خطابه شعله‎ها/ صمصام کشفی

SmSam

بر بام رسانده‌اند شعله‌ها خود را

و از قد کشیدن‌شان

آتش گرفته ماه !

 

بیدار شده دوباره اژدها

 

خشم،

چنان گرفته گلوی آسمان را

که بی‌اختیار می‌گرید وُ

منتظر نمی‌ماند  ابر را

 

ستاره‌ها

سطل به دست

تک تک می‌رسند از راه

و می‌پاشند نور خود را به چهره‌ی ماه

از تک وتا

نمی‌افتند شعله‌ها

 

خیس و دود زده

تکّه‌یی از ماه،

هنوز گُرّان امّا

می‌افتد به پیش پام.

الا یا ایّها . . . ،

خطابه‌شان را

می خوانند شعله‌ها ، رسا

و از دودشان

کور می‌شود اژدها.

28 نوامبر 2009