گلگشت در ایران با ایرج افشار

« نزدیکی‌های کاشان کنار چند درخت اکالیپتوس سربلند و سرزنده، ناهارمان را خوردیم و راه افتادیم.»، 25 کیلومتری کاشان.
« نزدیکی‌های کاشان کنار چند درخت اکالیپتوس سربلند و سرزنده، ناهارمان را خوردیم و راه افتادیم.»، 25 کیلومتری کاشان.

یادم رفت بنویسم که از پنجاه کیلومتری [اتوبان قم به کاشان] بر طرف راست، رشته‌ کوه‌های کوتاهی، قرمزرنگ، هست بدون هیچ‌گونه رویش گیاهی و به قول علمای محیط‌زیست پوشش. رنگ قرمز آنها و تضرس‌های ناشی از لغزش آب باران منظره‌ای دلفریب دارد. چیزی که این بار در اتوبان نظرم را به خود کشید، نصب تلفن‌های فوریتهای ارتباطی بود که تیرهای سبز خوش‌رنگ دارد و بر بالای آنها دستگاه نیروی آفتابی نصب است و از آن الکتریسیته گرفته می‌شود.

« پنجاه کیلومتری [اتوبان قم به کاشان] بر طرف راست، رشته‌ کوه‌های کوتاهی، قرمزرنگ، هست بدون هیچ‌گونه رویش گیاهی ».
« پنجاه کیلومتری [اتوبان قم به کاشان] بر طرف راست، رشته‌ کوه‌های کوتاهی، قرمزرنگ، هست بدون هیچ‌گونه رویش گیاهی ».
یادداشت تورج دریایی دربارة این عکس :« توقف کنار دکل تلفن آفتابی، آقای افشار یادداشت می نویسد و به من می گوید: برو به فرنگی ها بگو که ما هم از این چیزها [=دکل تلفن آفتابی ] داریم!»، اتوبان قم به کاشان.
یادداشت تورج دریایی دربارة این عکس :« توقف کنار دکل تلفن آفتابی، آقای افشار یادداشت می نویسد و به من می گوید: برو به فرنگی ها بگو که ما هم از این چیزها [=دکل تلفن آفتابی ] داریم!»، اتوبان قم به کاشان.
    میان قم و کاشان باغهای زیتون‌کاری هم دیدنی است. نهال‌های سرسبز خود را به خوبی نمایان می‌کنند.

 

خرم‌دشت

وارد به کاشان نشده از گوشة دیگرش «فلنگ» را بستیم و راهی نطنز شدیم. آنچه چند جا به چشممان خورد تابلوهای متعدد سوغات کاشان بود که منظور کلوچة خاص آنجاست. بکلی با آنچه گیلانی‌ها به نام کلوچه دارند، تفاوت دارد.

پانزده ‌کیلومتری که در راه نطنز راندیم به راه طرف دست راست که به خرم‌دشت می‌رسد، درافتادیم. اینجا چهارطاق آتشگاهی است با ویرانه‌های ساختمانهای سنگی اطراف آن. پس از چندین سال دیدم که مقداری مرمت کرده‌اند و قوسهای طاق‌ها را که افتاده بود، طراحی و درست کرده‌اند ولی هیچ نفهمیدم چرا قطر قوس‌ها حدود نیم‌متر است. آیا در اصل هم چنین بوده است؟ سالها پیش که دو سه بار اینجا را دیده بودم و شکست بر ارکانش افتاده بود و ویرانه‌ای بود، حشمت و جبروت آن بیش چشمم را گرفته بود. شاید روزگاری که گنبدش زده شود، چشم‌انداز بهتری پیدا کند. به هر تقدیر کاشان به داشتن دو آتشکده سرافراز است: نیاسر و اینجا .

خرم‌دشت هم دیگر آن آبادی روستانشین خوش‌ریخت سابق نیست. بلای ویلاسازی بدین کنارة ریگ بوم کاشان هم رسیده است.

  « سالها پیش که دو سه بار اینجا را دیده بودم و شکست بر ارکانش افتاده بود و ویرانه‌ای بود، حشمت و جبروت آن بیش چشمم را گرفته بود ». مرمت چهار طاقی آتشگاه خرم دشت کاشان.
« سالها پیش که دو سه بار اینجا را دیده بودم و شکست بر ارکانش افتاده بود و ویرانه‌ای بود، حشمت و جبروت آن بیش چشمم را گرفته بود ». مرمت چهار طاقی آتشگاه خرم دشت کاشان.

 نطنز

رسیدیم به نطنز. نخستین دیدارمان از بقعه و خانقاه نورالدین عبدالصمد اصفهانی بود که تاریخ‌های 716 و 714 (سردر بزرگ) و 707 (کتیبة سردر کوچک داخل بقعه) و 709 (ایوان شمالی) دارد.

چسبیده به آن مسجد قدیمی است که هر کس باید ببیند زیرا بنای اصلی گنبدش در عهد دیلمیان ساخته شده است و طبق کتیبة آجری که چند سال پیش از زیر گل درآمد، تاریخش سال 389 هجری است…

اطراف محراب بیرون شبستان هم مقادیری خطوط باقی مانده؛ از جمله یکی مورّخ 1043. از نوادر درختهای چناری که پاجوش‌های آن تناوری گذشته را نشان می‌دهد، کنار همین بقعه است و اکنون بیست و هفت تنه است.

مسجد قدیمی نطنز ؛جایی که « هر کس باید ببیند زیرا بنای اصلی گنبدش در عهد دیلمیان ساخته شده است».
مسجد قدیمی نطنز ؛جایی که « هر کس باید ببیند زیرا بنای اصلی گنبدش در عهد دیلمیان ساخته شده است».

اردستان   

هوا رو به تاریکی می‌رفت که از این بنای نام‌آور زیبا بیرون آمدیم و راهی اردستان شدیم. مُغار و مهاباد[5] را در تاریکی آمدیم و آن‌طور که روزگار قدیمش را به یاد دارم، امروز وضعی دیگر و روشنایی چشمگیر دارد. در حالی ‌که آن روزگاران برق در این صفحات وجود نداشت؛ چراغ موشی بود و لامپا.

نزدیک‌های اردستان که رسیدیم به احسان‌الله هاشمی تلفن کردم زیرا خانة او، لطف او، صحبت‌های دلنشین و تاریخی و فرهنگی او، فرزندان دانا و کاردانش؛ کامران ، پیمان ، ساسان ، کیوان ، مرجان ، کیهان ، آرمان و سامان او، برایم مظهر اردستان‌ا‌ند . به یاد می‌آورم نوروز یکی از سالهای جنگی را که با مرحومان دکتر یحیی مهدوی و دکتر اصغر مهدوی و خانواده‌هامان از تهران دور شده بودیم و ایشان حق دوستی را به مکرمت تمام به جا آورد.

رسیدیم و نشستیم. با اینکه در تلفن التماس دوستانه کردم که نان و پنیر و گردوی رودخانه – نام آبادی کوهستانی آن منطقه – برای شام به ما بدهد ولی چون سفره گشوده شد، معلوم شد که خانم بزرگوار ایشان به اکمل وجوه رسوم مهمان‌نوازی را به مناسبت حضور تورج دریایی به انجام رسانده است.

روی میز روزنامة رنگین خوش‌چاپی با کاغذ سفید خوب دیدم به نام نگاه کویر. در هشت صفحه است و ماهانه  ولی در قم چاپ می‌شود. از مطالب اخباری و مباحث معمولی آن بگذریم دارای بعضی اطلاعات نوشته‌های تاریخی، ادبی و آداب و رسوم محلی است که برای پژوهش‌های آیندگان مأخذی خواهد بود.

با ذوق تمام دوباره سری زدیم به مسجد جامع. ده روز پیش هم با [ منوچهر ستوده ] ستوده و دکتر[ حسین] شهیدزاده همین جا بودیم. ولی هر بار می‌توان از در و دیوار آن نکته‌های تازه دریافت.

  « با ذوق تمام دوباره سری زدیم به مسجد جامع؛ هر بار می‌توان از در و دیوار آن نکته‌های تازه دریافت »،ایرج افشار، احسان الله هاشمی و تورج دریایی،مسجد جامع اردستان.
« با ذوق تمام دوباره سری زدیم به مسجد جامع؛ هر بار می‌توان از در و دیوار آن نکته‌های تازه دریافت »،ایرج افشار، احسان الله هاشمی و تورج دریایی،مسجد جامع اردستان.

ظفرقند

به سوی ظفرقند که آن را جوگند می‌گفته‌اند راه افتادیم. نام آنجا را شاید سابقاً هم گفته باشم که می‌باید زبرقند باشد و امروز این مطلب را می‌توانم بیفزایم که شاید پسوند اول این نام مناسبتی یا پیوندی با نام زفره داشته باشد که در راه همین محل به اصفهان واقع است.

کاروانسرا و آب‌انبار را دیدیم و بوی آن می‌آمد که میراث فرهنگی قصد مرمت آنها را دارد. ناودان‌های سنگی را دیدم که تازه کار گذاشته بودند ولی چون در بسته بود نتوانستم از مرمّت داخلی آگاه شوم. این کاروانسرا ظاهراً یادگار محمدولی‌میرزا است (پسر فتحعلی‌شاه)؛ موقعی که حاکم یزد شد.

تغییرات بافتی زبرقند حیرت‌انگیز است. روی آوردن به خانه‌سازی‌های جدید به اسلوب شهرهای بزرگ، تا چندی دیگر بافت خشتی و گلی را نابود خواهد ساخت و البته می‌دانم که چاره‌پذیر نیست. قطع دارم [6] که آوارهای ساختمان‌های قدیمی را به تدریج به مزرعه‌ها و باغ‌ها می‌برند زیرا مردمان این صفحات معتقدند که این نوع خاکها پر قوت است. تابش آفتاب قرون را قدر می‌گذارند.

اواخر خیابان داخلی شهر بر دست راست تابلوی دوختکار نظرم را گرفت. چه مرد ایران‌دوستی که خود را به جای خیاط، دوختکار شناسانده است.

 

  نیستانک

رسیدیم به نیستانک و چون دریایی ندیده، رُل را پیچاندم و از جاده به سوی آبادی رفتم. کاروانسرای قاجاری زیبا را دیدیم که باغ و ساختمانی دولتی مانع نمایش و منظرة آن شده است. زهی افسوس. به جای اینکه این میدانگاهی عمومی پیش کاروانسرا را پارک کنند، تبدیل به اداره‌ای کرده‌اند که می‌شد دویست متر آن‌طرف‌تر در فضای باز بیابان ساخت.

قلعة خشتی قدیم بر همان حال «والزاریات» قدیم باقی است؛ ویرانه شده و مزبله‌دان است. درِ سنگی آن را هنوز که هنوز است از حالت افتادگی درنیاورده‌اند. شاید خرج اینکه این سنگ[را] روی پاشنة سنگی مستقر کنند تا سیاحان ببینند، بیش از صد هزار تومان نباشد و [سازمان] گردشگری همتی و ذوقی و وظیفه‌ای در این راه مبذول نکرده است. از زمان سازمان حفاظت آثار باستانی یعنی محمود مهران[7]  به همین ترتیب برجای است [؛ یعنی از سال 1344 به عبارتی متجاوز از چهل سال!]. تصور می‌کنم مقصودشان آن است که بیننده بخواند [هان ای دل] عبرت بین.

لعة خشتی قدیم بر همان حال «والزاریات» قدیم باقی است؛ ویرانه شده و مزبله‌دان است. درِ سنگی آن را هنوز که هنوز است از حالت افتادگی درنیاورده‌اند ». قلعه نیستانک و در کهن آن، نائین
لعة خشتی قدیم بر همان حال «والزاریات» قدیم باقی است؛ ویرانه شده و مزبله‌دان است. درِ سنگی آن را هنوز که هنوز است از حالت افتادگی درنیاورده‌اند ». قلعه نیستانک و در کهن آن، نائین

در راه نام دو آبادی تورزن و توران مرا یادآوران توران‌پشت یزد شد و احتمالم. چون مقرون به وضع محلی است آنها را برگرفته از اسم «توره» می‌دانم که در این صفحات به نوعی شغال گفته می‌شود.

 

 

1.اصل: دیابطوس.

  1. 2. مقالتان فی الحواس و مسائل طبیعیة ؛ رسالة للاسکندر فی الفصل‌؛ رسالة فی المرض المسمی دیابیطس، عبداللطیف‌بن‌یوسف البغدادی؛ دراسة و .۱۹۷۲/۱۳۹۲ق  تحقیق بول غلیونجی و سعید عبده، کویت، وزاره الاعلام ،.
  2. 3. چند سال بعد این ترجمه با مقدمه ای از ایرج افشار چاپ شد؛ رساله بیماری قند، عبداللطیف‌ بغدادی، ترجمه علی خواجه ‌دهی، تبریز، انتشارات ستوده،1389.در مقدمه استاد افشار شرح مفیدی درباره دکتر خواجه دهی و دکتر بنابی هست.

.

[4] – مشکات

[5] -متن: مهرباد .با آنکه در آن حوالی روستاهایی به نام مهرباد و مهر آباد ، هست اما منظور استاد ، « مهاباد» است که آبادی معروفی است و  در مسیر اصلی بعد از موغار واقع شده است. استاد احسان الله هاشمی ، پیر اردستان شناسی در زمانه ما نیز همین نظر را دارد

[6] – متن: ندارم

[7] -. محمود مهران(1283-1366) وزیر فرهنگ و رئیس هیئت مدیره و مدیر عامل شرکت سهامی بیمه ایران .« آخرین خدمت با ارزش او تأسیس سازمان حفاظت آثار باستانی ملی ایران بود.حدود ده سال در آن کار وقت صرف کرد و اساسی را بر جای گذارد که برای کشور باستانی ما ضرورت داشت».نک:افشار، ایرج، « دکتر محمود مهران» ، آینده، سال13،ش6-8،شهریور-آبان1366،ص536