قضا چو تیغ برآرد/ جواد کناره چی

به كوردل، نظر ديده‏ور، چكار كند؟

به شوربختى دريا، گهر چكار كند؟

ز سير، بهره چه يابد؟ خدنگ پرتابى،

سفر، به مردم شوريده سر چكار كند؟

گرفتم آن كه شدى باد، در سبك پويى،

بلا چو بال گشايد، حذر چكار كند؟

جز آن كه سر به خط سرنوشت بسپارد،

دلم، به دام قضا و قدر، چكار كند؟

تلاش، سود نبخشد، به فتنه‏سازى بخت‏

چو پاى‏بند فتد مُرغ، پر چكار كند؟

به غنچه‏اى كه ز سوداى دل فسرد، چو من،

دم مسيح نسيم سحر، چكار كند؟

از اين ستم كه گهر پاى‏بند سنگ آمد

به خون خويش نغلتد اگر، چكار كند؟

جز آن كه اختر دولت به كام بى‏هنرى است‏

به مردم هنرى  گو، دگر چكار كند؟

مريد صائبم «آذر» از اين دقيقه نغز:

«قضا چو تيغ برآرد، سپر چكار كند؟»

بخارا 73-72، مهر ـ دی 1388