بستان السیاحه/ نورعلی تابنده

دکتر نورعلی تابنده ـ عکس از علی دهباشی
دکتر نورعلی تابنده ـ عکس از علی دهباشی
  • بستان السیاحه
  • حاج زینالعابدین شیروانی
  • تصحیحات و تعلیقات: منیژه محمودی
  • سه جلد
  • انتشارات حقیقت
  • چاپ اول، تهران 1389

 

[1]

اندر پى انسان همه آفاق بگشتم بسيار بديدم من و بسيار نديدم
تمكين ‏به كه گويم غم‏دل را كه به گيتى جز يار نديدم من و آن يار نديدم(2)

 

يكى از تعاليم اصلى دين مبين اسلام طلب علم است كه در روايات بسيارى از پيامبراكرم و ائمّه بزرگوار عليهم‏السّلام از قبيل روايت مشهور نبوى طَلبُ العِلمِ فَريضةٌ عَلى كلّ مُسْلمٍ، ذكر شده است.[2] مطابق اين حديث، طلب علم بر هر مرد و زن مسلمانى واجب است. اين علم آن‏چنان اهميّت داشته كه پيامبر(ص) لزوم طلب آن را در اقصى نقاط زمين كه در آن زمان، چين دانسته مى‏شد در حديث ديگرى اُطْلبوا العِلمَ ولَو بالصّين ذكر مى‏فرمايد.

بنابر اين‏كه مدلول لفظ علم در اين روايت چيست كه تحصيل آن واجب عينى شمرده شده‏است، اقوال گوناگونى را طوايف مختلف مسلمان اظهار كرده‏اند؛ از جمله‏ى آن‏ها نظر فقها اين است كه مراد از آن علم، فقه است و متكلّمان گويند علم كلام است.

واضح است كه مراد از اين علم هيچ‏يك از علوم خاص، اعمّ از علوم دينى مثل فقه و كلام يا علوم طبيعى مثل فيزيك و شيمى، نيست اگرچه به جهتى پيشرفت هريك از اين علوم نيز در جامعه مطلوب است و كسانى بايد آن‏ها را تحصيل كنند ولى نه اين‏كه هيچ‏كدام از اين علوم واجب عينى باشد.

علمى كه تحصيلش بر هر مسلمانى واجب است علم به مطلوب دين يعنى علم به حق‏تعالى كه مبدأ هستى است و علم به نفس و راه سلوك و وصول به اوست. بر هر مسلمانى واجب است كه از مقام تقليد در اصول دين، كه همه علماى مسلمان آن را نهى كرده‏اند، به مقام تحقيق برسد، لذا بايد به دنبال كسب اين علم باشد.

بيش از همه‏ى طوايف مسلمان، عارفان و بزرگان تصوّف كه همواره به‏ دنبال معرفت حقيقت هستى و معرفت نفس بوده‏اند، اين دستور نبوى را نصب‏العين خود قرار داده و به جست‏جوى علم و معرفتى كه مطلوب دين است، برآمده‏ اند خاصّه آن‏كه به دنبال روايت مذكور آمده: اَلا اِنّ اللّه‏َ يُحِبُّ بُغاةَ العلمِ. تصوّر اين‏كه خداوند جست‏جوگران اين علم را دوست مى‏دارد، انگيزه‏ ى مهم طلب آن مى ‏شود.

چنين است كه اگر تذكره‏ هاى عرفانى اعمّ از متقدّمان مثل تذكرة الاولياء عطّار و يا متأخّران مثل طرائق الحقائق محمّد معصوم نائب‏الصّدر شيرازى را بنگريم، شرح احوال عارفانى را مى‏بينيم كه به دنبال اين علم و يافتن صاحبان اين علم سفرها كرده و مشقّت‏ها ديده‏ اند. اين سفرها اگرچه ظاهرا سير آفاقى مى‏نمايد ولى چون مقصود از آن، كسب علم و بصيرت در خود دين است، در مسير سلوك انفسى و معنوى است. اين است كه حاصل جمع اين سفرها، باتوجّه به مطابقت عالم كبير و عالم صغير، سلوك آفاقى و انفسى توأم با هم مى‏شود. به همين دليل در اوايل كتاب بستان السّياحه[3] اوصافى را كه مؤلّف لازم مى‏دانند يك سيّاح حقيقى داشته باشد اوصافى است اخلاقى و معنوى مثل نيّت خالص، توكّل، قناعت و امانت كه درواقع اوصاف يك سالك است در سير و سلوك انفسى. در تقسيم سياحت به سه قسمِ سياحت انسان، سياحت كتب و سياحت بُلدان نيز به سير و سلوك آفاقى اشاره مى‏كنند.

خداوند در قرآن مجيد مى‏فرمايد: فلو لا نَفَرَ مِن كلّ فِرقَةٍ مِنْهُم طائفةٌ لِيَتَفقّهوا فى‏الدّين و لِيُنذِروا قومَهم اِذا رَجَعوا اِليهم لَعَلَّهُم يَحْذَرون،[4] چرا از هر گروهى كسانى به سفر نمى‏روند تا در دين تفقّه (بصيرت) يابند و چون بازگردند مردم را هشدار دهند تا بلكه پرهيز پيشه كنند. در اين آيه، خداوند براى يافتن تفقّه در دين كه به معناى واقعيش بصيرت در دين است به عتاب دستور مى‏دهد كه كسانى به سفر روند تا در بازگشت، دست ديگران را نيز بگيرند و راهنماى آنان در راه دين شوند. از اين‏رو مسافران اين سفرها كه درواقع سالكان سير معنوى نيز تلقّى مى‏شوند، وقتى از اين سير و سفر بازمى‏گشتند، اگر خود را مصداق آيه‏ى شريفه‏ى مذكور مى‏يافتند در مقام عارفان و فقيهان حقيقى، ديگران را ارشاد مى‏ كردند.

البتّه بوده‏اند طالبان علمى كه به اصطلاح “مقيم” و ساكن بوده و به سفر آفاقى نمى‏رفتند و سير معنوى در وجود خويش يعنى سير انفسى را براى كسب علم كافى مى‏دانستند ولى كسانى هم بودند كه قرار نداشتند و سفر ظاهرى نيز مى‏كردند و به اصطلاح “مسافر” محسوب مى‏شدند. ولى به‏هرحال هر دو گروه، سالك يعنى مسافر يا رهرو اين راه محسوب مى‏شوند. نمونه‏ى مشهور گروه اوّل لسان‏الغيب حافظ شيرازى است كه هيچ‏گاه از محدوده‏ى شيراز بيرون نرفت و نمونه‏ى مشهور گروه دوم شيخ اجلّ سعدى شيرازى است كه عمر خويش را به سفر و سياحت گذراند.

اين مسافران طالب حقيقت، در سفرهاى خويش به هر جا كه مى‏رسيدند جوياى اهل علم مى‏شدند و ايّامى چند به مصاحبت با آن عالِم مى‏گذراندند، از اين‏رو يكى از مستحسنات صوفيه اقدام به تأسيس اقامتگاه و منازلى به اسامى مختلف مثل خانقاه، رباط، زاويه و لنگر در مسير راه شد خصوصا در جاهايى كه شيخى صاحب‏نام، زندگى مى‏كرد و مشتاقانى به زيارت وى مى‏رفتند كه طبيعتا بايد در جايى ساكن شده؛ و از آنها پذيرايى مى‏شد. اگر خود كلمه‏ى خانقاه را همان‏طور كه نظر بعضى از محقّقان است مشتق از “خان” به معناى خانه و منزل يا “خوان” به معناى سفره بدانيم، خانقاه به معناى اقامتگاه يا خوردنگاه مى‏شود كه از مقاصد اصلى تأسيس آن‏ها بوده كه اين مسافران در آن، مدّتى اقامت كنند و خادمان اين خانقاه‏ها نيز خود را وقف خدمت و پذيرايى مسافران و زايران مى‏كردند. البتّه براى اين‏كه صرفا به پذيرايى ظاهرى اكتفا نشود آداب معنوى خاصّى نيز بايد رعايت مى‏شد.

سفر و سياحت مضافا بر جنبه‏ى معنوى از جهت ظاهرى نيز فوايدى دارد و از اين‏رو روانشناسان به‏خصوص براى كسانى كه دچار بعضى كسالت‏هاى روانى هستند، مسافرت را تجويز مى‏كنند. در اشعار ذيل منسوب به حضرت على(ع) به هر دو جنبه فوايد سفر اشاره شده‏است:[5]

تَغرَّبْ عَن الاوطانِ فى طلب العُلى و سافِر فَفِى الاسفارِ خَمسُ فوائد
تَفرُّج همٍّ واكتسابُ معيشةٍ و علمٌ و آدابٌ و صُحبَةُ ماجدٍ(1)

 

از فوايد ضمنى اين سفرها، نوشتن سفرنامه‏ها يا سياحت‏نامه‏ها است كه به زبان عربى به آن رحله گويند.

بستان‏السّياحة يكى از مهم‏ترين و آموزنده‏ترين سفرنامه‏هايى است كه در دوره‏ى قاجار نوشته شده‏است. نويسنده‏ى اين سفرنامه مرحوم حاج ميرزا زين‏العابدين شيروانى ملقّب به مست‏عليشاه است. اين سيّاح بزرگ مدينه‏هاى آفاقى و انفسى كه خود از عارفان شهير طريقه‏ى نعمت‏اللّهى نيز هست، بيش‏تر عمر شريف و رنج‏بار خويش را به سفر گذراند. ايشان در شرح احوالى كه خود نوشته‏اند و به‏نام كشف المعارف است، ذكر مى‏كنند كه در خانواده‏اى اهل علم در ولايت شماخى در شيروان در سال 1194 قمرى به دنيا آمده و در كودكى همراه با خانواده خويش در عراق رحل اقامت انداخت و به تحصيل علوم دينى نزد والد خويش و مرحوم سيّدعلى بهبهانى صاحب رياض مشغول شد. تا اينكه شبى در خبر مَنْ عَرَفَ نفسه فقد عَرَفَ ربّه به دقّت نظر كرد و از خويش پرسيد كه نفس كيست و حقيقت آن چيست كه شناخت حق‏تعالى به شناخت آن منوط است. اين بود كه به حكم حديث طلب العلم در جست‏جوى علم برآمد ولى در اين‏كه آن علم، كدام علم است؛ متحيّر شد و دانست كه مراد از اين علم، علوم ظاهرى متداول نيست، لذا به سياحت و سفر و معاشرت با طوايف مختلف و بزرگان دين پرداخت و مدّت 28 سال به كشورهاى مختلف اسلامى و غيراسلامى سفر كرد.

ايشان در ابتدا به مصاحبت بزرگان طريقه‏ى نعمت‏اللّهى، سيّد معصوم‏عليشاه دكنى و نورعليشاه اصفهانى، رسيد و وارد در طريقه‏ى فقر شد. با اين حال قرار نيافت و چنان‏كه خود نوشته‏اند: «روزى جناب مظفّرعليشاه، معطّرعليشاه را مخاطب ساخته، فرمود كه چرا همّت نمى‏كنى كه اين درويش [حاج زين‏العابدين شيروانى] تمكين يابد و آرام گيرد؟ وى در جواب فرمود كه اين درويش تا سياحت هند نكند و به خدمت فقراى هندوستان نرسد، تمكين نخواهديافت.»[6] ايشان در ادامه مى‏گويد كه من در آن ايّام قصد سياحت نداشتم و از آن كلام، حيرت كردم.

با اين شرح، آن بزرگوار براى كسب بصيرت بيشتر در دين و رفتن از مرحله‏ى علم‏اليقين به عين‏اليقين و از آنجا به حق‏اليقين، سفر آغاز كرد. نمونه‏ى ديگر اين واقعه را در زندگى مرحوم آقاى حاج ملاّعلى نورعليشاه گنابادى مى‏بينيم كه پس از ورود در طريقه‏ى فقر براى كسب اطمينان و آرامش قلبى، هفت سال به سير و سفر مى‏پردازند.

مرحوم آقاى مست‏عليشاه در زمان قطبيّت مرحوم حاج محمّدجعفر كبودرآهنگى ملقّب به مجذوب‏عليشاه به امر ايشان براى اين‏كه آماده‏ى منصب ارشاد شوند، سفر را متوقّف و در شيراز سكونت كرد و در همان‏جا ازدواج كرد. شايد به ملاحظه‏ى همين حالات در همين ايّام باشد كه كلمه‏ى “تمكين” را به عنوان تخلّص شعرى خود برگزيد. جناب مجذوب‏عليشاه در اين‏باره به شرحى كه در بستان السّياحه آمده در بخشى از سخنان خويش به ايشان مى‏فرمايد: «در اين مدّت مديد كه در سلك اهل فقر به عنايت اللّه‏ المستعان منسلك شده‏ايد، به طريق فراغت و آزادى، گذران نموديد. حال ديگر آزادى را به كنار گذاريد و در كمال اهتمام متوجّه طالبين باشيد. هركس را طالب ديديد به او فيض برسانيد. به آن آداب و اركان كه به شما رسيده و ملاحظه فرموده‏ايد، تلقين ذكر خفىّ قلبى و ذكر را فرماييد و بايد بعون‏اللّه‏ المتعال چراغِ روشن شده را محافظت نموده و كمال سعى در زيادتى روشنى نمود».[7] ايشان آن‏چنان به سفركردن براى كسب علم و معرفت اهميّت مى‏دادند كه در وصيت‏نامه‏ى مورّخه‏ى سال 1253 قمرى كه به خطّ خويش هم‏اكنون نزد اين‏جانب موجود است، به پسران خويش توصيه مى‏كنند كه در شانزده سالگى براى تحصيل علوم دينى به بلاد اسلامى بروند و در بيست و دو سالگى راهى سياحت شوند و به خدمت اهل عرفان برسند تا پير كامل را بيابند.

ايّام حيات ايشان كه قريب به شصت سال بود در يكى از سخت‏ترين دوره‏هاى تاريخ تصوّف و عرفان در ايران است. چنان‏كه خود ايشان در همين كتاب نيز اشاره مى‏كنند، پس از شصت سال فترت در طريقت از اوايل سلطنت شاه سلطان‏حسين صفوى تا اواخر حكومت كريم‏خان زند، تصوّف و عرفان اسلامى توسّط حضرات معصوم‏عليشاه و نورعليشاه اصفهانى در ايران احياء مى‏شود و با مخالفت شديد بعضى از علماء ظاهر كه به‏خصوص فتح‏على‏شاه را نيز تحريك مى‏كردند، روبه‏رو مى‏گردد. ايشان نيز از همان ابتداى انتصاب به مقام قطبيّت سلسله نعمت‏اللّهى، بيش از پيش دچار آزار و صدمه بسيار مخالفان بود كه شامل دشمنان فقر و عرفان و هم‏چنين مدّعيانى در طريقت مى‏شد كه در سمت جانشينى ايشان شبهه ايجاد كرده و با اين‏كار اوّلين‏بار تفرقه‏اى را، گرچه نه‏چندان مهم، در طريقه‏ى نعمت‏اللّهى پديد آوردند. اين ايّامِ سخت ادامه داشت تا اين‏كه در اواخر عمر پس از درگذشت فتح‏على‏شاه قاجار و آغاز سلطنت محمّدشاه كه به عرفان علاقه‏مند بود و به آن جناب نيز ارادت داشت قرار و آرامش نسبى پيدا شد. آثار و علائم اين صدمات و اذيّت‏ها در بستان‏السّياحه و ديگر سفرنامه‏هاى ايشان آشكار است.

بستان‏السّياحه آخرين سفرنامه‏ى ايشان است كه در رجب سال 1248 قمرى به اتمام رسيده‏است. دو سفرنامه‏ى ديگر ايشان به نام‏هاى رياض‏السّياحه و حدائق‏السّياحه به ترتيب تاريخى مقدم بر بستان‏السّياحه است و از اين حيث كتاب اخير جامع‏تر از دو كتاب اوّل است.

اين سه سفرنامه برآمده از مجموعه يادداشت‏هايى است كه ايشان در طىّ اسفار خويش گرد آورده‏بودند به اين شرح كه: «احوال و اوضاع هر ديار را ضبط مى‏نمود و در هر سرزمينى، اهل يقينى و محقّقى ملاقات مى‏شد، حالات و مقالات او را به قيد كتابت درآورده جمع مى‏كرد به قصد آن‏كه… آن را ترتيب نموده، كتابى سازد»[8] ولى در يورش مأموران حاكم قمشه به منزل ايشان و غارت اموالشان، بخشى از اين يادداشت‏ها از بين مى‏رود. از باقى‏مانده‏ى آن يادداشت‏ها و آن‏چه در حافظه‏ى خويش ضبط كرده‏بودند، يعنى جمع بين مخطوطات و محفوظات خود، اين سفرنامه‏ها نوشته شده‏است و از جوانب مختلف حائز اهميّت و فوايد بسيار است:

از يك جانب، شرح سلوك معنوى سالكى است كه مطلوب اصلى‏اش معرفت حق و معرفت نفس است ولى به اعتقادات ارثى و تقليدى قانع نمى‏شود و مى‏خواهد از آرا و عقايد ديگر اقوام و ملل نيز آگاه شود و نحوه و سلوكِ ديگر مردمان و اقوام را ببيند تا قدم به قدم با بصيرت و دانايى بيش‏تر راه خود را طى كند.

از جانبى ديگر، از نظر علمى، اين سفرنامه‏ها از منابع اصلى دانستن اوضاع اجتماعى و فرهنگى آن زمان و ابناى روزگار، اعتقادات و روحيات و آداب و رسومشان، در كشورهاى مختلف است به‏خصوص درباره‏ى كشورهاى غربى با توجّه به اين‏كه زمانه‏ى ايشان زمانه‏اى است كه تمدّن غربى رشد بسيار كرده و در ملل شرقى و ممالك اسلامى نفوذ يافته، اظهارنظرهايى كه مؤلّف محترم در اين‏باره مى‏كند جزو اوّلين گزارش‏هاى عينى از وضع آن ملل و ذكر افكارشان از جانب يك نفر ايرانى مسلمان است.

فايده‏ى ديگر آن، دانستن تاريخ و جغرافياى مناطقى است كه مرحوم مست‏عليشاه شرح آن را آورده‏اند. با اين اوصاف، اين سفرنامه‏ها مى‏تواند منبع موثّقى براى محقّقان رشته‏هاى متعدّد علوم انسانى از علم‏الاديان تا رشته‏ى مردم‏شناسى (anthropology) باشد.

اين مجموعه‏ى سه‏گانه، چنان‏كه از نامشان برمى‏آيد (رياض، حدائق، بستان)، هر سه باغ و بستانى هستند پرورده‏ى اسفار ايشان كه داراى گياهان مختلف هستند و اين سيّاح عارف هر بار از منظرى به اين باغ نگريسته و طبيعى است كه هر بار، هم گياهان واحد و هم گياهان تازه‏اى را مشاهده كرده‏است. از اين‏رو مطالب تكرارى در هر سه هست در عين اين‏كه در هر يك نكته‏هاى تازه‏اى نيز وجود دارد.

روش ايشان در شرح مطالب اين است كه با وجود اعتقادات شخصى، سعى كرده هنگام قضاوت در باره‏ى ديگران، نظر خود را كم‏تر دخالت دهد و خود آن شخص را نقد نكند اگرچه عقيده‏اش را نقد كند. از اين‏رو گاه آن‏چنان بى‏طرفانه و حتّى با ذكر محاسن از كسى سخن مى‏گويد كه خواننده فراموش مى‏كند كه شخص مورد نظر از مخالفان اصلى ايشان است. در ذكر اقوال و آراى طوايف مختلف، مثل كُرد و لر، نيز گاه مشهورات رايج درباره‏ى آنها را، خوب يا بد، بيان مى‏كند و در باره‏ى آن‏چه ديگران گفته‏اند براى اين‏كه صحّتش از جانب ايشان قطعى تلقّى نشود، مى‏فرمايد: «فقير نديده، امّا شنيده‏ام».

از سه سفرنامه‏ى مرحوم آقاى مست‏عليشاه، حدائق السّياحه به امر شادروان جناب حاج سلطان‏حسين تابنده رضاعليشاه برادر بزرگوار و سَلَف طريقتى اين‏جانب و به همّت مرحوم آقاى حاج سيّد هبة‏اللّه‏ جذبى (ثابت‏على) در سال 1348 شمسى در تهران چاپ شد. و اينك بستان‏السّياحه را سركار خانم منيژه محمودى با تهيه‏ى چندين نسخه‏ى خطّىِ اين كتاب و مقابله‏ى آن‏ها با يك‏ديگر و تهيه‏ى فهرست‏هاى مختلف در طى چندين سال تلاش مستمر، آماده‏ى نشر كرده‏اند. نسخه‏اى را نيز كه اساس كار مقابله خود قرار داده‏اند در واقع ميراثى فقرى است كه در صفحه‏ى اوّل آن مؤلّف محترم در يادداشتى به خطّ خويش به وصىّ طريقتى خود جناب رحمت‏عليشاه هديه داده‏اند و اين نسخه به جانشينان ايشان تا جناب سلطان‏عليشاه و در زمان حاضر به اين‏جانب به ارث رسيده‏است و ظاهرا اصحّ نسخ است.


 

[1]) اشعار جناب مست‏عليشاه مندرج در تذكره‏ى رياض‏العارفين، رضا قلى‏خان هدايت، تصحيح ابوالقاسم رادفر گيتا اشيدرى، پژوهشگاه علوم انسانى، تهران، ص 513.

 

[2]) اصول كافى، ترجمه و شرح حاج سيّد جواد مصطفوى، ج 1، ص 35.

 

[3]) كتاب حاضر، ص 38.

 

[4]) سوره‏ى توبه، آيه‏ى 122.

 

[5]) اين اشعار در شرح ديوان منسوب به اميرالمؤمنين على بن ابى‏طالب، تأليف قاضى كمال‏الدّين ميرحسين ميبدى يزدى (مقدّمه و تصحيح حسن رحمانى و سيّد ابراهيم اشك شيرين، مركز نشر ميراث مكتوب، تهران، 1379، ص 405) چنين ترجمه شده است: «غريب شو از وطن‏ها در جُستن بزرگى، و سفر كن كه در سفرهاست پنج فايده: وابردن اندوه و كسب‏كردن وجه معيشت و علم و فرهنگ‏ها و صحبت بزرگوار».

 

[6]) حدائق السّياحه، حاج ميرزا زين‏العابدين شروانى (مست‏عليشاه)، تهران، 1348، صص 409 410.

 

[7]) بستان السّياحه، ص 1307.

 

[8]) حدائق السّياحه، صص 377 376.