تاریخ نشر کتاب در ایران (6) عبدالحسین آذرنگ

در خلال‌ تدوين‌ اين‌ يادداشت‌ها، كتاب‌ پراطلاع‌ تاريخ‌ چاپ‌ سنگي‌ در ايران‌، حاصل‌ سال‌ها كوشش‌ و جست‌وجوي‌ خانم‌ اليمپيادا پاولونا شچگلوا، فهرست‌نگار نسخه‌هاي‌ خطي‌ در مجموعة‌ سن‌پترزبورگ‌ انتشار يافت‌.[1] اطلاعات‌ اين‌ كتاب‌ و كتاب‌ اولريخ‌ مارزلُف‌، آلماني‌ و پژوهش‌گر تاريخ‌ چاپ‌ سنگي‌ در ايران‌، روي‌ هم‌ گوشه‌هايي‌ از تاريخ‌ نشر در عصر قاجار را روشن‌ مي‌كند. اهميت‌ كتاب‌ خانم‌ شچگلوا در اين‌ است‌ كه‌ او كتاب‌هاي‌ چاپ‌ سنگي‌ ايران‌ در عصر قاجاريه‌ و موجود در مجموعة‌ سن‌ پترزبورگ‌ را به‌ دقت‌ بررسي‌ كرده‌ و اطلاعات‌ متنوعي‌ دربارة‌ بانيان‌، چاپ‌گران‌ و چاپخانه‌هاي‌ سنگي‌، خوش‌نويسان‌، كتابفروشان‌ و جنبه‌هاي‌ مختلف‌ ظاهري‌ و مادي‌ كتاب‌ها به‌ دست‌ داده‌ است‌. زماني‌ كه‌ والنتين‌ ژوكُفسكي‌ (1858 1918) ايران‌شناس‌ روس‌ و پژوهش‌گر معروف‌ در زمينة‌ فرهنگ‌ عامه‌، در ايران‌ به‌ سر مي‌برد، مقاديري‌ كتاب‌ فارسي‌ چاپ‌ سنگي‌ خريد و همراه‌ خود به‌ روسيه‌ برد. كتاب‌هاي‌ او كه‌ در مجموعة‌ دانشگاه‌ سن‌پترزبورگ‌ نگاهداري‌ مي‌شود، از جملة‌ منابعي‌ است‌ كه‌ خانم‌ شچگلوا بررسي‌ كرده‌ است‌.[2] در مجموعة‌ سن‌پترزبورگ‌، از 938 عنوان‌ چاپ‌ سنگي‌ ياد شده‌، 461 عنوان‌ آن‌ دربارة‌ ادبيات‌، 233 عنوان‌ در باب‌ جغرافي‌، تاريخ‌، زندگي‌نامه‌، برخي‌ رشته‌هاي‌ علمي‌، 150 عنوان‌ مذهبي‌، 61 عنوان‌ آموزشي‌ و 33 عنوان‌ متفرقه‌ بوده‌ است‌. مجموعة‌ چاپ‌ سنگي‌ سن‌پترزبورگ‌ از مجموعة‌ چاپ‌ سنگي‌ كتابخانة‌ آستان‌ قدس‌ رضوي‌ (771 عنوان‌ فارسي‌) و مجموعة‌ فهرست‌ شده‌ در فهرست‌ موزة‌ بريتانيا (325 عنوان‌ سنگي‌ فارسي‌) بيشتر است‌.[3]

از اطلاعات‌ استخراج‌ شدة‌ خانم‌ شچگلوا برمي‌آيد كه‌ بيش‌ از هشتاد كتابفروش‌ در ايران‌، و شماري‌ از آنان‌ چند دهه‌ دست‌ در كار چاپ‌ سنگي‌ كتاب‌ بوده‌اند.[4] جز تبريز كه‌ پيشگام‌ صنعت‌ نشر و صنعت‌ چاپ‌ حروفي‌ و سنگي‌ بوده‌، و تهران‌ به‌ عنوان‌ مركز حكومت‌، وجود چاپخانة‌ سنگي‌ در شهرهاي‌ اصفهان‌، بوشهر، شيراز، و مشهد از عصر ناصري‌ به‌ بعد قطعي‌ است‌. در سال‌هاي‌ انقلاب‌ مشروطه‌ (از 1324 ق‌ به‌ بعد) شمار چاپخانه‌هاي‌ سنگي‌ در ولايات‌ افزايش‌ يافته‌ كه‌ به‌ چاپ‌ روزنامه‌، رسانة‌ پرطرفدار عصر مشروطه‌، مي‌پرداخته‌اند. روزنامه‌هايي‌ كه‌ به‌ شيوة‌ چاپ‌ سنگي‌ تكثير شده‌ و به‌ دست‌ ما رسيده‌ است‌، از وجود چاپخانه‌ در شهرهاي‌ اراك‌، اردبيل‌، رشت‌، قزوين‌، كرمان‌، همدان‌، يزد، و چند شهر ديگر خبر مي‌دهد.[5] از نكات‌ ديگري‌ كه‌ شايد اشاره‌ به‌ آن‌ سودمند باشد، اين‌ است‌ كه‌ در شماري‌ از شهرستان‌ها براي‌ صرفه‌جويي‌ در هزينه‌ها و كاهش‌ قيمت‌ كتاب‌، خود مستقيماً از تبريز و تهران‌، و از استانبول‌ و بمبئي‌ كتاب‌ تهيه‌، و خوش‌نويسان‌ محلي‌ از روي‌ آنها استنساخ‌ مي‌كردند. شماري‌ از شيرازيان‌ در بمبئي‌ ناشر و چاپ‌گر بودند و از ناشران‌ ايراني‌ در شيراز و شهرهاي‌ ديگر سفارش‌ مي‌پذيرفتند. خوش‌نويسان‌ در ايران‌، كتاب‌ها را مي‌نوشتند و به‌ بمبئي‌ مي‌فرستادند و در آنجا با كيفيت‌ به‌ مراتب‌ بهتري‌ (البته‌ به‌ استثناي‌ كاغذهاي‌ آنها) چاپ‌ مي‌شد و شماري‌ از آنها بازمي‌گشت‌ و در بازار كتاب‌ ايران‌ به‌ فروش‌ مي‌رسيد.[6] اين‌ دادوستد فرهنگي‌ ميان‌ ايران‌ و هند سال‌ها ادامه‌ داشته‌ است‌، و كتاب‌هاي‌ انتخاب‌ شده‌ در ايران‌ كه‌ براي‌ تكثير به‌ هند فرستاده‌ مي‌شد، در جامعة‌ فارسي‌­زبان‌ مقيم‌ شبه‌ قارة‌ هند خوانندگاني‌ داشت‌. حتي‌ كتاب‌هاي‌ چاپ‌ سنگي‌ هند به‌ صفحات‌ ماوراءالنهر و به‌ ميان‌ فارسي‌خوانان‌ صفحات‌ قفقاز و تاتارستان‌ مي‌رفت‌. اگر رويدادهاي‌ سياسي‌ اين‌گونه‌ مناسبات‌ فرهنگي‌ را نمي‌گسست‌، سير و مسير دادوستدهاي‌ فرهنگي‌ به‌ گونة‌ ديگري‌ مي‌بود.

از اطلاعات‌ استخراج‌ شده‌ از كتاب‌هاي‌ چاپ‌ سنگي‌، چند نكتة‌ روشن‌گر دربارة‌ تاريخ‌ نشر در عصر قاجار، به‌ويژه‌ در دو عصر ناصري‌ و مظفري‌، مناسب‌ يادآوري‌ است‌. شماري‌ از كتابفروشان‌، سفارش‌دهنده‌ بودند و در مقام‌ ناشر عمل‌ مي‌كردند. به‌ كسي‌ كه‌ مي‌توانست‌ كتابي‌ را براي‌ تكثير به‌ شيوة‌ چاپ‌ سنگي‌ آماده‌ كند، به‌ اصطلاح‌ امروز ما «ويراستار»، سفارش‌ مي‌دادند، متن‌ آماده‌ شدة‌ «ويراستار» را به‌ چاپ‌گر مي‌سپردند، و كتاب‌هاي‌ چاپ‌ شده‌ را يا مستقيماً مي‌فروختند، يا به‌ كتابفروش‌هاي‌ ديگر هم‌ مي‌دادند. از شمار كتابفروشْ ناشراني‌ از اين‌ دست‌ رقم‌ دقيقي‌ نداريم‌.

شماري‌ از صاحبان‌ چاپخانه‌هاي‌ سنگي‌ به‌ همان‌ شيوه‌اي‌ كه‌ گفتيم‌ عمل‌ مي‌كردند، اما عدة‌ آنها زياد نبود، زيرا بايد مستقيماً سرمايه‌گذاري‌ مي‌كردند، بعد هم‌ كتاب‌هاي‌ چاپ‌ شده‌ را در اختيار كتابفروشان‌ مي‌گذاشتند و معلوم‌ نبود سرمايه‌شان‌ كي‌ برمي‌گردد. افزون‌ بر اين‌، مانند كتابفروشان‌ نبودند كه‌ با خريداران‌ كتاب‌ تماس‌ مستقيم‌ داشته‌ باشند. از اين‌ رو مظنة‌ بازار كتاب‌ دستشان‌ نبود، و احتمال‌ خطا در محاسبه‌ وجود داشت‌. به‌ همين‌ علت‌، چاپ‌گرها معمولاً سراغ‌ سرمايه‌گذاران‌ مي‌رفتند، و آنها را به‌ سرمايه‌گذاري‌ در چاپ‌ كتاب‌هاي‌ خاصي‌ تشويق‌ مي‌كردند.

شماري‌ از مؤلفان‌ و مصححان‌، خود باني‌ نشر مي‌شدند، به‌ اصطلاح‌ امروز: مولفْ- ناشر؛ مصححْ- ناشر بودند، اما شمار اينها هم‌ زياد نبود.

بانيان‌ نشر، رقم‌ عمده‌اي‌ را تشكيل‌ مي‌دادند. آنها سرمايه‌ و امكانات‌ داشتند و با مقاصد مختلف‌ اقتصادي‌، مذهبي‌، سياسي‌ اجتماعي‌، فرهنگي‌، خيرخواهانه‌، شهرت‌طلبانه‌ هزينه‌هاي‌ نشر كتاب‌ها را تأمين‌ مي‌كردند. گاه‌ تماس‌ مستقيم‌ آنها با ناشرْ كتابفروش‌ بود، و گاه‌ با چاپ‌گر. مطالعة‌ دقيق‌تري‌ دربارة‌ بانيان‌ و دسته‌بندي‌ آنها ضرورت‌ دارد.

حاميان‌ هم‌ در اين‌ ميان‌ بودند، معمولاً افراد صاحب‌ قدرت‌ و نفوذي‌ كه‌ ناشر نام‌ آنها را در صفحات‌ آغازين‌ كتاب‌هاي‌ خود چاپ‌، و به‌ اين‌ طريق‌ از سرمايه‌گذاريش‌ در بازاري‌ نه‌ چندان‌ مطمئن‌ حفاظت‌ مي‌كرد.[7]

عصر مظفري و تحولاتي در نشر

پس‌ از قتل‌ ناصرالدين‌ شاه‌ در 1313 ق‌، پايان‌ يافتن‌ دورة‌ حكومت‌ سلطاني‌ مقتدر، سلطاني‌ كه‌ گذشته‌ از مداخلاتش‌ در جزئيات‌ ادارة‌ امور حكومتي‌، به‌ سبب‌ توجه‌ و علاقه‌هاي‌ شخصي‌ متنوعش‌ به‌ جنبه‌هايي‌ از امور فرهنگي‌، رويدادها از نظر او پنهان‌ نمي‌ماند، فرزند ناتوانش‌ از همه‌ جهت‌، و بدون‌ علاقه‌هاي‌ پدرش‌، با نام‌ مظفرالدين‌ شاه‌ به‌ حكومت‌ رسيد (1313-1324 ق‌). آغاز حكومت‌ او با سال‌هاي‌ پاياني‌ سدة‌ نوزده همزمان‌ بود، تقريباً پنج‌ سال‌ پيش‌ از شروع‌ سدة‌ بیست، سال‌هايي‌ كه‌ سير رويدادها در جهان‌ غرب‌ و در بسياري‌ جاهاي‌ ديگر شتاب‌ گرفته‌ بود. ايران‌ هم‌ از سير رويدادها بركنار نبود، به‌ويژه‌ آنكه‌ نخبگاني‌ دگرانديش‌، چه‌ درون‌ ساختار حكومتي‌، چه‌ بيرون‌ از آن‌، انتقال‌ قدرت‌ از سلطاني‌ مقتدر به‌ شاهي‌ ناتوان‌، و تغييرات‌ اجتناب‌ناپذير در دربار، و در حلقة‌ نخست‌ گرد شاه‌ را زير نظر داشتند. شتاب‌ گرفتن‌ رويدادها از مرگ‌ ناصرالدين‌ شاه‌ به‌ بعد، تأثيرهاي‌ خود را بر همة‌ بخش‌هاي‌ جامعه‌ بر جاي‌ مي‌گذاشت‌، و نشر هم‌ از اين‌ تأثيرها بركنار نبود.

ايران‌ در آستانة‌ تغيير سدة‌ نوزده به‌ بیست، بنا به‌ برآوردها بين‌ هشت‌ تا ده‌ ميليون‌ تن‌ جمعيت‌ داشته‌ است‌ كه‌ حدود بيست‌ درصد آن‌ شهرنشين‌، و بقيه‌ كشاورز، روستانشين‌، ايل‌نشين‌، دامدار و عموماً، جز شماري‌ بسيار اندك‌، بي‌سواد بوده‌اند. بنا به‌ برآورد، تهران‌ بيش‌ از دويست‌ هزار، تبريز حدود صدوهشتاد هزار، اصفهان‌ حدود صدهزار، مشهد نزديك‌ به‌ هشتاد هزار تن‌ جمعيت‌ داشته‌اند. در شهرهاي‌ ديگر ايران‌، كه‌ شمار آنها را صد شهر برآورد كرده‌اند، جمعيت‌ از ده‌هزار تا چهل‌ هزار تن‌ بوده‌ است‌.[8] تحركات‌ روشن‌گرانه‌ از سوي‌ شماري‌ از دگرانديشان‌، در زمينه‌هاي‌ آموزشي‌، فرهنگي‌، روزنامه‌نگاري‌، و محفل‌ها و انجمن‌هاي‌ فكري‌ از سال‌هاي‌ نخستين‌ عصر مظفري‌، نخست‌ در تهران‌ در ميان‌ لايه‌هايي‌ از طبقة‌ متوسط‌ شهرنشين‌ با گرايش‌هاي‌ فرهنگي‌ و متمايل‌ به‌ تجددخواهي‌، و اندك‌ اندك‌ در چند شهر بزرگ‌ ديگر آغاز شد. موج‌ تأسيس‌ مدرسه‌هاي‌ خصوصي‌ براي‌ آموزش‌ پسران‌ و به‌ شيوة‌ جديد و متفاوت‌ از مكتب‌خانه‌ها و مدرسه‌هاي‌ سنتي‌، حدوداً دو سال‌ پس‌ از قتل‌ ناصرالدين‌ شاه‌، با تأسيس‌ مدرسة‌ رشديه‌ در 1315 ق‌ در تهران‌ به‌ راه‌ افتاد. سال‌ بعد هفت‌ مدرسة‌ ديگر به‌ نام‌هاي‌ مدرسة‌ ابتدائيه‌، ادب‌، افتتاحيه‌، دانش‌، سادات‌، شرف‌، علميه‌ در تهران‌ تأسيس‌ شد و پس‌ از آن‌ نيز تأسيس‌ مدرسه‌هاي‌ پسرانه‌ ادامه‌ يافت‌. مدرسه‌هاي‌ دخترانه‌ ظاهراً پس‌ از پيروزي‌ و استقرار مشروطيت‌ تأسيس‌ شد.[9] در تأسيس‌ مدرسه‌هاي‌ پسرانه‌، دگرانديشان‌ و روشن‌انديشاني‌ همچون‌ رشديه‌، احتشام‌السلطنه‌، دولت‌آبادي‌، ناظم‌الاطبا، مترجم‌الدوله‌، مفتاح‌الملك‌ و ديگران‌ پيشگام‌ بودند. تأسيس‌ اين‌ گونه‌ مدرسه‌ها، شكل‌ گرفتن‌ هيأت‌ آموزش‌گراني‌ كه‌ بايد مواد درسي‌ جديدي‌ بر پاية‌ درسنامه‌هاي‌ آموزشي‌ جديد تدريس‌ مي‌كردند، و افزايش‌ شمار دانش‌آموزان‌ اين‌ مدرسه‌ها و تأثيرهاي‌ آنها بر خانواده‌ها و اطرافيانشان‌، از عامل‌هاي‌ مؤثر بر تغيير روند نشر به‌ شمار مي‌آمد.

دربارة‌ مدرسة‌ رشديه‌ اين‌ يادآوري‌ شايد بي‌فايده‌ نباشد كه‌ به‌ تقليد از مدرسه‌هاي‌ عثماني‌ ساخته‌ شد. در آنجا به‌ مدرسه‌هاي‌ ابتدايي‌ عموماً «رشديه‌» مي‌گفتند.[10] اين‌ مدرسه‌، به‌ سرعت‌ موفقيت‌ و شهرتي‌ به‌ دست‌ آورد، و شمار بسياري‌ دانش‌آموز به‌ مدارس‌ همانند آن‌ جذب‌ شدند. گفته‌ شده‌ است‌ در مدت‌ كوتاهي‌ شمار شاگردان‌ مدرسه‌هاي‌ ابتدايي‌ در تهران‌ از 3000 تن‌ افزايش‌ يافت‌. در عين‌ حال‌ به‌ همت‌ همان‌ نخبگان‌ دگرانديش‌، دوره‌هاي‌ آموزشي‌ ويژة‌ بزرگسالان‌ (كلاس‌هاي‌ اكابر) هم‌ برگزار شد[11] كه‌ اقدامي‌ بي‌سابقه‌ از سوي‌ نهادهاي‌ مدني‌ غيردولتي‌ بود. ميرزا علي‌خان‌ امين‌الدوله‌ (1259-1322 ق‌) كه‌ در آغاز حكومت‌ مظفرالدين‌ شاه‌ از 1314 تا 1316ق‌ صدراعظم‌ بود و از اصلاحات‌ امور مملكت‌ سخن‌ مي‌گفت‌، از تأسيس‌ مدرسه‌هاي‌ جديد پشتيباني‌ مي‌كرد. در يادداشت‌هاي‌ ميرزا يحيي‌ دولت‌آبادي‌، اين‌ عبارت‌ آمده‌ است‌: «به‌ واسطة‌ تغيير سلطنت‌ [از ناصرالدين‌ شاه‌ به‌ مظفرالدين‌ شاه]‌ و تشويقات‌ شخص‌ اول‌ دولت ‌[امين‌الدوله]‌ هيجان‌ فوق‌العاده‌ در افكار تجددخواهان‌ هويدا گشته‌، هواي‌ مملكت‌ روشن‌، و ساحت‌ آن‌ گلشن‌ تصور مي‌شده‌…»[12] است‌. از اين‌ اشاره‌ كه‌ ذوق‌زدگي‌ ناشي‌ از تغيير حكومتي‌ در آن‌ نمايان‌ است‌، معلوم‌ نمي‌شود كه‌ تشويقات‌ صدراعظم‌ از چه‌ نوع‌ و تا چه‌ حد غيرفردي‌ و غيرلفظي‌ بوده‌ است‌. در يادداشت‌هاي‌ محمدعلي‌ تهراني‌ (كاتوزيان‌) هم‌ به‌ «حمايت‌ امين‌الدوله‌» اشاره‌ شده‌ است‌[13]، اما اين‌ اشاره‌ هم‌ به‌ روشن‌ شدن‌ ابهام‌ كمكي‌ نمي‌كند. البته‌ در لاية‌ نخبگان‌ حكومت‌گر قاجاري‌ كه‌ همديگر را خوب‌ مي‌شناختند، يا پيوندهاي‌ نسبي‌ و سببي‌ با هم‌ داشتند، آن‌گونه‌ حمايت‌ها و تشويق‌هاي‌ لفظي‌، و چه‌ بسا مساعدت‌هايي‌ پنهاني‌، جاي‌ تعجب‌ ندارد. آنچه‌ از عملكرد نهاد دولت‌ در دورة‌ مظفري‌ آشكار است‌، نه‌تنها دولت‌ و حكومت‌ از روند تجددگرايانه‌اي‌ كه‌ در اين‌ زمينه‌ مدّ نظر ماست‌، حمايت‌ نكرد، بلكه‌ دو نهاد فعال‌ و تأثيرگذار عصر ناصري‌ (مدرسة‌ دارالفنون‌، و دارالترجمه‌ در وزارت‌ انطباعات‌) رو به‌ افول‌ نهاد. شاه‌ جديد برخلاف‌ پدرش‌ كه‌ به‌ ترجمه‌ و نشر كتاب‌هاي‌ تازه‌ توجه‌ نشان‌ مي‌داد، و حتي‌ برخي‌ از آنها را مي‌خواند، علاقه‌اي‌ به‌ اين‌گونه‌ فعاليت‌ها نشان‌ نمي‌داد. عبدالله‌ بهرامي‌ از زبان‌ لسان‌السلطنه‌، رئيس‌ كتابخانة‌ سلطنتي‌، نقل‌ كرده‌ است‌ كه‌: «مظفرالدين‌ شاه‌… به‌ غير از كتاب‌ الف‌ ليله‌ و ليله‌ [هزار و يك‌ شب‌] كتاب‌ ديگر نمي‌شناخت‌. يك‌ جلد كتاب‌ الف‌ ليله‌ و ليلة‌ مصور داشت‌ كه‌ مرحوم‌ ملاباشي‌ برايش‌ قرائت‌ مي‌كرد… كتابخانة‌ سلطنتي‌… يك‌ عنوان‌ خشك‌ و خالي‌ بوده‌ است‌.»[14]

سرفصلي‌ نو در نشر قاجار با كوشش‌ ديگري‌ از سوي‌ نخبگان‌ دگرانديش‌ آغاز شد. در 1315 ق‌ جمعي‌ از رجال‌ مؤثر و طرفدار تغيير، اصلاح‌ و ترقي‌، گردهم‌ آمدند و دربارة‌ مسائل‌ فرهنگي‌ و يافتن‌ راه‌حل‌ها، كه‌ يكي‌ از آنها تشكيل‌ مؤسسة‌ انتشاراتي‌ بود و به‌ دنبال‌ به‌ آن‌ اشاره‌ مي‌شود، گفت‌وگو كردند. ميرزا محمودخان‌ علامير قاجار، معروف‌ به‌ احتشام‌السلطنه‌ (1279 ق‌-1314 ش‌) از تحصيل‌كردگان‌ دارالفنون‌ و ديپلمات‌، برادر علاءالدولة‌ معروف‌، حاكم‌ تهران‌، از رجال‌ دگرانديش‌ و اصلاح‌طلب‌ بود. او از معدود رجالي‌ بود كه‌ براي‌ اصلاحات‌ و پيشرفت‌ برنامه‌ داشت‌، در اين‌ باره‌ مي‌انديشيد و با گرايش‌هاي‌ مدرنش‌ در پي‌ يافتن‌ راه‌حل‌ بود.[15] او پس‌ از پيشنهاد كمك‌ مالي‌ از جانب‌ سردار فيروزكوهي‌، از رجال‌ متنفذ و داراي‌ مكنت‌، عده‌اي‌ بيش‌ از پنجاه‌ تن‌ را به‌ نشستي‌ دربارة‌ «معارف‌» كشور دعوت‌ كرد. اما بحث‌ نشست‌ از تأسيس‌ مدرسه‌هاي‌ جديد فراتر رفت‌ و از مسائلي‌ نظير «كلية‌ مسائل‌ تعليم‌ جوانان‌ و توسعة‌ معارف‌ در سراسر ايران‌» صحبت‌ به‌ ميان‌ آمد. از جملة‌ حاضران‌ در آن‌ نشست‌، رجال‌ با فرهنگي‌ چون‌ دولت‌آبادي‌، ذكاءالملك‌ اول‌ (محمد حسين‌ فروغي‌؛ پدر محمدعلي‌ فروغي‌)، رشديه‌، ممتحن‌الدوله‌، نجم‌الدوله‌، و افرادي‌ در مرتبه‌ يا حدوداً در تراز آنها حضور داشتند. در پي‌ آن‌ نشست‌، هيأتي‌ به‌ نام‌ انجمن‌ معارف‌ تشكيل‌، و منزل‌ شخصي‌ احتشام‌السلطنه‌ به‌ محل‌ گردهم‌آيي‌هاي‌ اين‌ نهاد مدني‌ غيردولتي‌ اختصاص‌ يافت‌، و نشريه‌اي‌ به‌ نام‌ روزنامة‌ خلاصهًْ‌الحوادث‌ كه‌ خبرهاي‌ انجمن‌ در آن‌ انعكاس‌ مي‌يافت‌، از سوي‌ انجمن‌ معارف‌ منتشر شد.[16]

انجمن‌ معارف‌ به‌ تأسيس‌ شركتي‌ به‌ نام‌ «شركت‌ طبع‌ كتاب»‌ اقدام‌ كرد، شركتي‌ سهامي‌ با سرمايه‌گذاري‌ عمومي‌، به‌ قصد انتشار كتاب‌هاي‌ سودمند. هدف‌، روشن‌گري‌ افكار بود، نخستين‌ اقدام‌ مدني‌ در راه‌ نشر، بدون‌ اتكا به‌ حمايت‌ دولت‌. پيشنهاددهندگان‌ اين‌ مؤسسة‌ انتشاراتي‌، از شيوه‌هاي‌ نشر و ادارة‌ مؤسسه‌هاي‌ انتشاراتي‌ در غرب‌ بي‌خبر نبودند. شركت‌ هزار سهم‌، هر سهم‌ ده‌ تومان‌، براي‌ فروش‌ عرضه‌ كرد. در ابتداي‌ كار مبلغ‌ دوهزار تومان‌ سهم‌ به‌ فروش‌ رفت‌ و با اين‌ مبلغ‌ هزينة‌ انتشار چند كتاب‌ تأمين‌ گرديد. در ادامة‌ اقدامات‌، سرمايه‌ افزايش‌ يافت‌، و در ناحية‌ جليل‌آباد تهران‌ محلي‌ به‌ دفتر شركت‌، دارالتأليف‌، دارالترجمه‌، چاپخانه‌، و مركز پخش‌ اختصاص‌ يافت‌. ابزارها و تجهيزات‌ جديدي‌ براي‌ چاپ‌ به‌ خارج‌ سفارش‌ داده‌ شد و توسعة‌ چاپخانة‌ سنگي‌ و حروفي‌ در برنامة‌ كار قرار گرفت‌. خود احتشام‌السلطنه‌ و حاج‌ حسين‌ آقا امين‌الضرب‌، منتظم‌الدوله‌ و اعتمادالسلطنة‌ دوم‌ بر كارها نظارت‌ مي‌كردند.[17] گام‌هاي‌ نخستين‌ شركت‌ با موفقيت‌ برداشته‌ مي‌شد. محمد حسين‌ فروغي‌ (ذكاءالملك‌) با حقوق‌ ماهانة‌ چهل‌ تومان‌، پسرش‌ محمدعلي‌ فروغي‌ كه‌ بعداً لقب‌ پدرش‌ را به‌ ارث‌ برد، با حقوق‌ ماهانة‌ ده‌ تومان[18]، محمد قزويني‌ (بعدها معروف‌ به‌ علامة‌ قزويني‌) و چند تن‌ ديگر براي‌ تأليف‌، ترجمه‌، و به‌ اصطلاح‌ امروز ويرايش‌ و آماده‌سازي‌ كتاب‌ها براي‌ چاپ‌ استخدام‌ شدند[19]، اما جز اينها و كارگران‌ چاپخانه‌ و خدمة‌ نشر، بقيه‌ به‌ صورت‌ رايگان‌ و داوطلبانه‌ با شركت‌ همكاري‌ مي‌كردند.

عبدالله‌ مستوفي‌ در خاطراتش‌ آورده‌ است‌ كه‌ خود او يكي‌ از اعضاي‌ هيأت‌ مديرة‌ آن‌ شركت‌ بوده‌، و دربارة‌ طرز كار و فعاليت‌هاي‌ آن‌ نكاتي‌ را گفته‌ است‌ كه‌ به‌ رئوس‌ مهم‌تر آن‌ اشاره‌ مي‌شود. به‌ گفتة‌ مستوفي‌، شركت‌ هر صبح‌ جمعه‌ در محلي‌ كنار دارالفنون‌ (در خيابان‌ ناصرخسرو فعلي‌ در تهران‌) جلسة‌ عمومي‌ برگزار مي‌كرده‌ و در بعضي‌ شب‌هاي‌ هفته‌ در خانه‌هاي‌ اعضاي‌ هيأت‌ مديره‌ جلسه‌ تشكيل‌ مي‌شده‌ است‌. براي‌ كمك‌ مالي‌ به‌ شركت‌ و تبليغ‌ فرهنگي‌، نمايشنامه‌هايي‌ از زبان‌ فرانسوي‌ به‌ فارسي‌ ترجمه‌ مي‌كردند، و از راه‌ اجراي‌ نمايشي‌ آنها پولي‌ به‌ دست‌ مي‌آوردند كه‌ در راه‌ فعاليت‌هاي‌ آموزشي‌ و انتشاراتي‌ صرف‌ مي‌شد. مستوفي‌ مي‌گويد كه‌ او، محمدعلي‌ فروغي‌، و كسي‌ به‌ نام‌ فهيمي‌، ظاهراً كسان‌ ديگري‌، نمايشنامه‌ها را ترجمه‌ مي‌كرده‌اند، و در ترجمة‌ آنها همكاري‌ داشته‌اند. او از علي‌اكبر داور (1260-1315 ش‌)، پايه‌گذار تشكيلات‌ جديد دادگستري‌، از وزيران‌ اصلاح‌طلب‌، از قربانيان‌ استبداد دورة‌ رضاشاه‌، و از پيشگامان‌ جنبش‌ دولتي‌ نوسازي‌ در ايران‌، نام‌ مي‌برد كه‌ با اين‌ برنامه‌هاي‌ نمايشي‌ همكاري‌ داشته‌ است‌.[20]

شركت‌ سعي‌ داشت‌ از راه‌ افزايش‌ درآمدهايش‌ بتواند حق‌الترجمه‌ بپردازد و از مترجماني‌ بخواهد از زبان‌هاي‌ فرانسوي‌، انگليسي‌، و عربي‌ ترجمه‌ كنند، و هيأتي‌ از افراد صاحب‌ قلم‌ ترجمه‌ها را «تصحيح‌» (مقصود: مقابله‌ و ويرايش‌) كنند، و به‌ آنها از بابت‌ ويرايش‌ دستمزد بپردازد. آرمان‌ شركت‌ اين‌ بود كه‌ با انتشار كتاب‌هاي‌ سودمند، نخست‌ تهران‌، مركز حكومت‌، «منوّر» شود، و «چون‌ مركز منوّر شد، انوار آن‌ به‌ اطراف‌ نيز بتابد.»[21] شركت‌ از طريق‌ اطلاعيه‌هايي‌ كه‌ در روزنامه‌ها درج‌ مي‌شد، خبر داد كه‌ دست‌ در كار وارد ساختن‌ تجهيزات‌ چاپ‌ از استانبول‌ و قاهره‌ است‌. گفت‌ كه‌ كتاب‌هايي‌ مقدماتي‌ در زمينة‌ علوم‌ جديد براي‌ كودكان‌ در دست‌ دارد. از مردم‌ استمداد طلبيد و از آنها كمك‌ خواست‌. تأكيد كرد كه‌ مي‌خواهد نياز مدرسه‌هاي‌ كشور را به‌ منابع‌ درسي‌، با انتشار كتاب‌ها و رساله‌هاي‌ مناسب‌ تأمين‌ كند.[22] شركت‌ در اين‌ راه‌ در حدّ دانش‌ و امكانات‌ روز، اطلاع‌رساني‌ كرد و مردم‌ را در جريان‌ پيشرفت‌ كارها قرار داد، اما مانع‌هاي‌ سر راه‌ از توان‌ چرخش‌ و چرخ‌هاي‌ شركت‌ بيشتر بود.

احتشام‌السلطنه‌ مي‌گويد فعاليت‌هاي‌ شركت‌ ملّي‌ طبع‌ كتاب‌ با دوره‌اي‌ همزمان‌ شده‌ بود كه‌ مدرسة‌ دارالفنون‌ را تعطيل‌ كرده‌ بودند و حكومت‌ مظفرالدين‌ شاه‌ بيم‌ داشت‌ كه‌ اقدامات‌ شركت‌، زمزمه‌هاي‌ تازه‌اي‌ به‌ راه‌ بياندازد. از اين‌ رو، او را از تهران‌ دور كردند و سپس‌ انجمن‌ معارف‌ را، كه‌ پشتوانة‌ اصلي‌ فعاليت‌هاي‌ آموزشي‌ و انتشاراتي‌ بود، به‌ تعطيل‌ كشاندند. ظاهراً وي‌ را به‌ «ايجاد شورش‌ و بلوا بر ضد سلطنت‌… و تبديل‌ و تغيير رژيم‌ به‌ جمهوري‌» متهم‌ كردند.[23] در هر حال‌ شركت‌ حدود 11 سال‌، تا 1327 ق‌ داير، و در سال‌هاي‌ نخستين‌ تأسيس‌ فعال‌ بوده‌ است‌. غرايب‌ زمين‌ و عجايب‌ آسمان‌، كتابي‌ علمي‌ به‌ ترجمة‌ محمد قزويني‌، ويراستة‌ محمدعلي‌ فروغي‌، محصول‌ همكاري‌ دو جوان‌ فاضل‌ و آرمان‌گرا در آن‌ زمان‌، چرا، به‌ اين‌ جهت‌، كتاب‌ علمي‌ ديگري‌ با ترجمة‌ مشترك‌ كاظم‌ شيمي‌ و محمدعلي‌ فروغي‌، كتاب‌ زراعت‌، ترجمة‌ منشي‌ تبريزي‌ و اثر جديدي‌ در زمينة‌ كشاورزي‌، سفر هشتاد روزة‌ دور دنيا، داستان‌ تخيلي‌ علمي‌ ژول‌ ورن‌، پلي‌ بر در مبادي‌ علوم‌ طبيعي‌، اثري‌ مقدماتي‌ در زمينة‌ دانش‌هاي‌ طبيعي‌، نردبان‌ خرد از جملة‌ منابع‌ روشن‌گرانه‌اي‌ بود كه‌ شركت‌ با ترجمه‌هاي‌ منقح‌ انتشار داد. انتخاب‌ كتاب‌ها، گرايش‌هاي‌ علم‌گرايانه‌ و خردگرايانة‌ گردانندگان‌ شركت‌ را نشان‌ مي‌دهد، گرايش‌هايي‌ كه‌ تحول‌ در جامعه‌ را از راه‌ روشن‌گري‌ افكار طبقة‌ متوسط‌ شهري‌ دنبال‌ مي‌كرد. شركت‌ كتاب‌هاي‌ ديگري‌ هم‌ دربارة‌ تاريخ‌ ايران‌ منتشر كرد. چنانچه‌ مجموعة‌ آثاري‌ كه‌ از سوي‌ شركت‌ انتشار يافته‌ است‌ بررسي‌ محتوايي‌ شود، سياست‌ انتشاراتي‌ آن‌ كه‌ چه‌ هدف‌هايي‌ را دنبال‌ مي‌كرد، آشكار مي‌شود. چاپ‌ اعلاني‌ در روزنامه‌ در عين‌ حال‌ امانت‌ شركت‌ را نشان‌ مي‌دهد. در آن‌ اعلان‌ آمده‌ بود كه‌ در چاپ‌ كتاب‌ غرايب‌ زمين‌ و عجايب‌ آسمان‌ سهل‌انگاري‌ صورت‌ گرفته‌ است‌، و از كساني‌ كه‌ كتاب‌ را خريده‌اند درخواست‌ شده‌ است‌ به‌ حجرة‌ استاد محمد اسماعيل‌ صحاف‌ مراجعه‌ كنند، فهرست‌ كتاب‌ را به‌ رايگان‌ بگيرند و به‌ كتاب‌ بيفزايند و مطلبي‌ را هم‌ در صفحة‌ 131 كتاب‌ قرار دهند.[24]

از توضيحات‌ ميرزا يحيي‌ دولت‌آبادي‌، و از يادداشت‌هايي‌ كه‌ از محمدعلي‌ فروغي‌ بر جاي‌ مانده‌ و به‌ تازگي‌ منتشر شده‌ است‌، اين‌ طور برمي‌آيد كه‌ در تعطيل‌ شدن‌ شركت‌، جز علت‌هاي‌ سياسي‌ كه‌ احتشام‌السلطنه‌ ذكر كرده‌، اختلاف‌هاي‌ داخلي‌، سوء مديريت‌ و عامل‌هاي‌ ديگري‌ نيز مؤثر بوده‌ است‌. دولت‌آبادي‌ در اشاره‌اي‌ گذرا، پراكنده‌ شدن‌ جمع‌ بنيادگذاران‌ شركت‌ را گذشته‌ از نبودن‌ مديريت‌، رقابت‌ ناشران‌ ديگر با شركت‌، و مشكلات‌ مالي‌ دانسته‌ است‌.[25] از اشارة‌ مبهم‌ فروغي‌ در يادداشت‌هاي‌ شخصي‌ او، ناخرسندي‌ او از اين‌ عبارت‌ به‌ خوبي‌ پيداست‌: «… صدي‌ نود و پنج‌ دخل‌ برده‌اند و سهام‌ پنجاه‌ توماني‌ آنها هفتاد و پنج‌ تومان‌ فروش‌ رفت‌. لعنت‌ بر اجزاي‌ شركت‌ مطبوعات‌ [شركت‌ ملي‌ طبع‌ كتاب‌] كه‌ اين‌ نفع‌ و بسا منافع‌ و افتخارات‌ ديگر را مي‌بايست‌ آنها برده‌ باشند…»[26]

دربارة‌ بنيادگذاران‌ شركت‌ و همكاران‌ اصلي‌ آنها، در منابعي‌ به‌ گرايش‌هاي‌ ماسوني‌ و نقش‌ ماسونيّت‌ در سازمان‌دهي‌ و تشكيلات‌ شركت‌ و فعاليت‌هاي‌ پيرامون‌ آن‌ اشاره‌، يا بر آنها تأكيد شده‌ است‌. در صورت‌هايي‌ كه‌ به‌ عنوان‌ صورت‌ اعضاي‌ لژهاي‌ فراماسونري‌ در ايران‌ منتشر شده‌ است‌، نام‌ تني‌ چند از اعضاي‌ بنيادگذار و همكاران‌ اصلي‌ شركت‌ آمده‌ است‌، اما عضويت‌ در لژهاي‌ ماسوني‌ تا چه‌ حد عامل‌ تعيين‌كننده‌اي‌ در ايجاد آن‌ شركت‌ بوده‌ است‌، نكته‌اي‌ نيست‌ كه‌ بر پاية‌ منابع‌ منتشر شده‌ بتوان‌ دربارة‌ آن‌ داوري‌ كرد. قدر مسلم‌ آنكه‌ تشكيلات‌ ماسوني‌ پس‌ از 1327 ق‌ در ايران‌ برپا بود و تا دوره‌اي‌ كه‌ محدوديت‌هايي‌ براي‌ فعاليت‌ آن‌ در عصر حكومت‌ رضاشاه‌ فراهم‌ آمد، به‌ گفتة‌ منابع‌ در اين‌ باره‌، به‌ كارهاي‌ خود ادامه‌ مي‌داد. اگر آن‌ تشكيلات‌ از قدرت‌هايي‌ كه‌ به‌ آن‌ نسبت‌ مي‌دهند برخوردار بود، بايد از بروز اختلاف‌ در ميان‌ برادران‌ عضو مانع‌ مي‌شد و فعاليت‌هاي‌ شركت‌ را تداوم‌ مي‌بخشيد. در هر حال‌، نخستين‌ شركت‌ خصوصي‌ انتشاراتي‌ با معيارهايي‌ مشابه‌ ناشران‌ خارجي‌، با شكست‌ روبه‌رو شد، و حكومت‌ هم‌ عامل‌ اصلي‌ يا عاملي‌ مؤثر در آن‌ شكست‌ بود. در دوره‌اي‌ كه‌ آزادي‌هاي‌ عصر مشروطه‌ شايد مي‌توانست‌ به‌ تحكيم‌ و تداوم‌ سنتي‌ در نشر كمك‌ كند، سنتي‌ كه‌ اگر شكل‌ مي‌گرفت‌ در روند نشر در ايران‌ تأثيرگذار مي‌شد، ساقة‌ جوان‌ ديگري‌ از فعاليت‌هاي‌ فرهنگي‌ در فضاي‌ استبداد پژمرد.

تحولات ديگر در نشر عصر مظفري

در 1317 ق‌ به‌ قصد تربيت‌ كردن‌ نيروي‌ متخصص‌ براي‌ خدمت‌ در وزارت‌ امور خارجه‌، «مدرسة‌ عالي‌ علوم‌ سياسي»‌ تأسيس‌ شد. اين‌ مدرسه‌ بر نشر آن‌ دوره‌ و پس‌ از خود تأثير داشت‌، زيرا چند معلم‌ خارجي‌ در آنجا تدريس‌ مي‌كردند، زبان‌ فرانسوي‌ در مدرسه‌ تدريس‌ مي‌شد، و شماري‌ از تربيت‌شدگان‌ اين‌ مدرسه‌ بعدها دست‌ به‌ تأليف‌ و ترجمه‌ زدند. محمدعلي‌  فروغي‌ از مديران‌ اين‌ مدرسه‌، و علي‌ اكبر دهخدا و عبدالله‌ مستوفي‌ از محصلان‌ آن‌ بودند. مدرسة‌ عالي‌ علوم‌ سياسي‌ در عين‌ حال‌ باني‌ ترجمه‌ و انتشار چند كتاب‌ در زمينة‌ حقوق‌ اروپايي‌ شد. كتاب‌ ثروت‌، به‌ ترجمة‌ حسين‌ پيرنيا (مؤتمن‌الملك‌)، از فرانسوي‌ به‌ فارسي‌، از جملة‌ انتشارات‌ آن‌ مدرسه‌ است‌.[27] «مدرسة‌ فلاحت‌ مظفري»‌ با مديريت‌ يكي‌ از اتباع‌ بلژيك‌، براي‌ آموختن‌ علوم‌ و فنون‌ جديد كشاورزي‌ در 1318 ق‌ تأسيس‌ شد. اين‌ مدرسه‌ نه‌تنها اصول‌ كشاورزي‌ جديد را در كشور ترويج‌ داد، بلكه‌ شماري‌ از محصلان‌ آن‌ بعدها از مؤلفان‌ و مترجمان‌ منابع‌ كشاورزي‌ شدند.[28]

شمار كتاب‌ها و مقاله‌هايي‌ كه‌ در عصر مظفري‌ از زبان‌ فرانسوي‌ به‌ فارسي‌ ترجمه‌ شده‌ است‌، نشان‌ مي‌دهد كه‌ مترجمان‌ در قياس‌ با عصر پيش‌ از خود پرشمار شده‌ بودند. از مترجمان‌ كتاب‌ و پر اثر آن‌ دوره‌ به‌ چند تن‌ بايد اشاره‌ كرد، از جمله‌: عليقلي‌خان‌ سردار اسعد بختياري‌ (1274-1336 ق‌) كه‌ در سفرهايش‌ به‌ اروپا كتاب‌هايي‌ را به‌ قصد ترجمه‌ برمي‌گزيد و با خود به‌ همراه‌ مي‌آورد. او در عين‌ حال‌ از مشوقان‌ مؤلفان‌ و مترجمان‌ و باني‌ انتشار شماري‌ اثر بود. او از الكساندر دوما چند كتاب‌ به‌ فارسي‌ روان‌ ترجمه‌ كرده‌ است‌.[29] ابوالقاسم‌ خان‌ قراگزلو (ناصرالملك‌، 1282-1346 ق‌)، نايب‌السلطنة‌ احمدشاه‌ قاجار، دولتمردي‌ كه‌ در عرصة‌ سياست‌ موفق‌ و محبوب‌ نبود، اما در آكسفرد درس‌ خوانده‌ و به‌ زبان‌ انگليسي‌ و فارسي‌، هر دو، تسلّط‌ داشت‌. اتللوي‌ مغربي‌، اثر شكسپير، به‌ ترجمة‌ او از شاهكاريهاي‌ ترجمه‌هاي‌ جديد به‌ زبان‌ فارسي‌ است‌. ترجمة‌ او به‌ لحاظ‌ دقت‌، امانت‌، سادگي‌، رواني‌، و زيبايي‌ نثر در شمار بهترين‌ ترجمه‌هاي‌ عصر قاجار قرار مي‌گيرد. گويا اثر ديگري‌ هم‌ از شكسپير ترجمه‌ كرده‌ كه‌ خانواده‌اش‌ تا اين‌ زمان‌ انتشار نداده‌اند. او اگرچه‌ تفنني‌ و اندك‌ ترجمه‌ كرد، اما در ترجمه‌ جايگاه‌ بسيار بلندي‌ يافت‌.[30] خليل­ خان‌ ثقفي‌ (اعلم‌الدوله‌، 1279 ق-1323 ش‌)، از پر اثرترين‌ مترجمان‌ عصر خود بود. در دارالفنون‌ و فرانسه‌ طب‌ خواند و در كنار مشاغلش‌ ترجمه‌ مي‌كرد. داستان‌ پسر كنت‌ دُ مُنت‌ كريستو (تاريخ‌ ترجمه‌: 1319 ق‌) از ترجمه‌هاي‌ معروف‌ اوست‌. لغت‌ مفصل‌ فرانسه‌ به‌ فارسي‌، فرهنگ‌ دوزبانة‌ تدوين‌ شدة‌ اوست‌.[31] يوسف‌ اعتصامي‌ (اعتصام‌الملك‌، 1291 ق‌ 1316 ش‌)، پدر پروين‌ اعتصامي‌، از پر اثرترين‌ و تأثيرگذارترين‌ مترجمان‌ روزگار خود از چند زبان‌ ترجمه‌ مي‌كرد. تيره‌بختان‌ [بينوايان] ويكتور هوگو، خدعه‌ و عشق‌ (شيلر) از ترجمه‌هاي‌ معروف‌ اوست‌. نثر شيوا و روانش‌ شمار بسياري‌ از مترجمان‌ همروزگار و پس‌ از خود را تحت‌ تأثير قرار داد. اعتصامي‌ را مي‌توان‌ نقطة‌ عطفي‌ در تاريخ‌ ترجمة‌ آثار ادبي‌ اروپايي‌ به‌ فارسي‌ و يكي‌ از بزرگ‌ترين‌ مترجمان‌ ايران‌ معاصر به‌ شمار آورد.[32] (32) محمدعلي‌ فروغي‌ (ذكاءالملك‌، 1294-1321 ش‌)، دولتمرد، اديب‌، فلسفه‌دان‌، از عاملان‌ تحول‌ نثر فارسي‌ معاصر، مترجم‌، و از نخستين‌ ويراستاران‌ جديد در ايران‌. شهرت‌ فروغي‌ در زمينه‌هاي‌ ديگر بر مترجمي‌ او سايه‌ افكنده‌ است‌. اگرچه‌ آثار شكوفاي‌ او به‌ دوره‌اي‌ از فراغتش‌ در عصر پهلوي‌ اول‌ تعلق‌ مي‌يابد، اما نثر فارسي‌ و توان‌ او در ترجمه‌، محصول‌ تربيت‌ قاجاري‌ است‌. ترجمة‌ گفتار در روش‌ به‌ كار بردن‌ عقل‌ و حكمت‌ سقراط‌ فصلي‌ نو در ترجمة‌ آثار فلسفي‌ به‌ فارسي‌ و ساير ترجمه‌هاي‌ علمي‌ و ادبيش‌ از برجسته‌ترين‌ آثار ترجمة‌ معاصر ايران‌ است‌.[33] (33)

(ادامة‌ مطلب‌ در شماره‌هاي‌ بعد)

 



[1]. شچگلوا، اليمپياديا پاولونا، تاريخ‌ چاپ‌ سنگي‌ در ايران‌، ترجمة‌ پروين‌ منزوي‌ (تهران‌: 1388). اميدوارم‌ ويراست‌ منقح‌تري‌ از ترجمة‌ اين‌ اثر ارزش‌مند انتشار يابد و نقايص‌ كنوني‌ آن‌ برطرف‌ گردد.

[2]. شچگلوا، همان‌ كتاب‌، ص‌ 91.

[3]. شچگلوا، همان‌ كتاب‌، ص‌ 255.

[4]. شچگلوا، همان‌ كتاب‌، ص‌ 177.

[5]. شچگلوا، همان‌ كتاب‌، ص‌ 100-101.

[6]. شچگلوا، همان‌ كتاب‌، ص‌ 100-104.

[7]. براي‌ اطلاعات‌ بيشتر دربارة‌ جنبه‌هاي‌ ديگري‌ از تاريخ‌ چاپ‌ سنگي‌ در ايران‌، نك‌:

Marzolf, Ulrich, Narrative Illustration in Persian Lithographed Books (Leiden, 2001).

[8]. وطن‌خواه‌، مصطفي‌، موانع‌ تاريخي‌ توسعه‌ نيافتگي‌ در ايران‌ (تهران‌، 1380)، ص‌ 300-301 و پانوشت.

[9]. رشديه‌، شمس‌الدين‌، سوانح‌ عمر (تهران‌، 1362)، ص‌ 39-41؛ ناظم‌الاسلام‌ كرماني‌، تاريخ‌ بيداري‌ ايرانيان، چ‌ دوم (تهران‌، بي‌تا)، ج‌ 1، ص‌ 362-363؛ 561-562.

[10]. احتشام‌السلطنه‌، خاطرات‌ احتشام‌السلطنه‌، به‌ كوشش‌ سيد محمد مهدي‌ موسوي‌ (تهران‌، 1366). اين‌ نكته‌ از توضيحات‌ سيدمحمدمهدي‌ موسوي‌ بر خاطرات‌ است‌ (ص‌ 349).

[11]. احتشام‌السلطنه‌، خاطرات‌ احتشام‌السلطنه، ص‌ 327.

[12]. دولت‌آبادي، حيات‌ يحيي‌ (تهران‌، 1362)، ج‌ 1، ص‌ 202.

[13]. تهراني‌ (كاتوزيان‌)، محمدعلي‌، مشاهدات‌ و تحليل‌ اجتماعي‌ و سياسي‌ از تاريخ‌ انقلاب‌ مشروطيت‌ ايران‌ (تهران‌، 1379)، ص‌ 315.

[14]. بهرامي‌، عبدالله‌، خاطرات‌ عبدالله‌ بهرامي‌ از آخر سلطنت‌ ناصرالدين‌ شاه‌ تا اول‌ كودتا (تهران‌، 1363)، ص‌ 294.

[15]. براي‌ اطلاعات‌ بيشتر و دقيق‌تر دربارة‌ احتشام‌السلطنه‌، نك‌:

Amanat, Mehrdad, «Ehtešam-Al-Saltana», in: Encyclopedia Iranica,Vol. 8, pp. 269-271.

[16]. احتشام‌السلطنه‌، خاطرات‌ احتشام‌السلطنه‌، ص‌ 316-327.

[17]. «تكميل‌ شركت‌ طبع‌ كتب‌»، تربيت‌، ش‌ 174 (7 شوال‌ 1317)؛ دورة‌ باز چاپ‌ شدة‌ تربيت‌، ص‌ 694-696.

[18]. دولت‌آبادي‌، حيات‌ يحيي، ج‌ 1، ص‌ 201.

[19]. افشار، ايرج‌، «نخستين‌ شركت‌ ملي‌ طبع‌ كتاب‌»، در: مهدوي‌نامه‌، به‌ كوشش‌ حسن‌ سيد عرب‌؛ علي‌ اصغر محمدخاني‌ (تهران‌، 1378)، ص‌ 58.

[20]. مستوفي‌، عبدالله‌، شرح‌ زندگاني‌ من‌، يا تاريخ‌ اجتماعي‌ و اداري‌ دورة‌ قاجاريه‌، چ‌ 2 (تهران‌، بي‌تا، 3 ج‌)، ج‌ 2، ص‌ 315-316.

[21]. «تكميل‌ شركت‌ طبع‌ كتاب‌»، ص‌ 695-696.

[22]. روزنامة‌ تربيت‌، ش‌ 205 (9 جمادي‌الثانية‌ 1318)؛ دورة‌ بازچاپ‌ شدة‌ تربيت‌، ص‌ 824.

[23]. احتشام‌السلطنه‌، خاطرات‌ احتشام‌السلطنه‌، ص‌ 331-333.

[24]. روزنامة‌ تربيت‌، ش‌ 189؛ دورة‌ بازچاپ‌ شدة‌ تربيت‌، ص‌ 756.

[25]. دولت‌آبادي‌، حيات‌ يحيي‌، ج‌ 1، ص‌ 202.

[26]. افشار، ايرج‌، «يادداشت‌هاي‌ خصوصي‌ محمدعلي‌ فروغي‌ از روزگار بيست‌ و شش‌ سالگي‌»، پيام‌ بهارستان‌، دورة‌ دوم‌، سال‌ اول‌، شمارة‌ 1 و 2 (پائيز و زمستان‌ 1387)، ص‌ 30.

[27]. محبوبي‌ اردكاني‌، حسين‌، تاريخ‌ مؤسسات‌ تمدني‌ جديد در ايران‌ (تهران‌، 1370، 3 ج‌)، ج‌ 1، ص‌ 403 404.

[28]. محبوبي‌ اردكاني‌، تاريخ‌ مؤسسات‌ تمدني‌ جديد در ايران‌، ج‌ 1، ص‌ 406.

[29]. بهبودي‌، هدايت‌الله‌، دربارة‌ ادبيات‌ ايران‌، پيش‌ از نهضت‌ مشروطه‌ (تهران‌، 1375)، ص‌ 135-148؛ كيانفر، جمشيد، «ترجمه‌، گذرگاه‌ انتقال‌ فرهنگ‌ غرب‌ به‌ ايران‌»، در: رويارويي‌ فرهنگي‌ ايران‌ و غرب‌ در دورة‌ معاصر (تهران‌، 1375)، ص‌ 70.

[30]. Emami, Karim, “English, Part V: Translation of…”, in :Encyclopedia Iranica, vol. 8, p. 450.

ملك­پور، جمشيد، ادبيات‌ نمايشي‌ در ايران‌ (تهران‌، 1363)، ج‌ 1، ص‌ 306-309

[31]. ركن‌زادة‌ آدميت‌، محمد حسين‌، «مختصر ترجمة‌ حال‌ دكتر خليل‌ خان‌ اعلم‌الدولة‌ ثقفي‌»، مقدمه‌ بر: پسر كنت‌ مونت‌ كريستو (تهران‌، 1336)، ص‌ 4-6.

[32]. دهخدا، علي‌ اكبر، «تاريخچة‌ زندگاني‌ يوسف‌ اعتصامي‌ (اعتصام‌الملك‌)»، بهار، مجلد اول‌ (1321)، ص‌ ج‌ و؛ آرين‌پور، يحيي‌، از صبا تا نيما، چ‌ 4 (تهران‌، 1355)، ج‌ 1، ص‌ 315.

[33]. Azimi, Fakhreddin, “Forughi”, in :Encyclopedia Iranica, vol 10, p. 108.