشف نفت

 ــ رابطه میان شهر و روستا

ــ فرد و آزادی

نمایی از شب رمان عربی
نمایی از شب رمان عربی

ــ این فصل قسمتی را به نجیب محفوظ اختصاص داده است. این قسمت نسبتاً مفصل‌ است. دلیلش هم اینکه دست یافتن عربها بر جایزه نوبل برای محفوظ به خصوص و برای ادبیات عرب رویدادی فوق‌العاده بود و جان تازه‌ای در ادبیات و ادیبان عرب می‌دمد. (نجیب محفوظ در خطابة نوبل خود برندة واقعی جایزه را زبان عربی دانسته است.) در واقع این قسمت را می‌توان قسمت مستقلی راجع به محفوظ دانست که آلن کارهای قبل از نوبل و بعد از نوبل او را به تفصیل شرح می‌دهد و مراحل مختلف زندگی و تکامل ادبی‌اش را بر‌ می‌شمارد. منتقدان عرب، و مشهورترین آنها غالی شکری،  سه مرحله در زندگی ادبی محفوظ تشخیص داده‌اند ولی آلن نوشتن تریلوژی را حادثه بزرگی در زندگی محفوظ می‌داند و شرح مبسوطی راجع به این اثر می‌دهد. محفوظ زمانی بود که در رؤیای زنده کردن گذشتة پرشکوه مصر بود و می‌خواست این رؤیا را که در آن زمان در جامعه مصر حاکم بود زنده کند (این دوره را می‌توان با مقولة باستانگرائی نویسندگان ایرانی همسان دانست که در آن نویسندگان ایرانی می‌کوشیدند مرده‌ریگ گذشته را احیا کنند.) در این دوره محفوظ سه رمان نوشت که صحنه‌شان مصر باستان بود (عبث الاقدار؛ رادوبیس و کفاح طیبه). خوشبختانه محفوظ به زودی این دید و این گونه نوشتن را کنار گذاشت، و به واقع‌گرایی رو آورد. پایان این مرحله دوم تریلوژی بود که موقعیت او را در میان نویسندگان مصر تحکیم کرد. بعد از تریلوژی محفوظ کتاب اولاد حارتنا را نوشت که با سر و صدای فراوانی همراه شد. و نویسنده از آسیب افراطیون مصر در امان نماند.”

وی در ادامه افزود:

“محفوظ دوره سوم نویسندگی خود را به نوشتن داستانهای کوتاه گذراند که به همان اندازه رمانهایش جاذبه داشتند. راجر آلن پس از بررسی مفصل زندگی و ادوار فعالیت ادبی نجیب محفوظ سخن خود را پی می‌گیرد و بقیه جزئیات مربوط به محفوظ را در فصل چهارم در بررسی رمانهای برگزیده عرب دنبال می‌کند.

 موضوعهای بعدی این قسمت از این قرارند:

ــ تحول در دیدگاه داستان‌نویسی

ــ نویسنده، خواننده، متن

در فصل چهارم، که به گفته نویسنده مهمترین فصل کتاب است، راجر آلن 12 رمان را به عنوان رمانهای برگزیده عرب  بر می‌گزیند و تحلیلشان می‌کند:  این رمانها عبارتنداز: پرچانگی بر فراز نیل (نجیب محفوظ)؛ بازمانده‌ها (یا ما تبقی لکم) از (غسان کنفانی)؛ بازگشت پرنده به دریا (حلیم برکات)؛ فصل مهاجرت به شمال (طیب صالح)؛ هفت روز آدم (عبدالحکیم قاسم، مصری)؛ کشتی (جبرا ابراهیم جبرا، فلسطینی/ عراقی)؛ چهارگانه نویسنده‌ای به نام اسماعیل فهد اسماعیل (عراقی)؛ زینی برکات (جمال غیطانی)؛ الوقائع الغریبه فی اختفاء سعید ابی‌النحس المتشائل (از امیل حبیبی)؛ النهایات (عبدالرحمن منیف)؛ داستان زهره (حنان الشیخ) و خونابة سنگ (از ابراهیم الکَونی نویسنده لیبیایی).

خوشبختانه اکثر این رمانها به فارسی ترجمه‌ شده‌اند و خواننده می‌تواند بدانها مراجعه کند.

آلن کتاب خود را با فصل پنج به پایان می‌رساند که طی آن نگاهی دارد به آنچه در فصلهای قبل گفته و اظهار امیدواری می‌کند که خوشبختانه اکنون که رمان در مسیر پیشرفت خود افتاده، به زودی بزرگان دیگری بیافریند و آثاری درخشان به وجود آورد که سد سانسور و موانع دیگر را شکسته باشند و انسان عرب را به دنیای جدیدی رهنمون کنند.

البته رمان عرب از زمان نوشته شدن کتاب راجر آلن تاکنون دگرگونیهای فراوانی را از سر گذرانده و هم نویسندگان و هم ناقدان جدیدی پا به این عرصه گذاشته‌اند، که بررسی آثار آنها و نقششان در ادبیات معاصر عرب امری لازم است و به کتابی جداگانه، بلکه چندین کتاب، نیازمند است.”

 

سپس عظیم طهماسبی از پیدایش و تحول رمان عربی و نقد رمان در پرتو ادبیات داستانی کهن سخن گفت:

” روایت پردازی و داستان کهن عربی

اعراب از دیرباز حکایتها، اساطیر، قصه ها و ماجراهای خویش را حدیث، خبر، سَمَر، خرافه و أیام می نامیدند. آنها رخدادهای عجیب غریب، شرح دیدار و ستيزه با غولان بیابان، سخاوت، وفاداری، کرم، بخل و نادانی افراد را در قالب مثََل و نیز در لابه لای شعرشان حکایت می کردند. اعراب پیش از اسلام جنگها و دلاوریها خود و افراد قبیله یا برخی ماجراهای مهم و تأثیرگذار را پیوسته تعریف می کردند و این حکایات را سینه سینه به نسلهای بعد منتقل می ساختند و بدین ترتیب در گذر زمان آن حکایتها شاخ وبرگ بسیار یافته و گاه رنگ وبویی اساطیری به خود می گرفتند.

 در منطقۀ شبه جزیرۀ عربستان در دورۀ جاهلی داستانهایی با ریشه های کهن میان رودان و نیز سرگذشت اقوم کهن، که عرب بائده خوانده می شدند، و برخی از قصه های ایرانی شاهنامه یا سیر الملوک رواج داشت. در قرآن کریم نیز عبارت أساطیر الأولین برای اشاره به حکایتها و افسانه های کهن آمده است. همچنان که می دانیم نضربن حارث برای هماورد طلبی با پیامبر و ایجاد مانع در راه دعوت آن حضرت مردم را با داستانهای رستم و اسفندیار سرگرم می ساخت و از این رو در قرآن با عبارت “لهو الحدیث” از این داستانها یاد شده است.

شاید بر این مبناست که قصه گویی و داستان سرایی به رغم رواجی که داشته- در نزد مسلمانان پایبند در روزگار کهن با اقبال روبه رو نشده است.

 البته به گفتۀ جاحظ در کتاب البیان و التبیین خطیبان و قصه گویان ایرانی که فارسی و عربی خوب می دانستند نبوغ و توانایی بسیاری در کاربرد قصه ها وداستانهای شاهنامه به قصد پند واندرز داشتند.

با ظهور اسلام و نزول قرآن قصص انبیا و سرگذشت اقوام و تمدنهای گذشته در قالبی پرداخته و دقیق  در دسترس عموم مسلمانان قرار گرفت و در واقع این داستان ها کهن ترین قصه های مکتوب در زبان عربی است. همچنین ماجراهای مرتبط با زندگی پیامبر و اصحابش، توصیف بهشت و دوزخ، ارائۀ تصاویری بِکر از جهان غیب و شرح ماجرای آفرینش و گفتگوی فرشتگان و خداوند و موضوع نافرمانی ابلیس همه در بافتی داستانی و در سبک و سیاقی بدیع ارائه شده است.

برخی ماجراها و داستانهای اعراب پیش از اسلام در شعر جاهلی آمده است و با فرض صحت انتساب  آن به شاعران دورۀ جاهلی، تاریخ جمع آوری و نگارشش در قیاس با متن قرآن بسیار متأخرتر است.

 با نزول قرآن و سپس استقرار و گسترش اسلام تحولی شگرف و بنیادین در فرهنگ و تمدن بشری  پدید آمد؛ نقطۀ ثقل این تحول کتاب قرآن و شخصیت پیامبر و سنّت  و آموزه های آن حضرت بود. تقریباً همگان اذعان دارند که پیشرفت دانشهایی چون جغرافیا، تاریخ، لغت، فلسفه و کلام، نجوم، ریاضی و هنرهایی چون خوشنویسی، معماری و دهها شغل و صناعت دیگر ارتباطی تنگاتنگ با ظهور و گسترش اسلام و مسائل مرتبط با آن داشته است. در سایۀ این انقلاب عظیم بشری در کمتر از یک قرن سنت کتابت در مقیاس وسیع شکل گرفت و با رواج فرهنگ نوشتن تا قرن سوم حکایات و اشعار بسیاری که پیشتر در سطحی محدود نگاشته می شد، توسط مفسران، ادیبان و ناقدان به قید کتابت درآمد و از آن دروان تا سده های سپسین ادیبان نامدار، فیلسوفان، فقیهان و متکلمین و شماری از دانشنامه نگاران هر یک به فراخور نیاز و به قدر کنجکاوی و توان از فن داستان سُرایی و حکایت گویی برای اغراضشان بهره جستند.

 خرد و تخیل جمعی مردم آن روزگار نیز در طی چند سدۀ متمادی شخصیت یا شخصیتهای واقعی یا غیر واقعی و گاه آمیزه ای از این دو را در قالب داستانها و سیره های عامیانه همراه با توصیف ماجراجویی های گوناگون شرح و بسط می داد و بر قامت قهرمانها و شخصیتهای آن آثار جامۀ نازک خیال می پوشانید و تخیل و آمال و آرزوهای مردمان را در طی قرون سیراب می ساخت. در این قصه ها فضای کلی فرهنگی، زبان و برخی آداب و رسوم مردم و دغدغه های جمعی آنان بازتاب یافته  است.

در مواردی این قصه ها و سیره های عربی، که محصول دوران میانه یا قرون وسطاست، از سنتهای مسیحی(با توجه به دوران جنگهای صلیبی)، ایرانی و عربی پیش از اسلام تأثیر پذیرفته است. گاهی نیز برخی آثار داستانی مانند هزارویک شب از سرزمین  هند سفر دور ودرازی در پیش داشته و در مسیرش به ایران، عراق، مصر و شام رنگ و بوی این ممالک به خود گرفته است. البته به احتمال قوی این اثر از ادبیات یونانی نیز تأثیر پذیرفته باشد. داستان سندباد در هزار و یک شب یادآور ادیسه اثر هومر است و شباهت های تأمل برانگیزی بین برخی فضاهای این دو اثر وجود دارد.

نگاهی اجمالی به چند اثر دیگر

داستانهایی از زبان حیوانات و پرندگان (فابل ها) که خاستگاهش تمدنهای کهن هند، بین النهرین، مصر و یونان است بر انواع رسائل و قصه هایی که در تمدن اسلامی به زبان عربی نگاشته می شدند تأثیر نهاده اند. به طور نمونه تأثیر پنهان یا آشکار کلیله و دمنه، که خاستگاهی هندی دارد و به همت ابن مقفع از پهلوی به عربی برگردانده شد، بر شماری از داستانهای تمثیلی با رویکرد فلسفی و عرفانی از جمله در رسائل اخوان الصفا، رسالهُ الطیر ابن سینا مشهود است. داستانهای دیگری با رویکرد فلسفی به زبان عربی وجود دارد از جمله حیّ بن یقظان ابن سینا و نیز اثری با همین نام نوشتۀ ابن طفیل که در گذر تاریخ از طریق ترجمۀ عبری به زبان لاتین و سپس از زبان لاتین به انگلیسی ترجمه شد. گراثیان بالتازار نویسندۀ اسپانیایی قرن هفدهم از این اثر تأثیر فراوان پذیرفته و ظاهراً اروپاییان در قرن 18 و 19 آن را به عنوان تأییدی بر دعوت و نظریات خود یافته بودند، از این رو این اثر توسط پیروان مکتب رمانتیسم در قرن نوزدهم ترویج شده است. در هرحال مجال آن نیست تا بیشتر به ذکر انواع دیگری از گونه های روایی مکتوب در ادبیات کهن عربی بپردازیم و در اینجا فقط به ذکر نام چندین مورد از آثار برجسته بسنده می کنیم؛ رسالۀ التوابع و الزوابع تألیف ابن شُهید که نویسنده در آن به شرح سفر خود به همراه یک شیطان یا جنی به عالم جنیان یا جهانی ماورای جهان مادی پا می گذارد و در آنجا با شیاطین شعر دورۀ جاهلی و اسلامی دیدار و گفتگو می کند، رساله الغفران اثر ابوالعلاء معری، رسالۀ طوق الحمامه اثر ابن حزم، سفرنامه ها که می توان به دهها اثر از جمله سفرنامۀ ابن فضلان، و سفرنامه های ابن جبیر، ابن بطوطه، عبدری و غیره اشاره کرد.

سیره های شعبیه

(سیره های عامیانه): عنوانی است که برای نوعی داستان قهرمانی بلند عربی به کار برده می شود. از این داستانها با واژه های قصه یا سیره یاد شده، آنها آثاری ماجراجویانه و عاشقانه اند. در بیشتر آنها به وصف مهارتهای شخصی و جنگاوری  قهرمانان پرداخته می شود، زمینه و حال و هوای شبه تاریخی دارند و بسیاری از شخصیتهای اصلی آنها حقیقی یا تاریخی اند. با این حال، به سبب افزوده های تخیلی ای که لازمۀ قصه  است، از جزئیات تاریخی فراتر می روند و در نتیجه، تاریخ در آنها معمولاً فقط در سطح کلیِ موقعیت و حال و هوا بازتاب دارد. این سیره ها در اواخر دورۀ عباسی و با افزایش قدرت سلجوقیان و ظلم و ستم آنان و سپس غلبۀ مغول و خشونتهای آنها رونق گرفت. بنابراین، تحولات ناخوشایند اجتماعی، سیاسی و اوضاع نامناسب اقتصادی مردم بستر مهمی در شکل گیری و شکوفایی چنین آثاری بود .

سیره ها و روایتهای عامیانه دو گونه اند: نخست روایتهای قهرمانی که دربارۀ قهرمانانی است که نامشان را در رزمگاه ماندگار کرده اند، و در آن، از شجاعت و جنگاوری آنان سخن گفته می شود، مانند قصۀ بَکر و تغلب، قصۀ بُراق، سیرۀ سیف بن ذِی یَزَن، و سیرۀ هلالیه؛ و نوع دوم که گزارشی است و در آن دربارۀ عشق و موسیقی و مجالس خوش باشی و طرب و اخبار عجیب و سفرهای شگفت آور سخن گفته می شود مانند هزارویک شب.

تاریخ قبل از اسلامِ اقوام عرب جنوبی پس زمینۀ سیرۀ ملک سیف بن ذی یَزن را تشکیل می دهد. در سیرۀ عنتر و در داستان الزِّیر سالم و دیگر روایتهای جنگ بسوس، بین قبله های بَکر و تَغلَب، تاریخ قبل از اسلام اقوام عرب شمالی نقل شده است. سیرۀ امیر حمزه تاریخ اوایل اسلام را بازتاب می دهد و ماجراهای حمزه بن عبدالمطلب، عموی پیامبر، را روایت می کند. در سیره های ذاتُ الهِمه (ذوالهمه)، غزوه الأَرقَط، و البدر نار  دشمنیهای قبیله ای و درگیریهای خلفای اموی وعباسی نقل می شود. دو سیرۀ الحاکم بأمرالله و سیرۀ ملک الظاهر بَیبَرس به ترتیب تاریخ فاطمیان و ممالیک را بیان می کنند. قهرمانان سیرۀ احمد الدنف و سیرۀ علی زَیبَق جنگاور نیستند، آنان عیّار اند و با حیله-گری و زرنگی به اهداف خود می رسند. سیرۀ بنی هلال و سیرۀ عنتره پرآوازه ترین و محبوب ترین نمونه های این نوع ادبی اند و سیرۀ بنی هلال روایتی افسانه ای از تاریخ بنوهلال پیش از گرویدن به اسلام تا غلبۀ آنان بر بیشتر مناطق افریقای شمالی در قرن پنجم است.

غالباً در سیره های عامیانه، شخصیت یاورِ قهرمان تواناییها و ویژگیهایی چون غیب گویی، قیافه شناسی، حیله گری و نیرنگ بازی، تغییر چهره و راهزنی و عیّاری دارد. این شخصیتها معمولاً نشان دهندۀ شورش فرد بر فساد و ناهنجاریهای جامعه اند. از ویژگیهای مشترک قهرمانان برخی از این سیره ها مهارت در تغییر چهره و توانایی سخن گفتن به زبانهای گوناگون است. ابوزید قهرمان سیرۀ بنی-هلال، به هفت رنگ در می آید و به هفت زبان سخن می گوید. قهرمانان سیره های آغازین، چون عنتر، عاری از نیرنگ و صفات نامطلوب اند، اما با تحولات اجتماعی و آشوبهای روزگار، آنان جای خود را در سیره های متأخر به قهرمانانی می دهند که آمیزه ای از صفات پسندیدۀ قهرمان اصلی و مکر و نیرنگ شخصیت یاور هستند.

عظیم طهماسبی از رمان عربی و نقد رمان در پرتو ادبیات داستانی کهن سخن می گوید
عظیم طهماسبی از رمان عربی و نقد رمان در پرتو ادبیات داستانی کهن سخن می گوید

ویژگی سبکی این متون منثورِ مسجع عبارت است از: ساختار بخش بخش پی رنگ، تکرار بن مایه و الگوهای روایی معدود، ناشناس بودن مؤلف و حجم بسیار زیاد. همین ویژگیها نشان می دهند که این داستانها از سنّت قصه گوییِ شفاهی عمومی، که به مرور رونق یافته، گرفته شده و سپس تحول یافته-اند.

 در سیره های عامیانه، تصاویر و توصیفهایی از قهرمان و تغییر چهرۀ او دیده می شود که شاید بتوان آن را سرآغاز نمایشنامه نویسی عربی به شمار آورد. به باور عده ای از جمله فاروق خورشید در کتاب ادب السیره الشعبیه (چاپ قاهره 2002) و دکتر عبدالله ابراهیم در کتاب السردیه العربیه الحدیثه: تفکیک الخطاب الاستعماری و إعاده تفسیر النشأه (چاپ بیروت 2013) این سیره ها هم مثل هزار و یک شب بر رمان عربی تأثیر نهاده اند. هزار ویک شب منبع الهام نخستین نمایشنامه نویسان عرب مانند مارون نقاش و ابوخلیل قبانی بود و در دورۀ بعد طه حسین، توفیق حکیم، نجیب محفوظ و دیگران از آن تأثیر پذیرفتند که در بخش مربوط به هزار ویک شب به این موضوع می پردازیم. محمد فرید ابوحدید-نویسندۀ مصری که در مقابل جرجی زیدان قرار می گیرد، نمایندۀ نویسندگان ناسیونالیست عربی است در داستانهای خود: زنوبیا، المهلهل، و قصۀ سنوحی گرایشهای عاطفی و قومی خود را بیان کرده است- محمود تیمور، احمد شوقی از سیرۀ عنتره الهام گرفته و تأثیر پذیرفتند و یازجی، مویلحی و حافظ ابراهیم هم از مقامات الهام گرفتند.

محمد جواهرکلام، عظیم طهماسبی و مرعشی پور صبح دوشنبه
محمد جواهرکلام، عظیم طهماسبی و مرعشی پور

– سيرۀ عنتر/ عنتره: این اثر حماسۀ عاشقانۀ عنتر و الگوی داستانهای شهسواریِ عربی است. سیرۀ عنتر روایتِ پانصد سال از تاریخ اقوام عرب است و بسیاری از روایتهای کهن تر را نیز در بر می-گیرد. ماجرای اینکه چگونه عنترِ کنیززاده قبیلۀ بنوعَبس را از وضعی خطرناک نجات می دهد و به عضویت آن قبیله پذیرفته می¬شود در کتاب الأغانی ابوالفرج اصفهانی آمده است. این سیره روایتی افسانه ای است و عنتر یگانه قهرمان آن است و حضوری پررنگ در داستان دارد و به گونه ای نمایندۀ تمام مسائل اقوام عرب است. در این اثر، عنترِ بت¬پرست به قهرمان اسلام بدل می شود و فرازوفرودهای اقوام عرب و اسلام طی پنج قرن بازتاب می دهد؛ حوادثی چون دشمنی میان اقوام عرب جاهلی؛ جنگهای علیه سلطۀ حبشه در عربستان؛ پذیرش برتری غلبۀ ایران در عربستان؛ فتوحات و پیروزیهای پیاپی مسلمانان در ایران؛ جایگاه تاریخی و والای یهودیان در عربستان تا نیمۀ اول سدۀ هفتم میلادی؛ پیروزیهای اقوام عرب بر مسیحیان به ویژه در سوریه؛ جنگهای مداوم با ایران و سپس جنگهای مسلمانان با روم شرقی؛ پیشروی پیروزمندانۀ مسلمانان در شمال افریقا و اروپا؛ و تأثیر جنگهای صلیبی. لامارتین با شور و شوق عنتر را ستوده و ایپولیت تِن او را در ردیف بزرگ-ترین قهرمانان حماسی همچون زیگفرید، سید، رستم، اُدیسه و آشیل دانسته است و دُکلوز سیرۀ عنتر را الگو و منبع شهسواریِ اروپایی می داند. سیرۀ عنتر با تأخیر بیشتری نسبت به هزار و یک شب و مقامات به زبانهای اروپایی ترجمه شد و تنها در بین عده ای از اهل فرهنگ در آلمان و انگلیس با استقبال مواجه شد. شماری از مستشرقین بین آن و هزار و یک شب مطالعاتی تطبیقی انجام دادند و به تفاوت فضاهای این سیرۀ بدوی و داستان شهری اشاره کردند. شاید عدم انتشار مقامات و سیره¬ها در غرب به سرشت محیط آن برگردد که اولاً فضایی شهری است و شوق چندانی به مقامات و نقدهای آن یا شیوۀ دیالوگ پردازی و اعتماد بر امور نادر و قصه های قدیمی ندارد و از سویی هم این فضا به سیره یا قصه های شهسواری، که در دورۀ میانه پیش از پبدایش شهرهای جدید با اقبال و پذیرش همراه بود، علاقه ای نداشته چرا که آگاهی انسان شهری به ساختار داستانهایی میل دارد که  او را سرگرم سازد و برخی گرایشها انتقادی و دلمشغولیهای اخلاقی و آرمانهای مادی و پیچیده اش را پاسخگو باشد.

با این حال تأثیر این سیره در برخی فیلمهای عربی پس از نبرد اکتبر 1973 آشکار است. قهرمان این فیلمها با تأثیرپذیری از ذهنیت تاریخی مردم، مردی الهی نمایش داده شده که از اسلام در برابر دشمنانِ یهودی حمایت می کند؛ به این ترتیب، منازعۀ عرب و اسرائیل جدال میان  یهودی و مسلمان تلقی می شود. این بن مایۀ دینی-عقیدتی در سیرۀ عنتر بازتاب یافته است. وجدان تاریخی مردم عمری دراز به عنتر بخشیده و از او مسلمانی ساخته که در کنار رسول اسلام با یهودیان خیبر می جنگد و همچنان برای اسلام و حکومت اسلامی در نسلهای متمادی مبارزه می کند.

– سیرۀ ذوالهمه یا ذات الهمه: از جمله سیره های عامیانه است که از سیرۀ عنتر تأثیر گرفته است. از عناصر مهم ذوالهمه عنصر بدوی است که می توان آن را عنصری عنتری خواند که در سیرۀ عنتر دیده می شود. موضوع اصلی سیرۀ ذوالهمه، قهرمان زن این سیره، قصۀ جنگ مسلمانان با روم شرقی از دورۀ امویان تا پایان خلافت واثق¬بالله، نهمین خلیفۀ عباسی، است؛ یعنی سده های اول و دوم و سوم، ولی حوادث متأخرتر نیز به آن راه یافته است این قصه را می توان حماسۀ بنی کلاب نیز دانست، زیرا تاریخچۀ رقابت میان دو قبیلۀ عرب بنی کلاب بنی سُلیم است. این سیره هم مانند اغلب سیره های عامیانه راوی یا نویسندۀ خاصی ندارد. به سبب ستایش مبارزان و غلبۀ آنها بر دشمنان مسیحی اثر مذکور مورد پسند عامۀ مسلمانان بوده است. علاوه بر ویژگی حماسی و روایت جنگها و شاهکارهای نظامی، عناصر نمایشی و ملودرام نیز در قصه وجود دارد. شخصیتهای قصه ساده و شبیه یکدیگرند و بر اساس الگوی شخصیتی خود همیشه به گونه ای یکسان رفتار می کنند.

 بخش هفتادم آن که حاوی 472 بیت است که در خلال آن  بطال-از شخصیت ها داستان که از قبیلۀ بنی سلیم جدا می شود و قبیلۀ بنی کلاب می پیوندد و با عبدالوهاب پسر ذوالهمه همراه می شود- به بیان دلاوریهای خود پرداخته است. مقری قصۀ ذوالهمه [=حدیث البطال] را در ردیف حکایتهای خرافی در کنار هزار و یک شب آورده است و جالب آنکه وَنشَریسی، فقیه مشهور مالکی، نیز آن را دروغ دانسته و احکام فقهی خریدوفروش آن را ذکر کرده است.

– سیرۀ بَیبَرس: داستان عامیانۀ مفصلی به زبان عربی که به نظر می رسد داستان زندگی بیبرس اول (حک 658-676) سلطان مملوکی  باشد. بسیاری از شخصیتها و رویدادهای آن جنبۀ تاریخی دارند اما کلیت و بیشتر جزئیات توصیفی آن، جنبۀ داستانی دارند و تخیلی اند. ارزش تاریخی این اثر آن است که بن مایه  فکری ای را بیان می کند که بخش گسترده ای از مردم مسلمان مصر در اواخر قرون وسطا و قرنهای بعد آن را پذیرفته بودند. جذابیت اصلی این سیره بیشتر در زمینۀ جامعه شناختی، ادبیات عامیانه و زوایای پنهانی از جنگهای صلیبی است. در سرتاسر این اثر، دربارۀ جهان بینشی منطبق با اعتقادات اسلامی دیده می شود و در این اثر قهرمانیهای بیبرس یا افراد همراه او را تصویر می کند که پیوسته در خارج از قلمرو اسلامی، برای نابودی  شر و بدی پیکار می کنند و از مکانی به مکان دیگر جا به جا می شوند.

– مقامات: مقامه از نظر لغوی «مجلس» معنا شده و در ادبیات به یکی از فنون نثرنویسی است. طبق گزارش ابوعلی قالی در أمالی از سجع گویی گدایان و نیز داستانهای ابن درید که خود وی آنها را «احادیث» نامیده است این فن به رغم تفاوت در نامگذاری پیش از بدیع الزمان وجود داشته، اما در نهایت در قرن چهارم هجری بدیع الزمان همدانی توانست خود را به عنوان مبتکر مقامات نامور سازد. بدیع الزمان متأثر از شاعر عرب معاصرش، ابودلف خزرجی، است که از راه سرودن اشعاری با لحن استهزاگونه گدایی می کرد و به حرفه اش فخر می فروخت. بدیع¬الزمان ملازم این شخص شد و از او نکته های فراوان آموخت و فن مقامه نویسی را در ادبیات به نام خود ثبت کرد. در مقامات بر مبنای پاره ای اصول فنی و ادبی داستانهایی حکایت می شده است بدین شکل که یک راوی داستانهای کوتاه و دارم گونه ای را دربارۀ ماجراجوییهای خیالی قهرمان روایت می کرد. غالباً راوی مقامات همدانی «عیسی بن هشام» است و «ابوالفتوح اسکندی» نیز قهرمان داستان. قهرمان مقامه¬های همدانی در یک شکل وهیئت ظاهر نمی شود؛ گاهی مردی است دلیر که همواره در ماجراها پیروز است و گاهی دیگر در کسوت منتقد اجتماعی یا سیاسی آشکار می شود، زمانی هم فقیهی آگاه به دستورات دین و دانا در اسرار و رموز لغت. با این حال قهرمان مقامات در همۀ نقشهایش مردی گدا، مکّار، شهوت ران و پرده در است که تمام هم ّوغمش دستیابی به اندکی سیم وزر از راه فریفتن دیگران است. این قهرمان که در واقع برگرفته از شخصیت ابودلف و شاید افراد مشابه او در جهان آن روز شخصیت پردازی شده اغلب دارای مهارت ادبی و لغوی و بدیهه گویی است.

مقامه نویسی به همت حریری به اوج کمال رسید و پس از آن گرفتار نکته پردازیهای ادبی، صنایع لفظی، چیستانهای لغوی، سبکهای متصنع شد و  به سراشیبی انحطاط و زوال افتاد. هرچند حریری در نگارش مقامات از بدیع الزمان تقلید کرد، اما  بر او پیشی گرفت. در مقامه های حریری ابعاد شخصیت «ابوزید سروجی» و ابعاد گوناگون سرشت روانی او به تصویر کشیده شده است. حریری در نشان دادن شخصیت و سرشت قهرمان مقامات خود از استادش بدیع الزمان کامیاب تر است. نوع شخصیت پردازی او و دقت و ژرف بینی در روان قهرمان، اثر حریری را به داستانهای جدید معاصر نزدیک ساخته است. قهرمانان مقامات حریری و نیز مقامات بدیع الزمان از طبقۀ زیرین جامعه اند. آنها  با توصیف نیرنگها و ترفندهای خود ضمن بیان آداب و عادات جامعه، به انتقاد از آن می پردازند و با ارئۀ فریبکاری، نیرنگ بازیِ توأم با آزمندی، بی پروایی از ننگ و نکوهشِ دیگران حقیقت تلخ و ناخوشایند جامعۀ فسادزدۀ آن روز را به خواننده نشان می دهند. حریری خود در مقدمۀ مقامات بیان کرده که قصدش از توصیف پلیدی تنها دوری و عبرت آموزی و هشدار به زیانهای شرارت و بدی است. آن طور که غنیمی هلال گفته علاوه بر تأثیر مقامات عربی در ادبیات فارسی، این فن در ادبیات اروپا تأثیری چشمگیر و گسترده داشته و الهام بخش داستانهای  پیکارسک/«عیاری و قلندری» اسپانیا بود و با نفوذ این تأثیر در سایر ادبیات اروپا داستانهای شبانی رو به  انقراض رفت و گونه های نوینی از داستان نویسی در باب آداب و رسوم جامعه در مفهوم جدید شکل گرفت.”

وی در ادامه اظهار داشت:

“از یک منظر مقامه نویسی رخدادی شگرف در ادبیات عربی و حتی ادبیات جهان باشد، چه مقامه-نویسی عرصه ای است که بسیاری از آداب رسوم رایج در بین طبقات فرودست یا متوسط جامعه را در قالبی داستانی بازتاب داده است. البته صرف پرداختن به طبقات پایین جامعه مورد نظر نیست بلکه تمرکز بر این اقشار، شیوۀ پرداخت، تحلیل و نقد جامعه و شخصیتهایش و طرح منسجم آن است که بدان اعتبارویژه ای بخشیده است. البته ورود اقشار فرودست در متون کهن صدها سال پیش از مقامات اتفاق افتاده بود، اما نه با قصد و شیوه ای که در مقامات می بینیم.

 البته اریش آورباخ در کتابات محاکات: بازنمایی واقعیت در ادبیات غرب گفته است: «عهد جدید یک سبک متعالی نو خلق می کند که زندگی روزمره را خوار نمی شمرد و هرآنچه به لحاظ حسّی واقعگرایانه یا حتی نازیباست یا به لحاظ فیزیکی پست است، می پذیرد». طبق گفتۀ آورباخ پس از عهد جدید امکانی برای ادبیات فراهم شد تا به اقشار گوناگون از جمله ماهی گیران، روسپی ها، مأموران مالیات و افراد بیمار و آشفته حال پرداخته شود.

مقامات نیز مانند هزار و یک شب در قرن هجدهم به زبانهای اروپایی ترجمه شد، اما در غرب اقبال عام نیافت و پیشتر به علل عدم انتشار آن در جوامع اروپایی اشاره کردیم. با آنکه در قرن نوزدهم تأثیر و بازتاب مقامات را در نزد شدیاق( الساق علی الساق في ما هو الفاریاق)، یازجی (مقامات)، علی مبارک (اعلام الدین)، محمد مویلحی (حدیث عیسی بن هشام) و حافظ ابراهیم [در لیالی سطیح و شیطان بنتاعور] و شماری از متونی که به عربی برگردانده شدند می بینیم اما این نوع ادبی در ادبیات معاصر عرب مشروعیت و رواج چندانی نیافت. البته زمان زیادی باید سپری می شد تا نویسندگان عرب نخست در رمان نویسی خبره شوند و آثاری خلق کنند که در میان توده های مردم درس خوانده محبوبیت یابد. در واقع به زعم اینجانب سایۀ میراث داستانی کهن بر سر ادبیات داستانی جدید سنگینی می کرد و از آنجا که رمان عربی هنوز تثبیت نشده بود و در حال سربرآوردن بود طبیعی می نمود که اغلب تلاشها برای کاربست عناصر مقامات یا دیگر انواع کهن روایی ملال آور بود و با ذائقۀ تغییر یافتۀ مخاطبان ناهمساز، و به همین جهت هم در مرحلۀ اول داستان نویسی عربی ادبای عرب از جمله محمد مویلحی، حافظ ابراهیم و احمد شوقی در آثارشان که اغلب آمیزه ای از داستانهای کهن و شیوۀ داستان¬نویسی جدید بود به توفیق چندانی دست نیافتند. مشکل دیگر آن بود که رمان نویسان عرب تقریباً تا اواسط دهۀ پنجاه به چنان تجربه و اعتماد به نفسی در رمان نویسی نرسیده  بودند تا بتوانند مانند استادان کهنه کار بر داشته ها و نوشته های خود بشورند و طرحی نو دراندازند. البته این سخن به معنای آن نادیده انگاشتن تلاشهای نویسندگان در عصرِ نهضت نیست، آنها نظر به ظرفیتهای نقدی و اجتماعی  مقامات به آن اقبال نشان دادند و به قدر خود سهمی در مرحلۀ آغازین داستان-نویسی عرب ایفا کردند، اما واقعیت آن است که این تلاشها تنها در نیمۀ دوم قرن بیستم به نتایج مطلوب دست یافت. بعید می دانم مثلاً یک نقاش بدون آموختن درست هنر نقاشی بتواند آن را متحول سازد یا سبک جدیدی بیافریند، این سخن دربارۀ تمام هنرها و از جمله رمان نویسی صادق باشد.

در دهه های پایانی قرن بیستم برخی رمان نویسان عرب به یمن آشنایی با آثار همکاران پیشین خود، و از طریق بهره جستن از ادبیات ملل با تلاش و تجربه اندوزی  توانستند به اقتضای نیاز و سلیقه، از میراث روایی گذشته خلاقانه وام گرفته و صیرورت و ظرفیت فراوان رمان را بیش از پیش به نمایش بگذارند. امیل حبیبی، نویسندۀ فلسطینی، در رمان مشهورش المتشائل از مقامات به خوبی بهره گرفت و در ادامه به این موضوع خواهم پرداخت.

 

 پیدایش وسیر تحول رمان عربی؛ هزار و یک شب و پایان هزارۀ دوم

غنیمی هلال به تأثیرپذیری متنوع و چشمگیر نمایشنامه، داستان شعر غنایی، تئاتر غنایی اروپایی از هزارویک شب اعتراف کرده ویادآور شده که شهرزاد از راه تأثیرپذیری از ادبیات غربی با چهرۀ رمانتیکش به ادبیات معاصر عرب انتقال یافت و در این آثار چهرۀ او دیده می شود: نمایشنامۀ شهرزاد توفیق حکیم، داستان شهرزاد در رمان القصر المسحور نوشتۀ توفیق حکیم و طه حسین، داستان احلام شهرزاد طه حسین، نمایشنامۀ شهریار عزیز اباظه و نمایشنامۀ شهرزاد علی احمدباکثیر.

طه حسین و تا حدی توفیق حکیم شناختی عمیق از میراث روایی خود داشتند و چنانچه بخواهیم شیوه های آنها را در بهره گیری از میراث روایی باستانشناسی کنیم، باید به طور خلاصه از رویکرهای نویسندگان و ناقدان عرب در وام گرفتن از میراث عربی آگاه شویم. محسن الموسوی در کتاب خود الروایه العربیه: النشأه و التحول(چاپ قاهره، 1988) سه رویکرد را مشخص کرده است:

1-بهره گرفتن از سنت روایی کهن در شماری از داستانها و رمانهایی که بیشتر به داستانهای عامیانه پهلو می زد و در آثاری چون الروایه الإیقاظیه(1919) اثر سلیمان فیضی، مصیر الضعفاء(1922) اثر محمود احمد سید، قری الجن اثر جعفر خلیلی و الامیر حیدر(1945) اثر ابراهیم جلال. به باور محسن الموسوی این وام¬گرفتن از سنت داستانی چندان مهم و کارآمد نبود و این آثار و کارهای مشابه آن در تاریخ رمان عربی فاقد ارزش هنری است و تأثیری در پی نداشته.

2-بهره گیری فلسفی و هنری از میراث داستانی که مقارن با آگاهی  فرهنگی است که از طریق ارتباط با غرب به دست آمده. مجموع نوشته های ناقدان عرب در تدوین تاریخ ادبیات داستانی که در راستای مقایسه با تاریخ ادبیات داستانی غرب نوشته شده است بیانگر همین آگاهی فرهنگی است و در کنار آن شیوه های بهره گیری و کاربست هنری و فلسفی حکایت های شهرزاد در آثار داستانی طه حسین و توفیق حکیم مؤید همین آگاهی است. این شیو های  بهره گیری از میراث داستانی کهن با رُشد آگاهی سپسین برخی نویسندگان که از شیوه-های بهره گیری غربی از آن میراث آگاه شدند، توأم بود.

3-در دهه های بعد [تقریباً از دهۀ هفتاد به بعد] نویسندگان عرب با میراث داستانی خود پیوندی منسجم تر پیدا کردند. نویسندۀ عرب توانست سبک های گوناگون روایت پردازی و نیز عنصر گمشده برای به¬مسخره گرفتن واقعیت و خوار شمردن آن را در این میراث بیابد. شماری از رمان نویسان معاصر عرب که از ستم و تطاول این عصر به تنگ آمده بودند از حکایات عامیانه و داستانهای هزار و یک شب که سرشار از عناصر عجیب غریب، وصف شادی و نعمت قصرها و کنیزان شهوت انگیز و لهو و لعب امیران است برای لودگی و سرگرمی بهره گرفتند. امیل حبیبی در رمان المتشائل با کاربرد سبکهای داستان سرایی هزار و یک شب و مقامات تصویری از زندگی ابی نحس قهرمان داستان ارائه داده است.

آن طور که دکتر محسن الموسوی در ضمن تحلیلش از بخش دوم، که ذکر آن گذشت، یادآور شده که در دو دهۀ نخست قرن بیستم ناقدان عرب مرعوب هنر رمان نویسی غرب شده بودند و با شگفتی و اعجاب بسیار به رمان غربی نگاه می کردند و نسبت به استفاده از میراث شعبی/عامیانه هشدار می دادند، اما از دهۀ سی به بعد این وضعیت تغییر یافت و ناقدان سیره های عامیانه، مقامات همدانی و حریری و هزار و یک شب را با مراحل آغازین ادبیات داستانی غربی سنجیدند. ابراهیم مصری در نشریۀ البلاغ الیومی (12 اکتبر 1932، ص 3) گفت: «وقتی اروپاییان با داستانهای بوکاتچو و نظایر آن آغاز کردند ما با داستانهای هزار و یک شب شروع کردیم». فخری ابوسعود در مجلۀ الرساله (19 نیسان 1937، ص 65) با بیان مراحل قصه پردازی عربی، در مرحلۀ سوم آن در قرن چهارم هجری درنگ کرد و مقامات بدیع الزمان همدانی را نخستین نمونه های قصه های فنی برشمرد، چه در این اثر جامعه و شخصیت نقد و تحلیل شده و به یکدستی موضوع و نیز طرح فنی اثر توجه شده است. از این وجه فخری ابوسعود بدیع الزمان را در جهان عرب همتای ادیسون و استیل در انگلیسی می داند. با توجه به تحلیل ابوسعود این سرآغاز فنی در ادبیات داستانی عرب می بایست به رمان اجتماعی جدید می انجامید چنانچه در نوشته های هنری فیلدینگ و ساموئِل ریچاردسن (که نیای رمان نویسی تحلیلی و رمان انگلیسی قلمداد می شود) بعد از جوزف ادیسون و ریچارد استیل (که روزنامۀ اسپِکتیتور The Spectator را  چاپ می کردند) این اتفاق افتاد. در واقع برداشت  فخری ابوسعود آن است که مقامات بدیع الزمان در ادبیات عربی به مثابه مقالات ادیسون و استیل است، با این تفاوت که مقامات به دلایل سیاسی و اجتماعی از حرکت و تحول باز ایستاد.

در دهه های چهل و پنجاه ناقدان عرب هم درک و شناخت بیشتر و عمیق تری از ادبیات و فرهنگهای دیگر یافتند و از دانش و اهتمام نویسندگان و پژوهشگران غربی به میراث داستانی شان اطلاع یافتند. به طور نمونه جبرا ابراهیم جبرا، ناقد، شاعر و رمان نویس فلسطینی، که دانش گسترده ای در ادبیات، موسیقی و هنرهای تجسمی داشت در مقالۀ «الذروه في الأدب و الفن» (مجلۀ ادیب، شباط 1950، ص3-7) که بعدها در کتاب الحریه و الطوفان وی منتشر شد به مقایسۀ ادبیات داستانی عربی و غربی پرداخت و رمانهای اروپایی را تا پایان قرن هجدهم آثاری شبیه به هزار و یک شب وصف کرد که بر حادثه یا موقعیت و دیدگاه استوارند نه شخصیت ها. در این آثار نویسنده به ضمیر شخصیتها و مشکلات روانی آنها غور نمی کند. او به طور نمونه کاندید اثر ولتر، روبینسون کروزوئه اثر دفو، تام جونز اثر فیلدینگ و نظایر آن را آثاری داستانی و شبیه قصه های هزار و یک شب دانسته که بر ذکر خطرها، ماجراجویی، جنبه های عاشقانه و پندواندرزهای حکیمانه استوارند. جبرا چهار سال بعد در مقالۀ دیگری با نام «الروایه و الإنسانیه» (مجلۀ ادیب، 1954، کانون الثانی) که در کتاب یاد شدۀ وی هم چاپ شد گفته است: «وقتی به واقعیت روزگار معاصر چشم گشودیم، کاستی ها و حفره های موجود در میراث ادبی خود و نیز ناهماهنگی آن میراث را با نیازهای معاصر احساس کردیم و به غرب رو آورده و رمان و نمایشنامه نوشتیم و با این کار در واقع ادبیاتی دورگه که مورد نیازمان بود خلق کردیم» او سپس می گوید که «باور ما این است که چنیُن ادبیاتی زندگی ما را به تصویر می کشد یا آن را بازنمایی می کند و به بطن مشکل بشری نفوذ می یابد».

البته با آنکه جبرا ابراهیم جبرا ضرورت پیدایش این ادبیات را آگاهی اجتماعی و سیاسی ای دانسته که پیشتر در جامعه شکل گرفته، اما به این مقوله نپرداخته است که این آگاهی تا چد و بر چه اساس وارداتی یا عاریتی بوده. ادبیات داستانی نوین عربی صرفاً به سبب ارتباط و آشنایی با غرب سربرآورد؟ یا اینکه در طی دهه های متمادی تحولات متعدد اجتماعی-فرهنگی و تغییراتی که در سبک زندگی و ذائقۀ مخاطبان در این جوامع شکل گرفت به مرور ادبیات داستانی از قالب سنتی و پیشین فاصله گرفت و با بهرگیری از تجارب نویسندگان پیشین و نیز ادبیات غرب مسیر خود را بازیافت. بدون وجود چنین تحولاتی در داخل فرهنگ جوامع عرب آیا ممکن بود رمان در میان خوانندگان رواج بیاب؟ به نظر می آید این فرایند بسیار پیچیده است و به بررسی  مجدد نیاز دارد

پرسش حاضران از سخنرانان شب رمان عربی
پرسش حاضران از سخنرانان شب رمان عربی

در هر حال مسیر سفر دور ودراز هزار و یک شب بر فراز فرهنگها و اقلیمهای گوناگون  و سپس بازگشت آن به واسطۀ فرهنگهای دیگر بسیار هیجان انگیز است. می دانیم گاهی یک اثر ادبی یا فکری به واسطۀ ترجمه و توجه خاص فرهنگی دیگر به آن بعد از گذشت سده ها، از نو متولد می شود و این بار در گسترۀ وسیع تری در عرصۀ فرهنگها و از میان همان فرهنگی که خود اثر در آن بالیده به شکوفایی و نوزایی می رسد. رباعیات خیام با ترجمۀ انگلیسی فیتز جرالد از قلمروی زبان فارسی به ساحت زبان انگلیسی و فرهنگ غربی و سایر فرهنگها راه یافت. رباعیات به واسطۀ زبان انگلیسی به زبان عربی برگردانده شد تا آنکه مترجمانی چون احمد رامی و احمد صافی نجفی با آموختن زبان فارسی توانستند آنها را از زبان اصلی به زبان عربی برگردانند. أم کلثوم، اسطورۀ آواز عرب، هم برخی رباعیات خیام را با ترجمۀ احمد رامی، که با یکدیگر همکاری نزدیکی داشتند، خواند و به محبوبیت و انتشار هر چه بیشتر رباعیات افزود . خیام خالق رباعیات نه تنها در نقاب/ پرسونا در شعر شاعران معاصر عرب راه یافت، می بینیم که امین معلوف در رمان سمرقند خیام را فراخوانده است.

در هر حال هزار و یک شب از مسیر ایران به قلمروی جهان عرب وارد شد و در آنجا بالید و شاخ و برگ و بر داد. اروپاییان در طی جنگهای صلیبی به طور پراکنده با داستانهای آن آشنا شدند تا آنکه این اثر در قرن هجدهم با ترجمۀ گالان به زبان فرانسه و به واسطۀ ترجمه های دیگر به زبان انگلیسی و آلمانی در طی قرن هیجدهم و نوزدهم به ممالک غربی رسید و تأثیری مهمی بر نظریۀ ادبیات انگلیسی در طی بیش از دو قرن داشت، ادبیات داستانی، شعر و نمایش و بعدها سینمای غرب برجای گذاشت. حتی آن طور که در مجلۀ Country Life, LV. 1928  آمده در اوایل قرن بیستم يك معمار امریکایی شهر کوچکی مطابق با نقشه های ساختماني که در هزار و یک شب بارها توصيف شده اند ساخت.

 این اثر تأثیری شگرف بر ادبیات انگلیسی به ویژه نمایشنامه و رمان گذاشت و در تحول سرآغاز رمان جدید سهم بسزایی داشت چرا که ابزارهاي رمانتیک، پی رنگهاي جدید و روح ماجراجویانۀ حكايتهاي آن نیازهای رمان انگلیسی، که در آن دوره هنوز به مرحلۀ پیشرفت و کمال نرسیده بود، فراهم ساخت و به رمان انگلیسی امکان داد تا از شخصیت پردازیهای عادی و خسته کنندۀ داستانهای مجلات و نشریه ها فراتر رود. همچنین تأثیر ترجمه های هزار و یک شب و کتابهایی که به تقلید از آن نوشته می شد در نظریۀ ادبی انگلیسی چشمگیر است. در جدالهای تند فلسفی و فکری بین طرفداران منفعت گرایی [که تامس مالتوس، جرمی بنتام و جان استوارت میل الهام گر آن هستند، طرفداران فرهنگ ادبی و نیز جدالهای بین نورئالیستها و رمانتیکهای متأخر در پایان قرن نوزدهم، هر یک از آنها برای تحکیم دیدگاههایش یا برتری جستن در جدال، فراوان به هزار و یکشب استشهاد می کردند.

هزار و یک شب تقریباً در طی قرن هجدهم، در اقصی نقاط اروپا راه پیدا کرد و نسلهای زیادی از کودکان با حکایاتش بالیدند و بر این اساس تمام نویسندگان قرن نوزدهم با آن آشنایی داشته اند. این اثر که در اواخر پایان قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم به روسی ترجمه شد بر مکتب رمانتیسم در روسیه سخت تأثیر گذاشت و مورد توجه بسیاری از نامداران ادیبات روسیه و در صدر همه الکساندر پوشکین، شاعر بزرگ روسیه قرار گرفت و در برخی داستانهای شعری اش از جمله روسلان و لودمیلو، شبهای مصری، ماه می تابد و چندین اثر دیگر از آن متأثر شد. نویسندگان رئالیست روس مانند لئو تالستوی، ماکسیم گئورگی هم از تأثیرپذیریی یا شیفتگی آن برکنار نبودند.

در رمانهای مشهوری چون درجستجوی زمان از دست رفته اثر مارسل پروست و اولیس اثر جیمز جویس نشانه هایی از تأثیرپذیری یا ارجاع به از هزارویک شب دیده می شود. در رمان نخست وقتی راوی می داند که وقتش شده تا نوشتن رمانش را شروع کند و می داند که برای اتمام آن به وقت کافی نیاز دارد، از خداوند می خواهد «هزار و یک شب» به او زمان بدهد تا این اثر را به پایان برساند. در اولیس هم بخشهایی از داستانهای هزارویک شب در ذهن لئوپولد بلوم در زمان حضور یک روزه اش در دوبلین جریان دارد. در آثار جان بارت و از آن میان کِیمرا (موجودی در داستانهای یونان باستان که سرش شیر و یدنش بُز و دُم آن مار است) این تأثیر پذیری به وضوح نمایان است و نویسنده در همین اثر که متشکل سه داستان کوتاه و یک داستان بلند است «دنیازاد» و «شهرزاد» را فراخوانده است. اولین داستان «دنیازاد» نام دارد که موضوعش شبیه داستانِ اصلی هزار و یک شب است و البته از زاویۀ دید دنیازاد خواهر کوچک شهرزاد روایت می شود و در داستان قصه های خط ساحلی هم شهرزاد بر می گردد تا دیداری که نویسنده در دنیازاد در مریلند با او داشته جبران کند. علاوه بر آن در اغلب آثار بارت می توان بازتاب داستانهای هزار و یک شب را دید. خورخه لوئیس بورخس و گارسیا مارکز نیز از دیگر نویسندگانی اند که متأثر از آن هزار و یک شب بوده اند.

در هر حال طیف گسترده ای از خوانندگان غربی شیفتۀ هزار و یک شب شدند. البته صَرف نظر از بعد ادبی، توجه فراوان به این اثر در شیفتگی اروپا نسبت به شرق در قرن هجدهم ریشه داشت و از همان زمان قصه های هزارویک شب بر خرد جمعی مردم اروپا تأثیراتی گاه ناخوشایند برجای نهاد به طوری که برخی خوانندگان یا حتی اهل دانش فضای سرشار از جادو و جنبل و حوادث هولناک قصه های هزارویک شب را سنجۀ واقعیت شرق و خردگریزی، خرافه باوری، جهل و سفاکی و هوسرانی بی اندازۀ انسان عربی و باور بی حد و مرزش به امور نامعقول و غیبی و ماورائی پنداشتند و بدین شکل تصاویری قالبی/کلیشه ای از مردم و فرهنگ مشرق زمین در خاطر آنها نقش بست و بعدها در صفحۀ نقره ای سینما این تصاویر با شیوه های گوناگون بارها تکرار و تثبیت شد. برخی کارگردانان به نام سینما ازجمله پازوبینی هم نتوانستند از سحر و فتانگی آن در امان بمانند

محمد جواهرکلام به پرسش های حاضران پاسخ می دهد
محمد جواهرکلام به پرسش های حاضران پاسخ می دهد

خوانشهای فمنیستی از هزار و یک شب نیز بسیار مهم و درخور توجه است. خانم فدوی مالتی داگلاس استاد پیشین مطالعات شرقی و آفریقایی در دانشگاه تگزاس در لابه لای کتابش جسم زن، کلام زن از دیدگاهی فمنیستی به تحلیلی و بررسی این اثر پرداخته و عاملیت زن و نقش او در پالایش میل و لذت شهریار را به خوبی تشریح کرده است و نشان داده چگونه او توانسته شیوۀ الگوی زنانه در اشتیاق پیوسته و مداوم را جایگزین میل جنسی خام، زودگذر و آنی  مرد سازد. او به جای آنکه الگوی آشفتۀ معاشقۀ جسمانی شهریار را نشانه بگیرد، مشکل میل را از حیطۀ جنسی که شهریار از آن صدمه دیده است به سمت و سوی دنیای به ظاهر دورتر انعطاف پذیرتر متن کشانده است. داستان گویی شهرزاد میل و اشتیاق جدیدی به شهریار آموزش می دهد که در گذر زمان از جذبه اش کاسته نمی شود و همچنان ادامه می یابد… شهرزاد از طریق داستانسرایی عادات جنسی پادشاه را تغییر می دهد او با انتخاب یک سری داستانها و بیان آنها به شیوه ای خاص به شهریار اجازه می دهد تا تفسیر خود را از داستانها داشته باشد. دنیازاد خواهر شهرزاد نیز موضوع جنسی را به روایت ارتباط داده و پس از دیدن آنچه بین شهریار و شهرزاد می گذرد از خواهرش می خواهد حکایتش را پی بگیرد.

 

تشخص رمان عربی در پرتو هزار ویک شب و روایتهای کهن

 غنیمی هلال در کتاب الأدب المقارن (ادبیات تطبیقی) گفته است به استثنای چند داستان در هزار و یک شب این اثر هیچ هدف تربیتی و آموزشی ندارد و تنها سرشار از داستانهای عجیب غریب، جادو و جنبل و ماجراجویی است و در مجموع این اثر را کاملاً بی ارتباط با فن داستان نویسی در مفهوم جدید برشمرده و از این جنبۀ خاص آن را فاقد ارزش ادبی دانسته است، البته چنین حکمی امروزه در نزد برخی پذیرفتنی نیست و می توان در نقد آن به تفصیل سخن گفت. ایشان به شیوۀ بسیاری از ناقدان آن دوران، و الته بسیاری از ناقدان معاصرِ پیرو آن نسل، نگاهی خطی و پیش رونده به تحولات ادبی و تاریخی داشته اند، گویی که یک ژانر ادبی مثل رمان در برهۀ خاصی شکل گرفت و سپس به کمال نهایی و نه پختگی رسید. انگار بیشتر ناقدان مسیر پیدایش و تکامل رمان را در تمام فرهنگها بر اساس تاریخ پیدایش و تحول رمان غربی سنجیده اند.

رمان قالبی پیش ساخته و نهایی نیست که بدون هموار شدن بسترهای اجتماعی و تحولات ادبی یکدفعه از غرب به فرهنگهای دیگر راه یافته باشد و بعد پاره ای ویژگیهای فرهنگ میزبان را جذب کند و مسیر جدیدی را بپیماید. چنین دیدگاهی قابل نقد است و با واقعیتهای موجود در رمان نویسی عربی و حتی فارسی ناهمگون است. رمان از چنان سیالیتی برخوردار است که همواره ساختار روایت پردازی، شگردهای روایی، زاویۀ دید، زبان و عناصر مرتبط با آن و پیوندش با سایر متون ادبی کهن و معاصر و نیز دغدغه های نویسندگانش در حال دگرگونی است و این دگرگونی گاهی چنان متنوع و گریزنده است که ناقدان و خوانندگان حرفه ای رمان را هم سردرگم می کند. از این گذشته اوضاع و احوال اجتماعی ملل مختلف و عناصر زبانی، دینی، ادبی، قومی، سیاسی و جغرافیایی آنها دارای تنوع  بسیار بالایی است و تمام این عناصر که زیربنای فرهنگ اند می توانند به شیوه های خاص هر نویسنده در متن رمان و سبک نگارش آن پدیدار گردند.

در جهان امروز نمی توان گریبان فلان یا بهمان نویسندۀ آمریکای لاتین، رمان نویس عرب یا ژاپنی را  گرفت که این رمانی که تو آفریده ای رمان به شمار نمی رود. اجازه می خواهم سخن دکتر راجر آلن در خصوص رمان در جهان عرب را نقل  کنم و سپس به بررسی آن بپردازم، ایشان گفته اند:

«اگر به جنبه های رمان به عنوان نوع ادبی و همچنین مسیر تکامل نخست آن در جهان عرب توجه کنیم، به این نتیجه می رسیم که رمان شیوه ای وارداتی برای جهان عرب بوده. این موضوع را شارل ویال به صورتی روشن بیان کرده است. می گوید”داستان معاصر عرب به هیچ یک از اشکال سنتی ادبیات عرب وابسته نیست، به این معنا که نه با ادبیات فولکلوریک هزار و یک شب تعلق دارد، و نه به حکایتهای شهسواری، یا انواع داستانی که تحت عنوان ادبیات رده بندی می شود».

وی در خاتمه چنین بیان داشت:

نمی توان کاملاً با راجر آلن، شارل ویال و حتی عبدالرحمان منیف، جبرا ابراهیم جبرا و نجیب محفوظ که آلن برای قوت استدلالش به سخن و نوشتۀ آنها استناد کرده است همراه شد، اما می شود بخشی از سخنانشان را البته با تفسیری جدیدتر پذیرفت. وارداتی بودن رمان در بهترین حالت این تصور را به ذهن می آورد که نویسندگان عرب در برهۀ زمانی نه چندان طولانی با رمان غربی آشنا شدند و اصول رمان نویسی را به مرور از راه ترجمه و خواندن آثاری به زبان اصلی آموختند و سپس از راه آزمون وخطا به آفرینش رمان دست یافتند و در جامعه مخاطبان خویش را به دست آوردند. با دقت در آثار نقدی جدید که ژرف ساختهای اجتماعی و فرهنگی مربوط به پیدایش رمان عربی را کاویده اند، موضوع وارداتی بودن رمان قدری تعدیل یا تصحیح می شود.

در این زمینه جناب دکتر عبدالله ابراهیم، اندیشمند و ناقد عراقی، اثری نگاشته به نام السردیه العربیه الحدیثه: تفکیک الخطاب الاستعماری و إعاده تفسیر النشأه (روایت پردازی نوین عربی: برهم زدن گفتمان پسااستعماری و بازتفسیر پیدایش) که راهگشا و روشنگر است و دیدی انتقادی دربارۀ پیدایش رمان عربی ارائه می دهد. ایشان آثار متعدد دیگری دارند از جمله دانشنامه ای نه جلدی در جهان عرب  به نام موسوعه السردیّه العربیه (دانشنامۀ روایت پردازی عربی). عبدالله ابراهیم در بخشی از مقدمۀ کتاب روایت پردازی نوین عربی می گوید:

«برای بازتفسیر پیدایش روایت پردازی نوین عربی، جایز نیست از جنبش فرهنگیِ قرن نوزدهم بگذریم و موضوع تأثیر عنصر غربی و بررسی دقیق آن به جهت کسب اطمینان  از میزان تأثیرگذاری اش در پیدایش روایت پردازی نوین عربی نادیده بگیریم. در کنار این امر باید عناصر مؤثر فرهنگی خاص و عام و پیش از هر چیز مسئلۀ ترجمه به عربی را که در قرن نوزدهم پویا بود بررسی کرد. اما قبل از تمام اینها شایسته است از این اندیشۀ رایج که گفتمان استعماری آن را به شکل کلی تثبیت کرده است آزاد شویم، مراد اندیشه ای است که بر مبنای آن تمام ادبیات جدید واندیشه های نو خاستگاه و مرجعی غربی دارند؛ این از همان تمایلات گفتان استعماری است که در شکل گیری اکثریت قریب به اتفاق پندارها و مفاهیم نظری، نقدی و تاریخی دخالت داشته چنانکه پذیرش چنین رأی و نظری فراگیر و مقبول شده است. جریان استعمار و گفتمانش ملازم یکدیگرند…تعصب وجانبداری گفتمان استعماری بدون داشتن نگاهی انتقادی که هم ازشیوۀ مرسوم روش تحقیق و هم از فرضیه ها، مقوله ها و نتایج آن گفتان رها شده باشد آشکار نمی گردد. با آنکه این گفتمان همچنان مؤثر است و فرضیه¬های آن به سبب آموزش دانشگاهی تاریخ ادبیات در جامعۀ عرب پذیرش عام یافته، اما زمان آن فرا رسیده تا ارتباط ذهنی خود را با نتایج به دست آمده از نو سامن بدهیم؛ همان نتایجی که در تاریخ ادبیات و نقد تحکیم یافته است، بدان سبب که چنین نتایجی سست است و چندان قوی و دقیق نیست و به طرزی ناخوشایند اغلب جنبه های پیشبرندۀ در ظهور روایت پردازی نوین را نادیده گرفته است. این نتایج  در تعاملات با پدیدۀ روایت-پردازی قرن نوزدهم با دگردیسی تدریجی ارتباط ندارد و صرفاً با تعمیم  شمولیت اندیشۀ استعماری و سلطۀ آن مرتبط است. چنین نتایجی در برابر تحلیل موضوعی ای که اوضاع فرهنگی را که خود زمینۀ پرورش روایت پردازی است- فرامی خواند تاب ایستادگی ندارد.»

جناب روجر آلن که به گواهی آثارش فردی فاضل، به دور از تعصب است در پژوهش هایش در پی ارائه و توصیفی دقیق از وضعیت ادبیات عرب در دوران مختلف است، در فصل اول کتابش دربارۀ رمان عربی تحلیل بسیار خوبی ارائه کرده اند و سپس از  داوری یا ابراز نظر یکی از ناقدان غربی در مواجه با رمان شهر نمک (مدن الملح) منیف ایرادات درست و دقیقی گرفته است. او می گوید جان آپدایک در بیزاری از نقش راوی در رمان شهرهای نمک اثر عبدالرحمان منیف گفته است: «به نظر من، عبدالرحمان منیف ظاهرا تأثیر زیادی از غرب نپذیرفته است، آن قدر که بتواند رمانی بیافریند که با آن احساس کنیم به آنچه رمان می خوانیمش تا حدی شبیه باشد». آلن نتیجه می گیرد که این اظهار نظر نشان می دهد که آپدایک چندان مایل نیست علل مربوط به انتقال فرمهای ادبی به فرهنگهای مختلف و نیز موضوع های خاص شامل اندیشه های ضمنی مربوط به «سلطۀ یک فرهنگ بر فرهنگهای دیگر» را کالبد شکافی کند و هنر داستان نویسی معاصر عرب را از این زاویه ببیند که سهمی جالب توجه در تحول «داستان نویسی جهان» دارد و این که تقلیدی صرف از دیدگاههای غربی در نوشتن داستان نیست. او سپس می گوید من به جای سخن آپدایک ترجیح می دهم بگویم پرداختن به راوی در داستانهای فولکلوریک به دست نویسندگان جدید عرب اشکال تازه ای یافته و در تکامل رمان که پیوسته رو به نو شدن است تأثیر گذاشته است.

کاربرد متون و سبکهای روایی گذشته تنها شامل برخی آثار نجیب محفوظ، جمال غیطانی و عبدالرحمان منیف در دهۀ 1980 که آلن بدان اشاره کرده نیست، با مراجعه به رمانهای عربی می بینیم که نویسندگان بسیاری هستند که در رمانهایشان از ظرفیتهای گستردۀ متون روایی گذشته با تمام تنوع و ویژگیهای خاص خودش استفاده می کنند. در اینجا تنها به ذکر چند نمونه اکتفا کرده و واکاوی دقیق تر دربارۀ موضوع را به وقتی دیگر موکول می کنم: لیالي ألف لیله اثر نجیب محفوظ، ألف لیله و لیلتان اثر هانی راهب،  الزُویل، الزینی برکات از جمال غیطانی، النهایات، مدن الملح از عبدالرحمان منیف، فاجعه اللیله السابعه بعد الألف: رمل المایه، سیدات المقام از واسینی اعرج، ترابها زعفران، مخلوقات الأشواق الطائره و رامه والتنین، از ادوار خراط، الوجوه البیضاء و رحله الغاندی الصغیر، أبواب المدینه، باب الشمس از الیاس خوری، ثلاثیه احمد ابراهیم الفقیه متشکل از سأهبک مدینه أخری، نفق تضیئه امراه، هذه تخوم مملکتی، دنیازاد اثر می  تلمسانی، تُصطَفِل میرل ستریب اثر رشید الضعیف.”

علی دهباشی به برگزاری شبهایی برای نویسندگان و شاعران عرب در سالهای پیش اشاره کرد
علی دهباشی به برگزاری شبهایی برای نویسندگان و شاعران عرب در سالهای پیش اشاره کرد

در بخش دوم این نشست سخنرانان به سئوالات حاضرین پاسخ گفتند. سئوالات این بخش بدین گونه بود:

-در مقولۀ شرق شناسی راجر آلن جایگاه خود را دارد ولی شاید بهتر بود از منتقدین و دانشمندان عرب بیشتر صحبت شود و نهضت ادبیات عربی را با ادبیات فارسی مقایسه کنید یا چرا این ها را با ادبیات چین و هند مقایسه نمی کنید؟ و دوم اینکه شما می توانستید رشتۀ تحصیلی تان را ادبیات فرانسه انتخاب کنید و همه هم شما را تأیید کنند، حال چرا به ادبیات عرب روی آوردید؟

عظیم طهماسبی: اگر از روجر آلن تعریف کردم، به عنوان یک انسان فرهیخته بوده نه یک دانشمند غربی سفید پوست. و می دانم نگاهش به ادبیات عرب نگاه غرب محور نیست شاید تأثیر پذیرفته باشد. روجر آلن برخلاف بسیاری از منتقدانی که رمان عربی را به دیدۀ تقلید نگاه می کنند، سخن می گوید. یک منتقدی «شهرهای نمک» عبدالرحمن مونیف را خوانده و گفته بود که این نویسنده خیلی از رمان غرب تأثیر نپذیرفته است! آلن در پاسخ توضیح می دهد که ایشان متوجه بحث نیست و عربی جزئی از ادبیات جهان است و دارد خود را عرضه می کند. رمان هایی که آقای آلن ترجمه کرده ، شاخص انتخابشان این است که این رمان ها متفاوت هستند. یعنی عین فرهنگ من غربی نیست و پایان هایش شبیه هزار و یک شب و … است. بنابراین صحبت هایی که در مورد آقای آلن شد بی مناسبت نبود. از طرفی من متخصص چین نیستم که بخواهم مقایسه ای با ادبیات این منطقه داشته باشم.

– در صحبت هایتان به وضعیت سانسور در کشورهای عربی اشاره کردید. امروز شرایط چگونه است آیا در ادبیات  و رمان عرب چیزی به عنوان ادبیات مهاجرت وجود دارد؟

محمد جواهر کلام: در کشورهای عربی هم اینگونه مسائل وجود دارد و مهاجرت هم هست، مثلا در مورد لبنان مدتی بود که نویسنده های عرب به این کشور مهاجرت می کردند. چون در آنجا آزادی عمل بیشتر بود ولی ظاهرا الان اکثر کشورهای عرب دچار سانسور هستند و به خاطر همین مسائل نویسنده ها ناچارند برای همیشه مهاجرت می کنند و آثارشان را در غرب منتشر می کنند یا در کشورهای اسکاندیناوی و …. البته ظاهرا اروپایی ها هم این وضع را فهمیده اند و سانسور در اروپا هم وجود دارد.

– یک رمانی را چند سال پیش با ترجمۀ احمد محمود با عنوان «آدم زنده» خواندم که از نویسندۀ عراقی ممدوح بن عاطل ابونزال بود. خیلی از رمان و خوشم آمد. اطلاعاتی از این نویسندۀ عراقی وجود دارد و کتاب های دیگری نوشته است؟

محمد جواهر کلام: این رمان اصلا ساختگی بوده و نویسنده نداشته و خود احمد محمود برایش یک نویسنده ساخته و خیلی از اشعار عربی عرب های خوزستان را که جنبۀ ضد استبدادی داشته را آورده است. حتی در نوشتن آن با ما مشورت نکرد که اسم ابونزال غلط املایی است و باید با «ض» باشد.

 

-نقش زبان عربی- که یک زبان تقریبا کاملی است- در رشد و نمو رمان عربی چگونه است و خاستگاه هزار و یک شب کدام کشور عربی است؟

محمد جواهر کلام: در مورد سوال دوم و خاستگاه هزار و یک شب بگویم، مثلا آقای بهرام بیضایی می گوید هزار  افسانه و … همگی فارسی است خب معلوم است ایشان نظریات ایرانی گرا دارند و سال ها از این قضایا گذشته است. هزار و یک شب کتابی است برای ملل مختلف و برای اطلاعتان بگویم که در ابتدا هزار و یک قصه نبوده و حدود دویست و بیست شب بوده است که به تدریج چیزی بر آن افزوده شده تا بدین غایت رسیده است. هزار در معنای عربی یعنی خیلی زیاد.

در مورد سئوال دوم این را نمی توان گفت که کدام کشور عربی بیشترین نقش را در رمان داشته است، ولی به هر حال زبان عربی قواعد خاص خود را دارد و خوشبختانه فارس های جدید متوجه ادبیات عرب شده اند. و سعی کرده اند این مرزها را از بین ببرند.