بحرالفارسی یا بحرالعرب / دکتر محمود فتوحی

 

تلاش يك پژوهشگر پاكستانى براى تغيير نام خليج فارس

در لغتنامهاى متعلق به هشتصد سال پيش

پيشنهاد نگارش اين موضوع از جانب استاد شفيعى كدكنى مطرح شد. ايشان يكى دو روز پيش از سفر به آمريكا، كتاب العباب را به يكى از شاگردانشان سپردند و سفارش مؤكد كردند كه اين مطلب منتشر شود.

هر روز گزارش تازه‌اى از تحريف نام كهن خليج فارس در رسانه‌ها منتشر مى‌شود اما اين بار گزارش دربارة يك پژوهشگر نسخه‌هاى كهن است كه در قلمروى دست به‌ تحريف زده كه همگان براى مستندسازى ادعاهاى خويش به منابع آن قلمرو و پژوهشگرانش استناد و اعتماد مى‌كنند.

نام درياى فارس (بحرالفارس) در سه جاى واژه‌نامة بزرگ و مشهور عربى العُباب‌ الزاخر و اللُباب الفاخر آمده است. اين واژه‌نامه معتبر در سال 650 هجرى/ 1252 ميلادى (حدود هشت قرن پيش) نوشته شده است. متأسفانه مصحح كشميرى‌تبارِ پاكستان‌نشين اين متن بزرگ در مقدمه‌اش (صفحة «واو») با وقاحت تمام در سه مورد «بحرالفارس» را به «بحرالعرب» تحريف كرده است. دكتر فير محمد حسن مخدومى‌در مقدمة كتاب (صفحة واو) مدخل‌هاى «عبادان»، «خارك»، «هنگام»، «قُصَيْر» (جزيره‌اى‌ نزديك هنگام) را به‌عنوان نمونه‌هايى از متن آورده است و در همة موارد درياى فارس‌ (بحرالفارس) را كه در متن كتاب العباب‌ آمده، به «بحر العرب» تغيير داده است. به‌ راستى چه غرضى در وراى اين كار ناشيانه محقق بوده است؟

به راستى محققى كه كتابى چنين سترگ و مهم را تصحيح مى‌كند با چه انگيزه‌اى‌ اين‌گونه به تحريف تاريخ دست مى‌زند؟ آيا تطميع شده است؟ يا مقاصد سياسى دارد؟ آيا واقعاً اين محقق آشنا به زبان‌هاى شرقى نمى‌داند كه خليج فارس از كتاب العين‌ فراهيدى (تأليف قبل از 170 هجرى) تا به امروز در هيچ يك از منابع تاريخى معتبر با نام‌ بحرالعرب نيامده و هيچ محقق قابل اعتبارى خليج فارسى را به اين نام نمى‌شناسد.

نام‌ها و نامگذارى‌ها، در زمرة قراردادهاى اجتماعى و بين‌المللى‌اند. توافق‌نامه‌هايى‌ هستند از دل تاريخ. اگر قرار باشد هر كس به دلخواه خويش نام‌ها و نشان‌ها را تغيير دهد چه بر سر گفتمان‌هاى سياسى و فرهنگى و ارزش‌هاى ملى مردمان جهان خواهد رفت؟

مواضعى از كتاب العُباب الزاخر كه نام درياى فارس آمده است:

عبادان: (آبادن): (ريشة عبد) جزيره‌اى است كه دو شاخة دجله در درياى فارس آن‌ را احاطه كرده‌اند. آنجا عبادتگاه عابدان و ملاقاتگاه زاهدان است. در آن نشان‌گاه‌هايى‌ است كه زايران را به زبان حال به انقطاع به سوى خداوند و رويگردانى از دنيا مى‌خواند. خود صغانى در سال 614 وارد آبادان شده است. (ص 878).

قصير (در ريشة قصر): جزيره‌اى است كوچك و بلند در نزديكى جزيره هنگام[1] در درياى فارس. (ص 930)

خارك: بر وزن طابَق جزيره‌اى از جزاير درياى فارس. صغانى مؤلف كتاب در سال‌ 624 قمرى در سفر دومش كه از دارالخلافه به سفارت ملك‌شمس هندى مى‌رفته وارد آن جزيره شده است. (ريشة خَرْك)

معرفى كتاب العباب الزاخر و الباب الفاخر

نوشتة ابى الفضايل الحسن بن محمدبن‌الحسن الصغانى (درگذشته 650 هجرى/ 1271 م.)

تحقيق و تعليق و مقدمة دكتر فير محمد حسن مخدومى.

چاپ اسلام‌آباد پاكستان. منشورات المجلس الوطنى للهجره، 1414 هجرى/ 1994 ميلادى.

مصحح: دكتر فير محمد حسن مخدومى، (تولد 1904) كه كتاب قباب الزاخر را در 12 بخش در 1988 به اتمام رسانده است، از فرزندان اولياى كشمير است و از دانشگاه‌ پنجاب پاكستان، دكترى در زبان‌هاى شرقى گرفته است. كشف‌المحجوب‌ هجويرى از فارسى و اللمع ابونصر سراج را از عربى به زبان اردو برگردانده است.

نويسندة العباب: ابى الفضايل الحسن بن محمد بن الحسن الصغانى (چغانى) از چغانيان در ماوراء النهر است كه در 650 هجرى درگذشته است. دو واژه‌نامة بزرگ‌ عربى قاموس‌ فيروزآبادى (نگارش) و تاج العروس زبيدى يمنى (نگارش) از او به عنوان‌ لغت‌دان بزرگ ياد كرده‌اند (ريشة صغن). به روايت زبيدى صغانى در 555 در لاهور به‌ دنيا آمده، در غزنه باليده و در 595 به بغداد آمده و دو بار (سال‌هاى 617 و 624 قمرى) به عنوان رسول خليفة عباسى به دربار هند اعزام شده است. صغانى اين كتاب را براى‌ مؤيدالدين ابن العلقمى وزير مستعصم خليفة عباسى (641-642) نوشته است. كتاب‌ العُباب‌ پاية لغتنامة قاموس فيروزآبادى بوده است. دربارة زندگى صغانى در معجم‌البلدان‌ ياقوت حموى و مجمع الانساب‌ سمعانى اطلاعات كافى آمده است. سيوطى (در كتاب المزهر 1/100) ذهبى، يافعى، دمياطى وى را در لغت و امام در لغت‌ و فقه و حديث بى بديل نوشته‌اند. و كتاب اقباب‌ را بزرگترين و پرريشه‌ترين واژه‌نامة عرب خوانده‌اند.

ارزش جغرافيايى العباب

كتاب العباب الزاخر و الباب الفاخر حاوى اطلاعات جغرافيايى بسيار زيادى است. مؤلف در خلال واژه‌ها، مناطق زيادى از ايران را نام برده و بسيارى از مناطقى كه از آن ياد مى‌كند ديده است. مثلاً

الدشت: بلدة كوچكى از اربل و تبريز. (ص 623)

دشت الارزن: جايى در شيراز كه درخت ارزن در آن است. عضدالدولة ديلمى براى‌ صيد به آنجا رفت و به متنبى امر كرد كه شعرى در آن باره بسرايد. در شعر متنبى آمده‌ است:

سُقياً لدشت الارزن الطوال                   بين المروج الفيج و الاغيالِ

(ص 623)

خست: ناحيه‌اى از بلاد فارس نزديك دريا. (ص 620)

بُست (با ضمه(: از مناطق سجستان،

بَست (با زبَر(: واديى در سرزمين اربل.

بُشت: از مناطق نيشابور كه احمد بن محمد البشتى الخار زنجى دانشمند لغوى، صاحب كتاب التكمله لكتاب الخليل‌ از آنجاست.

بَشتان: از روستاهاى نسف كه دانشمندان زيادى منسوب به آنجا هستند… (ص 603)

نخشب: اسم مكانى است. منسوب به آن را نخشبى مى‌گويند (ص 546).

دوستكامى‌: النُخبه: بالضم الشربه‌‌العضيمه‌: و هى بالفارسيه دوستكامى. (ص 545)

بحر فارسى در منابع عربى

جهت اطلاع خوانندگان عزيز برخى منابع كهن و معتبر كه نام بحر فارس در آنها قبل و بعد از كتاب العباب‌ آمده است معرفى مى‌كنيم:

قرن 2 كتاب العين كهن‌ترين لغتنامة عربى نوشتة خليل بن احمد فراهيدى (100-170 ق):

جزيره‌العرب، ارضها و معدنها لان البحرين بحر فارس و بحر الحبشه و دجله و فرات‌ قد احاطت بها.

قرن 5 ثمارالقلوب فى‌المضاف و المنصوب ابومنصور الثعالبى (350-429 ق) در ثمار القلوب‌ محدودة جغرافيايى ايران شهر را مشخص كرده است:

«سُره‌الارض، ناف زمين، به اقليم چهارم مى‌گويند و فارسى آن «ايران شهر» است. و آن ميانة نهر بلخ تا كرانه‌هاى آذربايجان و ارمنستان است و از سويى تا قادسيه و فرات و از سويى تا بحر يمن و بحر فارس و مكران و كابل و طبرستان. ناف زمين همان ميانة زمين‌ است و در خط اعتدال آن به خاطر اعتدال اهالى آن و راستى و اعتدال بدن‌هاى ايشان.

مگر سلامت ايشان را نمى‌بينى كه سرخى روميان و اسلاوها و سياهى حبشيان و سوختگى زنگيان و كوسگى تركان و كوتاهى چينيان را ندارند؟»

قرن 6 مجمع‌الامثال ميدانى نوشتة ميدانى نيشابورى (د. 518 ق) «باب ظاء ذيل‌ اضلم من الجلندى» مثلى است از اهالى عمان. جلندى دزد دريايى بوده در درياى مصر و نه در درياى فارس.

قرن 6 الامكنه و المياه و الجبال‌ تأليف محمود بن عمر الزمخشرى (467 536 ق) در تعريف جزيره‌ العرب: «ارضها و معدنها لان البحرين بحر فارس و بحر الحبشه و دجله‌ و فرات قد احاطت بها.» زمخشرى عيناً از كتاب العين‌ فراهيدى نقل كرده است. وى از كتاب جزيره‌العرب‌ اصمعى استفاده كرده است.

قرن 7 معجم الادبا تأليف ياقوت حموى. (574 626 / 1178-1229 م.) ذيل‌ زندگى ابراهيم بن عبدالله النجيرمى: «نجيرم قريه‌اى است بر ساحل درياى فارس.»

قرن 7 وفيات الاعيان تأليف ابن خلكان (608-681) ذيل يوسف النجيرمى: «نجيرم در درياى فارس است نزديك بصره.»

قرن 8 الوافى بالوفيات‌ تأليف صلاح‌الدين الصفدى (696-764 / 1296-1363 م.) الصفدى از اهالى فلسطين كه در مصر و حلب سرپرست ديوان دبيرى بوده است. در باب‌ محمد ذيل اميرالمؤمنين الأمين و نيز ذيل البحيرمى‌نام بحر فارس را آورده است.

قرن 8 نهايه‌الرب فى فنون الادب تأليف النويرى (677 733 / 1278-1330 م.) احمد بن عبدالوهاب النويرى، اهل نويره از روستاهاى بنى سويف مصر است در كتاب‌ وى هشت بار نام خليج الفارسى و بحر الفارسى آمده است. به گفتة وى خليج فارس‌ مثلث شكل است.

قرن 9 الروض الامطار فى خبر الاقطار ابن عبدالمنعم الحميرى (900 ق/ 1521 م.) الحميرى، كتاب جغرافيايى خود را در شهر جده در سال 866 قمرى نوشته است. نام‌ درياى فارس 10 بار در اين كتاب يافته شد. در اين كتاب نام شهرها بر حسب الفبا آمده‌ است:

كيش: «جزيره فى وسط بحر فارس»، توصيف مفصل اين جزيره.

ابركاوان (همزه): جزيره‌اى در دريا تا سيراف 150 فرسنگ است و تا ساحل‌ درياى‌ فارس 2 فرسنگ‌

الدردور: موضعى است در بحر فارس‌

خارك: بهترين مرواريدها از بحر فارس است.

الخشبات: در عراق از عبادان (آبادان) به خشبات شش ميل است و اين خشبات‌ در محل اتصال درياى فارس به مصب دجله است.

شروان:… مجمع‌البحرين دوتاست: يكى بحر فارس و ديگرى بحر روم.

الصين (چين): هر كه بخواهد به چين برود بايد از هفت دريا بگذرد كه اول آنها درياى‌ فارس است.

كرمان: از شمال به صحراى خراسان و سجستان و در جنوب به درياى فارس.

كسير و عوير: نام دو كوه در درياى عمان و آن درياى فارس است.

دربارة پيشينة نام درياى فارس در كتاب‌هاى تاريخى و جغرافيايى كهن مقالات و كتاب‌هاى بسيار نوشته‌اند برخى از آنها عبارتند از:

ـ باسورث: كليفورد ادموند. (1384). «نام‌گذارى خليج فارس»، ترجمة منصور چهرازى، پژوهشنامة خليج فارس‌، ضميمة كتاب ماه تاريخ و جغرافيا، ص 29.

ـ چيت‌ساز، محمدرضا. (1384). خليج فارس و خليج العربى‌، مجموعه مقالات‌ همايش بين‌المللى خليج فارس در گسترة تاريخ، به كوشش دكتر اصغر منتظرالقائم، جلد دوم.

ـ شاملى نصرالله و بخاريان ماجد. (1385). «اسناد تاريخى خليج فارس در ميان‌ جغرافى‌دانان عربى گذشته و حال» مجله علوم انسانى‌. زمستان. ش 12 (4): 43 45.

ـ فشاركى، محسن محمدى و سيد محمدرضا ابن الرسول. (1384). «كتاب‌شناسى‌ نام خليج فارس». همايش بين‌المللى خليج فارس در گستره تاريخ‌، 1384.

ـ فشاركى: محسن محمدى و سيد محمدرضا ابن الرسول. (1386). «نام خليج فارس‌ در بيش از هفتاد متن عربى نويافته». مجله دانشكدة ادبيات و علوم انسانى دانشگاه‌ اصفهان‌.

ـ مشكور، محمد جواد، «نام خليج فارس»، مجموعه مقالات خليج فارس‌، چاپخانة سازمان سمعى و بصرى هنرهاى زيباى كشور، جلد اول.

ـ منتظرالقائم، اصغر. (1384). مجموعه مقالات همايش بين‌المللى خليج فارس در گسترة تاريخ‌، اصفهان: دانشگاه اصفهان، جلد اول.

همايش بين‌المللى خليج فارس در گسترة تاريخ‌، به كوشش اصغر منتظرالقائم، اصفهان: دانشگاه اصفهان 1384. قابل دسترسى در نشانى اينترنتى‌

http://www.historylib.com/Site/SViewDocument.aspx?DocID=141&RT=List

مقاله «خليج فارس در كتب جهانى» قابل دسترسى در نشانى اينترنتى‌

http://forum.hammihan.com/thread22383.html

«گسترة نام خليج فارس در منابع تاريخى» قابل دسترسى در نشانى اينترنتى‌

http://www.ershadeboushehr.ir/2008/09/post_8.php

 

 



[1]. صغانى مؤلف كتاب مى‌گويد ابراهيم الهنگامى‌رحمه‌الله شيخ جزيرة هنگام در سال 642 يادآور شد كه‌ جزيرة قصير مقام ابدال و ابرار و كسانى است كه بر زمين اشراف دارند. كسى در آن ساكن نيست. و هر كه در آن‌ مقام كند ابدال و ابرار را مى‌بيند…