آوازی که از دل می‎آید/ایرج افشار *

سعید نفیسی در اواخر دهه 1340
سعید نفیسی در اواخر دهه 1340

(سيري در زندگي و آثار سعيد نفيسي)

 

او داستان «آوازي كه از دل نميآيد» را نوشت. اما آواز من كه به پاس گذشت پنجاهوهفتمين بهار عمر او است، از دل ميآيد.

 

آشنايي با او زود ميسر است، و به‌سادگی دل در مهر او می‌توان بست. شیرین‌سخن است و هم‌صحبت خود را از گفتار‌های ملیح خویش لذت می‌بخشد.

او زمان را در میان کتابها از دست می‌دهد و با آنها بام را به شام می‌رساند. از دیدار یاران خود سخت خوشنود می‌شود. محضرش هیچ‌گاه سرد و ناراحت نیست. از هر دری می‌گوید و بسیار می‌خندد. از طعنه برکار جهان زدن باکی ندارد.

شناسایی او زود میسر نیست و به سادگی به کمال خلق و علم او پی نمی‌توان برد. بیننده به یک بار او را نمی‌شناسد. هر کس مدتها با او ننشسته و سالها با قلم او هم‌آواز نبوده باشد نمی‌داند که در اندرون جسم نحیف او چه نهفته است.

او هیچ‌گاه چشم‌داشت به تعلقات دنیا ندارد. در خانه‌ای پی‌گسسته می‌نشیند، چون می‌داند که اگر به کاخی هم در می‌نشست به جز این نبود. باید دانست که قدر و منزلتش به چیزی دیگر بستگی دارد، به دانش و بینش او.

در کاری که به عهدة او تعلق می‌گیرد سخت شتاب می‌ورزد. کوشش دارد که کار را زود به پایان برد. نمی‌خواهد دلی را بیازارد. ناچار باید به تعجیل بکوشد و بسیار بکوشد تا حاجت اهل توقع را روا کند.

در همة کارها تند و شتابنده است. کوچه و خیابان را هم به تندی در می‌نوردد. از تعارف می‌پرهیزد. با سلامی دیدار را‌ آغاز می‌کند و در بدرود هم به کلامی گفتگو را پایان می‌دهد.

زود به دوستی دل می‌بندد. دیر از دوستی دست می‌کشد. اما از آن کسان که بریده و با دوستان رمیده و دشمنان خویش به‌سختی می‌جنگد. در این حال به هیچ چیز نمی‌نگرد. و یاد گذشته هم مفید فایده نمی‌باشد. خاطرة دوستیها برایش زنده می‌شود اما افسوس که بی‌تأثیر است. ديگر بايد كار را به جنگ يكسره كند.

*   *   *

سالياني است كه او مرد سخن و فرهنگ است. در دورة [رضاشاه] پهلوي از ناموران جهان ادب بود. از جمله جماعتي بود كه فرهنگ و ادب به دستشان مي‌گشت. صاحب رأي و نظر و در دانشگاه و فرهنگستان عضوي مؤثر بود.

او هيچ‌گاه از نبشتن و خواندن فارغ نماند و هيچ‌گاه از تأليف و ترجمه و تصحيح كتاب دست نشست. دوران كار علمي او از سال 1300 آغاز مي‌شود. و هم‌اكنون نيز ادامه دارد.

اينك از استادان برازندة دانشگاه است. مردي است كه جوامع علمي اروپا او را مي‌شناسند و به او ارزش مي‌نهند.

شوق و تمناي خاصي كه وي نسبت به ادبيات و تاريخ دارد توانسته است او را هميشه در اين محيط نگاه دارد. اگر غم نان هم داشته باز دل از كار خودش برنداشته…

*   *   *

اين مرد سعيد نفيسي است. در كار و كوشش بي‌همتاست. از سال 1293 كه به امضاء سعيد بن‌ناظم‌الاطباء به نوشتن پرداخت و اولين مقاله را نوشت، به شوق تمام‌كار خود را دنبال كرد. چون هميشه به سياست‌هاي مملكت و احوال مختلف آن با‌ بي‌نظري مي‌نگرد توانسته است در هر زمان به كار خود فايق آيد.

*   *   *

بايد او را بهتر شناخت. آثاري كه از اين جثة كوچك و از ميان انگشتان لاغر او به جاي مانده بسيار است:

به جز مقاله‌هايي كه در روزنامه‌ها و ماهانه‌ها از قلم او نشر شده، بیش از شصت کتاب و رسالة مستقل دارد که در رشته‌ها و مواضیع مختلف دانش می‌باشد.

وی نثر فارسی را در منتهای روانی و استحکام می‌نویسد، در استعمال لغات فارسی و اصطلاحات ادبی و استعمالاتی که در متون قدیم شده است، قدرت و برازندگی خاص دارد. به جز روانی، نثر او شیرین و دلکش است. شیوة نثرنویسی وی در داستانهای کوتاه و تاریخی‌اش به خوبی مشهود می‌باشد.

نفیسی به ادبیات گذشتة ایران سخت دلبسته است. در احیای آثار نویسندگان و شعرای ما کوشش بسیار دارد. از آثار شعرای ایران رباعیات خیام، رباعیات باباافضل، سامنانة خواجوی کرمانی، قسمتی از شاهنامة فردوسی (مجلدات 7 و 8 و 9 چاپ بروخیم و جلد اول چاپ خاور)، سیرالعباد الی‌المعاد سنایی، دیوان جنید شیرازی، اشعار رودکی، دیوان قصاید و غزلیات عطار، اشعار شیخ بهایی، مقطعات دیوان ابن یمین، دیوان لامعی گرگانی را به چاپ رسانیده است.

وی از متون نثری فارسی نیز این چند کتاب مفید و نامدار را با تصحیحات و مقدمات لازم به چاپ رسانیده: قابوسنامه، منتخب قابوسنامه برای دبیرستانها، تاریخ بیهقی (در دو جلد)، رسالة فریدون بن احمد سپهسالار، تاریخ گیتی گشا، دستور الوزرا، مواهب الهی، قسمتی از زین الاخبار، رساله مجدیّه، فرهنگ ناظم الاطباء (پنج جلد)، رسالة گشایش و رهایش ناصر خسرو.

تحقیق در احوال شعرا و خاندان‌های تاریخی و مطالعه و بحث در زمینه‌های مختلف تاریخ نیز همیشه مورد نظر سعید نفیسی است. تاکنون کتابها و رسالات جستجو در احوال و اشعار عطار نیشابوری،‌ احوال و اشعار رودکی، در پیرامون احوال و اشعار حافظ، یزد‌گرد سوم، مدرسة نظامیة بغداد، آثار گمشدة ابوالفضل بیهقی، مجد‌الدین همگر شیرازی، شیخ زاهد گیلانی، خاندان طاهریان، تاریخچة ادبیات ایران، خاندان سعدالدین حمویه، خاندان بابویة قمی، درفش ایران و شیر و خورشید، سخنان سعدی دربارة خود، پندنامة انوشیروان از آثار قلم او نشر گردیده است. مهمترین کار عملی او که عبارت از تألیف تاریخ تمدن ساسانیان است.

ترجمه نیز یکی از رشته‌هاییست که نفیسی به آن علاقه دارد. او مهمترین کاری را که بایست در این زمینه انجام می‌داد و مورد نیاز عموم بود فراهم کردن فرهنگ فرانسه به فارسی بود. این کار انجام شد و فرهنگ فرانسه فارسی او اکنون مهمترین و بزرگترین فرهنگ به شمار می‌رود.

وی کتابهای نایب چاپارخانه اثر پوشکین (از روسی)، افسانه‌های گریلف، تاریخ عمومی قرون معاصر، تاریخ ترکیه و رسالة سرانجام آلمان را به فارسی نقل کرده است.

از آثار گوناگون او کتابهای پیشرفت‌های ایران در دورة رضاشاه پهلوی، پیشرفت‌های فرهنگی اتحاد جماهیر شوروی، جلد اول فرهنگنامة پارسی، معالجة تازه برای دندانها، صنعت تخم نوغان ایران، یادبود گریلف، رسالة پوشکین، تاگور و مقام شاعری او، افغانستان در عصر حاضر، هفتاد سال زندگانی (شرح حال آقای عبدالعظیم قریب) و مجلة شرق در خور ذکر است.

*   *   *

نفیسی به جز تحقیق در مسائل  مختلف ادبی و تاریخی نویسنده‌ای به معنای امروزی کلمه است. کتاب فرنگیس او تاکنون سه بار به چاپ رسیده و از روزگاری که نشر شده همیشه خواستار بسیار داشته است. مجموعة داستانهای کوتاه او به نام ستارگان سیاه که اولین بار در سال 1317 و بار دوم در سال پیش نشر شد گواهی است که نفیسی در زمرة نخستین کسانی است که داستان کوتاه را در زبان فارسی مرسوم داشته است.

به مناسبت آشنایی که با تاریخ ایران دارد چند داستان تاریخی بسیار شیرین و خواندنی و مهیج نوشته که مجموعة آنها به نام ماه نخشب به چاپ رسیده است. نمایشنامة آخرین یادگار نادر شاه نیز شاهدی است از این که وی در نقل حوادث تاریخی به زبان ادبی توانایی دارد.

*   *   *

سخن دربارة نفیسی و کارهای پُرارزش و بی‌شمار او را در این مختصر نمی‌توان گنجانید. باید دانست که یاد سعید نفیسی همیشه در خاطره‌ها زنده خواهد ماند و برای تاریخ ادبی ایران وی مردی برجسته خواهد بود.

تهران- 14 تیرماه 1330

ایرج افشار، عکس از فخرالدین فخرالدینی
ایرج افشار، عکس از فخرالدین فخرالدینی

درگذشت سعید نفیسی

به ایرانم، به ایران گرامیم، به ایران جاودانیم

«سعید‌نفیسی»

دم سرد تیرماه قدیم‌مردی نیک‌دل، انسانی گرامی و دانشمندی نامدار را از دم زدن باز ایستانید و یکی از نخبگان را از جمع اصحاب فضل دور ساخت. مرگ این مرد دوستان و آشنایان و هر کس را که از علم و دانش بهره داشت در غمی سنگین فرو برد. جامعة ادبی ایران نیک دریافت که یکی از ستونهای استوارش درشکست. مرگی بود با آوازه از پی زندگانی درخشنده و بارور.

در این مرگ جوامع علمی بسیار سوگوار شد. تمام کسانی که از چهل سال پیش تا امروز به خواندن و فراگرفتن ادب و تاریخ و زبان و فرهنگ ایران و پژوهش در زمینه‌های مختلف آن پرداخته‌اند از اینکه شمع حیات استاد سعید نفیسی فرومرد، فوق تصورّ متأثر شدند. چه نفیسی از وجودهای‌ گران‌قدر و با مایه‌ای بود که جوهر حیات را از آغاز جوانی تا دم آخر زندگی بر زاد بوم خود موقوف ساخته بود و ایران از قلمش و پندارش دور نمی‌شد و اگر بر صدر داستانی از داستانهای ملّی خود نوشته است «به ایرانم، به ایران گرامیم، به ایران جاودانیم.» گزافه سخن نیست. ایران را دوست می‌داشت. به فرهنگ و تاریخ و زبان کشورش خدمات بسیار کرد، آن چنان که یادش همیشه در دلهای دوستان و شاگردانش بجا و در صحایف کتب زبان فارسی و تحقیقات ایرانی جاودان خواهد ماند و آیندگان بیش از همزمانان او بر آثارش خواهند نگریست.

تجلیل شایسته‌ای که از نفیسی شد، خواه در تشیع جنازه، خواه در مجلس ترحیم، خواه در مجالس یادبود، نشانی بود از اینکه استاد ما حسن سلوک داشت و افراد طبقات مختلف به او احترام می‌گذاردند. اگرچه در نویسندگی بی‌پروا بود و گاه نوشته‌اش باعث رنجش دوستان می‌شد. چون نیّتی پاک داشت زود با دوستان آزرده صفا می‌کرد و آسمان رفاقت و محبت از کدورت صافی می‌شد. تند برمی‌آشفت و تندتر از آن آرام می‌گرفت. زود می‌گسست و زود می‌پیوست.

نفیسی صاحب صفات برجسته‌ای بود که جمع آن صفات در یک فرد کمتر دیده می‌شد. تندکار و پُرکار بود. از بسیاری کار خستگی احساس نمی‌کرد. کتابها و رساله‌ها و مقاله‌هایی که چاپ کرده، مصاحبه و خطابه‌هایی که از او نشر شده، گوشه‌ای است از مقدار کار او. جز این، مقادیر کثیری  نوشته‌های چاپ نشده و کتب استنساخ شده از او به جای ماند که مقدارش کمتر از آثار چاپ شدة او نیست. عادتش بر این بود که چون نسخه‌ای مفید می‌دید، اگر از آن خبری نداشت به استنساخ آن می‌پرداخت. دوستانش دیده‌اند که در گردش و سفر هم نسخه‌ای خطی را با خود می‌برد و ساعات فراغت را به نسخه‌برداری می‌پرداخت. هم اکنون در میان کتابخانه‌اش آثار متعددی دیده می‌شود که به دست خویش کتابت کرده است.

نفیسی تندکار بود. در نوشتن توانا بود. مقاله‌ها و خطابه‌های خود را سریع و بی‌قلم خوردگی می‌نوشت. نثرش زیبا و استوار و فصیح بود. بسیاری از نوشته‌های او از بهترین آثار نثری عصر کنونی به‌شمار می‌آید. حافظه‌‌اش وسیع و قوی بود. بصیرت اطلاع او بر نسخ خطی و کتب چاپی و مقالات فرنگی دربارة ایران کم‌مانند بود و غالب محققان امروز در این موارد از او مدد و ارشاد می‌گرفتند.

نفیسی مرد مادّی نبود. برای مال دنیا ارزشی قائل نبود. گشاده دست بود. کتب عزیز و نفیس خود را بی‌هیچ نگرانی و خسّتی به دوست و آشنا می‌سپرد و کم اتفاق می‌افتاد که خواستار برگرداندنش باشد، مگر اینکه بدان نیازمند شود. چون مادّی نبود در گرفتن حق‌التألیف سخت‌گیر نبود. به آسانی و ارزانی قبول طبع کتاب برای هر ناشر و کتاب‌فروش می‌کرد، بدان حدّ که حیرت رقیبان را برمی‌انگیخت و غالباً او را سرزنش می‌کردند. ولی نفیسی را عقیدتی دیگر و اندیشه‌ای بلندتر در سر بود. شور و اشتیاق در چاپ شدن آثار قدیم او را بر آن می‌داشت که پیشنهاد حق‌التألیف ناچیز کتاب‌فروشان را بپذیرد. ارزش کاری که بر سر آن می‌کرد حتّی بدان حدّ که نسخه را رونویس و یکی دوبار غلط‌گیری و فهرستهایی برآن الحاق کند، بسیار بیشتر از آن چیزی بود که در بهای خدمتش و دانشش و نامش می‌دادند.

زندگی را آسان می‌گرفت. برآمدن آرزو و خوش‌آمدن دوستان را بر هر چیز برتری می‌نهاد. اگر از او در نشریه‌ها و مجله‌ها و در مقدمة کتابها، مقالات کوتاه و بلند، پایدار یا باب روز، دیده‌ایم و سخنان و گفتارهای متعدّد از او هر نوع مطلبی در مجالس و مجامع شنیده‌ایم براساس همین نحوه و روش زندگی بود. رودی بود که از جوش و شور باز نمی‌ایستاد و درختان رودبار خود را منظّماً، تازه و شاداب نگاه می‌داشت. غالب این مقالات و سخنان را رایگان می‌نوشت و رضایت خواستاران را بر میراندن وقت خود مرجع می‌شمرد.

کتابخانة نفیسی خزانه‌ای بود با ارج و ارزش. از هر دست کتاب و نشریه، به هر زبان و خطی، در آن دیده می‌شد، که محقق و دانشجو و دوست و بیگانه از آن استفاده می‌کردند. در این کتابخانه نزدیک پانزده شانزده هزار کتاب و مجله و نسخة خطی بود که چند سال پیش قسمتی کوچک از آن را به کتابخانه‌های مجلس سنا و دانشگاه کلمبیا فروخت و قسمت بیشتر آن را در اختیار دانشگاه گذاشت که تقویم کنند و برای کتابخانة مرکزی بردارند. به هنگام تقویم نسخ خطی ملکی او، سعة صدرش را بیش از هر موقع دریافتم. در شگفت ماندم که یک بار هم به صورت تقویم دانشگاه نگاه نکرد و ندانست که هر یک از کتب خطی او را بر چه مبنا و بر چه میزان قیمت کردند، گران‌بها کدام بود و کم‌بها کدام. هر چه گفتند و دادند گرفت. راضی بود که حاصل بیش از پنجاه سال از عمرش در مرکز دانش ایران برای شاگردان او به جای می‌ماند.

نفیسی شوقی وافر و عطشی شدید به تحقیق و تجسّس داشت. به همین ملاحظه بود که مشارکت در هر مجمع و کنگرة علمی را واجب می‌شمرد. می‌خواست که همواره با جریان تحقیقات مربوط به ادب ایران همراه باشد. در دوران حیات سفرهای بسیار به اکناف و اطراف جهان کرد. ممالک و شهرهای بسیار دید و در بسیاری از دانشگاهها و مراکز علمی سخنرانی و تدریس کرد. نشان و جایزه و تقدیرنامه  گرفت. نامی بلند یافت و بلند آوازه زیست. هر دعوتی را می‌پذیرفت و به هر مجلسی که مدعو بود با میل می‌رفت. حتی بیماری و ناتوانی جسمی را در این ایّام اخیر عمر نادیده می‌گرفت. عضویت مجامع علمی مختلف را در ایران و خارج از ایران داشت، و از فعالیتهای اجتماعی گریزان نبود.

نفیسی بیش از چهل سال درس گفت و نزدیک پنجاه سال مقاله و کتاب نوشت و در مسائل ایران‌شناسی تحقیق کرد. کتابهای زیادی نوشت که بسیاری از آنها مفید و قابل استفاده خواهد بود. هزاران ایرانی و خارجی از مجلس درس و بحث او استفاده کرده‌اند و حق استادی و ارشاد بر اکثر کسانی دارد که امروز خود مردان راه تحقیق و تجسس‌اند. خلاصة کلام آن است که زندگیش وقف بر علم شد و شمع وجودش تا قطرة آخر در این راه چکید و فروغ و نور بخشید.

امیدش از چند سال پیش بر این بود که سالهای آخر عمر را در پاریس به سر آورد. معتقد بود که چون هوای آنجا مرطوب است آسان‌تر می‌تواند تنفس کند. آنجا خانه‌ای کوچک خرید و می‌رفت و می‌آمد. بار آخر برای شرکت در نخستین کنگرة ایران‌شناسان به تهران بازگشت. سرنوشتش آن بود که در خاک وطن چشم بر هم نهد و در کنار پدرش به خاک سپرده شود.

سرگذشت نفیسی شیرین و تلخ است و چون هر حیاتی فراز و نشیب دارد. خودش چند سال پیش وقایع ایام کودکی، جوانی و تحصیل خود را در یکی از مجله‌های هفتگی با آن نثر فصیح و دلپذیر نوشت، و به خواهش من نیز سرگذشتی برای درج در راهنمای کتاب نوشت.

می‌خواست صورتی کامل از آثار خود تهیه کند که با این سرگذشت درج شود، ولی روزگار به او چنان فرصتی نداد و من تا آنجا که توانستم فهرستی از کتب او فراهم آوردم که پس از این درج می‌شود.

نفیسی در همین ماههای اخیر زندگی همچون دورة جوانی آرزوهای بلند داشت. یکی از روزها می‌گفت که قرار طبع ديوان دلگشاد ملك خاتون را گذاشته است. عكسهاي چندين نسخة خيام را تهيه مي‌كرد كه طبع جدیدی از رباعیّات خیّام انتشار دهد. نفیسی آثار زیادی دارد که چاپ نشده است. تذکره‌اش یکی از مفاصل‌ترین آن آثار است.

آثار نفیسی در زمینه‌های مختلف است. داستان و نمایشنامه و قصّة تاریخی نوشت. کتابهایی در باب تاریخ ایران انتشار داد. چندین کتاب ادبی مهمّ عالم را به فارسی نقل کرد. چندین کتاب و دهها مقاله در باب ادبیات خارجی نوشت. عدّة زیادی از متون ادبی و تاریخی فارسی را به چاپ رسانید. کتاب‌هایی در زمینة کتاب‌شناسی و عرفان و دستور زبان منتشر ساخت. مدیریت چند مجله را به عده گرفت. مجموعه‌ای شعر از خود به جا گذاشت. مقالات فراوان نوشت و….

نفیسی به ادبیات گذشتة ایران پیوستگی و دلبستگی تام داشت. از آن آثار مایه گرفت و مایة حیات خویش را در احیای آن آثار ریخت. بزرگترین خدمت او همین بود که عده‌ای زیاد از نوشته‌های منثور و منظوم بزرگان ایران را منقح ساخت و به چاپ رسانید. نه تنها خود بدین کار عمری گذراند، طالب علمان و دانشجویان و محققان را نیز برمی‌انگیخت که مآثر گذشتة فارسی را چاپ کنند و بر غنای زبان و نثر فارسی بیفزایند.

گفتیم که نفیسی نثر را در نهایت زیبایی و روانی می‌نوشت. پختگی و شیرینی نثرش بی‌گمان از آن بود که متون قدیم را خوب می‌شناخت و از بس چنان آثار را استنساخ کرده بود ذهنش و قلمش تأثر پذیرفته بود. آری نفیسی عده‌ای کثیر از متون مهّم فارسی را چاپ کرد و برآنها مقدمه نوشت. جز این چندین کتاب مستقل در باب شعر و ادبا و نویسندگان ایران از خود به جای گذاشت که دو مجلّد تاریخ نظم و نثر در ایران از ممتاز‌ترین آنهاست. صورت این کتب در فهرست جداگانه آمده است و نیازی به نام بردن همه در اینجا نیست.

تاریخ ایران یکی از رشته‌هایی بود که نفیسی بر سر آن بسیار کار کرد. چند متن تاریخی قدیم را چاپ کرد و چند جلد کتاب منفرد در خصوص مباحث تاریخ ایران نوشت که تاریخ تمدن ساسانی، تاریخ اجتماعی ایران، مسیحیت در ایران از اشهر آنهاست. تعلیقاتی که بر متن تاریخ بیهقی الحاق کرده و آنچه به صورت دو جلد کتاب مفصل به عنوان در پیرامون تاریخ بیهقی انتشار داده و کتبی که دربارة خاندان‌های طاهریان، و سعدالدین حمویه و ابن‌بابویه تألیف کرده است، همه از آثاری است که بی‌گمان پایدار ماندن نام او را پایندان است.

نفيسي با تاريخ ايران نيك آشنا بود و روحش از وقايع تاريخ اثرپذير شده بود. مجموعه داستانهاي تاريخي كه به نام ما نخشب نوشت، نشاني است از ديد او در تاريخ و نمونه‌اي است از زيباترين نثر فصيح معاصر و بهترين نوشتة نويسندة‌ آن. عبارتي كه در صدر اين مقاله به نقل درآمده يكي از زيباترين و عميقترين جملات آن كتاب است.

مرحوم نفيسي به ترجمة ادبيات اروپا نيز علاقه‌مند بود. دو اثر مهمّ همر، ايلياد و اديسه را با زباني بسيار رسا و درخور حماسه از زبان فرانسه به فارسي نقل كرد. آثار ديگري مخصوصاً از ادبيات روسي به فارسي ترجمه كرد كه همه يادگارهاي برازنده از زندگي پُرثمر اوست.

اين وجود پربركت پس از هفتاد و يك سال زندگي بارور درگذشت. يادش به خير و روانش شاد باد كه قدرش بلند و مقامش روشن و يادگارهايش ارجمند و فرزندانش برومندند و فيض سخنش و ثمر آثارش قرنها پايدار خواهد ماند.

مجلة راهنمای کتاب نه تنها استادی بزرگ بلکه یکی از بهترین همکاران خود را از دست داده است و خود را در این غم شریک همسر بزرگوار و فرزندان گران‌مایة او می‌داند. برای روان تابناک مرحوم استاد نفیسی طلب مغفرت داریم.

ماده تاریخ

چون شد سعید نفیسی برون ز دار حیات ز جمع اهل ادب سرور و رئیسی رفت
سنا به سال وفاتش نوشت: «ای بی‌داد زگنج علم و ادب گوهر نفیسی رفت»

 

جلال همایی

سعید نفیسی و روزنامه‌نگاری            بهانه‌ای ناچیز برای یاد او

 

سعید نفیسی، به جز آنکه در عالم تحقیق در ادب ایران یکی از دانش‌مردان طراز اوّل بود، از کسانی است که نامش در شمار روزنامه‌نویسان و مجله‌نویسان برجستة ایران ثبت‌شدنی است. او نه تنها با نگارش مقالات تحقیقی در زمینه‌های مختلف فرهنگ و ادب ایران به مجلات علمی کمک می‌کرد، بلکه در نوشتن مقالات اجتماعی همواره به روزنامه‌های روزانه و هفتگی مدد می‌رسانید و شمارة مقالاتی که در مسائل مختلف نوشت چندان زیاد است که خود می‌تواند موضوع یک رسالة تجسّسی و کتاب‌شناسی قرار بگیرد.

نفیسی از آغاز جوانی به امور مجله‌نویسی علاقه‌ای مخصوص داشت و در طول حیات علمی خود مدیریّت و سرپرستی چندین مجله را بر عهده گرفت.

سالها پیش در کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران به مناسبت انتشار یادنامة سعید نفیسی (از انتشارات دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران) مراسمی برگزار شد و نمایشگاهی هم از آثار چاپ نشده و اوراق و اسناد زندگی او ترتیب یافت. در میان آن اوراق ورقة امتیاز مجلة فردوسی به نام او دیده شد (مربوط به سال 1335 قمری). چون این ورقه نمونه‌ای است از طرز صدور امتیاز مربوط به پنجاه و پنج سال قبل، عکس آن را جهت چاپ به مجلة تحقیقات روزنامه‌نگاری سپردم و چاپ شد، تا یادگاری باشد از سعید نفیسی در زمینة مجلّه‌نویسی. ولی من هیچ‌گاه چنین مجله‌ای که نشر شده باشد ندیدم.

نخستین مجلّه‌ای که سمت مدیریّت آن برعهدة نفیسی قرار گرفت. مجلة فلاحت و تجارت است که از طرف ادارة فواید عامه در سالهای 1298 تا 1299 (به مدّت سه سال) به طور ماهانه انتشار یافت.

بعد از آن نفیسی به انتشار روزنامة امید پرداخت که فقط هفت شماره از آن در سال 1302 به چاپ رسید.

مدیریّت مجلة معروف شرق که محمّد رمضانی صاحب امتیاز آن بود نیز به نفیسی واگذار شد و نفیسی مدت یک سال (دوازده شماره) به نشر آن به صورت تحقیقی و تاریخی پرداخت. مجلة شرق در نوع خود آبرومند و مفید و محتوی مقالات درجة اوّل بود.

بالاخره از سال 1323 به بعد با ایجاد انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی، آن مرحوم صاحب امتیاز مجله‌ای به نام پیام نو بود که ناشر افکار آن انجمن بود.

نفیسی در دوران حیات ادبی خود به عنوان عضو هیأت تحریر با مجلات متعدّد همکاری داشت و از جمله جزء هیأت راهنمایان مجلة راهنمای کتاب بود و بخش خاصی از آن مجله را زیر نظر داشت.[1]

روی جلد یادنامه سعید نفیسی در مجله دانشکده ادبیات ـ آبان 1351
روی جلد یادنامه سعید نفیسی در مجله دانشکده ادبیات ـ آبان 1351

سعید نفیسی در دائرهًْ‌المعارف اسلام

دفتر 127-128 (جلدهفتم) دائرهًْ‌المعارف اسلام (چاپ لیدن) اخیراً انتشار یافت. درین دفتر سه مقاله دربارة ایران هست. مظفرالدین شاه قاجار، نادر شاه افشار و سعید نفیسی. مقاله دربارة سعید نفیسی نوشتة منیب‌الرحمن‌ و در یک ستون است.

تکیة نویسنده درین‌جا بیشتر دربارة نویسندگی سعید نفیسی است. البته اشارتی هم به جنبه‌های دیگر از کارهای او دارد، ولی حق بود که به کوششهای آن مرحوم در زمینة تحقیقات و چاپ متون فارسی عنایت بیشتری شده بود.

دیدن نام مرحوم نفیسی در دائرهًْ‌المعارف اسلام موجب خوشحالی است ازین روی که خاورشناسان متوجه اهمیت پژوهشهای محققانی که اروپایی نبوده‌اند شده‌اند.[2]

چهارمين روز در «كارزار» – در كوهسار نزديك جبال بارز – خويش گذشت، چه هنگام گل بود و گلاب‌گیری. بوی گل‌ سرخ در هوا پراکنده بود و زیبایی شبهای پُرستاره آنجا خیره‌‌کننده.

بلبل بسیاری می‌خواند و گنجشکها در سقف خانة همایون ولوله‌‌ای عجیب می‌کردند. از آرامش و زیبایی آنجا به یاد عبارتی افتادم که سعید نفیسی روزگاری به یاد ایران نوشته بود و من هم به جای شعری در آن شب پُر ستاره زمزمه می‌کردم:

به ایرانم

به ایران گرامیم

به ایران جاودانیم

این عبارت نفیسی که در یکی از سالهای پریشانی ایران 27-1325، بر پیشانی یکی از داستانهای تاریخی مجموعة ماه نخشب او چاپ شده بود «شعر» است و سراسر حقیقت است. سعید نفیسی ایران جاودانی را دوست می‌داشت. برای فرهنگ درخشان آن رنجهای گران برد و دلسوختگی بی‌پایان نسبت به آن ابراز می‌کرد. دلداده بدین سرزمین بود. سراسر زندگی را در راه پیشرفت کارهای فرهنگی و پژوهشی آن گذرانید. زن و فرزند و خانه و نیروی بدنی و حیثیت معنوی خود را در آن راه مصروف کرد. او از سرِ همه چیز می‌گذشت تا نکته‌ای و سطری و ورقی و کتابی در یاد ایران و برای ایران چاپ شود.

در آن شبها چند بار یاد نفیسی مرا با خود به کتابهای بسیار او برد و هر چه بیشتر با خود می‌اندیشیدم به درستی عقیدة همگان نسبت به خدمتگزاری نفیسی استوار شدم.

نفیسی شایسته و سزاوار تحسین ابدی است و همواره نامش جاودانه خواهد ماند.[3]

در عنفوان جوانی یا بیست و یکی دو سالگی هوس کتاب‌نویسی داشتم. در آن اوقات به منزل سعید نفیسی زیاد می‌رفتم. زیرا درِ خانه‌اش به روی جوانها باز بود. هم، روز خاصی داشت که می‌نشست و جمعی به دیدنش می‌شتافتند و هم، گاه و بیگاه می‌شد به او سر زد.

روزی گفت به گزینش بخشی از ادبیات معاصر پرداخته است وقصد دارد مجموعه‌ای از داستانها و نوشته‌های جمال‌زاده و دهخدا و صادق‌هدایت را منتشر سازد.

گفتم چرا این کار را به طور عامتر انجام نمی‌دهید و چرا از انتخاب نوشته‌های محققان و ادیبان پرهیز دارید؟

گفت آنها ادبیات نیست. من فعلاً برای آگاهی جوانها منحصراً در پی‌آنم که منتخباتی از نوشته‌های ادبی فراهم بکنم.

چون باز اصرار کردم گفت: مگر همة کارها را باید من یا طبقة من بکنند. شما جوانها خودتان باید دست به کار شوید و آنچه را مفید می‌دانید بکنید، تا این رشته منقطع نشود.

بنابراین خودت این کار را بکن و فردا با هم برویم پیش حسن معرفت (مدیر کانون معرفت که کتاب او را چاپ می‌کرد) تا بگویم که جلد دیگر این مجموعه را این جوان تهیه خواهد کرد. گفت بر آن مقدمه‌ای هم خواهم نوشت که کتاب شما شناسانده شود… این همان کتاب است که من یادداشتهای آن را به تدریج فراهم می‌کردم.

حسن معرفت توصیة مرحوم نفیسی را پذیرفت و کتاب با مقدمة آن شادروان به نام نثر فارسی معاصر در فروردین 1330 به چاپ رسید.[4]

یکی از بزرگواری‌های آن مرحوم، این بود که اگر محققان، نویسندگان و مترجمان جوان از او مقدمه‌ای برای کتابهایشان می‌خواستند، آن را می‌نوشت و این امر گاهی موجب می‌شد که به نفیسی بگویند چرا برای فلان کتاب که شاید ارزشی ندارد مقدمه نوشته‌ای؟ او دفاعی که می‌کرد و استدلالی که برای عمل خودش می‌آورد، این بود که نوشتن مقدمة کوتاه و کلی بر یک کتاب، شاید فایده‌ای برای متخصصان نداشته باشد ولی سبب این می‌شود که اثر یک نویسندة تازه کار تا حدودی به جامعه معرفی شود و همچنین او را به پیش گرفتن راه و روش بهتری در نویسندگی تشویق و ترغیب کند. معتقد بود که این چند کلمه موجب این می‌شود که تحولی یا تکاملی در کار او پیش بیاید.[5]

  • عنوان مقاله از بخاراست. نقل از «نادره‎کاران» ایرج افشار به کوشش محمود نیکویه ، نشر قطره چاپ دوم 1384، تهران

[1]) مجلة تحقیقات روزنامه‌نگاری، به شمارة 29-30 (اسفند 1351)، صص 38-39 و آینده، سال 8، شمارة 12 (اسفند 1361)، صص 926-927.

 

[2]) آینده سال 19، شمارة 7-9 (مهر – آذر 1372)، ص 798.

 

[3]) آینده، سال 13 شمارة 4-5 (تیر – مرداد 1366)، ص 227.

 

[4]) هفت خاطره از هفت شخصیت، دانش و فن، کتاب سال 1369، ص 74. با عنوان: «آغاز کار».

 

[5]) نقل از: ده چهره، ده نگاه؛ در پیرامون فرهنگ، ادب و تاریخ معاصر ایران، سید جلال قیامی میر حسینی، انتشارات خانة آبی، مشهد، 1377، صص 34-35.