خازن الملک ( صندوقدارباشی دربار قاجار ) / محسن روستایی

(به استناد سياقنوشته‌‌اي از عهد ناصري 1287 ق.)

حاجي‌‌محمدرحيم‌‌خان، ملقب به خازن‌‌الملك، متولد سال 1231 هـ . ق. است. در آغاز كار از نوكران محمدشاه قاجار بود. سپس به دربار ناصري بار يافت. و در دوران سلطنت ناصرالدين شاه به سمت داروغگي دفترخانه مباركه (اداره‌اي كه در آن دفترها و دفتر مخازن سلطنتي را ثبت و ضبط مي‌‌كردند) منصوب گرديد. در سال 1280ق، سمت پيشخدمت خاصه شاه را عهده‌دار بود به منصب صندوق‌داري و رخت‌داري بيوتات سلطنتي برگزيده شد.[1] نامبرده در هفت سال بعد يعني در سال 1287ق. هنگامي كه صندوق‌دار خاصه دربار بود به لقب خازن‌الملك ملقب شد.[2] حاجي محمدرحيم‌خان در سال 1296ق. از خدمت صندوقداري استعفا نمود اما همچنان توليت درياي نور[3] و نوشته‌جات و اسناد و نامه‌هاي مهم و عظيم‌الشأن دولتي به او مفوض شد.[4] يك‌سال بعد هم (1297ق.) به عضويت دارالشوراي كبري درآمد.[5] در ماه رجب‌ 1298ق. كه ميرزاحسين‌خان مشيرالدوله (سپهسالار) به فرمانفرمايي مملكت خراسان و سيستان و نيز توليت آستان مقدسه حضرت رضا عليه‌السلام منصوب شده بود، حاجي خازن‌الملك همراه با برخي رجل معروف و صاحب‌منصبان درباري و حكومتي روانه خراسان  و در اين ميان به دريافت يك قبضه سرعصاي مرصّع نايل شد.[6] وي كه در برخي آثار عهد قاجار با نام حاجي‌رحيم‌خان و يا حاجي‌خازن‌الملك از او ياد شده است؛[7] در دو دهة آخر عمر خويش به مدت پانزده سال فلج و زمين‌گير بوده است. چنانچه محمدحسن‌خان اعتماد‌السلطنه در روزنامه خاطرات خود، ذيل وقايع شعبان 1306ق. مي‌نويسد: «… جمعه 22، شاه سوار شدند، سرخه حصار تشريف بردند. من هم ديدني از حاجي‌خازن‌الملك كردم. بيچاره فالج است.خيلي به حالش دلم سوخت. مي‌خواستم بعضي اطلاعات از تاريخ سلطنت شاه پيدا كنم. نشد. خانه آمدم …».[8]

وصف حال حال ميرزامحمدرحيم‌خان، اين‌گونه رقم خورد كه در سال 1311ق، 1272ش. در حدود هشتاد سالگي به ناخوشي آنفلانزا در تهران بدرود حيات گفت[9] و اعتمادالسلطنه هم در روزشمار پنجشنبه 22 شعبان سال 1311 قمري، مطلب ياد شده را با اين عبارت تأييد مي‌كند: «… حاجي‌خازن‌الملك از نوكران قديم محمدشاه و شاه كه پانزده سال بود فلج شده بود به مرض انفلونزا اين چند روزه مرد …».[10] از آثار خيريه او ساخت مسجدي است بنام مسجد خازن‌الملك كه معلوم نيست احداث آن در چه سالي در تهران صورت پذيرفته است. محمدعلي‌خان پيشخدمت هم فرزند اوست كه در سال 1311ق. ملقب به معتمدحضور شد. سپس لقب خازن‌الملك كه از آنِ پدر بود به او اعطا و تفويض مي‌شود.[11]

صندوقخانه و رختدارخانه

عبدالله مستوفي در كتاب شرح زندگاني من دربارة اين دو بيت سلطنتي چنين مي‌نويسد: «صندوقخانه چون كارش تهية خلعت و نشان بود، جزو كارهاي عمومي دولت محسوب مي‌گشت. ولي رخت‌دارخانه از كارهاي خصوصي شاه بوده و اين دو قسمت تحت رياست صندوقدارباشي اداره مي‌شد. رئيس صندوقخانه به اندازه لزوم خياط و زرگر تحت امر داشت كه لوازم شغل خود را هميشه آماده داشته باشد. شال و برگ، خز و سنجاب و زري،[12] قلمكار[13] و قدك[14] و اجمالاً پارچه‌هاي نابريده‌اي كه براي شاه هديه مي‌فرستادند، در صندوق‌خانه ضبط مي‌شد و به مصرف لباس شخصي شاه و خلعت‌هاي اعطايي مي‌رسيد. شاه براي هر كس خلعت مي‌فرستاد، رسم بود به عنوان خلعت‌بها، يا صندوق‌داري، وجه نقد يا هديه‌اي به صندوق‌دار مي‌دادند. حاكمي كه از سال قبل در محل حكومت خود مانده و سال بعد هم بايد بماند. قبل يا بعد از عيد نوروز بايد خلعتي كه علامت ابقاي حكومت او بود، براي او بفرستند. در بيرون شهرهاي مقرِ حكام، باغي براي خلعت‌پوشان معين بود كه حاكم بايد تا اين محل به استقبال خلعت شاه بيايد. خلعت‌پوشان تبريز امروز هم به همين اسم معروف است. پيشخدمتي كه خلعت براي حاكم مي‌برد، البته مبلغي كه خيلي زيادتر از خرج سفرش شود، از حاكم انعام مي‌گرفت و كمك خرجي براي او بود. پيشخدمت‌هاي شاه براي استفاده از همين انعام، حامل خلعت براي حكام بزرگ مي‌شدند و اگر حكام كوچكتر بودند، فراش‌خلوتان حامل اين عطيه ملوكانه مي‌گشتند.

لباس شاه و جواهرهايي كه احياناً به سر و بر خود مي‌زد، تماماً تحويل صندوقدارباشي بود. گاهي كه شاه تن‌پوش خود را به كسي خلعت مي‌داد، بايد دستخط آن را صندوقدار ضبط كند و در مواقع بازديد لباس‌هاي دوختة شاه، جمع و خرج آن را مرتب داشته، صادر و وارد آن نسبت به طاقه‌هاي نبريده هم معين و مشخص و كار از هر حيث بي سوسه باشد. كتابخانه هم اكثر جزو صندوق‌خانه و در حقيقت اين قسمت از بيوتات سلطنتي خزانة جنسي شاه بود. زيرا چنان كه مي‌دانيم مقداري جواهر هم هميشه در صندوق‌خانه بوده است».[15]

در ضمن زرگرخانه هم يكي از خانه‌ها و ادارات دولتي- درباري بوده است كه چه در عصر صفويه و چه در عهد قاجاريه كه دوره زماني مورد بحث ماست، وظيفه‌اش زرگري جواهرات سلطنتي بوده است و به قولي زرگرباشي در همه اموري كه در زرگرخانه جريان داشت، نظارت و بهاي جواهر را تعيين مي‌كرده است.[16]

معرفي سند:

در ادامة بحث به بازنويسي فرمان و يا خطاب‌نامه‌اي از ناصرالدين‌شاه قاجار مي‌پردازيم كه در اصل سياق نوشتة جمع و خرج صندوقخانه و زرگرخانه بيوتات سلطنتي را كه تحت مسئوليت و نظارت و ابوابجمعي[17] حاجي‌محمدرحيم‌خان خازن‌الملك بوده، همو مورد تأييد و تشريح خود قرار داده و به مستوفيان و حسابداران دربار تأكيد دارد كه اين سند خرج ديواني را كه در ذيل «اين همايون خطاب مستطاب …» قلمي شده است، در دفترخانه مباركه تحويل و ثبت و ضبط نمايند و به هنگام لزوم به آن رجوع و استناد شود. اين سند از دو بخش فرمان و يا به تعبير بنده خطاب سلطاني و از ديگر سوي، در ذيل فرمان، از صورت جمع و خرج صندوق‌خانه و زرگرخانه خاصه دربار تشكيل شده است. نوع خطي كه اين قسمت از سند را دربر گرفته ارقام و اشكال سياقي است كه پس از بازخواني، رمز و راز موضوع و محتواي آن آشكار شده است.[18]

گفتني است كه لفظ صورت، مترادف كتابچه و كتابچه هم در اكثر مواقع در منابع لغوي و فرهنگ‌هاي شناخته شده، علاوه بر معناي عرفي و متداولي كه براي آن قايل شده‌اند، به مفهوم گزارش كتبي نيز به كار رفته[19] و تداعي آن به لحاظ اصطلاح‌شناسي تاريخي مورد تأييد سندپژوهان اين شاخه از مفاهيم سندشناسانه قرار دارد. بخصوص آنجايي كه اين كتابچه‌ها به شكل تك‌برگ و به صورت فرد سند و با ارقام سياقيه تنظيم شده باشند.[20]

اگر بخواهيم به مفهوم‌شناسي نماية سندي خطاب هم اشاره‌اي گذرا داشته باشيم اصولاً خطاب، دستخط و مكتوبي بوده است كه بر صدر مكاتبات ديواني نوشته مي‌شده، مضمون خطاب‌هايي كه در مطلع‌ها و مقدمه‌هاي مكاتيب رسمي به كار مي‌رفته، گاهي عبارت از حمد و سپاس خدا، زماني شامل توصيف از شخص مخاطب (در نامه‌ها) و يا صاحبان فرمان‌ها و منشورها و در برخي از موارد (در فرمان‌ها، منشورها و احكام) متضمن شرحي توجيهي بوده كه به عنوان دليل و علت براي صدور فرمان و منشور اقامه مي‌شده است و قریب به همین مضمون را در عهد قاجاریه از جمله فرامین خطابی محسوب می‌داشته‌اند.[21]

به عبارت ديگر خطاب يعني: عنوان و لقب، حكم و فرمان و پيام كتبي و شفاهي و علاوه بر اينها. و كلامي كه مابين متكلم و سامع باشد و فصل‌الخطاب يعني: حكم بينه. و نیز در عصر صفویه خطاب به احكامي اطلاق مي‌شده است كه در (مقام صدر) بالاي عريضه‌ها و شكايت‌نامه‌ها و دادخواهي‌ها خطاب به حاكم و ديگر ماموران حكومتي مي‌نوشته‌اند و از شاخصه‌هاي اين سند و يا اصطلاح ديواني اين بوده كه با جمله خطاب عالي شد، همراه بوده است.[22]

قدر مسلم لفظ خطاب در اين سند و اسناد همسنگ آن مترادف و جايگزين مفهوم فرمان و حكم شاهي شده است.[23] و علاوه بر آن در موارد بيشمار ديگري به جاي فرمان و يا خطاب از عناويني چون: توقيع، منشور، رقم و غيره نيز استفاده شده است، اما همچنان مفهوم غالبي كه براي احكام سلطاني عهد قاجاريه به كار رفته و معمولاً هم (آميخته به اضافاتي چون: مهر، طغرا و توشيح و … مخصوص شاه بوده‌اند)؛ لفظ فرمان بوده است.[24] لذا با توجه به مفاهيم چند وجهي كه از خطاب مطرح شد تا حدود زيادي، سند ارائه شده در اين مقاله، با تعريف سندي و مترادفي خطاب تطبيق تاريخي و كاربردي دارد و همان‌گونه كه در سطور پيشين اشاره شد، ناصرالدين‌شاه قاجار متناسب با شرايط شكلي و محتوايي سند، عنوان اختصاصي خطاب را به جاي ساير هم‌سنخان آن به كار برده است. جالب است كه در پنج كتابچه تك‌برگ ديگر (مربوط به سال‌هاي 1283- 1291ق.) كه با همين شكل و شمايل تنظيم شده‌اند، در مقام مقايسه معلوم شد در آن پنج سند، باز هم ناصرالدين‌شاه لفظ خطاب را براي آنها معمول داشته و بكار برده است.[25] در نتيجه اين سند (مندرج در مقاله) و اسناد مشابه آن مي‌توانند، مصداق و نمونه بارزي باشند از فرامين و احكام شاهي كه به شكل معكوس در آغاز كتابچه‌هاي مالي- ديواني در گوشه سند، چپ‌چين و قلمي شده‌اند و اجزا و مصاديقي كه به طور طبيعي در فرامين مستقل سلطاني به چشم مي‌خورد، در اين نوع سند هم ديده مي‌شود و صرفاً نام مختص خطاب را براي آنان منظور داشته‌اند. به هر حال براي جلوگيري از درازاي كلام، از اين مبحث ثانوي صرف نظر مي‌كنم و معتقدم كه اين سند بهانه‌اي شد كه رجال‌شناسي ميرزا حاجي‌محمدرحيم‌خان صندوقدارباشي را مورد مُداقه قرار دهيم و از طرفي هم شناخت راجع به حاجي‌محمدرحيم‌خان سبب گرديد كه مجبور شويم قدري مباحث سندشناسي را مد نظر قرار دهيم و با ساختار خطاب‌نامه و يا فرمان خطابي كه كتابچة (صورت) جمع و خرج‌هاي صندوق‌خانه عهد ناصري را دربر گرفته آشنا شويم.

البته در فراسوي تحقيقات خود با نمونه‌هاي ديگري از اين‌گونه فرامين و رقمات معكوس روبه‌رو شديم كه قريب به اتفاق آنها در بالاي عريضه‌هاي رعايا و متظلمين و … مكتوب شده بودند و جالب اينكه لفظ خطاب در اين اسناد از سوي شاهان و شاهزادگان به كار نرفته، به جاي آن در موارد متعدد، از اصطلاحات ديواني و عناويني چون: رقم، دستخط و حكم و … استفاده شده بود.[26] به نظر مي‌آيد خود معرفي اسناد ديواني و شرعي يكي از بهترين راه‌هايي است كه مي‌تواند سندپژوهان را در نام‌گذاري اختصاصي اسناد ياري كند. با اين توضيح كه مي‌بايست تمامي شاخصه‌ها و عناصر دروني و بيروني اسناد همراه با ساختار و زمینه‌هاي تاريخي و زماني آنها مدنظر قرار گيرد.[27] به هر حال مفهوم ذاتي خطاب و درك صحيح از معاني معمول و نيز كاربرد تاريخي و ساختاري آن در اسناد عهد قاجاريه سبب خواهد شد كه ما به مرور علت به كارگيري اين عنوان را به طور تفكيكي و انحصاري در متن فرامين عهد قاجار دريافت نماييم. پي بردن به اين موضوع كه هر يك از اين عناوين سندي به منظوري خاص به كار گرفته مي‌شوند ما را به اين مقوله اجتناب‌ناپذير رهنمون مي‌سازد؛ درست است كه اين نوع عناوين به لحاظ واژگاني تا حدود مشخصي با يكديگر هم معنا هستند اما به طور يقين ساختار، محتوا و انگيزه‌هاي ديوانسالاري و … در بكارگيري هر يك از آنان دخيل بوده است.[28]

احتمالاً رابطه منطقي ميان مفهوم خطاب و نزديكي معنايي آن با لفظ ديواني فرمان، كاربرد ثانوي و مضاعفي را براي خطاب (و یا فرامین خطابی)، – لااقل در عهد قاجار- رقم زده است و تكرار و بسامد آن درمتن برخي فرامين معكوس كه راجع به آنها سخن رانديم و نيز بعضي فرامين مستقل و معمولي كه در اين عهد ظهور و بروز داشته‌اند،[29] سندشناسان را به غور و تفحص بيشتر در اين باره وادار خواهد داشت. درست است كه اين مقاله نمايش مختصر و پاسخ كوتاه و در حد امكان و با توجه به داشته‌ها و يافته‌هاي علمي و پژوهشي و تجارب مكاني و زماني خاص و بضاعت نسبي و محدود، تدوين يافته است. اما نااميد نيستيم كه به مرور زمان اين‌گونه مباحث به مرحله ابهام‌زدايي و كشف مؤلفه‌ها و مشتركات علمي و سندشناسانه راه يابد و تأثير خود را به شكل چشم‌گيري به نمايش بگذارد.[30]

شرح سند: خطاب ناصرالدين‌شاه قاجار به حاجي‌رحيم‌خان صندوقدارباشي، درباره تحويل اسناد خرج صندوقخانه دربار به دفترخانه بيوتات سلطنتي و … .

متن سند: [سجع مهر]: الملك‌لله‌تعالي+تا كه دست ناصرالدين خاتم شاهي گرفت/ صيت داد ومعدلت از ماه تا ماهي گرفت.

[توشيح: به محاذات سطر اوّل]: «صحيح است»

آنكه عالي‌جاه رفيع جايگاه مقرب‌الخاقان حاجي‌رحيم‌خان به عواطف پادشاهانه سرافراز بوده/ بداند: كه صورت جمع و خرج صندوق‌خانه و زرگرخانه مباركه ابوابجمعي آن عالي‌جاه از بابت سنه ماضيه لوي‌ئيل[31] از قراري است/ كه در ذيل اين همايون خطاب مستطاب مقربوالخاقان مستوفيان عظام مفصلاً قلمي داشته‌اند مي‌بايد اسناد خرج ديواني را/ در دفترخانه مباركه تحويل نمايد كه خط نسخ و بطلان كشيده براي هنگام ضرورت و رجوع ضبط نمايند/ و اين كتابچه ممهوره به مهر مبارك را سند خرج خود دانسته ضبط نمايند مقرر آنكه/ مقربوالخاقان مستوفيان عظام شرح كتابچه مباركه را ثبت نموده/ تحويل گرفتن اسناد به كم و زياد آن رجوع نموده و در عهده شناسند. 1287[ق.]

صورت

جمع و خرج لوي‌ئيل صندوقخانه و زرگرخانه مباركه ابوابجمعي مقرب‌الخاقان حاجي‌رحيم‌خان صندوقدار

مفرده،[32] نقد (مقرراً): 58 هزار و 18 تومان و 2400 دينار

ساير، حمايل: 50 رشته‌ شمشير و كارد: 13 قبضه؛ شمشير: 6 قبضه (مرصّع: دو قبضه، سرهنگي: 4 قبضه) كارد: 7 قبضه (دسته مرصّع: دو قبضه، دسته طلا: 5 قبضه).

جبه و سرداري؛[33] جبه: 9 توپ؛ ترفه خلعتي ارض اقدس: توپ، كرماني: 8 توپ‌‌ سرداري: 8 توپ؛ ترمه: توپ، ماهوت: 7 توپ. مثال و غيره؛ شال (ترمه: 14 طاقه، مشهدي: طاقه، كرماني: 7 طاقه‌ يخدان: 12 زوج، صندوق: دو عدد، يخدان‌پوش: 16 زوج.

روفروشي: دست، پرده كرماني: دو طاقه‌ اعزي: [34] 3 توپ (هزاره: توپ، كرماني: دو توپ).

زري و غيره (زري و بافته: 11 قواره، زري اصفهاني: 83 توپ، چلوار: 7 توپ، قطني و اليجه،[35] بابت: قطني: 14 توپ. بابت اليجه 30 توپ).

نشان، طلا: 27 قطعه، مطلا: 38 قطعه، سربازي: 391 قطعه [سجع مهر: يوسف[36]‌ بن محمدحسن[37]]


[1]. ن.ك: كريم سليمان، القاب رجال عهد قاجاريه، تهران، نشر ني، 1379، ص 63.

[2]. ر.ك: محمدحسن اعتمادالسلطنه، تاريخ منتظم ناصري، به تصحيح محمداسماعيل رضواني، تهران، دنياي كتاب، 1364- 1367، ج3، ص 1916.

[3]. درياي نور: از معروفترين جواهرات سلطنتي ايران. به وزن 186 قيراط، به شكل هرم است و بر يك طرف آن اسم فتحعلي‌شاه قاجار كنده شده. اين جواهر (و كوه نور و تاج ماه) از جواهرات محمدشاه گوركاني و جزء غنايمي بود كه نادرشاه افشار از هند به ايران آورد … (براي اطلاع بيشتر ر. ك: غلامحسين مصاحب، دايرهًْ‌المعارف فارسي، تهران: كتاب‌هاي جيبي، 1380، ج اوّل، ص 976.

[4]. تاريخ منتظم ناصري، ج3، همان، ص 1991.

[5]. همان، ج اوّل، ص 503.

[6]. همان، ج دوّم، ص 2024.

[7]. ن. ك. محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه، المآثر والاثار، به كوشش: ايرج افشار، تهران، اساطير، 1363، ج اوّل، ص 43 و … .

[8]. ن. ك. روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، به كوشش ايرج افشار، تهران، اميركبير، 1345، ص 646.

[9]. ر.ك: مهدي بامداد، شرح حال رجال ايران، تهران، زوار، 1363، ج 5، ص 247 و 248.

[10]. ن.ك: روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، همان، ص 1069.

[11]. مهدي بامداد، شرح حال رجال ايران، همان.

[12]. زري: ‌ Zari، پارچه يا لباسي كه در آن نخ‌هاي طلايي (و بعضاً) يراق از نوع ديگر) به كار رفته است …، ن. ك: فرهنگ بزرگ سخن، ج5، ص 2854.

[13]. قلمكار: پارچه‌اي كه با آلت‌هاي چوبي دستي روي آن نقش و نگار چاپ كرده باشند.

[14]. قدك: جامه كرباسي رنگ كرده، كرباسي كه آن را آبي يا نيلي رنگ كرده باشند.

[15]. ن. ك: عبدالله مستوفي، شرح زندگاني من، تهران: زوار، 1360، ج اوّل، ص 408.

[16]. لغتنامه دهخدا، دوره جديد 1372، ج 8 ، ص 11306.

[17]. ابوابجمعي: آنچه از باج و خراج يا درآمد ديگر كه در نزد كسي و به حساب او جمع شود كه بعد حساب آن را بدهد. وصولي‌هاي مادر حساب، ماخوذيهاي محصل خراج و مانند آن (ر.ك: فرهنگ فارسي معين، تهران، اميركبير، 1371، ج 1، ص 130).

[18]. ن. ك: آرشيو سازمان اسناد و كتابخانه ملي ايران، شماره تنظيم: 296006998.

[19]. كتابچه: Ketab-ce، مصغر كتاب: 1. كتاب كوچك. 2. دفتر، دفترچه. 3. گزارش كتبي، براي نمونه، ن. ك: فرهنگ فشرده سخن، ج دوّم، ص 1783.

[20]. مشاهده در حد وفور اسناد سياقيه شامل: صورت جمع و خرج‌هاي حكومتي و قشوني، كتابچة دستورالعمل‌هاي مالي و ديواني و بيوتات سلطنتي و از ديگر سوي براتها و سندهاي فرد و … و مقايسه آنها با يكديگر، اين برداشت مفهومي و كاربردي را به ذهن اهل سند تداعي مي‌كند.

[21]. دراين  زمينه ر.ك: جهانگير قائم‌مقامي، مقدمه‌اي بر شناخت اسناد تاريخي، تهران، انجمن آثار ملي، 1350، ص 159 و 47 … .

[22]. از يادداشت‌هاي نگارنده (برگرفته از مثال‌های صدورصفوی، مدرسی طباطبایی…، ص 33) و نيز ن. ك: فرهنگ نفيسي، تهران، خيام، 1318، ج 2، ص 1378.

[23]. خطاب: روياروي با كسي سخن گفتن. بازخواست و سرزنش. عنوان و لقب. حكم؛ فرمان. پيام كتبي يا شفاهي. لغتنامه دهخدا، ذيل معناي حكم= خطاب، از قول سعدي مي‌نويسد: تا آنچه مضمون خطاب ملك بود از عهده بعضي بيرون آمد و به جهت بقيتي در زندان بماند (گلستان سعدي). خطاب حاكم عادل مثال بارانست/ چه برحديقه سلطان چه بركنيسه عام(سعدي، صاحبيه)(ج6، ص8656) ونيز ن. ك: (فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن، ج4، ص 2785).

[24]. در زمينه ن. ك: آخرين فرمان ناصرالدين‌شاه (كتاب ماه تاريخ و جغرافيا … ش 121، ص 105)- دستخط مؤيدالدوله (ابوالفتح ميرزا)، 1308 ق.ـ فرماني كامل از عهد قاجار، جهانگير قائم‌مقامي، همان، ص 217 و فرمان ناصري خطاب به حُسام‌الملك اميرتومان و حكمران كرمانشاهان … (1307ق.).

[25]. ن. ك: كتابچه جمع و خرج‌ سنه ماضيه سيچقان‌ئيل 1283ق. كتابچه … اودئيل 1283. كتابچه … ئيلان‌ئيل 1289. كتابچه … دوماهه قوي‌ئيل 1290. كتابچه … تخاقوي‌ئيل [1291] ن. ك: آرشيو س. اسناد … همان.

[26]. براي نمونه؛ ن.ك: رقم آغامحمدخان قاجار بر عريضه اصلان‌خان اردلان 1205ق.ـ حكم فتحعلي‌شاه بر عريضه سيدمحمدعلي … الحسيني 1321ق.ـ دستخط جلال‌الدوله (سلطان حسين‌ميرزا) بر عريضه حاجي ميرزا سيدحسن الطباطبايي نائيني 1313ق.

[27]. براي نمونه؛ ن. ك: غلامحسين بيگدلي. تاريخ بيگدلي (مدارك و اسناد)، تهران، بوعلي 1361 (مصالحه‌نامه: ص 320ـ وقفنامه، ص 940ـ مبايعه‌نامه ص 272ـ و نيز التزامچه سربنه‌داران فيروزآباد 1310ق.ـ سند يادداشت (نوعي‌نامه)، شارژ دافر انگستان به امين‌السلطان: 1889م. (ن. ك: جهانگيز قائم‌مقامي، همان، ص 126).

[28]. براي نمونه ن. ك: فرمان مظفري يه ميرزا سيدعلي بصيرلشكر 1318، نيز رقم آغامحمدخان قاجار و … ، همان.

[29]. در اين زمينه: ن. ك: فرمان ناصري در اعطاي لقب نظام‌الملك‌الحكمايي …، با اينكه اين فرمان طبيعي و غير معكوس است اما با لفظ خطاب بدرقه شده است.

[30]. در اصل نگارنده به طرح موضوع پرداخته و به قدر معمول به فحواي آن پاسخي اجمالي داده است، اما در آتي پژوهش، به آن بيتشر توجه خواهيم داشت.

[31]. لوي‌ئيل: سال نهنگ.

[32]. مفرده: در سياق علامتِ مدّي كه زير آن اَعمال جمع نوشته مي‌شود. مجموع اقلام يك محاسبه. در سياق، دفاتر هفتگانه سياق يا يكي از آنها.

[33]. جبه و سرداري: جامة گشاد و بلند كه روي جامه‌هاي ديگر بر تن كنند، جبه را دراع نيز مي‌گويند. سرداري: نوعي لباس مردانه با بقة بسته و شبيه پالتو كه روي لباس‌هاي ديگر مي‌پوشيدند.

[34]. اعزي: [احتمالاً پارچه بسيار نفيس و كمياب؟] لغت‌نامه دهخدا، دوره جديد، ج2، ص 2518.

[35]. قطني و اليجه: پارچ ابريشمي كه با دست مي‌بافند.

[36]. ميرزا يوسف‌خان مستوفي‌الممالك (صدراعظم و وزير ماليه كه همان سمت سرپرستي امور ماليه كشور و تنظيم دفاتر و اسناد مربوطه را به عهده داشت…) راجع به او ر. ك: محمدحسن اعتمادالسلطنه، صدرالتواريخ، تهران، روزبهان، 1357، ص 282- 296.

[37]. تصوير سند در انتهاي مقاله خواهد آمد. براي رؤيت اصل سند، ر. ك: آرشيو سازمان اسناد ملي و … ، همان.

بخارا 75، فروردین ـ تیر 1389