سفید و سیاه / نادر نادرپور

به: سيمين بهبهاني

اي‌ شما، پرندگان‌ دور:

ساليان‌ سبز،

ساليان‌ كودكي‌!

ساليان‌ سبزي‌ ضمير و سبزي‌ زمين‌،

روزگار خردسالي‌ من‌ و جهان‌

ساليان‌ خاكبازي‌ من‌ و نسيم‌،

تيله‌بازي‌ من‌ و ستارگان‌،

تاب‌ خوردن‌ من‌ و درخت‌ با طناب‌ و نور.

اي‌ پرندگان‌ جاودانه‌ در عبور:

ساليان‌ سبز،

ساليان‌ كودكي‌!

ساليان‌ قصه‌هاي‌ ناشنيده‌اي‌ كه‌ دايه‌ گفت‌

ـ قصه‌هاي‌ ديو قصه‌هاي‌ حور ـ

ساليان‌ شير و خط‌ و ساليان‌ طاق‌ و جفت‌،

ساليان‌ گوجه‌هاي‌ كال‌ و تخمه‌هاي‌ شور،

ساليان‌ خشم‌ و ساليان‌ مهر،

ساليان‌ ابر و ساليان‌ آفتاب‌،

ساليان‌ گف‌ ـ ميان‌ دفتر سفيد ـ

پر ـ ميان‌ صفحة‌ كتاب‌ ـ

ساليان‌ همزباني‌ قلم‌

با مداد سوسمار اصل‌،

ساليان‌ جامه‌هاي‌ كازروني‌ چهارفصل‌

چهره‌هاي‌ سادة‌ عروسكي‌،

ساليان‌ سبز،

ساليان‌ كودكي‌.

ساليان‌ «رفتن‌ علي‌ كنار حوض‌».

«طوطي‌ رضا»،

«آش‌، سرد شد»،

«سار، از درخت‌ پر كشيد»،

ساليان‌ فتح‌ رستم‌ و شكست‌ اشكبوس‌،

جنگ‌ موش‌ و گربة‌ عبيد،

بوي‌ جوي‌ موليان‌ رودكي‌،

ساليان‌ صبح‌ خيزي‌ بزرگمهر،

كامراني‌ برادران‌ برمكي‌،

ساليان‌ سبز،

ساليان‌ كودكي‌!

ساليان‌ باغ‌ بي‌درخت‌ مدرسه‌،

تركه‌هاي‌ تازة‌ انار،

دست‌هاي‌ كوچك‌ كبود،

ساليان‌ خنده‌ و سلام‌ و بازي‌ و سرود.

ساليان‌ آن‌ كلاس‌ درس‌

ـ آن‌ دژ گشاده‌ بر طلاية‌ افق‌،

آن‌ در گشوده‌ بر سپيدة‌ بهشت‌ ـ

ساليان‌ آن‌ يگانه‌ تختة‌ سياه‌

با گچ‌ سفيد سرنوشت‌،

ساليان‌ خامي‌ خيال‌،

ساليان‌ پاكي‌ سرشت‌.

اي‌ شمار پرندگان‌ دور:

ساليان‌ بي‌نشان‌ كودكي‌!

ساليان‌ مهرباني‌ خدا!

من‌ كجا، شما كجا؟

من‌ دگر نه‌ آن‌ كسم‌ كه‌ پيش‌ چشم‌ اوستاد

بر جبين‌ تختة‌ سياه‌، داغ‌ واژة‌ سفيد مي‌نهاد

حاليا، منم‌ كه‌ در حضور سرنوشت‌

با سر سفيد، شرمم‌ آيد از سياهي‌ سرشت‌

مي‌هراسم‌ از سؤال‌ و مي‌گريزم‌ از نگاه‌،

با لب‌ خموش‌، مي‌رسم‌ به‌ انتهاي‌ راه‌.

آري‌ اين‌ پرندگان‌ ساليان‌ دور!

اي‌ ستارگان‌ آسمان‌ صبحگاه‌!

بنگريد، اين‌ منم‌:

بر ضمير لوحه‌اي‌ سفيد،

نقش‌ نقطه‌اي‌ سياه‌.

تهران‌ ـ ارديبهشت‌ ماه‌ 1355

بخارا 75، فروردین ـ تیر 1389