ه.ا.سایه، شفیعی کدکنی و سلیم نیساری در کتابفروشی آینده / پریسا احدیان

 

در ادامۀ جلسه علی دهباشی با دکتر نیساری از حافظ و فعالیت ها و پژوهش های ایشان سخن گفت و دکتر نیساری سخنانش را چنین آغاز کرد :« باید پیش از هر صحبتی به روان پاک دکتر محمود افشار یزدی، بنیان‎گذار این نهاد فرهنگی، درود بفرستم. جایی که هستیم یادگار ایشان است. خیلی از شماها ممکن است شخص ایشان را ندیده باشید اما من افتخار داشتم که با سه نسل از خانواده ی ایشان دوستی و آشنایی داشته باشم. اول خود مرحوم دکتر افشار که مدتی معاون وزارت فرهنگ بودند و من رئیس دفتر وزارتی بودم. با ایشان و روحیاتشان بخوبی آشنا بودم. ایرج افشار آن زمانی که اوایل خدمتم بود و نسل سوم پسر ایرج افشار، مرحوم بابک افشار مدیر کتابخانه تاریخ که افسوس از میانمان رفت.
دیشب برای اینکه به جای حرف زدن بتوانم با ارئه ی مدرک صحبت کنم؛ جعبه ها و چمدان ها و قوطی ها و هر چیزی که مربوط به گذشته هایم بود از جمله کارنامه ها و نامه ها را زیرو رو کردم. در این میان نامه ای از ایرج افشار بود. آن زمان که در سل 1353 نخستین بار غزل های حافظ را چاپ کردم و اشاره به بیتی که:
با صبا درد دل لاله سحر می گفتم
که من به جای این بیت نوشته بودم:” با صبا در چمن لاله سحر می گفتم”
و دکتر افشار بسیار تقدیر کردند.
من کار زیاد مهمی انجام ندادم شاید تنها وقت تلف کردن بود و برخلاف خیام زیستن.
این قافله ی عمر عجب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد»

ه.ا.سایه و محمدرضا شفیعی کدکنی
ه.ا.سایه و محمدرضا شفیعی کدکنی

• علی دهباشی: سوال اول اینکه چرا حافظ؟ چه شد که اکنون قریب به پنجاه سال است که به حافظ می‎پردازید؟
و دوم اینکه دلایل شما برای تعدد نسخ چیست و چرا حافظ خود هیچگاه دیوانش را تدوین و ویرایش نهایی نکرده است؟
دکتر نیساری : مؤسسه‎ی فرهنگی منطقه ای قصد داشت یادگاری از شعرای بزرگ را به صورت دفترچه‎های جیبی چاپ کند. این کار به من محول شد. از آنجا که با ایران و ترکیه و پاکستان همکاری داشتیم گمان کردم بهتر است ابتدا از امیرخسرو دهلوی شروع کنم و بعد سعدی وسپس حافظ اما علت اینکه من به حافظ شخصاً دلبستگی پیدا کردم گرچه دلایلی متعددی وجود دارد ولی آنچه که همیشه انسان را مجذوب حافظ می کند خصوصیاتی است که شاید در شاعران بزرگ دیگر کمتر یافت می شود. از تمام نکات می توانم به این نکته اشاره بکنم که حافظ هیچگاه مستقیماً در پی پند واندرز نبوده است. گرچه در بسیاری نسخ به اشتباه ابیاتی آمده است اما در کل، این یک خصوصیت بارز حافظ است.
به عنوان نمونه بیت:
من چه گویم که قدح گیرو لب ساقی بوس
بشنو از من که نگوید دگری بهتر از این
که در اکثر نسخ این بیت اینگونه چاپ شده است. اما آنچه من با کمک ده ها نسخه یافتم به جای “من چه گویم نوشته:”من نگویم” که در واقع نصیحتی غیر مستقیم است:
من نگویم که قدح گیر و لب ساقی بوس
بشنو از آنکه بگوید دگری بهتر از این
و یا در بیتی دیگر می گوید:
آن که فکرش گره از کار جهان بگشاید
گو در این کار بفرما نظری بهتر از این
و اشاره دارد هر کس نظری بهتر دارد مطرح کند.
و یا در بیتی دیگر می فرماید:
ساقیا سایه ی ابر است و بهار و لب جوی
من نگویم چه کن از اهل دلی خود تو بگوی

و این گونه هست که نصایح وی بسیار دلچسب است.
و اما در مورد اینکه چرا حافظ دیوانش را خود تدوین نکرد باید بگویم که گل اندام مشاور و دوست و همراه حافظ که بارها در جلسات قوام الدین عبدالله شرکت می کرده و اولین شخصی بوده که در مورد افکار حافظ می نوشته است اینگونه بیان می کند که حافظ نوشته هایش را منتشر نمی کرد و حتی دست نویس خود را به دیگران نمی داد و می گفت نمی شود به مردم اعتماد کرد و اما حدس شخص خود من هم همین بوده است که در واقع نسخی که با عنوان دست نویس حافظ در دست دیگران می باشد سندیت ندارد واین را در چندین کتاب نوشته ام. دلایلی هم بر این امر دارم از جمله اینکه این نسخ حتی در ابتدایی ترین نگارش خود از نظر نگارشی دچار مشکلات بسیار ساده هستند. به عنوان نمونه:
بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد
که در بسیاری از نسخه ها “خوان” به شکل “خان” نوشته شده است. در حالی که در قرینه ی غارت شکل خوان درست ترین شکل ممکن است. خوان به معنای سفره و در واقع معنی نزدیک به منظور حافظ است. گرچه یکی از دلایل این اشتباهات خوانش شفاهی و مکتوب نمودن این اشعار توسط کاتبانی است که برداشت‎های خود را از بیت داشته اند و شاید ظهور کلمه ی خوان در ابتدا و ذکر غارت در انتها این اشتباه را منجر شده است و از طرفی دیگر دلایل اجتماعی باعث این موضوع و عدم تدوین دیوان حافظ در زمان خود او گشت که اگر به خط خود حافظ نوشته می شد مسبب مشکلات جبران ناپذیری می گشت. حافظ انتقادهایی در مورد شیخ و پادشاه و … با بیانی طنز گونه مطرح می کرد که تا آن زمان کمتر کسی این جسارت را داشت.

دیدار و گفتگو با سلیم نیساری
دیدار و گفتگو با سلیم نیساری

• علی دهباشی: در مورد دیدار و آشنایی تان با علامه محمد قزوینی بفرمائید؟
• دکتر نیساری: بنده در سال 1324 رئیس دفتر مرحوم دکتر شایگان بودم. وی فردی استثنائی بود. در کتابی، خاطراتم را با ایشان نوشتم. در زمان همکاری با ایشان وی ماشینش را می فرستاد منزل من و مرا به خانه ی ایشان می بردند. می گفت:” اول بنشین و پرونده ها را بررسی کنیم و بعد به وزارتخانه برویم.” بسیار اهل طنز بود و به یاد دارم که ایشان هم زمان با وزارت، رئیس انجمن تربیت بدنی نیز بودند. روزی نامه ای نوشتند از طرف ریاست انجمن تربیت بدنی با امضاء خودشان به وزیر فرهنگ که در واقع آن سمت نیز برای خود ایشان بود. بخش بودجه ی وزارت، نامه ای در جواب درخواست ایشان نوشت که متأسفانه بودجه نداریم و آن نامه با امضاء وزیر فرهنگ، دکتر شایگان بود در جواب درخواست نامه ی ریاست انجمن تربیت بدنی، دکتر شایگان!
ایشان خنده ای کردند و گفتند:” نیساری! می دانی وصف حال ما چیست؟”
و بیتی از حافظ خواندند:” دلبر جانان من برده دل و جان من”/ برده دل و جان من دلبر جانان من
در آن زمان دکتر شایگان منزلی داشتند در خیابان فلسطین فعلی در کوچه ی جم که طبقه ی دوم آن را در اختیار علامه قزوینی که به تازگی از پاریس برگشته بود، قرار داده بودند. گاهی که برای دیدار به منزل شایگان می رفتم اصرار می کردم که علامه قزوینی را ملاقات کنم و ایشان مانع می شد و می گفت که علامه قزوینی میلی به دیدار و سخن با دیگران ندارد. تا کاری پیش آمد در مورد شناسنامه ی علامه قزوینی و من نامه ای نوشتم برای ایشان که لطفا شناسنامه اتان را در اختیارم بگذارید و در جوابی به نامه ام پاسخ دادند و این شروع دیدار و آشنایی من بود. دست نوشته ی نامه ی ایشان را دارم که اینچنین است:

7/3/26 ساعت ده صبح
مرحومه ی شریفه زیارت گردید. شناسنامه را فرستادم. مستدعی است مواظبت فرمائید گم نشود. با تقدیر و تشکرات صمیمانه.
محمد قزوینی”


علامه محمد قزوینی
علامه محمد قزوینی

• علی دهباشی: آشنایی شما با ملک الشعرای بهار چگونه شکل گرفت؟
• دکتر نیساری : شعری با دست خط خود ایشان دارم که بیت اولش این است:
فرزند من ای سلیم نیساری
آماده ی سعی باش و پر کاری

Dastkhat (2)

و ما از همان زمان پر کار شدیم!
وقتی در دوره آخر دبیرستان تحصیل می کردم و تصمیم داشتم برای ادامه ی تحصیل به تهران مهاجرت کنم در ذهن من تنها این بود که چهار نفر را ملاقات کنم: بهار و شهریار و محمد حجازی و پروین اعتصامی.
و بهار در سال سوم رشته ی ادبیات فارسی کتاب سبک شناسی تألیف خود را تدریس می کردند و بنده افتخار شاگردی ایشان را داشتم. بعد از امتحان از من خوشش آمد و کم کم آشنایی ما شکل ویژه ای گرفت.

محمد تقی بهار
محمد تقی بهار

• علی دهباشی: اگر امکان دارد در مورد کتاب دستور خط زبان فارسی توضیح دهید؟
دکتر نیساری: خیلی چیزها در دوران کودکی تحت تأثیر محیط خانواده شکل می گیرد. پدرم همیشه می گفت که هیچ هنری بهتر از حسن خط نیست و در حسن خط بکوش که انسان را نیکو پیرایه ای است. در آن زمان کارنامه و … نبود و هر شخص مکتب خانه رفته ای برای استخدام دست خط خود را ارئه می کرد. پدر در این مورد بسیار سختگیر بود و گاهی حتی در میهمانی ها مرا همراه خود نمی برد و معتقد بود اتلاف وقت است و برایم خط مشق می کرد و تمرین. از آن زمان کلمه ی خط در ذوق من رفت تا اینکه در دانشگاه ایندیانا استادم در این مورد بسیار مرا راهنمائی کرد. بعد از بازگشت به شیراز و تدریس در کلیات زبان شناسی در کنار اصطلاح دستور زبان فارسی، دستور خط فارسی را مطرح کردم و چاپ کتاب در سال 1374 اتفاق افتاد. در سال 1382 که فرهنگستان قصد داشت دستور خط را چاپ کند بنده مخالف بودم و در بسیاری جاها مخالفت خود را مطرح نکردم و اگر کسی این کتاب را بخواند خواهد دید که با دستور فرهنگستان مطابقت ندارد. هنوز هم که هنوز است در مدارس ما کلماتی چون رضائیان و رضاییان در نگارش اشتباه است و من دو “ی” پشت سر هم را با دلایلی رد کردم.

DSC_0038_resize.JPG-1
یک روز به دیدن فریدون مشیری رفتم به من گفت شعری ساخته ام با نام “فال حافظ” می خواهم برایت بخوانم:
در آمد از در، خندان لب و گشاده جبین
کنار من بنشست و غبار غم بنشاند
فشرد حافظ محبوب را به سینه خویش
دلم به سینه فرو ریخت! تاچه خواهد خواند!
به ناز چشم فروبست و صفحه ای بگشود
زفرط شادی کوبید پای و دست افشاند
مرا فشرد در آغوش و خنده ای زد و گفت:
“رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند.
هزار بوسه زدم بر ترانه ی استاد
هزار بار برآن روح پاک رحمت باد

شعرهای حافظ بگونه ای است که که آقای ابتهاج در مقدمه ی خود بسیار زیبا فرمودند. وقتی کلمات را می خوانید انگار در هاله ی کلمات یک نوع نوای موسیقی وجود دارد. بدون اینکه انسان نشانه های موسیقی را احساس کند خود ترکیب کلمات و پیوند آن ها با هم ایجاد فضای موسیقیایی می کند. شعری از حافظ می‎خوانم که در ذهنم چنین احساسی را ساخته است:
“صلاح از ما چه می جویی که مستان را صلا گفتیم
به دور نرگس مستت سلامت را دعا گفتیم
در میخانه ام بگشا که هیچ از خانقه نگشود
گرت باور بود ور نه سخن این بود و ما گفتیم
من از چشم تو ای ساقی خراب افتاده ام لیکن
بلایی کز حبیب آید هزارش مرحبا گفتیم
قدت گفتم که شمشاد است،بس خجلت به بار آورد
که این نسبت چرا کردیم و این بهتان چرا گفتیم
جگر چون نافه ام خون گشت کم زینم نمی باید
جزای آنکه با زلفت سخن از چین خطا گفتیم
تو آتش گشتی ای حافظ ولی با یار درنگرفت
ز بد عهدی گل گوییم حکایت با صبا گفتیم”

محمدرضا شفیعی و ه.ا.سایه
محمدرضا شفیعی و ه.ا.سایه

در ادامه‎ی جلسه سوالاتی توسط دانشجویان حاضر در جلسه مطرح شد که استاد نیساری به آن ها پاسخ گفتند:
ـ غزلی که منصوب به حافظ باشد کدام است؟
دکتر نیساری: یکی از گرفتاری های بنده و شاید آقای سایه همین غزل های الحاقی است که ما آن ها را به عنوان ملحقات استفاده می کنیم. به عنوان مثال در نسخه ی خانلری هر غزلی که یک نسخه یا دو نسخه باشد ملحقات و سه نسخه ای ها اصل محسوب می گردد! که بنده این روش را رد می کنم. باید ریشه یابی کنیم. به عنوان مثال بیت:
باشد ای دل که در میکده ها بگشایند

که در آن حافظ با اطمینان خاطر می گوید که این تغییر زمانه را با چشم خواهیم دید.اما در برخی نسخ “بود آیا” جایگزین “باشد ای” می شود که با تردید همراه است.
در بیت بعد می گوید که:
اگر از بهر دل زاهد خودبین بستند
دل قوی دار که از بهر خدا بگشایند

و باشد ای دل و دل قوی دار سنخیت بیشتری با هم دارند. افسوس که در نسخ خانلری این رعایت نشده است.

حالا به غزل دیگری برخورد می کنم:
المنة لله که در میکده باز است
اگر حافظ خدا را شاکر است که در میکده ها گشوده شده پس نُه بیت دیگر هم باید همین را می گفت اما این غزل بر دوش کسانی است که شعر را با رگ زدن کلمات می سرایند یعنی وقتی قافیه معلوم می شود در زیرش کلمات هم قافیه برای غزل ساخته اند که آن ها را می نویسند. در این غزل کلماتی چون مجاز، نیاز، راز، دراز، ایاز، نماز، گداز است و در ادامه آن ناچار هر بیت بر اساس معنی این کلمات فضاسازی و تعریف می گردد:
وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است

این مربوط به باز شدن در میکده نیست تنها از باب ساخت شعری است بر پایه ی قافیه. پس این شعر را با علامت ضربدری کنار می گذاریم.”

ـ امکان دارد در مورد حافظ مرحوم خانلری صحبت بفرمائید؟
دکتر نیساری: یکی از دلتنگی های من این است که که در کتاب “مقدمه ای بر تدوین غزل ها” نقدی بر حافظ خانلری و علامه ی قزوینی داشتم. گرچه همیشه به عنوان استاد، همه، ایشان را قبول داریم اما انتقاد من بسیار صریح بود. خانلری نا آشنا با مسائل نبود و طبع شعری داشت و شاید گاهی این طبع شاعرانه باعث می شود که تلفیقی میان شعر حافظ و ذهن شاعرانه ی وی صورت گیرد و اصالت شعر حافظ را کنار بزند. قزوینی در نسخه ی تألیفی خود تنها از یک نسخه ی قرن نهم هجری استفاده کرده بود. اما خانلری توانست از نسخ بیشتری سود ببرد و حدود چهارده نسخه به همراه طبع شاعری اش کمک کرد تا نسخه ی حافظ را ارئه دهد. اما نواقص کار او دو مورد بود یکی اینکه در مقابل نسخه ها از سند چاپی استفاده می کرد نه خطی. که یکی همان چاپ قزوینی بود که خود مشکلات فراوان داشت و دوم اینکه خود ایشان این دگرسانیها را -چون من بنشیند و نمره ی عینکش بالا رود- انجام نداد و به کارمندان بنیاد فرهنگ که اشتباهات بسیاری داشتند اعتماد کرد.

ـ بهترین منبع و مرجع حافظ کدام است؟
دکتر نیساری: من آزادی انتخاب دیگران را سلب نمی کنم. کاری انجام نداده ام که حق این انتخاب را از خوانندگان بگیرم. دفتر دگرسانیها خود بهترین منبعی می تواند باشد که این امر را قضاوت کند. جناب شفیعی کدکنی شما بفرمائید که آیا این کتاب در این مورد موفق بوده است؟

در پاسخ به سوال دکتر نیساری، دکتر شفیعی کدکنی که در میان حضار بودند در مورد دکتر نیساری چنین گفتند:
« با استاد سایه در راه در مورد همین نسخه و دکتر نیساری صحبت می کردیم و استاد سایه بسیار از جلسه‎ی امروز استقبال کردند. نسخه‎ی دفتر دگرسانیها که هر محققی را از این همه زحمت و خواندن نسخی که شاید هیچگاه در دسترس وی قرار نگیرد آسوده می کند. زمانی که به کتابخانه مرکزی می رفتم در قسمت نسخه های خطی آقای دکتر نیساری تشریف داشتند و به مطالعه می پرداختند. چنان دقتی داشتند که گاهی از من که هیچ شایستگی نداشتم می خواستند که نسخه ها را ببینم و نظر دهم که آیا “برود” است یا “نرود”. همه ی این ها نشان دهنده ی اقدام درخشان شماست و زحمت بزرگی که برای فرهنگ ملی ما کشیدید و هیچگاه در این سر سوزنی تردید نخواهیم داشت.»

DSC_0041_resize

بخشی از جلسه به گفتگو و پرسش و پاسخ میان دکتر شفیعی کدکنی و دکتر نیساری اختصاص یافت. دکتر شفیعی به دکتر نیساری گفت گویا این کتاب نایاب است و دانشجویان برای تهیه آن مشکل دارند. دکتر نیساری گفت:چند سال است که این کتال نایاب است.در صدد تجدید چاپ آن هستم.فرصت را مغتنم می شمارم و از شما می پرسم آیا موافق هستید چاپ بعدی کناب جمع و جورتر باشد و به جای پنجاه نسخه دگرسانیهای بیست و پنج نسخه مهمتر را عرضه کند ؟دکترشفیعی گفت:
« البته سلیقه‎ی شخصی‎ام را عرض می‎کنم با تغییر ساختار کتاب موافق نیستم ولی این اواخر برخی از نسخه هایی که پیدا شده و در آن زمان در دسترس شما نبوده است برای استفاده من و دیگران بهتر است به کتاب اضافه شود. مثلا دو نسخه ی جدید که یکی بیاض علا مرندی که توسط آقای علی فردوسی که منتشر شده است و دیگری نسخه مورخ 801 که این جوان دانشمند بهروز ایمانی در کتابخانه ی “نورعثمانیه ” در استانبول بوده، کشف کرده و همین روزها هم منتشر شده است. آیا این دو نسخه از نظر شما قابل اعتماد است؟»

محمدرضا شفیعی کدکنی و سلیم نیساری
محمدرضا شفیعی کدکنی و سلیم نیساری

دکتر نیساری:« شخصاً با آقای ایمانی صحبت کردم. کلاً هر نسخه ی جدیدی که پیدا شود با اینکه در راه رفتن مشکل دارم اما تا قله ی دماوند هم باشد می دوم و آن را به دست می آورم و می خوانم و بررسی می کنم.بیاض علا مرندی به نظر من اعتباری ندارد. ببینید معیار من برای سنجش نسخه ها اینطور است که من در وهله اول به بررسی صحت نسخه می پردازم .صحت را هم اینطور بررسی می کنم که اگر در متن نسخه ای بیش از ده ضبط نادرست ونامرغوب در ده غزل پیدا شود علامت سوالی می گذارم و دوم اینکه ارزیابی اصالت متن، مد نظر است که در این امر بخشی را مثل آقای سایه انجام دادم که سعی کنم در میان این دگرسانیها آن چیزی را که فکر می کنم آخرین نظرو انتخاب خود حافظ است پیدا شود. به عنوان مثال حافظ زمانی به یزد رفت. چون از یزد خوشش نیامد با تکیه بر احساسات به شیراز برگشت و غزلی سرود:
همی رویم به شیراز با عنایت دوست
زهی رفیق که بختم به همرهی آورد
اما پس از گذشت سال ها که از تأثیر احساس اولیه ی آن مسافرت کاسته شده بود، مصرع اول این بیت را به قالب مضمون کلی تر درآورده است و پس از سالها وقتی خود حافظ همانند یک نقاش که همیشه قلم مو بر دست دارد و بر شعر می کشد، نگاهی به غزلش انداخت ،آن را تغییر داد.

نسیم زلف تو شد خضر راهم اندر عشق
زهی رفیق که بختم به همرهی آورد
مشکل می توان پنداشت که کاتبی در همان لحظاتی که مشغول رونویسی این بیت بوده است خواسته باشد چنین تغییری در گفته ی حافظ انجام دهد و به احتمال زیاد هر دو مصرع گفته ی خود شاعر است.»

محمدرضا شفیعی کدکنی، سلیم نیساری و علی دهباشی
محمدرضا شفیعی کدکنی، سلیم نیساری و علی دهباشی

دکتر شفیعی کدکنی ضمن تأیید سخنان دکتر نیساری در مورد تحولات سلیقه و نوع نگاه حافظ به اشعارش با گذشت زمان حافظ، بیان داشت صحت یک نسخه با اصالت انتساب آن به حافظ دو مقوله جداگانه است بنابراین بهتر است در چاپ بعدی این کتاب نسخه ی”علا مرندی” هم مورد توجه قرار بگیرد اگر بخواهیم مطالعاتی در بخش مراحل سلیقه ی شعری داشته باشیم از مطالعه امثال این نسخه ها که احتمالا نمونه های اولیه سلیقه شعری حافظ را بازتاب می دهند بی نیاز نخواهیم بود.

در پایان جلسه سؤالی از استاد نیساریپرسیده شد که پس از حافظ شعر کدام شاعر حافظانه تر و نزدیک به سبک و شیوه حافظ نزدیک تر است؟ دکتر نیساری از دکتر شفیعی کدکنی خواست که به این پرسش پاسخ بدهد.استاد شفیعی بی هیچ تردیدو تاملی دست اشاره به سوی استاد امیر هوشنگ ابتهاج برد و گفت:« سایه است.که حاضر است در این جلسه.»

ه.ا.سایه و دکتر احسان اشراقی
ه.ا.سایه و دکتر احسان اشراقی

 

عکس یادگاری در دیدار و گفتگو با دکتر سلیم نیساری
عکس یادگاری در دیدار و گفتگو با دکتر سلیم نیساری

 

ه.ا.سایه، محمدرضا شفیعی کدکنی و میلاد عظیمی
ه.ا.سایه، محمدرضا شفیعی کدکنی و میلاد عظیمی
عکس یادگاری در دیدار و گفتگو با دکتر سلیم نیساری
عکس یادگاری در دیدار و گفتگو با دکتر سلیم نیساری

* عکس ها : از مهدی خدیری