از اینجا و آنجا/ علی دهباشی

 خاموشی دكتر محمدرضا جلالي نائيني

دكتر جلالي‌ نائيني‌ سرانجام‌ پس‌ از يك‌ دوره‌ بيماري در نخستین ساعات بامداد یازدهم فروردین ماه 1389 در بیمارستان ایرانمهر تهران‌ درگذشت‌. وي‌ سال‌هاي‌ متمادي‌ عضويت‌ هيأت‌ مديرة‌ كانون‌ وكلا و رياست‌ هيئت‌ مديرة‌ كانون‌ وكلاي‌ دادگستري‌ را به‌ عهده‌ داشت‌. علاوه‌ بر اين‌ در سال‌هاي‌ اواخر دهة‌ چهل‌ مدتي‌ قاضي‌ دادگستري‌ نيز بود.

دكتر جلالي‌ نائيني‌ متولد سال‌ 1293 در نايين‌ بود. دوران‌ تحصيلات‌ ابتدايي‌ و متوسطه‌ را در اصفهان‌ طي‌ كرد و دورة‌ دوم‌ را در مدرسة‌ دارالفنون‌ تهران‌ گذراند. هميشه‌ از جلال‌الدين‌ همايي‌ به‌عنوان‌ آموزگار تأثيرگذار در زندگيش‌ ياد مي‌كرد. همچنين‌ از محيط‌ طباطبايي‌ و عبدالرحمن‌ فرامرزي‌ كه‌ به‌ ترتيب‌ تاريخ‌ و جغرافيا و ادبيات‌ فارسي‌ در دارالفنون‌ تدريس‌ مي‌كردند.

جلالي‌ نائيني‌ پس‌ از اخذ ديپلم‌ وارد دانشكدة‌ حقوق‌ دانشگاه‌ تهران‌ شد. خودش‌ در اين‌ باره‌ مي‌گويد: «سال‌ 1317 بود كه‌ بعد از امتحان‌ ورودي‌ وارد دانشكدة‌ حقوق‌ شدم‌. استادان‌ ما علي‌اكبر دهخدا، دكتر سيد علي‌ شايگان‌ و بعد شيخ‌ محمد عبدو بود. دكتر كريم‌ سنجابي‌ هم‌ «حقوق‌ اداري‌» تدريس‌ مي‌كرد. مسيو فونتانو كه‌ فرانسوي‌ بود «حقوق‌ تطبيقي‌» تدريس‌ مي‌كرد. دكتر زنگنه‌ «تجارت‌ حقوق‌» درس‌ مي‌داد. شيخ‌ سنگلجي‌ «اصول‌» درس‌ مي‌داد. درس‌ در دانشكده‌ حقوق‌ سه‌ ساله‌ تمام‌ شد. موضوع‌ رساله‌ام‌ دربارة‌ «ارث‌» بود.

دكتر جلالي‌ نائيني‌ مدتي‌ هم‌ به‌ كار روزنامه‌نگاري‌ پرداخت‌. او روزنامه‌ «كشور» را منتشر مي‌كرد كه‌ در جريان‌ كودتاي‌ 28 مرداد توقيف‌ شد. بعد از اتمام‌ تحصيلات‌ حقوق‌ در سمت‌ قاضي‌ دادگستري‌ به‌ كار پرداخت‌ و پس‌ از مدتي‌ وكالت‌ را ترجيح‌ داد و تا آستانه‌ انقلاب‌ به‌ شغل‌ وكالت‌ اكتفا كرد.

دكتر جلالي‌ نائيني‌ در زمينه‌ پژوهش‌هاي‌ قرآني‌ و هندشناسي‌ نيز سال‌هاي‌ سال‌ تحقيقات‌ گسترده‌اي‌ انجام‌ داد كه‌ بخشي‌ از اين‌ پژوهش‌ها به‌ صورت‌ سخنراني‌، مقاله‌ و كتاب‌ منتشر شده‌ است‌. دكتر جلالي‌ نائيني‌ بارها به‌ هند دعوت‌ شد و در مجامع‌ دانشگاهي‌ و فرهنگي‌ آن‌ سرزمين‌ سخنراني‌ كرد و با شخصيت‌هاي‌ مهم‌ هند از جمله‌ جواهر لعل‌ نهرو، ابو اكلام‌ آزاد و اينديرا گاندي‌ ملاقات‌ و گفتگو داشته‌ است‌. همچنين‌ به‌ عضويت‌ هيأت‌ علمي‌ و اجرايي‌ دانشگاه‌ بنارس‌ انتخاب‌ شد و از همان‌ دانشگاه‌ مفتخر به‌ دريافت‌ دكتراي‌ افتخاري‌ شد و بدين‌ ترتيب‌ دكتر جلالي‌ نائيني‌ اولين‌ ايراني‌ بود كه‌ از دانشگاه‌ بنارس‌ دكتري‌ دريافت‌ كرد.

حاصل‌ نيم‌ قرن‌ مطالعات‌ دكتر جلالي‌ نائيني‌ بر زمينه‌هاي‌ فرهنگي‌، تاريخي‌ و ديني‌ هند چهارده‌ عنوان‌ كتاب‌ كه‌ به‌ ذكر عناوين‌ برخي‌ از اين‌ كتاب‌ها مي‌پردازيم‌:

1ـ مجموعة‌ پنجاه‌ اوپانيشاد موسوم‌ به‌ سرّ اكبر ترجمة‌ محمد داراشكوه‌ به‌ اهتمام‌ استاد دكتر تاراچند و اينجانب‌، طبع‌ تهران‌، 1957 ميلادي‌ و تاكنون‌ سه‌ بار تجديد چاپ‌ شده‌ است‌.

2ـ پنچاكيانه‌ يا پنج‌ تنتره‌ (كليله‌ و دمنه‌)، تصحيح‌ و تحقيق‌ دكتر تاراچند، دكتر عابدي‌ و جلالي‌ نائيني‌، چاپ‌ اقبال‌، تهران‌ 1984 ميلادي‌.

3ـ گزيدة‌ سروده‌هاي‌ ريگ‌ودا، ترجمه‌ و تحقيق‌ و نگارش‌ جلالي‌ نائيني‌، طبع‌ نشر نقره‌، 1363 و 1372 شمسي‌.

4ـ مهابهارت‌، ترجمة‌ فارسي‌ به‌ اهتمام‌ نقيب‌خان‌ در چهار جلد، چاپ‌ شركت‌ افست‌، سال‌ 1980 ميلادي‌ به‌ اهتمام‌ دكتر شوكلا و جلالي‌ نائيني‌.

5ـ پارسي‌ پركاش‌ (فرهنگ‌ مختصر سانسكريت‌ به‌ فارسي‌) تأليف‌ كريشنا داس‌، به‌ تحقيق‌ و تصحيح‌ و كوشش‌ جلالي‌ نائيني‌ و ن‌. ش‌. دكتر شوكلا، چاپ‌ 1975.

6ـ جوگ‌ باسشت‌، در فلسفه‌ و عرفان‌ هند، ترجمة‌ نظام‌ پاني‌پتي‌، به‌ كوشش‌ جلالي‌ نائيني‌ و ن‌. ش‌. دكتر شوكلا، طبع‌ اقبال‌، سال‌ 1981 ميلادي‌.

7ـ تأثير سانسكريت‌ در ادبيات‌ فارسي‌ . اين‌ مقاله‌ در كنگرة‌ زبان‌ سانسكريت‌ خوانده‌ شد و در مجلة‌ دانشكدة‌ دانشگاه‌ جواهر لعل‌ نهرو شمارة‌ پاييز صفحات‌ 1073 1078 درج‌ و انتشار يافته‌ است‌.

8ـ لغات‌ سانسكريت‌ در كتاب‌ ماللهند بيروني‌ : با مقدمة‌ دكتر تاراچند، چاپ‌ شوراي‌ عالي‌ فرهنگ‌ و هنر به‌ سال‌ 1978 ميلادي‌، چاپ‌ تهران‌.

9ـ مجمع‌البحرين‌ (درياي‌ دو انديشة‌ هندي‌ و ايراني‌): تأليف‌ محمد داراشكوه‌ فرزند شاه‌جهان‌، به‌ كوشش‌ جلالي‌ نائيني‌، چاپ‌ تهران‌، سال‌ 2001، انتشارات‌ سخن‌

10ـ هند در يك‌ نگاه‌، مشتمل‌ بر تاريخ‌ و ادبيات‌ و مكتب‌هاي‌ فلسفي‌ هند، نوشتة‌ جلالي‌ نائيني‌، چاپ‌ نشر شيرازه‌، تهران‌، 1376.

11ـ طريقة‌ گرونانك‌ و پيدايي‌ آيين‌ سيك‌، نوشتة‌ جلالي‌ نائيني‌، چاپ‌ ايران‌، سال‌ 1970 ميلادي‌.

12ـ منتخبات‌ آثار داراشكوه‌، چاپ‌ تابان‌، سال‌ 1335 خورشيدي‌.

13ـ شرح‌ حال‌ جواهر لعل‌ نهرو، نوشتة‌ جلالي‌ نائيني‌ كه‌ نسخه‌اي‌ از آن‌ در دانشگاه‌ جواهر لعل‌ نهرو، جزو شرح‌ احوال‌ و شخصيت‌ جواهر لعل‌ نهرو قرار گرفته‌ است‌.

14ـ فرهنگ‌ سانسكريت‌ به‌ فارسي‌، جلد اول‌، طبع‌ پژوهشگاه‌ علوم‌ انساني‌ و مطالعات‌ فرهنگي‌، سال‌ 1996 ميلادي‌، تهران‌.

15ـ تاريخ‌ جمع‌ قرآن‌ كريم‌، محمدرضا جلالي‌ نائيني‌، با مقدمة‌ احمد مهدوي‌ دامغاني‌، انتشارات‌ سخن‌، چاپ‌ دوم‌ 1387.

آنچه‌ كه‌ دكتر جلالي‌ با ترجمة‌ «مهابهارت‌»، «اوپانيشاد»، «ريگ‌ ودا» و متن‌هاي‌ كلاسيك‌ ديني‌ و ادبي‌ هند انجام‌ داد. يگانه‌ مرجع‌ و مآخذ مطالعات‌ هندشناسي‌ در نيم‌ قرن‌ اخير به‌ شمار مي‌آيد.

آخرين‌ كتابي‌ كه‌ از دكتر جلالي‌ نائيني‌ منتشر شد كتاب‌ ثنويان‌ در عهد باستان‌ بود كه‌ در سال‌ 1384 توسط‌ انتشارات‌ طهوري‌ عرضه‌ شد. دكتر جلالي‌ نائيني‌ بيشتر اوقاتش‌ را در سال‌هاي‌ اخير به‌ مطالعه‌ مي‌گذراند.

 دکتر مرتضوی هم رفت

بخارا آمادة چاپ شده بود که مطلع شدیم دکتر منوچهر مرتضوی روز 9 تیرماه 1389 (30 ژوئن 2010) ساعت ۱۱:30 دقیقه در منزل خود در تبریز درگذشت. دکتر مرتضوی در سی سال اخیر خانه نشین شده بود.

دکتر مرتضوی در اول تیرماه 1308 در محلۀ شسگلان تبریز متولد شد. پدرش حاج سید ابراهیم آقا مرتضوی از مردان خوشنام شهر تبریز بود. تحصیلات ابتدایی را در دبستان فیوضات تبریز گذراند. مقارن سال 1318 تحصیلات متوسطه را در دبیرستان فیروز بهرام تهران آغاز کرد و در سال 1325 وارد دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران شد. در دانشکدۀ ادبیات از کلاس درس استادانی همچون : ملک‌الشعرای بهار، بدیع‌الزمان فروزانفر، سعید نفیسی، مجتبی مینوی، محمد تقی مدرس‌رضوی و ابراهیم پورداود بهره‌مند شد. در سال 1329 لیسانس گرفت و در سال 1337 از رسالۀ دکترای خود (اوضاع ادبی آذربایجان در عصر ایلخانان) دفاع کرد.

او از سال 1332 در دانشگاه تبریز تدریس ‌می‌کرد. در سال 1356 بنا به درخواست اکثریت استادان و دانشجویان به ریاست دانشگاه تبریز انتخاب شد و یکسال بعد، در 1357، در پی حمله به دانشجویان، استعفاء داد. دکتر منوچهر مرتضوی طی سال‌های تدریس به عضویت انجمن آسیایی دانشگاه سوربن درآمد و با لوئی ماسینون جلسات مباحثه و سخنرانی داشت. در سال 1344 اولین چاپ کتاب  مکتب حافظ یا مقدمه بر حافظ‌شناسی به قلم او منتشر شد. این کتاب پس از گذشت چندین دهه هنوز از کتاب‌های مرجع و مطرح در زمینۀ شناخت حافظ است. کتاب دیگر دکتر مرتضوی مسائل عصر ایلخانان بود که در سال 1370 با تجدید نظر منتشر شد. کتاب‌های زبان دیرین آذربایجان،  فردوسی و شاهنامه از دیگر آثار دکتر مرتضوی است که در سال‌های اخیر منتشر شده‌اند. شاعری از زمینه‌های ذوق ادبی دکتر مرتضوی بود. اشعار وی در مجموعه شعر چراغ نیمه مرده در سال 1333 منتشر شد.

دکتر مرتضوی علاوه بر کتاب‌های یاد شده، مقالات بسیاری در مجلات معتبر ادبی به‌چاپ رسانده است. از آن جمله : «تأثر حافظ از سعدی»، «تحلیل یکی از تمثیلات مثنوی»، «دانش و دانشگاه در آذربایجان» و ده‌ها مقالۀ دیگر.

پیکر دکتر منوچهر مرتضوی روز یکشنبه 13 تیر ماه (4 ژوئیه) با حضور تنها فرزندش و جمعی از ادبیان و استادان دانشگاه، در تبریز، به خاک سپرده شد. در شمارة آینده، برای شناساندن خدمات فرهنگی ایشان، یادنامه‌ای منتشر خواهیم کرد.

سخن را با ابیاتی از شعر بلندی از دکتر مرتضوی خطاب به شهریار به پایان می‌بریم.

دکتر مرتضوی در یادداشتی در ابتدای این شعر می‌نویسد: «پیش از ظهر دوازدهم فروردین ماه 1367 هجری شمسی برای آخرین بار به زیارت و عیادت شهریار رفتم. در خانۀ دخترش در بستر بیماری افتاده بود. آهسته و نالان گفت: «آمدی؟» گریستیم و خاطرات شیرین سی و چند سال دوستی و احساس تلخ وداع ابدی را به زبان اشک گفتیم و شنیدیم. شهریار را به تهران بردند و پیکر بیجانش را به تبریز بازگردانند. هفت بیت پراکنده از این غمنامه و قصۀ پرغصه همان روز هنگام رفتن به دیدار شهریار در راه از جوشش درون تراوش نمود که در حضورش زمزمه کردم و همان شب و فردایش تکمیل شد. ولی دیگر او را ندیدم تا همه را برایش بخوانم…

عظمتی که برای شهریار در این غمنامه تصویر شده نظر بنده است. بی هیچ تعصبی، نه نظر همه… و قضاوت نهایی در این مورد نیز مثل همه موارد دیگر با تاریخ و مردم ایران ( نه فقط روشنفکران و ادبیان و محققان ) است و نسلهای آینده.»

شهریارا بگشا پنجره

گرچه امسال هم آرامش فروردین بود

هفت سین نیز سر سفرۀ ما غمگین بود

شهریارا چه حدیثی است که از سینه و سوز

هفت سین تو به نوروز همین یک سین بود

لب فرو بست اگر اشک و نگاهش گویاست

موم در دست قضا گشت اگر رویین بود

شهریاری که سر از شعر بر افلاک افراخت

نه سزاوار چنین بستر و این بالین بود

این همه گرد ستمها که دلت را آزرد

نه سزاوار چنین خاطر مهرآیین بود

 نون نوشتن، عيدي محمود دولتآبادي

در آخرين‌ روزهاي‌ سال‌ 1388، سرانجام‌ پس‌ از مدت‌ها انتظار، نون‌ نوشتن‌ توسط‌ نشر چشمه‌ منتشر شد.

نون‌ نوشتن‌ بخشي‌ از احوالات‌ ساليان‌ 1359 تا 1374 محمود دولت‌آبادي‌ است‌ كه‌ منتشر شدني‌ بوده‌ (به‌ اميد روزي‌ كه‌ مجموعه‌ كامل‌ يادداشت‌هاي‌ استاد به‌ چاپ‌ برسد.) دولت‌آبادي‌ در مقاله‌نويسي‌ و يادداشت‌هايش‌ فن‌ ديگري‌ زده‌ است‌؛ هر مقاله‌اي‌ به‌ قلم‌ او مي‌خوانيد، طنين‌ صداي‌ مردانه‌ و دلنشينش‌ شنيده‌ مي‌شود. او در يادداشت‌ ابتداي‌ نون‌ نوشتن‌ مي‌نويسد:

«آن‌‌چه‌ در اين‌ گاهي‌ نوشتن‌ها آمده‌ است‌ در مسير مدّتي‌ پانزده‌ شانزده‌ ساله‌ نوشته‌ شده‌ و هيچ‌ كوششي‌ به‌ جهت‌ تغيير يا تحريف‌ آن‌چه‌ انديشيده‌ و نوشته‌ام‌ انجام‌ نگرفته‌. خواسته‌ام‌ هر آن‌ چه‌ در هر هنگام‌ يادداشت‌ كرده‌ام‌ بيايد، از آن‌كه‌ خود بدانم‌ در چه‌ گاه‌ چه‌ مي‌انديشيده‌ام‌ و شما نيز اگر خواستيد بدانيد!»

از ميان‌ شصت‌ يادداشتي‌ كه‌ در نون‌ نوشتن‌ به‌ چاپ‌ رسيده‌ يازده‌ يادداشت‌ ابتداي‌ كتاب‌ كوتاه‌ است‌، مابقي‌ گاه‌ چندين‌ صفحه‌ كتاب‌ را دربرگرفته‌. محمود دولت‌آبادي‌ در يادداشت‌هاي‌ اين‌ كتاب‌ جزئي‌ترين‌ دغدغه‌هاي‌ دروني‌ خود تا مسائل‌ پيرامون‌ يك‌ نويسنده‌ را روايت‌ مي‌كند و به‌ درگيري‌هاي‌ ذهني‌اي‌ مي‌پردازد كه‌ گاه‌ جنبه‌ جهاني‌ به‌ خود گرفته‌ است‌. او گاه‌ از خواب‌ها و كابوس‌هايش‌ مي‌گويد و در جايي‌ ديگر فرزندش‌ را خطاب‌ قرار مي‌دهد. اما خواندني‌ترين‌ بخش‌ كتاب‌ دربارة‌ تجربه‌ نويسندگي‌ اوست‌.

استاد براي‌ اولين‌ بار در نون‌ نوشتن‌ از پشت‌ صحنه‌ بسياري‌ از داستان‌ها و رمان‌هايش‌ سخن‌ مي‌گويد، از راز و رمز و رنج‌ نوشتن‌ چه‌ نكته‌ها كه‌ نگفته‌ است‌.

راستي‌ و صميميت‌ فوق‌العاده‌اي‌ در كلمات‌ و جملات‌ نون‌ نوشتن‌ موج‌ مي‌زند و اين‌ نشان‌دهندة‌ اوج‌ عواطف‌ انساني‌ نويسندة‌ اين‌ يادداشت‌هاست‌. دولت‌آبادي‌ حتي‌ در مواردي‌ كه‌ از روزگار آزرده‌خاطر بوده‌، هيچ‌گاه‌ فراموش‌ نكرده‌، ولو در چند سطر، ايامي‌ كه‌ بر او مي‌گذشته‌ را ثبت‌ كند.

خلاصه‌ اينكه‌ غيرممكن‌ است‌ نون‌ نوشتن‌ را به‌ پايان‌ بريد و نخواهيد خواندنش‌ را بي‌وقفه‌ از سر بگيريد. اين‌ كتاب‌ داراي‌ لايه‌هاي‌ جذابي‌ است‌ و يكبار خواندنش‌ كفايت‌ نمي‌كند.

هفت‌ يادداشت‌ كوتاه‌ ابتداي‌ كتاب‌ را با هم‌ مي‌خوانيم‌ تا با نثر و فضاي‌ ذهني‌ دولت‌آبادي‌ در اين‌ كتاب‌ آشنا شويم‌:

1

انديشيدن‌ را جدي‌ بگيريم‌. انديشيدن‌. آن‌‌چه‌ ما كم‌ داريم‌، مردان‌ و زناني‌ است‌ كه‌ انديشيدن‌ را جدي‌ گرفته‌ باشند. انديشيدن‌ بايد به‌ مثابه‌ي‌ يك‌ كار مهم‌ تلقّي‌ بشود. انديشه‌ ورزيدن‌.

بند زبان‌ را ببنديم‌ و بال‌ انديشه‌ را بگشاييم‌. نويسنده‌ نبايد فقط‌ در بند گفتن‌ باشد. براي‌ گفتن‌ هميشه‌ وقت‌ هست‌، اما براي‌ انديشيدن‌ ممكن‌ است‌ دير بشود. چرا يك‌ نويسنده‌ نبايد مغز خود را براي‌ انديشيدن‌ و براي‌ تخيّل‌ تربيت‌ كند؟

2

من‌ كه‌ قصه‌ي‌ سكندر و دارا نخوانده‌ام‌. اما شما كه‌ خوانده‌ايد يا مي‌رويد كه‌ بخوانيد، بكوشيد تا «آن‌» را نيك‌ دريابيد و بدانيد. يعني‌ كه‌ خوب‌ بفهميدش‌. در نويسندگي‌، اين‌ خروش‌ جواني‌ را بايد با تدبير درآميخت‌. كم‌ گفتن‌ و بيشتر انديشيدن‌ را بايد فراگرفت‌. نويسنده‌ بيشتر با خود و با آن‌چه‌ در كار پرداختنش‌ هست‌ در گفت‌وگو است‌. نويسنده‌ نمي‌خواهد و نبايد در كوتاه‌ مدت‌ كسي‌ را در مورد چيزي‌ كه‌ بدان‌ معتقد است‌، قانع‌ كند. در وهله‌ي‌ اول‌، نويسنده‌ مي‌بايد ضمن‌ كشمكش‌ دروني‌اي‌ كه‌ دارد، خود را به‌ انجام‌ كاري‌ مجاب‌ كند.

3

در برخوردهايي‌ كه‌ بين‌ بيشتر علاقه‌مندان‌ به‌ ادبيات‌ با من‌ پيش‌ مي‌آيد، مي‌بينم‌ كه‌ نسبت‌ به‌ گذشته‌ي‌ من‌ كنجكاوي‌ نشان‌ مي‌دهند و اگر روشان‌ بشود، مي‌پرسند: «آقاي‌ دولت‌آبادي‌ يك‌ كمي‌ از خودتان‌، از گذشته‌ي‌ خودتان‌ تعريف‌ كنيد!» به‌ اين‌ دوستان‌ با صراحت‌ بايد بگويم‌:

اين‌ كه‌ من‌ فقير بوده‌ يا نبوده‌ام‌، اين‌ كه‌ رنج‌ بسيار كشيده‌ يا نكشيده‌ام‌، اين‌ كه‌ شوخ‌ چشمي‌هايي‌ داشته‌ يا نداشته‌ام‌ به‌ پشيزي‌ نمي‌ارزد مگر آن‌ كه‌ توانسته‌ باشم‌ يا بتوانم‌ به‌ مدد و بهره‌گيري‌ درست‌ آن‌، ادبيات‌ ناب‌ اجتماعي‌ بيافرينم‌.

4

به‌ فكرم‌ رسيده‌ است‌ كه‌ «وقتي‌ هنر تحت‌الحمايه‌ي‌ سياست‌ قرار مي‌گيرد» درست‌ بدان‌ مي‌ماند كه‌ زني‌ نتواند بدون‌ اجازه‌ي‌ شوهرش‌ جايي‌ برود يا كار مستقلي‌ انجام‌ بدهد.

5

كدام‌ نويسنده‌اي‌ را در جهان‌ مي‌شناسيد كه‌ از خود نپرسيده‌ باشد «براي‌ چه‌ مي‌نويسم‌؟» و كدام‌ نويسنده‌اي‌ را مي‌شناسيد كه‌ به‌ دنبال‌ اين‌ سؤال‌ دست‌ از نوشتن‌ كشيده‌ باشد؟

6

اين‌ سرزمين‌! كدام‌ فرزندها، در كدام‌ نسل‌، تو را آزاد، آباد و سربلند؛ با چشمان‌ باور خود خواهند ديد؟ اين‌ مادر ما، ايران‌! جان‌ زخمي‌ تو در كدام‌ روز هفته‌ التيام‌ خواهد پذيرفت‌؟ چشمان‌ ما به‌ راه‌ عافيت‌ تو سفيد شد؛ اي‌ ما نثار عافيت‌ تو!

7

جهل‌! احساس‌ مي‌كنم‌ كه‌ غرق‌ در جهل‌ هستم‌. جاهل‌ نسبت‌ به‌ تمام‌ پديده‌هاي‌ مربوط‌ و نامربوط‌. سردرگمي‌، كلافگي‌ و كم‌حوصلگي‌ دارد بيچاره‌ام‌ مي‌كند. بدتر از همه‌، بيگانگي‌؛ هرگز تا اين‌ دوره‌ از زندگي‌ام‌ اين‌ قدر نسبت‌ به‌ محيط‌ و نسبت‌ به‌ روابط‌ و شرايط‌، دچار احساس‌ بيگانگي‌ نشده‌ بوده‌ام‌. آيا في‌الواقع‌ روشن‌فكري‌ متوقّع‌ و آزرده‌خاطر شده‌ام‌؟ لابد! و بالاخره‌ يأس‌ و نوميدي‌ گريبانم‌ را چسبيده‌ است‌؛ چيزي‌ كه‌ بدون‌ ترديد، از جهل‌ و بيگانگي‌ من‌ نسبت‌ به‌ محيط‌ و روابط‌ ناشي‌ مي‌شود؟ گمان‌ مي‌كنم‌ راهي‌ بايد باشد!

 دو کتاب خواندنی و ارزشمند محمدجواد جدّی

در اوائل اردیبهشت ماه 1389 کتاب مُهرها و نگین‌ها در مجموعة موزة آستانه حضرت معصومه (س) اثر پژوهشی محمدجواد جدی منتشر شد. پیش از این نیز از این محقق و پژوهشگر کتاب مُهر و حکاکی در ایران منتشر شده بود.

در بخشی از مقدمه مؤلف کتاب «مهرها و نگین‌ها» می‌نویسد: «مستشرقان یا جهان‌گردان، در سفرنامه‌های گوناگون، هنر حکاکی ایرانیان را ستوده‌اند. آثار معرفی شده در کتاب بر اساس نوع حکاکی دسته‌بندی شده‌اند، یعنی الف: آثاری که از سمت راست حکاکی شده‌اند شامل، نگین‌های منقوش به آیات قرآنی یا احادیث و ادعیه که برای تیمّن و تبرّک و ثواب تهیه شده‌اند، ب: دسته‌ای که از سمت چپ حکاکی شده‌اند و مُهر بوده‌اند و به نوعی چون برگ شناسایی افراد تلقی شده‌اند، برای اعتبار بخشی اسناد، قراردادها و نوشته‌ها از آنها سود می‌جسته‌اند و به دلیل کاربردی، عمق حکاکی آنها بیش از مورد نخست است و اطراف خطوط با گل و بوته و طرح‌های اسلیمی مزین شده‌اند.

اصل دوم که بر جز جنس، رنگ و شکل و اندازه (برحسب سانتی‌متر) در این معرفی مورد توجه قرار گرفته و لحاظ شده است، تاریخ و دوره حکاکی آنهاست و سعی شده‌ است در معرفی آنها حتی‌الامکان قدمت آثار نیز ذکر شود.

اصل دیگر نوع خط این آثار است که سعی شده خطوط نستعلیق یا خطوط ثلث در کنار هم و در یک بخش تقدیم علاقه‌مندان شود.

کتاب مهر و حکاکی در ایران پژوهشی مستقل و مفصل از محمدجواد جدی است که در فرصتی دیگر به تفصیل به معرفی این کتاب خواهیم پرداخت.

کوتاه آنکه مهر و حکاکی در ایران در ده فصل تنظیم شده است و به موضوعاتی همچون: تاریخ مهر و هنر حکاکی، تاریخ خط در ایران به ویژه خط کوفی، خطوط شش‌گانه و مهرهای دوران اسلامی، سیر تکاملی خط و خوشنویسی در دوران ایلخانی، تیموری و صفوی، تاریخ هنر سجع‌سازی مهر در فرهنگ و ادبیات فارسی است.

همچنین ضمن معرفی حکاکان بزرگ به ابزار و نحوة کار آنان نیز اشاره شده است.

از دیگر مباحث مهمی که آقای جدی بدان پرداخته است: «مهر در قرآن کریم»، «کتب مقدس  اهل عتیق و جدید»، «مهر نبوت»، «مهر پیامبر اعظم (ص)»، «مهر ائمه (ع)»، «خلفا» و همچنین بسیاری از مهرهای عالمان بزرگ اسلامی است که در این کتاب مورد بررسی قرار گرفته و تصاویر منتخبی از آنها نیز ارائه شده است.

 حافظی دیگر، اما متفاوت

از نخستین چاپ غیرانتقادی دیوان حافظ در حدود  220 سال می‌‌گذرد. و از نخستین تصحیح علمی و انتقادی مقبول آن هفتاد سال، در این مدت هفتاد ساله، بیش از 20 تصحیح علمی و انتقادی دیگر، و احتمالاً بیش از 500 چاپ عادی یا نفیسی انتشار یافته است.

استاد هاشم جاوید و بهاءالدین خرمشاهی، که صاحب آثاری در حافظ پژوهی هستند، تصحیح جدید و متفاوتی با قرائت‌گزینی انتقادی و حاشیه‌نویسی‌های مختصر و مفید در ذیل غزل‌ها، انتشار داده‌اند. (نشر فرزان). در این دیوان خوش‌چاپ و دو رنگ، حاشیه‌ها به صورت حواشی؟ کتاب‌های قدیمي، موّرب (اریب) حروفنگاری شده‌ است. فرق اصلی و مهم این حافظ با آنچه تاکنون منتشر شده در قرائت گزینی انتقادی آن است.

یعنی نگارش حاشیه‌های موجز و استدلالی – اعم از عقلی و نقلی – بر دگرسانی‌ها و دگرخوانی‌های متن قزوینی – غنی است که با نسخه‌های معتبر و چاپی خانلری، عیوضی- بهروز، عیوضی، سایه، نیساری و جلالی نائینی – نورانی وصال سنجیده شده است. تعداد یادداشت‌های حاشیه بالغ بر دو هزار مورد است. فی‌المثل در ترجیح کشتی نشستگان بر کشتی شکستگان، و گوهر معرفت اندوز بر آموز، و قرائت این طفل یکشبه.

 نامة تشویقآمیز پرویز دوایی

پرویز دوایی در طی بیست سال که کلک و بخارا را منتشر می‌کنیم، همواره مشوّق ما بوده است و با یادداشت‌ها و نامه‌هایش که از محل اقامتش در پراگ برایمان فرستاده علاوه بر تشویق یادآوری‌هایی کرده است که خواندنی و ارزشمند است. آخرین یادداشت او را با هم می‌خوانیم:

آقای دهباشی عزیز:

درود بر شما و سپاس بی‌اندازه نثار شما، به خاطر همة محبت‌ها، که یک طرف، و این شماره ناب گرانقدر با عکس آقای همایون صنعتی، مردِ مردان، روی جلد و مقاله‌های مربوط به ایشان یک طرف: خیلی ممنونم. چه کار درست و عظیمی بوده ترتیب دادن این یادنامه درباره این مردی که باید گفت چند مرده، چندین مرده، مرد بی‌انتها، که گویا هر قدر درباره‌اش گفته شود کم است. به آدم احساس افتخار می‌دهد به خاطر هم‌نژاد و هم‌وطن بودن با او، و چه‌قدر به این افتخار وامید و افتخار نیاز داریم؛ امیدوارم به طبق حرف خودتان بقیه مطالب مربوط به ایشان هم زمانی چاپ شود….

چند نوشته مربوط به آقای صنعتی زاده را دوبار خواندم. آدم از خواندن حرف‌های آقای ایرج افشار (یک مرد چند مَردة دیگر) آقای باستانی که عمرش دراز باد و آقای جعفری واقعاً سیر نمی‌شود. آقای افشار با فضلی که از نوشته‌شان و تسلط‌شان بر کلام برمی‌آید، چه راحت و صادق و صمیمی می‌نویسند. حظّ می‌کند آدم واقعاً! آقای باستانی پاریزی هم که نوشته‌های شیرین و پرنکته‌شان آدم را از این حافظه مدام دچار حیرت می‌کند، از این مناسبت‌هایی که ــ به‌جا ــ می‌تراشند ضمن روایت تا نکته جدیدی را در متن بگنجاند، شعری، خاطره‌ای، مطالبی که بعضی را در تاریخی نمی‌شود یافت. خدا کند سال‌های سال، با همین ذهن روشن و جوان، برقرار باشند، هم ایشان هم آقایان دیگری که آثارشان درباره آقای صنعتی در این شماره چشم و روح ما را، در این حالت افسردگی روشن کرد؛ و البته سپاس بسیار از شما که کارگردان این بساط هستید، و این تازه یک جزء از خروارها آثار شماست. برایتان در صدد و تدارک هم‌چنان هستیم. حالم خوب نبود. مطلبی تدارک خواهیم دید. این چند کلمه ناکافی فقط برای بیان سپاس بود. مجله‌تان هم چنان کنار دست من است، برای چندباره و کسب تسلی.

زنده باشید. ممنونم

پرویز دوائی

 اهداء کتابخانههای محمدحسن گنجی و سیدجعفر سجادی به کتابخانه مرکز دائرهًْالمعارف بزرگ اسلامی

اخیراً دو تن از فرهیختگان کتابخانه‌های شخصی خود را به کتابخانه مرکز دائرهًْ‌المعارف بزرگ اسلامی اهداء کردند که متن نامه‌های دکتر گنجی و دکتر سجادی و پاسخ ریاست مرکز را می‌خوانید:

متن نامه دکتر محمدحسن گنجی

جناب آقای سیدکاظم موسوی بجنوردی

رئیس محترم مرکز دائرهًْ‌المعارف بزرگ اسلامی

بعد از سلام من در عمر درازم بیشتر از 70 سال با کتاب و کتابخانه سرو کار داشته‌ام و کتابخانه‌های فراوانی از کتابخانه‌ فقیر مدرسه شوکیته بیرجند که به یاد دارم فقط چند صد جلد تاریخ اسلامی جرجی زیدان داشت که عندالکرم به دانش‌آموزان جایزه می‌دادند تا کتابخانه چند میلیونی کنگره آمریکا را دیده‌ام که بعد از اتمام تحصیلات تکمیلی در آن کشور من حدود 500 جلد کتاب جغرافیائی از انبار انبوه کتاب‌های مکرر آن برای دانشگاه تهران به ارمغان آوردم. اکنون صمیمانه اعتراف می‌کنم که در عمرم به هیچ کتابخانه‌ای مانند کتابخانه مرکز دائرهًْ‌‌المعارف بزرگ اسلامی دلبستگی نداشته‌ام و این دلبستگی به‌خاطر غنای کتابخانه که به عقیده من یکی از بزرگ‌ترین در نوع خود است، به خصوص در منابع پژوهش، آماده بودن در ودیعه دادن کتاب و بالاخره برخورد دوستانه رئیس و کارمندان آن است.

من آرزو داشتم که بتوانم کمک چشم‌گیری به کتابخانه مورد ستایشم بکنم ولی متأسفانه کتابخانه 5000 جلدی من شامل 1500 نقشه جغرافیائی در سال‌های اول بعد از انقلاب به علل معلوم به فروش رسیده و از دو سه هزار کتابی که بعد از فروش آن به دستم رسیده 1200 جلد کتاب درسی دانشگاهی را به کتابخانه دانشگاه بیرجند که وجود علمی خود را مرهون معارف آن حدود می‌دانم، اهدا کرده‌ام و اکنون در همان حدود کتاب‌های نخبه مانده را که بیشتر به زبان‌های خارجی است، همراه مقداری اسناد و مدارک که در طول سال‌ها جمع‌آوری شده را با ذکر اینکه «چه کند بی‌نوا همین دارد» با صمیمت قلبی و احساسی اینکه از آرزوی مرا برمی‌آورد به کتابخانه مرکز دائرهًْ‌‌المعارف اسلامی تقدیم می‌کنم و امیدوارم مورد قبول جنابعالی قرار گیرد.

استاد ممتاز دانشگاه تهران

محمدحسن گنجی

پاسخ کاظم موسوی بجنوری:

استاد فرزانه جناب آقای دکتر محمدحسن گنجی

پس از عرض سلام، از اینکه کتابخانه خود را به کتابخانه مرکز دائرهًْ‌المعارف بزرگ اسلامی اهداء کرده‌اید، سپاسگزارم و امیدوارم کتابخانه شما همیشه مورد استفاده اساتید و پژوهشگران قرار گیرد و همان‌طور که وجود مبارک شما همیشه منشأ خدمات علمی و الهام‌بخش جوانان بوده است، کتابخانه شما هم منشأ فیض و برکات عملی باشد. کتابخانه جناب عالی به صورت مستقل در بخش مجموعه‌ها به نام حضرت عالی قرار خواهد گرفت.

کاظم موسوی بجنوری

رئیس مرکز

 

متن نامة دکتر سیدجعفر سجادی و دکتر سیدصادق سجادی:

هوالعزیز

جناب آقای کاظم موسوی بجنوری

بنیانگذار و سر ویراستار مرکز دائرهًْ‌المعارف بزرگ اسلامی

پس از تقدیم سلام و ارادت، نظر به آنکه جناب عالی موسسه‌ای پژوهشی بنیاد نهاده‌اید که اکنون پس از قریب به ربع قرن فعالیت به بزرگ‌ترین مرکز تحقیقات ایرانی و اسلامی تبدیل شده و آوازه‌ای جهانی یافته است؛ و با سعة صدر و همت بی‌مانند خود جمعی از بهترین و تواناترین محققان را در آن گرد آورده‌اید و محیطی مساعد با کتابخانه‌ای کم مانند ایجاد کرده‌اید، تا آثاری زیر نظر شما پدید آورند که بی‌تردید از افتخارات سرزمین بزرگ ما، ایرانِ عزیز و پاینده، به شمار می‌رود؛ سزاوار دیدیم کتابخانة خود را، گرچه مختصر و تُنُک مایه می‌نماید، به رسم هدیه به کتابخانة گرانبهای مرکز دائرهًْ‌المعارف بزرگ اسلامی واگذار کنیم تا از افتخار حضور در آن مجموعة بزرگ، خاصه در کنار کتابخانه‌هایی که دیگر استادان بزرگ و دانشمند به آن مرکز اهدا کرده‌اند، بی‌نصیب نماند. بنابراین اعلام و تأکید می‌شود که  از این تاریخ کتابخانة مذکور و آنچه بعداً به آن اضافه خواهیم کرد کلاً به مرکز دائرهًْ‌المعارف بزرگ اسلامی تعلق دارد و هیچ شخص حقیقی یا حقوقی دیگر نسبت به آن یا ادعایی نخواهد داشت.

دکتر سیدجعفر سجادی       دکتر سیدصادق سجادی

 

پاسخ کاظم موسوی بجنوری، رئیس مرکز دائرهًْ‌المعارف بزرگ اسلامی

جناب آقای دکتر سیدجعفر سجادی

پس از عرض سلام راجع به اهداء کتابخانه خود به مرکز دائرهًْ‌المعارف بزرگ اسلامی (مرکز پژوهش‌های ایرانی و اسلامی) ضمن اعلام وصول شایسته ذکر است که جناب عالی عمری را در راه خدمت به فرهنگ ایران عزیز و باروری آن گذرانده‌اید و با تألیف صدها مقاله و کتاب و رساله دستمایه تحسین برانگیزی برای اغلب پژوهشگران پدید آورده‌اید، این اقدام اخیر شما هم (هدیه کتابخانه) نیز نشانه عمق فرهنگی و میهن دوستی شماست که امیدوارم مرکز دائرهًْ‌المعارف بزرگ اسلامی این توفیق را داشته باشد که حداکثر استفاده علمی را از آن بنماید.

کاظم موسوی بجنوری

رئیس مرکز

 فرهنگ ماشین نوشتهها در ایران

سیدجمال هادیان طبائی زواره سال‌هاست که آرام و بی‌سروصدا کار می‌کند. در حوزة‌ کارهای پژوهشی کتاب‌هایش ارزشمند و خواندنی است. بخش دیگری از اوقات صرف ویراستاری در مدیریت و نشر ده‌ها جلد کتاب و کتابچه به سفارش نهادها و سازمان‌های دولتی و خصوصی نظیر: کتاب فیروزه‌ای (راهنمای ارتباطات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی)، کتاب راهنمای مراجعان و… است.

از کتاب‌هایی هادیان طبائی زواره منتشر کرده می‌توان به کتاب نوروزنامه که کنکاشی در تاریخ پیدایش نوروز و آیین‌های مرتبط به آن همراه با آموزش شیوة نوشتن تبریک‌های نوروزی برای مخاطبان و سلایق مختلف اشاره کرد.

اخیراً نیز کتاب اُتول نامه یا فرهنگ ماشین نوشته‌ها در ایران، را منتشر کرده است. هادیان طبایی زواره طی سال‌ها پژوهش و یادداشت‌برداری دربارة موضوعات «فرهنگ شوفری»، «نخستین کارخانه مونتاژ اتوموبیل»، «نخستین شوفرایران»، «نخستین افسران راهنمایی و رانندگی»، «نخستین تاکسی»، «ماشین دودی» و ده‌ها موضوع دیگر مقاله نوشته است. و حالا فرصتی یافته است این مداخل و دیگر موضوعات را در مقدمة جذاب و خواندنی کتاب اتول نامه بیاورد. نویسنده در بخشی از مقدمة‌ خود می‌نویسد: «اُتول‌نامه گوشه‌ای از فرهنگ عامیانه (Folklore) یا زبان عامیانه (Slang) مردم ایران است که فرهنگ‌نامة‌ آن بر اُتول‌ نگاشته می‌شود. فرهنگ یا زبان عامیانه بخشی از فرهنگ و زبان روزمره مردم کوچه و بازار است که واژه‌ها، عبارت‌ها، اشعار، مثل‌ها و متل‌ها، پند و اندرزها و آداب و رسوم روزانة آنها را در خود جای می‌دهد. در حقیقت این بخش از فرهنگ و زبان مردم، گنجینة‌ گران‌بهایی از ابداعات و ابزار ارتباطی آنهاست و صیانت و حفاظت از آن بر غنا و محتوای فرهنگیِ صاحبان آن می‌افزاید. بی‌توجهی و رها ساختن این بخش از فرهنگ و زبان مردم، حاصلی جز از دست رفتن و به ورطه فراموشی سپردن این گنجینة ارزشمند نخواهد داشت. فرهنگی که رد عبور آن را در جای‌جای کشور کهن و فرهنگ‌پرور ایران می‌بینیم. قهوه‌خانه‌ها و طباخی‌ها، گرمابه‌ها و سلمانی‌ها، بقالی‌ها و عطاری‌ها و بالاخره پس و پیش خودروها و صدها و بلکه هزاران محل و مأوای دیگری که مظهر تولید و اشاعة بخشی از این فرهنگ شیرین و دلنشین هستند و شما بارها نظاره‌گر آنها بوده‌اید. مهم‌ترین هدف تدوین اُتول‌نامه که اکنون پیش‌روی شماست، حفظ و حراستِ گوشه‌ای از این فرهنگ غنی است که بر خودروها نگاشته می‌شود و در فرهنگ‌نامه‌ها به نام‌هایی چون ادبیات سفر، ادبیات مهاجر، ادبیات بیابانگردان، ادبیات جاده‌ای، ادبیات کامیونی یا ماشین‌نوشته‌ها شناخته می‌شود.

شاید یک واژه یا عبارت از این فرهنگ به تنهایی معنا و مفهوم و بار فرهنگی چندان باارزشی نداشته باشد اما وقتی همة پاره‌های این داستان عجیب کنار هم قرار می‌گیرند، درس زندگی از میان‌شان نمایان می‌شود. اشعار و عبارت‌های اُتول‌نامه که در حقیقت ندای قلبی و صدای خاموشِ نهان رانندگانِ دنیادیده و سرد و گرم چشیده است در عین سادگی و بی‌پیرایگی، عمیق، دلنشین، جذاب و تأثیرگذارند و چون از دل برمی‌آیند لاجرم بر دل می‌نشینند.

هرچند نگارش بر بدنه خودروها در ایران بیش از سایر کشورها دیده می‌شود و ریشه در تاریخ سفرهای سخت کاروان‌ها و خوگرفتن شتران با آواز ساربان‌ها دارد اما مختص کشور ما نیست. در کشورهای دیگر به‌ویژه همسایه‌های شرقی ایران یعنی پاکستان، افغانستان و هند نیز علاوه بر درج اشعار و عبارت‌های گوناگون بر خودروها؛ آنها را آذین‌بندی و رنگ‌آمیزی می‌کنند به صورتی که وقتی خودرویی این چنین به حرکت درمی‌آید گویی کاروان شادی به حرکت درآمده است. تأثیر این شیوه کم و بیش در استان‌های جنوبی و جنوب شرقی کشورمان نیز دیده می‌شود.

 

 قلم خودنویس مونبلان به یاد مهاتما گاندی

برای راقم این سطوره که از شیفتگان قلم خودنویس هستم اخبار دربارة قلم در هر صورتش جذاب است. و این شوق از جمله کار را به آنجا رسانده است که سایتی را در دست تأسیس دارم که به زودی افتتاح  خواهد شد.

اما ماجرای قلم یادبود گاندی که سروصدا هم به پا کرد چه بوده است. شرکت آلمانی مون‌بلان به منظور بزرگداشت یکصد و چهلمین سالروز بزرگداشت تولد گاندی قلم خودنویس 25 هزار دلاری از جنس طلا و نقره تولید کرده است. قلم خودنویس مهاتما گاندی به تعداد 241 عدد طراحی شده که به یادبود 241 مایلی است که گاندی در راهپیمایی نمک از احمدآباد تا ساحل داندی پیمود و هفده سال بعد آزادی هندوستان را رقم زد.

طلای سفید که در طراحی مخزن جوهر این قلم به کار رفته نماد ابریشم ناب هندی است که عروس پارچه‌هاست و مفتول طلا که با دست به دور بدنة هر یک از قلم‌ها پیچیده شده تجسم کلاف دوک نخ‌ریسی است که گاندی هر روز و در هر شرایطی، و در حال صحبت با هر کسی، نیم ساعت آن را می‌رسید. رنگ سفید قلم سمبل حقیقت و صلح است و سنگ زعفرانی‌رنگ روی گیرة قلم «اوپال» است که آن را « عین‌الهَر» یا «چشم‌ گربه» هم می‌نامند. رنگ زعفرانی نماد ایثار در راه آزادی است. به همین دلیل بود که پارلمان هند این رنگ را براي بالای پرچم ملی برگزید. سادگی رنگ زعفرانی بر سطح سفید گیرة قلم، درست شبیه به پیام گاندی است.  تصویر گاندی با طلای عیار 18 بر روی نوک قلم او را در حال راه رفتن نشان می‌دهد.

در پی ورود این قلم به بازار، گروه‌هایی از مردم و نهادها و انجمن‌ها در هند، تولید لوکس این قلم گران قیمت را به یاد و نام گاندی توهین به شخصیت و ارزش‌های وی خوانده‌اند و مرکز آموزش مصرف‌کنندگان، در شهر کرالای هند، شکایتی بر علیه کمپانی مون‌بلان تنظیم کرده است. دیجوکاپن، از اعضای این مرکز می‌گوید: « گاندی طرفدار زندگی ساده بود. بدون شک، وی یک ملی‌گرا بود و اجناس ساخت هند، طبیعت خواسته‌‌های جنبش استقلال‌طلبانه وی را تشکیل می‌دهد. استفاده از مرد بزرگی همچون گاندی به عنوان یک کالای لوکس توهین بزرگی به او می‌باشد.»

از سوی دیگر مدیر کمپانی مون بلان از این‌گونه عکس‌العمل‌ها اظهارتعجب کرد و گفت که: «قصد آنها بزرگداشت مقام گاندی بوده است و بس».

نوه گاندی، توشار گاندی، که ریاست انجمن خیریة گاندی را به عهده دارد از این قلم استقبال کرده است و می‌گوید که انجمن تحت  سرپرستی وی تا به حال 145 میلیون دلار از کمپانی مون بلان دریافت کرده‌ و از فروش هر خودنویس بین 200 تا 1000 دلار به این انجمن می‌رسد.

بنده از پشت ویترین مغازه مون بلان که قلم گاندی را به نمایش گذاشته چند عکس برداشتم که ملاحظه‌ می‌فرمایید. از قدیم گفته‌اند، «وصف‌العیش، نصف‌العیش.»

 ماجراي نمايشگاه عكس هديه تهراني از نگاهي ديگر

اهل‌ هنر و به‌ويژه‌ هنرمندان‌ عكاس‌ كم‌وبيش‌ از ماجرايي‌ كه‌ در پي‌ برگزاري‌ نمايشگاه‌ عكس‌ هديه‌ تهراني‌ برپا شد، آگاهي‌ دارند. وقتي‌ خبر كمك‌ 120 ميليوني‌ سازمان‌ ميراث‌ فرهنگي‌ و گردشگري‌ و چند مؤسسه‌ ديگر هنرمندان‌ عكاس‌ به‌ خانم‌ هديه‌ تهراني‌ منتشر شد، گروهي‌ به‌ اين‌ موضوع‌ اعتراض‌ كردند كه‌ چرا چنين‌ كمكي‌ شامل‌ حال‌ ما نمي‌شود و چنين‌ مبلغي‌ به‌ كسي‌ پرداخت‌ شده‌ كه‌ هيچ‌گونه‌ سابقه‌ و تخصصي‌ در هنر عكاسي‌ ندارد. گروهي‌ ديگر هم‌ اين‌ ماجرا را بهانه‌اي‌ قرار دادند براي‌ انجام‌ تسويه‌حساب‌هايي‌ با خانم‌ هديه‌ تهراني‌. نامة‌ «سروا» افشين‌ شاهرودي‌، استاد عكاسي‌ و مدير مجلة‌ ارجمند  عكاسي‌ خلاق‌  كه‌ بخشي‌ از آن‌ در شمارة‌ گذشته‌  بخارا  (شماره‌ 72 ـ 73 / صفحه‌ 713) به‌ چاپ‌ رسيده‌ بود، نمونه‌اي‌ از نقد آگاهانه‌ و جدي‌ دربارة‌ اين‌ مسئله‌ است‌. بد نيست‌ بدانيد كه‌ همين‌ سازمان‌ ميراث‌ فرهنگي‌ در گذشته‌، نشريات‌ فرهنگي‌ و به‌ويژه‌ ايرانشناسي‌ از نوع‌ بخارا را براي‌ پايگاه‌هاي‌ سازمان‌ ميراث‌ خريداري‌ مي‌كرد. مثلاً حدود چهل‌ نسخه‌ از هر شمارة بخارا را براي‌ كتابخانه‌هايشان‌ تهيه‌ مي‌كردند. پس‌ از مدتي‌ كه‌ ديگر خبري‌ نشد، در جواب‌ مراجعات‌ مكرر ما گفتند كه‌: «بودجه‌ براي‌ خريدن‌ نشريات‌ ديگر نداريم‌.» بنده‌ هم‌ كه‌ مثل‌ هميشه‌ اصل‌ را بر درستي‌ مي‌دانم‌، باور كردم‌. مخالفتي‌ با كمك‌ به‌ خانم‌ تهراني‌ ندارم‌، اما سر در نمي‌آورم‌ كه‌ چطور مي‌شود وقتي‌ يك‌ سازمان‌ عريض‌ و طويل‌ خريد نشريات‌ فرهنگي‌ را به‌ علت‌ كمبود وجوه‌ مالي‌ متوقف‌ مي‌كند، قادر باشد به‌ خانمي‌ كه‌ در آغاز كار عكاسي‌ است‌، چنين‌ كمكي‌ بكند؟ ما كه‌ سردر نياورديم‌! براي‌ كساني‌ كه‌ از ماجرا بي‌خبر هستند، عين‌ خبر را از روزنامة‌ بهار آورده‌ايم‌.

 نامة مجلة نگاه نو و پاسخ فیروز شافعی

آنچه ملاحظه می‌فرمایید، نامة دریافتی از سوی مجلة نگاه نو است در اعتراض به بخشی از مقالة «گرافیک مجله‌های ادبی» که ( در شمارة 74 بخارا ، صص 497 – 507 ) به قلم آقای فیروز شافعی منتشر شده بود. در ادامه پاسخ آقای فیروز شافعی آمده است.

جناب آقای علی دهباشی

مدیرمسئول محترم نشریه بخارا

با سلام و احترام

در شمارۀ اسفند ماه نشریۀ محترم بخارا (صفحه 502) در نوشته‌ای به قلم جناب آقای فیروز شافعی، زیر عنوان «گرافیک مجله‌های ادبی» (صص. 497- 507) دربارة نشریۀ نگاه نو مطالبی آمده که عمدتاً نادرست است.

خواهش می‌کنم متن زیرا را برای مزید اطلاع و تصحیح اطلاع خوانندگان محترم نشریۀ بخارا در نخستین شمارۀ آن نشریه در محل مناسبی چاپ و منتشر بفرمایید.

1. مرقوم فرموده‌اند: «ماهنامه نگاه نو برای نخستین بار در مهر 1370 و سپس در مرداد 1379، به سردبیری علی میرزائی آغاز به فعالیت کرد.»

توضیح: نگاه نو در ابتدا ماهنامه بود، مدتی نیز دو ماهنامه بود، ولی از مهر ماه 1373 به بعد هر سه ماه یک بار به‌طور مرتب منتشر می‌شود. بنابراین 5/15 سال است که فصلنامه است و اطلاق «ماهنامه» به آن درست نیست. جمله «برای نخستین بار در مهر 1370 و سپس در مرداد 1379… آغاز به فعالیت کرد» نیز مفهوم نیست و چنین به ذهن خواننده متبادر می‌کند که در فاصله مهر 1370 و مرداد 1379 نگاه نو قطع انتشار داشته است. در حالی که نگاه نو هیچ‌گاه قطع انتشار نداشته، و از مهر 1370 تاکنون، بدون حتی یک روز تأخیر، منتشر شده است. اگر منظور نویسندۀ محترم تغییر قطع مجله بوده، باید به روشنی می‌نوشتند.

2. مرقوم فرموده‌اند: «این مجله به قطع 5/27 در 5/19 … به چاپ رسید.» این هم نادرست است. اولاً «به چاپ رسید» نادرست است چون این نشریه همچنان به چاپ می‌رسد و منتشر می‌شود و چاپ آن قطع نشده. ثانیاً قطع آن 2/27×20 سانتی متر است نه  «5/27 در 5/9 ».

3. مرقوم فرموده‌اند: «طراحی گرافیک این مجله را حسن کریم زاده به عهده دارد…» این هم نادرست است. نخستین طراح گرافیک نگاه نو، از مهر 1370، شادروان مرتضی ممیز بودند. از مرداد 1379 تا پایان سال 1382 آقای حسن کریم‌زاده این کار را به عهده داشتند و از آغاز سال 1383 تاکنون آقای وحید ثابتی طراح گرافیک نگاه نو هستند.

4. مرقوم فرموده‌اند: عناوین مقاله‌ها «با استفاده از خط نستعلیق تو خالی» طراحی می‌شود. این هم نادرست است. نویسنده محترم این طور به خوانندگان القاء کرده اند که تمام عناوین مقاله‌ها با «خط نستعلیق تو خالی» طراحی می‌شود که درست نیست. می‌توانید آخرین شماره یا هر شماره از نگاه نو را ملاحظه بفرمایید.

5. مرقوم فرموده‌اند: «پراکندگی عناوین و عدم استفاده از گرافیکی منسجم و یکپارچه می‌تواند نقطه ضعف این مجله باشد.»

توضیح 1: بیان «پراکندگی عناوین» در حالی که در بالا فرموده‌اند «برای طراحی عناوین» از «خط نستعلیق تو خالی» استفاده می شود، درست نیست. یا آن «پراکندگی» درست است یا این حرف کلی در استفاده از «خط نستعلیق تو خالی».

توضیح 2: نویسنده محترم در حالی که به «عدم استفاده از گرافیکی منسجم و یکپارچه» اشاره کرده‌اند، دو خط بالاتر فرموده‌اند: «استفاده از فضاهای سفید، درشت کردن عبارات مهم، تصویرسازی‌های مناسب برای مقالات از دیگر خصوصیات این مجله است.»

پرسش: کدام درست است؟ آن عدم انسجام و یکپارچگی، یا این تعریف‌ها؟ حداقل این است که من، به عنوان دانش‌آموزی که می‌خواست آموزشی از نوشتۀ نویسندۀ محترم بگیرد، سر در گم شدم. اگر این تعریف‌ها را اصل بگیرم که عدم انسجام و عدم یکپارچگی معنا ندارد. و اگر آن عدم انسجام و عدم یکپارچگی را ملاک قرار دهم دیگر آن تعریف‌ها بی‌معنا می‌شود. از نظر اصول ابتدایی منطق نیز نمی‌توانیم جمع این دو وضعیت را بپذیریم.

علی میرزایی

مدیرمسئول و سردبیر نگاه نو

14/2/89

 

جناب آقای میرزائی

سلام

1. مرقوم فرموده‌اید، نگاه نو ابتدا ماهنامه و مدتی دو ماهنامه و از مهر 1373 فصلنامه بوده است. این مسئله شاید برای شما روشن باشد و از دلایل آن آگاه باشید، اما مخاطب مجلة شما، بر روی جلد شماره‌های مختلف چنین می خواند، مثلاً:

شمارة پی در پی 55 – دورة جدید، شمارة 11، بهمن 1381

شمارة 69، اردیبهشت 1385

شمارة 63، آبان 1383

یعنی ماه و حتا گاهی روز را نیز مشخص کرده‌اید، و این نشان می‌دهد که مجلة شما ماهنامه است نه فصلنامه، چون روی فصلنامه تنها نام فصل را می‌نویسند، مثل شمارة آخر که روی آن درج شده شمارة 58، بهار 1389.

در ضمن شمارة 55 قبل از سال1373، و شمارة 69 در سال 1385 منتشر شده، در حالی که شما می‌نویسید 5/15 سال است که مجله بصورت ماهنامه منتشر می‌شود.

2. در مورد قطع مجله مرقوم فرمودید که 20 × 2/27 سانتی‌متر است، که البته جایی درج نشده و معمول هم نیست. جنابعالی حتما به خوبی می‌دانید که مسیری که مجله از تحریریه تا روزنامه فروشی طی می‌کند، مراحل مختلف دارد، از جملة این مراحل صحافی و برش نهایی است، که مسئولین آن دقت نظر شما را ندارند و جلدهای مختلف از یک شماره ممکن است اندازه های مختلفی پیدا کنند. اما اگر مخاطبی به دلایلی پیگیر این مورد باشد، در می‌یابد که مثلاً:

دو جلد از یک شماره، به طور نمونه مجلة شمارة پی در پی 55، مورخ 11 بهمن 1381، با عکس روی جلد آقای نادر ابراهیمی، هر یک دارای دو اندازة مختلف 20 × 4/27 سانتی‌متر و 5/19 × 5/27 سانتی‌متر هستند.

و شمارة 63 منتشر شده در آبان 63 ، با عکس روی جلد خانم زویا پیرزاد  7/19 × 1/27 سانتی‌متر است.

اهل فن می‌دانند که این اتفاق در همه جای دنیا می‌افتد و اهمیت خاصی ندارد.

3. و اما در مورد طراحی آقای ممیز، ای کاش از اسم ایشان هزینه نمی‌کردید، اما حالا مجبوریم به این نکته اشاره کنیم که ایشان تنها طراحی لوگو(نشانة) مجله را به‌عهده داشتند، و آن هم نه در سال 1370 که اشاره کرده‌اید، بلکه در سال 1371 (کتاب نشانه‌ها، به کوشش ساعد مشکی، یساولی، 1384)

4. و 5- ای کاش تمام عناوین با همین خط نستعلیق تو خالی طراحی می‌شد. چون وقتی دوباره دقت کردیم، دیدیم که از انواع و اقسام خط، بی‌ربط و ناهماهنگ استفاده شده و تنها چیزی که در نظر گرفته نشده، ارتباط با صفحه آرایی است. مثلاً:

شمارة 49، مورخ 5 خرداد 1380 را ورق بزنید و به عناوین آرمان شاهی و شاهان زمانه (ص 64)، نمایشنامه احضار (ص 73)، تلخ نگاران دوران (ص 88)، شعر، شاملو، آیدا (ص 106)، گفت و گوی تمدن‌ها با زبان موسیقی (ص 114) را نگاه کنید.

توضیح1: پراکندگی درست است!!

توضیح 2: درست این است که نظم خاصی ندارد!!

جناب میرزایی عزیز، ای کاش این قدر عجولانه و غیر تخصصی موضع نمی‌گرفتید، این مقاله تنها بخش کوچکی است از کتاب که به زودی منتشر می‌شود. شاید با مطالعة آن به دید تخصصی‌تری دست می‌یافتید.

با احترام / فیروز شافعی