ای هراتِ روح‎پرور/ میرغلامرضا مایل هروی

اي هرات روحْ‌پرور دوستدارت آمدم

بلبل باغ تو هستم، در بهارت آمدم

هر كجا ريزيم اشك خامه، رويد سبزه‌ها

سبز بادا طالعت در مرغزارت آمدم

ارغوانت گرم‌چهر و لاله‌زارت آتشين

تا كه از گرمي به جوشِ لاله‌زارت آمدم

اي هريوا نيستم امواجِ از خودْرفته‌يي

از خروشت رفته بودم، در كنارت آمدم

با جبينِ نقش‌ْپردازِ سخن، از لطفِ طبع

نقش‌ها گيرم كه در نقش و نگارت آمدم

اهلِ دل در سينة دلپرورت خوابيده‌اند

دست بر من ده كه در پاي مزارت آمدم

تا به جامي اوستادِ عشق دارم رازها

از هراتِ روح‌ْپرور! رازْدارت آمدم

هرات ـ ثور 1345