آینده محیط زیست ما/خشایار حاج سیدجوادی

 

همچنین دکتر کهرم اذعان داشت با توجه به غنای محیط زیستی بسیار بالای تالاب‎ها در بین اکوسیستم‎ها و میزبانی آنها از پرندگان مهاجر متأسفانه ما شاهد از بین رفتن تالاب‎ها و دیدن لاشه‎های پرندگان در تالاب‎های خشک شده هستیم .

اسماعیل کهرم با استناد به اطلاعات ماهواره‎هایی که تخریب جنگل ها را نشان می‎دهند، هشدار داد که طبق آمار مراکز معتبر جهانی اگر رویه مدیریتی کشور در این زمینه تغییر نکند تا 75 الی 100 سال دیگر جنگلی در شمال ایران نخواهیم داشت.

تخریب کوههای ایران مانند معدن‎کاوی در بی‎بی شهربانو و وجود کارخانه سیمان در کنار بیستون باستانی و رفتارهای غلط در برخورد با دماوند که نمادی از غرور ملی ایرانیان است ،مواردی بود که اسماعیل کهرم با تأسف از آنها یاد کرد.

دکتر اسماعیل کهرم ـ عکس از مجتبی سالک
دکتر اسماعیل کهرم ـ عکس از مجتبی سالک

 

در ادامه گفتگو علی دهباشی از استاد خواست که موضوع ریزگردها و عوامل ایجاد آن ها را برای حاضرین توضیح دهد. دکتر کهرم با اشاره به نقش صدام حسین در خشک شدن هورالعظیم در دوران جنگ ، از احداث نادرست چاه‎های نفتی در این منطقه و آلوده کردن مقدار آب باقیمانده در آن گفت و اینکه این منطقه باعث بروز ریزگردها برای مردم عزیز جنوب ایران شده است .

اسماعیل کهرم از مَثَل سوزاندن شمع از دو طرف برای بیان رفتارهای فاجعه بار محیط زیستی ما ایرانیان استفاده کرد.

آلودگی دریای مازندران (خزر) و خلیج فارس موضوعی بود که دکتر کهرم با ابراز ناراحتی خود، آن را بیان کرد و به آلوده شدن شدید ساحل قشم که زمانی به داشتن مرواریدهای ناب معروف بود ، اشاره کرد.

علی دهباشی و دکتر اسماعیل کهرم - عکس از مجتبی سالک
علی دهباشی و دکتر اسماعیل کهرم – عکس از مجتبی سالک

مشکلات و معضلات دریاچه ارومیه را احداث چاه‎های زیاد و بی‎رویه و نادیده گرفتن حقابه دریاچه دانست و راه حل‎های احیای آن را عزم جدی مسئولین و اجرای دقیق طرح‎های تصویب شده از جمله ایجاد روش‎های نوین آبیاری در کشاورزی دانست

کهرم با ذکر این نکته که کنترل آلودگی کشتی‎ها به هیچ عنوان در بنادر ایران انجام نمی‎شود. استانداردهای رعایت شده در استرالیا را مثال زد و با مقایسه آن با کنترل کیفیت سازمانهای مسئول( بنادر و کشتیرانی) آن را فاجعه بار خواند و خطر خشک شدن تدریجی خلیج فارس در آینده را گوشزد نمود.

 

 

دیدار و گفتگو با اسماعیل کهرم ـ عکس از مریم اسلوبی
دیدار و گفتگو با اسماعیل کهرم ـ عکس از مریم اسلوبی

 

و نیز دکتر نصرالله پورجوادی که از حاضران در این نشست بود به طرح نظرات خود در این زمینه پرداخت و گفت : وقتی آقای دهباشی از من دعوت کرد تا به این نشست بیایم، می‎خواستم نیایم چون می‎دانستم آقای کهرم ما را با حقایقی آشنا می‎کند که همه ما تا حدی می‎دانیم. و به این ترتیب پریشان‎تر می‎شوم و عمیقاً روی من تأثیر خواهد گذاشت. و حدسم درست بود.

اخیراً در جایی نوشتم که این بحران جدی است ، بحرانی است که ما در یکصد سال گذشته با آن رو به رو بوده‎ایم. اکنون قصد ندارم همه آنچه را در این باب نوشته‎ام در اینجا بگویم . اما چند نکته از باب یادآوری ضروری است.

 

دکتر نصرالله پورجوادی ـ عکس از مریم اسلوبی
دکتر نصرالله پورجوادی ـ عکس از مریم اسلوبی

 

خوب به یاد می آورم که در اواخر دهۀ پنجاه در ایران معروف بود که اگر کسی می خواست اتومبیل آمریکائی بخرد به او می گفتند مدلهای قبل از 54 را بخرد. من علت آن را نمی د انستم تا این که در آمریکا فهمیدم که این سالی بوده که طرح کهنگی در کنگره به تصویب رسیده بود. بنابراین طرح محصولات صنعتی باید طوری ساخته شود که دوام زیادی نداشته باشد تا هر چیزی زود کهنه شود و مردم مرتب بخرند و بخرند. جنس خوبی که دوام داشته باشد باعث تعطیلی کارخانه ها می شد و تعطیلی کارخانه ها هم بی کاری و عدم انباشت و توزیع ثروت را به همراه می آورد. آثار تصویب «طرح کهنگی» و به طور کلی ورود به جامعۀ مصرفی در دهۀ شصت کاملا محسوس بود و انقلابیون با این معیارهای مصرفی مخالف بودند. از سطلهای زباله ای که پر از مواد غذائی مصرف نشده بود گرفته تا میلیونها تن گندمی که دولت آمریکا به دریا می ریخت و اجناس یک بار مصرفی که همه جا تل انبار شده بود. من وقتی در سال 1967 به ایران برگشتم یکی از فضایلی که در جامعۀ خودمان دیدم غیر مصرفی بودن آن بود. مردم ایران حتی تا پنج شش سال بعد هم هنوز با معیارهای سنتی زندگی می کردند. نفت هنوز گران نشده بود و ما تازه می خواستیم پیکان مونتاژ کنیم. نه چندان صنعتی شده بودیم و نه گرفتار آفتهای جامعۀ صنعتی. اسراف هنوز حرام بود. مردم اگر یک تکه نان روی زمین می دیدند بر می داشتند، و فوت می کردند و یک جائی می گذاشتند تا کسی که به آن احتیاج دارد آن را بر دارد. نان خشک و کپک زده را هم دور نمی ریختند. در تهران هنوز مغازه هائی بود مخصوص نانهای خشک و کپک زده. نمکی ها نان خشک می گرفتند و به جای آن نمک می دادند. کسی بابت نمک پول نمی داد. من در سال اول ازدواجم از همسرم خواهش کرده بودم که نان خشکی را که می خواهد به نان خشکی بدهد برای مصرف خود من بگذارد. تهران ده دوازده سال بود که لوله کشی شده بود. آب لوله کشی ارزش داشت.

همه می دانند که امروزه خطرناکترین مسئلۀ کشور کمبود آب و آلودگی آب است. این مسئله را کی به وجود آورده؟ دکتر پرویز کردوانی در جلسه پرسش و پاسخ خود که دو پنجشنبۀ گذشته در همین محل برگزار شد، می گفت که از زمان آغا محمد خان قاجار تا پایان دورۀ پهلویها ما جمعا پنجاه هزار حلقۀ چاه عمیق در سراسر کشور حفر کرده بودیم و در این سی و پنج سال گذشته تعداد چاهها بالغ بر یکصد و پنجاه هزار حلقه شده است. ما ذخائر آبی خود را که صدها هزار سال طول کشیده تا در این کشور جمع شود در عرض سی سال از زیر زمین به روی زمین آورده و به هدر داده ایم. ما به کمک تکنولوژی جدید کمر به نابودی آب و خاک خود بسته ایم.

در پایان دکتر کهرم از علی دهباشی برای تلاشی که در ایجاد دیدار وگفتگوی صمیمانه با علاقه مندان فرهنگ و محیط زیست داشت ،تشکر کرد و به سوالات حاضران پاسخ دادند.

عکس یادگاری با دکتر اسماعیل کهرم ـ عکس از مجتبی سالک
عکس یادگاری با دکتر اسماعیل کهرم ـ عکس از مجتبی سالک

یادداشتی در حاشیۀ دیدار و گفتگو با دکتر اسماعیل کهرم

نقالی که قلندرانه از اکوسیستم‌های ایران گفت

توسعه به چه قیمتی؟!

مریم محمدی

همواره مسحور جادوی کلام بوده‌ام، جادوی هرچه از جنس واژه است. امروز اما فارغ از این عادت دیرینه با این پیش آگاهی که: «ناامیدتر خواهم شد» به کتابفروشی آینده رفتم؛ به جلسۀ دیدار و گفتگو با دکتر اسماعیل کهرم. دکتر کهرم را با مصاحبه‌هایش شناختم و می‌دانستم که در بیان دیدگاه علمی و منطقی‌اش، که بدون حب و بغض است، قاطع است و صریح. به‌راستی نیز او را همین‌گونه یافتم و بسیار فراتر از این؛ استادی که ساحرانه سمند تیزپای کلام را برای بیان مقصود خویش رام می‌کرد! پیش از آنکه دم به دم سخنش را با شکرقند ابیات شاهنامه بیاراید حس کرده‌ بودم به نقالی گوش سپرده‌ام که به شیرینی روایت می‌کند؛ مقتدر و باصلابت. دریغ اما، که موضوع سخن به شیرینی گفتار او نبود! حکایت فاجعه‌ بود و فاجعه و فاجعه… .

سخت است بشنوی پیش از آنکه دنیا به مفهوم «توسعۀ پایدار» برسد، نیاکان تو این شیوۀ زیستی را برای خود و طبیعت و حیوانات قائل بودند؛ بشنوی که حتی شکارچیان ما جوانمردتر از آن بودند که حیوان مادۀ آبستن یا کم‌سال را که هنوز در چرخۀ تولیدمثل بود، با تیر بزنند؛ بشنوی که اجدادت با غاصبان سرزمینشان می‌گفتند میوه‌های باغ‌های ما را حتی به یغما ببرید، ولی زنهار شاخۀ درختی را نشکنید! نقال باذوق ما در اینجا نه دستی به هم کوفت و نه چوب نقالی‌اش را به زیر بغل نهاد. فقط به آرامی تأکید کرد: مفهوم توسعۀ پایدار به همین سادگی است: شاخه را نشکنید!

جانت به درد می‌آید وقتی می‌شنوی امروز محققان و کارشناسان با اتوبوس به بخشی از دریاچۀ ارومیه پامی‌گذارند که زمانی 9 متر عمق داشت، 9 متر. وقتی می‌شنوی تالاب پریشان خودسوزی کرد، ایرانیان آینده نه بیستون، یادگار عشق فرهاد، را خواهند دید و نه کوه بی‌بی‌شهربانو را و چه بسا اگر پایمردی فعالان مردمی و NGO ها نباشد نقشی از سمبل غرور ملی ایرانیان نیز باقی نماند: دماوند سترگ. و ایرانی بدون دماوند یعنی چه؟ بدون اسطوره، بدون تاریخ!

به قولی: «خرابی از حد گذشته است» و فاجعه به همین‌ها ختم نمی‌شود. کشور همسایۀ ما پاکستان بعد از دوران پارتیشن (دوران جدایی‌اش از هندوستان) جنگل‌هایش را دو برابر توسعه داد و ما شرمگینانه می‌گوییم در همین مدت جنگل‌های ما نصف شد. ما برای اینکه نام خلیج فارس باقی بماند تومار امضا می‌کنیم، ولی خودِ آن را از بین می‌بریم. ایرانیِ بیست هزار سال آینده خلیج فارس را نخواهد دید. دریای مظلوم خزر از جانب 5 کشور از 5 سو پیوسته آلوده می‌شود؛ ما در آن صید بی‌رویه و غیرقانونی می‌کنیم و بعد با تعجب می‌پرسیم چرا دیگر ماهی خاویاری نداریم؟

و شاهنامۀ ما همچنان ادامه دارد. اهواز زیر ریزگردها دفن می‌‌شود، فِلِرهای عسلویه همچنان می‌سوزند، چاه‌های عمیق هنوز در روستاها مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرند و دولتمردان ما همچنان به کار خویشند.

چندی بود از خود می‌پرسیدم آیا به‌راستی دوران قلندران راست‌قامت ما سرآمده است؟ امروز با همۀ تلخی‌اش پاسخ «نه» شیرینی برای پرسشم یافتم. ریشۀ «ناداری» ما جای دیگری است و نقال قلندر امروز ما چقدر امیدوار بود به یافتن این ریشه‌ها و آبیاری کردنشان. چندین بار با لبخند تکرار کرد: من امیدوارم و نگاهش چنان برقی می‌زد که گمان می‌کردی در دوردست‌ها آن روز را می‌بیند. این‌ همه امید او آخر شاهنامۀ امروز ما را هم خوش کرد.

علی دهباشی ـ عکس از مجتبی سالک
علی دهباشی ـ عکس از مجتبی سالک