شب اسماعیل کهرم برگزار شد/ پریسا احدیان

 

* عکس های این نشست از : ژاله ستار، مریم اسلوبی و مجتبی سالک

عصر شنبه، هفدهم تیرماه سال یکهزار و سیصد و نود و شش، دویست و نود و هفتمین شب از مجموعه شب های مجلۀ بخارا، با همراهی فصل نامۀ صنوبر به شب «اسماعیل کهرم» اختصاص یافت.

در ابتدا علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به میهمانان حاضر در این نشست، از شخصیت علمی اسماعیل کهرم گفت:

“بیش از یک سال از جلسۀ دیدار و گفتگوی ما با استاد کهرم در باغ بنیاد موقوفات افشار،  از سلسله دیدارهای کتابفروشی آینده می گذرد. از آن روز و آن جلسه که صحبت های گرم و پر شور استاد کهرم را دیدند و شنیدند، دوست داران ایشان و محیط زیست مکرر یادآور شدند که شبی را به افتخار استاد کهرم برپا کنیم.  بسیار خشنودیم که اکنون به یمن انتشار نخستین فصلنامۀ صنوبر به آن نیت جامۀ عمل بپوشانیم.

دربارۀ استاد ضرورت ندارد که شرح حال و فهرست آثاری را عرضه کنم. زیرا همگی بارها و بارها از مقالات و کتاب های ایشان بهره مند شده اید. یا در طی چندین دهه در مراکز علمی و دانشگاهی دانشجوی ایشان بوده اند. به چند نکته از ایشان اشاره می کنم:

آنچه که برای من در طی این نشست و برخواست ها و دیدار ها دست یافته است زندگی پر از شور و شوق ایشان است. این جوشش و عشق به زندگی در دقایق ساعات و ماه ها و سال های عمر شریفشان جاری بوده است. شاید و حتما اینطور هست که بسیاری از ما با نا مرادی ها و ناملایماتی که استاد در زندگی داشتند بی اطلاع بوده باشیم و هستیم. چون هرگز از ایشان نشنیدیم که گله و شکوه ای از زندگی بیان شده باشد. علی رغم آنچه که این شرایط برای همه می تواند وجود داشته باشد، همیشه با لبخند و شور ما را پذیرفته اند. ایشان این جوشش و عشق به زندگی را از سرچشمۀ وطن پرستی و عشق میهن به دست آورده است. استاد ما از شوره زارهای کویر تا دریای خزر، از قله های کوه دماوند تا خلیج فارس را با پا ی اراده و عشق درنوردیده است. و تک تک سلولهایش مالامال خدمت به میهن است. علی رغم اینکه پیشنهادهای وسوسه برانگیزی برای تدریس و مراکز علمی خارج از کشور داشتند. هرگز حاضر نشدند که مام میهن را ترک کنند. ماندند و در کوه ها و دشت ها و کلاس های درس برای حفظ ایران و منابع طبیعی و محیط زیست آگاهی دادند، مبارزه کردند و امروز یکی از قهرمانان به حق این میدان هستند.”

علی دهباشی از زندگی پر شور و شوق استاد کهرم سخن گفت
علی دهباشی از زندگی پر شور و شوق استاد کهرم سخن گفت

 

سردبیر مجلۀ بخارا در ادامۀ سخنان خود به نخستین شمارۀ مجلۀ صنوبر که فصل نامه ای در رابطه با محیط زیست است، اشاره کرد و بیان داشت:

“امروز جشن رونمایی شمارۀ یک مجلۀ صنوبر است. خانم مانیا شفاهی و همسرشان آقای محمدحسین حائری که هر دو از دانشجویان استاد هستند و سوابق و خاطرات بسیاری دارند، دارای همتی بلند و کوششی بی وقفه در این کار هستند که من به این زوج ایران دوست آفرین می گویم که با اندوختۀ خودشان و فقط با ارادۀ خودشان بدون هیچ کمک مالی از جایی پای در راه ادای دین به وطن خود گذاشتند.

بدیهی است که خانم شفاهی و آقای حائری در انتظار یاری های دوست داران محیط زیست هستند که آن ها را در این راه دشوار و اما بزرگ تنها نگذارند. از مهندس گلزار عزیز و همسر و دخترشان  تشکر می کنم که امشب به لطف و حمایت این زوج ایران دوست شکل گرفت.”

سپس مانیا شفاهی، مدیر و سردبیر فصلنامۀ صنوبر از انگیزۀ خود جهت انتشار این مجله و دوران شاگردی اش در نزد اسماعیل کهرم چنین گفت:

“سفر کردن در زندگی یکی از بزرگترین دلخوشی های من است. هر سفر زمینۀ ظهور دیدگاه و تجربه ای متفاوت در حال و روزم می شود. هر سفر حس و حال و هوای مربوط به خودش را در من می آفریند و گاهی تا مدت ها این حس و حال با من همراه می شود و چه بسا تعدادی نیز خیال دارند تا همیشه با من باشند. از زمانی که شرایط طوری مهیا شد که بتوانم به مکان هایی خارج از ایران سفر کنم در طول این سفرها فقط و فقط به سرزمینم فکر می کردم و به مقایسه پرداختم. در هر مقایسه غصه خوردم از بی مهری هایی که به سرزمین من می رود. غصه خوردم خیلی زیاد ولی غصه ها بیش از آنکه باعث دلزدگی و فرار از سرزمینم شود بیش از پیش مرا دلبسته کرد. و هر بار بیشتر از قبل این حس دلبستگی در من پرورش یافت. این اندیشه ها

بعد از هر سفر مرا رها نکرد و آرزویم این شد که بتوانم علت اتفاق مثبتی هر چند خرد شوم. در جهت شکوفایی و بهبود شرایط و عمیقا این خواسته در من رشد کرد. و به طبع ایده هایی نیز در ذهن پروراندم. زیرا که در دل هنوز امید دارم. هنوز هم به مردمان این سرزمین امید دارم که در آینده ای نه چندان دور با مثبت اندیشی اشان در کنار هم قدم بردارند باشد که میهن خویش را کنیم آباد. اینک تمنای درونم و دست روزگار مرا در راهی قرار داد که بتوانم  قدمی بردارم. سال ها به دلایلی از رشتۀ تحصیلی ام دور بودم. و حال مقدر گردیده تا زمینه ای فراهم شود تا بتوانم در حیطۀ محیط زیست فعالیت کنم. و تمام امیدم این است به قسمت کوچکی از رؤیاهایم جامۀ عمل بپوشانم و همینطور قدر دان اساتیدی باشم که در این راه مرا همراهی می کنند.”

مانیا شفاهی از انگیزه های خود برای انتشار مجله صنوبر سخن گفت
مانیا شفاهی از انگیزه های خود برای انتشار مجله صنوبر سخن گفت

وی در ادامه بیان کرد:

“اما مجلۀ صنوبر  با رویکرد محیط زیستی برآنیم که با پرداختن به تمامی علوم با این مقوله و همچنین بیان مطالب ساده و روان و قابل درک در راستای آگاهی و اثر گذاری هر چه بیشتر بر مخاطب و عموم جامعه و برانگیختن حساسیت آن ها بر محیط زیست قدم برداریم. زیرا معتقدیم که انسان امروز بیش از هر چیزی نیاز به درک صحیح از ارزش و جایگاه این مهم در زندگی خود دارد. و زمانی که به این بینش دست یابد هنگامی است که می توان امید داشت که قدمی در راستای بهبود شرایط کنونی و جلوگیری از تخریب و نابودی هر چه بیشتر آن بر می دارد.”

سردبیر مجلۀ صنوبر در بخشی دیگر از سخنانش با یادی از اسماعیل کهرم گفت:

“امروز روز بسیار بزرگی برای من است و بسیار خوشحالم از مصادف شدن رونمایی اولین شماره مجلۀ صنوبر با بزرگداشت  و تقدیر از دکتر اسماعیل کهرم که در دوران دانشجویی استاد من و همسرم بودند. همیشه اندیشۀ ادای دین به اساتیدی که به من آموختند را در ذهنم پروراندم و امروز فرصتی پیش آمد که در مورد یکی از آرزوهایم تحقق پیدا کند.

در مورد صنوبر باید بگویم این مجله همانند هر کار دیگری هنگام شروع دچار کاستی هایی است. صبوری پیشه می کنم چون یادآوری صحبت های استاد دهباشی که در شروع کار به من می گفتند که روزنامه به مدت یکسال، ماه نامه دو سال و فصلنامه سه سال زمان لازم دارد تا جایگاه خود را پیدا می کند.  با این وجود شاید خیلی از مسائلی که به ذهن شما برسد و یا نقد و تحلیلی دارید، مطالبی است که شاید به ذهن من هم رسیده باشد؛ ولی به دنبال پیشنهاد‌ها سازندۀ شما عزیزان هستم و باور دارم که در کنار تشویق و انرژی های مثبت به همان نسبت انتقادهای سازنده هم باعث بهبود در کار می شود. و امیدوارم من هم بتوانم این ظرفیت انتقاد را در مورد کارم بالاتر ببرم.”

وی در خاتمه گفت:

“این نشریه قسمتی از تاریخ مطبوعات ایران خواهد بود؛ چرا که من نه به دنبال نام و شهرت نیستم و با آرزوی کوتاه مدت نیامدم. و  به دنبال ادامۀ راه هستم. به این امید آمده ام که به بخش مهمی از مسائل سرزمینم بپردازم. مسائلی که شاید عده ای آن را سیاست، عده ای فلسفه، عده ای تاریخ و عده ای آن را ادبیات بدانند. منتهی من با قبول اینکه هر یک از آن ها نقش مهمی دارند به رشتۀ مورد علاقۀ خودم می پردازم و به مسائلی که درد مشترک ماست. و دست یاری به سوی شما عزیزان دراز می کنم، شاید گام کوچکی برزای  معضلات سرزمینمان ایران برداریم.  

در آخر هم از همۀ متخصصین این امر عاجزانه می خواهم تا صبورانه در نشر واقعیات و دانش مربوط به این رشته با زبان ساده و قابل درک و ایجاد درک صحیح مسائل این مهم تلاش کنند تا فاصلۀ زیادی  که بین متخصصین هر امر و عوام وجود دارد روز به روز کمتر شود و با این اتفاق و گفتگو و همدلی هر چه بیشتر شاهد اتفاقات خوب خواهیم بود.

 در انتها مراتب تشکر و قدردانی خود را بیان می کنم: از همسرم تشکر می کنم که  بی اغراق بدون حمایت و دلگرمی هایش و خانواده اش این امر میسر نبود. پدر و مادر عزیزم و خانواده ام که امروز هر چه دارم از برکت وجود آن هاست. استاد علی دهباشی عزیز که زبانم قاصر است از بیان حمایت های بی دریغ  و صبوری ایشان در آموختن به من. از خواهر عزیزم مریم که موجبات آشنایی من با استاد علی دهباشی را فراهم کردند و باعث تولدی دیگر در زندگی ام شدند. اساتید و بزرگواران نازنینی که قبول دعوت کردند .و در این جلسه شرکت کردند. استاد کهرم عزیز که این مدت بی دریغ من را حمایت کردند و  در برداشتن این قدم بزرگ به من انرژی دادند وخوشامدگویی ویژه برای مادر استاد کهرم که منت گذاشته و تشریف آوردند. آقای گلزار و خانوادۀ محترمشان که همیشه حامی کارهای فرهنگی هستند. از جناب آقای امید ابراهیمی و نشر نظر سپاسگزارم. اساتید محترمی که لطف فرموده و در این شماره مقاله دادند:  خانم ژاله آموزگار، جناب آقای نصرالله پورجوادی، استاد کامبیز درم بخش که اجازه دادند از طرح های محیط زیستی اشان در این نشریه استفاده کنم، خانم فریدۀ فرجام که اشعارشان را در این شماره در اختیار ما قرار دادند و دوستان عزیز دیگر که در تولید محتوا همکاری نمودند. خانم شهلا فروزان فر و آقای عرفان مجیب که دلگرمی ها و حمایت هایشان برای من بسیار با ارزش بوده است، خانم نسیم خیرخواه، خانم شهرۀ صدری، جناب آقای رامین محمدی، جناب آقای احمد بحری از محیط‌بانان عزیز در استان قم، حبیب دانشور  و دوستان عزیز گروه مردم‌نهاد  «نفس»، خانم فاطمه باباخانی و خانم آیدین پورخامنه عزیز، و دوستان و همکاران عزیز دیگر خانم فرزانه  قوجلو سردبیر محترم مجلۀ کاروان و در بخش گرافیک آقای خیرالله اصغری و هادی افتخاری و سعید کاوندی و دوستان عکاس و هنرمند آقای جواد آتشباری و مجتبی سالک و ژاله ستار و مریم اسلوبی و جناب آقای میثم میر زنده دل که پروژۀ عکاسی سکوت دریاچۀ ایشان را می توانید بر روی سایت مشاهده کنید. جناب آقای نصور نقی پور در طراحی وب سایت مجله زحمت  کشیدند. خانم نسیم کریمی، آقای امیر شفیعی و آقای محمد نورین. سپاس از همگی شما.”

شب اسماعیل کهرم
شب اسماعیل کهرم

در بخشی دیگر از  شمارۀ یک فصلنامۀ صنوبر با حضور  اسماعیل میرفخرایی، محمد درویش، میترا حجار، مهندس محمد حسین حائری، سید محمد مجابی، مهندس گلزار، مهندس هوشنگ ضیائی و مانیا شفاهی رونمایی شد.

رونمایی از مجله صنوبر
رونمایی از مجله صنوبر
اهدای  مجله صنوبر توسط استاد اسماعیل کهرم
اهدای مجله صنوبر توسط استاد اسماعیل کهرم

دیگر سخنران این مجلس، اسماعیل میرفخرایی از نقش رسانه ها و صدا و سیما در بخش فرهنگسازی محیط زیست گفت:

“از زحمات خستگی ناپذیر علی دهباشی تشکر می کنم که وقتی پوستر شب های بخارا و تصاویر رفقای مانده و رفته را می بینم که ایشان از آن ها تقدیر کرده اند، متوجه می شوم که ایشان چه کوششی داشته اند.

دیروز در یک مجلس ختم بودم آقایی از ارزش انسان به حق صحبت می کرد و بخش بیولوژی انسان را مطرح می کرد. از این آقا یاد گرفتم که اگر انسان به خودش ارزش بگذارد، به محیط و موجودات دیگر اهمیت می دهد. یکی از گرفتاری هایی که ما داریم این است که ارزش انسان را آنطور که باید به انسان نشان نمی دهند. یکا‌یک شما آدم های ارزشمندی هستید که برای ارزش گذاری به یک انسان گرد هم آمدید. بدیهی است تا وقتی به خودمان ارزش نگذاریم نمی توانیم به اشخاص دیگر ارزش بگذاریم. خب به این موضوع توجه نمی شود. ما در هر ارتباطی یک آدم فُرم داریم و یک آدم محتوا. خب اتفاقاتی در رسانه های می افتد که بیشتر آدم هایی که می آیند آدم محتوا نیستند. بیایید به محتوای آدم ها احترام بگذارید و نگاهی به این دید سیاسی نداشته باشیم و کهرم را از مردم ایران محروم نکنیم. رشتۀ من ارتباطات است. دکتر کهرم از محتوا آمده اند و اطلاعاتی به دستگاه های رسانه ای می دهند  پس از فرم به محتوا رسیدیم. دکتر کهرم خودش محتوا است

اسماعیل میرفخرایی به نقش رسانه ها در حفظ محیط زیست پرداخت
اسماعیل میرفخرایی به نقش رسانه ها در حفظ محیط زیست پرداخت

وی در ادامه اظهار داشت:

“شرایط رسانه ها در دنیا عوض شده است. وقتی شما شخصی مثل استاد کهرم دارید و مجله ای کم سواد می نویسد که ایشان با صدای پرنده معروف شده اند، بسیار تأسف می خورم که اینطور لجبازی می کنند. بنده در همین چند ماه اخیر در یک سفر به مکان محیط زیست رفتیم. به حدی این محیط بان ها آدم های خاص و انسان واقعی بودند. خب این ها صدا می خواهند. ما یک فیلم مستند می گذاریم که بدترین حالت محیط زیستی و درندگی دو حیوان غالب و مغلوب را نشان می دهیم. ما دربارۀ پرندۀ صحبت می کنیم. درست است بسیاری پرنده را در آسمان نمی بینند و در خورشت می بینیم. این آدمی که تهیه کننده است، محتوا ندارد بلکه فرم دارد و فرمش هم خوب نیست.مشکل ما این است که این دستگاه مهندسی را در اختیار فرم قرار می دهیم. اگر ما دکتر کهرم را داریم که آدم محتوا است، این محتوا باید به این مسائل برسد.

مدلسازی هایی که کردیم، مدل های فرم غلطِ خاکی بوده است ولی خاکی ای که قدر خود را نمی دانسته است. از علی دهباشی تشکر می کنم که آدم های محتوا را در این برنامه آورده اند و این تصویری که اینجا می بینم با تصویری که در خیابان می بینم، فرق دارد. نمی دانم ایران این است یا آن! برخی دوستان می گویند که ما ترک رسانه می کنیم! آخر چگونه می شود!

 کسی که محتوا ندارد و اهمیت یک شامپانزه را نمی داند و اهمیت انسان را نمی شناسد، بعد می گوید انسان با ماورا در ارتباط است. شما صبح درخت منزلتان را نگاه کنید، فتوسنتزی که انجام می دهد و باید یک کارخانه انجام دهد. آیا این عبادت نیست؟ آیا دیدن پرنده ای که دکتر کهرم بدان توجه می کند، عبادت نیست؟ که ما پرنده را می گیریم و در بازارها تکه تکه می کنیم. باید به این نقش ها توجه داشت و به نظر من ایران  همیشه زنده است.”

در دقایقی از این نشست،  آلبوم عکس های زندگیِ کودکی تا سفرهای علمیِ دکتر اسماعیل کهرم ورق خورد.

سپس علی دهباشی در ادامۀ سخنان اسماعیل میرفخرایی گفت:

“استاد میرفخرایی دو نکتۀ خیلی مهم را بیان کردند. ایشان اگرچه دور از رسانه هستند اما بیش از همۀ ما از مفهوم رسانه و نقاط ضعف دستگاه ها آشنا هستند. و امیدورام دست اندر کاران این انتقاد صمیمانه را به کار بگیرند. دوم اینکه واقعا چه عبادتی بهتر از تأمل در آفریده های خداوند و چه نوع پی بردن به عظمت خداوند جز تأمل در طبیعت. طبیعتی که هر بخش آن نمونه ای از عظمت پروردگار و قدرت او است. استاد میرفخرایی ما یادآور شدند که اگر اهل عبادت هستید از همین جا شروع کنید و به عظمت خالق پی ببرید  و به طبیعت احترام بگذارید.”

دیگر سخنران، میترا حجار از ویژگی های شخصیتی و کلامی اسماعیل کهرم چنین گفت: 

“استاد کهرم  بسیار سخنران خوبی هستند. شما امشب سخنرانی های بسیاری خواهید شنید و همه چیز خیلی سریع اتفاق می افتد ولی من امشب به درستی به خاطر دارم که ایشان سال گذشته در خرم آباد چه سخنرانی کردند و تمام جملاتشان در ذهن من مانده است. باید جملات خاصی باشد که وقتی چند ماه بعد در خیابان قدم می زنید و یا پشت فرمان ماشینتان نشسته اید، به یادش بیفتید و برایتان الهام بخش باشد. این مهم ترین اهمیتی است که دکتر کهرم دارد.

برای ما که محیط زیست را دوست داریم، شرایط چندان جالب نیست. تمام چیزهایی که مردم دیگر از آن ممکن است به عنوان توسعه و پیشرفت کار بکنند برای ما خیلی دردآور است. مردم خبر شنیدن کشیده شدن یک اتوبان به شمال را می شنوند و خوشحال می شوند. من و خیلی از دوستان دیگر عمیقا متأثر می شویم که چقدر زیست گاه حیوانات نابود شده است و چقدر درخت قطع شده است. مردم خبر توسعۀ نفت را می شنوند ولی ما به خشک شدم تالاب هورالعظیم فکر می کنیم. در این شرایط بسیار بسیار ناخوشایند همیشه دکتر کهرم لبخند می زنندو امید دارند و به ما الهام می بخشند. و این برای نسل ما خیلی اهمیت دارد.

میترا حجار از ویژگی های شخصیتی استاد اسماعیل کهرم سخن گفت
میترا حجار از ویژگی های شخصیتی استاد اسماعیل کهرم سخن گفت

یکی از مهم ترین چیزهایی که ما در این کشور نداریم، داشتن یک الگو است. همۀ بچه ها دوست دارند یک قهرمان داشته باشند. متأسفانه این در کشور ما کم است. وجود دکتر کهرم عزیز از این جهت برای ما اهمیت دارد. خیلی خوشحالم که یک نشریۀ محیط زیستی در کشور ما اتفاق افتاده است. متأسفم که فصلنامه است کاش روزنامه بود. چون اخبار ما زیاد است ولی متأسفانه اخبار بسیار اشتباه به مردم می رسد. همیشه یک اثر مکتوب از این نظر ارزشمند است که شما بتوانید سال ها بعد هم بدان مراجعه کنید. اما در اینترنت ممکن است مطالب و خبرها بنا به دلایلی بعد چند روز حذف شود. می خواهم در پایان برایتان شعری بخوانم که از خود دکتر کهرم یاد گرفته ام:

گر نخل وفا بر ندهد چشم تری هست

تا ریشه در آب است امید ثمری هست

آن دل که پریشان شود از نالۀ بلبل

بر دامنش آویز که با وی خبری هست

علی دهباشی در کنار مانیا شفاهی و استاد اسماعیل کهرم
علی دهباشی در کنار مانیا شفاهی و استاد اسماعیل کهرم

در بخشی از این جلسه گزارش-عکس های مریم اسلوبی از مجلس دیدار و گفتگو در کتابفروشی آینده با اسماعیل کهرم،  به نمایش درآمد.

 

سپس مدیر مجلۀ بخارا با یادی از هنرمندان فعال در سازمان های مردم نهاد مختلف کشور و همراهی میترا حجار و دیگر هنرمندان با مردم در بخش فرهنگ سازی حفظ محیط زیست گفت:

“خانم حجار در کنار دیگر هنرمندان تئاتر و سینما، پیشگام حفظ محیط زیست و آگاهی دادن به اقشار گوناگون بودند و این ویژگی هنرمندان این دوره از تاریخ ایران است که همیشه در امور انسانی، ملی و فرهنگی پیشگام بودند. شما هنرمندان تئاتر و سینما را در کنار دیگر رشته های هنری و ادبی می بینید که با مردم در تماس هستند و همیشه با مردم در صف اول هستند. از آن ها متشکریم.”

سپس سید محمدمجابی ضمن تبریک و تشکر از مجلۀ صنوبر و مجلۀ بخارا برای برگزاری این شب، با بیتی از حافظ سخن خود را اینچنین آغاز کرد:

“افتخار می کنم که مادر استاد کهرم در جمع ما حضور دارند  و تبریک عرض می کنم که فرزندی این‌چنین را تربیت کرده اند.

معاشران گره از زلف یار باز کنید

دمی خوش است بدین قصه اش دراز کنید

حضور خلوت انس است و دوستان جمع اند

ون ان یکاد بخوانید و در فراز کنید

استاد کهرم بزرگوار، دانشمند فرزانه، سخنور عزیز و انسانی فرهیخته که عاشق طبیعت، مخلوقات، خالق یکتا و ایران است. انسانی که خَدوم هست و در کنار این همه مسائل فعال برای اینکه بتواند اثر گذار باشد. خیلی ها سعی دارند همیشه نقد کنند و دنبال راه حل نباشند و این وسیله ای جهت مطرح کردن خودشان است. هر کس هم تنها نقد کند، می تواند در جامعه محبوب تر باشد. اما آقای دکتر کهرم دقیقا در جاهایی که باید حضور پیدا کند، تا اثر گذار باشد و راهی اصلاح شود، فداکارانه حضور پیدا کرده اند. جناب میرفخرایی از اینکه ایشان در یک رسانه باشد یا نباشد، نباید نگران بود. اولا الآن همه رسانه هستند.”

سید محمد مجابی گوشه هایی از خاطرات همکاری با اسماغیل کهرم را نقل کرد
سید محمد مجابی گوشه هایی از خاطرات همکاری با اسماغیل کهرم را نقل کرد

وی در بخش دیگر سخنانش از خاطرات همکاری خود با دکتر کهرم گفت و بیان داشت:

“من در چند مورد افتخار همکاری با استاد را داشتم. در زمانی که قرار بود برنامۀ دولت یازدهم برای آقای دکتر روحانی تنظیم شود. کمیته ای با ریاست خانم دکتر ابتکار تشکیل شد. حضور جدی دکتر کهرم در تمام جلسات و تنظیم یک برنامه باعث شد تا بتوانیم برنامۀ خوبی را به آن دولت تقدیم می کنیم. و افتخار هم می کنیم که دکتر روحانی در برنامۀ خود یک فصل محیط زیست را قرار داد. بعد از آن در سیاست های ابلاغی رهبری برای محیط زیست بود. در اصل پنجاهم قانون اساسی و بعد از آن برنامه هست و  بعدقوانین عادی است و بعد تا انتها جریان بیابد تا به اجرا برسد. ولی فراموش نکنیم که ما فقط در سیاست گذاری نمی توانیم حرکت کنیم که محیط زیست به اثر برسد. و هم در سیاست گذاری و هم در آوردن مردم به سمت اینکه مسئولیت اجتماعی داشته باشند اگر مطالبات زیست محیطی اهمیت دارد مطالبه گران عامل باید باشیم. نمی توان مطالبه گر بود و زباله ریخت و یا با آب جارو کرد و یا نسبت به یک انسان، حیوان و گیاه بی تفاوت بود. ایشان در ده ها جلسه ای که ما برای تنظیم سیاست های محیط زیست داشتیم اثر گذار بودند. و این سیاست ها ابلاغ شد. و بعد از آن در برنامۀ ششم با من همکاری داشتند که یکی از مسائل مهم اش بحث جنگل ها بود. و استراحت جنگل.

چقدر خوشحالم که امروز  در شرایطی در مورد محیط زیست صحبت می کنیم که بحث محیط زیست یک موضوع جدی شده است و در حد صحبت نیست. در زمان آقای خاتمی بحثی در رابطه با محیط زیست داشتیم که البته در دورۀ ایشان هم این موضوع اهمیت داشت. معاون رئیس جمهور آن دوره گفتند که بحث محیط زیست مثل بحث نقش گل قالی است از آنجا به اینجا رسیدیم که همه بدان ورود می کنند. و این مطالبه گری جدی که وجود دارد حضور هنرمندان در این بخش است. چند روز قبل خدمت آقای شیردل نوری رفته بودم. در آنجا لاک پشتی را دیدم که ترک خورده بود و گفتند خانم حجار این را آورده اند که بتوانند حفظ بکنند. این ها ارزش است. ما همه فقط با هم می توانیم برای محیط زیستمان مؤثر باشیم. در داستان سیمرغ همۀ آن سی مرغ هستند.

وقتی نام آقای کهرم می آید دو چیز در ذهنم متبادر می شود، یکی دوست عزیز جناب آقای دکتر سید آهنگ کوثر و دیگری پروفسور میر شمسی، این دو بزرگوار در ذهن من می آیند اما آن چیزی که همیشه از نام ایشان تصور می کنم «درخت» است و به همین خاطر شعری در این باره برایتان می خوانم:

تو قامت بلد تمنایی ای درخت

همواره خفته است در آغوشت آسمان

بالایی ای درخت

دستت پر از ستاره و چشمت پر از بهار

زیبایی ای درخت”

علی دهباشی پس از سخنان دکتر مجابی به شعر درخت سیاوش کسرایی اشاره داشت و با ذکر خاطره ای این شعر را برای حاضرین خواند:

“شعر درخت با صدای سیاوش کسرایی را به یاد می آورم در شبی که در دانشگاه آریا مهر (صنعتی شریف) دانشجویان در آمفی تئاتر دانشگاه جمع بودند و پلیس دانشگاه را محاصره کرده بود و راه خروج نبود. نیمه شب بود و من جوانانی بودم که از باب کنجکاوی در آمفی تئاتر دانشگاه حضور داشتم. از بیرون کیسه های دو ریالی به درون دانشگاه پرتاب می کردند که بچه ها بتوانند با خانواده هایشان تماس بگیرند. و آقای سیاوش کسرایی هم بودند که ایشان با آن صدای رسا شروع به خواندن آرش کمانگیر و بعد شعر درخت کردند. از کسانی که امشب جایشان خالی است و اگر بودند  یکی زنده یاد ایرج افشار که یار استاد کهرم بودند و فریدون مشیری و زنده یاد کسرایی هستند.

اسماعیل میرفخرایی در شب استاد اسماعیل کهرم
اسماعیل میرفخرایی در شب استاد اسماعیل کهرم

همواره خفته است در آغوشت آسمان

بالایی ای درخت

دستت پر از ستاره و چشمت پر از بهار

 زیبایی ای درخت

وقتی که بادها

در برگ درهم تو لانه می کنند

وقتی که بادها

گیسوی سبز فام تو را شانه می کنند

غوغایی ای درخت

وقتی که چنگ وحشی باران گشوده است

در بزم سرد او

خنیاگر غمین خوش آوایی ای درخت

در زیر پای تو

 اینجا شب است و شب زدگانی که چشمشان

صبحی ندیده است

تو روز را کجا

خورشید را کجا

در دشت دیده غرق تماشایی ای درخت؟

چون با هزار رشته تو با جان خاکیان

 پیوند می کنی

پروا مکن ز رعد

پروا مکن ز برق که برجایی ای درخت

سر بر کش ای رمیده که همچون امید ما

با مایی ای یگانه و تنهایی ای درخت

گوشه ای دیگر از شب اسماعیل کهرم
گوشه ای دیگر از شب اسماعیل کهرم

در ساعاتی دیگر از این نشست، محمد درویش از نقش مؤثر کهرم در حفظ میراث محیط زیستی سخن گفت و بیان داشت:

“در اواسط دهۀ هفتاد بود که من و همکارانم در باغ گیاه شناسی تهران در پیکان شهر به عنوان یک سری از پژوهشگرهای منابع طبیعی نشسته بودیم و به شدت ناراحت بودیم که از این ناراحت بودیم که شنیدیم استاندار وقت گیلان یکی از رویشگاه های ارزشمند منطقه را با فرمانی تبدیل به یک سایت استقرار شهرک صنعتی کرده بود. همکارانم سال ها داشتند روی رویش قطری «راش» کار می کردند. با خود فکر می کردیم که چگونه ممکن است چنین فاجعه ای اتفاق بیفتد چرا حرف ما پژوهشگران نمی تواند در پیشگاه سیاستمداران و حتی برخی مردم محلی مؤثر باشد. همانجا من پیشنهاد کردم که از آدم هایی مثل اسماعیل کهرم استفاده کنیم. شاید یکی از مشکلاتی که محیط زیستی ها و منابع طبیعی دارد این است که نمی تواند دغدغه های خود را به شکلی زیبا و مؤثر و ساده برای مردم و رهبران سیاسی و مدیران ارشد کشوری طرح کند. یکی از مهم ترین ویژگی های کهرم عزیز این است که با دانش گسترده و ژرفی که دارد با تجربۀ گران بهایی که از جای جای وطن کسب کرده است و من افتخار همراهی با او را در پشنگان، شاهان کوه و گچ ساران و … داشتم، می توانیم دغدغه های خود را به شکلی مؤثر تر منتقل کنیم. اگر در میان این شب ها، دویست و نود و چند شب، اولین آدم محیط زیستی امروز ارزش می یابد و از او قدردانی می شود و توانسته پیوندی برقرار کند بین قلل رفیع ادبی، هنری، سینما و … دقیقا به دلیل این است که کهرم از جنس مردم است. مردم را می شناسد و می داند چگونه این دغدغه ها را باید به مردم منتقل کرد.”

محمد درویش به نقش اسماعیل کهرم در حفظ محیط زیست پرداخت
محمد درویش به نقش اسماعیل کهرم در حفظ محیط زیست پرداخت

وی در ادامه تصریح کرد:

“ما باید بتوانیم بین سیاست و هنر و ادبیات پیوند بزنیم و یادمان باشد اگر به هر دلیلی وضعیت محیط زیستی ما روند کاهندۀ کارایی اش را همچنان ادامه دهد مجالی برای سیاستمداران و نقاشان و هنرمندان و سینما گران و … هم نیست تا به زندگی معمول خود ادامه دهند. بزرگترین تولید کنندۀ کشاورزی ایران و بزرگترین استانی که برخوردار از منابع آبی کشور است. بیشترین حجم سرمایه گذاری صنعتی در آن استان اتفاق افتاده است. امروزه از نظر وضعیت آموزش و پرورش رتبۀ سی و یکم دارد. شش هزار معلم مهاجرت کرده اند و در آخرین نظر سنجی نود و پنج درصد مردمش خواهان مهاجرت شده اند. در آن استان نه نویسنده ای مانده و نه هنرمند و سینماگری باقی است! نام آن استان خوزستان است و ما باید تلاش بکنیم تا با حمایت از امثال اسماعیل کهرم اجازه ندهیم تا این اتفاق نیفتد. این کهرم بود که یادمان انداخت اگر بختگان برود بخت از ایران می رود. اگر حال پریشان بد باشد، پریشانم حالی دامن همۀ فارس را می گیرد. باید قدر این مرد نازنین را بدانیم.

خوشحالم امروز در حالی مراسم برگزار می شود که در خدمتش هستیم و در زمانی از این پیشکسوت قدردانی می کنیم و مادر آن پیشکسوت هم در اینجا حضور دارد. بزرگترین هدیه و پیشکشی که می شود برای کهرم داد همین است که در حضور مادرش از او قدردانی شود.

گاهی اسماعیل به من زنگ می زند که یک محیط بانی که حالش خوب نیست و نیاز مالی دارد به من معرفی کن و می خواهم به او کمک کنم. این مرد شریف یکی از کارهایی که بی منت انجام می دهد همین است.”

محمد درویش در پایان سخنانش با ابراز خرسندی از انتشار مجلۀ صنوبر گفت:

“صنوبر من را به یاد سهراب می اندازد. سهراب بیش از نیم قرن پیش می گوید که:

تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی

همت کن

و بگو ماهی ها حوضشان بی آب است

فکر می کنم جامعه ای که قدر بزرگانش را سزاوارانه بداند، هرگز هیچ ماهی ای در این سرزمین بی آب نمی ماند.”

در ادامه سیاوش صفاریان پور از خاطرات حضور دکتر کهرم در برنامه های صدا و سیما سخن به میان آورد و بیان کرد:

” باید به وجوه رسانه ای آقای کهرم پرداخته شود. برای من که کارگردان و تهیه کنندۀ هستم آقای کهرم اصل جنس هستند. چون ما در برنامه سازی ها خصوصا در برنامه سازی های علمی دوست داریم بیشتر سراغ دانشمندان برویم که بتوانند با مردم صحبت کنند. ایشان ی نمونۀ استثنائی در بین افرادی که ما به سراغشان می رویم، هستند. معمولا این افراد خیلی با تلویزیون میانۀ خوبی ندارند و خیلی معتقدند نباید به مردم چیزی را انتقال دهند.  و جایگاهشان در فضای آکادمیک بهتر است در پشت آن حجاب واژۀ دکتر پنهان شود و شاید در واقع ضرورتی ندارد که به میان مردم بیایند. دکتر کهرم عکس این قصه هستند. و تجربۀ من در اغلب برنامه هایی که با ایشان گفتگو داشتم یا برنامه های ایشان را نگاه می کردم  نشان دهندۀ دانشمند مروج‌گری بودند که سعی دارند فاصلۀ مردم با خودشان را کم کنند.”

وی در ادامۀ سخنانش اظهار داشت:

“برنامه ای که دکتر نوروزی در شبکۀ دو با آقای کهرم داشتند این بکر بودن ایشان زمانی اتفاق افتاد که دکتر نوروزی داشتند با ایشان گفتگو می کردند و یک پرندۀ زخمی را داخل استودیو آورده بودند و زمانی که در دست آقای کهرم بود این پرنده را نوازش می کردند و آرام و آهسته صحبت می کردند این پرندۀ زخمی چشمانش را می بندد و در فضای پر از استرس استودیو به خواب می رود. از اینجا به بعد صحنه گردان آقای کهرم هست که اشک هایشان جاری می شود و نسبت به این خالص و بکر بودن طبیعت صحبت می کند و این نقطۀ تأثیرگذار است که رد رسانه ای همانند تلویزیون می تواند منجر به علاقه مند شدن عده ای به طبیعت شود.

سیاوش صفاریان پور از حضور استاد کهرم در برنامه های صدا و سیما سخن گفت
سیاوش صفاریان پور از حضور استاد کهرم در برنامه های صدا و سیما سخن گفت

برایشان مهم نیست در یک جلسۀ رسمی صدای یک پرنده را دربیاورند و یا اگر لازم باشد با صدای جذابشان داستان و حکایات طبیعت را نقالی می کنند. اما آن چیزی که ایشان را متفاوت می کند شیفتگی و حیرانی ایشان است. با اینکه میدانند قصه چیست! اگر دارند دگردیسی یک کرم ابریشم و تا رسیدن به یک موجود بالدار و پر کشیدن پروانه شدن را می گویند با اینکه از موضوع مطلع هستند همچنان شگفت زده هستند و خود را هم سطح با مردم می دانند.  همیشه از مصاحبت با ایشان لذت می برم.”

در این بخش یاسمین گلزار، دانش آموز سال سوم دبیرستان، از دوست داران دکتر کهرم، قطعۀ موسیقی ای از ساخته های خود بر روی شعر «صدای پای آب» سهراب سپهری را با ساز گیتار اجرا کرد.

“شاید این آب روان

می رود پای سپیداری

تا فرو شوید اندوه دلی

دست درویشی شاید

نان خشکیده فرو برده در آب

چه گوارا این آب

چه زلال است این رود

مردم بالادست

چه صفایی دارند

مردمش می دانند

که شقایق چه گلی است

بی گمان آنجا آبی آبی است

غنچه ای می شکفد

اهل دل با خبرند

مردمان سر رود

آب را می فهمند

گل نکنددش ما نیز

آّب را گل نکنیم”

اجرای موسیقی توسط یاسمین گلزاز
اجرای موسیقی توسط یاسمین گلزاز

در واپسین لحظات این نشست اسماعیل کهرم ضمن تشکر از علی دهباشی و سخنرانان این جلسه گفت:

“من هم خوشحالم که سایۀ مادرم بالای سرم هست.

دسته های گل نهادن بر مزار من چه سود

در زمان زندگی یگ شاخه گل دستم بده

شما خودتان را جای من بگذارید. وقتی این نخبگان و مقامات مملکت در مورد بنده اینطور سخن می گویند، من چه حالی دارم. محمد مجابی (معاون ارشد خانم ابتکار)،  این مرد برای نجات محیط‌بانان دربند که به جرم قتل بازداشت شده بودند، از هیچ کوششی فرو گذار نکرد. روز اولی که ایشان منسوب شد گفت که ما محیط بانان در بند را آزاد خواهیم کرد و کرد.

 میترا حجار هنرمندی که من با او سفر کردم و می دانم چقدر خاکی و مردمی است. و چقدر سعی دارد برای حفظ محیط زیست و این باعث افتخار است. ما نیاز داریم مسئلۀ محیط زیست توسط این عزیزان که مورد توجه مردم هستند بیان شود.

استاد اسماعیل کهرم به انتشار اولین شماره مجله صنوبر اشاره کرد
استاد اسماعیل کهرم به انتشار اولین شماره مجله صنوبر اشاره کرد

اسماعیل میرفخرایی عزیز من، سال گذشته ایشان منزل من بود. یک خانمی از آشنایان که سی سال خارج از ایران بودند در مجلس بودند. وقتی آقای میرفخرایی به منزل ما آمدند و شروع به صحبت کردند ایشان یک لحظه متحیر گفتند که اِااا! آقای میرفخرایی! بعد از سی سال و ماندگاری صدای ایشان. این شخصیت تلویزیونی که رسانه را می شناسد آدمی مثل من بیابانی و شکاربان خیلی باید از ایشان یاد بگیرم. چنین نخبه هایی داریم که می توانند برای جوانان اثرگذار باشند.

محمد درویش که به خانمش گفتم پایش را ببند! گفت نمی شود! من به او می گویم دایرة‌المعارف محیط زیست ایران. زندگی خصوصی ندارد و همه با محیط زیست مخلوط شده است. همیشه در سفر است و نمی داند که کی و چه زمانی در تهران است. خودش می گوید در بازگشت از سفر در مهرآباد بودم و یک شخصی آمد و گفت این هواپیمای آخر از شیراز بود؟ یک لحظه مکث کردم و مجبور شدم که فکر کنم دقیقا من از کجا آمده ام.

و اما سیاوش فقط تند حرف زدنش نیست عشق و علاقه و آگاهیش هم هست. ما را در برنامه هایشان می برند.

سه شنبه هفته گذشته از وزارت ارشاد با من زنگ تماس گرفتند و گفتند که صبح ماشین به دنبالتان می آید و شما را می برد. من را به کتابخانۀ ملی، در سالنی مختص اهل قلم بردند و بالا رفتیم و دیدیم که دفتری به نام یادگار ماندگار تهیه کرده اند و در آن از 110 پیشکسوت اهل قلم قدردانی کرده اند من هم ناباورانه جزو این ها بودم. منِ شکاربان چه کردم که اینگونه شد! و حال این شب که به همت علی خان دهباشی برگزار شد و این افتخاری است برای من.”

سپس وی از دوران کودکی تا بخش علمی زندگی خود گفت و ادامه داد:

“گفتی به من که پیر شوی مادرا! بیا!

نفرین به من که در لباس دعا کرده ای ببین

بگذارید بگویم از کجا بدین جا رسیدم. من کودکی شیرین و خوبی داشتم. یکبار به کاشان رفتم و از کنار مغازه ای که تفنگ شکاری می فروخت رد شدم. فروشنده گفت که مردم دیگر شکار نمی روند و این همه را تو مقصری!

من نیز خرسند شدم.

به یاد دارم در کودکی در یک خانۀ بزرگ که طویله ای در گوشۀ حیاطش بود زندگی می کردم. در آنجا از بوقلمون و کره خر و … نگهداری می کردند. تا چشم به هم زدم دبستان و دبیرستان، دانشگاه شیراز که دانشگاه خوبی بود و سرباز ی و فارغ التحصیلی. رفتم بانک ملی مشغول شدم که به دلم نچسبید. من روحیۀ بیابانی داشتم.  وقتی بچه بودم به مشهد می رفتیم وقتی به کوه ها نگاه می کردم و دوست داشتم قطار توقف کند و  بروم ببینم پشت کوه چیست. ایرج افشار هم اینگونه روحیه ای داشت. من شنیدم هیچوقت در جاده های آسفالت سفر نمی کرد. به خاکی می رفت و چادر می زد و هتل نمی رفت. من بیش از هزار شب در چادر خوابیدم. لذت داشت. من ایرج افشار را می بینم که اینجاست، اگر اینجا بود که هست دست من را می گرفت و می گفت بیا برویم و بشینیم تا از جاهایی که دیدی با هم صحبت می کنیم و ما با چنین خوی بیابانی در بانک ملی چه می توانستم بکنم.

اسماعیل کهرم از خاطرات خود طی سالها کار در محیط زیست سخن گفت
اسماعیل کهرم از خاطرات خود طی سالها کار در محیط زیست سخن گفت

سازمان محیط زیست استخدامی داشت به عنوان پرنده شناس و من به خوبی با این رشته آشنایی نداشتم. یک کنکوری برگزار شد و شاید صد نفر بودند و برگه ها را که می دادند، دیدیم همۀ این ها برگه ها را زمین می گذارند و جلسه را ترک می کنند. برگه ها را که برداشتم دیدم که به زبان انگلیسی است. خوشحال شدم چون من سه چهار سالم بود که پدرم برای فنون هوانوردی به امریکا رفت و وقتی برگشت با ما  انگلیسی حرف می زد.

 من با عنوان نفر اول قبول شدم و ازآنجا زندگی من چیزی بود که می خواستم و رفتم و پشت آن کوه ها را دیدم.

 شغل پرنده شناسی یکی از تنهاترین شغل های جهان است. شما اگر فسیل ها را مطالعه بکنید می توانید ترنمی بکنید با پرنده نمی شود. گاهی دانشجوها را می آوردیم و این ها وقتی پاکت پفک را باز می کردند. این پرنده ها رم می کردند. باید عضوی از طبیعت شوی و بی صدا پیش بروی. دو بار چشم من سوخت. لنز دوربین شکاری که حکم ذره بین دارد. بنابراین هیچکس نبود. من این را برای جوان ها می گویم. عزیزان من! خدا می داند درست مثل اینکه یک نفر اینجا نشسته است که رفتار شما را یادداشت می کند و برایتان تیک می زند. هر کاری که می کنید مهم این است که خوب انجام بدهید. روزی که به اسم پرنده شناس انتخاب شدم می دانستم یک کار مخصوص است و اگر مرا در ثبت احوال هم می گذاشتند فکر می کردم که یک کار مخصوص است. مهم این نیست ما چه می کنیم، مهم این است که خوب انجام دهیم. در داستان ها داریم که روزی یک کفاشی شاه شد. به او طعنه زندند که تو کفاشی!  گفت که من کفاش خوبی بودم. فرقش این است.

یک بار به استانی رفتم جهت سرشناسی پرنده ها بود. پرنده ای بود که سنگین ترین پرندۀ قابل پرواز است. در فرودگاه سنندج بودم که یک گلۀ بیست و دو تایی سایه ای رو زمین انداخت. صدایی داشت مثل اینکه پارچه ای را پاره می کنی. بیست و دو کیلو وزن این پرنده بود. پیش مدیر کل رفتیم و ایشان برای ما از تعداد دفعات رؤیت این پرنده ها در ماه های سال صورت داد تعداد عجیب بود و ما یواش یواش داشتیم ورزیده می شدیم.

اعداد به نظرم عجیب آمد. یکی از شکاربان ها مرا برداشت و با خود به منزلش برد. تار خوش می زد. رفتیم نشستیم این آقا احساساتی شد و زیر گریه زد. گفت آقای کهرم من و تو که اتم نمی شکافیم و جراحی قلب نمی کنیم بیا این آماری را که تهیه می کنیم این آمار وجدانی باشد. این مدیر کل هر چه به تو گفته است دروغ بوده است. شرافت این محیط بان را ببینید رفتم به تهران به آقای فیروز گفتم و بررسی شد. مهم این نیست چه می کنیم اما اهمیت این است که هر کاری می کنیم درست باشد.

دوست دارم یک روز ببینید ما به عنوان پرنده شناس چه می کردیم. به دشت می رفتیم این پرنده ها صبح زود بیدار می شوند و شما سه صبح باید بروید و منتظر باشید. می رفتیم با گونی سوراخی برای تلسکوپ می گذاشتیم و در چادر منتظر می ماندیم. ساعت 5 و 6 پرنده ای که به آن «چکاوک آسمانی» می گوییم. می بینی که آمد. پرنده ها ی نر آواز خوان هستند و این پرنده همین گونه است. چکاوک نر قلمرویی برای خود درست می کند و از وسط این قلمرو عمودی. هشتاد تا صد و بیست متر بالا می رود و بعد شروع به خواندن می کند. سرش را در جهت باد قرار می دهد و سر حرکت نمی کند و بدن دور سر می گردد و در باد می خواند. می خواند تا به گوش چکاوک ماده ای برسدکه آوازی ندارد ولی گوش هایش خوب می شنود. و بعد با صرف انرژی در جا بال می زند و آواز می خواند. اگر این چکاوک نر جوجه باشد به گوش آن بانو خوش نمی آید باید صدایش شش دنگ باشد. بعد اگر چنانچه بالغ  و بالای سه سال باشد که خوشایند است.  ماده می آید و بعد دو تایی با هم آوازخوانان روی زمین می نشینند. پرندۀ نر قبلا جایی را فراهم کرده زیر بوته ای در پناه سنگی و جفت گیری می کنند. چهار تا هفت تا تخم می گذارند. چهار تا هفت تا تخم می گذارد و نُه روز روی تخم می خوابد و بچه جوجه ای متولد می شود و نه روز دیگر پر می کشد و می رود. 18 روز تخمی که به اندازۀ یک دانه زیتون است تبدیل به جوجه می شود. آن هایی که دنبال معجزه هستند، این اگر معجزه نیست دیگر چه چیزی هست؟  دور و بر ما پر از چنین معجزاتی است. ما حفاظت از این پرنده را که حق دارد بنشیند و خانواده اش را بزرگ کند  و پر بدهد و دور دوم جوجه کشی را در فروردین و اردیبهشت پر زدند رفتند و خرداد و تیر سری دوم، این ها حق حیات و زندگی دارند. بچه های ما حق ندراند برای تفریح خود با تیرکمان این ها را بکُشند. یک حیات نقلی داشتیم. مادر من چادر نمازش رنگش یادم است شاید حدود شصت سال پیش است. یک خروسی بود دست من داد. نمی دانم چه اشتباهی کردم که مادر نمازش را شکست و پرسید که چه می کنی! گفت که یک عابدی هفتاد سال عبادت کرد و بعد دید بچه ای پر مرغی را می کشد و این نماز را نشکست که کودک را متوجه اشتباهش بکند. شب خواب دید که تمام عباداتش هدر رفته است.”

دکتر کهرم در بخش تربیتی و آموزش به کودکان توسط خانواده ها جهت فرهنگ‌سازی گفت:

“عزیزان من وظیفۀ پدر و مادر است که این آموزش بدهد در کوچه می بینم بچه ای در کوچه زباله می ریزد و مادرش هیچ واکنشی نشان نمی دهد! فردا همان کسی می شود که زباله را از ماشین بیرون می اندازد.

 نیریز رفتم  وارد پارک بهرام گور که می شوید می بینید بهرام گور دارد شکار می کند.

آن قصر که جمشید در او جام گرفت

آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت

بهرام که گور می گرفتی همه عمر

دیدی که چگونه گور بهرام گرفت

به آنجا رفتیم .بچه ها وقتی ما را دیدند متوجه شدم بچه ها حال خوبی ندارند. یک بی انصاف رفته بود نُه تا قوچ و میش را شکار کرده بود. برخی از میش ها حامله بودند. رفتم با او صحبت کردم. گفتم تو در چه خانواده ای بزرگ شده ای؟  می گفت برادر من قلم تراش می گرفت چشم پرنده را در می آورد و بعد پرنده را به هوا می انداخت و وقتی پرنده به دیوار می خورد می خندید.

مادربزرگ مقدسی داشتم که در استخری در خانه امان، کاغذی را در این حوض انداختم، او نهیب زد که آب مهر حضرت زهرا است و هنوز آب را می بینم احساس احترام می کنم.  این تعلیم ها را کم داریم و نیاز داریم که پدر و ماردهای امروز به بچه هایشان بیاموزند. علم در زمان کودکی مانند حکاکی بر روی سنگ است و می ماند. وقتی که تناور شد، دیگر نمی توانی خمش کنی و به آن آموزش دهید. من خوشبخت بودم که یک خانوادۀ مهربان داشتم. پدرم مرد عجیبی بود و چقدر به تحصیلات ما توجه می کرد. نتیجه اش این شد که ما علاقه مند به علم روز شدیم. من فکر می کنم اگر امروز در حضور شما ایستاده ام و اینقدر افتخار می کنم، در نتیجۀ القائات خانواده ام است. من به داشنجویانم می گویم که چرا می گویند فلانی سرسفرۀ پدر و مادر بزرگ شده است. چون فکر می کنم که بچه ها سر سفره پدر و مادر بیشترین انتقادات را می پذیرند. همین انتقادات است که شاکلۀ آدم را از آن موقعیت رشد می دهد.

یاسمین گلزار
یاسمین گلزار

پدر من برای آموزش فنون هوانوردی به امریکا رفته بود، تفریح من این بود مادر من مرا به قهوه خانه میدان شاه می برد و خود پشت در می ایستاد و من می رفتم تا به نقالی شاهنامه فردوسی گوش کنم. نتیجه اش چه شد؟ من الان بلدم نقالی کنم. مهم نیست چه کلاسی دارم: اکولوژی حیات وحش، بررسی زیستگاه های طبیعی ایران، نیم ساعت اول را شاهنامه و حافظ و سعدی می خوانم؛ فقط برای اینکه فکر می کنم یک درخت تا وقتی سر پا پا ایستاده که عمیق باشد. ریشۀ ما ریشۀ فرهنگی است. ما باید جوان هایمان را علاقه مند به سعدی و فردوسی بار بیاوریم.

پدر و مادرهای عزیز در تربیت کودکان تنها رشد فیزیکی اهمیت ندارد. ریشه را قوی کنید. آنوقت فرزندت را بفرست جلوی باد و طوفان. برادرهای من بیش از 50 سال است در سوئیس هستند. وقتی اینجا می آیند آن ها را سر کلاسم می برم تا با دانشجویان ایرانی می برم و با آن ها  از سعدی و حافظ زندگی می کنند! انگار نه انگار سال هاست دور از ایران هستند اگر ما بی توجهی می کنیم، مقصر خودمانیم.”

 

وی در پایان سخنانش از دیدگاه و باور جامعۀ مردمی ایران از رشتۀ پرنده شناسی چنین گفت:

“از حالا به بعد این یک شب به یادگار ماندنی در تمام ذهن من است. خوشحالم که پرنده شناس هستم.  سال 1353 به زابل رفتم. سه روز تمام سرشماری پرنده ها کردم و هفتصد و بیست هزار بال پرنده سرشماری کردم. در هامونی که الان نصفش خشک شده است. به میهمان سرای جهانگردی رفتم و در مهانسرا نشستم شام بخورم. دو نفر مهندس آمدند و سر میز من نشستند. بنده هم جوانی بیست و چند ساله ای بودم و از من پرسیدند که تو برای چرا اینجا هستی؟ گفتم پرنده شناس هستم. پوزخندی زدند گفتند که برادر ساواکی هستی بگو!

یکبار هم با قطار از مشهد به تهران می آمدم. چند معلم هم سفر من بودند و از شغلم سؤال کردند و وقتی پاسخ دادم کلی خندیدند! ولی با تمام این موقعیت ها به راهم ادامه دادم.

داستانی در مورد مادربزگم بگویم. دلخور بود که در این شغل هستم و مدام در بیابان ها زندگی می کنم. گفت مادر! این چه کاری است؟ برو مثل فرامرز و داریوش کار حسابی در بانکی و اداره ای داشته باش. اینقدر مرا اذیت کرد که یک روز گفتم که مادر می خواهم شغلم را عوض کنم و در کار خزندگان بروم.

خوشحال شد و گفت که خزنده چیست؟ پاسخ دادم که مار و عقرب و رتیل. گفت که نه همان پرنده خوب است.

امروز خوشحالم که به عنوان یک پرنده شناس اینجا ایستاده ام. نقشه را که باز می کنم و یا گاهی رایحه ای یا یک لباس هم وطنی مرا به جاهایی می برد که رفتم و دیدم و دوست دارم تا اخرش هم بروم.

در خاتمه می خواهم بگویم که من  در جریان زحمات خانم مانیا شفاهی هستم. ایشان خیلی زحمت کشیدند و وقتی نطفۀ مجلۀ صنوبر بسته شد، به منزل من آمدند. در زادگاه خودشان یک اثر فرهنگی را به این صورت تولید کردند و من به وجود چنین شخصیت هایی افتخار می کنم. از این جهت است که نسبت به آیندۀ ایران امیدوار هستیم.”

استاد اسماعیل کهرم در کنار دوستداران خود
استاد اسماعیل کهرم در کنار دوستداران خود

در خاتمه آخرین اثر منتشر شدۀ انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار به دکتر کهرم اهدا شد.