سخنرانی هرتا مولر در بنیاد نوبل/ علی غضنفری

به‌ مناسبت‌ دريافت‌ جايزة‌ نوبل‌ ادبيات‌ سال‌ 2009

عالي‌جنابان‌

خانم‌ها، آقايان‌

دوستان‌ عزيز

منحني‌ مسير زندگي‌ يك‌ كودك‌ از شباني‌ گاوها در دهات‌ تا حضور در شهرداري‌ شهر استكهلم‌ بسيار شگفت‌آور است‌.

من‌ مانند اغلب‌ اوقات‌ اينجا كنار خود ايستاده‌ام‌.

من‌ برخلاف‌ ميل‌ مادرم‌ به‌ دبيرستان‌ شهر وارد شدم‌. او مايل‌ بود من‌ در دهكده‌ بمانم‌ و خياطي‌ ياد بگيرم‌ و مي‌دانست‌ كه‌ در شهر به‌ «راه‌ بد» خواهم‌ رفت‌.

من‌ هم‌ به‌ «راه‌ بد» رفتم‌ و كتاب‌خواني‌ را آغاز كردم‌.

دهكده‌ برايم‌ چون‌ جعبه‌اي‌ بود كه‌ انسان‌ در آن‌ تولد مي‌يابد، ازدواج‌ مي‌كند و مي‌ميرد. تمام‌ مردم‌ دهكده‌ در زمان‌ قديم‌ زندگي‌ مي‌كردند. آنان‌ در زمان‌ تولد، پير بودند.

فكر كردم‌، بايد براي‌ جوان‌ شدن‌، دهكده‌ را ترك‌ كرد.

در دهكده‌ همه‌ در برابر حكومت‌ تعظيم‌ مي‌كردند، ليك‌ بين‌ خودشان‌، بر عليه‌ يكديگر بودند؛ تا حدي‌ كه‌ به‌ تخريب‌ خويشتن‌ مي‌انجاميد. همه‌ به‌ شدت‌ تحت‌ نظر بودند.

ترس‌ و تحت‌ نظر بودن‌، هر دو، در شهر هم‌ بسيار متداول‌ بود.

ترس‌ در زندگي‌ خصوصي‌ تا فروپاشي‌ خويشتن‌ و تحت‌ نظر گرفته‌ شدن‌ از جانب‌ حكومت‌ تا نابودي‌ يك‌ انسان‌.

اين‌ گفته‌ها به‌ جرأت‌ كوتاه‌ترين‌ شيوه‌ براي‌ تصوير كردن‌ روزهاي‌ يك‌ ديكتاتور است‌.

خوش‌بختانه‌ در شهر دوستان‌ خوبي‌ يافتم‌، شماري‌ از شاعران‌ جوان‌ كه‌ از گروه‌ فعالان‌ «بانال‌»   بودند. اگر آنان‌ نبودند هرگز به‌ كتاب‌خواني‌ نمي‌پرداختم‌ و كتاب‌ نمي‌نوشتم‌.

هرتا مولر در هنگام سخنرانی در بنیاد نوبل

مهم‌تر اين‌ است‌ كه‌ اين‌ دوستان‌ براي‌ من‌ به‌ عنوان‌ نياز زندگيم‌ بودند و بدون‌ آنان‌ تحمل‌ فشارها برايم‌ ناممكن‌ بود. من‌ امروز هم‌ به‌ اين‌ دوستان‌ فكر مي‌كنم‌ و حتي‌ به‌ آنان‌ كه‌ درگذشته‌اند و مسئوليت‌ مرگ‌ آنان‌ با سازمان‌ مخفي‌ روماني‌ است‌.

من‌ انسان‌هاي‌ بسياري‌ را ديده‌ام‌ كه‌ خُرد شدند و خود نيز در شرف‌ شكستن‌ بودم‌، پيش‌ از آن‌ امر توانستم‌ روماني‌ را ترك‌ كنم‌. بخت‌ خيلي‌ با من‌ يار بود، بختي‌ كه‌ آن‌ را خود كسب‌ نكرده‌ بودم‌، چون‌ بخت‌ و اقبال‌ را نمي‌توان‌ كسب‌ كرد. شايد خوشبخت‌ بودن‌ را بشود، ليك‌ اقبال‌ داشتن‌ را متأسفانه‌ هرگز.

اينكه‌ امروز در استكهلم‌ كنار خود ايستاده‌ام‌ هم‌ باز بختي‌ بس‌ بزرگ‌ است‌، زيرا اين‌ جايزه‌ كمك‌ مي‌كند، كه‌ موضوع‌ تخريب‌ و نابودي‌ را در خاطر انسان‌هايي‌ كه‌ تحت‌ فشار و ستم‌ قرار داشته‌اند زنده‌ نگه‌ داشت‌، در ضمن‌ در خاطر كساني‌ گوشزد كرد كه‌ شكر خدا اين‌ رنج‌ها را تجربه‌ نكرده‌اند، چرا كه‌ در بسياري‌ از نگرش‌هاي‌ جهان‌ امروز هم‌ شاهد چنين‌ ديكتاتورهايي‌ هستيم‌.

برخي‌ از اينها مدت‌هاي‌ مديد پايدار مي‌مانند و پي‌درپي‌ ترس‌آفرين‌ مي‌شوند. برخي‌ ديگر مانند آنچه‌ در روسيه‌ و چين‌ مي‌گذرد، بالاپوشي‌ اجتماعي‌ تن‌ مي‌كنند، اقتصاد را آزاد مي‌سازند، در حالي‌ كه‌ در باب‌ حقوق‌ بشر هنوز شيوه‌هاي‌ استاليني‌ و مائويي‌ از بين‌ نرفته‌ است‌. در كنار اينها كشورهاي‌ نيمه‌دموكراتيك‌ اروپاي‌ شرقي‌ هستند كه‌ بالاپوش‌ اجتماعي‌ را از سال‌ 1989 پيوسته‌ به‌ دوش‌ مي‌اندازند و باز درمي‌آورند، به‌ گونه‌اي‌ كه‌ ديگر مندرس‌ شده‌ است‌.

ادبيات‌ قادر نيست‌ اين‌ روش‌ را تغيير دهد، ليك‌ مي‌تواند، حتي‌ پس‌ از رويدادن‌ واقعه‌اي‌، توسط‌ كلامي‌ كه‌ حقيقت‌ را بازتاب‌ مي‌دهد، نشان‌ دهد كه‌ وقتي‌ ارزش‌ها از مسير خود خارج‌ مي‌گردند، چه‌ها در ما و در پيرامونمان‌ حادث‌ مي‌شود.

مخاطب‌ ادبيات‌ همة‌ انسان‌هايند. ادبيات‌ سرماية‌ فردي‌ انسان‌هاست‌، كه‌ در انديشة‌ آنان‌ باقي‌ مي‌ماند.

هيچ‌ چيز ديگري‌ مانند كتاب‌ با ما اينسان‌ سخن‌ نمي‌گويد و كتاب‌ از ما انتظاري‌ جز اين‌ ندارد كه‌ بينديشيم‌ و احساس‌ كنيم‌.

از آكادمي‌ سوئد و بنياد نوبل‌ تشكر مي‌كنم‌.

بسيار ممنونم‌.

بخارا 74 ـ بهمن و اسفند 1388