شب باغهای تهران برگزار شد/پریسا احدیان

عصر شنبه، سی و یکم شهریور ماه سال یکهزار و سیصد و نود و هفت، سیصد و شصت و هشتمین شب از مجموعه شب های مجلۀ بخارا با همراهی خانۀ گفتمان شهر (خانۀ وارطان) به شب «باغ های تهران» اختصاص یافت.

در این شب که در محل خانۀ وارطان برگزار شد: استاد سید عبدالله انوار، مهندس ترانه یلدا و علی دهباشی به سخنرانی پرداختند. و فیلم مستند«باغ های گمشده» به کارگردانی هادی آفریده با حضور کارگردان فیلم به نمایش گذاشته شد. جلسۀ پرسش و پاسخ میان حاضرین و سخنرانان از دیگر بخش های این نشست بود.

در ابتدا علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به میهمانان حاضر در این مجلس از استاد عبدلله انوار دعوت کرد تا با سخنان خود آغازگر این جلسه باشد.

سید عبدالله انوار با اشاره به باغ نگارستان از دیدگاه تاریخی و معماری این عمارت چنین سخن گفت:

“این باغ در ضلع غربی خیابانی که در غرب باغ  و عمارت مجلس شورای ملی واقع شده است و طبق نقشه های موجود کنونی نام خیابان بهارستان دارد و در شمال میدان بهارستان یعنی جایی که امروزه عمارت سر بفلک کشیدۀ سازمان برنامه در وسط و ساختمان های وزارت ارشاد در جنوب و ساختمان کهنه و باقیماندۀ دانشسرای عالی سابق در شمال آن است، به حدود دویست سال پیش باغی احداث شد به نام باغ نگارستان که از باغ های سلطنتی آنروز بود و در دوران قاجارها به واسطۀ قرابت به مقام سلطنت، شاهد حوادث بسیاری گردید.

این باغ که به روزگار احداث خود یکی از باغ های خارج شهر تهران بود با دو باغ دیگر مجاور خود یعنی باغ سردار ایروانی و باغ نظامیه میرزا آقاخان نوری باغ های ثلاثۀ آن سوی خندق شمالی تهران را تشکیل می داد و به وقت تأسیس خود تأسیس کننده آن سر آن داشت که این باغ به ایام گرمی هوای تهران و عزیمت به ییلاق های شمالی منزل اول ییلاق او باشد. بعدها به زمان اواسط حکومت ناصرالدین شاه که تهران قالب تنگ خود را فراخ کرد و خندق شمالی را به نقطه ای برد که به سابق خیابان شهرضا می گفتند و امروز نام خیابان انقلاب دارد، این باغ با دو باغ دیگر به دورن شهر آمد و آن دو چون مالکان عادی داشتند به دست بازماندگان مالک اصلی تقسیمات متعدد پذیرفتند و به فروش رفتند و هر یک ناحیتی از تهران را تشکیل دادند؛ ولی این باغ چون از باغ های سلطنتی بود، دست نخورده باقی ماند و بعدها بزرگترین پایگاه دانش نو شد و در دامان خود نسل فرهیخته یعنی مبشران فرهنگ نو را پرورش داد و با این پرورشِ نسل بافرهنگ پردۀ افتخار بر روی زشتی ها دوران قاجار خود کشید.

استاد سیدعبدالله انوار از باغ نگارستان سخن گفت
استاد سیدعبدالله انوار از باغ نگارستان سخن گفت

اسناد ایرانی تاریخ تأسیس این باغ را سال 1222 قمری ضبط کرده است ولی جیمز موریه که از صاحب مقام های سفارت انگلیس به آن روزها در تهران بود، در سفرنامۀ خود می گوید:

دو عمارت ییلاقی پادشاهای در این شهر (تهران) است: یکی قصر قاجار (کاخ واقع بر تپۀ مشرف به خیابان معلم کنونی و در جادۀ شمیران. امروز آن کاخ از بین رفته و جای و جای به تأسیسات ارتشی پرداخته) و دیگر نگارستان که تازه بنا می کنند…

 از آنجا که موریه از اعضاء عالی رتبۀ سفارت سرهار فورد جونس سفیر انگلیس بود و این سفارت در 1809 م اتفاق افتاده است و در سال 1809م با 1224 قمری تطبیق می کند، این قول او می رساند که در سال 1224 قمری این باغ هنوز در دست ساختمان بوده است.

در اسناد ایرانی علت تأسیس آن این می آید که فتحعلیشاه قاجار بواسطۀ شدت گرمای هوای تهران و ناسازگاری آن دست به احداثش در خارج از شهر زد و سر آن داشت که پس از اتمام از ارگ داخل شهر رخت بیرون کشد و این باغ را مسکن دائمی خود قرار دهد. و با این نیت یکی از قصور سلطنتی شود. پس در آن ساختمان های متعدد کرد که یکی از اطاق های آن دارای نقاشی بزرگی بود که مجلس سلام فتحعلیشاه را نشان می داد.

باغ نگارستان و ساختمان های اطراف آن با نقاشی بزرگ از دیرباز جلب نظر سیاحان دورۀ قاجار را کرده است و هر یک از آن ها در خاطرات سفر خود یادی از آن کرده اند.”

وی در ادامه افزود:

“سر در  اصلی باغ در قسمت جنوبی آن قرار داشت و دارای دو طبقه بود و در طبقۀ بالا سه اطاق و در طبقۀ پایین دو اطاق ساخته بودند. در برابر این سردر بدان روزها بروز عید قربان شتر قربانی می کردند. چون ازین سردر می گذشتیم و بداخل باغ به طرف شمال می رفتیم، خیابانی شمالی و جنوبی آن سردر را به داخل باغ می پیوست و در حاشیۀ این خیابان و در طول آن اطاق های متعدد ساخته شده بود که گچبری های بسیار چشمگیر داشت. دیدار کنندگان این باغ اکثر از این گچبری ها و زیبایی آن ها سخن گفته اند.

چون به مرکز باغ می رسیدیم ابنیه اصلی این قصر در آنجا بود و مشهورترین این ابنیه عمارت حوضخانه است که نام «دلشگا» داشت و آن را درست در وسط این باغ ساخته بودند. در همین ساختمان است که آن تالار سلام پادشاهی که در دو طرف آن آن پردۀ نقاشی مجلس سلام مذکور در فوق جلوه گری می کرد. درین پرده فتحعلیشاه بر روی تخت نشسته نشان داده می شد که در پهلوی او میرزا ابوالحسن خان ایلچی (خواهرزادۀ میرزا ابراهیم خان کلانتر شیرازی و به قولی نخستین وزیر خارجۀ ایران) و در جنب میرزا ابوالحسن خان تصویر منوچهر خان معتمدالدوله گرجی (مرد نظامی و سیاسی و لایق اواسط دورۀ قاجارها که برای به شاهی نشستن محمدشاه شمشیر زنی های پیروزمندانه کرد) نقاشی شده بود. در طرف دیگر فتحعلیشاه صورت سرجان ملکم انگلیس و سفرای روس و عثمانی دیده می شد. حال که سخن به این پردۀ نقاشی کشیده شد، بی مناسبت نیست به نوشتۀ فرید الملک همدانی توجه کنیم؛ چه او به حدود صد سال بعد از تاریخ تأسیس این باغ از آن بازدید کرده است و می گوید:

 در دوشنبه 13 جمادی الاول 1320 قمری طرف عصر با عنایت السلطنه برای تماشای اطاق نگارستان که تصویر سلام مرحوم خاقان مغفور فتحعلیشاه است، رفتیم. مشهدی حیدرعلی نام سرایدار آمد و هادی شد و ما را به اطاق مزبور برد. اطاقی است رو به مشرق که از سقف تا پائین همه منقش و تصویر خاقان مغفور و دوازده نفر از پسران خاقان از قبیل مرحوم عباس میرزای نایب السلطنه و حسنعلی میرزای فرمانفرما و محمدتقی میرزای رکن الدوله و سایرین همه سرپا ایستاده با لباس و لباس بلند کلیجه ترمۀ آستین کوتاه و شال کمر کلفت با شمشیر و زلف های بلند.

صورت خاقان با پسرهایش سمت بالای اطاق است. دو سمت طول اتاق از تصاویر بزرگان و اکابر و اعیان دولت علیه و سفرای خارجه بود. و اسامی تصاویر بر هم نزدیک مابین شانه و هر تصویر نوشته شده است. نقاش اسمش عبدالله است که در سنه 1228 هجری قمری این تصاویر کشیده شده است. لباس وزرا و ارکان اغلب شال و کلاه و کلیجه ترمۀ بته دار و قبای بلند و همه ریش بلند به جز چند نفر از پسرهای خاقان مغفور و یک جوان بی مو در میان صد نفر متجاوز در صف سلام ایستاده اند نبود.

به ظاهر همین تصویر الگو برای تصویر صف سلام عمارت نظامیه میرزا آقاخان نوری، صدراعظم ناصرالدین شاه است که در حوضخانۀ عمارت نظامیه واقع در جنوب میدان بهارستان به صورت پردۀ نقاتشی آویخته شده بود.

از قرار قول مطلع موثقی چنین تصویری در یکی از اطاق های سلطنتی واقع در قم پشت صحن نیز وجود داشته است. غیر از عمارت حوضخانه بنای قابل ذکر دیگر در باغ نگارستان، تالار قلمدان است که در آن نیز تصویری از فتحعلیشاه در وسط با سی پسرش در اطراف او به دیوار نقاشی شده بود؛ علاوه بر این دو تصویر شاهانه دیوارهای اطاق های دیگر نگارستان بنابر قولی خالی از تصاویر زن های خواننده و نوازنده نیز نبود. بعدها چون مظفرالدین شاه خواست تصویر پدران خود و بزرگان قوم را در وزارت امور خارجه خود ایجاد کند، الگوی او همین تصویرهای باغ نگارستان قرار گرفت.

تالار قلمدان به طوری که اسناد نشان می دهند در آخرین حد شمالی باغ نگارستان واقع بود. بناهای اندرون شاهی این کاخ به جانب مغرب تالار قلمدان و سُرسُرۀ معروف این باغ و حمام آن در ضلع شمالی و غربی وجود داشته اند. این باغ گلخانۀ بزرگی نیز داشت معروف به نارنجستان که در شمال باغ یعنی در جایی بود که ضلع جنوبی خیابان علائی کنونی است. آب این باغ بنا بر قول فرید الملک همدانی به زمان او از قنات حاجی علیرضا تأمین می شد. ولی چنانکه بعدا می بینیم آب کرج نیز منبع دیگر تأمین کنندۀ آب این باغ بوده است.”

 

استاد انوار در ادامۀ سخنان خود به تعدادی از روایات گوناگون قتل میرزا ابوالقاسم قائم مقام در باغ نگارستان پرداخت و اینچنین بیان داشت:

“قتل دلخراش میراز ابوالقاسم قائم مقام بزرگمرد سیاست روز و ادب زمان به دست محمدشاه در یان باغ یعنی قتل مرد سیاسی و ادبی که به روزگار فترت بعد از فتحعلیشاه با کاردانی هرچه تمام تر کوشید و در نهایت زیرکی و متانت این عصارۀ استبداد را در برابر آن همه مدعی حکومت بر اورنگ شاهی نشاند.

حقایق الاخبار ناصری خورموجی می گوید:

در ماه صفر این سال (1251 قمری) سانحۀ پرملال قائم مقام روی داد . شب سلخ شهر صفر آن سید سعید عالیشأن شهید و به روضۀ رضوان درجات جنان خرامید.

رضا قلی خان هدایت در روضۀ الصفا جریان قتل را مفصل تر می آورد و می نویسد:

چون ایام حرکت به ییلاقات بود. و حضرت اعلی در باغ نگارستان قریب به دروازه دولت طهران متوقف و قائم مقام در عمارت لاله زار تحویل داشت. برحسب امر اعلی در بوک و مکر و خوف و رجا از باغ بیرون آمد و قصد ورود نگارستان نمود… وی از موکب جلال پیاده شد و با معدودی از خواص به باغ رفت و چون حضرت شهریار گردون وقار را شرم حضور مانع ملاقات و مقالات با آن مغرور همی بودی و کار از استمالت قلوب و و استزالت عیوب درگذشته بود، از صفحۀ بار به خلوت خاص توجه فرمود و قائم مقام به عمارت خاص در رسیده، حاضران گفتند که چون حضور جناب وزارت مآب به تطویل کشید حضرت شهریاری به خلوت اند رونی توجه فرموده اند ساعتی آسوده شوید تا مراجعت فرمایند. خدمتش لختی بنشست و انتظار همی برد چون آثار نا امیدی استنباط شد رجعت خواست رخصت نیافت و برآشفت و سخنان سست گفت و جواب های سخت شنفت و اسماعیل خان قراچه داغی او را به سردابه برد و پیغام اجل به گوش آن امیر اجل فروخواند. آن سید نجیب ادیب که با سبحان و حسان در طلاقت لسان و ذلاقت زبان پهلو زدی خاموش فروماند؛ ناکام به تقدیر تسلیم شد و مستحق شربت کوثر  و تسنیم آمد و کان ذلک فی الشهر صفر.

چنانکه ملاحظه می شود بین ورود قائم مقام به باغ نگارستان و کشتن او بنابر بر قول جهانگیر میرزا سه روز فاصله بوده است ولی صدرالتواریخ این فاصله را شش روز می آورد. جایگاه قائم مقام در این شش روز زندانی به قول صدرالتواریخ حوضخانه بوده است:

قائم مقام را از بالاخانۀ دلگشا (مقصود سردرباغ نگارستان است) فرود آوردند و در حوضخانه محبوسش داشتند.

استاد انوار در ادامه سخنانش به قتل قائم مقام در باغ نگارستان اشاره کرد
استاد انوار در ادامه سخنانش به قتل قائم مقام در باغ نگارستان اشاره کرد

حاجی میرزا یحیی دولت آبادی ماجرای قتل فجیع و خاکسپاری قائم مقام را چنین شرح می دهد:

پنج یا شش روز قائم مقام را در حوضخانۀ زیرزمینی نگارستان نگاه می دارند… برای تحلیل بردن قوای جسمانی او و اینکه شاید از گرسنگی بمیرد. از دادن غذا به او خودداری می کردند تا شب آخر صفر اسماعیل خان قراجه داغی که یکی از اشقیاء و سرهنگ فراشخانه و میرغضب باشی بود با چند نفر میرغضب وارد حوضخانه شده و بر سر او ریخته و او را به زمین می زنند. قائم مقام با وجود ضعف و ناتوانی که داشت برای استخلاص خود مقاومت می کند، به طوری که بازوان او مجروح شده، خون جاری می گردد. بالاخره دستمالی در حلق او فرو برده او را خفه می کنند. همان شبانه نعش وی را در گلیمی پیچیده، بلافاصله بر استری بسته، به حضرت عبدالعظیم می فرستند و که آنجا مدفون گردد.

صدرالتواریخ می گوید چون قائم مقام در باغ نگارستان شربت شهادت نوشید این مَثل بین تهرانی ها سایر شد که آن ها برای انتظار کشیدن به کار می بردند:«در این انتظار باشید که قائم مقام از باغ بیرون آید».

علت آنکه چنین مَثلی مَثل سایر شد این بود که چون قائم مقام به نگارستان می رفت جمعی عارض ولایت آمده بودند که کار خود را ضرورت بدهند. گماشتگان قائم مقام آن ها را امیدوار و منتظر می ساختند که صبر کنید تا قائم مقام از باغ برگردد چه او چون به باغ رفت از باغ نگارستان او را به باغ رضوان بردند و دیگر درنیامد.

در روایاتی از منابع خارجی این داستان آمده است. کمپبل وزیر مختار حکومت انگلیسی هند در ایران بود و میان قائم مقام و این وزیر بارها اختلاف در کارها پیش آمد. وی چون قائم مقام را مخالف انگلیس و استعمار یافت به جان بر جان او کوشید و طبق مندرجات مقالات تاریخی مقدمات توطئه این وزیر مختار انگلیس در قتل قائم مقام از 12 مه 1835 م شروع می شود چه او می آورد:”1

 مه 1835 م

امروز یکی از درباریان شاه فرصت یافت که نظر مرا دربارۀ سازشی که گفته می شود میان قائم مقام و روس ها وجود دارد در خلوت به گوش اعلی حضرت برساند و نیزدشاه را از اعتقاد من بیاگاهاند که قصد قائم مقام این است که با استفاده از نفوذ روس تمام قدرت صدارت را در دست خود و خویشاوندانش تمرکز دهد. شاه از شنیدن آن بسیار متغیر گردید… گفت و به هیچ کس اجازه نخواهد داد در گماردن وزیران دخالت کند و اگر دید قائم مقام چنین نیرنگی در  سر دارد به همان آسانی که این گل ها را در بوستان می چیند او را معدوم خواهد ساخت.

11 ژوئن 1835 م

بامداد امروز سوار اسب شده به شهر رفتم. در راه شخصی را دیدم که فرستاده بودند تا مرا از دستگیری قائم مقام و پسران و اعوان او که به امر اعلی حضرت ضرورت گرفته آگاه گردانند. یکسره به کاخ سلطنتی رفتم اما به ملاقات شاه کامیاب نشدم. چه با مستوفیان و منشیان دربار خلوت کرده بود. سواره از وسط شهر گذشتم. چون به سفارتخانه رسیدم دیدم چند نفر انتظار بازگشت مرا دارند تا مبارکباد گویند. از آن جمله بعضی از خویشاوندان شاه، رئیس دیوانخانه و چند تن از ریش سفیدان شهر. احساسات آنان چنان بود که همگی تمنا داشتند از اعلی حضرت استدعا کنم که اگر راست باشد که قائم مقام اعدام نشده، او را بکشد.

شب باغهای تهران در خانه وارطان
شب باغهای تهران در خانه وارطان

بعد او می آورد:

بعد از ظهر امروز باز به دربار رفتم پس از سه ساعت صحبت با مأموران که تازه گماشته شده بودند به حضور شاه رسیدم… اعلی حضرت گفت، گرفتن چنین تصمیمی ضرورت حتمی داشت و نیز گفت با آنچه من ردر ملاقات سابق خود راجع به اوضاع امور و هیجان عمومی به عرض رسانده بودم و تا آن وقت بی خبر بود اکنون بر وی مکشوف گشت… دانسته آنچه گفته بودم از روی خلوص و نیت و برای خاطر خود شاه و سعادت مملکت بوده است.

به علاوه اعلی حضرت گفت شما دستور دهید فردا چادرتان را همین جا بزنند (مقصود در نگارستان) و ببیند کارها بر چه روال خواهد گذشت…

اینکه داستان قائم مقام به داراز کشید این اطناب و درازگویی از ناحیۀ باغ نگارستان است که درد جانسوز صد و هفتاد ساله داشت که بی دلیل مقتل شهیدی شده بود و نیز استبداد درین مدت صد و هفتاد ساله به او اجازه نداده که عقدۀ خود بازگشاید.”

وی در ادامه به آخرین واقعۀ تاریخی باغ نگارستان در زمان محمدشاه پرداخت و چنین گفت:

“آخرین واقعۀ باغ نگارستان به زمان محمدشاه اقامت روزهای آخر او بود به این باغ تا قصر محمدیه در حوالی اسد آباد و باغ فردوس شمیران آماده شود و شاه بتواند برای ییلاق بدانجا رود. تاریخ نویسان دورۀ قاجار این اقامت محمد شاه را در باغ نگارستان که آخرین اقامت او به این باغ بود چنین شرح می دهند:

چون فصل گرما و موسم ییلاق نزدیک و نیاوران شمیران که مقر ییلاقی شهریاری بود آب و هوای خوشی نداشت به امر اعلی حضرت محمدشاه در حوالی اسد آباد و باغ فردوس معیرالممالک مکانی معین نموده عمارتی مشتمل بر بیوتات و عمارات بیرونی و اندرونی و حمام ها و مسالک و مساجد و قلعه ای که سیصد ذرع طول و یکصد ذرع عرض و دروازه و برج و خندق داشت، بنا کردند و چندین هزار تومان به مصارف بنای آن رسید. و هنوز ناتمام بود که اعلیحضرت شهریاری از نگارستان به واسطۀ گرمی هوا عزیمت آنجا فرمود. محمدشاه در ششم شوال 1263 ه.ق در قصر محمدیه شمیران جان سپرد و دیگر روی باغ نگارستان ندید.

به ابتدای حکومت ناصرالدین شاه چون تعداد باغ های احداثی کم بود این باغ مورد توجه بود. خاصه حوضخانه آن که آب فراوان داشت چه هم قنات حاجی علیرضا آن را مشروب می کرد و هم از مجرای آب کرج که از بالای آن می گذشت آب می گرفت.

در سال 1268 ه.ق چون باغ های نزدیک شهر یه باغ «لاله زار» و «نگارستان» و «قصر قاجار» حاجت به مرمت داشت به قول اعتماد السلطنه در مرات البلدان در این باغ ها تعمیرات اساسی شد. چون میرزا آقاخان نوری خلعت صدارت عظمی پوشید و به تقلید از امیرکبیر که قریه امیرآباد را در خارج شهر و نزدیک آن احداث کرده بود، قریه ارغونیه را از ارغون میرزا پسر فتحعلیشاه خرید و با تغییر نام آن به داودیه به نام پسر خود داودخان کرد و باغ بزرگی در آنجا ایجاد نمود و به قولی عیشی برای شاه جوان (ناصرالدین شاه) به وجود آورد.

شاه اغلب چون از آن مجلس عیش به شهر بازمی گشت، سری نیز به باغ نگارستان می زد. و چون هنوز باغ های سلطنت آباد و عشرت آباد و دوشان تپه به وجود نیامده بود، از این جهت شاه به وقت بازگشت از ییلاق های تابستانی نیز گاه که هوای باغ خارج از شهر هنوز از دماغ آن خوشگذران به در نرفته بود، یکباره به ارگ نمی رفت و در باغ نگارستان چند روزی رحل اقامت می افکند.

در سال 1298 قمری که عبیدالله کرد در آذربایجان علم مخالفت برافراشت و خونریزی ها کرد و در این فتنه سوء سیاست مظفرالدین میرزا در آذربایجان بی تأثیر نبود، شاه مظفرالدین میرزای ولیعهد را به تهران احضار کرد و تبعیدا او را برای یکسال و اندی در این باغ نشاند و اعتماد السلطنه در روزنامۀ خاطرات خود جابجای از ملاقات با ولیعهد در این باغ به این روزگار صحبت می کند.

باغ نگارستان چون دیگر باغ سلطنتی خاص نبود برای یکسال از سال 1304 ق به قولی وزارت عدلیه شد. در وقایع سال 1307 ق در خاطرات اعتمادالسلطنه از عمل چشم بدرالسلطنه زوجۀ ناصرالدین به دست دکتر فرویه پزشک فرانسوی شاه صحبت می شود و فوریه در خاطرات خود محل این عمل و جراحی چشم را باغ نگارستان ذکر می کند.

به زمان مظفرالدین شاه چون شاه در یکی از سفرهای خود به اروپا مسیو داشر را برای آموزش علم فلاحت از اتریش استخدام کرد و به ایران آورد. داشر باغ نگارستان را برای مدرسۀ فلاحت پسندید. کمی بعد در عمارت جنوبی باغ نگارستان مدرسۀ صنایع مستظرفه تحت ریاست کمال الملک نقاش معروف تأسیس شد.

با آنکه مدرسۀ فلاحت و صنایع مستظرفه باغ نگارستان را از طرد شدگی تا حدی حفظ کرده بودند ولی ما در همین اوقات باز بی توجهی به باغ نگارستان را می بینیم و چنانکه گذشت فرید الملک همدانی در خاطرات خود پس از دیدار از این قصر به سال 1320 ق از ویرانی و بی توجهی به آن می گوید.

  متأسفانه این ویرانی ادامه پیدا می کند تا در حوادث مشروطیت قرب جوار نگارستان با باغ بهارستان یعنی خانۀ ملت موجب شد تا لطماتی که به وسیلۀ محمدعلی شاه بر این خانه زده شد، باغ نگارستان را بی بهره نگذارد. بعدها این ویرانی نگارستان به حدی مستمر شد تا آنکه به سال 1304 شمسی این باغ که روزی سرهمسری با باغ عدن داشت به صورت بیغوله و قلعه خرابه ای در گوشه ای از شهر تهران درآمد.

به سال 1307 شمسی اعتمادالدوله قراگوزلو وزیر علاقه مند به بسط فرهنگ در ایران، چون بر کرسی وزارت معارف نشست برای محل دائمی دارلمعلمین عالی تصمیم گرفت از باغ نگارستان استفاده کند. پس در صدد تجدید ساختمان در باغ نگارستان بر آمد و با احداث سه بنای جدید در این باغ مدرسۀ علمیه و دارلمعلمین گذارد. این وضع بود تا سال 1311 شمسی که مدرسۀ علمیه ساختمان اشغالی خود را در نگارستان تخلیه کرد و بنای خود را به دارلمعلمین تحویل داد. با تغییر نام خود به دانشسرای عالی به تربیت معلم برای مدارس جدید ایران پرداخت که به سرعت رو به فزونی گذاشته بود.

در قسمت جنوی دانشسرای عالی دو مؤسسه وجود داشت: یکی متعلق به وزارت پیشه و هنر و دیگری مربوط به کارهای مستظرفه. مؤسسۀ اول بعدها تحت توجه رئیس ولخرج سازمان برنامۀ آن روز قرار گرفت. بر روش بانک رفت و با خرج گزاف شروع به بلعیدن نواحی جنوبی باغ نگارستان به عهد پهلوی دوم کرد و با ساختمان های سر به فلک کشیده درین قسمت از تهران سرطان زده به خیال خود برنامۀ عمرانی پیاده نمود.

استاد انوار در ادامه افزود:

“در جنوب باغ نگارستان و در فاصلۀ بین خیابان کمال الملک کنوی و میدان بهارستان، نقشۀ 1309 ق حاج نجم الدوله دو باغ را نشان می دهد: یکی به نام باغ جلال الملک بوده است که بعدها لقب معین السلطان گرفت و بعدها اراضی غربی خارج کاخ نگارستان را طبق نقشۀ حاج نجم الدوله خرید و به ملکیت خود درآورد.

اما باغ مسیح الملک که در غرب باغ جلال الملک نرسیده به خیابان صفی علیشاه قرار دارد از آن حسام الدین خان شیرازی پزشک است که ابتدا لقب حافظ الصحه گرفت و بعد مسیح الملک شد. از باغ جلال الملک امروز چیزی به صورت باغ باقی نمانده است و همه به صورت منزل و حمام برلیان و دکاکین درآمده است و از باغ مسیح الملک نیز قسمت مشرف بر میدان بهارستان مغازه شده و قسمت عقب که به خیابان کمال الملک محدود می شود هنوز به صورت باغ باقی مانده است.

نقشۀ حاج نجم الدوله در گوشۀ شمال شرقی باغ نگارستان و خارج از آن کالسکه خانه ای را نشان می دهد. این کالسکه خانه از آن اعتماد السلطنه بوده و تا حدود شصت سال پیش به همان صورت کالسکه خانه ای در محل باقی بود ولی امروز به جای آن ساختمان بزرگی است.

مرحوم علیقلی خان مخبرالدوله فرزند رضا قلی خان هدایت به ابتدا منزل در چاله میدان داشت. پس از گسترش تهران در سال 1284 ه.ق مثل اغلب اعیان آن روز رخت از پائین شهر به بالای شهر کشید و باغ دو نبش ملک التجار رشتی را واقع در گوشۀ جنوب شرقی چهارراه اسلامبول و فردوسی که به حدود یازده هزار ذرع بود به شش هزار تومان اقساط در سال 1286 ق خرید.”

پس از سخنان استاد انوار یکی از حاضران سئوالی در مورد حیازت اراضی موات در رابطه با باغ های تهران  از استاد داشت که ایشان در پاسخ چنین گفتند:

“«حیازت اراضی موات» یعنی اگر کسی بیاید زمینی که مرده است را آباد کند مالک آن زمین می شود. چه در بخش شرعی و چه در قانون مدنی هم این موضوع هست. به شرطی که بعدها هم عملیاتی روی این زمین داشته باشد.  خیلی از باغ های تهران هم همینطور بوده است؛ یکی همین باغ صبا برای حاج حسین آقای ملک که قبلا برای پدرشان بوده است.  از بالای خیابان شاهرضا بگیرید تا زیر تپه های عباس آباد این زمین ها همه برای سپهسالار میراز حسین خان بوده است. بعد از آن در زمان ناصرالدین شاه ایشان فرماندار خراسان می شوند و به پدر حاج حسین آقای ملک دستور می دهد تا این باغ را بسازند. بعد از احداث باغ سال بعد در باغ سپهسالار در همین مکان از طرف پدر حاج حسین دعوت می شود و می گوید صورت حساب را بیاورید و  صورت حساب را می بیند و عصبانی می شود و می گوید این صورت زیاد است. پدر حاج حسین ناهار می آورد و از سپهسالار خواهش می کند که قربان بفرمایید غذا بخورید و هر چه قبول دارید، بدهید. سپهسالار هم به غیرت قاجاری اش برمی خورد و می گوید تمام این زمین ها برای تو. خب این ها نه گناهی داشته نه چیز خلاف شرعی بوده و اصل قانونی دارد.”

نمایی از شب باغهای تهران
نمایی از شب باغهای تهران

دومین سخنران این مجلس ترانه یلدا  با شعری از جد خود: محمود ملک الشعرای صبا (نقاش دوران قاجارکه نقاشی هایش در کاخ گلستان هست) با نام باغ لاله زار از خاطرات دوران کودکی خود و لالایی های مادربزرگش با این شعر- لالایی گفت و اینچنین آن را قرائت کرد:

رفتم به باغ لاله زار، دیدم سه یار گلعذار

یکیش گل و دو تاش بهار، پوشیده رخت زرنگار

باغبون اومد با بیلش، با ریش و با سبیلش

با تنۀ همچو فیلش، انگور توی زنبیلش

گفتا شوید مهمان من، بشینید توی ایوان من

بکشید از این قلیان من، تنباکوی شیراز دارم

 پنیر کزاز دارم، پستۀ دهن باز دارم

گفتا کنید با هم کمک، بازی کنید الک دولک

تا بیارم گوشت و نمک،  قلیه کنید، قورمه کنید

 گوشتو توی دنبه کنید، چشماتونو سرمه کنید

بهار که شد آیید به باغ، صبح سحر پیش کلاغ

تا بیارم تفت خیار، تفت دیگر سیب و انار با هلوهای آبدار…

بعدش بیارم خربزه، بعدش بیارم کمبزه

کمبزه های خوشمزه، تا بخوری مثل بزه!

بعدش رویم توی خونه، مثل گنجیشک توی لونه

گندم خوریم و شاهدونه، با نقل و هل دونه دونه

بعدش رویم زیر لحاف با لحاف های خوش لفاف

لحافو کشیم بر سر ناف، زکوزه خوریم آب صاف

وی سپس سخنان خود را با عنوان «نهضت پیاده راه سازی برای تهران بزرگ» ادامه داد و در بخش دوم سخنانش به ساخت و احیای نقشۀ باغ ایرانی پرداخت و اینچنین بیان داشت که:

“شهر تهران داخل خندق ناصری و باغ هایش هم قوام و زیبائی سبز و خرم خودش را داشت. کافی است رمان های امیرحسن چهل تن را بخوانیم تا مسیرهائی را که در زمان مشروطه زنان و البته مردان! پیاده می پیمودند تا به کانون های انقلاب برسند را دنبال کنیم. آن ها در باغ لاله زار جمع می شدند و شهر پیاده فضاهای عمومی کوچه و خیابان و باغ و گشت خود را داشت. حتی در روزهای عید و سیزده به در اعیان و اشراف در باغ های خصوصی خود در گوشه و کنار شهر را به روی دوست و آشنا و نا آَشنا می گشودند تا همه فضاهای سبز شهر را در کنار هم به اشتراک بگذارند.

مهندس ترانه یلدا از نهضت پیاده راه سازی برای تهران بزرگ سخن گفت
مهندس ترانه یلدا از نهضت پیاده راه سازی برای تهران بزرگ سخن گفت

با پا گذاشتن اتومبیل به فضای شهری در دورۀ مدرنیزاسیون ابتدای قرن، مدل حرکت در کوچه و خیابان نیز تغییر کرد. البته در قدیم همه در کوچه و کوچه باغ و خیابان پیاده می رفتند…. و مردم هم شهری تر بودند. بعدها با شلوغ شدن شهر و پدیدۀ ترافیک بود که راه رفتن در خیابان مشکل و مشکلتر شد.

ایدۀ اقدام به ایجاد پیاده راه در مسیر رود-دره های تهران از زمانی که دکتر محمد امین میرفندرسکی و یار وفادارشان خانم فتانه نراقی میرفندرسکی تزشان در مورد سر پل تجریش و مسیر مقصود بیک می دانند، مطرح بوده است (سال 1340). این دو بزرگوار بعد از انقلاب هم باز این فکر را در سال 1370 در کادر «طرح کوهساران» برای شهرداری تهران در سازمان زیباسازی مطرح کردند. و کار تا مراحلی از طراحی های اجرائی و حتی اجرا در مسیر مقصود بیک از بازار تجریش تا اتوبان صدر و از زیر آن تا قلهک و داوودیه و سپس تا برخی مراحل بعدی تا سه راه ضرابخانه و سیدخندان هم پیش رفت. و از آنجا بود که ایدۀ لزوم تقویت سبزینگی در طول مسیر رود-دره ها به عنوان عناصر ساختاری و اصلی شهر که تنها نشانه هایی از آن در طرح جامع اول تهران آمده بود، پا گرفت. ایدۀ هادی میرمیران نیز در طرح جامع اخیر تهران از سر گرفتن همین ایده در مقیاسی وسیعتر و ساختاری و جامع بود که با تصویب طرح در دستور کار شهرداری قرار گرفت.

اگر به روند تاریخی تغییرات ساختاری تهران کمی دقت کنیم درمی یابیم که شکل تهران به تدریج عوض شده و کلا 3 مرحله را پیموده است: در مرحلۀ اول سازمان فضایی تاریخی شهر تهران را داریم که بر اساس شکل گیری هسته های 3 گانه در امتداد یک محور شمالی- جنوبی سرتاسری (مربع ناصری، شهر ری، تجریش) بوده که به تدریج فواصل بین آن در دورۀ رضاشاه و پسرش پر شده است.

سپس سازمان فضای شهر موجود و معاصر همراه با توسعۀ شهر شکل می گیرد که در آن پراکنش شعاعی با تمرکزهایی پراکنده و فضاهای فعالیتی اغلب خطی اتفاق می افتد و در این شهر حرکت مدام مرکز شهر به سمت شمال اتفاق افتاده است.

در مرحلۀ سوم و در روند تحول آتی ساختار فضائی کلانشهر در تهران گرایش به تکمیل الگویی شبکه ای ناشی از شبکۀ بزرگراهی دارد که کل تهران بزرگ 22 منطقه ای را پوشش می دهد. در مقیاس این شبکه مراکز متعدد جدیدی به وجود خواهند آمد که تمرکز فعالیت و شهریت را در سراسر گسترۀ کلانشهری تجدید خواهد نمود.

در این شرایط تغییر مقیاس یافته است که محورهای اکولوژیک چند منظورۀ سبز و باز تهران خواهند توانست به عنوان مکان های اصلی و عمومی شهر عمل نمایند. امروز روح سبز تهران محورهای اکولوژیک و ساختاری سرتاسری و کلانشهری رودهای آن است. محورهای دربند، درکه، دارآباد، فرحزاد، و درۀ بالاخره کن، به عنوان مرز شهر تهران در غرب. این محورها که باید به تدریج و در سکانس های گوناگون آن طراحی و احیاء و ایجاد شوند با توجه به بستر طبیعی و جغرافیایی بنیادی تهران از هم اکنون اصل و پایه قرار گرفته اند. شهرداری تهران برای تمام آن ها طرح هایی در دست تهیه دارد و هدف از این دقت  اولویت پرداختن به آن ها در راستای ایجاد ساختاری ماندگار برای کلانشهر تهران، تسریع در ایجاد تصویر ذهنی فراگیری برای شهروندان تهرانی از: گسترۀ فضای کلانشهری، مکان های فراغتی کلان، و محلی در شهر، بازکردن دید شهروندان برای حرکت در شهر، داشتن تصاویری از امکان پیاده رفتن و استفادۀ دوچرخه در شهر تهران و محلات آن، استفاده از مکان های مناسب برای پرداختن به خرید تفریح و فرهنگ به طور هم زمان، و به طور کلی ارتقاء کیفیت و تنوع زندگی در شهر تهران، در مقیاس های مختلف و در ابعاد چند عملکردی بوده است.”

پرسش های حاضران از سخنرانان شب باغهای تهران
پرسش های حاضران از سخنرانان شب باغهای تهران

وی در ادامه افزود:

“در نقشه های طرح جامع، هادی میرمیران برای هر 3 محور نقشه کشید. اما مرحله ای دیگر از طراحی و اجرای پیاده راه ها را هنوز در پیش رو داریم. راه هایی که از داخل محلات موجود به محورهای پیاده راهی و سبز اصلی وصل می شوند و هنوز باید روی تک تک آن ها فکر و طراحی نمود. در واقع هنوز طراحی این محورها و قابل زندگی و سرزنده بودن آن ها تماما در پیش روست. و مسأله هم در اینجا طرح این مبحث در میان دوست داران تهران و ایجاد زمینه برای گونه ای هم اندیشی برای داشتن گام های درست یا به بیان بهتر بر نداشتن گام های غلط در راه شکل دادن به این محورهای چند عملکردی است و منجمله محورهای پیاده بزرگ تهران است.

به نظر من نگاه جامع و وسعت طلب تک تک ما به این محورها و پیاده راه ها و تسری این نگاه به تمام مسیرهایی که در طول این ستون های سرتاسری فضای عمومی ممکن است بتوانند به حرکت پیاده و فضای سبز و باز لازم برای آن اضافه و کمک کنند، باید به دغدغه تمام شهروندان تهرانی تبدیل شود. در روند این کار به کار بردن ابتکارات بدیع و در ضمن اصیل در مقولۀ طراحی محیط و منظر لازم خواهد بود. چه بسا بهتر باشد از هزینه های بالا و انباشتن فضا از سیمان و سنگ و چراغ های رنگی بپرهیزیم. و زرق و برق و کاشی را هم برای جاهای دیگر بگذاریم. این مسیرها باید یک به یک و در هر مقطع یا سکانس با توجه به تعداد زیادی از ابعاد و مسائل پایه ای طراحی شوند.

 در اینجا نکتۀ اساسی همانطور که اشاره شد توجه به طبیعت و جغرافیای شمالی- جنوبی تهران است. بستری از کوه البرز نشأت می گیرد به کوهپایه ها می رسد از تپه های آبرفتی مرز شمال تهران می گذرد و وارد دشت تهران می شود که شهر صفوی در ابتدا در آن شکل گرفته است و باز به سمت شهر باستانی ری ادامه می یابد. و پس از آن زمین های غنی کشاورزی است که شهر را تغذیه می کند. موضوعی که به عنوان بدیهیات همیشه دانسته اند اما قبل از این کمتر کسی به آن توجه ساختاری کرده است. البته بنده در گزارش طراحی شهری طرح جامع اخیر با این مبانی جلو رفته ام. ولی این گزارشات هنوز نه کامل اند نه مصلوب و نه منتشر شده و در اختیار عموم.”

مهندس یلدا در بخشی دیگر از سخنانش به احیاء ساختار باغ ایرانی اشاره داشت و اینچنین گفت:

“دور تا دور جهان هنرشناسان و معماران و طراحان متفکر باغ ایرانی را می شناسند. البته در دهه های اخیر این مفهوم با باغ اسلامی نیز شناخته شده که علت آن وجود باغ هایی به سبک ایرانی در کشورهای دیگر منطقه و نفوذ فرهنگ معماری و باغ سازی ایرانی از شرق به هند و پاکستان از شمال به سمرقند و بخارا و از غرب تا شمال افریقا و اسپانیا از قرن ها پیش تا به امروز بوده است. باغ های ایرانی با حوض و فواره و آب روان قناتش در شاه جوی اصلی همواره به همراه قصرها، کوشک ها و عمارت های زیبا با ایوان ها و تالارهای کاشیکاری و آئینه کاری و ستون هایی که سقف بلند منقوش بر آن ها استوارند در ایران ساخته شده اند و الهام بخش دیگر معماران جهان پیرامون بوده اند.

حتی المان ها و الگوهای اصلی معماری ایرانی مانند حیاط مرکزی مشجر، برای ساختن خانه ها، مساجد، مدارس و دیگر بناها در سرتاسر این سرزمین های پهناور الگو قرار گرفته اند. و هنوز جهانگردان را از شرق و غرب به سوی خود فرا می خوانند. در سمرقند ترک زبان، باغ های عهد تیموری هنوز نام ایرانی خود را حفظ کرده اند: جهان نما، دلشگا. و در جنوب اسپانیا باغ های الحمرای گرانادا گوی سبقت را در زیبایی و ظرافت های هنرهای معماری که در بناهایشان به کار رفته از جهان اسلام ربوده اند.

این گذشته های پر افتخار همه در حالیست که امروز در کشورمان ایران، هر روز باغ ها و عمارت های کوچک و بزرگ گامی به سوی نابودی برمی دارند و به دست فراموشی سپرده می شوند. گاه تلی از خاک و گاه مکانی برای بالا آمدن برجی و دکانی….

به تازگی مد شده تقصیر را گردن گسست فرهنگی تاریخی در دنیای مدرن، اقتصاد رانتی مریض، دوره و زمانۀ تسخیر شهرها توسط روستائیان علاقه مند به شیوۀ زندگی مدرن آپارتمانی و امثال آن می اندازند. غافل از اینکه خود ما به ویژه جامعۀ حرفه ای و طراحان و معماران مسئولیم! و در این دوره نه تنها به ارزش های اصیل معماری و میراث مان کم توجهی کرده ایم؛ بلکه با سهل انگاری و گذاشتن سیاست ها و ضوابط غلط برای ساخت و ساز در شهرها دست سایرین و سودجویان را در تخریب باز گذاشته ایم.

چه سود که بگوئیم صدها هکتار باغ بی مثال در شمال تهران از بین رفت و هنوز می رود؟ مائیم که سکوت کردیم. خود مردم، شهر را فروختند و ساختند و شرایط و ابزار فنی این روند قهقرایی هم البته به تدریج توسط متخصصان و شهرسازان در دفاتر مشاوره برای مسئولین در دولت و شهرداری فراهم شد. و بهانه های همکاری نیز مشخص و کلیشه ای در بین دوستان حرفه ای جا افتاد: «اگر من نکنم دیگری خواهد کرد!» یا «قیمت زمین خیلی بالاست و باغ در شهر دیگر جواب نمی دهد!» به هر حال چه می شد گفت به مالک جدید باغی که به قصد پولسازی باغ را از مهاجری به غرب خریده؟ او با سرمایه اش اقتصاد مسکن را می چرخاند. باغ های شمیران و قصدالدشت شیراز هم می توانند به حومه های بالاتر بروند. این بود نتیجۀ سیاست های شهرسازی دورۀ سازندگی در ایران و لابد چاره ای هم نبود؟!

البته شهرداری هم اقدامات چشمگیری برای جبران این قضیه کردند. فضاهای سبز اطراف بزرگراه های تهران به تدریج و واقعا به زیبایی ایجاد شدند. و معدود باغ مانند باغ های قیطریه در تهرهن توسط شهرداری خریداری و به پارک تبدیل شد… ولی هیچکدام باغ ایرانی نشد؛ یعنی با اینکه به تدریج از آب قنات های شمال تهران برای آبیاری فضاهای عمومی استفاده می شود اما اصول باغسازی ایرانی در آن رعایت نمی شود (درختکاری به جای چمنکاری، تراس بندی به شیوۀ باغ تخت به جای حفظ شیب های تپه ها و …).”

وی در خاتمه با ذکر نکاتی درراستای ارائۀ راه حل برای تجدید منظر باغ ایرانی و برای نجات آنچه باقی است اینچنین بیان داشت:

“حال چه می توان کرد؟ برای تجدید منظر باغ ایرانی برای نجات آنچه باقی مانده است؟ برای استفاده از مفهوم و جوهر ناب باغسازی و معماری ایران….

پاسخ سهل است استفاده از اصول و عناصر معماری باغسازی ایرانی البته به روش و با مصالح و تکنیک امروزی در هر فرصتی که دست دهد و سعی در:

ترانه یلدا در ادامه به احیاء ساختار باغ ایرانی اشاره کرد
ترانه یلدا در ادامه به احیاء ساختار باغ ایرانی اشاره کرد

-خرید باغ های قدیمی باقی مانده در تهران و دیگر شهرهای قدیمی ایران

-حفظ عمارت ها و باغ های قدیمی و استفادۀ جدید از آن ها

-تشویق افراد توانا به خرید و وقف باغ های قدیمی

-جلب توجه معماران جوان به اصول فنی و معماران باغ ایرانی

-استفاده از المان های معماری ویژه باغ ایرانی مثل کوشک و تالار و دیوار و دروازه

-شناساندن معجزۀ قنات و بازیابی و تعمیر قنات های قدیمی

-حفظ فضاهای باز بزرگ عمومی در شهرها و ایجاد امکان تفرج و گردش در آن ها برای مردم شهر

-کاشتن درختان میوه و توت در تراس بندی ها با دیواره های خشکه چینی

اختصاص باغچه ها و جالیزهای عمومی در محلات برای مردم محله

کاشت درختان در حاشیه کوچه ها و خیابان های جدیدو قدیم شهر

 

واضح است که شیوه های زندگی امروزی عموم مردم را نمی توان به عقب بازگرداند اما می توان از تمام زیبایی های استفاده و تماس با باغ ایرانی را در فضاهای عمومی سبز شهری احیا نمود. این کار به آگاهی و اشراف و علاقۀ همگان، به ویژه مسئولین شهرداری ها به امکان پذیری این کار بستگی خواهد داشت. به امید آن روز

تلاش خواهیم کرد!”

در این بخش فیلم مستند باغ های گمشده به کارگردانی هادی آفریده به نمایش گذاشته شد.

هادی آفریده، کارگردان مستند باغهای گمشده
هادی آفریده، کارگردان مستند باغهای گمشده

در واپسین لحظات این مجلس، جلسۀ پرسش و پاسخ با حضور کارگردان فیلم، هادی آفریده و مهندس ترانه یلدا و میهمانان حاضر در این مجلس برگزار شد. متن این گفت و گو بدین شرح است:

-خانم یلدا! برای وضعیت باغ های ایران چه کار می شود کرد و در سه سال آینده چه اقداماتی برای این امر برنامه ریزی شده است؟

ترانه یلدا: کمی داستان مثل نوش داروی بعد از مرگ سهراب است! این باغ هایی که در این وضعیت خشک هستند و با توجه به خشکسالی دوره ای این سال ها خیلی مشکل است بشود این باغ ها را دوباره تجدید کرد. تنها کاری که می توان انجام داد و امروز هم شورای شهر دنبالش هست و احتمالا قدم های اولیه ای برای آن کار برداشته می شود این است که چیزی حدود یک ماه پیش در جامعۀ مشاوران که ما همه عضو آن هستیم این جلسه گذاشته شد و معاون وزیر و شهرداری ها همه آمدند و گفتند جدا می خواهیم جلوی تخریب باغ ها را بگیریم. اما راه حل هایی که پیش کشیدند خیلی قانع کننده نبود؛ یعنی گفتند که دیگر همه باغ ها از بین رفته است ولی قرار بر این شد که یا این روند به همین ترتیب ادامه پیدا کند که در واقع یک سیاه چاله است و در تهران سقوط می کند یا کلا دیگر اجازۀ ساخت و ساز در باغ ها و مصوبه برج- باغ مورد تحلیل قرار گیرد. چرا که بر اساس این مصوبه چیزی حدود 25 سال در تهران ساخت و ساز در باغ مردم انجام شد که اصول و قوانینی هم که برای این کار گذاشته شده بود که البته رعایت نشد؛ یعنی گفته بودند که روی سی درصد از زمین آن باغ بنا ساخته شود و … اینگونه نشد و اینطور شد که برج را ساختند و زیرش به اندازۀ هشتاد درصد و گاهی صد در صد پارکینگ قرار گرفت! و ریشه های درختان همه در پارکینگ رفت و داستان منتفی شد!

امروز قانون حفظ و گسترش باغ ها و فضای سبز دوباره زنده شد! یعنی قانونی که وجود داشته و بر اساس آن می بایست تمام این اتفاقات نمی افتاد! امروز این قانون پایه قرار گرفته و گفته اند ما سعی داریم باغ های موجود را تبدیل به فضاهای پذیرایی و گردشگری کنیم. به نظر من این راه حل شدنی نیست!

-خانم یلدا! با وضعیت کنونی قنات های تهران آیا ساخت باغ های جدید به عنوان یک طرح می تواند مطرح شود و ممکن است؟

مهندس یلدا: خب آب قنات و چشمه همه از کوه می آید وقتی روی کوه برف می نشیند این برف ها نفوذ می کند و وارد قنات و چاه می شود و موقعی که زلزله می آید برخی جاهای سنگ شکاف می خورد و از آنجاها آب بیرون می زند. یعنی زلزله با شهر و آب رابطۀ نزدیک دارد. اما داستان این است که آب مصرفی این جمعیت در جایی که باید و شاید و در بخش تصفیه های محلی، تصفیه شده و راحت می تواند برای آبیاری باغ ها استفاده شود. اگر ما در شهرمان بتوانیم از بالا تا پایین، قدم به قدم تصفیه خانه های محلی داشته باشیم و قنات ها را احیاء کنیم، کف رودخانه را سیمان نکنیم و بگذاریم اب فرو برود و به طبیعت را احترام بگذاریم، معلوم است که می توانیم باغ داشته باشیم و باغ هایی که منهدم شده است را احیاء کنیم. وضعیت زندگی مردم ما نسبت به قدیم فرق کرده است. در زمان قدیم خانه های ما حیاطی داشت. همگی در این خانه ها می نشستیم و فضای سبز داشتیم. امروزه همه در آپارتمان هستند. پس باید برای این قشر فضای عمومی فراهم شود. این فضای عمومی را شهر و شهرداری باید فراهم کند. یعنی شهرداری و مردم.

علی دهباشی در شب باغهای تهران
علی دهباشی در شب باغهای تهران

-آقای آفریده! فیلم شما از یک قانون تبعیت می کند که دو قسمت دارد: یکی نوستالوژی و یکی فاجعه. چگونه می توانیم از این مرز بیرون بیاییم؟

هادی آفریده: نوستالوژی و فاجعه در فیلم در هم تنیده می شود و تنیده شدن آن واقعا ایجاد درام کرده است. این درام وضعیتی است که همین الان در موردش حرف می زنید. یعنی یک شرایطی که امروز ما را گرد هم آورده  وواکنشی است به کنش هایی که ما در روی این پرده می بینیم. واقعیت این است. این ها از هم جدا شدنی نیست. مخصوصا فیلمی مثل این که در ساختار فیلم-مقاله تلاش می کند پژوهش هایی را که در رابطه با باغ های تهران یا تخریب آن ها هست به مخاطب انتقال دهد. چهار سال پیش بود که برای پژوهش های این فیلم کار را با استاد انوار شروع کردم. فکر می کنم ایشان تنها کسی است در ایران که می تواند از حدود200 سال پیش تا به امروز مکان های باغ های گذشته را با مکان های فعلی آن ها تطبیق دهد.  وقتی کار را شروع کردیم کل ماجرا تراژدی بود.  اینکه قدم به قدم قدم با باغ هایی روبرو می شدیم که تنها نامش هست و از باغ هیچ اثری نیست. باور نکردنی بود! هکتارها باغ در همین منطقه ای که نشسته ایم وجود داشته است و دور میدان فلسطین کنونی تا 20 سال پیش خانه های بزرگی بود و باغ هایی وجود داشت. شاید اگر این اتفاق بخواهد در فیلم باغ های گمشده دوباره ثبت شود، تعدا این باغ ها به بیست درصد هم نرسد.

-ساخت این فیلم چه مدت طول کشید و از چه منابعی در ساخت آن استفاده کردید؟

هادی آفریده: از سال 90 که من فیلم مستند بلند «چنارستان» را ساختم همچنان تا به امروز متمرکز بر روی تهران فیلم می سازم. چنارستان فیلمی در مورد خیابان ولیعصر  بود و بعد این فیلم «باغ های گمشده» و بعد از فیلم مستندی در مورد معماری تهران به نام «به سبک تهران» از دورۀ قاجار. اما ساخت فیلم باغ های گمشده حدود یک سال و نیم طول کشید و تقریبا شش ماه تولید و یک سال پروسۀ پژوهشی بود. به غیر پروسۀ پژوهشی و کتاب خانه ای، پیدا کردن آرشیو و اسناد زمان بر بود. البته بعد از این فیلم یک مستند بلندی کار کردم که در مورد باغ های ایرانی در کویر و فلات خشک ایران است که ما دو سال هم روی آن پروژه زمان گذاشتیم با عنوان «پردیس های خیال».

-آیا بهتر نیست در این فیلم هایتان بخشی را هم به راه حل هایی برای فجایع موجود اختصاص بدهید؟

هادی آفریده: در سکانس پایانی فیلم که توضیح می دهد سوداگری در ساخت و ساز، طمع شمال شهر نشینی خب همل این ها نوعی راه حل است! به شخصه خود من برای فیلم سازی تلاش می کنم تنها با نشان دادن شرایط موجود، آن کنش گری اجتماعی بوجود بیاید. سعی می کنم از طرف خودم راهکار ندهم. هر چند در مورد این فیلم گه بخصوص ما آن را در شورای شهر دورۀ قبل نمایش دادیم و بعد در دانشگاه پلی تکنیک تأثیرات اجتماعی خود را داشته است و خب با این کار مصوبۀ برج باغ ها که چیز مهمی بود به حالت تعلیق درآمده است و تلاش کردند جلوی اجرای آن را بگیرند.

هارون یشایایی در پرسش از سخنرانان
هارون یشایایی در پرسش از سخنرانان

– ساخت اینگونه فیلم ها در شرایط کنونی بسیار مهم و مؤثر است.

هادی آفریده: بله درست است؛ اما بودجۀ این فیلم ها از زیر سنگ بیرون می آید. مثل آبی که از قنات به باغ می رسد و هیچ حامی ای ندارد.

-چرا باغ های طرشت را در این فیلم نبود؟

هادی آفریده: چون روی نقشۀ تهران قدیم ما این باغ ها را نداشتیم و تمرکزمان بیشتر روی تهران قدیم بود تا  شرایط کنونی و هدف ما تطبیق شرایط دویست سال پیش نسبت به شرایط کنونی بود.

-تصاویر فیلم های ناصرالدین شاه که در فیلم باغ های گمشده استفاده کردید را از کجا به دست آوردید؟

هادی آفریده: تصاویر ناصرالدین شاه در مجموعۀ کاخ گلستان بود. حدود 7 سال پیش فیلم های عصر قاجار پیدا می شود و به مناسبت صد سالگی سینما آقای شهریار عدل این ها را به فرانسه می برند تا مرمت شود و این تصاویر همان گنجینۀ کاخ گلستان است که توسط ایشان در فرانسه بازسازی شده و امروز در این فیلم استفاده شده است.