سینمای ایران، یک جریان مهم، در جهان است/ پریسا احدیان

photo_2016-09-07_12-57-52

صبح روز پنجشنبه، هجدهم شهریور ماه سال یکهزار و سیصد و نود و پنج، کتابفروشی آینده در شصت و دومین نشست خود، با همراهی مجلۀ بخارا، میزبان «رضا کیانیان»، بازیگر سینما، نویسنده، مجسمه ساز، عکاس و طراح صحنۀ ایران بود.

در ابتدا علی دهباشی، ضمن خوشامدگویی به میهمانان حاضر در جلسه، به شرح مختصری از زندگینامه و فعالیت های هنری رضا کیانیان پرداخت و گفت:

“در سال 1330 در تهران به دنیا آمدند و فرزند دوم خانواده از چهار برادر و دو خواهر هستند. در یک سالگی به همراه خانواده، به مشهد نقل مکان کردند و علاوه بر گذراندن دوران تحصیلات ابتدایی و دبیرستان، در حوزۀ علمیه مشهد به تحصیل دروس فقهی و اسلامی نیز پرداختند. اولین استاد بازیگری ایشان، داوود کیانیان، برادر بزرگشان بود که در سال 1345 در نمایشنامۀ «از پانیفتاده ها» به قلم غلامحسین ساعدی، کارگردانی می کرد. آقای کیانیان، به مدت سه سال در گروه تئاتر برادر خود، فعالیت داشتند و در سال 1355 از دانشکدۀ هنرهای زیبای دانشگاه تهران، در رشتۀ تئاتر، فارغ التحصیل شدند. همسرشان، «هایده قراچه داغی»، خواهر زادۀ سهراب سپهری هستند. رضا کیانیان، فعالیت در سینما را از سال 1368 با حضور در فیلم «تمام وسوسه های زمین» ساختۀ حمید سمندریان، آغاز کردند. «کیمیا»، ساختۀ احمدرضا درویش، اولین کار قابل توجهشان و «سینما سینماست» و «آژانس شیشه ای»، نقطۀ اوجشان، در سینما بود. آقای کیانیان در شانزدهمین دورۀ جشنوارۀ فیلم فجر، برای بازی در فیلم آژانس شیشه ای، جایزۀ بهترین بازیگر نقش دوم را گرفتند و در سیزهمین دورۀ جشنوارۀ فیلم فجر برای بازی در فیلم کیمیا، کاندیدای دریافت جایزۀ بهترین بازیگر نقش دوم مرد بودند. فیلم هایی چون: «سینما سینماست»، «گاهی به آسمان نگاه کن»، «ماهی ها هم عاشق می شوند»، «یک حبه قند»، «فرش باد»، «کیمیا»، «یک تکه نان»، «روبان قرمز»، «یک بوس کوچولو» و «باغ فردوس، پنج بعدازظهر»، از کارهای شاخص ایشان به شمار می روند. از میان این ها برای بازی ماندگارشان در فیلم «خانه ای روی آب»، سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد را از بیستمین دورۀ جشنوارۀ فیلم فجر به دست آوردند.

 

img_20160910_095951

وی، در مورد آثار تلویزیونی بازیگر سینمای ایران، تصریح کرد:

“در بخش تلویزیونی، بازی در سریال های «شلیک نهایی»، «کیف انگلیسی»، «دوران سرکشی» و «یک مشت پر عقاب»، در بخشی از کارنامۀ کاریشان جای دارند. برجسته ترین کار تلویزیونی ایشان، بازی در سریال مختارنامه در نقش عبدالله بن زبیر، خلیفۀ بزرگ زبیری در مکه است که علاوه بر آن متفاوت ترین نقش هنری آقای کیانیان، محسوب می شود. در بخش نمایش خانگی: حضورشان در «قلب یخی» و «شاهگوش» را می توان، عنوان کرد. از کارهای شاخص نمایشی ایشان می توان به: «آنتیگونه»، «خرده بورژوا»، «چهره های سیمون ماشا»، «ازدواج آقای می سی سی پی»، «یادگار سال های شن»، اشاره کرد. آقای کیانیان، در فروردین 1389 با بازی در نمایش «پروفسور بوبوس»، به کارگردانی آتیلا پسیانی، بعد از 6 سال دوری از تئاتر، دوباره به صحنۀ نمایش بازگشت. بازی در نمایش «مردی برای تمامی فصول»، به کارگردانی بهمن فرمان آرا، از کارهای نمایشی اخیرشان، می باشد. ایشان، علاوه بر بازیگری در زمینۀ طراحی صحنه، فیلمنامه نویسی، مجسمه سازی و عکاسی هم فعالیت دارند و در سال 1377 برای طراحی صحنۀ نمایش «نیلوفر آبی»، برندۀ جایزۀ بهترین صحنه آرایی شدند. از مجموعه عکس هایشان، می توان به دو نمایشگاه انفرادی در سال های 1378 و 1389 و بیش از پنج نمایشگاه گروهی اشاره داشت. در بخش نویسندگی، فیلم نامه، می توان از «رای باز»، «دمرل»، «پاتال و آرزوهای کوچک»، نام برد. در سال 1386 نمایشگاه انفرادی مجسمه های خود را افتتاح کردند. در سال 1391 اکشنر حراج تهران بودند و این حراج، اولین حراج به سبک کریستیز در ایران بوده و با موفقیت چشمگیری رو به رو شد. آقای رضا کیانیان در سال 1393، جایزۀ خود را برای حمایت از بی خانمان ها به حراج گذاشتند، همینطور از دیگر هنرمندان دعوت کردند تا سین تازه ای را با عنوان «سر پناه»، برای بی خانمان ها به سفرۀ هفت سین بیفزایند و آن ها نیز بخشی از جوایز خود را برای کمک، اهدا کردند. از کتب منتشر شدۀ ایشان: «سومین سرنوشت داوود»، «بازیگری»، «تحلیل بازیگری»، «شعبدۀ بازیگری»، «بازیگری در قاب»، «ناصر و فردین»، «عکس های تنهایی»، «این مردم نازنین» و … را می توان، عنوان نمود.”

رضا کیانیان، بانو دکتر شکیبی و هارون یشایائی
رضا کیانیان، بانو دکتر شکیبی و هارون یشایائی

در ادامه، سردبیر مجلۀ بخارا، از قلم شیوای رضا کیانیان، سخن به میان آورد و بیان داشت:

“آنچه که من باید به این ها بیفزایم این است که ما معمولا در عالم هنر بخصوص هنرهای تجسمی و هنرهای نمایشی، هنرمندان بسیار برجسته ای داریم که تنها در حوزۀ فعالیت خودشان، استاد هستند. شاید نقاش خوب، هنرمند سینما و تئاتر خوبی باشند، اما غالبا با نوشتن و تألیف و قلم اگر بیگانه نیستند، نا آشنا هستند و در این زمینه توانایی های لازم را ندارند. در واقع این موضوع ضرورت اصلیشان، نیست. آقای کیانیان از جمله نوادر هنر تئاتر و سینما می باشند که دستی توانا در نوشتن دارند. برای صحت این ادعای خود، تجدید چاپ های مکرر آثارشان، چه در زمینۀ داستان و نقد و … را یادآور می شوم. ارتباط با ادبیات از سال های بسیار دور با آقای کیانیان بوده و حاصلش آثار مکتوبی است که به قلمشان، امروزه در دست داریم.”

سپس، علی دهباشی از رضا کیانیان، بانو دکتر شکیبی و هارون یشایائی، دعوت کرد تا در نشستی به بحث و گفتگو بپردازند.

بازیگر نمایش «مردی برای تمامی فصول» بهمن فرمان آرا، در ابتدای سخنانش از فعالیت های سردبیر مجلۀ بخارا، تقدیر کرد و دربارۀ باورهای خویش نسبت به آثار خود، گفت:

“از اینکه بین دو بزرگوار نشسته ام خوشحالم. همیشه از نیرو و انرژی آقای دهباشی تعجب می کنم و همه جا این را می گویم که چند نفر را خداوند در یک نفر، فشرده و خلق کرده است و اگر ایشان نبود، بخش عظیمی از فرهنگ ما فراموش می گشت یا شاید تا این حد، پر رنگ و مشخص نمی شد. فعالیت های ایشان برای من همیشه، جای شگفتی داشت. زمانی که به من گفتند، به اینجا بیایم، متعجب بودم که چرا من؟! هیچگاه به اهمیت کاری که انجام می دهم فکر نمی کنم، چون هدف از انجام کار برای من، تنها کشف راه های جدید است و لذت از این کشف. بعد از اتمام هم که دیگر تمام شده و به تاریخ می پیوندد و کار جدید دیگری آغاز می کنم. مثلا اگر عکس می گیرم یا بازی می کنم، وقتی پروژه پایان می یابد، دیگر تمام شده است و من به دنبال آثار جدید هستم. بنابراین هیچگاه به آثارم، وابسته نیستم و فکر نمی کنم که کار مهمی بوده یا غیر مهم! به همین دلیل، وقتی کسی از من تعریف می کند، متعجب می شوم.”

 

رضا کیانیان در کانون زبان فارسی
رضا کیانیان در کانون زبان فارسی

سپس، وی از آشنایی خود با هارون یشایائی سخن گفت و ادامه داد:

“بسیار به ایشان، علاقه مند هستم. اولین فیلمی که بعد از بازی در آن، مطرح شدم و به قول تهیه کنندگان سینما، اسمم بر روی میز رفت، فیلم «کیمیا»، کار آقای احمدرضا درویش بود که در دفتر آقای یشایائی، ساخته  شد. به یاد دارم که برای بستن قرار داد به دفتر ایشان رفتم و هر بار با خود، فکر می کردم که تا کی باید برای بستن هر قرار داد کاری، روضه بخوانیم تا طرف قرارداد، مجاب شود! مدیر تولید ایشان به من گفتند:”چقدر می گیری؟”

گفتم:” چهارصدهزار تومان.”

گفتند:”چند قسط برایت بنویسم؟”

گفتم:”دو تا.”

در حالیکه که در بسیاری از پروژه ها با مشکلات متعددی بر سر هزینه ها، مواجه بودم. به هر حال ایشان با اینکه، سال هاست کار تولید نکرده اند اما هنوز هم یکی از بهترین تهیه کننده های ایران، هستند و ما همیشه دوست داریم که چون گذشته، کار بسازند. چرا که فیلم های شاخصی در سینما دارند.”

در بخشی دیگر، علی دهباشی به طرح سئوالاتی از بازیگر فیلم سینمایی «خانه ای روی آب»، پرداخت:

علی دهباشی: لطفا، از بخش فعالیت های خود در زمینۀ نویسندگی برایمان بگویید، چگونه کار نوشتن را آغاز کردید؟

رضا کیانیان: سال سوم دبیرستان در گروه نمایش برادرم، فعالیت داشتم. چیزی را که همیشه، برادرم از ما می خواست این بود که می گفت:”هر حرفی دارید بنویسید! من، شفاهی قبول نمی کنم!” اگر نقدی به نمایش دارید بنویسید! خوشتان آمده یا مخالف آن بودید، بنویسید! هر چه که می خواهید، باید بنویسید! و ما یاد گرفتیم، بنویسیم. آن دوره هم به هر حال دوره ای بود که اگر در فضای روشنفکری بودیم و کتاب نمی خواندیم و نخوانده بودیم، ترد می شدیم. به خوبی به یاد دارم که در کلاس سوم دبیرستان که بودم، همۀ روشنفکران عینک می زدند و من نیز با اینکه چشمانم سالم بود اما مدام به پدرم می گفتم که من در زمان درس خواندن، دچار ناراحتی چشم شده ام. پدر، مرا نزد دکتر خانوادگی امان برد. دکتر گفت که می خواهد تنها با من صحبت کند و پرسید که دوست داری عینک بزنی؟ گفتم که نه! چشمانم مشکل دارد! گفت که بسیار خب من یک عینک برایت می نویسم که شماره نداشته باشد. این را بزن و به پدرت هم، هیچ نگو! عینک را خریدم و چون خجالت زده بودم، هیچگاه به چشم نزدم. در آن زمان تعریف روشنفکری دو وجه بیرونی داشت: یکی عینک بود و دیگری سیگار! سیگار نشان می داد که خیلی خسته ایم و بار عظیمی از جهان بر دوش ماست! خب، سیگاری شدم! اما چهار سال است که ترک کرده ام. دلیل ترک آن هم این است که بارها قصد ترک داشتم اما چهار سال پیش از خودم بدم آمد. با خود گفتم که تو واقعا اینقدر جربزه نداری که خودت روی خود را کم کنی! بعد روی خود را کم کردم! در کنار نوشتن، کتاب هم می خواندم. به یاد دارم که یک معلم خوبی، در اوایل دبیرستان داشتم. یکبار  پرسیدند: چه کسی اینجا کتاب می خواند؟ دستم را بلند کردم. گفتند که آفرین! چند جلد، کتاب خواندی؟ پاسخ دادم که چند هزار تا! در کل، سن من هم قد نمی داد که این تعداد جلد کتاب را خوانده باشم! خود استاد نیز این موضوع را فهمید اما تشویقم کرد و از جلسات بعد، از آنجایی که می دانست، اهل کتاب هستم، تحویلم می گرفت و تشویقم می کرد. این تشویق و توجه از طرفی و حضور در دنیای روشنفکری از طرف دیگر، باعث شد که کتابخوان شوم. کتابخوان شدم و به آن اعتیاد پیدا کردم و وقتی هم اعتیاد بیاید دیگر نمی توانی با آن مقابله کنی. دست به نوشتن پیدا کردم اما چیزی که سبب شد، بعدها بنویسم، این بود که همیشه در ذهن من نسبت به جهان پیرامونم، سئوال ایجاد می شود و به دنبال جواب سئوالم می روم و برای پیدا کردن آن جواب، طبق سنت گذشتۀ خود، می نویسم و می دانم هنگامی که حرفی در ذهنم وجود دارد، سازماندهی نشده و  زمانی نظام می یابد که از ذهن من خارج شود و بیرون و جدای از من، باشد. در نتیجه، مسائل بسیاری در ذهنم بود. وقتی می نوشتم با خودم می گفتم که این پرت و پلاها چیست که در ذهن توست! چون صغری و کبری اش، درست نبود و آغاز و پایانی نداشت و به استدلال کافی نمی انجامید. وقتی از خودم جدا می شد، بر روی کاغذ شروع به سر و سامان دادن افکارم می کردم. کامل که می شد، خیالم هم راحت می شد. جواب را یافته بودم اما آن نوشته یا مقاله برای من نبود و به من ربطی نداشت چون به سراغ سئوال بعدی رفته بودم. حدود بیست سال پیش، در مجلات سینمایی، اکثرا محتوی را نقد می کردند از منظر اجتماعی و فلسفی و سیاسی و … و سر آخر، پاراگرافی می نوشتند که بازی ها هم خوب بود یا کارگردانی این اثر قوی بود یا خیر. با این مسأله و شیوه، مشکل داشتم. چون اعتقادم بر این بود که آن ها، نقد سخنرانی است و زمانی باید گفته شود که بخواهیم، مطلبی را باز کنیم اما زمانی که ما یک تئاتر یا یک فیلم می سازیم، زحمات بسیاری، می کشیم تا اثری به نام سینما و تئاتر را خلق کنیم. پس، تفاوت آن چیزی که خلق می کنیم با سخنرانی چیست؟ درون این آثار، فیلم نامه نویسی، نمایشنامه نویسی، کارگردانی، طراحی، فیلم برداری و نورپردازی و میزانسن و …، وجود دارد و در مجموع، یک فیلم یا یک تئاتر را شکل می دهد. اگر تنها محتوی را نقد کنیم، هیچگاه سینما و تئاتر ما، رشد نخواهد کرد. چرا که نمی دانیم، قدم بعدی چیست! در نتیجه، نوشتن مطلب، در روزنامه ها و مجلات را  با عنوان چیستی نقد ساختاری، آغاز کردم. در برخی برنامه های تلویزیونی، می بینید که عده ای از منتقدین، فتوی صادر می کنند که فلان بازیگر خوب بازی نکرد! خب دلیل این ادعا چیست؟ یا منتقدی، اظهار می دارد که فلانی را دوست دارم! خب این موضوع به من چه ربطی دارد؟! همۀ این مسائل، سبب شد که شروع به نوشتن کنم که اگر من بازیگر هستم، اگر خوب بازی می کنم یا بد به چه دلیل است یا اگر او فیلم بردار و یا طراح صحنۀ خوب یا بدی است، دلیل آن چیست؟ و در واقع چالشی را با منتقدین شروع کردم. مقالاتی می نوشتم تا بتوانم نقد ساختاری را تحلیل و معرفی کنم. در دانشگاه های جهان، بازیگری یک کرسی دارد و این بی دلیل نیست! چرا که بازیگری به علاوۀ خلاقیت و مسائل هنری اش، یک علم و فن است، در نتیجه باید بتوان این موضوع را تحلیل کرد. دیگر دوران نقدهای عجیب آن زمان، گذشته است، دورۀ امروز، دوره ای است که در آن هر کاری با دلیل انجام می شود. اولین نقد خود را بر فیلم کیمیا نوشتم. موضوع آن تحلیل بازی خودم در این فیلم بود. همان زمان، عده ای با تمسخر می گفتند که این را ببین! نشسته است و از خود تعریف می کند! با خود فکر کردم که اگر قرار است به حرف آن ها گوش دهم، یکی شبیه خود آن ها، خواهم شد؛ در نتیجه حرف کسی را در زندگی گوش نمی دهم، گرچه صحبت های همه را می شنوم. در دنیای نویسندگی بود که فهمیدم، بحث کردن برای قبولاندن نیست! بحث کردن تنها برای فهمیدن است که حلقۀ مفقوده ای در فرهنگ ما است که هنوز هم فکر می کنیم که بحث کردن برای قبولاندن است! همانند جامعۀ سنتی که کدخدایی دارد و این شخص، همه چیز را می داند و زمانی که دو نفر با هم اختلاف دارند، نزد کدخدا می روند و او قاضی می شود و درستی و غلطی را تشخیص و حکم می دهد و همه باید بپذیرند! اما دوران این ها، گذشته است. چه کسی می تواند ثابت کند که درست می گوید؟! با این پیشرفت علوم انسانی و هنر، صبح تا شب، سئوال های متعددی ایجاد می شود و نه جواب های پی در پی! در صورتی که در گذشته همۀ فلاسفه تا مارکس، تنها جواب می دادند و پیروان هم جواب ها را داشتند و بر مبنای آن ها، زندگیشان را ادامه می دادند اما بعد از ایشان، فلسفه به راه دیگری رفت. حالا دیگر، سئوال مهم می شود و هر که بیشتر سئوال طرح می کند، بیشتر فهمیده است و با جهان تعامل بیشتری دارد. سوال مهم تر و ارزش بالاتری از جواب دارد و تمام این نتایج، حاصل نوشتن بود.”

 

رضا کیانیان از طریق نوشتن خود می گوید
رضا کیانیان از طریق نوشتن خود می گوید

علی دهباشی: سئوالم در مورد عادات نوشتن شما است. چه زمانی از طول روز را به نویسندگی اختصاص می دهید؟ ابزار شما در نوشتن چیست؟ قلم و خودنویس و مداد یا کامپیوتر؟ این نوشته ها در ذهن شما پخته می شود یا می نشینید و قلم بر روی کاغذ سفید می گذارید و کلمات، خود، بر روی کاغذ می آید؟

رضا کیانیان: در واقع همین مورد آخر است! من بارها تصمیم گرفتم که با خودنویس بنویسم. چون سرعت نوشتن را پایین می آورد و باعث می شود که خوش خط، باشی. اما حوصله ام سر رفت! خودکار بر می دارم و می نویسم اما می خواهم نوشتۀ خود را در بخش هایی، تصحیح کنم؛ در نتیجه بیشتر با مداد می نویسم، چرا که مداد را می شود پاک کرد اما وقتی می نویسم، ذهنم جلوتر از دستم حرکت می کند و در نتیجه اولش سعی دارم که خوش خط باشد ولی اواخرش خودم هم نمی توانم، دست خطم را بخوانم و به نوعی سر آخر شبیه کد گذاری می شود که بعضی وقت ها از همسرم، می پرسم این چیست و او کشف رمز می کند. سال هاست با جزم اندیشی مشکل دارم و با علوم انسانی آموخته شده ام. علوم انسانی سئوال ایجاد می کند اما جزم اندیشی با سئوال مخالف است. چون اگر سئوال بکنیم، جزمیت از بین می رود.”

سپس، بانودکتر شکیبی، جایگاه رضا کیانیان در نزد مردم را چنین بیان کرد:

“زندگی صحنۀ یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمۀ خود خواند و از صحنه رود / صحنه پیوسته به جاست / خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد…

آقای کیانیان! شما چه بخواهید و نخواهید، نامتان، ماندگار است و مردم دوستتان دارند. فرمودید که من برای دل خودم کار می کنم، ولی مردم هم از وجود شما، بهره می برند و سهمی دارند.”

رضا کیانیان: از شما ممنونم. اما من می گویم که هیچ کاری را برای مردم انجام نمی دهم. البته از همه، معذرت می خواهم! تنها برای لذت شخصی، کار می کنم. اگر کسی خوشش آمد که می گوییم:”فبها! اگر دوست هم نداشت، می گوییم:”کفها!” درنتیجه، نه به مردم بدهکارم نه از آن ها طلبکارم! آن هایی که برای مردم کار انجام می دهند، در تمام زندگی اشان، از مردم طلبکارند!  اما من طلبکار نیستم و برایم زیاد اهمیت ندارد که مورد توجه باشم یا نه!  زندگی خود را می کنم و در نتیجه آن قضایای تعهد و وظیفه و تمام بحث هایی که برای یک دوران سپری شده بود، دیگر، هیچکدام را قبول ندارم و وقتی برای خودم کار می کنم، از هیچکس توقعی هم، ندارم.

 

هارون یشایایی در گفتگو با رضا کیانیان
هارون یشایایی در گفتگو با رضا کیانیان

زمانی که نوجوان بودم، شب ها در حیاط یا پشت بام، بر روی تخت های چوبی می خوابیدم. ساعت ها به آسمان پرستاره نگاه می کردم و نمی فهمیدم ته آن کجاست و از وحشت آن عظمت، گریه ام می گرفت. جهان به این کوچکی نیست. باید خیلی وسیع تر از این ها باشد. بسیاری پرده ها وجود دارند که ما باید آن ها را کنار بزنیم و واقعیت ها و موضوعات جدید را مشاهده کنیم. در این مدت زمان کوتاه، آیا فرصت می کنیم چنین کاری را انجام دهیم؟ چون دوست دارم که بدانم بعدش چه می شود، پیش می روم. زندگی، مثل کوهنوردی است که وقتی حرکت می کنیم، گمان می بریم که قله ای را فتح کرده ایم، اما قلۀ دیگری می بینیم و هیچگاه این قله ها تمام نمی شوند تا اینکه ما را از نفس می اندازند. راه زندگی هم همین گونه است و پر از چراها که ما را به جلو می راند و می راند تا روزی که از نفس بیفتیم.”

در بخشی، هارون یشایائی، به توصیف بازیگری رضا کیانیان پرداخت و بیان داشت:

“چیز دیگری که در کار آقای کیانیان، خیلی مهم می باشد این است که هر نقشی که کیانیان بازی می کند، خودش است. بازی درخشان او در سکانس های فیلم سینمایی کیمیا، شاهکار است. رضا کیانیان در این سکانس ها، هنر پیشه نیست؛ بلکه در نقش فرو رفته و خود کاراکتر می باشد و این یکی از صفات ایشان است. متأسفانه در سینما با وجود اینکه هنرپیشه های بسیار خوبی داریم اما در خیلی جاها می بینید که بازی بازیگر، باور پذیر نیست اما کیانیان در آثارش، خود آن پرسوناژ می شود.”

 

در لحظاتی از این جلسه، بازیگر فیلم سینمایی «ماهی ها هم عاشق می شوند»، در مورد جایگاه سینمای ایران، در جهان، اظهار داشت:

“جهان، در دوران معاصر، ایران را با سینمایش می شناسند. در گذشته، ایران با شعر مطرح بود اما امروز به هر کشوری که سفر می کنیم، وقتی می گوییم از ایران آمده ایم، می گویند:”کیارستمی؟” خب کیارستمی پرچم ماست. وقتی شنیدم که آقای کیارستمی فوت کرده اند، این خبر را باور نداشتم. چون ایشان هم موجودی بود، پر از سئوال و آینده نگری و به هیچ یک از آثارش وابسته نبود و همیشه به خلق آثار بعدی خود، می اندیشید. ما از این اشخاص، کم داریم. در جهان امروز دو جریان سینمایی وجود دارد: یکی امریکا و دیگری ایران. حرف بزرگی است اما برای این تئوری، دلیل دارم و حداقل می توانم با مطرح کردن آن، در ذهن ها، سئوال ایجاد کنم. سینمای امریکا، سینمای امریکاست و همه هم آن را می شناسیم اما سال ها پیش کسانی که هم سن و سال من بودند، می دانند که اکثر کشورهای اروپایی، سینمای مستقل داشته اند. آلمان و انگلستان و ایتالیا و فرانسه، سینمای مستقل  و کارگردان های صاحب نام بزرگی، داشتند. در آسیا، ژاپن، سینمای مستقل بزرگ و حیرت انگیزی داشت اما سال هاست دیگر خبری از این سینما، نیست. این جریانی که در آن کشورها ادامه داشت، چه شد؟ برای نئورئالیسم ایتالیا، چه اتفاقی افتاد؟ برای اکسپرسونیسم آلمان، چه پیش آمد؟ این ها در برابر سینمای امریکا شکست خوردند؛ یعنی همان تهاجم فرهنگی در کنار تهاجم مالی، باعث شد این کشورها دیگر جریان سینمای مستقل، نداشته باشند و حالا اگر بخواهند فیلم بسازند، مجبور هستند که فیلم امریکایی بسازند. سال ها پیش، مهندس بهشتی، در خاطره ای از سفرشان به ژاپن می گفتند که استودیوهایی را دیدم که گفتند اینجا فیلم هفت سامورایی ساخته شده و اینجا ماساکی کوبایاشی، فیلم ساخته و امروز دیگر خبری از ساخت این آثار نیست. به هر حال به هر دلیلی، سینمای اروپا و آسیا، شکست خورده و جریانش قطع شده است. سینمای هند هم که مختص خودش است و به جهان ارتباطی ندارد! اما سینمایی که به باقی مردم جهان مربوط می شود، یکی امریکا و دیگری، ایران است. جریان سینمایی ایران، هیچگاه،  قطع نشد. حدود اواخر دهۀ چهل خورشیدی، سینمای موج نو در ایران پدیدار شد و با آمدن کارگردان هایی مثل تقوایی و مهرجویی و کیمیاوی و کیمیایی و فرمان آرا… یک سینمایی پدیدار گشت که با آن سینمای قبلی ما که نامش فیلم فارسی بود،  تفاوت داشت. در واقع، حالا فیلم ها با نگاه جزئی نگر به مسائل اجتماعی می نگریستند و به بررسی آن می پرداختند. گرچه زمینه هایی از گذشته، همچون کارهای آقای گلستان و فرح غفاری وجود داشت. در این دوره، اتفاقی در بازیگری و فیلم نامه نویسی افتاد. قبل ها بازیگران سینمای ایران مشخص و شخصیت ها ثابت بودند. اشخاصی چون فردین و … نقش آفرینی ثابتی داشتند اما از این زمان به بعد، در بخش ساخت فیلم که پر از کاراکترهای جدید بود، کارگردان مجبور بود به دنبال بازیگرانی برود که بتوانند آن شخصیت ها را بازآفرینی کنند و این توانایی تنها در بچه های تئاتر بود، چون بچه های نمایش، ایفاگر نقش های ثابتی نبودند. مثلا بازیگران فیلم گاو که از شاخصه های سینمای موج نو در ایران است، همه بچه های تئاتر هستند. این موج نو تا به امروز ادامه دارد. یکی از کسانی که سینمای بعد از انقلاب، به او مدیون است، سید محمد بهشتی است که چون سپری، ایستاد و نگذاشت که حمله ای به بدنۀ این هنر بشود و جریان سینما قطع نگردد. اگر بهشتی از کیارستمی حمایت نمی کرد، ایشان نمی توانست به این شهرت جهانی برسد. کدام کشور را سراغ دارید که جریان متداومی در سینمایش داشته باشد؟ من گمان می کنم که هیچ کشوری جز ایران را نمی توان نام برد. برخی می گویند که تو، سینمای ایران را با سینمای امریکا مقایسه می کنی؟! می گویم حداقل یک سئوال که برای شما ایجاد می کنم! من این ها را می گویم، حال، شما بیایید و جوابش را بدهید. حداقل تا به امروز هیچکس پاسخی برای سئوالم نداشته است! هیچکس در مورد نظریۀ من سخنی نگفته و ننوشته و من هر روز به این امر معتقد می شوم که بله، سینمای ایران، یک جریان مهمی در جهان است! چرا سینمای ایران را در تمام جشنوراه های جهان، حلوا حلوا، می کنند؟! دو دلیل دارد: یکی اینکه اروپاییان، نوستالوژی های از دست رفتۀ سینمای خود را در آثار ما جستجو می کنند. چون این ها، هر کدام سینمایی جدا از امریکا بودند. برای خودشان قواعد خاصی داشتند و از بین رفتند. تنها یک سینما در جهان وجود دارد که قواعد خودش را داشته و قواعد امریکایی ندارد و آن سینمای ماست و امروز در برخی از کشورهای اروپایی، کارگردان های جدید که ظهور می کنند و صاحب نام می شوند، متأثر از سینمای ایران هستند و این چیز مهمی است. ما در کشورمان گویی عادت نداریم که جایگاه مهم خود را درک کنیم. ما همیشه در سر داشته های خود می زنیم. در مورد سینما هم، اینگونه است و بعد هم سینمای ایران یک کاراکتر دارد و آن مخصوص خودش است. حتی در امریکا هم ناچار شدند که سر تعظیم در مقابل آن، فرود آورند. من معتقدم که خیلی از فیلم های ما هستند که اگر بازار جهانی پیدا کنند و در جهان دیده شوند، به اسکار راه پیدا می کنند. ولی  متأسفانه بازار جهانی نداریم و در محدودیت خودمان می لولیم!”

تدیدار و گفتگو با رضا کیانیان

دیدار و گفتگو با رضا کیانیان

تهیه کنندۀ فیلم سینمایی «اجاره نشین ها»، در تأیید سخنان رضا کیانیان،  تصریح کرد:

“چرا سینمای ما ماندگار شد؟ عدم اتصال آن به بازار سینمای جهانی، نقطه ضعفش است که دلایل متعددی دارد. ما حتی امروزه در زمینۀ صنعت نفت هم از بازار جهانی عقب مانده ایم! ولی فیلم سازانی که خیلی خوب می شناسیم، مثل امیر نادری،  وقتی در سینمای ایران، فیلم می سازند، «ساز دهنی» را خلق می کنند و هنوز هم  این اثر، یک کار جهانی است ولی وقتی در امریکا فیلم می سازند، نسبت به آثار گذشته اشان درخششی ندارند. فکر می کنم جواب این موضوع، همین مردم هستند یعنی چشمۀ فیاض مردم است که ناآگاهانه در شما یک هنرپیشۀ درجۀ یک می سازد و این ارزش را مردم حفظ می کنند. همچون زبان فارسی که در پی حفظ آن کوشیده اند.”

بازیگر  فیلم سینمایی، «باغ فردوس، پنج بعد از ظهر»، در بخش دیگر این بحث، افزود:

“این که مردم هستند، کاملا درست است و بحثی در آن نیست. اما در این مورد که هنرمندان ما وقتی به خارج می روند و در آنجا زندگی می کنند، آدم های زیاد مهمی نمی شوند، یکی از علت هایش این است که آبشخور آن ها عوض می شود. می بینیم که علمای ما مثل پزشکان و مهندسین و … بعد از خروج از ایران، آدم های مهمی می شوند ولی هنرمند باید حتما در ایران باشد تا بتواند مطرح گردد. یکی از تیزهوشی های آقای کیارستمی، همین بود. در ایران، آقای کیارستمی، کیارستمی است و اگرچه تنها کسی بود که آغوش همۀ جهان به رویش باز بود اما در ایران ماند و در جهان ماندگار شد!”

 

در واپسین لحظات این نشست، رضا کیانیان به سوالات حاضرین، پاسخ گفت:

-در میان آثاری که بازی کردید، بهترین فیلمی که در آن به ایفای نقش پرداختید، کدام فیلم بوده است و از میان کتاب های منتشر شده اتان به کدامیک علاقۀ بیشتری دارید؟

رضا کیانیان: این سئوالی است که از همه می کنند که کدام کتاب و فیلمت را دوست داری؟ چون بارها از من این پرسش شده، هر بار به فکر فرو می رفتم که خودم واقعا کدام یک را بیشتر دوست دارم؟ همیشه می بینم که بهترین فیلم من فیلم بعدی است. برای اینکه هنوز آرمانی است و پایش به زمین نرسیده و چون پایش به زمین نرسیده بدون ایراد است، بنابراین هنوز با این تفکر کِیف می کنم. در نوشتن هم همینطور است. وقتی اثری پایان می یابد، شاد می شوم اما بعد از اتمام آن رهایش می کنم و به سراغ بعدی می روم. در نتیجه فکر می کنم که در کارهای من، عکس، عکس بعدی، فیلم، فیلم بعدی، تئاتر، تئاتر بعدی و نوشته، نوشتۀ بعدی، همواره، بهترین هستند. خیلی ها می گویند آثارت مثل بچه هایت هستند! من خیلی بچه دوست دارم و در هر میهمانی که می روم، بچه ها در کنار من هستند. بچه، تا یک زمانی کِیف دارد و بعد از  مدتی زجر دارد. یکی از عرفا می گوید :”زمانی که ازدواج نکردی،  پایت روی زمین است. ازدواج کنی سوار کشتی شدی و بچه دار که شدی، کشتی بشکست.” ولی بچه بعد از یک مدتی باید طوری زندگی کند که هر کاری دوست داشت، انجام دهد. حداقل چون من دوست داشتم اینگونه باشم و نشدم، امروز با پسرم اینگونه برخورد می کنم. شاید فرزندت دوست داشته باشد که بعد از مدتی، به دنبال زندگی خود برود، خب او می رود و زندگی خودش را ادامه می دهد و من هم زندگی خود را ادامه می دهم و ارتباطم را با او حفظ خواهم کرد. اثر هنری هم وقتی کامل شد و انجام شد، باید به دنبال زندگی خودش برود و به من ربطی ندارد چون من دیگر نمی توانم آن را تصحیح کنم. اگر بخواهم آنر ا اصلاح کنم، گیر یک اثر، خواهم افتاد.”

 

 

علی دهباشی در کنار رضا کیانیان
علی دهباشی در کنار رضا کیانیان

-در سینمای ایران، اکثر نقش هایی که خیلی گل می کنند و در ذهن ها می ماند و جایزه می گیرند، نقش های مثبت هستند. شما دو نقش معروف در کیمیا و آژانس شیشه ای که منفی نیستند اما مثبت هم نمی باشند و در واقع  نقش هایی ضد قهرمان هستند را ایفا کردید. دلیل ماندگاری این نقش ها چیست؟

رضا کیانیان: موتور محرک قصه و فیلم، نقش منفی است. نقش مثبت، تنها مثبت است مثل فیلم «بتمن». شخصیت بتمن چه صفاتی دارد؟ تیزهوش است و قدرت بدنی دارد و جز این دارای هیچ شاخصۀ دیگری نیست. باقی، تروکاژ است که ما را به هیجان وا می دارد. ولی بتمن وقتی بتمن می شود که با شخصیت منفی مبارزه کند و او را شکست دهد و اگر نتواند در مقابل او بایستد، دیگر بتمن نیست. مهم تر از او نقش منفی فیلم است. امروز دیگر دو نقش منفی و مثبت دو تا اکستریم نیستند. اگر بتوانیم نقش مثبت را کمی به نقطۀ تعادل و واقعیت نزدیکتر کنیم و در واقع آن را آدم کنیم، یعنی اگر آدم خوبی است، ضعف هایی و اگر آدم بد است، خوبی هایی هم داشته باشد، به نتیجۀ مطلوب خواهیم رسید. این یک کار معاصر و مدرن است. این روزها، جیمز باندها، کمی به نقطه تعادل نزدیکتر می شوند و گاهی کتک هم می خورند. این چیزی است که من دوست دارم. وقتی، هر نقشی، چه مثبت و چه منفی را بازی می کنم، به سمتی پیش می روم که نزدیک به آدم و نزدیک به واقعیت باشد. یعنی اگر خوب است بدی و اگر بد است خوبی داشته باشد. نقش منفی را بیشتر دوست دارم و بیشتر نقش هایی که داشته ام هم، منفی بوده است. در حالیکه شما مرا در چهرۀ منفی به خاطر ندارید! چون منفی به معنای عامش نیست. قبل تر ها کسی که نقش منفی بازی می کرد، در خیابان مورد هجوم و کتک قرار می گرفت. مثل بازیگر نقش شِمر در تعزیه. چون تماشاگران، باور می کردند که او آدم بدی است اما من کاری می کنم که شما نتوانید در بد بودن یا خوب بودن نقش، قضاوت صد در صدی داشته باشید. من نقش را شبیه خود شما می کنم. مثلا در نقش دکتر در فیلم «خانه ای روی آب»، شما، بدتر از این آدم نمی توانید، پیدا کنید. این شخص به هیچکس رحم نکرده است. به پسر، پدر و زنش و همکارانش و حتی به بیمارانش، خیانت کرده است ولی شما در این فیلم با او همذات می شوید و در آخر که می میرد، همگی، برای چنین موجود شروری دلسوزی می کنید. چرا دلتان برای او می سوزد؟ چون همۀ شما و همۀ ما و همۀ آدم ها این کارها را کرده ایم. حداقل در ذهنمان مرتکب این بدی ها شده ایم حتی اگر جرأت این را نداشته باشیم که افکارمان را به عمل برسانیم. همۀ ما دوست داریم که بخشیده شویم و به همین دلیل، تمام اسطوره های بخشش وجود دارند و چون به این امر احتیاج داریم، پس این شخص منفی را می بخشیم. چون با او همذات پنداری می کنیم و با خود می گوییم که خودت هم اینگونه بودی؟ پس چون دوست داریم بخشیده شویم، او را هم می بخشیم. کاری که من با نقش هایم انجام می دهم، همین است.”

 

img_20160910_100017

ا

در پایان بخش نخست این دیدار، بازیگر سینمای ایران، داستانی از کتاب «این مردم نازنین» را قرائت کرد و گفت:

“”روز – خارجی – کاشان

با هایده و علی از هتل امیرکبیر کاشان بیرون آمده بودیم و از پیاده روی روبروی هتل به سمت باغ فین می رفتیم. موتورسواری که همسرش را ترک موتورش سوار کرده بود مرا دید و شناخت. به همسرش  گفت:”ببین، اینه.” زن متوجه نشد شوهرش چه کسی را نشان می دهد. شوهر چون دست هایش بند بود، دوباره با سرش به من اشاره کرد و گفت: “اینه.” زن باز متوجه نشد. بالاخره مرد کمی جلوتر از ما ایستاده و به من گفت: “بیا.” من تمام ماجرا را از گوشۀ چشم می دیدم، اما طوری رفتار می کردم که انگار نمی بینم و سرم به کار خودم، گرم است. مرد موتوری سر من فریاد زد: “به تو می گم بیا!” من از روی جوی آب پریدم و رفتم پیش آن ها. مرد موتوری به زن اش گفت: دیدی؟ اینه.” زن مرا دید و با سر به مردش اشاره کرد که: درسته. مرد گاز داد و رفت.

این نوشته ها در واقع اتفاقاتی است که در خیابان به عنوان یک آدم مشهور، برای من افتاده است. ما بازیگران، یک چشم سوم داریم، چون دو چشم را به نقش می سپاریم، حال چه کسی باید ما را کنترل کند و هزار چیز را در هنگام آفرینش نقش به ما متذکر شود؟! این همان چشم سوم است. این همان خالی است که هندی ها بر پیشانی می گذارند. همان چشم خداوند که مراقبمان است. این کتاب، حاصل چشم سوم من در خیابان است.”

 

اهدای آخرین تالیفات انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار به رضا کیانیان
اهدای آخرین تالیفات انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار به رضا کیانیان

در بخش دوم این جلسه، فیلم مستند «بعد از خانم شمارۀ 11»، به کارگردانی طاها پارسا شجاع نوری، محصول سال 1385، به نمایش درآمد. این مستند به زندگی رضا کیانیان پرداخته است و در آن اشخاصی چون: مهرداد کیانیان، علی کیانیان، هایده قرچه داغی، کمال تبریزی، شادمهر راستین، فریبا کامران، مصطفی دشتی و علیرضا شجاع نوری، داوود موسایی و اصغر بیچاره و رضا کیانیان، حضور دارند. در تیتراژ نخست این فیلم از زبان رضا کیانیان می شنویم:

“ببین!من که بازیگرم چون بازیگر بودم این تجربیات را به دست آوردم و چون بازیگر هستم تو من رو شناختی یا احتمالا از من خوشت اومده! پس باید بذاری من بازیگر بمونم! چرا می خوای من بازیگر نباشم؟!”

 

در خاتمه، بازیگر سینمای ایران، با دوست داران خود که هر یک کتابی از آثار ایشان را در دست داشتند، سخن گفت. در بخشی از کتاب «این مردم نازنین»، که قصه های رضا کیانیان با مردم است، می خوانیم:

“روز-خارجی-سنندج

برای فیلم برداری «خاک آشنا»ی بهمن فرمان آرا، در سنندج مستقر بودیم. یک روز تعطیل می رفتم میوه بخرم. پسر جوانی با اشتیاق سلام کرد. امضا می خواست. گفت: به شهر ما خوش آمدید. البته من سنندجی نیستم. خودم اینجا میهمان هستم. تشکر کردم. داشتم برایش روی کاغذی که داده بود امضا می کردم که گفت:”من فیلم «ماهی ها می میرند» شما را خیلی دوست دارم. بارها آن را دیده ام. خیلی عالیه. خیلی خوبه.

گفتم منظورت:”ماهی ها عاشق می شوند؟”

گفت: نه “ماهی ها می میرند.”

کاغذ امضا شده را گرفت و رفت.”