استانبول/ فریبا وفی
متن سخنرانی در شب اورهان پاموک
خانه اندیشمندان علوم انسانی
برای من ادبیات اورهان پاموک منفک از ادبیات ترکیه نیست که سالها با آن مانوس بودیم و هستیم. خوانندگان ایرانی، هنوز هم مشتاق و پیگیر رمان و داستان و شعر ترکیه هستند. کتابهای نویسندگانی چون یاشار کمال، عزیز نسین، لطیفه تکین، الیف شفق و شاعرانی چون ناظم حکمت و اورهان ولی و دهها شاعر و نویسنده دیگر ترک در کتابخانههای ما جا دارند. اورهان پاموک با کتابهایش، هوای تازهای به این گنجینه دمید و آن را غنیتر کرد.
من سالها پیش با داستان آدمهای مشهور ـ این داستان با عنوانهای دیگری نیز ترجمه شده ـ با قلم اورهان پاموک آشنا شدم و از آن به بعد خواننده پیگیر این نویسنده بودم. در مورد آثار او میتوان ساعتها بحث کرد ولی مایلم از کتابی که در میان آثار پاموک، بیشتر از همه تحتتاثیرم قرار داد، بگویم. از کتاب استانبول او.
من بارها به استانبول سفر کردهام اما بعد از خواندن کتاب استانبول، سفر واقعیام به این شهر آغاز شد. این بار با همراهی پاموک به استانبول رفتم و بیش از پیش معتقد شدم که تنها رماننویس میتواند از کالبد ساده شهر زادگاهش بگذرد و به لایههای زیرین و پنهان آن و به عبارتی به روح آن نفوذ کند و تصویری چند بعدی از آن پیش چشمان ما بگسترد.
چنانچه در کتاب نیز ذکر شده تا اوایل قرن بیستم اغلب تصاویری که از استانبول ارائه میشد از چشم غربیانی بود که به استانبول سفر میکردند. سیاستمدارها، سیاحان، نویسندههایی چون فلوبر و آندره ژید، نقاشان و ….
خود استانبولیها کم به شهرشان میپرداختند. پاموک آن نگاه غربی را وام میگیرد تا بتواند با فاصله به خود و شهر خود بنگرد و بدیهی است که از این طریق چیزهای بیشتری میبیند. همین چشم غربی به او امکان میدهد تا شاهدی منصف باشد. به دام احساساتیگری نیفتد. اغراق نکند. در جاهایی شاعر باشد اما واقعبینی و روشنبینیاش را واگذار نکند و استانبول را با شفافیت بینظیری به ما نشان دهد.
اما پاموک فقط یک شاهد نیست. تماشاگر بیخیال شگفتزده هم نیست. او با شهر در تعامل دائمی است. کودکی و نوجوانی و جوانی خود را همراه با تغییرات شهر میکاود و زندگی خود و خانواده و شهر را به هم پیوند میدهد و در این درهمتنیدگی صمیمانه، رابطه ژرف و عمیقِ زیستن در شهر را تجربه میکند.
از نظر پاموک تشخص شهر به موقعیت جغرافیایی و ساختمانهای آن نیست. به رنگها، تصویرها، خاطرههای آن است. خاطرهها و تصویرهایی که در ذهن آدمهای شهر شکل میگیرد. پاموک به این خاطرهها و تصاویر راه پیدا میکند و با ریزبینی و ظرافت بینش و طرح و رنگآمیزی از استانبول شخصیتی متشخص و زنده میسازد. گویی که استانبول عضوی از اعضای خانواده است. پاموک با همه دانش خود و احاطهای که به تاریخ شهرش دارد و با همه حساسیت و عاطفه خود با شهر به گفتگو مینشیند و شهر نیز گویی در واکنش به این همه خلوص، سخاوتمندانه خودش را در اختیار نویسنده قرار میدهد.
نویسنده گرفتار حزن است اما ساده از آن نمیگذرد. حزن خود را ردیابی میکند و به استانبول محزون میرسد و سپس با دقت و با موشکافی به تجسس چرایی آن میپردازد. برای پاموک دلتنگی و اندوهی که در غروب استانبول حس میکند یک امر شخصی نیست. انعکاسی از اندوه و دلتنگی شهر است. اندوهی که از ویرانههای استانبول و از شکوه از دست رفته و فلاکت آن مایه گرفته و در آثار نویسندگان و شاعران و در ترانهها و حتی در فیلمها بازآفرینی شده و تداوم پیدا کرده است.
کتاب استانبول برای من بسیار الهامبخش بود. چرا که همراه با خواندن آن، کتاب دیگر نانوشتهای را نیز میخواندم. کتاب شهرهای خودمان را که هیچکدام تشخص واقعی در ادبیات پیدا نکردهاند و به کمال نگاشته نشدهاند. با چشم تازهای که از نویسنده وام گرفتم در خیابانها و کوچه پسکوچههای تبریز و تهران ـ دو شهری که سالهای زندگیام را در آنها گذراندهام ـ پرسه زدم و از خودم پرسشها کردم. و کتاب خوب چنین کاری با آدم میکند. او را ترغیب به پرسیدن میکند. آیا استانبول چنین ظرفیتی برای تبدیل شدن به ادبیات داشته یا پاموک نویسنده توانایی بوده که توانسته شهر را با همه پیچیدگیهایش وارد ادبیات کند. پاسخم به این سوال را آسان پیدا کردم؛ هر دو. هر دو یکدیگر را به چالش کشیدهاند و حاصل کار کتابی است که من آن را میخوانم و باز از خودم میپرسم رابطه ما با شهرمان از چه جنسی است و چرا شهر با فاصله از ما میایستد و در مقابل زیست هنرمندانهاش در ادبیات مقاومت میکند. کتاب استانبول ما را با سوالهای زیاد تنها میگذارد.